رفتن به مطلب

داستان سکس تریسام با زن دوستم


mame85

ارسال‌های توصیه شده


هانیه زن دوست مرحومم محمد و ...
 

درود بر دوستان عزیز بنده نویسنده داستان
خواهر زن و جمعی از دوستان
هستم ممنونم از کامنتهای زیباتون همانطور که گفتم داستان قبلی کاملا ساخته ذهن خودم بوده و واقعیت نداشت امیدوارم خوشتون اومده باشه امروز اومدم با یه داستان جدید…

انقدر نامرد و بی غیرت نشدم بزارم این موقع شب بری بیرون خودمم دوست ندارم اینجا بمونم میخوام یه مدت برم ماشین هم بمونه برای خودت پول هم هست
تو یه کول پشتی یه مقدار وسیله برای چند روز جم کردم
من میرم هر موقع اعصابت اومد سر جاش بگو برگردم
کاملا تو سکوت بود حرفی نمی‌زد
شارژر و گوشیمم برداشتم از خونه زدم بیرون ساعت نگاه کردم یک شب بود خواستم با موتور برم ولی هم هوا سرد بود هم هیچ مقصدی برای خودم انتخاب نکرده بودم پس بیخیال موتور شدم بدون مقصد راه افتادم تو شهر و شروع کردم به قدم زدن خواستم به چندتا از دوستام زنگ بزنم ولی حسش نبود
آخرای برج ده بود هوا هم به شدت سرد داشتم فکر میکردم به سالهای که گذشت بهم حق با زنم بود خیلی اذیتش کرده بودم بهش خیانت کرده بودم ولی مدتی بود که سرم به سنگ خورده بود و چسبیده بودم به زندگیم ولی زنم همش بهم شک داشت هی گیر میداد

مهران 35 ساله اهل و ساکن رشت متاهل و بازاری قد 180 وزن 90 مولخت ریش پروفسوری سفید پوست عاشق موتور سواری باشگاه و رفیق بازی

هستی 30 ساله اهل و ساکن رشت متاهل و کارمند بانک قد 165 وزن 59 پوست جو گندمی و یه زن معمولی و کدبانو

داشتم به گذشتم فکر میکردم که چه کارهایی که کردم و دوست داشتم به زندگیم سروسامان بدم بچه بیاریم و بچسبیم به زندگی ولی هر سری یه اتفاق جدید برام رخ میداد و هی عقب می افتد نمیدونم چقدر از قدم زدنم گذشته بود که رسیدم به پارک محتشم و روی یه نیمکت نشستم خیلی سرد بود گوشیم نگاه کردم ساعت دو نیم بود یک ساعت نیم بود داشتم بدون برنامه ریزی قدم میزدم و هیچ فکری برای ادامه این شب به ذهنم نمی‌رسید
یک آنان پشت سر یه دست گرم نشست رو گردن سرد من و با یه صدای آروم گفت یخ کردی بچه اینجا چیکار میکنی مگه خونه زندگی نداری
سمت صدا رو گرفتم برگشتم سمتش هانیه بود زن دوستم صمیمیم که سال پیش بخاطر سرطان خون توی یک ماه از بین ما رفت خیلی با هم خاطره داشتیم و با هم بودیم
بلند شدم روبروش ایستادم هانیه این وقت شب اینجا چیکار میکنی
این سوالیه که من باید ازت بپرسم این موقع شب تو این سرما اینجا
افتادم تو حرفش گفتم سگ از خونش در نمیاد نه؟
خندیدیم با هم اشاره کرد به ماشینش سرده بریم تو ماشین و حرکت کرد
مهران. مزاحمت نمیشم هانیه جان
هانیه. سرما میخوری بیا سوار شو
راه افتادم دنبالش
هانیه یه زن 31 ساله قدش حدودا 170 وزنشم حدودا 70 رنگ پوستشم تقریبا شبیه خودم بود اصلیت رشتی بود ولی از بچگی تهران زندگی میکردن بعد ازدواج با محمد اومد رشت یادمه همون موقع ها محمد گفته بود خانوادشم اومدن رشت
سوار ماشینش شدم
مهران. مبارک هانیه جان تازه گرفتی
هانیه. یه سه ماهی میشه
یه تیگو هشت پرو بود
گرمکن صندلی رو زد گفت الان گرم میشی
هانیه. خوب تعریف کن اینجا…
مهران. تو اینجا چیکار میکنی
هانیه. من…
صداش کشید گفت راستش بخوای داشتم میرفتم تهران یه چهل پنجاه دقیقه پیش از جلوت رد شدم شناختمت رفتم جلوتر دور زدم متوجه شدم بلاتکلیفی با خودت و داری بی هوا قدم میزنی کوله پشتیتم که گویا این بود که از خونه زدی بیرون دنبالت کردم ببینم کجا میری که اینجا نشستی رو نیمکت دیدم سردته اومدم پیشت خوب تعریف کن چی شده
مهران. راستش با هستی گفت گو کردم میخواست از خونه بزنه بیرون نذاشتم خودم زدم بیرون
هانیه. چرا شما که مشکلاتتون حل شده بود دیگه چتونه
مهران. آره حل شده بود ولی در ظاهر همش بهم گیر میده
هانیه. خوب حق داره بچه با سابقه درخشان تو و محمد میترسه ازتون باغی مونده بود که بیل نزده باشین؟
مهران. خدابیامرزه محمد رو بعد محمد منم باور کن باهاش مردم بعد اون خدابیامرز من هم چسبیدم به کار ، خونه ، هستی
ولی هستی نمیخواد قبول کنه که من عوض شدم
هانیه. شاید دلش بچه میخواد
مهران. من از خدامه ولی قبول نمیکنه
شاید یک ساعت با هم حرف زدیم از هر دری گفتیم
گفتم هانیه جان کجا میخواستی بری وقتت رو گرفتم برو دیرت نشه
هانیه. میخواستم برم تهران برای فروشگاه خرید کنم
مهران. هنوز خودت میری مگه نمیفرستن
هانیه. چرا میفرستن ولی دم عیده خودم برم بهتره
مهران. خوب پس برو که دیرت میشه میخوری به ترافیک
هانیه. تو برنامت چیه
مهران. هیچی برنامه ای ندارم یه چند روز میخوام از همه چیز همه جا دور باشم دیدی که بی تکلیف و بدون برنامه اینجا نشسته بودم دوست نداشتم به کسی هم زنگ بزنم الان به هرکی زنگ بزنم دوباره باید سر بخورم هر کدوم از دوستام یه مدل هستن یکی نشه بازه یکی الکلی یکی خانوم باز و بگیر برو تا آخر
هانیه بدون این که ازم سوالی کنه دنده زد حرکت کرد گفتم کجا
هانیه. تو که انتظار نداری ترو اینجا ول کنم
دوتا پیشنهاد
دست انداخت تو داشبورد کلید خونش برداشت
یا برو خونه من یا با من بیا بریم تهران
مهران. نه هیچ کدوم مزاحمت نمیشم
هانیه. نه دیگه انتخاب سوم نداری یا خونه یا من
البته من تنهام دوست دارم بیای با من
من سکوت کردم
هانیه. پس خودم انتخاب میکنم میریم تهران ساعت حدودا سه نیم شب بود که افتادیم تو اتوبان
مهران. هانیه کی برمیگردی
هانیه. دو روز خرید دارم فردا یکشنبه هستش احتمالا سه شنبه
مهران. کجا بمونیم بعد
هانیه. نترس تو خیابون نمیمونیم
مهران جدی کجا بمونیم
هانیه. خونه خواهرم
مهران. بیخیال بعد نمیگن من کیم
هانیه. به اونا چه ربطی داره میگم دوست پسرمه
مهران. بیخیال هانیه شر میشه
هانیه. تو همون مهرانی واقعا چرا اینجوری شدی
مهران. شوهر خواهرت چیزی نمیگه
هانیه. آقا به اونا چه ربطی داره مگه من بچم تازه شوهر خواهرم بخاطر مخارج زیاد زندگی تو تهران بیشتر اوقات سر کاره بیست چهار ساعت تو شرکت انبار داره چهل هشت ساعت استراحت که میره اسنپ تازه به اون ربطی نداره با من هم زیاد رابطه خوبی نداره معمولا من برم خرید میرم اونجا خونه نمیاد یا میره شرکت اضافه کار یا اسنپ
مهران. دوست ندارم برات بد بشه وگرنه من که مشکلی ندارم
هانیه. نترس من مشکلی ندارم تو هم دوست داری بخواب چون فردا باید یکسره تو بازار راه بریا
مهران. من مشکلی ندارم هر موقع خوابت گرفت بزن کنار من میشینم
هانیه. باشه پس بخواب هرجا خوابم گرفت صدات میکنم تو بشین
مهران. باشه چشمام بستم خوابیدم انقدر راحت بود ماشینش هیچ متوجه نشدم کی خوابم برد
هانیه. مهران مهران پاشو تنبل
چشمام باز کردم دیدم تو یه پارکینگ هستیم
مهران. سلام کجاییم
هانیه. آزادی
مهران. واقعا چرا صدام نکردی
هانیه. چرا صدات میکردم تورو اگه نمیدیدم هم باس خودم این راه رو می‌اومدم تو هم خوابیده بودی دیگه دلم نیومد بیدارت کنم
بریم پایین ماشین همینجا میزاریم شب میایم برمیداریم
با اسنپ رفتیم سمت بازار بعد رسیدن رفتیم صبحانه خوردیم رفتیم خرید من که چیزی سر در نمی آوردم فقط یک جا رو مبدأ قرار داده بود که خریداش می فرستاد ببرن اونجا بعد همه رو با باربری بفرستن رشت
تو همین حین خرید ازش پرسیدم هانیه یادمه محمد می گفت خانوادتم اومدن رشت خواهرت اینجاست که
هانیه. ما دوتا خواهریم دوقلو بودیم من هانیه و اون هما
اول هما ازدواج کرد بعد من بعد ازدواج من پدرمم بازنشست شد گفت میخوام برگردم شهر خودم دیگه نمیتونم اینجا بمونم شوهر هما هم اصفهانی هستش اونا هم رفتن اصفهان ولی بعد یک سال نیم دوباره برگشتن تهران بیشتر خواهرم راضی نبود اصفهان بمونه هم از ما دور بود هم با خانواده شوهر نمیتونست کنار بیاد
مهران. گشنم شد یه چیز بخوریم
هانیه. بازار ساعت 5 به بعد می‌بندند بزار بعد ساعت پنج میریم ناهار راستی یادم رفت به هما بگم من تهرانم
چند بار زنگ زد هما جوابش رو نداد
هانیه. نگران شدم چرا هما جواب نمیده سابقه نداره جوابم نده
مهران. شما دوقلوهای همزاد هستین یا شکلاتون فرق داره
هانیه. همزادیم یک روحیم در دو بدن ولی شوهرش یه آشغال به تمام معناست همش میزنتش دست بزن داره هما هم بخاطر بابام که مریضه هیچی نمیگه همه رو میریزه تو خودش مادرم میگه هنوز که بچه نداری طلاق بگیر میگه نه
مهران. چند سال ازدواج کردن
هانیه. پنج سال 6 ماه قبل ما
هانیه واقعا دیگه نگران شده بود و تمرکز نداشت سر خریداش
و دائم داشت تماس میگرفت با هما
ساعت دیگه نزدیک پنج بود که هانیه گفت بریم سمت ماشین تو راه بازم تماس بگیرم شاید جواب داد منم دیدم استرس گرفته دیگه گرسنگی از سرم پرید
تو اسنپ بودیم و داشتیم حرف میزدیم ولی گوشی هانیه رو بلندگو دائم در حال تماس گرفتن بود که یهو تلفن وصل شد و صدای یه مرد عربده کشان و با لهجه اصفهونی داد زد چته چی میخوای از جون ما هی زنگ میزنی و شروع کرد به فحش دادن
هانیه هنگ کرده بود و تند تند از رو بلندگو برداشت گوشی رو نزدیک کوشش کرد و منتظر شد تا اون طرف خط بهش مجال حرف زدن بده بعد چند لحظه
هانیه. من تهرانم تا نیم ساعت دیگه اونجام باز تو اون دختر تنها گیر آوردی و قلدر شدی یعنی کاری باهات بکنم که از کرده خودت پشیمون شی
الو الو مادر جنده قطع کرد
مهران. چرا همچین کرد
هانیه. این دیگه زندگی نیست که همش دعوا همش جنگ
رسیدیم پارکینگ سوار ماشین هانیه شدیم که هما زنگ زد گوشی هانیه وصل بود رو سیستم صوتی ماشین هانیه از رو فرمون تماس جواب داد هما بود با گریه هانیه جان
هانیه. باز دعواتون شده
هما. آره بی پدر منو انقدر زد که نگو تو کجایی آااااااااخ نزن بی شرف
هانیه. تحمل کن رسیدم
هما. با گریه واقعا تهرانی
هانیه. آره تا نیم ساعت دیگه پیشتم
دیدم هانیه داره با استرس رانندگی میکنه گفتم هانیه یه لحظه بزن کنار کارت دارم
هانیه. چی شده
مهران. تو بزن کنار
زد کنار پیاده شدم گفتم بشین اینور داری ما رو به چوخ میدی
نشستم پشت فرمون هانیه لوکیشن انداخت رو مانیتور حرکت کردیم
دست انداخت تو داشبورد شوکر داشت آورد بیرون زیر لب گفت حروم زاده دارم برات
مهران. هانیه این چیه شر درست نکنی
هانیه. با صدای بلند گفت مهران به اندازه کافی اعصابم خورد هست میترسی بزن کنار برو من خودم میرم
مهران. چته هانیه
هانیه. تو واقعا همون مهرانی که محمد سرت قسم میخورد چرا اینجوری شدی

دستام به حالت تسلیم بالا آوردم گفتم چشم آروم باش
هانیه. والا بخدا شانس نداریم ناسلامتی یک عمر با هم دوست بودین ناموس دوست جان جانیتم یک سال نیم محمد رفته یعنی همه چیز فراموش کردی
مهران. هانیه یکی با این شوکرت بزن به من هم مطمئن شو سالمه کار میکنه هم یه کم عصبانیتت کم شه تا برسیم بزار برسیم خودم خشتکش میکشم رو سرش نیاز به اینا نیست
هانیه نگاهش برگردوند به سمت خیابون گفت یه بار با این زدمش میدونه سگ بشم هیچی جلودارم نیست
ویز زمان رسیدن رو 28 دقیقه نشون میداد ساعت هم حدودا هفت نیم شب بود همه جا ترافیک این چه شهریه همه جاش ترافیکه
موقع ای که رسیدیم هانیه تماس گرفت با هما که ریموت بزن رفتیم تو پارکینگ یه خونه 6 طبقه پارکینگ شم تو زیر زمین اینا هم طبقه شیشم بودن
سریع رفتیم بالا هر طبقه هم 3 واحد بود
در واحد باز بود هانیه پرید تو منم دنبالش واقعیتش با اون حرفای هانیه منم عصبانی شده بودم و یاد محمد افتاده بودم رفتیم داخل هما از داخل اتاق خواب با یه سارافون خونگی بندی بدون سوتین از اتاق اومد بیرون با چشمای گریون تا منو دید خواست برگرده که هانیه بغلش کرد گفت کجاست اون پدرسگ هما که معلوم بود از دیدن من هنگ کرده خیلی آروم گفت ساکش برداشت در رفت هانیه هما رو ول کرد گفت میدونست با همین شوکر مادرش میگاییدم
راستش بخواین با مدل حرف زدن هانیه و لباس هما که تا روی زانوش بود و پای لختش ، سینهای بدون سوتینش سارافون بندکی یه کم معذب شده بودم
هانیه. حالا کجا رفته
هما. اصفهان
هانیه دست انداخت پالتوش در اورد زیرش یه بافت تنش بود با یه شلوار جین مشکی چشمم افتاد به کونش چه کون گردی داشت نخواستم ضایع بشه سری رومو برگردوندم
هانیه. مهرانو میشناسی
هما. نه متأسفانه
هانیه. دوست محمد تو عروسی ساقدوش بود
هما. آره آره یادم افتاد ببخشید آقا مهران وضعیت ما بهم ریختست بفرمائید بشینید
منم سلام گفتم با اجاره نشستم رو مبل یه خونه حدودا 70 متری بود وسایلشونم بد نبود خوبم نبود در حد معمول
هانیه. باز چش بود مرتیکه
هما انگاری روش نمیشد بگه هانیه گفت هما بگو مهران از خودمونه
هما. یه سر رفتم تا باشگاه برگشتم دیدم داره تو اتاق شیشه میکشه آشغال دوهفتست از شرکت هم انداختنش بیرون بخاطر اعتیادش دیروز اسنپ هم دیگه اینو انداخت بیرون باز رو یه پا جلو واستاد که بریم اصفهان
منم که دیدم داره شیشه میکشه عصبانی شدم شروع کردم به داد بیداد دعوامون شد
و با رفتن به اصفهان مخالفت کردم کلی کتکم زد عوضی
راست میگفت علامت کمربند رو بازوش بود
هانیه. الان کجاست
هما. ساکش بست فرار کرد گفت میرم اصفهان ولی میترسم برگرده به ماشینت آسیب بزنه
هانیه. اون تخم همچین کاری رو با من نداره پارکینگ دوربین داره؟
هما. آره داره
هانیه. شماره مدیر داری
هما. آره دارم
هانیه. بگیر من باش صحبت کنم
هما. چی بگی آبروم میره
هانیه. هما نکنه تو باز میخوای با این عوضی شیشه ای زندگی کنی به چی این دل خوش کردی تو بگیر شمارشو
تا هما شماره مدیر بگیره هانیه پرسید اجاره خونه به نام تو هستش؟ هما با سر تائید کرد که آره
هما. سلام آقای تهرانی خوب هستین ببخشید مزاحم شدم گوشی رو با اجازه میخوام بدم به خواهرم باهاتون صحبت کنه
هانیه. سلام جناب خوب هستین
من خواهر هما جون هستم ببخشید مزاحم شدم
ما یه چند روز دیگه میخوایم خونه رو خالی کنیم هما جون با شوهرش مشکل داره
هما اشاره کرد بزار رو بلندگو هانیه هم گذاشت
از اون ور خط. بله بله در جریانم امروزم صدای دعواشون کل ساختمون برداشته بود و همسایه ها اعتراض کردن
هانیه. شما ببخشید انشالله چند روز دیگه تخلیه میکنیم همسایه ها هم راحت میشن فقط یه مورد که خواستم بهتون مزاحمت بدم بابت دعوای امروز اون مرتیکه گورش گم کرده رفته شهرشون ولی خواهرم میگه که احتمال این هست که برگرده و تو پارکینگ برای ماشینم مزاحمت ایجاد کنه
تهرانی. اون شاستی مشکی مال شماست
هانیه. بله
تهرانی. نگران نباشید الان میرم کد درب عوض میکنم تا نتونه ورود کنه به همسایه ها هم می سپارم پشت در بندازن و من هم از دوربین حواسم هست نگران نباشید میام یه لحظه ریموت هاتون رو میگیرم برای کد جدید
هانیه تشکر کرد قطع کرد
من از بس که گشنم بود شکمم یه قارررر صدا کرد که همه با هم خنديديم هانیه گفت بلند شین بریم بیرون یه شام بخوریم مردیم از گشنگی
هما. شما برین من نمیام میخوام بمونم یه کم خونه رو تمیز کنم

هانبه. نمیخواد من میگم میخوایم تخلیه کنیم تو میگی تمیز کنم با این اوضاع اعتیادش دونه دونه باید وسایل خونت ببره بفروشه بعدشم خودت رو یالا بلند شو
هما. بخدا حالش ندارم جونم درد میکنه انقدر کتک خوردم شما برین
هانیه. بره زیر تریلی انشالله برات میگیرم میارم
مهران. چه کاریه با اسنپ فود سفارش بده دیگه چرا بریم بیرون
هانیه. آره خوب گفتی حواسم نبود
هانیه سفارش غذا رو داد گفت مهران جان میشه بری تا ماشین هم کوله خودت بیاری هم یه ساک پشت ماشین رو صندلی عقب هست برای من مردم با این لباسا از دیشب تنمه بو گرفتم
هما. تا آقا مهران زحمتش رو بکشه تو برو دوش بگیر
منم سریع بلند شدم برم که زنگ واحد زدن
هما. حتما تهرانیه اومد ریموت بگیره
بلند شد آورد داد دست من گفت تا من لباس بپوشم طول میکشه (تو دلم گفتم انگار من آشناشم اونجوری لخت پتی جلومه)
ریموت گرفتم رفتم دم در
یارو سلام کرد گفت تهرانیم اومدم برای ریموت بعد سلام علیک گفتم زحمتتون شد بفرمائید من دارم میرم پایین از ماشین وسیله بردارم با هم بریم
پانزده دقیقه رفتن آمدنم طول کشید
وقتی برگشتم هانیه نبود انگاری رفته بود حمام هما هم در حال چای دم کردن بود انگاری تو این فاصله یه کم به خودش رسیده بود یه نیمچه آرایشی کرده بود یه سوتین هم تنش کرده بود ولی لباسش همون بود منم سلام کردم رفتم تو پذیرایی نشستم هما هم با لبخند جواب داد گفت خوش آمدین
هما. آقا مهران غریبگی نکن برو تو اتاق لباسات عوض کن راحت باش
مهران. راحتم
هما. وا تا صبح میخوای همینجوری بمونی بلند شین بفرمائید
به ناچار بلند شدم راهنماییم کرد سمت اتاق
انگاری توی هر دوتا اتاق حمام داشتن و سرویس بهداشتی هم با همون حمامشون بوده یعنی توی حموم ها یه توالت فرنگی هم بود صدای آب از حمومی که توی اون اتاقی که من بودم میومد در اتاق بستم تو کوله پشتیم لباس خونگی فقط یه شلوارک و یه تیشرت داشتم یه هودی هم تنم بود هودی رو در آوردم با یه رکابی اونم در آوردم
شلوارمم در آوردم
یهو صدای آب قطع شد دست انداختم شلوارکم بردارم که در حموم باز شد هانیه داد زد هما حولم بیار در کامل باز شده بود و هانیه هم لخت جلوم بود دیگه کار از کار گذشته بود لختش دیده بودم سینه های سربالا موهای کوتاه کمر ساعت شنی یه کوس برق انداخته همه اینا تو یه لحظه از دیدم گذشت
هانیه. عه مهران اینجایی نپوش بیا حموم

از خجالت روم برگردوندم ولی هانیه بیخیال همونجا موند
هانیه. مهران با تو هستما بیا حموم
همون لحظه هما در باز کرد حوله به دست وارد شد من با شرت هانیه لخت
هانیه لخت اومد بیرون حوله رو گرفت هما هم انگار تعجب کرده بود سریع از اتاق رفت بیرون
هانیه. مهران با تو هستما چرا لال شدی که
دست دراز کرد شلوارکم از دستم گرفت گفت برو حموم الان شام میاد
من انگار لال شده بودم آروم حرکت کردم سمت حموم
هانیه. جورابت در بیار لباسات میندازم ماشین بشوره
مهران. فردا چی بپوشم لباس ندارم همینا هستن
هانیه. خشکش میکنم نترس
جوراب در آوردم دستش دراز کرد گرفت و گفت شورت
مهران. نکنه میخوای همینجا در بیارم
هانیه. تو داری مال منو میبینی من ببینم گناه میشه
مهران. بیخیال هانیه
هانیه اومد سمتم دست انداخت شرتم کشید پایین (با دیدن این صحنه ها کیرم نیم خیز شده بود)
با صدای بلند گفتم هانیه چیکار میکنی
هانیه. فضول بلندم شده آخه
جون دیگه
پام بلند کردم شرت از پام در آورد هرچی تو دستش بود انداخت پایین هولم داد داخل خودشم با من اومد
مهران. هانیه چیکار میکنی دختر
هانیه. مشخص نیست دارم چیکار میکنم همون دیشب دیدمت نقشه کشیده بودم
اگه با من هم نمی اومدی میبردمت خونه
مهران. نکن زشته هما میادا
هانیه. بله که میاد امشب باید دوتا مون با هم بکنی عشقم
نشست رو توالت فرنگی دست انداخت کیر شق شدم گرفت گفت این راضیه تو چرا مقاومت میکنی
مهران. نکن دختر تو زن محمدی من… کیرم کرد تو دهنش و اجازه نداد حرفم ادامه بدم
اوووووف چه داغ بود دهنش شروع کرد به ساک زدن خیلی هم تند تند میزد بعد چند دقیقه ساک زدن بلند شد برگشت خم شد دستش گذاشت رو توالت فرنگی پاهاشم باز کرد
هانیه. مهران بزن دارم میمیرم
چه کونی داشت کمر باریکش کونش بیشتر نمایش میدهد مشغول تماشای بدنش بودم که هانیه با جیغ نسبتا بلند داد زد مهرااااان بزن عوضی بالاجبار رفتم سمتش کیرم تنظیم کردم با کسش چند تا بالا پایین کردم تا خیس بشه و آروم فرستادم داخل خود هانیه داشت خودش جلو عقب میکرد منم دو طرف کپل های کونش گرفتم و شروع کردم به تلمبه زدن دو نفری داشتیم با هم همزمان جلو عقب میشدیم کوس خوبی داشت تنگ آبدار کیر منم بد نیست اندازه نکردم ولی فکر کنم بین هجده تا بیست سانتی بشه کلفت رگه دار
تو اون لحظه هم شهوتی شده بودم یه بدن جدید و یه کوس تنگ زیرم بود انگار از همیشه کلفت تر و بلندتر شده بود

حدودا هفت هشت دقیقه ای بود که داشتم با همکاریه هانیه داشتم تلمبه میزدم خیلی داشت این سکس یهویی بهم لذت میداد و نزدیک بود آبم بیاد که هانیه داد زد بزن بزن تند تند منم با حداکثر توان تلمبه زدم هم زمان با هم ارضا شدیم آبم ریختم رو کمرش هانیه داشت میلرزید کمکش کردم تا بشینه رو توالت فرنگی کم کم آروم شد
هانیه. مرسی مهران عالی بودی ماشالله کیرتم خوبه جرم داد
مهران. مرسی عزیزم ولی کارت درست نبود تو زن محمد بودی من دوس…
باز افتاد تو حرفم گفت بودم الان کجاست منو تنها گذاشت رفت من که نمیتونم تا آخر عمرم سیاهش بپوشم منم نیاز دارم تازه یه جور حرف میزنی انگار هیچ وقت دوتایی با هم یه خانوم نکردین
به چیزی اشاره کرده بود که بارها دوتایی من محمد با هم این کار کرده بودیم
سکوت کردم
گفت خوبه برم به غریبه ها بدم پشت سر دوستت مردم حرف بزنن
خودت پس بکن تا دست کسی بهش نرسه
مهران. یعنی توی این مدت ازش استفاده نکردی
هانیه. به روح محمد قسم نه نزدیک دوساله رنگ کیر ندیدم تا امشب
هما. بچه ها بیان شام رسید
مهران. اوه اوه آبرومون رفت
هانیه. منو هما چیزی از هم پنهون نداریم اونم چند وقته به شوهرش نمیده راستش بخوای میترسه پیشش بخوابه چون شیشه میزنه چند روز پیش میگفت دارم دیوونه میشم بدون کیر
امشب باید جور هردوتا رو بکشی عزیزم بشور خودت بیا بیرون
از حموم رفت بیرون گفت من لباسات میبرم بیرون خودم لخت میشینم تو هم لخت بیا به هما هم میگم لخت شه
مهران. هانیه زشته روم نمیشه لااقل بذار کم کم شرایط عادی شه بعد
هانیه. شرتت رو میزارم بپوش بقیه رو میبرم
در بست رفت منم خودم شستم در حموم باز کردم رفتم تو اتاق بیشعور حوله رو چرا برد
صدا زدم هانیه حولم بیار
در باز شد هما دست به حوله اومد تو
چشماش به کیرم بود
هما. بفرمائید آقا مهران
جووووون چه نازه این
چقدر این دوتا خواهر بی حیا بودن من داشتم از خجالت آب میشدم اومد سمتم دستش دراز کرد کیرم که خواب بود گرفت لبش گذاشت رو لبم یه بوس کرد گفت بیا شامت بخور قوت بگیری که خیلی کار داریم با این سالار
یه تکونی به کیرم داد رفت بیرون
تو دلم گفتم مهران انگار با سر افتادی تو عسل امشب
خودم خشک کردم شورتم پام کردم حوله رو دور خودم پیچیدم رفتم بیرون
هانیه فقط شورت تنش بود و رو میز نشسته بود هما هم سرافونش در آورده بود با شرت کرست نشسته بود منم بهشون ملحق شدم شروع کردیم به خوردن شام
بعد شام سریع هما چایی آورد گفت بخورین غذا روغنی بود
چایی خوردیم
هانیه. هما قرص تاخیری داری یکی بده مهران بخوره که تا صبح باید دوم بیاره
هما. ای به چشم
هما و هانیه هر دو کاملا شبیه هم بودن و هیچ فرقی با هم نمیکردن فقط دست هما با کمربند سیاه کبود شده بود مشخص میکرد همه چیزشون یکی بود حتی سایز موهاشون و سینه هاشون خیلی سخت بود تشخیص دادن
هما قرص داد بهم با یه لیوان آب گفتم نیازه واقعا
هانیه یعنی واقعا بدون قرص از هردوتامون بر میای
هما. بخور بخور نمیشه ریسک کرد
منم خوردم
دوتا خواهرا میز جم کردن به منم تعارف کردن بشین تو پذیرایی برام میوه آورد میوش زیاد جالب نبود هما معذرت خواهی کرد بابت میوه
یه نیم ساعتی نشستیم کیرم بعد خوردن قرص بلند شده بود
بعد تمیز کردن آشپزخونه و خوردن میوه ساعت حدودا یازده شب شده بود هما که انگار آتیشش تندتر بود از هانیه گفت بچه ها بریم بخوابیم
هانیه. انگار وضعیت خیلی خرابه ها
هما. بله دیگه تو حموم خودت سبک کردی یه تعارفم به این دلسوخته نکردی الان کری هم میخونی پاشین پاشین بریم بلند شد رفت سمت کلید برق که خاموش کنه
گفتم میشه یه کلید بزاری پشت در شاید شوهرت برگرده کلید بندازه نتونه بیاد تو
هما. آفرین فکر خوبیه شما برین تا من بیام
من هانیه رفتیم رو تخت فورا هانیه شروع کرد ازم لب گرفتن
از این همه بی تعارف بودنش و راحت بودن با من تعجب میکردم
بعد چند لحظه هما با یه پارچ آب با لیوان اومد داخل گذاشت رو عسلی پرید رو تخت رفت سمت کیرم شروع کرد به ساک زدن
منم سعی کردم خجالت بزارم کنار شروع کردم به همکاری و لب گرفتن از هانیه و دستمالی سینهاش یه چند دقیقه ای گذشت هما حسابی برام ساک زد و بلند شد نشست رو کیرم با یه آه بلند و کش دار شروع کرد به تلمبه زدن خیلی شهوتی بود همزمان که داشت بالا پایین میپرید سینهاشم میمالید

هانیه هم بلند شد رو به هما نشست رو صورت من و منم شروع کردم به لیس زدن کوسش دوتا خواهرا هم داشت از هم لب میگرفتن و سینه های همو میمالیدن ده دقیقه از سوار شدن هما رو کیرم گذشته بود و به شدت لرزید هانیه هم نازش کرد قربون صدقش رفت کمکش کرد تا بخوابه رو تخت کنار من و هانیه دوباره نشست رو کیرم و شروع کرد به تلمبه زدن
دست انداختم هما رو بغل کردم و ازش لب گرفتم سینه هاش مالیدم هما همچنان داشت نفس نفس میزد
هما. چه کیری داری پسر حسابی پرم کرد عالی بودی ولی من سیر نشدما حواست باشه ها من بازم میخوام
مهران. چقدر شما خواهرا شهوتی هستین
هما. کیر خوب نیست. هستا سخت گیر میاد
هانیه همچنان داشت تلمبه میزد
هانیه هم لرزید ارضا شد افتاد بغلم
دوتایی رو بازوهام خوابیدن کلی نازم کردن بوسیدنم و دوتایی داشتن کیرم میمالیدن
هما. مهران
مهران. جانم هما جان
هما. من دوست دارم داگی منو بکنی
هانیه. منم میخوام
مهران. کسی از نمیپرسه چی میخوام
هما. اون که معلومه همه مردا یه چیز میخوان اونم کونه
مهران. با ذوق خنده احسنت قربون آدم چیز فهم
هانیه. حالا کی خواست بده الکی خوش نباش
هما. اگه بتونی امشب این خارش منو این شهوت منو خاموش کنی قول میدم بهت فردا بهت کونم بدم
هانیه. میتونی بدی یا نه قول الکی ندی
مهران. لابد میتونه بده دیگه تو چیکارش داری
دوتایی قمبل کنی میخوام با هم بکونمتون
دوتا کون و بدن شبیه هم کونای درشتی دارن از هما شروع کردم کس هما رو هم با دست ورزش دادم یه بیست دقیقه داگی کردمشون و هر دوتا رو ارضا کردم البته اونا هم خیلی کمک کردن
نفس زنان افتادم رو تخت اشاره کردم که بخورین برام دوتای افتادن رو کیرم حسابی ساک زدن برام داشتم حال میکردم خدایی رو ابرا بودم باز هما نشست رو کیرم تند تند شروع کرد به تلمبه زدن یه چند دقیقه تلمبه زد دیدم خسته شده برش گردوندم پاهاش گذاشتم رو شونه هام و شروع کردم به تلمبه زدن هما داشت از ته گلوش ناله میکرد زوزه میکشید منم دیدم خیلی شهوتیه بی رحمی براش تلمبه زدم چشماش درشت کرد بود از بی رحمی تلمبه زدن من و داشت ناله میکرد کم کم چشماش رفت بالا و از خود بی خود شد ارضا شد بی حال افتاد رو تخت
دیدم هانیه هم همین مدلی خوابیده که یعنی بیا بکن توش اونم به همین شکل گاییدم هما هم اومد کمکم دوتای هم رمان با هم ارضا شدیم آبم ریختم رو سینه های هانیه
هما کیرم کرد دهنش و باقیمانده آبم خورد و رفت شروع کرد به لیسیدن آب من از روی سینه های هانیه همه رو تو دهنش جم کرد رفت سمت دهن هانیه انگار نصب آبم ریخت تو دهن خواهرش با هم داشتن از هم لب میگرفتن
من بلند شدم رفتم تو حموم اونا هم بعد چند لحظه اومدن چون حموم کوچیک بود سریع اومدیم بیرون یه سکس عالی کرده بودیم با هم بعد این که خشک کردیم رو تخت دراز کشیدم هما ازم تشکر کرد گفت خیلی وقت بود همچین سکسی نداشتم
مهران. از کی یعنی
سکس داشتما ولی از وقتی که فهمیدم شیشه میکشه دیگه هیچ حسی نداشتم فقط اون میکنه تمام ارضا شدن نداشتم
امشب خدا تو رو رسوند
هما. بخوابیم من دیشب نخوابیدم
منم انقدر راه رفته بودم خسته بودم
با هم خوابیدیم تا صبح که با صدای گوشی هما از خواب بیدار شدیم
پدر شوهرش بود که جریان چیه
هما یسری توضیحات داد گفت دیگه نمیتونم ادامه بدم هم بیکار شده هم اعتیادش زیاد شده همش در حال کشیدن شیشه هستش دیروز انقدر کتکم زد امنیت جانی ندارم دیگه
بابای پسره گفت دخترم یه مدت جم کن برو پیش مادرت اینا تا من اینو ببرم کمپ ترکش بدم هزینه هاتم میدم نگران نباش من میدونم پسرم مقصره تو دختر خوبی هستی ما پیشت شرمنده هستیم
یه کم حرف زدن قطع کردن
با هم سلام خوش بش کردیم
هانیه. هما خر حرفاش نشی همین امروز باید جم کنیم وسایلات رو بدیم بار بری ببره تو هم با ما میای
هما. بیام اونجا سر کی آوار شم
هانیه. وسایلت رو ببر خونه بابا
خودتم بیا پیش من مهران
من با تعجب برگشتم سمتشون
هانیه. چیه تعجب کردی
از این به بعد باید دوتامون بکنی ناز کنی کیرت از تح میبرم فهمیدی
مهران. خودت بریدی دوختی چی بگم
من وسطشون خوابیده بودم هر سه تا از دیسب لخت بودیم
شاشم گرفته بود کیرم داشت میترکید از شاش بلند شده بود
هما. گفت این چی میگه سر صبح
دوتا خواهر دوباره افتادن روم شروع کردن به لب گرفتن هما رفت پایین شروع کرد ساک زدن گفتم بزارین برم دستشویی
هما زد رو شکمم گفتم بمون حالا
یه سکس توپ با هم کردیم بلند شدیم صبحانه خوردیم
هانیه. هما کارتن داری وسیله ها رو جم کنیم

هما. آره دارم ولی عجله نکن
هانیه با صدای بلند سر هما داد زد حتما میخوای جنازت بمونه رو دستمون این همه آدم طلاق گرفتن چرا اینقدر میترسی بابا دختر یارو معتاده اونم شیشه خوب بشو هم نیست چرا انقدر مقاومت میکنی
مهران. راست میگه هانیه هنوز جوونی میتونی یه زندگی جدید شروع کنی سنت بره بالا دیگه دیر میشه بعد
هما. سخته برام نمیتونم تصمیم بگیرم فرصت میخوام
هانیه. دیگه داری زر میزنی کجاست کارتن ها
هما. تو انباری
هانیه. برو بیار شروع کنیم
مهران جان کمکش میکنی
بلند شدم
هانیه. بلند شو هما
دوتای رفتیم تو انباری یه سری کارتن موز داشت و یه سری سبد پلاستیکی آوردیم تو واحد
هانیه لباس تنش کرده بود گفت میرم یه سر تا جمهوری یه سری خرید کنم شما کابینت ها رو جم کنید شب من میام الباقی رو کمکتون میکنم
هما. باشه مراقب باش
مهران. شوهر هما نیاد منو ببینه شر بشه
هما. اون اصفهان هستش کجا بیاد
هانیه. اومد بزن ناکارش کن دیش با من
با هم خندیدیم هانیه گفت با اسنپ میرم غذا هم میگیرم میارم
بعد رفتن هانیه ما هم دست به کار شدیم تو چند ساعت بیشترش رو جمع کردیم آخرای کار بود که دوست هما تماس گرفت گفت نزدیک خونتم دارم میام اونجا
مهران. کیه هما این دوستت
هما. قبلا با هم همسایه بودیم که همچنان با هم در ارتباطیم یه پلنگی واسه خودش
مهران. میشه روش کار کرد
هما. جون دیگه چرا نشه عزیزم
مهران. من عرق کردم پس بزار برم حموم
هما. از زیر کار در نرو وایسا تموم شه بعد چرا هولی جورش میکنم
در حال صحبت بودیم که صدای آیفونشون اومد
راستشو بخواین یه حالی شده بودم هم هیجان داشتم هم استرس
بعد چند دقیقه در واحد زدن هما رقت در باز کرد حق با هما بود یه زن قد بلند هیکلی با یه شلوار چسبون جین با یه کت زنونه بدون شال و کلی هم چیز میز به خودش آویزون کرده بود
هما. بفرما ستی جون بیا بیا داخل
بعد سلام علیک خوش بش دوتا خانوما هما رو کرد به من که با یه شلوارک و یه تاپ وسط پذیرایی بودم و داشتم نگاهشون میکردم گفت ایشون آقا مهران هستن دوست هانیه و ایشون هم ستایش جون هستن دوست بنده
ستایش رو کرد به من با هم سلام علیک کردیم پیش قدم شد دست دراز کرد منم باش دست دادم
ستایش. چه خبره اینجا چیکار میکنی مگه سال اجارت الانه تو که پاییز اومده بودی
هما ماجرا رو بهش گفت
ستایش. ای وای خیلی ناراحت شدم الان هانیه کجاست
هما. رفته جمهوری خرید
بشین رو مبل ستایش جان
تقریبا همه رو جم کرده بودیم به جز اتاق خوابی که تخت توش بود
هما و ستایش کلی با هم حرف زدن ستایش کلی دلتنگی میکرد براش که داری میری دلم تنگ میشه برات منم داشتم نگاهشون میکردم
هما. مهران جان دستت درد نکنه برو دوش بگیر عزیزم
منم تشکر کردم بلند شدم رفتم تو اتاق خوابشون و لباسامو در آوردم رفتم حموم در حال شستن خودم دل تو دلم نبود که واقعا میشه این شاه کوس رو زمین بزنم یک ربع بیست دقیقه ای از رفتنم گذشته بود که کارم تموم شد شیر آب بستم حوله پشت در آویزون بود برداشتم در حال خشک کردن خودم بودم که سر صدای از اتاق میومد خودم خشک کردم حوله رو دور خودم پیچیدم در باز کردم
ای جانم هما و ستایش لخت رو تخت بودن داشتن با هم خنده و شوخی میکردن
با سروصدای من هما برگشت سمت با
هما. بیا مهران جان که کلی ازت پیش ستی تعریف کردم
مهران. ای جانم شرمنده کردی
ستایش. هما انقدر گفت که وسوسه شدم
مهران. امیدوارم از پس تعريف های هما بر بیام
هما. اومد سمتم دستم گرفت کشید سمتش پام گذاشتم رو تخت که برم بالای تخت هما حوله رو کشید از کمرم باز شد کون لخت شدم دراز کشیدم وسطشون
چه سینه های داشت درشت سر بالا پوستشم سفید سفید دو تایی با من مشغول بودن من داشتم سینهای ستایش رو میخوردم عالی بود هما هم داشت ساک میزد هفت هشت دقیقه ای بود که مشغول بودیم ستایش گفت هما خوب خیسش کن دارم میام بالا
هما. آمادست عزیزم بپر بالا
ستایش هم سری رفت نشست رو کیرم خیلی آروم کامل فرستاد تو کوسش چقدر داغ بود
منم سینه هاش گرفتم چه باسن پهنی داشت داشت رو کیرم قر میده چشماش بسته بود سرش بالا گرفته بود داشت آه اوه میکرد
هما هم اومد سمت من شروع کرد لب دادن حدود نیم ساعت مدلهای مختلف سکس کردیم هر موقع داشت آبم میومد میکشیدم بیرون و صبر میکردم تا حسم بره و دوباره شروع میکردم موقع گاییدن هما بود که ارضا شدم ریختم رو شکمش توی تقریبا 15 ساعت 3 بار سکس کرده بودم و دیگه توانی نمونده بود برام
ساعت نگاه کردم شیش نیم غروب بود
گشنم شده بود
گوشیم برداشتم دیدم هستی 3 بار زنگ زده و پیام داده کجایی بیا خونه
جوابش ندادم گوشی رو انداختم یه گوشه
دخترا خودشون تمیز کردن رفتن حموم بعد اونا منم رفتم
بعد حموم هما گفت هانیه زنگ زده شام چی بگیرم ولی ستی اجازه نداد گفت بریم با هم بیرون شب هم بریم خونش بخوابیم اینجا سخت تونه

من هم قبول کردم با ماشین هانیه رفتیم بیرون و هانیه هم اومد به رستوران که موزیک زنده هم داشت کلی بهمون خوش گذشت تا ساعت 12 شب طول کشید بعد رفتیم خونه ستایش ظاهرا از شوهرش طلاق گرفته بود و یه شوگر داشت
انقدر خسته بودیم که زود خوابیدیم
من ستی رو تخت و دوتا خواهرا هم تو پذیرایی خوابیدن
دو سه روز طول کشید تا هما جم کنه و هانیه خریداش تموم کنه
ما هم دیگه تو خونه ستایش جم بودیم و سکسهای چهار نفره زیادی انجام دادیم
بعد برگشت از تهران دیگه پاتوقم شده خونه هانیه و سکس با دوتا خواهرا
امیدوارم که از دستان تخیلی و ساخته ذهن من خوشتون اومده باشه

نوشته: Morteza

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18