minimoz ارسال شده در 15 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت زنم ارزو داشت جنده بشه - 1 دوستان من پوریا هستم با ۵۰ساله و شیرین همسر خوشگل و بسیار زیبا و لوندو هوسبازم که با گذشت نزدیک به ۲۰ سال از زندگی مشترکمان همیشه اوقات ولحظات وخاطرات شیرین وهیجان انگیزی را در خلال این سالها تجربه کرده ایم از همان اول زندگی رابطه ما گرم و پرحرارت بود طوریکه تصمیم گرفتیم درچندسال اول زندگیمون از قید بچه دارشدن بیخیال بشیم شیرین هنگام سکس هیچی برام کم نمیذاشت ساک زدنهاش اونقدر حرفه ای بود که گاهی وقتها به گذشته او شک میکردم وفکر میکردم با اون زیبایی و تن وبدن سفیدی که داره و سینه های درشت و آبلمبو شده شاید دوست پسر داشته و سکس را تجربه کرده باشه شک تا مدتی ذهنم را مشغول کرده بود و با اون زیبائی و مهربان بودنش خودم را متقاعد کردم که گذشته او بمن ربطی نداره همچنین گذشته خودم البته او از گذشته من باخبر بود وبا رفاقتی که با برادرش داشتم از خیلی شیطنتها و دختربازیهای من وبرادرش خبر داشت و اینها را یه شب که درحال مستی داشتم تو کص تنگ وسفید ش تلمبه میزدم ضمن سکس با لوندی به من گفت و ازم خواست هرچه قدر تجربه سکسی داشتم براش تعریف کنم و وقتی خاطراتم را با آب وتاب براش تعریف میکردم و از این طریق شهوتش بیشتر میشد با لوندی وعشوه قربون صدقه کیرم میرفت و میگفت باید هرچی خاطره داری برام بگی .یه شب من هم ازش پرسیدم تو هیچ دوست پسر داشته ای ؟ از او انکار و از من اصرار اما قسم میخورد که دوست پسر نداشته اما خیلی از پسرای فامیل و محلشون تو نخ او بودن ولی او بهشون اعتنائی نداشته . بعد از اینکه خاطرات سکسم را براش تعریف کرده بودم اخلاق ورفتارش تغییر کرد کم رویی را کنار گذاشته بود مثلا وقتی با هم فیلم سکسی تماشا میکردیم با دیدن کیرهای کلفت و بزرگ واکنش نشون میداد و میگفت این کیرها کصم را آب میندازن و در هر موقعیتی که بودیم باید همونجا میکردمش و او هم چنان مست شهوت و حشری میشد که علاوه بر کیر من قربون صدقه اون کیرهای کلفت هم میرفت و بی پروا میگفت اون کیرها را هم دوست دارم . یه شب که شیرین خیلی به خودش رسیده بود و روز قبلش اپیلاسیون رفته بود بعد از چند دقیقه کس لیسی و میک زدن چوچوله هاش ازم پرسید تا حالا با زنی رابطه داشتی ؟ گفتم نه عزیزم با عشوه و لوندی خاص خودش و با حالتی حشری و چشمان خمارش گفت یعنی کص من اولین کسی هست که کردیش ؟ گفتم آره عزیزم قربون این کس کلوچه ای و سفیدت برم . من ازخیلی وقت قبل خودم را آماده این پرسش کرده بودم و تا اون موقع هیچی درباره جنده بازی هام که دو سه بار اتفاق افتاده بود بهش نگفته بودم . اون شب هم چیزی بهش نگفتم البته نمیدونم چه اتفاقی افتاده بود که اون شب بیحیا تر از هرشب دیگه شده بود و زمانی که روی کیرم بالا پایین میشد گفت کیرت چند سانته ؟ روی کیرم ثابت نگهش داشتم تو چشاش نگاه کردم و گفتم بین ۱۵ تا ۱۷ سانته دقیقش نمیدونم خم شد لبهام را بوسید و گفت قربون کیر۱۷ سانتیت بشم عزیزم باسن پهن و نرمش را چنگ زدم و گفتم هوای کیر سوپری کردی خندید و گفت خجالت بکش . زمان همینجوری میگذشت و بعد از دوسالی که در خانه پدری و در کنار خانواده ام بودیم تصمیم به مستقل شدن گرفتیم و در منطقه ای نزدیک به محل کار خودم شهرکی که اکثر ساختمانهاش ویلایی بود یه خانه رهن و اجاره کردیم و از پدر و مادرم جدا شدیم . خونه جدید جای خوب و مناسبی بود و البته تا مرکز شهر و خانواده پدری فاصله زیادی داشت اول احساس غربت می کردیم اما استقلالی که داشتیم و آزادتر از خونه پدری بودیم اون غربت و دوری را قابل تحمل کرده بود خانواده شیرین که در شهر دیگری سکونت داشتن و تا شهر ما فاصله دو ساعته داشت و چند ماه اول مستقل شدن مون یا ما میرفتیم شهر اونا یا اونها آخر هفته بما سر میزدن . دایی شیرین هروقت ماموریت می اومد شب پیش،ما میموند و همیشه به ما سر میزد من برای مخارج اجاره خونه و بقیه هزینه ها بعد از ظهرا با پرایدی که داشتم خط شهرک به مرکز شهر مسافر کشی میکردم اوایل شیرین ناراضی بود اما وقتی درآمد مسافرکشی بهتر از حقوق کارمندی توی شرکت خصوصی بود دیگه اعتراضی نمیکرد یه شب هم دو نفر از همکارای صمیمیم با خانوماشون بدیدنمون اومدن . دیگه رابطه با پدر و مادرهامون اکثرا تلفنی و چند روز یه بار از حال همدیگه خبر دار میشدیم . شیرین هم در زمان نبودن من تنهایی خودش را با تلویزیون و ماهواره میگذراند. به مرور زمان از طریق صف نانوایی و خرید از سوپری محل با همسایه های بغلی و روبروی خونه آشنا و دوست شد و از تنهایی مطلق توی خونه راحت شد شیرین خیلی از همسایه ها تعریف میکرد خصوصا از زهرا خانم همسایه روبرویی مون و باهاش رفت آمد خونگی پیدا کرد و بالاخره یه روز عصر که از شرکت برگشتم خونه شیرین جلو در خونه با یه زن خوشگل و تقریبا بلند قدی هم صحبت بودن من طبق معمول عصرا که مسافر کشی میکردم ماشینم را توی کوچه پارک کردم و وقتی میخواستم داخل خونه برم شیرین من را به او معرفی کرد و فهمیدم این خانم خوشگل همون زهرا خانمه که تعریفش را شنیده بودم خانم محترم ومودبی بود و با رفتن من داخل خونه او هم خداحافظی زد و رفت وقتی شیرین اومد داخل و گفت زهرا خانم رو دیدی واقعا زن خوب و مهربونیه و ابنکه اونا هم مثل ما اجاره نشین هستن من بعد از تعویض لباس و خوردن یه چای تازه با شیرین اورا بوسیدم و رفتم دنبال مسافرکشی در خلال یه ماهی که از مسافرکشی من میگذشت نزدیک به اجاره دوماه خونه پس انداز کرده بودیم سعی میکردم بیشتر به درآمد مسافر کشی فکر کنم و یه مقدار هم برای روز مبادا پس انداز کنم بجای اینکه بخوام زنها ودختران تاکسی مرسی که کم هم نبودن را تحویل بگیرم اما ناخودآگاه اونایی که کارشون مسافرکشی هست بیشترشون اهل زید بازی و خانم بازی هستن و این شغل طوریه که آدم وسوسه و جذب این جور کارها میشه و این اتفاق برای من هم رخ داد یه شب که برای تکمیل مسافر شهرک منتظر بودم یه خانمی که بلند و خوش اندام بود و از نوع پوشش که باسنش از توی مانتو چسبون کاملا توی چشم بود مسافرم شد و وقتی رفت عقب نشست گفت من را دونفر حساب کنید من هم با احترام پذیرفتم و با سه مسافر سمت شهرک رفتیم وقتی توی آینه نگاهش کردم یه لحظه چشم تو چشم شدیم و او بلافاصله سرش را پایین انداخت . خودستایی نباشه من هم از لحاظ تیپ و قیافه بد نبودم و قیافه قابل تحملی داشتم دو نفر از مسافرها قبل از اون خانم پیاده شدن و قبل از اینکه به انتهای شهرک برسیم اون خانم کرایه دو نفر را پرداخت کرد و تقریبا نزدیک کوچه خودمون پیاده شد من هم بلافاصله پیچیدم تو کوچه ، وقتی ماشین را روبروی در خونه گذاشتم که در باز کنم و ماشین را ببرم داخل همون خانم از جلو من رد شد و با یه نیم نگاهی سرش را چرخوند و رد شد من هم معطل کردم ببینم کجای کوچه خونه شونه که تقریبا آخر کوچه ضمن نگاه کردن سمت من با کلید درب خونه را باز کرد و رفت داخل من هم فوری ماشین را بردم تو و در را بستم شیرین معمولا شام منتظرم میموند چون اکثرا وقت ناهاری شرکت بودم بابت همین برای شام منتظرم میموند و هرشب با یه سلام یه بوسیدن ازم استقبال میکرد اینبار بوسیدنش گرمتر بود هوس انگیز و با خنده گفت صدای ماشینت اومد اما دیر اومدی داخل لبخندی زدم و گفتم کلید خونه توی ماشین جا گذاشته بودم . تا شیرین شام را حاضر کنه من جنگی دوش،گرفتم و زمان شام خوردن شیرین گفت دوستم را دیدی پرسیدم زهرا خانم را میگی آره دیدمش از قیافش و رفتارش میشه فهمید زن مهربون و خوبی هست شیرین خودش را لوس کرد و با اخم شیرینش گفت او خوشگلتره یا من ؟ بدون هیچ مکثی گفتم تو خوشگلترین زن دنیایی هیشکی مثل تو نمیشه ابروهاش را بالا انداخت و گفت واقعا ؟ گفتم واقعا . من حقیقتا هیچ حسی نسبت به زهرا خانم که خیلی هم زیبا و خوش هیکل بود نداشتم اما اون زن همسایه که مسافرم شده بود عجیب ذهنم را مشغول کرده بود طوری که همون شب که داشتم شیرین را از پشت میکردم ضمن تلمبه زدن باسنش را بیشتر از همیشه با دستام چنگ میزدم توی ذهنم لمس باسن اون زن را تصور میکردم و از فرط لذت چنان محکم تو کونش تلمبه میزدم که آخ و اوخ شیرین و صداش خونه را پر کرد و باعث شد هرچه آب تو کمرم بود توی کون شیرین ریختم و کمرم خالی خالی شد… شیرین معمولا یه پتوی نازکی قبل از سکس روی تخت می انداخت تا روتختی و تشک کثیف و خیس نشه اون شب هم پتو خیس شد وهم آبی که از کص وکون شیرین ریخته بود از پتو به روتختی هم رسیده بود و قبل از حمام کردن اونا را توی لباسشویی انداخت . بعد از دوش گرفتن شیرین توی هال پتو انداخت و همونجا خوابیدیم . خواب زده شده بودیم از نصف شب گذشته بود شیرین گفت اونقدر محکم تو کونم ضربه میزدی که هنوز کونم عادی نشده با دستم کونش رو مالیدم و گفتم کونت خیلی حشریم میکنه دستم را از کونش برد سمت کصش و گفت این چی ؟ گفتم عزیزم این دیوانه ام میکنه درحالیکه کصش را مالش میدادم پرسید از کدومش بیشتر خوشت میاد نقطه ضعفش دستم بود با تعریف از زیبائیش و هیکل شهوت انگیزش مست میشد وتو پوست خودش نمیگنجید گفتم از لبهات و سینه ات و کل اندامت یه اندازه لذت میبرم و خوشم میاد خوشگلی و اندامت هر کیری را سیخ میکنه اصلا این زیبائی و این هیکل فقط برای فیلم سوپر مناسبه با حرفام تحریک شد و خودش را چسبوند بمن و دستش را برد سمت کیرم که حالت نیم خیز داشت و شروع کرد به مالیدنش و گفت کصمو لیس میزنی به ساعت دیواری وسط دیوارهای نگاه کردم ساعت ۲ نصف شب بود لبهاش رو بوسیدم و گفتم صبح دیر میرسم شرکت باید بخوابیم با حرفام فول حشری شده بود گفت خب دو ساعت دیرتر برو ا گفتم باشه عزیزم . کیرم کاملا سیخ شده بود شیرین شورتم را کشید پایین و شروع کرد به ساک زدن و با عشوه گفت زن را نباید حشری و شهوتی رها کنی خطر ناک میشه این حرفش دو پهلو بود پرسیدم چه جوری خطرناک میشی با خنده گفت اونوقت از یه خیار سالادی یا بادمجون بجای کیرت استفاده میکنم . اون نیمه شب بعد از کس لیسی زیاد و گاز گرفتن چوچوله هاش از جلو کردمش اون سکس نزدیک به یه ساعت طول کشید و در همون مدت شیرین دوبار ارضا شد و کلی تلاش کرد که من هم ارضا بشم و دست آخر من هم ارضا شدم ولی آب زیادی از کیرم نیومد و دو ساعت قبلش کمرم خالی شده بود . هیچکدوم حال حمام رفتن نداشتیم وباهمون وضعیت خوابیدیم وقتی صبح بیدار شدم ساعت ۹ صبح بود شیرین لخت مادرزاد مست خواب بود و پتویی که روش انداخته بود یه قسمت از کون وکپلش بیرون بود پتو را کامل روش انداختم قبل از هرچیز به شرکت زنگ زدم و به منشی شرکت گفتم کار بانکی داشتم و به آقای احمدی اطلاع بدین که امروز برام مرخصی رد کنه . فوری رفتم حمام و دوش گرفتم و بعدش مشغول چای دم کردن شدم شیرین همچنان بیحس و بیحال مثل جنازه روی کف هال با همون وضعیت خواب بود بعد که مقدمات صبحانه را آماده کردم به سراغش رفتم و کنارش خوابیدم و آروم آروم صداش کردم با بیحالی یه تکونی خورد و گفت ساعت چنده گفتم نزدیک به ۱۰ پاشو دیگه تنبل با عشوه گفت هنوز نرفتی شرکت گفتم نه عزیزم تلفنی مرخصی گرفتم آروم آروم بلند شد نشست یه نگاهی به ساعت دیواری انداخت و سرپا شد خودش از وضعیت لخت خودش خنده ش گرفت و گفت با اون کیر لامذهبت کص وکونم رو جر دادی . شیرین بعد از دوش گرفت سرحال شد و با هم صبحانه خوردیم بعدش هم برای خرید میوه و خرت و پرت رفتیم بازار و ناهار را هم بیرون خوردیم. من متوجه تغییر رفتار و گفتار شیرین شده بودم و با حرفی که اون شب زد و گفت اگه به زن حشری و شهوتی اعتنا نکنی خطرناک میشه این حرف ذهنم رو درگیر کرد و دست آخر خودم را متقاعد کردم که این رفتار وکردارش و علاقه شدیدش به نزدیکی بابت مستقل شدن زندگی مونه و اینجا بیشتر احساس رفاه و آزادی میکنه اوایل که به خونه جدید اومده بودیم دوست داشت آخر هفته ها به پدر و مادرش سر بزنیم و چند بار هم رفتیم یه هفته هم پدر و مادرش اومدن پیش ما اما به مرور عادتش عوض شد و فقط زمانهایی که پریود میشد به خانواده هامون سر میزدیم با وجودیکه یه شب در میون سکس داشتیم میگفت سکس شب جمعه یه مزه دیگه داره و دوست دارم آخر هفته خونه خودم باشم . بالاخره بعد از یکی دو هفته باز اون زیده اتفاقی مسافرم شد خوشبختانه بجز او یه مسافر بیشتر نداشتم که بین مسیر میخواست پیاده بشه و دیگه مسافری سوار نکردم وقتی از شر اون مسافره راحت شدم تو آینه نگاهش کردم و گفتم شما یه بار مسافر من شدین و اگه میدونستم همسایه مون هستین نباید ازتون کرایه می گرفتم او هم با لبخندی تشکر کرد و گفت بالاخره شما در این از این طریق درآمد کسب میکنی و نون زن وبچه در میاری گفتم شعله اصلیم کارمند یه شرکت هستم فقط برای کمک خرج وکرایه خونه تلاش میکنم این بار مهربانتر گفت آخه ممکنه من هر روز مسافرت بشم اینجوری که نمیشه گفتم اختیار دارین خانم هر وقت و بی وقت کاری داشته باشین من در خدمتم باز خندید و گفت از اینکه بعد از سوار شدن من مسافر سوار نکردین بخاطر من اینکار را کردی گفتم حالا هرجایی کار دارین من میرسونمت باز تشکر کرد و گفت نمیخوام مزاحم کارتون بشم پرسیدم آخرش نگفتی مقصدت کجاست ؟ گفت داروخانه جهاد دنبال داروی شوهرمم پرسیدم خدای ناکرده مشکلی دارن گفت آره نارسائی کلیه داره گفتم ایشالا بهتر بشن وداروش گیرتون بیاد . بالاخره رسیدیم داروخانه پیاده که شد خواست کرایه بده گفتم تو حالا برو دارو و بگیر من منتظرت هستم تا برگردی گفت داری شرمنده م میکنی و رفت . تو کونم عروسی بود و هزار فکر ونقشه تو سرم میچرخید یه نخ سیگار روشن کردم و تو رویا سیر میکردم نیم ساعتی منتظر موندم تا اومد خوشحال و خندان چون دارو را گرفته بود باز عذر خواهی کرد و گفت جبران میکنم توی دلم گفتم ایشالا . انقدر معرفت داشت که روش نشد عقب ماشین بشینه اومد جلو و کلی تشکر و دعا برام کرد تو مسیر برگشت گفت چرا مسافر سوار نمیکنی با خنده گفتم میخوام زود برسونمت گفت فضولی نباشه اسمتون چیه گفتم اسمم پوریاست گفت اسم من هم مهتابه پررو شدم. گفتم به زیبائی خودتون یعنی شب مهتابی . خندید و گفت چشمات زیبا میبینن . توی مسیر سیر تا پیاز زندگیم را پرسید بعد خیلی اصرار کرد که پول دربستی حساب کنم قبول نکردم و گفتم مهتاب خانم خاطر شما خیلی برام عزیزه و هر زمان که کاری داشته باشین خوشحال میشم که ببینمت و کاری ازم برات بر بیاد وقتی به اول شهرک رسیدیم گفت من زحمت رو کم میکنم همین جا پیاده میشم گفتم اینجا کاری دارین گفت نه ولی چون رفت وبرگشتم زمان زیادی نبرده شوهرم بدبین هیت و میگه چه زود برگشتی پیاده میرم که دیرتر برسم خونه گفتم حالا که اینجوریه افتخاری برای من هست یه تابی بزنیم و یه بستنی مهمونتون کنم باز تشکر کرد و گفت من امروز مانع کاسبی شما شدم گفتم بیخیال شما ارزشش را دارین پیشنهادم را قبول کرد به شرطی که من مهمان او باشم . یه مقدار از شهرک فاصله گرفتیم و جلو یه بستنی فروشی توقف کردم مهتاب گفت اگه ممکنه تو خود ماشین بستنی بخوریم میترسم آشنایی رد بشه و مارا باهم ببینه برای جفتمون بد میشه اون موقع اسکناس دو هزارتومانی خیلی ارزش داشت و با اسکناسش بستنی خریدم و برگشتم صمن خوردن بستنی گفت امشب که رفتی خونه خانمت نمیپرسه چقدر کاسب شدی گفتم بهش میگم روغن ماشین رو عوض کردم و بنزین هم زدم . بلند بلند خندید و گفت امان شما مردها خوب بلدین زنها را بپیچونید . وقت برگشتن گفتم واقعا از آشنایی با شما خوشحالم و دوست دارم باز هم ببینمتون او هم گفت من هم از آشنائی ودوستی با تو خوشحال شدم و من شماره تلفن شرکت را بهش دادم و گفتم اگه افتخار دادی و تماس گرفتی بگو من خواهر پوریا محمدپور هستم .وقت پیاده شدن مجددا کلی تشکر کرد و باهام دست داد و گفت بابت همه چی ممنونت هستم و بتونم جبران کنم خداحافظی کرد ادامه داره نوشته: پوریا واکنش ها : poria، dozens و behrooz 3 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
behrooz ارسال شده در 1 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 1 خرداد زنم آرزو داشت جنده بشه - 2 بعد از آشنایی و طرح دوستی با مهتاب پس از مسافرکشی شبانه به خونه رفتم شیرین هر شب برای شام منتظرم میموند ناهار که شرکت بودم اما شام را باهم میخوردیم ضمن شام پرسید انگار کیفت کوکه ، باهوش بود نمیدونم چی تو چهره من یا رفتار من دیده بود که اینو گفت در جوابش گفتم دوتا دربستی توپی خورد به من و سرجمع چهار هزار تومان کاسب شدم گفت خدارا شکر پول آرایشگام تکمیل شد قراره فردا با زهرا خانم برم آرایشگاه میخوام موهامو کوتاه و رنگ کنم گفتم با چهار هزار تومان خندید و گفت نه عزیزم خودم یه مقداری از پولهایی که بمن میدی پس انداز کردم اینو برای کم وکسری میخوام . بعد از شام پول را بهش دادم و گفتم به خرجی خونه دست نزن یه ۵۰هزارتومنی که برای احتیاط داریم داخل سامسونت گذاشتم از اون استفاده کن منو بوسید و برعکس همیشه که گفتارش با شوخی و لوندی بود اینبار خیلی جدی گفت افتخار میکنم به شوهرم که دلت بزرگتر از جیبت هست و از هیچی برام دریغ نمیکنی من هم بوسیدمش و گفتم یه لحظه خوشی و آرامش از صدتا قصر و ویلا با ارزش تره . یادم نیست تو قسمت قبل توضیح دادم یا نه که ما اکثر شبها سکس داشتیم و قبل از خواب از ماهواره کانالی داشت به نام پلاتینیوم که برعکس شبکه XXLکه نیمه شبها فیلم سوپر پخش میکرد این شبکه شبانه روزی بود و فیلمهای متعدد سکسی را پخش میکردن و ما شبها این شبکه را تماشا می کردیم و هنگام سکس خودمون به همون طریق و پوزیشن عمل میکردیم و برای لذت بیشتر ضمن سکس صحبتهای تحریک کننده میزدیم اون شب همه مثل شبهای قبلش بعد از دیدن فیلم وقتی روی کیرم در حرکت بود گفت کونم را بمال سینه هاش تو دستم بود کون وکپلش را چنگ زدم و مالیدم گفتم خوبه یا انگشت بکنم توش با عشوه گفت کیر میخواد کیر کلفت خرکی مثل کیر اون پسره که تو قطار داشت زنه را میکرد دیدی چه کیری داشت مچ دستم را گرفت گفت به کلفتی دستت بود همونجا شورتم خیس شد گفتم هوس کیرش کردی ؟ دوسه بار پشت سرهم گفت آره آره کیر اونجوری خوبه رفته بود تو حس و من را هم بیشتر تحریک میکرد و از گفته هاش بجای اینکه عصبی بشم با بدم بیاد نه حشری تر شدم و گفتم دوست داری اینجا تورا میکرد کصش را روی کیرم فشار داد و بیحرکت موند و گفت اگه اینجا بود بهش کص میدادم تو هم از پشت کونم میذاشتی دیوونه شدم بدون اینکه بذارم کیرم از کصش بیرون بیاد چرخیدم و رفتم روش و محکم تلمبه زدم و پشت سر هم گفتم کیرش تو کصت کیر کلفت خرکی تو کصت پاهاش را دورکاری قلاب کرد و گفت دوست داری منو بکنه گفتم آره عزیزم فکر کص دادنت منو بیشتر حشری میکنه کیر خر تو کصت خندید وگفت از فحشات هم خوشم میاد بازم بگو گفتم دوست داری جنده بشی گفت آره چند بار پشت سر هم گفتم جنده خانم و آبم اومد فکر نمیکردم اینقدر آب تو کمرم باشه لباش را بوسیدم و به تلمبه زدن ادامه دادم صدای آخ و اوخش بالا رفت و ضمن نفس نفس زدن گفت چه کیفی داره کیرت و لرزید و آبش اومد گفتم پاشو باهم بریم حمام پر کصش دستمال کرد وبلند شد یه لب تو لب مشتی از هم گرفتیم و گفت خوشت اومد سینه وگردنش را بوسیدم و گفتم عالی بود باز مثل بیشتر وقتها باهم دوش گرفتیم و بدن همدیگه را لیف کشیدیم . وقتی آماده خوابیدن شدیم توی رختخواب گفت فردا میرم خودم رو برات خوشگل کنم چشم تو چشم شدیم و بوسیدمش وگفتم تو خودت خیلی خوشگلی خوشگلتر و لوند تر از این ؟ گفت با زهرا میرم خیلی تعریف آرایشگرها میکنه من بار اوله که میرم اپیلاسیون هم انجام میدن دیگه لازم نیست منو ببری محل قدیمی که فاصله زیادی داره گفتم برو ولی یادت باشه پول بیشتر باخودت ببر ضرری نداره گفت باشه عزیزم یه دهن دره کردم گفت خوابت میاد من : نه چطور مگه شیرین : دلم برای زهرا میسوزه من : فکر کردم میخوای دوباره بکنمت شیرین : با خنده اتفاقا از کون نکردی من : فرداشب تلافی میکنم شیرین : زهرا از شوهرش راضی نیست من : چرا اختلاف دارن؟ شیرین : شوهرش توی رابطه سرده من : حتما شوهرش سرش جای دیگه گرمه شیرین : نه بابا تو این مایه ها نیست من : شاید زهرا براش کم میذاره شیرین: زهرا را که دیدی اونم خوشگله من : یه بار دم در خونه دیدمش زیباست شیرین در ادامه گفت زهرا میگه هفته ای یه بار فوقش دو بار در هفته نزدیکی میکنن گفتم رسم دلبری و لوندی را بهش یاد بده شیرین خندید و گفت شوهرش راننده شرکت ملی حفاریه حقوقش هم خیلی خوبه و بیشتر زمان توی محیط کار هست و بعد ۴۸ساعت کار ۱۲ ساعت استراحت دارن . ضمن صحبتهای شیرین چشمام گرم خواب شد و خوابیدیم . فردا صبح که رفتم شرکت ضمن کار منشی تلفن شرکت زنگ زد و گفت آقای محمدپور خواهرتون پشت خط هست وای خدا دلم ریخت به هم آره مهتاب بود بهش گفته بودم خودت را خواهرم معرفی کن هرچند جو شرکتهای خصوصی مثل دولتیها تیست با شنیدن صدای مهتاب حالی به حالی شدم سلام و احوالپرسی کردم و گفتم خوشحالم کردی ممنونم از تماست گفت من زنگ زدم تشکر کنم بابت زحمات دیشبت که از کار و زندگیت زدی تا مشکل منو برطرف کنی گفتم این حرفا چیه مهتاب خانم کاری نکردم اینقدر بزرگش میکنی خجالت میکشم گفت دشمنت چیزی که دیشب یادم رفت بگم من توی سوپر مارکت مهدی که نزدیک کوچه خودمونه کار میکنم سوپری مال شوهر خواهرم هست بیشتر روزها به کمک خواهرم اونجا هستم هر کاری داشته باشین درخدمتیم و شماره تلفن خونه خودش را هم داد و گفت اگه کاری داشتی بین ۸ تا ۱۰صبح تماس بگیر چون ساعت ده میرم فروشگاه گفتم دیدن دوباره مثل تماسی که گرفتی خوشحالم میکنه دوست دارم باز ببینمت خندید و گفت فرصتی بشه خودم تماس میگیرم کلی تشکر کردم و گفتم منتظر تماست هستم . دوق زده شده بودم قبل از ازدواجم کلی این تجربیات را داشتم اما اینبار دیگه دختر نبود یه زن شاسی بلند و زیبا و خیلی هم مهربان . هزار فکر و خیال تو سرم میچرخید و اون روز خیلی خوشحالتر برگشتم خونه . داخل خونه که شدم اینبار شیرین سورپرایزم کرد با موهایی که کوتاه کرده بود با رنگ قهوه ای روشنی که داشت و میکاپی که کرده بود و لباس تحریک کننده ای که بیشتر شبیه لباس خواب توری مانند که تمام اندامش لختش پیدا بود دیوار هم کیر در می آورد . گفت از تیپم خوشت میاد گفتم عالیه زنهای فیلم پورن باید برات لنگ بندازن بوسیدمش و گفتم تو محشری . گفتم ماشین را بیارم داخل گفت لوس نشو شب مزه ش بیشتره . با همون تیپ نسکافه درست کرد و خوردیم شیرین گفت لباسی که تنم بود ظهر که از آرایشگاه برمیگشتیم خریدم یه خانمی تو خونه شون لباسهایی که توی بوتیک شوهرش آف خورده بود می فروخت ازش خرید کردم بنده خدا زهرا هم میخواد بخره میخوام عصر که رفتیم از اون شورتهای بندی بخرم گفتم پول داری گفت آره عزیزم قیمتهاش با بیرون خیلی ارزونتره . یه مقدار از پس اندازها را شیرین هزینه کرده بود و باز بکوب رفتم دنبال مسافرکشی البته قبلش به بهانه خرید رفتم سوپر مارکتی که مهتاب گفته بود داخل رفتم یه مرد میانسالی پشت دخل بود یه براندازی ته سوپری کردم کسی نبود گفت چیزی میخواستین گفتم یه پاکت سیگار مونتانا سفید میخوام . یه بند تا ۱۰شب تونستم ۶هزارتومن در بیارم و برگشتم خونه شیرین گفت دیرکرد نگران شدم گفتم ببخش عزیزم وضع مسافر خیلی خوب بود اگه نمیخواستم شام بیام هنوز میشد کار کرد . گونه م را بوسید و گفت نه عزیزم صبح تا شب یه ساعت استراحت نداری خودت را زیاد خسته نکن مشغول شام شدیم گفت عصری دوباره خرج گذاشتم رو دستت البته میدونم خوشت میاد گفتم تا باشه از این خرجها گفتم زهرا خانم چی او هم خرید کرد گفت آره بیشتر از من راستی وقتی به زهرا خانم گفتم که دیروز با پوریا صحبت شما بود پوریا گفته دعوتتون کنم خونه تا با شوهرت آشنا بشیم و رفت آمد هامون بیشتر بشه زهرا گفت اول شما باید بیاین بهمن فردا شب خونه هست خوشحال میشیم سر شام بیاین به شیرین گفتم قبول کردی گفت آره اما گفتم بعد از شام مزاحمتون میشیم گفتم بسیار خوب ولی دست خالی نمیشه رفت باید یه کادویی چیزی ببریم براشون شیرین گفت زیاد تعارفی نیستن فردا سر راه اداره یه جعبه شیرینی بخر که دست خالی نریم گفتم حتما . معمولا داخل خونه سیگار نمیکشیدم رفتم تو حیاط آبان ماه بود اما هوا خیلی گرم بود سیگارم را کشیدم . یه دل سمت مهتاب بود و یه دل اسیر وسوسه های شیطانی شیرین داخل که رفتم چای و میوه خوردیم شیرین گفت موز بخور کمرت را سفت کن و در ادامه گفت شوهر زهرا قبلا ثبت نام سیم کارت موبایل کرده بود قراره بهمن پس فردا که استراحت هست بره تحویلش بگیره گفتم به سلامتی مبارکشون باشه شیرین گفت دوست دارم تو هم داشته باشی گفتم خدا کریمه عزیزم شنیدم قیمت سیم کارتهای داره ارزونتر میشه میخوام از شرکت تقاضای وام کنم اگه قبول کردن برای دوتاییمون ثبت نام میکنم . شیرین گفت خدا خیرت بده نه خودت کار برام پیدا میکنی نه میزاری خودم دنبال کار برم وگرنه من سرکار بودم تو این همه توی زحمت کارکردن نمی افتادی گفتم نه عزیزم تو کم زحمت نمی کشی خونه داریخت وپز تمیزکاری خونه و شوهرداری کم کاری نیست ایشالا مشکلاتمون کم کم رفع میشه . به این فکر کردم که با این وجناتی که داری سر هر کاری که بری گرگهای هوس باز همون روز اول ترتیب تو را میدن و از خدا خواسته به آبروریزی ادامه میدی . شیرین صدام کرد و گفت انگار تو فکر خندیدم و گفتم تو فکر گرفتن وام از شرکت افتادم خیلی از همکارها وام گرفتن ولی من بعد از ۵سال کار هنوز درخواست وام نکرده بودم شیرین پرسید چقدر وام میدن گفتم سقفش ۳ میلیون تومان ولی معمولا تا ۱/۵میلیون پرداخت میکنن البته من چون از لحاظ حقوقی متوسط حقوق میگیرم تا دو میلیون میشه.روش حساب کرد . اون موقع حقوقم ۲۲۰هزارتومان بود ولی ۵۰هزارتومانش اجاره خونه بود و ۵۰۰ هزارتومان هم سپرده پیش مالک بود. شیرین گفت میخوای لباسامو که خریدم ببینی گفتم آره عزیزم بپوش تا ببینم گفت باشه تو اینجا بمون وقتی پوشیدم بیا اتاق خواب و رفت . لباس عوض کردن میشه دو الی سه دقیقه بعد از ۱۰ دقیقه صدام کرد و گفت منتظرم بیا دیگه رفتم تو اتاق تا دیدم بیشتر زمانی که معطل شدم داشت میکاپ میکرد و یه شورت وسوتین صورتی کرده تنش شورتش طوری بود که بغلهای کصش پیدا بود و وقتی چرخید یه بند از شکاف کونش اومده بود بالا و از پشت کونش کاملا لخت بود و دقیقا فرم لباس زیر زنهای پورن شده بود . فقط شورت تنم بود و زیر پوش تن خودم بود لبه تخت نشستم اومد لبم را بوسید وماتیکی کرد و به سبک همون زنها بدون هیچ کلامی آروم آروم اول سو تین و بعد شورتش را بیرون آورد حقیقتا صحنه پورن را زنده و مستقیم میدیدم اومد نزدیکم تا کصش را ببوسم بعد بوسیدن کصش اونقدر خودم هم جو گیر شدم که گفتم یه پیشنهاد دارم نگو نه گفت باشه گفتم هندیکمی که فقط ایام بهار و مناسبتها ازش استفاده میکنیم بیارم همین صحنه ها را تکرار کن تا ازت فیلم بگیرم اولش گفت نه اما زود تصمیمش عوض شد و گفت به شرطی که صورتم پیدا نباشه گفتم نمیخوام که از تلویزیون پخش بشه یا به کسی نشون بدیم حیف این صورت خوشگل آرایش شده با او موهای خوش رنگت که پیدا نباشن گفت اینم قبول ولی بعد زود پاکش کنی گفتم باشه عزیزم فقط بذار دوربین را بیارم فکر کنم شارژ نداشته باشه ولی یه حلقه نگاتیو از عید پارسال داریم شیرین گفت میترسم قاطی فیلمای دیگه بشه گفتم نه عزیزم روی فیلم یه علامت ضربدر میزنم یا یه اسم رمزی . فوری دوربین را تو کمد بیرون آوردم جایی نگهداری میشد که پرش فیلم ویدیویی مختلف وسکس بود شارژش کم بود زدم به برق و فیلم خام یا همون نگاتیو روش نصب کردم توی این مدت شیرین یه آرایش غلیظ کرد و قیافه جنده رسمی به خودش گرفت و عجله داشت کیرم هم سیخ سیخ بود اومد کنارم و کیرم را که توی شورتم زار میزد با دستش مالید و گفت اگه فیلمش خوب شد باید از کردنمون هم فیلم بگیری . لوندیهاش شروع شد گفت یه کیرکلفت بیار تا از سکسمون فیلم بگیره بعدش هم تو از کص دادنم فیلم بگیر گفتم باشه به موقعش رفت جلو آینه و تمرین کرد که موقع فیلمبرداری چه حرکتی بکنه باز پرسید کی آماده میشه بعد از چند دقیقه گفتم پاشو شورت و سوتین را بپوش داره آماده میشه گفت از بس استرس دادی بمن شاشم میاد الان برمیگردم رفتن و برگشتنش کمک کرد شارژ دوربین تقریبا فول بشه شورت و سوتینش را پوشید جلو آینه به سر و وضع خودش نگاهی انداخت گفتم بیا از داخل هال آروم حرکت کن بیا سمت اتاق خواب بعد بغل آینه مثل دفعه قبل یواش یواش لخت شو نگاهت به دوربین باشه و بعد هم آروم بیا سمت تخت و دراز بکش هرطوریکه خواستی کص وکونت را حرکت بده گفت باشه خونه را ا چهل چراغون کردم دوربین روشن کردم با اشاره دستم حرکت کرد از راه رفتنش تمام قد فیلم گرفتم و آروم رفتم پشت سرش از کونش که لخت به نظر می اومد روش زوم کردم نزدیکای در ایستاد علامت دادم که وایسه برگشتم از جلو از شورتی که فقط چوچوله هاش را پوشانده بود روش زوم کردم و علامت دادم رفت دم آینه شروع کرد به عشوه و مالیدن سینه هاش و کصش بعد متوجه شد که از صورتش فیلم میگیرم با زبونش لبهاش را لیس زد و آروم آروم سوتینش را بیرون آورد و انداخت رو زمین سینه هاش را دو دستی مالید و آروم دست برد رو شورتش از روی شورت کصش را ماساژ داد و بند دور کمرش را گرفت یواش یواش از پاش در آورد یه نمای کلی از هیکلش گرفتم انگشت کرد تو دهنش و آورد سمت کصش و شروع به مالیدن کصش شد با دوربین نزدیکتر رفتم یه ژوم کاملی روی کصش کردم و حرکتی زد که گیج شدم چرخید و با دو دستش باسنش را بازکرد و سوراخ کونش را هم جلو دوربین گرفت اونقدر تحت تاثیر حرکاتش قرارگرفتم که بقیه فیلم را با صدا ضبط کردم زمانی که پشت به دوربین کونش را نشون داد بعد انگشتش را کرد تو کصش گفتم شیرین جون چیکار میکنی چرا انگشت میکنی توش بدون اینکه رو به دوربین بشه گفت کصم میخاره گفتم برای چی گفت برای کیر کلفت گفتم کیرخودم کافیت نیست برگشت و رو به دوربین گفت چرا خوبه ولی کیر کلفتتر دوست دارم گفتم کیر کلفت کجا بود گفت کیر دوستات یا همکارات بگو بیان کصمو جر بدن اشاره کردم به تخت روی تخت خوابید و پاهاش را کرد بالا گفت دوربین را بردم نزدیکترین نقطه و گفتم غنچه هاش رو باز میکنی داخل کصش پیدا شد دیگه من خودم را خیس کرده بودم گفتم از داخل کصش فیلم گرفتم و گفتم تو شاه کسی گفت اگه کسی نیومد منو بکنه خودم میرم کس میدم گفتم کص دادن رو دوست داری گفت عاشقشم میخوام کس بدم تا ماشینت رو عوض کنی خونه بخریم گفتم جلو دوربین داری این حرفا رو میزنی بعد میزنی زیرش گفت امتحانش مجانیه زنگ بزن یکی از دوستات بیاد ببین چطوری بهش کس میدم فیلمم را هم نشونش بده گفتم حتما گفت آره گفتم میخوام فیلم رو قطع کنم حرف آخرت چیه گفت میخوام جنده بشم . فیلم راقطع کردم شورتم از آب کیرم خیس شده بود دوربین را گذاشتم کنار گفتم تو انگار جندگی تو ذاتت هست فردا بهت بگن جنده بدت نیاد گفت اتفاقا خوشم میاد یه بار یه پسره دنبالم بود وقتی دید تحویلش نمیگیرم گفت کیرم تو کصت من از فحشش خنده م گرفت گفتم کی؟ گفت چند وقت پیش که تازه اومده بودیم اینجا . رفتم بین پاهش و کیرم را تا بیخ کردم توکصش که لیز لیز بود و هر سایز کیری را راحت میخورد گفتم تو که پشیمون نمیشی گفت نه تو چی ؟ گفتم نه صبر کن یکی ازهمکارام خانمباز حرفه ایه خودش میگه تو نخ هر زنی رفتم رامم شده شیرین گفت کیرش بزرگه گفتم نمیدونم شیرین یه زور وانرژی مضاعفی پیدا کرد و اینبار او چرخید روم و روی کیرم نشست و گفت خدا کنه کیرش کلفت باشه و شروع کرد به بالاپایین شدن و قربون صدقه کیرم رفتن و گفت خیلی دوستت دارم گفتم باید اولش به آبرومون فکر کنیم وبیگدار به آب نزنیم گفت از همکارت مطمئن نیستی گفتم زیاد نه گفت خودم میپزمش توی همین حس وحال ارضا شد و همونطور روی کیرم موند و بدنش را به بددنم چسبوند و لب تو لب شدیم وقتی گفتم دمرشو از کون بکنم بلند شد تمام آب کصش روی پایین شکمم ونافم ریخته بود با دستمال شکم و کیرم و کص خودش را پاک کرد و دمر شد قیافه کونش که جلو دوربین اون حرکت تماشایی را زد توی ذهنم بود باعث نخوابیدن کیرم شده بود کونش را تف زدم و کردم توش و شروع کردم به تلمبه زدم و گفتم فقط حق کون دادن نداری چون کونت را واقعا جر میدن و خونی مالی میشی گفت باشه عزیزم هرچی تو بگی با کلی تلمبه زدن آبم کاملتر زمانی که فیلم میگرفتم اومد وقتی کیرم را ازکونش بیرون آوردم سوراخ کونش اندازه دکمه کوچولو باز بود. گفتم حالا که همه خط قرمزها را داریم رد میکنیم یه سوال بپرسم رو راست جوابم بده گفت باشه عزیزم گفتم قبل از ازدواج سکس نداشتی گفت یعنی کونم گذاشته باشن گفتم آره گفت نه گفتم با لوندیهات بنظر میاد قبلا سکس داشتی گفت یه بار برادرم با دوستش یه زنی را آوردن خونه مون توی زیر زمین من اونجا درس میخوندم برای امتحانات آماده بشم کسی خونه نبود از ترس ته انباری زیر پله قایم شدم برادرم اومد یه تشک ابری برد ولی آنقدر تاریک بود که من را نمیدید از ترس نمیدونستم چیکار کنم هم حشری بودم وهم میترسیدم دیواره انباری چند آجر یکی در میون خالی داشت (اونهایی که توی خونه زیرزمین زیر پله یا انباری دارن متوجه میشن) من از همونجا دقیقا روبروی اونها بودم زنه را لخت کردن و کص وکونش را دستمالی میکردن برادرم و دوستش هم لخت شده بودن خیالشون راحت بود کسی خونه نیست چراغ مهتابی روشن بود وقشنگ میدیدم اول داداشم رفت بین پاهای زنه و محکم اونو میکرد زنه هم میگفت یواشتر دردم میگیره آروم آروم بکن توش من از پهلو میدیدم ولی کیر وکصی پیدا نبود بعد از چند دقیقه ظاهرا برادرم ارضا شده بود بلند شد از زیر زمین رفت بالا دوست برادرم روبروی زنه زانو زد و زنه گفت این چیه. گفت کیره دیگه تا حالا کیر ندیدی گفت اینقدری هنوز ندیدم و نخوردم چشمام تیز شد یه کیر بزرگی بود همسایه واندازه باطوم پلیسها زنه اول میترسید ومیگفت پاره میشم اما وقتی کردش روش تکون میخورد گفت ماشالا چه کیری داری یواش یواش بکن توش که دردم نیاد اولش جیغ کشید ولی کم کم آروم شد و میگفت به این میگن کیر خوشبحال زنت دوست داداشم گفت من زن ندارم گفت هرکی اینو بخوره خوشبخت میشه خلاصه دوبرابر زمانیکه داداشم اونو میکرد زمان برد تا پسره آبش اومد و صدای جیغ و هن هن کردن زنه فهمیدم زنه هم ارضا شده وقتی که پسره بلند شد کیرش را کامل دیدم کیری که هنوز لنگه شو ندیدم . گفتم رفیق داداشت را پیدا کنم بهش میدی گفت می میرم براش هنوز قیافش تو ذهنمه. ادامه دارد… نوشته: پوریا واکنش ها : dozens و poria 2 . آموزش تماشای فیلم ها - آموزش دانلود فیلم ها - آموزش تماشای تصاویر . لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
poria ارسال شده در 2 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 2 خرداد زنم دوست داشت جنده بشه 3 .هوش و زیرکی شیرین خیلی بالا بود و از احساس عشق و علاقه مفرطی که به او داشتم کاملا آگاه بود و میدونست با هر اخلاق و رفتار وکرداری که داشته باشه ذره ای از علاقه وعشق من به او کم نمیشه و حس مشترکی که هردو بابت تنوع.در سکس و ایجاد رابطه جنسی با دیگران داشتیم داشت یه امر طبیعی شده بود شیرین با آگاهی از خاطره دوران ۱۴سالگی و علاقه مفرط خودش به آلت بزرگ و سکس را به مرور زمان واضحتر و آشکار و بی پرده عنوان کرد و من هم تحت تاثیر اون احساسات لذت بیشتری از سکس ونزدیکی با او میبردم . صحبتهای تحریک کننده شیرین در فیلم ضبط شده وسوسه ام کرده بود که برای عملی شدن فانتزی های شیرین محمودی را وارد رابطه با او بکنم ظهر توی ناهارخوری مشغول خوردن ناهار بودم که محمودی اومد سلام و احوالپرسی کردیم به بهانه خرید مشروب که همیشه از جای مطمئن برام تهیه میکرد سر حرف را باز کردم و گفتم برام چند تا ویسکی قوطی تهیه کن گفت مصرفت بالا رفته تازه چهار لیتری عرق خریدم برات گفتم برای کسی میخوام از اون چهار لیتری هم یه بار بیشتر استفاده نکردم وعرق خوردن تنهایی که صفایی نداره تو هم که فازت عوض شده و دودی شدی دیگه با ما نمی پری . محمودی گفت رستمی و احمدی اگه پایه شدن باز میریم پیک نیک گفتم تا دورهمی همکارا جور بشه این پنج شنبه دست خانمت را بگیر بیاین خونه ما هم یه حالی با هم میکنیم و شام هم در خدمتتون باشیم محمودی گفت خانمم زیاد اهل معاشرت نیست و اون باری هم که خانوادگی با رستمی و خانمش مزاحم شدیم خیلی اصرار کردم که اومد گفتم خودت بیا غریبه که نیستی قبلا هم اومدی خونه و با خانمم آشنا شدی ، گفت باشه اگه پنجشنبه نشد جمعه میام گفتم دمت گرم جمعه هم خوبه بیشتر میشینیم تخته هم بازی میکنیم . توی دلم گفتم اگه میدونستی زنم میخواد زیر پات بخوابه سینه خیز می اومدی . وقتی تلفنی به شیرین خبر دادم کلی خوشحال شد گفت کصم رو آب انداختی .توی اتاق محل کارم کیرم سیخ شده بود و هیچ جوره نمیخوابید تو شلوارم تابلو شده بود بعد کلی زمان که با کار اداری سرگرم شدم آروم خوابید. عصر سر راه خونه شیرینی خریدم داخل خونه که شدم شیرین خیلی شاد بود گفتم همه تو کونشون عروسیه باید به تو بگم تو کصت عروسیه با لوندی نشست روی پام وگفت اگه محمودی ردیف بشه من هم زهرا را برات جفت وجورش میکنم گفتم ببین عزیزم بعد از دوسال و خورده ای که باهم هستیم هنوزاخلاق من نیومده دستت من از دو چیز بیزارم اول اینکه خودم را به کسی تحمیل بکنم و به اصرار بخوام خودم را بهش بچسبونم و دوم اینکه عمدا کسی را توی رودربایستی قرار بدم و مخالف میلش کاری برام انجام بده . شیرین گفت اینا را همش میدونم خیلی هم کله شقی و مغرور ، گفتم من مغرور نیستم با خنده گفت خاله فریده (خاله ته تغاری شیرین) زمان عقدمون میگفت پوریا خیلی مغروره . گفتم ناراحت نشو خاله ت دوست داشت که آمار دوست پسراش را بالا ببره و من اینو میدونستم وگرنه مال خوبی بود و کون درشتی هم داشت . شیرین خوب میدونست چی میگم و خاله فریده رو خوب میشناخت. . اتفاقا شکی که بعد از عقد و حتی در زمان ازدواجمون نسبت به شیرین داشتم بابت تابلو بودن خاله ش بود فکر میکردم شیرین هم مثل خاله کونیش با کسی رابطه داشته و هنوز هم با وجودیکه خاطره گذشته را تعریف کرد نگفته هائی داره که باید از زیر زبونش بیرون بکشم . بعد از خوردن چای و کیکی که شیرین تهیه کرده بود به قصد مسافرکشی زدم بیرون شیرین گفت هشت ونیم خونه باش بعد شام بریم خونه زهرا .دو روز بود درگیر سروسامان دادن هوا و هوس وفانتزیهای شیرین بودم و از مهتاب بی اطلاع بودم به همین منظور قبل از مسافرکشی به سوپری رفتم مهتاب پشت دخل بود و شوهرخواهرش هم داشت گونیهای برنج تو قفسه میذاشت سلام کردم عادی جواب داد اما با لبخند و با پاییدن شوهر خواهرش به همدیگه دست دادیم با لب خوانی گفتم چه خبر چیزی نگفت ولی با علامت دستش به تلفن اشاره کرد گفتم بی زحمت یه بسته سیگار میخوام میدونست چه سیگاری میکشم پاکت سیگار را داد و می خواست پول را پس بزنه نذاشتم و بعد از حساب و کتاب رفتم تا شب تاب خوردم و اون روز بازار مسافر کساد بود زودتر از همیشه رفتم خونه شیرین گفت خوب شد زودتر اومدی گفتم آره برم یه دوش بگیرم و شام بخوریم . بعد شام رفتیم خونه زهرا خانم شوهرش بهمن را که فقط اسمش را شنیده بودم دیدیم وباهام آشنا شدیم از روسری که زهرا خانم سرش بود فهمیدم خانواده معتقد به حجاب هستن اما ساق پای سفیدش کاملا پیدا بود هیکل و اندام درشتی داشت از شیرین بلندتر بود . دو ساعتی اونجا بودیم و بنای دوستی و رفت وآمد گذاشتیم. وقتی رفتیم خونه وقت خواب بود و فوری رفتیم تو رختخواب شیرین قبل از خواب لباسی که شکل لباس خواب بدن نمایی بود پوشید و گفت این تیپی خوبه جلو محمودی ظاهر بشم ؟ لباس ساده ای بود نمیتونم درست توصیفش کنم دو تا بند روکولی جای آستین داشت و مثل یه تیشرت گشاد تا بالای زانوش بود و شورت و سوتینش هم کاملا مشخص بود در واقع میشه گفت فقط شورت و سوتین تنش بود گفتم این بیشتر به لباس خواب میخوره . وقت خواب لخت اومدتوبغلم وشروع کرد با کیرم ور رفتن و شروع به ساک زدن کرد من هم با کون و باسنش ور میرفتم و گفتم فکر کنم کص وکون زهرا از تو بزرگتر باشه گفت ازش خوشت اومده مگه نه ؟ گفتم عزیزم خوش اومدن من شرط نیست تمایل طرف هم شرطه وقتی به کصش لیس میزدم گفت ما زنها بهتر همدیگه را میشناسیم زهرا نیاز جنسی داره اما خیلی کم رو هست باور کن بفکر او هم هستم کاری میکنم که خودش چراغ سبز نشونت بده گفتم ببینیم وتعریف بکنیم وقتی شیرین دمر بود از کون میکردمش گفتم باسن زهرا از تو بزرگتره با لوندی گفت الان چشماتو ببند فکر کن زهرا را داری میکنی به مرور زمان اونقدر از زهرا گفته بود که ذهنم درگیر زهرا هم شد . خیالپردازیهای شیرین تمام شدنی نبودن بعد از سکس دوش گرفتیم و توی رختخواب جاخوش کردیم شیرین دستم را برد سمت کصش و گفت این مشکل گشای خیلی مشکلاته گفتم مثلا چی گفت یادت هست چندبنگاه دنبال خونه گشتیم گفتم آره شیرین گفت میدونی هر بنگاهی که رفتیم به من نظر داشتن و با چشمک و ایما و اشاره منظورشون را میرسوندن یادته چند بار بمن گفتی من طول روز سر کار هستم خودت به چند بنگاه برو و فقط یه بار رفتم و همون یه بار بنگاه داره علنی پیشنهاد رابطه داد و گفت اگه مثل خوشگلیت مهربون باشی تو آپارتمان خودمون برات جای مناسب پیدا میکنم . الان هر جا کار داشته باشی گیر پارتی هستی که پارتی نداری ولی این بهترین پارتیه بذار بگن این زن خرابه جنده است و هزار چیز دیگه ولی میخوام راحت زندگی کنم و از زندگیم لذت ببرم . همه حرفاش حقیقتی بود که در زندگی خیلی ها جریان داره معنا و مفهوم زندگی متفاوته به نظر من هم زندگی عرضش مهمه نه طولش یعنی اینکه ده سال زندگی به سلیقه خودم را با صد سال زندگی به سلیقه دیگران عوض نمیکنم . توی شرکت دو اتفاق خوب برام رخ داد اولیش تماس مهتاب و قرار ملاقات و دومیش تایید درخواست وام از شرکت بود که خود مدیر عامل شرکت حضوری بمن گفت و همون سقف وام یعنی سه میلیون تومان را برام در نظر گرفته بود . عصر در حین مسافرکشی به موقع سر محل دیدار به مهتاب رسیدم وقتی سوار شد مسافرگونه جلو نشست بوی عطرش روانیم کرده بود خوب هم خودش رسیده بود کلی خوش و بش کردیم مهتاب میدونست در انتظار و تشنه رابطه جنسی با او هستم گفت تا کی میخوای منو مثل دخترا دور بدی گفتم شرمنده تم اینجوری باهات قرار میزارم ولی به زودی خیابان گردی هامون تموم میشه گفت ایشالا. بعد از گپ و گفت هامون رفتیم یه پارک دنج و خلوت یه تابی خوردیم و در گوشه خلوت تر به بوسه های آتشین عطشم را بیشتر و بیشتر کرد . اون چند روز هم گذشت چهار شنبه باز محمودی را دیدم اومد اتاقم و یه چای باهم خوردیم دست آخر گفتم قرارمون جمعه شد دیگه گفت آره مزاحمت میشم گفتم زودتر بیا نخوای لنگ ظهر بیای خندید و گفت زودتر میام . آخر شب شیرین لخت جلو آینه به کصش زل زد وگفت دست که روی بدنم میکشم احساس میکنم موهاش بیرون زده ولی از تو آینه پیدا نیست و اومد من لمسش کنم وقتی پوستش رو ماساژ دادم گفتم حساس شدی خیلی هم خوب و کردنیه محمودی از خداش باشه که بهش نگاه کنی شیرین گفت اتفاقا همون یه باری که اومدن فهمیدم چشای هیزی داره . مدتی بود از کون بیشتر میکردمش تا کونش بیشتر جا باز کنه که اگه از عقب باهاش نزدیکی کنن پاره پوره نشه . پنجشنبه ها شرکت ۱۲ظهر تعطیل میشد وناهار همیشه خونه بودم شیرین کلم پلو با قیمه درست کرده بود ضمن خوردن گفت فردا ناهار چی بپزم گفتم چلو کباب بخوریم تو برنجش را درست کن کبابش را از بیرون میگیرم عمدا تنهاتون میذارم ببینم چیکار میکنی خندید و گفت خیلی چیزا سرت میشه خوشم اومد گفتم حالا اولشه باید فوت و فن کسکشی رو خوب یاد بگیرم خندید و گفت من هم جنده خوبی میشم لبهاش را بوسیدم و گفتم آره زیباترین و لوندترین جنده شهر میشی . بعد از ناهار میخواستم مثل آخر هفته ها ظهر بخوابم شیرین نذاشت و گفت فردا مهمان داریم و امشب باید زود بخوابیم و عملیات امشب را الان انجام بدیم . رفتم حیاط یه نخ سیگار کشیدم و بعد از چند دقیقه رفتم داخل شیرین تو اتاق خواب بود دیدم لخت جلو میز توالت نشسته و مشغول آرایش خودشه گفتم تا فردا خیلی مونده گفت میخوام دوباره فیلم بگیری دنباله همون فیلم گفتم باید شارژش کنم گفت امروز صبح باز اون فیلم را دیدم و به ذهنم رسید طول روز که هوا روشنه فیلم حتما روشنتر و واضح تر می افته . من رفتم دوربین را چک کردم شیرین خودش شارژش کرده بود .فیلم را روی آخرین لحظه ضبط شده قبل قرار دادم و گفتم لخت شو و همون لباس خواب توری که بدنت توش پیداست بپوش و این بار از روی مبل داخل هال شروع میکنیم تا به اتاق خواب برسیم . شیرین اوکی دادوگفت یه سورپرایز هم دارم گفتم اون چیه ؟ لخت مادرزاد رفت تو کشوی آشپزخونه یه دونه خیار سالادی نشونم داد که دست کمی ازکیر خر نداشت فقط رنگش سبز بود گفت میخوام وقتی فرو میکنم تو کصم و ازم فیلم بگیری گفتم نمیره توش دردت میگیره پاره میشی خندید و گفت از بازار که خرید کردم خوب شستمش با آب دهنم کصم و سر خیار را لیز کردم و نصفش رفت توش . کیرم داشت ترشح میکرد گفتم ماشالا به این اشتها گفت حالا قبل از فیلم خودت فشارش بده داخل من ترسیدم بیشتر فشارش بدم همش بره توش گیرکنه خیار را ازش گرفتم نیم کیلو بیشتر وزنش بود گفتم اذیت نشدی ؟ گفت اولش دردم اومد ولی بعد آروم شدم روی مبل خوابید و پاهاش رو باز کرد با تف کص خودش را لیز کرد من هم با تف خیار را لیز کردم و آروم آروم کردمش داخل گفتم هر وقت دردت اومد بگو نصف خیار را کردم توش گفت چند لحطه تکونش نده و بعد چند لحظه گفت بکنش داخل کم کم فرو کردم فقط اون اندازه ای از خیار که توی دستم بود بیرون بود با حالتی حشری گفت تکونش بده خیار را عقب جلو کردم بعد چند بار یه جیغ بلندی کشید و ارضا شد از ترس جیغش خواستم خیار را در بیارم نذاشت گفت همین حالا که خیار توشه ازم فیلم بگیر با دستش خیار را نگه داشت فوری دوربین را روشن کردم و رفتم جلو پاش با فاصله که معلوم باشه شروع کردم به فیلم گرفتن خیار را تو کصش تکون میداد ضمن فیلمبرادری گفتم چیکار میکنی گفت کیر کلفت گیرم نیومده دارم به خیار کص میدم گفتم خیار خیلی بزرگه چند سانته؟ گفت نمیدونم ولی باید کیر این بزرگی بیاری برام گفتم باشه حالا میتونی خیار بیاری بیرون و دوباره بکنی توش گفت آره خیار را بیرون آورد و جلو دوربین نگهش داشت و دوباره با تف کرد داخلش تا نصفه را کرد داخل و تکونش داد بعد که خیار را بیرون آورد کصش دهن باز کرده بود و فیلم را کات کردم. فیلم را برگردوندم چند لحطه فیلم قبلی اومد و بعد فیلم جدید خیلی واضح وشفاف وبا کیفیت شده بود شیرین دوربین را ازم گرفت تا دوباره نگاهش کنه . من هم خیار را بردم اندازه بگیرم درازی خیار ۲۷ سانت بود تعجب کردم روی موزائیک ۲۵ سانتی گذاشتم اندازه کلاهک کیر از موزائیک بزرگتر بود و دقیقا بیست سانت یا بیشتر از خیار رفت تو کصش. میدونم خیلی ها این را اغراق آمیز فرض میکنن ولی شیرین زنی بود و هست از جنس شهوت و جندگی. گفتم خیار به این بزرگی را از کجا آوردی ؟ گفت از تره بار خریدم گفتم خیار سالادی میخوام رفتم خودم بزرگش را انتخاب کردم گفتم الان راحتی دردی نداری ؟گفت یه کم داخل کصم درد میکنه بعد از چند دقیقه سوراخ کصش را نگاه کردم ببینم خونریزی نکرده باشه واقعا کار خطرناکی بود که انجام داد گفتم حالشو داری دنباله فیلمبرداری را گفت آره فقط برو اتاق لباس جدیده روی رخت آویز بیار بپوشم وقتی لباس خواب توری را تنش کرد شهوت انگیزتر از لخت مادر زادی شد با فاصله دورتر از سرتاپای و هیکلش شروع به فیلم برداری کردم و درحالیکه ثابت وایساده بود روی کصش و بعد پستوناش و آخر سر روی صورتش زوم کردم و گفتم لباس نو مبارک گفت مرسی عزیزم این لباس کارم هست از صفت و نامی که برای آون لباس به ذهنش رسیده بود خیلی خوشم اومد توی فیلم سین جیمش کنم پرسیدم: من:گفتی این لباس کار ت هست؟ شیرین: آره لباس کارمه من : مگه کار تو چیه؟ شیرین: کس دادن کص میدم من : به کی میخوای بدی شیرین : به خودت و همکارات و دوستات دیالوگ ها مثل شعر فی البداهه بود من: کجا کار میکنی ؟ شیرین: تو اتاق خواب امن :اتاق خوابت را نشونم میدی؟ شیرین: آره بیا دنبالم بعد با ناز راه افتاد سمت اتاق خواب دوربین را روی باسن و کونش زوم کرده بودم و آروم دنبالش رفتم من: کس خوشگلی داری شیرین : نوش جون کیرت من : کون هم میدی؟ شیرین : تا دلت بخواد من: خیار کردی توکصت شیرین : آره خیار سالادی کلفت و بزرگ من : خیاره خیلی دراز بود شیرین :آره ۲۷سانت بود من: همش رفت توش شیرین : نه یه کمی بیرون بود گفتم بخش دوم فیلمت تموم شد حرفی نداری گفت دوست دارم از کس دادنم هم فیلم بگیری گفتم چشم جنده خانم و کات کردم. خیلی ترشحات از کیرم ریخته بود شورتم خیس بود ولی آب نبود چون حس ارضا شدن نداشتم دوربین را کنار گذاشتم گفتم کلی خسته شدی گفت نه آماده ام بیا بکن توش کیر داغ یه چیز دیگه ست گفتم ممکنه داخل کصت خراش پیدا کرده باشه اگه بکنمت خونریزی کنی گفت بیا از عقب بذار تو کونم همین کار را کردیم نزدیک به ۵ دقیقه میکردمش تا آبم اومد . دردسرتون ندم اون شب زود خوابیدیم و ۷ صبح بیدار شدیم شیرین گفت تا نصف شب کصم یه مقدار سوز میداد و زیر شکمم درد میکرد دوبار هم شورتم را نگاه کردم که خونریزی نباشه و حالا همه چیز عالیه. با شیرین رفتیم حمام و دوش گرفتیم همه بدنش را لیف کشیدم ومن زودتر اومدم بیرون فوری چای گذاشتم تا شیرین هم اومد صبحانه نیمرو با مربا خوردیم شیرین همه چیز را ردیف کرده بود میوه و شیرینی و تنقلات و منتظر شادامادی بودیم که نمیدونست چه اتفاقی قراره بیفته شیرین لباساش را آماده کرده بود که به محض اومدن محمودی قبل از ورودش لباس عوض کنه ساعت از ده هم گذشت و چشم انتظار بودیم تا بالاخره صدای زنگ حیاط اومد شیرین یهو پرید اتاق خواب رفتم حیاط در را باز کردم سلام و روبوسی و رفتیم داخل یه جعبه کادوپیچ شده داد دستم تشکر کردم و گفتم لازم به زحمت نبود توی همین حرفا بودیم که شیرین از اتاق اومد سمت ما و سلام احوالپرسی گرمی کرد و دستش را سمت محمودی دراز کرد و دست دادن بهم شیرین گفت خانومتون خوبن کاش باز سعادتی میشد ایشون را هم ببینیم خلاصه کلی تعارفات رد و بدل شد . شیرین من را هم آچمز کرده بود و تیشرت یقه باز بدون سوتین تنش بود طوریکه کل سینه و نصف پستوناش پیدا بود و همون شلوارکی که قالب کصش مشخص بود و کونش هم وقت راه رفتن یه لرزش محسوسی داشت ساق پای سفیدش هم کاملا پیدا بود به شیرین گفتم اسم کوچک آقای محمودی نادر هست و برای اینکه احساس غریبی نکنه نادر خان صداش کنیم شیرین نگاهش کرد و گفت نادرخان راحت باشین اینجا هم خونه خودتونه لباستون عوض کنین تعارف کرد من گفتم بابا تا عصر کلافه میشی ،خلاصه بلندش کرد رفتیم اون یکی اتاق و شلوارک و تیشرت راحت آماده کرده بودم دادم و پوشید وقتی رفتیم توی هال شیرین سینی چای تو دستش بود چنان آرام اومد که توی دید ما بیفته که افتاد محمودی که از این به بعد نادر خطابش میکنم نظرش سمت شیرین جلب شد اما خیلی عادی بود نگاهش و زمانی که خم شد سینی چای را جلوش گرفت او با دستپاچگی و شرم چای را برداشت من هم چای برداشتم شیرین روبروم نشست و بعد از خوش آمد مجدد به نادر مشغول صحبت شدیم احساس کردم معذب هست چون زمانی که شیرین باهاش حرف میزد سرش را پایین می انداخت شیرین هم متوجه شده بود شیرین بلند شد رفت میوه آورد و باز جلوش خم شد و میوه تعارف کرد نادر بدون اینکه نگاهش کنه یه سیب برداشت شیرین به نادر گفت آقا نادر من لباسی تنم هست که همیشه تو خونه میپوشم اگه شما موذبین و خجالتی تا برم یه لباس دیگه بپوشم نادر این بار راحت شیرین را نگاه کرد و گفت نه اینجوری نیست شیرین خانم شما راحت باشین . به شیرین گفتم لطفا تخته را بیار که میخوام روی نادر را کم کنم شیرین گفت نادرجان می بینی کارش کری خوندن و جر زدنه نادر خندید و گفت آره همیشه لاف میاد و جر زنی میکنه شیرین حواسش بود چطور رفتار کنه کمکمداشت یخش رو آب میکرد تخته را آورد روی قالی نشستیم شیرین بین ما نشست یه دست بازی کردیم و باختیم شیرین زمان بازی جانب نادر را میگرفت با باختن من دستش را بلند کرد تا با نادر کف دستاشون را به هم بزنن شیرین به نادر گفت تا آب برنج میذارم حواست به مهره انداختنش باشه که تقلب میکنه رفت و چند دقیقه بعد اومد نزدیکتر به نادر نشست و بازی را ادامه دادیم و یک یک مساوی شدیم به نادر گفتم بریم سراغ بساط اصلی گفت بریم رفتیم سر میز آشپزخونه شیرین چیپس. پفک و ماست موسیر گذاشت من هم عرق روی میز گذاشتم شیرین رفت آجیل آورد در نادر تاب میخورد و نادر هم نیم نگاهی به کون و کپل و اندام شیرین می انداخت شیرین نشست کنارم و گفت یه بار هم شراب بخورید طوری وانمود کرد که شراب میخوره به شیرین گفتم توی کمد هست برو بیار خندید و گفت دستم گیره دفعه بعد نادر هنگ کرده بود پیک اول را ریختم و به سلامتی همدیگه خوردیم شیرین هم جلو چشم نادر عشوه میریخت دو پیک خورده بودیم که شیرین باز اومد کنارمون نشست و پسته یا بادام بعد از خوردن عرق میداد. دستمون نیم ساعت عادی گذشت پیک سوم را من گفتم به سلامتی خانم خوشگل و خوبم نادرهم به شیرین گفت سلامتی تون شیرین تشکر کرد و به هرکدوم ما مزه داد من ادای آدمای مست در آوردم بعد ازپیک سوم جلو نادر شیرین را بوسیدم شیرین به نادر با خنده گفت داره مست میشه نادر هم خندید یخش آب شده بود بلند شد بره دستشویی شیرین دستشویی را بهش نشون داد و اومد پیشم گفت چطوری حالیش کنم گفتم حواسش هست ولی میترسه الان که آومد از زیر میز پای خودت را به پاش بمال گفت یه ساعته کصم آب افتاده نادر اومد عذر خواهی کرد و نشست و مشغول شدیم یه پیک دیگه خوردیم مشخص بود که شیرین زیرمیزی چراغشو سبز کرده اینبار نادر بود که گفت به سلامتی شیرین خانم شیرین گفت نوش جونت وخودش پسته گذاشت دهن نادر متوجه شدم شیرین موفق شده این بار من رفتم دستشویی و کلی معطل کردم وقتی برگشتم رژ لب شیرین کمرنگ شده بود لبهای نادر قرمز شده بود خودم را به ندیدن زدم و مشغول آروم آروم ریختن عرق شدم و سرم پایین بود و که مشروب بریزم شیرین گفت برنج داره آماده میشه کی میری کباب بگیری گفتم آره مشغول خوردن شدیم بادم رفت بلند شدم برم لباس بپوشم نادر هم بلند شد و گفت باهم بریم گفتم امکان نداره میرم زود میام شیرین هم گفت نه بده مهمون بخواد بره دنبال غذا تا پوریا برمیگرده تخته بازی کنیم نادر هم جریان شیرین دستش اومده بود موند از خونه زدم بیرون و گوشت ودارم دست گربه . توی ماشین کیرم از کیر نادر که میدونستم لالن با شیرین چیکارمیکنه سیختر بود و با خودم میگفت حالا چیکار میکنن کبابی رفتم سفارش دادم ولی گفتم نیم ساعت دیگه میام براش توی ماشین نشستم وآهنگ گوش میکردم و با خودم میگفتم حالا شیرین زیر کیر نادر خوابیده یه لحظه هم به مهتاب فکر کردم و گفتم اگه این اتفاق افتاد از شیرین میخوام خونه را برام خالی کنه تا من هم بکام مهتاب برسم . یه ساعت شده بود رفتم کبابی گفتن سفارشتان آماده ست گفتم امکان داره یه تلفن بزنم زنگ زدم خونه هفت یا هشت زنگ خورد که شیرین گوشی را برداشت آروم گفتم آمپول زدی گفت آره گفتم مبارکه خندید گفتم کبابی شلوغه زنگ زدم تا ربع ساعت دیگه میام چیز دیگه نمیخوای گفت نه فقط زود بیا نادر جون گرسنه نمونه گفتم عذر خواهی کن الان میام نمیدونستم کیر خودم راچطوری کنترل کنم هر طور بود رسیدم خونه و در زدم شیرین اومد در را باز کرد نادر اومده بود روی مبل نشسته بود ازش عذرخواهی کردم و گفتم مقصر شیرینه که دیر یادم انداخت نادر گفت موردی نیست گرسنه هم نیستم . همه چیز عادی بود اما شیرین به کامش رسیده بود . نادر دیگه افق دیدش روی کص وکون شیرین بود و شیرین هم جلو او مانور میداد شیرین هم کیفش تخت بود خیلی بهش مزه داده بود ناهار را خوردیم و به خواسته شیرین تخته بازی مجدد شروع کردیم خیلی برای نادر عشوه می اومد وکرم می ریخت احساس کردم میخواد همه چیز را علنی کنه چون رو به من گفت هرکی برنده شد یه جایزه پیش من داره گفتم تو باید بیطرف باشی چرا همش ازنادر طرفداری میکنی یه نگاهی به نادر انداخت و گفت چون مهمون مونه گفتم قبول بازی کردیم و عمدی بود یا سهوی نادر بازی را برد شیرین جفت نادر شد و لبهای نادر را بوسید و گفت این جایزه ت بود نادر رنگ به رنگ شد و خیس عرق شد خواستم چیزی به نادر بگم شیرین مجددا لبهای نادر را بوسید و گفت نادرجون پوریا روش نشده به تو بگه من یه زن هوس بازم وچشمم دنبال مردهای هوسبازه نادر یه نگاهی به من انداخت با حالتی تحریک شده گفتم من و شیرین به یه رابطه سه نفره (که حالا بهش میگن تریسام)توافق کردیم و کسی را محرم تر و راز دار تر از تو ندیدم و دعوتت به بیشتر به منظور دعوتت کردیم اینجا . نادر واقعا هنگ کرده بود خوابه یا بیدار شیرین برای تحریک نادر اومد کنارم و کیرم که دوساعت بود سیخ شده از شلوارم بیرون آورد و شروع به ساک زدن شد نادر با چشمان از حدقه بیرون اومده نگاه میکرد برای خودم هم عجیب تازه بود زنم جلو یه مرد دیگه داره برام ساک میزنه به نادر گفت بیا باز کصمو لیس بزن و با خنده گفت مردم تا نادر یخش آب شد وقتی رفتی کباب بخری براش ساک زدم و او بهتر از تو کصمو لیس میزنه گفتم کاری هم کردین ؟شیرین گفت هنوز مشغول نشده بودیم که زنگ زدی . نادر کاملا براش روشن شد که اومده جنده خونه شلوارک شیرین را کشید پایین از شورت شیرین خبری نبود طاهرا قبل از من شورتش را بیرون آورده بودنادر رفت لای پای شیرین و کصش را لیس زد نادر گفت چرا زودتر خبرم نکردی شیرین گفت هر وقت ماهی را از آب بگیری تازه است من هم گفتم سه ماه پیش تا الان روم نمیشد چیزی بهت بگم . شیرین شلوارک نادر را پایین کشید و شورتش را هم برد پایین کیر نادر کلفتر از کیر من بود و یکی دو سانت بزرگتر شاید بیست سانت میشد کیرش را کرد تو دهنش و رو بمن گفت همونیه که میخواستم کلفت و بزرگ گفتم من نبودم خوردیش یا نه. گفت نه اگه زنگ نزده بودی میخواست منو بکنه گفتم پاشین بریم اتاق خواب نادر وشیرین رفتن من هم رفتم دستشویی با عجله جیش سرپایی کردم و رفتم اتاق خواب شیرین زیر نادر بود و قربون صدقه کیرش میرفت و میگفت آرزوی دوساله من برآورده شد جیغ میکشید و میگفت بچسبونش نادر هم میگفت هنوز زنی به این خوشگلی نکردم عجب کس تنگی داری شیرین گفت نوش جونت بکن تا سیر بشی به نادر گفتم دمرش کن تا برام ساک بزنه شیرین دمر شد وقتی نادر از پشت میخواست بکنه کیرش بزرگتر از چند دقیقه قبل شده بود وایسادم تا داخل شدن کیرش را ببینم باور کنین خیلی تماشایی و لذتبخش بود روی تخت جلو شیرین کیرم را تکون دادم و گفتم ساک بزن ضمن ساک زدن گفت خوشت میاد جلو خودت کص میدم گفتم آره عزیزم نادر داشت ارضا میشد کیرش را بیرون کشید و روی باسن وکمر شیرین ریخت نادر رفت دستشویی شیرین گفت بیا بکن دیگه گفتم خسته نشدی ؟ گفت نه خیلی منتظر این لحظه بودم رفتم از پشت کردم تو کصش جاباز وزده بود راحت رفت توش داخل کصش داغ داغ بود و خیس گفتم آب نادر ریخته توش ؟ گفت نه آب خودمه دوبار ارضا شدم گفتم بزارمش تو کونت ؟ گفت آره عزیزم بزار کیرم را کردم تو کونش و تلمبه زدم و گفتم جنده شدی گفت آره باید منو دوبله بکنین گفتم باشه و آبم را تو کونش ریختم . ساعت دو بعد از ظهر بود شیرین گفت نادر کو گفتم رفته دستشویی شیرین روی تخت ولو شد رفتم سمت هال دیدم نادر کنار پنجره سیگار میکشه گفتم اینجا بودی فکر کردم هنوز دستشویی هستی گفت دارم سیگار میکشم من هم رفتم دستشویی و خودمو شستم اومدم بیرون نادر روی مبل نشسته بود شلوارک تنش بود شیرین را صدا کردم جوابی نداد رفتم اتاق خواب دیدم خوابه خوابه باز نشستیم تخته بازی و منتظر بیداری شیرین شدیم به نادر گفتم تا حالا زن وفاداری بوده ولی انقدر شهوتش زیاده که ترسیدم اسیر گرگهای خانم باز بشه و کلی فکر کردم تا به تو رسیدم که رازدار و با مرامی و حتما مواظب آبرومون خواهی بود نادر گفت به نون ونمکت قسم خانمت خیلی پیله شد وگرنه … نذاشتم حرفش تموم بشه گفتم اونقدر بتو اطمینان داشتم که زنم را در اختیارت گذاشتم داشتیم صحبت میکردیم که شیرین با همون لباس خواب تورش و با آرایش مجدد اومد کنارمون نادر انگار هنوز بدن لختش را ندیده بود و محو تماشای اندام لخت شیرین شد سیرین هم دستش را برد سمت شلوارک نادر تا کیرش را لمس کنه و صمن مالیدن کیرش گفت شام هم بمون نادر گفت نه شیرین خانم یکی دوساعت دیگه زحمت رو کم میکنم صحنه جالبی جلو چشمم بود شیرین داشت کیر نادر را شق میکرد ونادر هم دستش تو پستونای شیرین بود کیر من هم داشت سیخ میشد کیر نادر دسته کنلگی بود نه دسته بیلی شیرین داشت ساک میزد خوب که کیرش رشد کرد گفت پاشو بریم اتاق نادر بلند شد خایه هاش یه وجب میشد شیرین توی هال لباسش را بیرون آورد و همراه نادر رفت رو تخت نادر کص لیس تمامی بود میدونست شیرین بعد اون سکس حمام نرفته اما چنان سرش توی کص شیرین بود که آخ واوخ شیرین بلند شده بود من هم کیرم تو دستم بود نگاه میکردم شیرین گفت بسه دیگه بکن توش نادرهم پاهای شیرین را برد بالا و کیرش آروم آروم کرد توش و شیرین بود که قربون صدقه کیرش میرفت و نادر هل میداد تو و شیرین بود که نعره میزد و میگفت همشه نادر گفت آره عزیزم همشه نادر با زور زیادش و هیکل بزرگترش خودش را روی شیرین انداخت و محکم تلمبه میزد شیرین صداش بالاتر رفت و دوبار گفت کیرت توکصم و آبش اومد نادر روش بلند شد و باز آروم آروم تلمبه زد تا وقتی که میخواست آبش بیاد همه آبش را پشت کص و شکم و پستونای شیرین ریخت نادرخم شد ولبهای شیرین و بوسید وگفت تو شاهکصی شیرین که حالش خوب جا اومده بود گفت کیر تو هم شاه کیره شاه کلیده که قفل منو باز کرد . ادامه دار نوشته: پوریا واکنش ها : dozens 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
poria ارسال شده در 24 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 24 خرداد زنم ارزو داشت جنده بشه 4 بعد از رفتن نادر که شادمان از گاییدن شیرین از خانه ما رفت ، شیرین گفت یکی از شادترین روز زندگیم امروز بود و اگه تو نبودی من هیچوقت این رویای من واقعیت پیدا نمیکرد و آرزوم برآورده نمیشد . روز بعد زمانی که توی شرکت بودم خانم شاهرخی منشی مدیر اومد اتاقم و خبر تایید درخواست وامم را بمن داد و گفت سقف وام را برات در نظر گرفته ، ظهر هم بچه های امور مالی خبر دادند که سه میلیون به حسابت واریز شد. وقتی خبر دریافت وام بگوش شیرین رسوندم یه جیغ بلند مثل زمانی که زیر کیر نادر بود کشید و گفت جدی میگی گفتم آره عصر که اومدم خونه بریم گوشی موبایل بخریم . بعد از ظهر که رفتم خونه شیرین منتظرم بود و کلی خوشحال از دریافت وام بود گفت میخوای برای تشکر یه کص به رئیست بدم ، گفتم با کیر تازه از راه بدر شدی خندید و گفت خودت میگی جندگی تو ذاتم هست . فوری یه دوش گرفتم و لباس عوض کردم شیرین هم آرایش کرده آماده بود . برای خرید گوشی موبایل به بازار صوتی تصویری رفتیم پاساژ بزرگ وقدیمی سازی که خیلی موبایل فروشی داشت هر فروشگاهی که میرفتیم شیرین میخواست با دلبری تخفیف بگیره بالاخره همین هم پیش اومد شیرین مخ طرف را کار گرفت دو گوشی انتخاب کردیم گوشیها را با سیم کارت خودشون امتحان کردن و تحویلمون دادن روی هر کدوم با چهل هزار تومان تخفیف گرفتیم و زمانی که فاکتور را داد دست فروشنده که چشمش شیرین را گرفته بود به او گفت به امیدی که مشتری مون بشین شیرین هم با عشوه خودش را توی ذهن فروشنده جا انداخت و گفت حتما . بیرون پاساژ به شیرین گفتم چقدر کرم ریختی جلوش فقط نگفتی بیا بکن شیرین گفت اندازه کارکرد مسافرکشی یه هفته تو من توی ربع ساعت به نفعت کار کردم . یه گشتی توی بازار زدیم و شام هم رفتیم پیتزا خوردیم . تو فکر این بودم که دوستی خودم و مهتاب را به شیرین بگم اما دل دل میکردم و تصمیم گرفتم وقتی یکی دوهفته از رابطه او با نادر گذشت عنوانش کنم . با وجود اینکه همیشه از کردن شیرین غرق لذت میشم اما لذت میوه ممنوعه یه مزه دیگه داره و من بیشتر بفکر مهتاب و سکس با او بودم . شیرین علنا میگفت و می خواست من را با زهرا خانم وارد رابطه بکنه و بارها گفت میدونم زهرا خانم بهت پا میده ولی کم رو و خجالتیه و با وجودیکه زیبا و خوش اندام هم بود ولی دلم برای مهتاب غش میرفت . آخر شب مثل بقیه شبها نزدیک به ۲۰ دقیقه تو کصش تلمبه زدم و آخر سر آبم روتوکونش ریختم و بعد از پایان کار گفت ماشالا به شوهرم که کمرش سفته ، زهرا میگه شوهرش خیلی زود ارضا میشه شیرین هم که فهمیده بود چطوری او را وسوسه کنه بهش گفته بود سکس ما کمتر از ربع ساعت نیست و تا زمانیکه من ارضا نشم پوریا دست بردار نیست . گفتم چرا اینا رو بهش میگی خندید و گفت زنها از سکس طولانی مدت بیشتر خوششون میاد و لذت بیشتری میبرند میخوام اینجوری تو را توی ذهنش جا کنم. بعد از این صحبتها باهم رفتیم دوش گرفتیم . زمان درخواست وام به خانم شاهرخی همکار اداری مون گفته بودم وامم را برای خرید موبایل و سیم کارت لازم دارم بمن گفت هر وقت ثبتنام سیم کارت کردین قبضش رو بمن بده یه نفر پارتی گردن کلفت دارم ولی جان مادرت به کسی نگی گفتم این حرفا کدومه . گفت من پارسال ثبت نام سیم کارت کردم و بعد از طریق اون پارتی خیلی زودتر سیم کارت را تحویل گرفتم . عصر که رفتم خونه شیرین شاد و شنگول بود گفت نادر زنگ زده دعوتم کرده عصری باهاش برم بیرون گفتم بسیار خوب برو ولی از همون اول زیاد بهش رو نده ، لبهام را بوسید و تشکر کرد عصر بعد از رفتن شیرین من هم قبل از مسافرکشی به سوپری محل کار مهتاب رفتم شاید اونجا باشه خوشبختانه برعکس همیشه خودش تنها بود سلام احوالپرسی کردیم و گفتم خدا را شکر یه بار تنها گیرت انداختم خندید و گفت خواهرم و شوهرش رفتن عیادت یکی از فامیلا و غروب برمیگردن گفتم چی دارین ؟ گفت هرچی بخوای گفتم پس یه لحظه بیا ته فروشگاه یه لب میخوام خندید گفت زشته مشتری بیاد تو ببینه بد میشه اما بر ترسش غلبه کرد و اومد پشت دیواره یخچال و قفسه های ته فروشگاه گرفتمش تو بغل و سیر بوسیدمش میخواستم مرکز ثقلش را دست بزنم که از دستم در رفت و رفت سمت پیشخوان اومدم پیشش خندید و گفت میترسم کسی بیاد تو گفتم حالا حساب ما چقدر میشه یه لب تو لب داشتیم اگه ارزونتر حساب کنی مشتری دائمی میشم. خندید و گفت با همین کارات و حرفات مخ منو زدی بعد گفت نرفتی مسافرکشی؟ گفتم چرا ولی خدا بدلم برات کرد که تو را میبینم از پشت پیشخوان دستش را گرفتم بوسیدمش گفت خوشحالم کردی با خداحافظی زدم بیرون . لذت بوسیدن مهتاب کمتر از سکس با شیرین نبود . یه نخ سیگار آتش کردم و دودش را درسته میدادم داخل ، با انرژی که مهتاب بمن داد دو سه دور دیگه مسافر زدم و زودتر برگشتم خونه . هوس مشروب کردم توی آشپزخونه دو پیک عرق خورده بودم که صدای باز شدن در خونه اومد شیرین با یه نایلکس پر اومد داخل و خواستم در ورودی هال رو ببندم که گفت در حیاط بازه نادر الان میاد با خنده گفت داری مشروب میخوری گفتم هوس کردم . چند دقیقه بعد نادر اومد داخل و چند جعبه پیتزا هم تو دستش بود تشکر کردم و گفتم راضی به زحمت نبودیم از بوی دهنم گفت عرق خوردی گفتم آره گاهی وقتا هوس میکنم یکی دو پیک میزنم به نادر تعارف کردم تشکر کرد و گفت یه وقت دیگه . شیرین رفت لباس عوض کرد و تاپ شلوارک پوشید و آمد با هم شام خوردیم بعد شام نادر میخواست بره شیرین اصرار کرد که بیشتر بمونه نادر گفت برم خونه بهتره شیرین ازش قول گرفت فردا بعد تعطیلی شرکت به اتفاق من بیاد خونه که هم ما لبی تر کنیم و خودش هم به کام دلش برسه ، نادر قبول کرد و یکی دو دقیقه از هم لب گرفتن و رفت . بعد رفتن نادر شیرین گفت نادر هم امروز منو سورپرایز کرد پرسیدم چطوری گفت تلفنی گفته بود میخوام از شرمندگی در بیام و برات هر لباسی که دوست داشته باشی بخرم من هم بفکر جیب کارمندیش بودم گفتم لباس خیلی دارم ولی لباس زیر میخوام که خودت هم نفعش را ببری رفتیم پوشاک بانوان که آقایون را اونجا راه نمیدن نادر کارت بانکی خودش را داد و خریدم را کردم بعدگفت دوست دارم یه لباس به انتخاب خودم برات بخرم . وقتی شیرین خریدها را نشونم داد همه لباس زیر و اونی که نادر انتخاب کرده بود خوراک سکس پارتی بودن . بعد از دیدن لباسها شیرین یه قوطی جلوم باز کرد یه گردنبند طلا شکل یه قلب با زنجیرش گفتم این دیگه چیه ؟ گفت کادو یه روز کس دادن و در ادامه با عشوه و فخر فروشی گفت کافیه دونفر دیگه مثل نادر به تورم بیفتن یه ساله خونه میخریم . روز بعد طبق قراری که شیرین با نادر گذاشته بودن نادر به دنبال من به سمت خونه حرکت کردیم شیرین که از زمان ورود ما باخبر بود با آرایش و لباسی خفن و سکسی منتظر ما بود تلویزیون هم روی ماهواره و کانال سکسی روشن بود فیلم سوپر پخش میکرد . من و شیرین فیلمهای سکس پارتی را دیده بودیم و شیرین حالا دقیقا همون تیپ را داشت و با خوش آمد گویی و بوسیدن جفتمون در کنار نادر روی مبل نشست و بعد از بوسیدن مجدد همدیگه لوندیهاش شروع شد. شیرین درحال تحریک نادر و نادر مشغول بوسیدنش و مالیدن پستوناش بود.چند لحظه بعد نادر که کیرش داشت رشد میکرد برای کندن لباسش به اتاق رفت و با شورت برگشت رفتار شیرین بقدری حرفه ای و تحریک کننده بود که نادر رفتار مودبانه و خجالتی اولین سکسی که با شیرین داشت را فراموش و شیرین را به چشم یک زن جنده رسمی میدید و از لاس زدن عاشقانه دفعه قبل تبدیل شد به گرگ گرسنه و حریصی که به گوشت لخم و لذیذی رسیده بود و چنان سینه ها و کون و باسن شیرین را با دستهای پهن و پر زورش میمالید و باهاش لب تو لب شد و شیرین هم از روی شورت بچه غول نادر را ماساژ میداد کیر من هم در حال سیخ شدن بود من با تماشای شیرین و نادر صحنه هایی را که قبلا با تصورش حشری میشدم از نزدیک میدیدم و لذتی بیشتری میبردم . هردو لخت مادرزاد روی مبل یه نفره ولو بودن و مَشعول کس لیسی و ساک زدن بودن . نادر دو انگشت بزرگش را ضمن لیس زدن تو کص شیرین فرو کرد و صدای جیغ زدنهای شیرین بیشتر شد و با حالتی شهوت انگیز بمن گفت آماده شو که امروز میخوام دوطرفه کیر بارون بشم و با بوسیدن سر چماقی کیر نادر به او گفت دهنم سرویس شد بسه دیگه یالا پاشو بکن توش نادر روی مبل نشست و با تکون دادن کیرش گفت بپر روش شیرین هم پشتش را به نادر کرد و روی کیرش نشست دید راحت نمیره با تف و آب دهن کیر بیست سانتی نادر را خیس کرد و آروم آروم با فشار نشست روش و چندبار بالا پایین شدن کم کم کیر دراز و کلفت نادر را تو کصش جا داد ودرحال بالا و پایین شدن روی کیر نادر شروع به آخ و اوخ کردن و عشوه گری شد و به من که چهار چشمی تماشاگر کص دادنش بودم گفت من هم از کص دادن جلو تو لذت میبرم و با یه جیغ ممتد ارضا شد و روی کیر بزرگ نادر آروم وبیحرکت شد نادر هم با چنگ زدن سینه های شیرین بدون ابنکه کیرش را بیرون بیاره شیرین را روی فرش به زانو کرد و شروع کرد به تلمبه زدن من هم رفتم جلو روی شیرین تا کیرم را ساک بزنه نادر هم از پشت چنان محکم تلمبه میزد که انگار نه انگار داره با زنم نزدیکی میکنه و به چشم یه جنده واقعی داشت شیرین را میکرد و میگفت کیر کلفت دوست داری بخور کیر کلفتمو شیرین جون ، شیرین هم با عطش و شهوت بالایی که از خودش نشان میداد بیشتر باعث تحریک و بی پروایی نادر در حین نزدیکی شد و گفت عاشق کیرت شدم کیرت تو کصم . بعد از جنده بازی شیرین زیر کیر نادر نادر هم ارضا شد و آبش را روی باسن و شکاف کون شیرین ریخت و با همون کیر بزرگش آبش را روی باسن وکمر شیرین پخش کرد . با دیدن اون صحنه برای اولین بار آب من هم غیر ارادی توی دهن شیرین ریخته شد که باعث عوق زدن شیرین شد . شیرین بلافاصله رفت دوش گرفت . اون روز نزدیک به سه ساعت نادر پیش ما بود و نوبت بعد از استراحت به اتاق خواب رفتیم زمانی که شیرین روی کیر نادر سوار شد من هم از پشت توی کونش تلمبه زدم و این سکس با درنظر گرفتن مدتی که به هماهنگی تلمبه زدنهای من و نادر انجامید نزدیک به نیم ساعت طول کشید و طی اون مدت چنان حشری شده بود و عشوه و دلبری میکرد که به نادر گفت آب داغت را بریز توکصم و درنهایت از دو طرف کص وکونش آبیاری شد و مثل جنازه روی تخت ولو شد. بعد از رفتن نادر شیرین احساس خستگی و بیحالی میکرد چون به گفته خودش توی اون مدت که باهاش سکس داشتیم سه بار ارضا شده بود گفت یکی دو ساعت میخوابم موقع شام صدام کن پرسیدم برای شام چی داریم شیرین گفت حوصله آشپزخونه و شام درست کردن ندارم از بیرون ساندویچ بگیر . لباشو بوسیدم و گفتم تو برو بخواب من هم با ماشین یه تاب میخورم و برای شام هم ساندویچ میگیرم . دو سه روز بود از مهتاب بیخبر بودم تصمیم گرفته بودم که جریان را به شیرین بگم و حالا که شیرین خودش وارد رابطه با نادر شده بود بدون استرس میشد در این باره با شیرین حرف بزنم . قبل از سوار کردن مسافر رفتم سوپری محل، مهتاب و شوهر خواهرش آقا رسول اونجا بودن مهتاب به محض دیدن من از پشت سر آقا رسول یه اشاره بمن کرد و به آقا رسول گفت من میرم نانوایی نون بگیرم و از فروشگاه خارج شد من هم فوری یه پاکت سیگار گرفتم و اومدم بیرون مهتاب که ماشینم را میشناخت کنارش وایساده بود وقتی رسیدم خندید و گفت خوشت اومد ما هم بلدیم مردها را سرکار بذاریم در جوابش گفتم شما زنها مردافکن هستین و فوری سوار ماشین شدیم بعد از کلی حال و احوال به شوخی گفت شدم دوست دخترت تاکی باید ملاقات مون تو ماشین و خیابونا باشه دستم را لای پاهاش گذاشتم و گفتم این آخرین وعده و دیدار ما توی ماشینه بزودی خبرت میکنم . خندید گفت ببینیم وتعریف بکنیم گفتم تا آخر هفته خبرت میکنم . چون واقعا میخواست نان بگیره تا نانوایی رسوندمش و گفتم منتظر تماسم باش و رفتم . داشت شب میشد و هنوز یه مسافر هم سوار ماشینم نشده بود و بعد از یه مسافر دربستی ساندویچ خریدم و به خونه برگشتم . شیرین تازه از خواب بیدار شده بود گفتم آره دیگه همه انرژی خودت را صرف کس دادن کردی با لوندی گفت خوابیدن و استراحت بعد از کس دادن هم لذت داره . یه نخ سیگار روشن کردم و کنار پنجره آشپزخانه به شیرین گفتم چند وقتی میشه با یه زنی دوست شدم ولی تا حالا هیچ برنامه ای باهاش نداشتم . با تعجب گفت جدی میگی ؟ گفتم آره اسمش مهتابه توی ماشین باهاش آشنا شدم .خلاصه کل ماجرای آشنائی و رابطه من ومهتاب را ضمن شام براش توضیح دادم و اینکه توی کوچه خودمون خونه داره و بیشتر مواقع در سوپرمارکت مهدی که نزدیکی کوچه خودمون هست به خواهرش کمک میکنه . شیرین که از این ماجرا هیجان زده شده بود بعد از شام گفت میدونم هم مشکل پسندی و هم خوشگل پسند حتما از زهرا سر تر هست که اعتنائی بهش نمیکنی . گفتم یعنی زهرا خواسته بکنمش ونکردم که اینو میگی ، با عشوه گفت زهرا لوندی بلد نیست و خیلی هم خجالتیه و راحت میتونی رامش کنی و پرسید واقعا با این زنه رابطه جنسی نداشتی ؟ من: تا حال نه شیرین: باخنده ، چون جای خالی نداشتی من: اولویت اولم رابطه تو با نادر بود شیرین : جدی؟ قربون شوهر فداکارم برم من: جدی میگم شیرین : من هم برات جبران میکنم من: با زهرا خانم ؟ شیرین: خونه را برات خلوت میکنم من: چطوری؟ کجا میری شیرین : یا با نادر قرار میذارم یا اینکه تنهایی میرم بازار یه جوری خودم را سرگرم میکنم . من: برای پس فردا برنامه ریزی کنم؟ شیرین: باشه عزیزم من: به تو میگن جنده وفادار شیرین: دوست داشتم کس کردن تو را ببینم . با خنده گفتم میخوای رازمون فاش بشه جنده خانم ، شیرین گفت همون لذتی که تو از کس دادن من میبری من هم از کس کردنت حشری میشم . لبهاش را بوسیدم و گفتم باید یه زوج حشری مثل خودمون پیدا کنیم و رابطه ضربدری باهاشون برقرار کنیم ، دست برد سمت کیرم و گفت اگه بشه عالیه کاش نادر قبول کنه . گفتم خودت به نادر میگی ؟ باعشوه گفت باشه بعدا میگم ، تو فعلا با مهتاب رابطه برقرار کن ولی باید مثل خاطرات مجردیت همه لحظاتش را شبها برام تعریف کنی ، کون پهنش را نیشگون گرفتم و گفتم باشه جنده خانم . اون شب وقت خواب توی بغل هم بودیم اما بابت ضعف نیروی جسمانی و انرژی مصرف شده سکس نکردیم و خوابیدیم . روز بعد توی شرکت به مهتاب زنگ زدم و بعد از سلام و احوالپرسی بهش گفتم فردا پنجشنبه شیرین عصر میره بیرون و شب برمیگرده مهتاب با خوشحالی و خنده گفت چه عجب شیرین خانم تو را تنها میذاره گفتم شیرین با دوستش قراره فردا برن خرید و حد اقل دو سه ساعتی بازار هستن و اگه وقتش را داشته باشی و قبول کنی فرصت خیلی خوبیه ، مهتاب هم با شوق و ذوق قبول کرد و قرار مدار و ساعتش را هم مشخص کردیم و بلافاصله این خبر را شیرین هم رساندم تا برای فردای خودش برنامه ریزی کنه و در آخر گفت اگه نادر وقت نداشت خودم میرم بازار و یه گشتی توی پاساژا میزنم شاید یه کیر کلفتی تور کردم . گفتم خوراک کیر کلفتها میشی جنده خانم با خنده گفت خدا کنه . بعد از تلفن شیرین نمی تونستم از پشت میزم تکون بخورم چون کیرم توی شلوارم تابلو بود . حقیقتا شغل من رسیدگی و تایید قراردادهای شرکت با پیمانکار ها ی حقیقی یا حقوقی بود و مراجعه کننده ای نداشتم و اتاق کارم مختص به خودم تنها بود و فقط همکارهای اداری به سبب کارشون به اتاقم می اومدن . ظهر توی ناهار خوری نادر را دیدم وقتی دورمون خلوت شد گفتم شیرین سلام رسوند نادر گفت ممنون اتفاقا به موبایل من هم زنگ زد میخواست برای فردا قرار بذاریم که متاسفانه فردا باید با زنم بریم مراسم عقد پسر برادرش و قول دادم جمعه بیام بهتون سر بزنم . عصر که به خونه رسیدم شیرین هم حکایت نادر را برام تکرار کرد و با خوشحالی و عشوه همیشگی گفت عصر جمعه میاد خونه و طبق همون برنامه من فردا میرم بازار ، گفتم میخوای بازار را به هم بریزی ؟ با حالتی شهوت انگیزی گفت بقول خودت میخوام خوراک کیر کلفتا بشم و کیر کلفت تور کنم . لبخندی زدم و گفتم تند نرو جنده خانم خودت رو ارزون نفروش درحالیکه داشت نسکافه برام درست میکرد گفت نگران نباش عزیزم حواسم هست و میدونم چیکار کنم . صبح پنجشنبه زمانی که شرکت بودم تلفنی با مهتاب تماس گرفتم و برای ساعت ۵عصر قرار گذاشتیم . ظهر که از شرکت به خونه برمیگشتم از همون عطر زنانه که چند بار برای مهتاب گرفته بودم خریدم و کادو پیچش کردم و سمت خونه برگشتم . شیرین وقتی که داشتیم ناهار میخوردیم با اخم گفت دوست داشتم مثل خودت که شاهد سکس من و نادر بودی من هم زمانی که داری مهتاب رو میکنی کنارتون باشم و ببینم مهتاب جنده تره یا من چشم تو چشمش شدم و گفتم تو اونقدر لوند و هوسباز هستی که نادر هم جنده بودنت را باور کرده ، اخمش به خنده تبدیل شد و گفت تمامی اتفاقات سکس خودت و مهتاب را باید امشب برام تعریف کنی. یه چشمک بهش زدم و گفتم حتما جنده خانم خوشگل و در ادامه حرفام گفتم دوست ندارم راز بین من و تو را مهتاب یا زهرا بفهمند . شیرین که بعد از شروع رابطه با نادر حریص تر و بی پروا تر شده بود گفت عصر میرم مرکز خرید شاهد که خیلی شیکه و آدمای درست و حسابی اونجا خرید میکنن هم وقتم رو میگذرونم و هم لوندی خودم را امتحان میکنم تو هم تا میتونی با مهتاب خوش بگذرون ، نیم خیز شدم و رفتم سمتش و لبهاش رو بوسیدم و گفتم باید خیلی مواظب باشی . ساعت ۴/۵ با آرایشی خفن میخواست با تاکسی بره گفتم توی محل قیافت تابلو هست خودم تا سر بلوار اصلی میرسونمت از اونجا با تاکسی برو . خیلی سریع رسوندمش ، وقت پیاده شدن گفت زن بی دست و پایین نیستم اگه دیر کردم نگران نباش گفتم سعی کن ۹ شب خونه باشی و ازش جدا شدم . هنوز ده دقیقه به ۵عصر بود که به خانه رسیدم فوری به خونه مهتاب تلفن زدم بعد از چند بار زنگ خوردن گوشی را برداشت گفت بفرمایین سلام کردم و گفتم تو خونه منتظرم در حیاط را هم باز گذاشتم که فوری بیایی داخل مهتاب خیلی آروم گفت باشه و گوشی را گذاشت . ۵ دقیقه زمان برد تا اومد داخل خونه که به نظر من ۵سال بود توی حیاط منتظرش بودم که رسید و در را بست همونجا گرفتمش تو بغل یه لب تو لب مدت دار از هم گرفتیم و رفتیم داخل مهتاب از اون زنهای شاسی بلند و خوش هیکل بود فکر کنم از لحاظ وزنی ده یا پانزده کیلو از شیرین سنگینتر بود بوی عطر محشری که میدونست ازش خوشم میاد تمام خونه را پر کرد پرسید زنت کجا رفته ؟ گفتم رسوندمش خونه یکی از دوستاش و تا شب برمیگرده مهتاب متوجه کیرم که از زیر شلوارک در حال شق شدن بود را دید و با خنده نگاه به شلوارکم کرد و گفت چقدر عجوله کمکش کردم تا مانتوش را کند و گفتم چهار ماهه چشم براهت مونده تعارفش کردم روی مبل نشست و گفت پوریا من دو ساعت بیشتر وقت ندارم منصور (شوهرش) ساعت ۸ شب از سر کار برمیگرده و باید خونه باشم. شربتی که شیرین قبلش تهیه کرده بود را تعارفش کردم وگفتم تا ۸ شب سه ساعت مونده تا خونه خودت هم فاصله یه دقیقه نیست ، هنوز هیکل و اندامش را به این واضحی ندیده بودم سینه های درشتش از توی تیشرت یقه بازش داشت بیرون میزد پستونهایی را که چندین بار توی ماشین و از روی سوتینش لمس کرده بودم حالا جلو روی من بود کنارش نشستم و باز لب تو لب شدیم و اون سینه های درشت را با کف دستام لمسشون کردم مهتاب هم بیکار ننشست و دست برد داخل شلوارکم و کیرم را از شورت و شلوارک آزاد کرد و شروع به مالیدن اون کرد من هم اول تیشرت و بعد سوتینش را بیرون آوردم و شروع به چنگ زدن سینه هاش و بوسیدن اونها شدم مهتاب که حالا فقط شلوار استرج و شورت تنش بود خم شد تا کیرم رو ساک بزنه من هم شلوار و شورتش را باهم از پاهاش بیرون آوردم و بالاخره اون کص پهن و بزرگ و رویایی که فقط توی دهنم تجسمش کرده بودم دیدم و با لمس اون کص نرم وگرم حشری حشری شدم ، به نسبت هیکلش کص او از کص شیرین درشت تر و پهن تر بود مهتاب که با مالش کصش برق شهوت از چشماش بیرون میزد گفت زبونت را بکن توش سرم را بردم سمت کص خوش عطر و بوش و شروع کردم به لیس زدن و گاز گرفتن چوچوله بزرگش ، آخ و اوخش شروع شد کصش خیس و لیز شد گفتم بریم اتاق خواب بلند شد وقتی از پشت اون کون بزرگ و پهن و لرزونش را دیدم دیوونه شدم و فوری روی تخت خوابوندمش رفتم بین پاهاش و در بهشت را به روی خودم باز کردم ، اگه شب قبلش شیرین را نکرده بودم مطمئن بودم که قبل از کردنش آبم می اومد وقتی کیرم را با یکی دو تکون تو کصش جا دادم و شروع به تلمبه زدن کردم و با مالیدن سینه هاش قربون صدقه خودش و کص داغ و بزرگش میرفتم مهتاب هم در حین نفس زدنهای تندش گفت کمرت سفته ؟ گفتم تا دیشب که بوده الان نمیدونم خنده ش گرفت و گفت من برای احتیاط قرص جلوگیری خوردم و راحت باش گفتم یعنی آبم بریزم توش ؟ گفت آره عزیزم راحت باش بعد از گذشت ۷ یا ۸ دقیقه تلمبه زدن و مالیدن سین هاش و کونش آبم را تو کصش ریختم و مهتاب هم با حس آب داغ کیرم با یه جیغ و لرزیدن یکی دو دقیقه بعد از من ارضا شد . بعد از سکس یه نیم ساعتی استراحت کردیم و روی تخت ولو بودیم بهش اصرار کردم که توی هال ازش بین سکس با میوه و شیرینی ازش پذیرایی کنم ولی با عشوه زنانه گفت تا رمقت را نگیرم از اینجا جم نمیخورم گفتم پس پاشو با هم یه دوش بگیریم بعد دوباره میخوام کصت را بخورم و لیس بزنم پرسید حوله اضافه دارید ؟ گفتم آره و حوله حمامی که همیشه برای مهمان داشتیم از کمد بیرون آوردم و با هم رفتیم داخل حمام بدن همدیگه را لیف کشیدیم و همدجا برای همدیگه ساک زدیم مهتاب از نحوه کص لیسی من خیلی خوشش اومده بود و زمانی که زبونم را توی کصش کردم یه جیغ کشید و گفت بکن توش بکن توش که داره آبم میاد داخل حمام از پشت کیرم را تو کصش چپوندم باسن بزرگش مانع کامل رفتن کیرم میشد و با باز کردن لمبرهای بزرگش با دستم کیرم را تا آخر توش هل دادم و بعد از چند لحظه تلمبه زدن صدای جیغش توی حمام اکو شد و آبش اومد و هنوز ادامه دادم سینه هاش مثل ساعت آونگ دار در حرکت بودن من هم کونش را غرق بوسه کردم و گفتم با دیدن کونت دیگه کردن کون شیرین به من مزه نمیده مهتاب گفت اگه آبت دیر میاد میخوای بکنش تو کونم . روی کف حمام به زانو شد کص و کون گنده و بزرگش از پشت واقعا دیدنی بود بعد از مالیدن باسنش با تف سوراخ کونش را لیز و با انگشت داخل کونش را مالش دادم و کیرم را که بارها با خیال کون مهتاب داخل کون شیرین تلمبه میزدم اینبار کون بزرگ مهتاب زیر پام بود و تو کونش فرو میکردم مهتاب هم که متوجه لذت بردن من از کردن کونش شد چنان عشوه و حالی بمن داد که بیشتر از دو دقیقه طول نکشید که آبم را توی کونش خالی کردم . جفتمون با حوله ای تنمون بود رفتیم توی هال و روی مبل لم دادیم و بعد از خشک شدن بدنمون باز لخت مادر زاد شدیم و با همون وضع برای تجدید قوا ی بدنی آجیل چهار مغز و موز خوردیم هنوز یه ساعت به ۸شب مونده بود مهتاب گفت اجازه میدی لباسام را بپوشم یا هنوز باهام کار داری ؟ شروع کردم به بوسیدنش و از لبهاش شروع کردم تا اومدم پایین تا به پهنه کص پهن و پاکش رو غرق بوسه کردم و گفتم یکی از بهترین روزهای زندگیم را توی همین دوساعت که کنارم بودی گذروندم . بعد از اینکه لباسش را پوشید گفت من هم خیلی وقت بود اینجوری از سکس لذت نبرده بودم . مهتاب ساعت ۷/۵ به امید تکرار اون برنامه از خونه رفت . انقدر تو فکر گائیدن مهتاب و سکسی که با او داشتم بودم دهنم را درگیر کرده بود که حواسم به شیرین و رفتنش به بازار نبود . ماجرای رفتن شیرین به بازار و جریاناتی که پس از اون برای شیرین و خودم اتفاق افتاد را در قسمت آخر نوشته هام را براتون خواهم نوشت نویسنده : پوریا ادامه دارد در ( قسمت آخر) نوشته: پوریا واکنش ها : dozens 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
dozens ارسال شده در 14 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 14 ساعت قبل زنم ارزو داشت جنده بشه پایانی بعد از رفتن مهتاب توی عالم هپروت و رویا بودم و لذت سکس با او یه نشاط و لذت تازه ای برام داشت وقتی از بدرقه او به داخل ساختمان برگشتم کادویی را که برای تهیه کرده بودم روی اوپن آشپزخونه دیدم اعصابم ریخت به هم یه نخ سیگار روشن کردم و رفتم سراغ تلفن به خونه ش زنگ زدم بعد از کلی زنگ خوردن گوشی را برداشت سلام کردم و گفتم ببخش بیموقع تماس گرفتم گفت نه خوشبختانه منصور هنوز نیومده چه خبر ؟ گفتم شرمنده تم شدم یه چیز ناقابلی برات تهیه کرده بودم یادم رفت بهت بدم ، تشکر کرد و گفت راضی به زحمتت نبودم گفتم کادو پیش من میمونه تا ایشالا دفعه بعد تقدیمت کنم . باز تشکر کرد و گفت ایشالا امروز که به من خوش گذشت در جوابش گفتم برای من هم یه روز فراموش نشدنی بود . ساعت ۹/۵شب شد و از شیرین خبری نشد گرسنه بودم دو تا تخم مرغ نیمرو کردم و ضمن خوردن یه چشمم به ساعت بود و یه چشمم از پنجره هال به در خونه بود عصبانی شده بودم اما چون به خاطر زدبازی من با مهتاب از خونه رفته بود با خودم کنار اومدم . دقیقا ساعت ده شب جنده خانم با دو نایلکسی توی دستاش به خونه برگشت و شروع کرد به عشوه ریختن و با همون لحن همیشگی از من بخاطر دیر اومدنش عذر خواهی کرد گفتم نگرانت شدم قرار بود زودتر برگردی بسته هاش را زمین گذاشت و پرید تو بغلم و لبهام بوسید و گفت منو ببخش و با عشوه گفت از خودت چه خبر مهتاب جونت خوب بود ؟ گفتم مرسی عزیزم خوب بود و جات خالی خیلی هم خوش گذشت اما هیچ گلی بوی تو و لطافت تو و زیبایی تو را نداره پرسید تا کی پیشت بود گفتم دو ساعتی بیشتر نبود ، درحالیکه داشت لباس عوض میکرد گفت سیر تا پیاز اون دو ساعت را توی رختخواب برام تعریف کن گفتم حتما جنده خانم قبل از اومدنت گرسنه بودم شام نیمرو درست کردم خوردم شیرین گفت نوش جونت عزیزم من هم زیاد گرسنه نیستم الان یه چیز حاضری میخورم با هم سمت آشپزخونه رفتیم پرسیدم از خودت چه خبر قرار بود بازار را بهم بریزی ریختی ؟ خندید و گفت آره عزیزم تیرم به هدف خورد . با این حرفش کیرم یه تکونی خورد و پرسیدم چطوری و کجا ؟ در حالی که داشت شیر با کیک میخورد گفت رفتم سمت منطقه بالا شهر بعد از گشت زدن توی چند پاساژ توی یکی از اونا داخل یه بوتیک رفتم که ۴۰درصد آف زده بود اولین چیزی که نظرم را جلب کرد تیپ خود فروشنده بود خوش تیپ و بلند قد و خوش هیکل و اندام ورزشی ، وقتی سلام کردم و پرسیدم چه نمونه از لباس هاتون آف خوردن یه لبخندی زد و گفت برای خانم زیبایی مثل شما هر انتخابی داشته باشین با قیمت آف خورده تقدیمتان میشه باهاش چشم تو چشم شدم و گفتم چشماتون زیبا میبینه ، از طرز نگاهش که مات شده بود چشم ازم برنمیداشت یه بهش لبخندی زدم و سر حرف را باهاش باز کردم و پرسیدم شما با همه خانمهایی که میان فروشگاهتون همین جور نگاه میکنین ؟ او که فهمیده بود ازش خوشم اومده حساب اومد دستش و گفت خدا توی زیبایی شما هیچی کم نذاشته و خوشحالم یه زن زیبایی مثل شما را که خیلی هم مهربون هستین اینجا می بینم . برای اینکه چراغ سبز بهش داده باشم با عشوه گفتم خدا میدونه با این زبون چه کارهایی که نکردین . با شنیدن این حرف من گفت خدا به شما زیبایی داده به من هم زبون بین صحبتهای ما مشتری می اومد داخل و حرفامون را با فاصله زمانی به هم میگفتیم و او اکثر مشتریها را جواب میکرد زمانی که کسی جز من داخل نبود گفت اجازه میدین در فروشگاه را از داخل قفل کنم دوست ندارم بین حرفامون کسی مزاحم بشه . وقتی اوکی من را شنید گفت شما پشت ویترین که از بیرون پیدا نیست باشین من میرم بیرون برمیگردم . به این فکر افتادم که این آقای خوشتیپ که هنوز اسم همدیگه را نمیدونیم چه خوابی برام دیده باشه . بعد از گذشت چند دقیقه در تنهایی که باعث استرس من شده بود صدای کلید و باز شدن در فروشگاه اومد و مجددا در را از داخل قفل کرد وقتی چشمش بمن افتاد عذر خواهی کرد و گفت از اینکه اینطور بمن اطمینان کردی ممنونم حالا بگو ببینم اسمتون هم به زیبایی خودتون هست ؟ از روی چهارپایه ای که نشسته بودم بلند شدم و دستم را سمتش دراز کردن و گفتم اسم من شیرین هست خیلی سریع به همدیگه دست دادیم او ضمن بوسیدن دستم گفت چه اسم برازنده ای اسم من هم مهران هست و از آشنایی با شما خیلی به خودم میبالم ، گفتم من هم همینطور بعد از من پرسید متاهل هستی ؟ گفتم اشکال داره ؟ خندید و گفت نه هیچ ترس و اضطرابی نداشتم و برعکس داشتم حشری میشدم طوریکه احساس کردم شورتم خیس شده فروشنده یا همون مهران که همه چیز را اوکی شده میدونست ازم خواست به اتاقکی که ته فروشگاه داشت بریم که راحتتر باشیم بدون هیچ حرفی دنبالش رفتم داخل اون اتاقک که داخلش یه یخچال و سه مبل راحتی سه نفره و یه صندلی بود انگار جادو شده بود روی مبل نشستم از توی یخچال چند دونه موز بود آورد کنارم گذاشت و گفت شیرین خانم ببخشید حد پذیراییم همینه تشکر کردم از حالتم فهمید که استرس دارم. پرسید از چیزی ناراحتی ؟ گفتم نگرانم از بیرون کسی خبر دار بشه جفتم نشست و گفت اگه مطمئن نبودم هیچ وقت با آبروی زن خوشگلی مثل شما بازی نمیکردم خیالت کاملا راحت باشه و دستم را گرفت و مجددا دستم را بوسید انگار روش نمیشد بیشتر دست درازی کنه با خنده گفتم دوست دخترات را میاری اینجا ؟ دستش را روی رانم گذاشت و گفت آدم مجرد هم دل داره و هم نیاز بالاخره دستش را برد لای پاهام و لب تو لب شدیم مانتوی من را بیرون آورد و از روی شلوار کصم را مالید من هم دستم را سمت کیرش بردم که داشت بزرگ میشد خیلی با حوصله من را لخت کرد و روی مبلی که کار یه تخت را میکرد خوابوند و خودش هم لخت شد هیکل ورزشکاری او عضله های بدنش شهوتم را بیشتر کرده بود و زمانی که کیرش را دیدم از بزرگی اون سرسام گرفتم کیری جلوی دهنم برای ساک زدن بود که من را یاد کیر دوست برادرم انداخت که در نوجوانی که داشت زنی را میکرد از فاصله ۴ متری دیده بودم . مهران هم از سفیدی و تن و بدنم حشری حشری شده بود چنان سینه هام را چنگ میزد که احساس میکردم الان نوک پستونام کنده میشن با کلی تقلا سر وگردن کیر کلفتش تو دهنم جا شد کیرش از کیر نادر بزرگتر و درازتر بود نزدیک به پنج دقیقه براش ساک زدم فک و شقیقه هام درد گرفته بود میخواست من را بکنه اجازه ندادم گفتم خودم هم خیلی دوست دارم اما یه فرصت مناسبتری که پیش بیاد تلافی میکنم حالت 69 شدیم و او به کص لیسی و من براش ساک زدم پر دهنم کیر بود و فک و گلوی من درگیر کیرش بود حسابی شهوتی شده بود دو انگشتی تو کصم فرو میکرد و میگفت فدای کص وکون سفید وخوشگلت میشم برای کردن کس تپلت هرکاری بگی میکنم . بعد از ده دقیقه یا بیشتر خودش را روی من انداخت و کیرش را لای کصم گذاشت اونقدر تکون داد که آبش فواره زد و لای کصم و شکم تا صورتم پاشیده شد بعد از بس دو انگشتی تو کصم فرو کرد ارضا شدم . کمتر از نیم ساعت اون سکس نیمه کاره تمام شد و وقتی لباسام را پوشیدم گفتم دوست دارم دعوتت کنم خونه مون تا راحتتر و بهتر بهت حال بدم مهران که لباسش را مرتب میکرد گفت خونه تون امنیت داره یه وقت شوهرت بفهمه برای من مهم نیست ولی برای خودت بد میشه خندیدم و گفتم نترس شوهرم خودش هم پایه است . چشمان مهران گرد شده بود باورش نمیشد جریان رابطه مون با نادر را هم براش تعریف کردم و آخر سر هم این دوتا نایلکس را از لباسهای مختلف برام کنار گذاشت تا هر چند تا از اونا را پسند کردم بردارم و بقیه را بهش برگردونم . در طول مدتی که شیرین داشت از اتفاقات اون روز تعریف میکرد کیرم سیخ شده بود شیرین با دیدن کیر ورم کرده من گفت انگار نه انگار که امروز مهتاب را کردی حالا تو برام تعریف کن ببینم مهتاب جنده تره یا من بوسیدمش و گفتم تو عزیزم جنده تر از تو هنوز کسی ندیده . وقت خواب که لخت تو بغلم بود گفت بخاطر قولی که بهت دادم بدون اجازه تو به اون مهران کیر دراز کس ندادم ولی میخوام دعوتش کنم بیاد خونه و جلو خودت بهش کص بدم ، بعد زمانیکه تو کصش تلمبه میزدم جریان کردن مهتاب توی اتاق خواب و حمام را تمام کمال براش تعریف کردم و آبم را توی کصش ریختم و گفتم خودت را تقویت کن برای فردا که نادر میاد . لبام را بوسید و گفت قول میدم به همین زودیها زهرا را برات جور کنم . اون روز تا شب سه بار ارضا شده بودم و هیچ رمقی نداشتم و دوش نگرفته خوابیدم ، زمانیکه از حمام برگشت من بیدار بودم شیرین گفت فکر کردم خوابت برده گفتم نه داشتم به اتفاقات امروز خودم و خودت فکر میکردم شیرین گفت خوبه یا بد ؟ گفتم واقعا باور نکردنیه و اگه ب من میگفتی که مهران تورا کرده بیشتر لذت میبردم شیرین گفت حالا که اینجوره یه روز صبح وسط هفته میرم لباسهایی که نخواستم بهش پس بدم اگه موقعیتش بود تلافی امروز را دربیاوریم .طبق قرار عصر جمعه که نادر اومد خونه قرص تقویتی تاخیری با خودش آورد و ضمن خوردن میوه جفتمون از قرص خوردیم و از عصر تا شب شیرین را که خودش را مثل یه جنده خیابانی آرایش کرده بود اول زیر مهران خوابید و من به تماشاگر رودم و زمانی که شیرین مدل کس دادنش عوض شد و روی کیر کلفت نادر بالا پایین میشد طبق روال همیشه رفتم پشت او و با خیس کردن کونش همزمانی که روی کیر نادر بود گذاشتم توی کونش و هماهنگ تو کص و کونش تلمبه زدیم و کمکم سرعتشون بیشتر و بیشتر شد و شاید بالای ده دقیقه ادامه داشت تا جنده خانم ارضا شد و از آخ و اوخش و عشوه هاش کم نشد نادر که نزدیک به نیم ساعت داشت تلمبه میزد گفت دارم ارضا میشم شیرین گفت نمیخوام آبت هدر بره بریز توش و نادر هم از نعره زدن هاش معلوم شد آبش را تو کس شیرین ریخته و روی کیری که تا خایه روش نشسته بود بیحرکت موند تا من به تلمبه زدن تو کونش ادامه دادم و من هم آبم را توی کونش ریختم . بعد از استراحت و رفع خستگی با خوردن شیرموز و نوشیدنی انرژی زایی که نادر با خودش آورده بود دوپینگ کردیم و بخصوص شیرین را تقویت کردیم که مثل دفعه قبل فشارش نیفته . باور کردنی نیست انرژی و اشتیاقی که شیرین هنگام سکس داشت . اون روز من نادر به مدت بالای ربع ساعت دوبله با نادر شیرین را کردیم طوری که کمر من کاملا تخلیه شد اما نادر بی انصاف به کردن شیرین تا شب ادامه داد . نمیدونم نادر چندتا از اون قرصهای تاخیری خورده بود که یه نواخت و محکم طوری داشت تو کصش تلمبه میزد که انگار میخواست پاره ش کنه و با دستهای درشتش روی باسن شیرین میکوبید و در آخر نادر آبش را تو کس شیرین ریخت . شیرین بی رمق روی تخت ولو شد و نادر خ با دستمال آبی که از کص شیرین بیرون میزد را تمیز کرد . نادر رفت دستشویی شیرین هم چند لحظه بعدش بلند شد چوچوله کصش مثل بفک نمکی شده بود و یه سانت بیرون زده بود یه نگاهی بمن انداخت و گفت خیلی دوستت دارم لبهام رو بوسید و رفت دوش بگیره . شام را نادر تلفنی سفارش جوجه و کتف و بال داد تا مثل دفعه اولی که اومده بود خونه ضمن شام مشروب هم بخوریم بعد از شیرین من و نادر هم به نوبت رفتیم دوش گرفتیم . دمای داخل خونه کل پاییز و زمستان طوری بود که با کمترین لباس هم احساس سرما نمیکردی و بعد از حمام هم فقط شورت پای من و نادر بود و شیرین هم دامن کوتاه و تیشرتی که تازه از بوتیک مهران آورده بود تنش بود . تا زمانی که سفارش رسید با نادر تخته بازی کردیم و هنگام شام هم چند پیک عرق سگی خوردیم و عصر و شب خوبی را باهم گذروندیم . چون باید ادامه خاطرات شیرین و خودم را در این قسمت پنجم به پایان برسانم از شرح جزئیات خودداری کنم و کلی تر توضیح بدم ، یکی اینکه زهرا خانم و شوهرش بدون اینکه فیضی ازش ببرم از منطقه جابجا شدن و رفتن ، اینا کلا خانواده کم معاشرتی هم بودن و دست ما از دامن زهرا خانم کوتاه موند . دامنه و اشاعه لوندی و جنده گری شیرین گسترش پیدا کرد و مهران بوتیک دار هم به پارتنر های او اضافه شد او به شیرین پیشنهاد داده بود که به عنوان فروشنده در بوتیک او مشغول بشه اما با مخالفت من مواجه شد مهران مرد دست و دل باز تری از نادر بود و حسابی عاشق شیرین شده بود از دست نده همه جوره شیرین را ساپورت میکرد از دادن کادو هایی مثل سکه و انگشتر و لوازم آرایشی گرون قیمت و لباسهای مد روز کمتر از نادر به خونه ما میومد ولی بیشتر پنجشنبه ها یا جمعه ها به ویلای زیبایی که داشت میرفتیم شیرین که علاقه خاصی به سکس سه نفره داشت بعد از سکس طولانی که با مهران داشت و جلوی چشمم همه مدلی با کیر کلفت و دراز نادر گاییده میشد بعد من و مهران دوبله باهاش نزدیکی میکردیم و بعد از استراحت و تجدید قوا زیر مهران با اون هیکل ورزشکاری که همه عضلاتش مثل کیر بزرگ و کلفتش بود و من سر مست از مشروب و دیدن اون صحنه ها در اوج لذت بسر میبردم. این رابطه نزدیک به دوسال ادامه داشت تا وقتی که مهران با اصرار خانوادش مجبور به ازدواج شد و بعد به تهران نقل و مکان کرد . ما هم تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم و مدتی با نادر هم قطع رابطه سکسی کردیم ولی به ما سر میزد و دست از لاس زدن و دستمالی شیرین بر نمیداشت .چند بار آخر هفته ها به شهر زادگاه ایمون پیش خانواده ش رفتیم تا مادرش با داروهای گیاهی و سنتی و عطاری چاره و درمان بشه حتی شیرین یه ده روزی هم پیش مادرش اینا موند تا به تجویز مادرش داروهای گیاهی و عطاری مصرف کنه و من هم از فرصت خلوتی خانه استفاده میکردم و مهتاب می اومد پیشم و یکی از علتهایی که مدتها توی همون خونه موندیم نزدیکی خونه ما و مهتاب بود . باز زمان میگذشت و از بارداری و حاملگی شیرین خبری نشد به متخصصان زنان و زایمان زیادی مراجعه کردیم هم او وهم من آزمایشات مختلفی انجام دادیم ام مشکل از تخمدان شیرین بود وبا دارو و درمان هم نتیجه ای حاصل نشد . مهران همیشه با شیرین و من از طریق موبایل که دیگه فراگیر شده بود در تماس بود و ما را به تهران دعوت کرد که برای دوا درمان بارداری شیرین به اونجا بریم ولی چون خانواده مهران از رابطه قبلی شیرین با او مطلع بودن شیرین قبول نکرد به تهران بریم که مشکلی برای مهران پیش بیاد . وضعیت روحی شیرین بابت نتیجه نگرفتن به هم ریخته بود با او کلی حرف زدم و گفتم یه روز شاد بودن و تو و داشتن تو برام از هزار بچه و مهمتره مهم اینه که زندگی ما در حال گذره و باید از زندگیمون چه در جوانی و چه در میانسالی بهترین لذت را ببریم و با تماسها و پیام هایی که مهران براش می فرستاد حال وهوای روحی شیرین بهتر و بهتر شد . ماشینم را به سمند آل ایکس تبدیل کردم و با گرفتن دو هفته مرخصی از شرکت اول به مسافرت غرب و شمال رفتیم حال و هوای شیرین بهتر شده بود و مدام با خانواده هامون و نادر در تماس بودیم با کلی تعارف و اصرار مهران سه روز تهران موندیم و مهران بیخبر از خانمش و خانوادش برای ما هتل رزرو کرده بود دو بار به ما سر زد و همون دوبار با شیرین سکس عاشقانه و پر هیجانی داشت و شیرین شد همون شیرین تمام حشری سابق . او به شیرین قول داد که حتما به ما سر بزنه . شیرین از مسافرت و خصوصا سه شبانه روزی که تهران مهمان مهران بودیم شاد و خرسند شده بود و شد همون جنده خانم سابق که نزدیک دو سال از آخرین سکسش با نادر می گذشت و حالا برای فراموشی بچه دار نشدنش عطش بیشتری به سکس پیدا کرد و تلفنی به نادر پیام ارتباط مجدد را بعد از مسافرت به او داد . بعد از برگشت از مسافرت رابطه ما با نادر مجددا برقرار شد و نادر بخاطر بهتر شدن روحیه شیرین رفت و آمدش بیشتر شد و چند بار هم به ویلای یکی از دوستان نادر که خارج از شهر بود رفتیم و زمانهایی هم بود که من با مهتاب قرار داشتم شیرین با نادر به ویلای دوستش میرفتن . با رضایت شیرین صاحب ویلا که دوست صمیمی و مورد اطمینان نادر بود هم به آمار دوستان شیرین اضافه شد و این دوست تازه که امین نام داشت جوان و مجرد بود و در اولین باری که در کنار نادر با شیرین نزدیکی کردن حسابی عاشق و دلباخته شیرین شد شیرین هم تحت تاثیر مهر و محبت و ریخت و پاشی که امین برایش میکرد قرارگرفت به خونه ما هم راه پیدا کرد و بعضی شبها خونه ما می ماند و انرژی جوانی خودش تا نصف شب به کردن شیرین مشغول میشد و همیشه از اسپریهای تاخیری و کلفت کننده استفاده میکرد شیرین هم به مرور زمان و در دورهمی های مختلفی که داشتیم حالا با سه مرد طرف بود نادر و امین و من او یه جنده واقعی شده و من شدم کصکشی و و زیر پای این و اون خوابید او عادت کردم و به مرور هم سیگاری شد و هم عرق خور بقول مهران که ایام عید نوروز به زادگاهش بر میگشت و به ما سر میزد و به شیرین میگفت ماشالا هزار ماشالا هر روز زیباتر و شهوت انگیز تر میشی . نزدیک به شش سال از رابطه سکسی شیرین با نادر و مهران و امیر میگذشت و در این مدت هیکل و اندام شیرین تعییر زیادی نداشت و فقط یه کم شکمش داشت اون هم وقتی که لخت و برهنه میدیدش پیدا بود و مدتی بود برای تناسب اندام باشگاه میرفت تا بدنش از فرم نیفته . وجنات و تیپ و ظاهر شیرین و رفت و آمد نادر و امیر باعث مشکوک شدن همسایه ها شده بود و از برخورد سرد شون مشخص بود که از جریانات ما که مدتی بود بدون رعایت انجام میشد باخبر شده بودن . من دوست نداشتم از محلی که مهتاب زندگی میکرد زیاد فاصله پیدا کنم اما با این وضعیت مجبور به تغییر مکان شدیم با دلبری و لوندی های شیرین در بنگاهی که همین خونه را اجاره کرده بودیم چند کوچه بالاتر یه خونه دیگه با قیمتی خیلی مناسب و به لطف و نظری که صاحب بنگاه به شیرین داشت رهن و اجاره کردیم و با کمک نادر و امین به خونه جدید اثاث کشی کردیم و به خانواده هامون اطلاع دادیم . به دلیل طولانی شدن داستان و گفته نشده های خاطرات ادامه جندگی شیرین را با عنوان (تا خط آخر جندگی) برایتان خواهم نوشت در پایان امیدوارم نقل این خاطرات باعث لذت یاران سایت کون باز شده باشد . نویسنده : پوریا 💔 نوشته: پوریا لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده