arshad ارسال شده در 8 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین گی × خاطرات نوجوانی × سکس گی × داستان گی × خارش بچه سال سلام و درود خدمت اعضای کون باز دوستان داستانی که میخوام براتون بگم واقعیه و بر خلاف بعضی اعضا نیست که فانتزی تعریف کنن… خلاصه قضیه برمیگرده به ۴ سال پیش وقتی که ۱۸ سالم بود فوتبال بصورت حرفه ای بازی می کردم تو باشگاه تراکتور نوجوانان و کلا آماده بودم خیلی اندام نابی داشتم سیکس پک و موهای لخت و همیشه ب خودم میرسیدم خلاصه کراش نصف بچه بازها بودم 😂😂. ما از خونمون نقل مکان کردیم یه چند محله پایین تر به خاطر ساخت و ساز خونه خودمون یه خونه پایین تر محلمون اجازه گرفتیم. بعد اینجا من خیلی دلم میگرفت میومدم جلو در خونمون مینشستم . از شانس بدم گوشیمم اون در خراب شده بود دست خودم و ننه بابامم خالی بود نمیتونستم بدم تعمیر . خلاصه یه روز اینطور که جلو در خونمون نشسته بودم و چند نفر هم فوتبال بازی میکردن که یهو دیدم یه پسر اومد و بهشون اضافه شد خیلی جذاب بود قیافه خوبی نداشت ها ولی یهو به دلم نشست و ازش خیلی خوشم اومد… بعد همون شب وقتی میخوابیدم داشتم فکر میکردم چطور نزدیکش بشم از اونجایی که اعتماد ب نفس پایینی داشتم همیشه مشکل داشتم تو ارتباط برقرار کردن با بقیه حالا چه دختر چه پسر… داشتم فکر میکردم که یهو جرقه ای خورد به ذهنم و گفتم میتونم از طریق فوتبال نزدیکش بشم خلاصه چند روز بعد داشتم از امتحان میومدم دقیق یادمه نوبت دوم بود آخرین امتحانمون. این پسره رو دیدم داره روپایی میزنه تنها بود دیدم فرصت خوبیه دیگ دلو زدم دریا همینطوری که داشتم رد میشدم گفتم کی تیم بیارم بازی کنیم ؟ اینم یکم جا خورد و خندید گفت بیار بازی کنیم نمیترسیم که و جفتمون یه خنده ریز کردیم و رفتم بعد دو روز همینطوری جلو در خونمون نشسته بودم دیدم تز خونه شون اومد بیرون و منو دید یهو اومد سمتم گفت عه خوب شد دیدمت من یه تایم سالن فوتسال گرفتم شرطی هست و حریف خیلی قویه و ی جورایی رو کم کنیه بهم گفت اگه فوتبالت خوبه بیا بریم تیم ما بازیکن نفر هم کم داریم اگه ببازیم بد میشه منم از خدام بود اینو دوسش داشتم و هر فرصتی میخواستم نزدیکش بشم گفتم اره اوکیه بریم خلاصه رفتیم و اون روز بردیم ب سایه من و کلا ازم دیگه جدا نمیشد دید فوتبالم خیلی خوبه باهام صمیمی شده بود زود زود سالن میگرفت و منم میبرد کلا از این طریق با هم صمیمی بودیم اون اسمش سعید بود یه پسر لاغر ولی ب دلبرو پوست قهوه ای داشت و ۱۶ سالش بود خلاصه یه روز داشتیم باهم حرف میزدیم اینم بگم خونه اجاره ما ی کوچه داخل ی کوچه دیگه بود از همون محله قدیمیا و خلوتا همینطوری ک نشسته بودیم و حرف میزدیم یه دوست دیگه ای داشت به اسم ارشیا این ارشیا یهو گفت حاجی یه فیلم سوپر میدیدم ایرانی بود و فلان سعید گفت کو نشون بده ماهم ببینیم این پلی کرد سوپر یجوری بود کیرم شق شد کلا زود ازشحس گرفتم شلوار اسلش پوشیده بودم کیرم معلوم شد یهو ارشیا گفت کیرشو نگا که سعید وقتی نگاه کرد جا خورد گفت اوه چقدر بزرگه ( چون من ازشون سنم بزرگ بود کیرم ب نظر اونا بزرگ میومد ) بعد گفتم کصکشا نکنید خجالت میکشم و این حرفا ک سعید گفت خیلی بزرگه ادم دلش میخواد بگیره دستش و فشار بده و خندید بعد چند روز از اونجایی ک موبایلم خراب بود اومد در خونمون زد گفت بیا بیرون بشینم محله بعد یکم نشسته بودیم حرف میزدیم از شانس خوب خونمون هیشکی نبود بهش گفتم کامپیوترم یکم پیش سوپر میدیدم خیلی خوب بود گی ایرانی بود و این حرفا یهو گفت اینا رو از کجا میارید منم خیلی خوشم میاد بهش گفتم خب بیا از کامپیوترم بزنم بهت نگاه کن گفت نه پدرم گوشیمو چک میکنهگاهی گفتم خب بیا بریم خونه ما نگا کن گفت پس ننه بابات چی گفتم خونه نیستن گفت واقعا گفتم اره بیا بریم فقط حواست باشه کسی نبینع اومدی خونه ما هم خلاصه یواشکی بردمش خونه و کامپیوتر روشن کردم و زدم سوپر پخش شد یکم بعد کیرم شق شده بود بهش گفتم نگا اینو بازم شق شد ها این بار یه خنده ریز زد گفت نشونمون هم کنمیدی فقط از پشت شلوار میبینیم بهش با لحن شوخی گفتم دیگ اصرار میکنی بمالش یکم اینم یهو کیرمو از پشت شلوار گرفت دستش ضربان قلبم رفت بالا و دلشوره و حس شهوت قاطی شد خیلی لذت داشت بعد چند ثانیه دستشو برداشت و گفت بیا بریم بیرون کافیه منم اصرار نکردم که دلش ازم بد نشه و زدیم بیرون … بعد دو هفته اینا داشتیم باهم گپ میزدیم که داداش کوچیکم و مامانم اومدن بیرون گفتن میریم خونه مامان بزرگ کلید دادن به من بابا هم سرکار بود… بعد یه ربع به سعید گفتم دلت میخاد بازم سوپر ببینیم ؟ گفت اره ولی مامان بابات نیان یه لحظه ؟ گفتم نه بابا تا ۴.۵ ساعت خالیه خونه گفت باشه و رفتیم این بار بعد نیم ساعت اینا فیلم دیدن ک حسابی حشری شده بودیم دستشو گذاشتم رو کیرم داشت میمالید ک درش آوردم چشاش برق زد گفت یا ابرفض و این حرفا بعد گفتم بگیر دستت یکم بمال ابم بیاد و همینطوری که داشت فیلم میدید و میمالید گفتم یه لحظه برگرد از پشت بغلش کردم دیدم خوشش اومد چیزی نگفت کیرموداشتم بهش میمالیدم که اروم یکم شلوارشو دادم پایین اولش دستام گرفت بعد یکم اصرار کردم گفتم شورتت بمونه دیگه خلاصه یکم از رو شورت باهاش حال کردم دیدم دیگه اوکیه این بار شورتشو اروم میخواستم بکشم پایین گفت نه دیگه شورت نه گفتم خب منم در آوردم دیگه چیمیشه مگه و بعد اینکه یکم مخشو زدم شورتشمکشیدم پایین اخخ چقد خوشحال بودم یه لذت خاصی داشتم کیرمو میمالیدم سوراخ کونش اونبوی قشنگ کونش منو دیوونه میکرد بعد یه تف زدم سر کیرم گذاشتم دم سوراخش اروم فشار دادم دیدم یه اوخ کرد و یکم رفت جلو بعد یکم تلاش دیدم نه سوراخ نمیره گذاشتم لایروناش و یکم خیس کردم کیرمو لاپایی زدم بهش تقریبا بعد ۱۰ دقیقه اینا ابم اومد ریختم لا روناش و تخماش یهو پرید جلو گفت کصکش چیکار کردی اه … ازش معذرت خواستم و بعد رفت دسشویی خودشو شست و زدیم بیرون … دوستان اگه خوشتون اومد بگید بقیه اش هم بذارم خیلی ممنونم که وقت گذاشتید خوندید نوشته: شاهرخ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده