poria ارسال شده در 8 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت زن زیبای درشت - 1 توی یه گروه تلگرامی عضو شده بودم و با همه گرفتاریهای زندگی، سعی میکردم که برای فراموش کردن گذشته، توی اون اجتماع که از طیف های مختلف آدمها تشکیل شده بود، فعال باشم و با روزی یکی دو ساعت چت کردن و نظر دادن، خودم رو توی فضای مجازی غرق کنم. با چند نفر خیلی اکی شده بودم و میگفتیم و میخندیدیم، تلفن دادیم به همدیگه و خلاصه دایره دوستیمون رو وسعت دادیم بهش. همه شما هم که دیگه استادید، و آنقدر آدم فیک دیدید که میدونید به هیچکس نمیشه اعتماد کرد، خلاصه، طرف میگه دخترم، پیرمرد رو نیمکت پارک دانشجو در میاد، و اون یکی میگه من پسرم، و چنان میکنم که لایه ازن رو به عنوان نمونه کارش معرفی میکنه، بعدش تقش درمیاد که تیر چراغ برق رو تو کسری از ثانیه تو خودش غیب میکنه،،،، تو این اوضاع، یه خانمی تو گروه عضو شد، منم سر صحبت رو باهاش باز کردم و گفتیم و شنیدیم، البته اصلا و اصلا رنگ و بوی سکسی نداشت صحبت هامون، از همه چی گفتیم، علایق شخصی ، کار ، زندگی،،،،،،، من از داستان جدایی و اون از کارش و مدیرهای نالایق و نبودن امنیت کاری و ،،،،،، یه چیزی حدود ده ماه فقط گپ میزدیم، کمکم دایره صحبت هامون شخصی شد، و از علت جدا شدن من پرسید، و اینکه سختت نیست تنها زندگی کردن؟ منم توضیح دادم برنامه زندگیم رو،که از سرکار میام و یه ساعت میرم تو گروه و بعدش واسه خودم آشپزی میکنم و خلاصه، یه زندگی تو دایره بسته دارم و سرم تو لاک خودمه. اونم از برنامه کاریش گفت و سختی های کارش و مدیرهای نالایق و هزارتا مشکل کوچیک و بزرگ کارش،،،، زمان گذشت و آخرهای ماه دهم آشنایی با این خانم، یروز بی مقدمه گفتش : تو فقط ادعا میکنی، و آشپزی بلد نیستی،،، بهم برخورد، گفتم از کجا میدونی؟ یه آدرس بده، هر غذایی هم دوست داری بگو، میپزم و میفرستم برات. یه دو ساعت کل کل کردیم، آخرش به این نتیجه رسیدیم که یه پنجشنبه که اداره شون تعطیله بیاد و نهار مهمون من باشه. یه دو هفته ای گذشت و نه اون چیزی گفت و نه من، فکر کردم منصرف شده و روش نمیشه بگه، منم آنقدر غرق کار و گرفتاری بودم که ترجیح دادم به روش نیارم، چهارشنبه شب موبایلم زنگ خورد، دیدم خودشه، بعد سلام و احوالپرسی ، گفتش بلدی ماکارونی درست کنی؟؟ زدم زیر خنده، گفتم یه غذای سخت تر بگو،،، گفتش که هوس ماکارونی کردم، اگه بلدی بپز، فردا نهار میام . صبح بیدار شدم و یه کم خونه ام جمع و جور کردم و مایه ماکارونی رو گذاشتم و دمش کردم و یه چای براه کردم. زنگ زد که تو راهم، آدرس رو دوباره با هم چک کردیم و ،،، یه نیم ساعت بعد زنگ خونه رو زد، یادم رفت بگم من فقط تا اون موقع یه عکس صورت ازش دیده بودم و اونم همینطور، در رو باز کردم و دیدم یه دختر توپر با تیپ سرکار، یه گلدون تو دستش اومد تو، اولین چیزی که دیدم یه صورت گرد لب خندون لپ های تپل و برخلاف وزنش فوقالعاده اکتیو و سریع پله ها رو اومد بالا، گل رو ازش گرفتم و با هم دست دادیم و تعارفش کردم اومد تو، مانتو و روسریش رو گرفتم و آویزون کردم، نشستیم و چای رو ریختم و شروع کردیم گپ زدن تازه چشماشو دیدم، یه جفت چشم عسلی روشن، با اون صورت گرد و لپهای تپلی،،، گفتیم و خندیدیم و جاتون سبز، دعوتش کردم سر میز ناهارخوری،،، بعد از نهار ، ظرف ها رو جمع کردیم و شستیم و نشستیم به صحبت کردن، از هر دری حرف زدیم، حس میکردم یه چیزی میخواد بگه، اما روش نمیشه، منم گیج میزدم و تو ذهنم درگیر این بودم که ما تا الان هیچ حرفی در مورد سکس نزدیم، اگه یه حرکت اشتباه بکنم ممکنه ناراحت بشه، و بگه مرتیکه هول ، جنبه یه نهار خوردن با یه زن رو نداری؟؟ درگیر همین شروورها بودم که بهش گفتم یه چایی بعد نهار بریزم ، گفتش باشه. اومدم از کنار مبلی که نشسته بود رد بشم، سرش رو آورد بالا و چشم تو چشم شدیم، دو سه قدم رفتم سمت آشپزخونه ، دیدم اونم بلند شد، برگشتم سمتش و بی مقدمه بهش گفتم ، میتونم ببوسمت،،، لباش تکون خوردن ، نشنیدم چی گفت ، دستم رو انداختم پشت سرش و لبامون رو هم قفل شد، شروع کردیم لب گرفتن، لب بالاش رو مکیدم و اونم شروع کرد به مکیدن لبم، دست راستم رو کشیدم پشت کمرش از پهلوش دستم رو رسوندم زیر پیرهنش، لبامون رو هم قفل بود ولی دستم داشت کار میکرد، دکمه شلوارش رو باز کردم و زیپش رو دادم پایین، شلوارش ول شد رو زمین و دستم رو کردم تو شورتش ، چنگ زدم به کسش، محکم فشارش دادم، تو دهنم ناله خفه ای کرد و باز لبش رو مکیدم و زبونم رو کردم تو دهنش، زدم به پاش که بازش کن پاتو، پاشو باز کرد و دو تا انگشتم رو کردم تو کسش، چشماش رو بست و بازم ناله کرد، شروع کردم انگشتام رو حرکت دادن تو کسش، انگشتام رو خم کردم توی کسش و سقف کسش رو مالیدم، یه توده اسفنجی تپل بود که با مالیدنش حس کردم داره لذت میبره، منم ادامه دادم مالیدن رو ، کمتر از سه دقیقه محکم بغلم کرد و شروع کرد لرزیدن،،،،،، آوردمش سمت مبل سه نفره و نشوندمش رو مبل، دو طرف پیراهنش رو گرفتم و بدون اینکه دکمه هاش رو باز کنم، به سمت بالا کشیدمش و درآوردمش، یه سوتین صورتی تنش بود، دادمش بالا و جفت سینه هاشو انداختم بیرون، شروع کردم لیسیدن جفتشون، پوست سفیدش خیلی تو چشم میزد، جوری که هر جاشو میک میزدم قرمز میشد، با حرص و ولع زیادی نوک سینه هاشو میمکیدم، سوتینش مزاحم بود، اونم از بالای سرش درش آوردم، بین لبهاش و سینه هاش، مدام تو حرکت بودم، بین سینه هاشو رو مکیدم و همون خط رو اومدم تا روی نافش، دور نافش رو زبون کشیدم و دستام رو انداختم کنار شورتش، کمرش رو بلند کرد و شورتش رو درآوردم و پرتش کردم کنار، و با سر رفتم رو کسش، پاهاش رو گذاشتم رو شونه هام و شروع کردم به مکیدن چوچولش ، دوباره لرزشش شروع شد، دو تا انگشتم رو دوباره کردم تو کسش ، و در حین عقب جلو کردن انگشتام ، چوچولش رو میمکیدم، سرم رو از رو کسش برداشتم و کناره های رونش رو شروع کردم زبون کشیدن و میک زدن، سرم رو گرفت و برگردوند رو کسش، آنقدر کسش رو خوردم که باز هم لرزید، تمام لب و دهنم پر آب کسش و آب دهن خودم بود، اومدم بالا و لب تو لب شدیم دوباره، تازه نگام افتاد به حجم سینه هاش، شلوار و شورتم رو با هم درآوردم و سینه هاشو رو چسبوندم به هم، گذاشتم لای سینه هاش، چند تا بالا پایین کردم، همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاده بود ، شروع کردم لب گرفتن، در حینش زانوم رو گذاشتم رو کسش و فشار میدادم ، پاهاش رو آوردم بالا، و یه ضرب فرستادمش تو کس داغ و خیسش،،،،،، وحشی شده بودم و بوی سکس تو هوا موج میزد بوی دو تا تن خیس و عرق کرده که همش لذت بود، محکم میکوبیدم تو کسش اونم ناله میکرد فقط، کشیدم بیرون و با دستم چند تا بالا پایین کردم رو کیرم و پاشیدم روی سینه ها و شکمش،،،،، ادامه داره،،،،، نوشته: گابریل واکنش ها : gayboys 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
gayboys ارسال شده در 4 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 4 ساعت قبل زن زیبای درشت - 2 جعبه دستمال کاغذی رو برداشتم و سه چهار تا ازش کشیدم، اومدم که از روی بدنش آبمو پاک کنم که دیدم داره با جفت دستاش میماله رو شکم و سینه های درشتش،،،،، بدجورحشریم کرد این کارش،، دستم رو گذاشتم زیر چونه اش و دوباره ازش لب گرفتم، نوک سینه هاش رو بین انگشتهای شست و اشاره ام مالیدم، باز دوباره یه چیزی زیر لبش زمزمه کرد، لباش رو ول کردم و گفتم ،چی میگی،،، گفت ضعف کردم، و تشنمه،، یه شکلات و یه لیوان آب واسش آوردم شکلات رو گذاشتم بین دندونام و بردم سمت دهنش، با تعجب نگاهم کرد ، شکلات رو فشار دادم رو لبهاش، دهنش رو باز کرد و با دندونام شکلات رو نصف کردم و فشار دادم تو دهنش، و باز هم لب تو لب شدیم ، شیرینی شکلات و هوس و شهوت لبهامون باعث شد باز هم لبهای همو بمکیم ،،،، سرم رو آوردم عقب و پرسیدم، ارگاسم شدی؟؟ یه لبخند بیحال زد و گفت ، وقتی وایساده بودیم شدم، بعدش رو نشمردم، دو سه بار ،،،، نذاشتم حرفش تموم بشه، موهاش رو زدم کنار و زیر گوشش و لاله گوشش رو مکیدم، بریده بریده یه چیزی میگفت و ناله میکرد،، اومدم زیر گردنش، گردن و زیر چونه اش رو مکیدم،،، دوتا انگشتم رو کردم تو کسش، و با اون دستم شروع کردم وحشیانه چلوندن سینه های فوق درشتش،،، انگشتام رو درآوردم و کسش رو از پایین تا بالا لمسش کردم و خیسی کسش رو مالوندم روی تپه ونوسش،،،، چوچولش مثل یه مروارید درشت برافروخته شده بود و زیر انگشتام می لغزید،،، با هر فشاری که به چوچولش میآوردم، ناله هاش کشدار تر میشد،،، بوی آبم که ریخته بودم رو سینه هاش ، اذیتم میکرد و رغبت نمیکردم که سینه هایش رو بخورم،،،، اما جوری می چلوندمشون که از دردش کلافه شده بود و ناله هاش، ناله درد بود،،،، ولی مکیدن همزمان لاله گوش و گردنش ، و هم ، بازی کردن با چوچولش ، درد و لذت رو با هم مخلوط کرده بود، حس کردم داره ارگاسم میشه، تند تند چوچول و لبه های کسش رو مالیدم و لبهاش رو شروع کردم مکیدن،،، باز ناله هاش رو توی دهنم احساس کردم، و کشیده شدن ناخونهاش روی کمرم که داشت پوستم رو میخراشید رو با تمام سلولهای حسی کمرم من رو هم وادار به ناله کردن کرد،،،، گفتم ارگاسم شدی؟ سرشو تکون داد که،آره،،، همونجا روی مبل داگیش کردم،،، گفت ،صبر کن ،هنوز دارم میلرزم،،، بدون هیچ حرفی چرخوندمش روی زانوش، و از پشت فرو کردم تو کسش، راست میگفت ،، هم توی کسش ضربان داشت و هم داخل رون هاش میلرزیدن، ولی وقت رحم کردن و احساسی بازی نبود،،،، شروع کردم تلمبه زدن ،،، اونم تاج مبل رو گرفته بود و باز هم بریده بریده ناله میکرد و یه سری حرفهای نامفهوم میزد،،،، یه لحظه نگاهم افتاد به سوراخ خوش رنگ و چیندار و بکر کونش،،،، آب دهنم رو ریختم روی انحنای قشنگ کون گرد و بزرگش،، با انگشت شستم، آب دهنم رو آوردم روی سوراخش،، و شروع کردم ماساژ دادنش،،،، سرش رو برگردوند و گفت، الان فقط کسمو بکن دارم لذت میبرم،،،، بغل رون هاش رو گرفتم و محکم تر شروع کردم گاییدن کسش، هر سه چهار تا که میکوبیدم توش ، یه دونه محکم اسپنکش میکردم ،،،، و حس کردم اسپنکها بیشتر حشریش میکنه،،، با یه ضرب آهنگ منظم اسپنک و تلمبه زدن، باز شروع کرد به لرزیدن،،،،، و ارگاسم شد،،، خسته شده بودم ، برش گردوندم و دوباره شروع کردم به لب گرفتن ،،،، گفتم پاشو بریم رو تخت،،،، رو مبل ولو شد و گفت اصلا حال ندارم، آب میخوام،،، باز یه لیوان آب بهش دادم خودم هم حسابی خسته شده بودم رفتم دوتا پتو آوردم و انداختم کف هال،، بالش ها رو هم انداختم رو زمین و ولو شدم اونم اومد بغل دستم و سرش رو گذاشت رو بازوم،،، یه لب ازش گرفتم و گفتم ، خسته نباشید،،،، یه لبخند زد و در گوشم گفت ، تو خسته نباشی،،،، یه نیم چرخ زد و دستش رو گذاشت روی سینم،،، دستش رو آوردم بالا و توی مفصل آرنجش رو شروع کردم مکیدن،،، یه پاش رو گذاشت روی پام و با مکیدن بیشتر توی آرنجش ، شروع کرد فشار دادن پام، و نفسهاش دوباره تند شد،،،، دونه دونه انگشتهاشو مکیدم،، کف دستهاش شروع کردن عرق کردن و مرطوب شدن ،، چرخیدم روش و لب تو لب شدیم ،،،، یکی از بالشها رو گذاشتم زیر باسنش،،، و کف پاهاش رو گذاشتم رو سینه ام، و کیرم رو میزون کردم روی سوراخ کسش و با یه فشار فرو کردم توش،،،، یه ناله کرد و من رو به ادامه دادن تشویق کرد،،،، نگام افتاد رو صورتش و چشماش که فقط سفیدیش مشخص بود،،، با هر ضربه ای که میزدم یه موج میافتاد تو تنش و سینه هاش موج برمیداشتن و من که با دیدن این صحنه، حشری تر از قبل میشدم،،،، این دختر مجسمه شهوت بود،،، باز لرزشها و نبض زدن های دیواره های کسش ، شروع شدن،،، اینبار مقدار ترشحات کسش خیلی بیشتر بود،،، و لرزشهای تنش شدیدتر شدن، خوابیدم روش و محکم بغلم کرد،،، در گوشم زمزمه کرد، میشه خواهش کنم منو ببری خونه، میدونم که ارضا نشدی، اما من دیرم شده ، مامانم نگران میشه،،،، پا شدیم و رفتیم حموم و تنمون رو شستیم و راه افتادیم سمت غرب تهران،،،، تموم مسیر چشمهاش رو هم بود و نیمه بیهوش،،،،، ادامه داره،،،، نوشته: گابریل لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده