رفتن به مطلب

داستان گاییدن کون گنده زن شوهردار


chochol

ارسال‌های توصیه شده


کردن میترا زن شوهردار کون گنده
 

حدود 4 سال پیش بود یه ظهر خسته کننده تابستون با علی رفیقم تو ماشین بودیم که تصمیم گرفتیم بریم یه رستوران غذا بخوریم تو راه…داشتیم غذا میخوردیم که دوتا زن وارد مغازه شدن
داشتن میومدن روبه رو ما بودن جفتشون حدود یه 35 اینا سنشون میخورد…

اومدن داخل من اولش یه نگاه کردم به صورتشون باز مشغول غذام شدم که اونا رفتن سفارش بدن تازه…سرمو که آوردم بالا چی دیدم🙈😋یه زن حدود 170 قد موهاش تا بالای کونش گیس کرده بود یه کون گنده طاقچه ای که میخورد نچرال باشه یه ساپورت مشکی پاش بود که بدنش و رونش داشت جر میداد ساپورت رو و بدنش معلوم بود…ولی بیشترین چیزی که دلمو برد یه ساق پای سفید و توپر که یه زنجیر هم به پاش وصل بود من محو بدنش بودم اصن نفهمیدم رفیقم داره باهام حرف گفت هوووی خوردیشا🤣🤣😂

گفتم هیس میفهمه الان وقتی سفارش داد اومد دقیقا رو صندلی که واسه مشتریا گذاشتن نشست روبروم…وقتی نشست دیدم زود سرشو کرد تو گوشی دیدم یه مانتو جلو باز گیپور پوشیده و دو تا سینه 85 که خودشو قشنگ نشون میداد وقتی پاهاشو انداخت رو هم حجم رون و باسنش از دو طرف صندلی زده بود بیرون اما تنها چیزی که کم داشت واقعا چهرش بود یه چهره معمولی بدون آرایش که بد نبود ولی خیلیا که دیده بودم چنین بدنایی دارن پلنگ بودن بیشترشون و همه جاشون عمل بود…

خلاصه همینجور محو نگاه کردن بدنش بودم یهو رفیقش نشست کنارش تا دید دارم نگاه میکنم یه چی در گوشش گفت یهو چش تو چشم شد باهام زد زیر خنده که علی رفیقم گفت خاک تو سرت ضایع قشنگ فهمید از خودم تعریف نباشه چهره و اندامم خوبه قدم 185 تتو هم زیاد دارم

که دیگه سعی کردم نگاش نکنم زیاد ضایع شم…اما نمیتونستم گاهی زیر چشمی نگاهش میکردم وقتی حواسش نبود…

غذامون تموم شد وقتی بلند شدم میخ شد بهم نگامون قفل شد چند ثانیه یه خنده ریز رو لبش داشت همین چراغ سبز برام کافی بود…داشتم میرفتیم سوار ماشین بشم به علی گفتم وایسا تا بیاد من میخوام شماره بدم بهش رفته تو دلم یهو گفت خیلی اعتماد به نفس داری این تو خیابون راه بره صد نفر میوفتن دنبالش بیاد به تو پا بده که نه ماشین داری نه چیزی یهو گفتم چته زورت گرفته یکم رفیقم حسودی میکرد به تیپ و قیافم همیشه…منم گفتم من پیاده هم تو زندگیم 10 برابر از تو بیشتر کس کردم گفت من میرم کار دارم که گفتم به کیرم برو…
میترا قشنگ فهمید داشت نگامون میکرد که غذاش چند دقیقه بعد آماده شد رفت بگیره تا اومد بیرون رفت سمت ماشینش یه 206 مشکی بود مدل پایین…

تا در رو باز کرد رفتم جلو گفتم سلام خانوم خوب هستید
+میترا:سلام جانم بفرمایید
من:یه لحظه میاین اینجا کارتون دارم
میترا:باشه
تا اومد رفیقش نشست تو ماشین منتظرش
گفتم راستش ازتون خیلی خوشم اومد…چشاتون خیلی خوشگلن میشه شمارتونو داشته باشم گاهی وقتی با هم حرف بزنیم
یهو خندید گفت فقط حرف؟😅نگاتون خیلی یه چشام نبودا
زود جمش کردم گفتم نه والا اونجوری که فک میکنین نیست من یکم میرم تو فکر خیره میشم فکر بد نکنید لطفا
گفت باشه خیلیم خوب بزن شمارمو همون لحظه انگار تو کونم عروسی شد خلاصه میس زدم شمارمم سیو کرد و خدافظی کردیم خودش دست دراز کرد گفت میترا هستم اسم شما گفتم احسان که سیو کرد همون موقع و خدافظی کردیم گفت شب خودم پیامت میدم پیام نده زودتر از من

گفتم چشم و تاکسی گرفتم رفتم…
تا رسیدم رفتم واتس اپ دیدم پروفایلش با عکس یه پسر بچه کوچیکه و انگار تو عروسی بود

خلاصه شب شد طرفای 10 پیام داد
سلام خوبی؟
گفتم سلام ممنون شما خوبید
گفت ممنون خوبم
دیگه همون چتای اول آشنایی یه سری سوال از خودم و این چیزا
یهو گفت:راستش منم ازت خوشم اومده اما میخوام یه چیزی رو بگم مطمئنی شرایط من برات سخت نیست؟
گفتم نه چطور مگه…گفت من متاهلم
به جان خودم یهو هزارتا فکر اومد سراغم تا حالا چون سمت زن شوهردار نرفته بودم ولی واقعا تو شرایط من بودید همچین چیزی دست و پاتون رو شل میکرد‌.
گفتم نه من مشکلی ندارم گفتم الان اخر هفتس شب جمعست مگه نباید پیشت باشه؟؟یهو با ناراحتی گفت من 10ساله همه شبام انگار شنبس😔یکم دلداریش دادم گفتم من هستم پیشت میمونم پیشت عزیزم منو که داری از این به بعد…یهو گفت فدای تو قند تو دلم آب شد

یه هفته ای چت کردیم حرف میزدیم‌‌…

یه روز صبح سر کار بودم پیام داد سلام عصر کجایی؟

گفتم میرم خونه

گفت واسه 6 بیکاری
گفتم آره تعطیل میکنم کجا بریم؟؟گفت نمیدونم هر جا دوس داری فقط من کافه و اینا نمیتونم بیام یهو یکی میبینه

گفتم میخوای بیای خونمون؟؟

گفت قرار اول خونه؟؟میترسم شیطون بشیا 😅
گفتم نه حواسمو شیطون رو دور میکنن😂
گفت پس باشه حاضر شدم لوکیشن بفرست تا بیام سر کوچه بیا جلوم
گفتم باشه
آقا منو میگی همون وقت کیرمو کردم تو کار و همه چی به رفیقم علی گفتم من رفتم کار دارم…

زود اومدم خونه پریدم حموم سابیدم خودمو حسابی شیو کردم
شد طرفای ساعت 1 ناهارمو خوردم اصن لحظه ها کند می گذشت دلم میخواست زود بشه 6 آقا تا 3 سرگرم شدم هی دست میکردم تو شلوارم از ذوقم گفتم یهو جق میزنم زود بهش پیام دادم باز خونه هستم کارامم کردم جواب داد گفت چه زود میخوای الان بیام؟گفت آره بیا سریع یه قرص واکادول خوردم رفتمم دیدم مادرم خوابه…خونه ما قدیمی هست اتاق من اول حیاط کنج کناریه و کسی بخوام بیارم کسی متوجه نمیشه…

بعد چهل دقیقه زنگ زد گفت سر کوچم…
منم پریدم مث برق زده ها با شلوارک سر کوچه ماشین رو زد سر کوچه پیاده شد دیدم جووون چی شده یه آرایش ملایم یه تیپ لی زده

که دست دادیم خودم اول رفتم کسی تو حیاط نباشه بعد آوردمش داخل کفشاشم بردم تو

نشست رو تختم گفتم قلیون میکشی گفت آره مرسی
منم پریدم ذغال گذاشتم قلیون رو چاق کردم چایی هم گذاشتم با میوه بردم براشم
مانتوش رو در آورده بود با تاپ رو تختم داشت میکشید قلیونشو تعریف کردیم یکم…پاشد اتاقمو نگاه کرد وسایلایی که با چوب درست کردم نگاه میکرد کیف کرده بود منم فقط نگام رو اندامش بود…یهو گفت خب احسان جون اون روز چشامو نگاه میکردی گفتی آره؟؟😂منم دیگه وا دادم گفتم والا من یه پسر مجردم خب حق بده بهم خیلی وقتم بود با کسی نبودم…گفت نه بابا درک کردم خودم…دیدم یه ساعته فقط داریم حرف میزنیم…خودش هم اصن وا نمیده یکم قلیون کشیدم چایی هم خوردم دیدم داره قرص هم اثر میکنه دیگه افتاده بودم رو خارش…رفتم رو تخت دست انداختم دور گردنش گفتم دیوونم کردی رونای گندشو دیدم کیرم راست شد…رفتم تو لبش یهو گفت احسان یادت که نرفته قرار اولمونه گفتم یکم لب قبول کرد
رفتم تو لبش محکم داشتم میخوردم یهو وایساد گفت ببینم بدبختم میکنی کبودش کنی🫠گفتم ببخشید یواش میخورم دیگه داشتیم لب بازی میکردیم دستمو آروم گذاشتم رو رونش میمالیدم که دیدم هیچی نمیگه دستمو بردم سمت کسش داشت لب میداد ولی دستمو میگرفت جلوتر نرم من که واقعا حالم دست خودم نبود خیلی داغ کرده بودم…دستمو مالیدم به شکمش تخت بود با اون پایین تنه بزرگ و توپرش بعدش همینجور که لب میگرفتیم کم کم رسوندم دستمو به سینه هاش دیگه قشنگ خودش لبامو میخورد پاشدم گفت بخواب قبول نکرد یه لحظه اعصابم خورد شد بلند شدم جلوش وایسادم تاپش رو در اوردم خوابوندمش گفت احسان ترو خدا قرار اوله گفتم فرقی نداره ما قصدمون از رابطه همینه…خودم تیشرتمو در آوردم با شلوارکم با شورت شدم دیدم تا دست انداختم شلوارشو در بیارم دستمو گرفت گفت احسان شلوارم نه…کسکش قشنگ دید حالم بده داشت اذیتم میکرد به زور شلوارشو در آوردم دیدم اووووف یه شورت مشکی با یه کس پف کرده جلومه گفت اونو در نیار دیگه سوتینمو در میارم اون نه تو دلم گفتم یه کردنیت کنم حالت جا بیاد مث قحطی زده ها افتادم یه جون سینه هاش اینقد خوردم سینه هاشو گاز زدم دیدم داره خیلی ناله میکنه پاشدم آهنگ گذاشتم اومدم تو بغلش خوابیدم روش گردنشو میخوردم کیرمم میمالیدم از رو شرت به شرتش یه 5 دقیقه خوردم حس کردم شورتم داره خیس میشه اولش فک کردم مال منه دست زدم به شورتش سینه هاشو میخوردم چشاشو دیگه بست کامل فقط اه میکشید دیدم همچین شورتش خیس شده که شورت منم کامل خیس شد…لنگاشو سریع دادم هوا شورتشو در آوردم از پاش دیگه هیچی نمیگفت تسلیم یود مال خودمم در آوردم باز اومدم تو بغلش اینبار دستشو آورد سمت کیرم گرفتش تو دستش…گفت جوووت که کیری داری عشقم کیر منم 17سانت نسبتا کلفته…گفت بخواب تو رفتم جاش خوابیدم اومد بین پاهام کیرمو گرفت تو دستش برام یکم مالید یهو نگام کرد یه لیس از کیرم زد شروع کرد خوردن اوووفففف جوری ساک میزد با این که قرص خورده بودم هر لحظه میخواست منفجر بشه.‌.سر کیرمو کرد تو دهنش زبون میچرخوند. دورش نمیخواستم آبم بیاد پاشدم وایسادم دست انداختم کشیدمش جلو لنگارو دادم هوا جاتون خالی چه صحنه ای یه بدن سفید پاها و رونای مرمری توپر الان جلوم بود کیرمو تنظیم کردم سرش تا رفت داخل انگار تو کوره لود بس که تنگ و داغ بود…میگفت اه احسان یواش یواش بکن تورو خدا یکم که سر کیرم رفت داخل یکم کردم کم کم تا ته رفت تو بهشت میترا جون… چندتا تلمبه زدم دیدم بله حاج خانوم هر باری که کیرم میره داخل و میاد یه حجم زیادی آب سفیدش دور کیرم جمع میشه اونم چشاشو بسته بود سینه های گندشو گرفته بود فقط میگفت جون جون…داشتم میزدم دیدم خیلی آبش زیاد داره منم کم کم آبم داشت میومد چندتا تلمبه زدم دیدم لرزید یهو کل کیرم شد زیر آب سفیدش اینقد زیاد بود رو تختم و همه جا ریخت…من داشت حالم بد میشه…اینجای داستان شاید براتون چندش آور باشه ولی بهتره واقعیتو بگم تا مث بعضیا بگم همه چی گل و بلبل بود‌…بگذریم خواستم آبم بیاد دیگه تند تند زدم واااای دیدم همینجوری داره بیشتر میاد آبش ولی هیچوقت ندیدم مال زن اینقد آبش سفید و ریزشش هم خارجی باشه حتی از ماا مردا رنگش شیری تر بود دیگه داشت حالم بد میشد واقعا همه تخت و فرش شد زیر آب میترا خانوم یهو آبم داشت میومد کشیدم بیرون ریختم از همونجا تا رو سینه هاش و گردنش رفت…بو تن ماهی همه اتاق رو گرفته بود واقعا حالم داشت بد میشد همتون میدونید هر چی هم یه زن خوب باشه این واقعا یه نقص خیلی بزرگه همچین بویی میده واژنشون در صورتی که اینقدر سفید و تمیز بود کسش اصن باورم نمیشد…رفتم دستمال کامل آوردم داشتم تمیز میکردم چند تا هم دادم خودشو تمیز کنه…گفت ببخشید واقعا احسان من دست خودم نیست بخاطر همین نمی خواستم سکس کنیم…گفتم نه این چه حرفیه هر کی یه جوره دیگه…رفتم تو بغلش خوابیدم زیر چشماش گود شده بود خودمم بی حال بودم یکم گفت مرسی عشقم بعد از دو ماه ارضا شدم چند بار چقد خوبی تو…من راستش یکم عذاب وجدان داشتم که یه مرد داره برا این جنده کار میکنه این تو بغل یکی مث من داره کس میده یه لحظه با همه خوب بودنش خیلی عذابم داد…گفتم آماده شو میخوام کونتو یکنم …گفت احسان نه خواهش میکنم من ندادم از پشت تا حااا و این کسشرا…گفتم کونت خیلی گندس نمیتونم ازش بگذرم بعدم لوبریکانت دارم اول با انگشت بازت میکنم گفت ترو خدا نه به هر بدیختی بود تروخدا ضد حال نزن و این چیزا گفت باشه فقط تروخدا سرشو بکن داخل آبتو بیار گفتم باش وایسادم همونجور لبه تخت گفتم بیا یکم بخورش راست بشه اومد از سرش لیس زد کلی خورد کیرمو بالشت گذاشتم زیر شکمش قمبل کرد برام…یکم ژل ریختم در سوراخ کونش با انگشت ماساژ دادم اول یه دونه انگشت بعد دومی رو کردم داخل یکم دردش اومده بود هی آخ و اوخ میکرد…دست کشیدم رو اون کون گنده و سفیدش کیرمو گذاشتم در کونش سرشو یواش کردم داخل هی میگفت آاااااه یواش…آههههه احسان یواش اووووف منم یکم بالا پایین کردم دیدم هی داره سر میخوره هر بار بیشتر از سرش میره داخل یه دفعه خوابیدم روش جوری کیرم سر خورد رفت یه جیغی دهنشو زود گرفتم محکم داشتم میزدم یهو خودشو کشید بیرون خیلی بدش اومد گفت واااای برو کنار میخوام برم…گفتم کص نگو کجا بری گفت نمیخوام اصن…دیگه اعصابم خورد شد به زور خوابوندمش دستم جلو دهنش هر چی دست و پا میزد ولش نکردم جوری کردم تو کونش داشت میمرد بدبخت یکم کردمش آروم شد آبش باز داشت میومد همه جارو گه کشیده بود اعصابم کیری بود اینقدر کردمش قرص هم دست دوم اثرش بیشتره قشنگ نیم ساعت کردمش…دیگه درد نمیکشید ولی انگار ناراحت بود اصن محلم نذاشت یکم کردمش آبمو تا قطره آخر ریختم تو کونش یهو کشیدم بیرون یه صدای گوز شدیدی اومد خندم گرفت یهو😂😂😂😆😆😅تا از روش بلند شدم یه دستمال گذاشت زود شورتشو پوشید لباساشو زود کرد تنش باهامم حرف نمیزد اصن‌…تا ردش کردم رفت…رسید خونه گفت خیلی نامردی اینقدر اذیتم کردی شما همتون مث همین یه مشت آشغال فقط فکر سکس هستید من فک کردم واقعا منو واسه خودم میخوام باید از نگاهات می فهمیدم چی میخوای همون روز…

من:فک کردی میخوامت واسه نماز جمعه نه که تو اولش بدت اومده بود از جلو که میزدم برات خوب عشقت بودم بعدم خودت تو بغلم اینقدر کیرمو خوردی قربونم میرفتی حالا شدم بد…گفتم من عقب رو دوست دارم قصدم کردن کونت بود روز اول

که گفت برو آشغال من به صدتا مث تو محل نمیدادم فک کردم آدمی میشه بهت تکیه کرد

گفتم برو به شوهرت تکیه کن که میره واسه یه جنده ای مث تو کار میکنه بیای لنگاتو خونه پسر دیگه بدی هوا…

یه مشت فحش دادیم ریدم روش بلاکم کرد😅

ببخشید دیگه سرتونو درد آوردم زیاد شد یکم
ولی به جوونیم قسم هیچ چیزی کم یا زیاد نکردم به داستانم حالا
بازم قضاوت با خودتون😘😚
تجربه خوبی بود ولی آخرین تجربم بود با زن شوهردار کیس خوبی بود خیلی حال داد اون روز
خداحافظ

نوشته: احسان

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18