رفتن به مطلب

داستان خواهرزن فول سکسی و خوشگل


behrooz

ارسال‌های توصیه شده


خواهرزن شیطونم رامیلا - 1
 

سلام خدمت همه‌ی بر و بچ خوب کونباز. دوستان من چند سالی میشه که میام اینجا و داستان میخونم. از وقتی هم که ازدواج کردم و یه خواهر زن فول سکسی و خوشگل که خیلی هم شیطون و تو دل برو و نازه گیرم اومده، به یاد اون داستانهایی با موضوع خواهرزن زیاد میخونم. زیاد باهم شوخی می کنیم و راحتیم. مخصوصا وقتی پدر و مادرش نباشن و با خودم و خانمم تنها باشه. خیلی دلم میخواست ماجرای شوخی هامون و اینکه توی کفش هستم رو به صورت داستان بنویسم و ارسال کنم اما توی این یک سال که باهاش آشنا شدم و داماد خانواده شدم، اتفاقی که قابل نوشتن به عنوان داستان سکسی باشه پیش نیومد و فکر کردم ارزش نوشتن نداره. تا اینکه یه اتفاقی افتاد که واقعا عالی بود و ارزشش رو داشت و تصمیم گرفتم بنویسم. البته این قضیه مال یک ماه پیش هست و همون موقع هم نوشتم اما نشد بفرستمش و صبر کردم ببینم چه اتفاقاتی بعد از اون میتونه بیافته که داستانم رو کامل کنم و بعدش بفرستم تا اینکه بالاخره اینجوری شد که براتون نوشتم و یه دفعه کاملش رو تعریف میکنم. اشکالاتش رو به خوبی خودتون ببخشید چون من تا حالا داستان سکسی ننوشتم و فقط خوندم.‌
نیما هستم، ۳۰ ساله با قد ۱۷۸ و وزن حدود ۸۰ کیلو. همسرم که یک سال پیش عقد کردیم و همین امسال بعد از ماه صفر عروسی کردیم، اسمش مریلا ست و ۲۶ سالشه و شاغله. قدش ۱۷۰ و وزنش ۶۲ کیلویه. خیلی خوشکل و سکسیه. چشمهاش و لبهاش خیلی خوشکل و نازه. با سینه های سایز ۷۵ و کمر باریکش با کون گرد و برجسته ای که موقع راه رفتن هر چشمی رو خیره ی خودش میکنه. اما شخصیت اصلی داستان خواهرش رامیلا ست که تنها خواهرشه. ۲۳ سالشه و تقریبا هم قد خانممه ولی کونش درشت تر و برجسته تره. با چشمهای شیطون و لب قلوه ایش، با لوس بازیها و شوخی های بامزه و شیرینش، با شیطنت دخترونه و دلبرانه‌ش منو بدجور اسیر و دیوونه‌ی خودش کرده. از همون اوایلی که با خانمم نامزد کردیم و به خونه‌شون رفت و آمد داشتم، با دیدن خواهر زنم دلم می لرزید و دلم میخواست بیشتر ببینمش و باهاش حرف بزنم. با خودمون میبردیمش بیرون و زود با هم جور شدیم و شوخی های ما شروع شد. هر چی هم میگذشت بیشتر میشد و انگار مثل دو تا دوست و رفیق شده بودیم. جلوی من آزاد بود و همیشه با تاپ یا تیشرت و شلوار خونگی یا حتی ساپورت تنگ و نازک میگشت. نه تنها باهم دست میدادیم، بلکه شوخی دستی در حد قلقلک و نیشگون یا گرفتن گوش و لپ همدیگه هم داشتیم. همون زمانها مطمئن بودم که فهمیده بود بهش حس دارم و حتما از نگاهم علاقه ام رو خونده بود. سعی میکردم وقتی برای خانمم چیزی میخرم، واسه اونم بخرم البته غیر از طلا و چیزهای گرون اما آخرش براش یه پلاک طلا هم خریدم که حرف اول اسم خودش بود و دقیقا همون روزی بود که اون اتفاق افتاد. اوایل مهر بود که رفته بودیم بازار بزرگ تهران واسه خرید سرویس طلای عروسیمون. من و خانمم و خواهرزنم بودیم و هر دو دقیقا لباسهای ست و همرنگ پوشیده بودن و شده بودن عین دوقلوها. فرقشون از پشت کونشون بود که مال خواهر زنم کمی درشت تر و برجسته تر یا بهتره بگم قلمبه تر و طاقچه تر بود.‌ کون خانمم هم گرد و قلمبه و طاقچه ست. خیلی نرم و گرم با حالت فنری و لرزان. لباسشون یه پیراهن تا وسط کونشون و شلوار پارچه ای لَخت و گشاد بود.‌ بالای شلوار به خاطر کون بزرگشون جذب دیده میشد و لرزش و گرد و قلمبگیه کونشون رو قشنگ به نمایش گذاشته بودن.‌ با مترو راه افتادیم و اولش خلوت بود. کنار هم تکیه داده بودن به درب سمت مقابل ورودی و خانمم به شیشه ی کنار صندلی ها تکیه داده بود. ‌منم روبروش بودم و میله رو گرفته بودم و حرف میزدیم. رفته رفته شلوغ شد و دیگه همه چسبیده بودن به هم. شونه ی خواهر زنم رو گرفتم و گفتم بیا این طرف جلوی مریلا وایسا. اونم چرخید و پشت به من بین من و خانمم ایستاد. از فشار عقبی ها کامل چسبیده بودم پشت خواهرزنم و کیرم افتاده بود لای چاک کون قلمبه‌ش. اولین بار بود که به کونش چسبیده بودم و گرمی و نرمیش رو با اون شلوار پارچه ای کامل حس میکردم. لپهای کونش و چاک عمیقش رو راحت حس میکردم و کیرم سریع راست شد. منم که با کت و شلوار پارچه ای بودم، راحت کیر سیخ شده و شقم رفت لای کونش. ایستگاه بعدی که شلوغ تر هم شده بود، بیشتر بهش چسبیدم و کف دستمو از کنار شونه‌ش چسبونده بودم به درب پشت سر خانمم. یواش یواش حس کردم رامیلا خودشم داره کونش رو به کیرم فشار میده. ایستگاه توپخونه قطار عوض کردیم و به زور وارد قطار بعدی شدیم. کیرمو فشار میدادم به کونش و هولشون دادم رفتیم داخل. هر دو کنار هم بودن و یه مردی هم پشت سر خانم قرار داشت و کامل چسبیده بود به کونش تا در پشت سرمون بسته بشه. شاکی شدم ولی دیدم یه دقیقه بیشتر نیست و الان ایستگاه بعد پیاده میشیم. از طرفی هم دلم نمیخواست کون نرم و گنده ی خواهر زنم رو که کیرم با فشار افتاده بود لای چاک گرم و عمیقش از دست بدم. تا ایستگاه پانزده خرداد خودمو زدم به بیخیالی و فقط از فرصت پیش اومده و کون رامیلا لذت میبردم. وقتی در باز شد و اومدم بیرون، کتم رو که توی قطار قبلی درآورده بودم و دستم بود، مثل زمان خروج از اون قطار، اینبارم سریع گرفتم جلوی کیرم که شق بودنش معلوم نشه. راه افتادیم به سمت بازار طلا فروشها و بین راه چند باری به کون خانمم و خواهرش برخورد کردم و چسبیدم. یه جا رامیلا ایستاد لباس ببینه که چسبیدم پشت کونش و زدم کنار لپ کونش و چنگش زدم گفتم راه بیفت عشقم، اول سرویست رو بگیریم، بعد…
برگشت نگاهم کرد و لبخند زد منم الکی گفتم ای داد تویی؟ فکر کردم مریلایی.
خلاصه رفتیم طلا خریدیم و چند تا چیز دیگه هم گرفتیم و برگشتیم سمت مترو. البته بازم چند بار موقعیت جور شد و چسبیدم به کون رامیلا. در حالی که خیلی راه رفته بودیم و چند ساعتی بود سرپا بودیم و خسته شده بودم اما خیلی حالم بد بود و بدجوری حشرم زده بود بالا. موقعی که توی اون شلوغی سوار مترو شدیم، از همون اول چسبوندم به کونش و با فشار کیرم هولش دادم رفتیم داخل. اونم معلوم بود خوشش اومده و به این راحتی جلو نمی رفت تا کیرمو بیشتر بهش فشار بدم. ایستگاه توپخونه خیلی شلوغ بود و اونجا دیگه به زور سوار شدیم و این بار خانمم افتاده بود جلوی من.‌ کیرم شق شده بود و فشار میدادم لای کون خانمم، اونم به روی خودش نمیاورد و با خواهرش حرف میزدن. یه نفرم پشت خواهر زنم بود و چسبونده بود به کونش. در گوش خانمم گفتم بیا اینطرف تکیه بده به شیشه تا رامیلا بیاد این طرف. یارو چسبونده بهش. آروم گفت ولش کن دو سه تا ایستگاه دیگه خلوت میشه. معلوم بود خانمم هم خوشش اومده بود که وسط اون همه آدم کیرم شق شده و رفته لای کونش. به کمرش قوس داده بود و کون طاقچه و قلمبه‌ش، قلمبه تر شده بود. دیگه نشد با خواهرزنم کاری کنم تا ایستگاه آخر موقع پیاده شدن، انداختشون جلو و اول خانمم و بعد خواهرش رو گفتم پیاده بشید و یه لحظه‌ی کوتاه کیرمو چسبوندم و فشار دادم به کون خواهرزنم. دستمو گرفت و فشار داد و وقتی از قطار پیاده شدیم برگشت لبخند زد. دیگه با اون چشمهاش و لبخندش چراغ سبز رو کامل و واضح داد و به کیرم وعده ی کونش رو دادم.‌…
رسیدیم خونه شون و سرویس طلا و پلاکی که واسه خواهر زنم خریده بودم و بقیه‌ی خریدهاشون رو به مامانشون نشون دادن. بعد از ناهار با خانمم رفتیم اتاق استراحت کنیم که خوابید روی سینه ی من و گفت پسره ی حشری، وسط اون همه آدم واسه من شق کرده بودی و حالمو خراب کرده بودی. تا خونه با کوس خیس اومدم.
داشتم میخندیدم و چرخیدم روش گفتم جوووون الان میسازمت عشقم. حاضری؟
-اوففففف آره، بدجور کیر لازمم.‌
اول حسابی لب گرفتیم و گردنش رو هم خوردم. بلند شدم شلوارش رو کشیدم پایین و مثل قحطی زده ها کسش رو کشیدم توی دهنم و با مکیدن و لیس زدنش دیوونش کردم. متکا رو از زیر سرش کشید بیرون و گذاشت روی صورتش. از صداش معلوم بود متکا رو گاز گرفته و اوومممممم اووممممم میکرد. کوسش مثل چشمه آب میداد و منم همه رو می مکیدم و میخوردم. اون موقع سه ماهی میشد که پرده ش رو زده بودم و راحت از جلو سکس میکردیم. درسته کونش توپ و فوق العاده گاییدنی بود و چند ماه بود یه سره کونش میذاشتم و بینهایت لذت میبردم و حال میکردم ولی خودش خواست از جلو هم حال کنیم. منم یه روز که خونه تنها بودیم پرده ش رو زدم و از اون روز دیگه غیر از کون، کوسشم میکردم.
داشتم همچنان کوس لیسی میکردم و شروع کردم با انگشت توی کوسش تلمبه میزدم تا اینکه ارضا شد و رونهای نرم و لطیفش رو به سرم فشار داد و کوسش رو بالا پایین میکرد.‌ هنوز داشتم میخوردم که چرخید و گفت لامصب کُشتی منو. ول کن دیگه نمیتونم. بلند شدم شلوارم رو در آوردم و کیرم مثل گرز شده بود. گفتم امروز میخوام فقط از کون بکنمت. هوس کون کردم.
لبخند شیرین همیشگیش رو زد و گفت باشه عشقم، ولی شب باید از کوس بکنی ها.
برگشت دمر خوابید و حسابی کونش رو مالیدم و خوردم و صورتم رو میمالیدم بهش تا نوبت رسید به سوراخش و مثل کوس لیسش میزدم و زبونمو فشار میدادم توش. زود شل کرد و پر از تفش کردم. به کیرم هم توف زدم و میزون کردم توی کونش و خوابیدم روش. پتو کشیدم روی خودمون و گفتم تو راحت بخواب، میخوام با حوصله کارمو کنم.
دستاش رو اورد عقب و کونش رو بیشتر باز کرد و منم فشار دادم کیرم بیشتر رفت توی کونش. مثل همیشه عالی و باحال بود و داشتم با کون داغ و نرمش حال میکردم. وسط حال کردن‌مون بودیم که رامیلا در زد و سریع از روی خانم اومدم کنار. اومد داخل و ما رو زیر پتو دید و گفت ببخشید، اومدم پتو و متکامو ببرم. تختش کنارتخت خانمم بود و اتاقشون مشترک بود.‌ داشت پتو و متکاش رو برمیداشت که گفتم بر مزاحم بد موقع لعنت. خندید و گفت خب حالا، از دستت نگرفتمش که، الان میرم.
خانمم خندید و گفت شوخی میکنه بابا، داشتیم میخوابیدیم.
من: چند روز دیگه راحت میشی و اتاق میشه مال خودت تنها. بعد با خنده گفتم پس این چند روزه رو تحمل کن و مزاحم نشو. خندید و در حالی که داشت میرفت گفت واقعا خیلی پررویی. حیف این خواهر طفل معصوم من…
خلاصه اون روز به عشق و یاد خواهر زنم یه کون سیری ازخانمم گاییدم و در حالی که کوسش رو میمالیدم و گوش و گردن و شونه هاش رو میخوردم و بوسش میکردم، باهم ارضا شدیم و آبمو توی کونش خالی کردم و آروم گرفتم. بعدش خواب خیلی چسبید و تا دَم غروب خواب بودم. با صدای مریلا که دستش لای موهام بود بیدار شدم و گفت زنگ زدم کارتها حاضره، میای بریم بگیریم؟ البته اگه حال نداری رامیلا داره میره بیرون و گفته من میگیرم میارم.
-نه خودم میرم، میخوام بعدش برم مغازه ی بابام که بره آرایشگاه.‌ از دیشب بهم گفته بودم.
رامیلا که داشت جلوی آینه آرایش می کرد گفت پس زودتر بلند شو منم تا یه جایی برسون.
-چه خبره؟ بدجور به خودت رسیدی؟ با دوست پسرت قرار داری؟
خندیدیم و گفت ای بابا، دوست پسر کیلویی چنده؟ میخوام برم پیش نفیسه لباسم رو پرو کنم.
به خانمم گفتم پس چرا تو نمیری باهاش؟
لباس من حاضر نیست. گفت من فردا برم. مامانمم فردا میاد باهم میریم.
(خانمم لباس واسه مراسم پاتختی سفارش داده بود که براش بدوزه.)
حاضر شدم و با خواهر زن خوشگلم زدیم بیرون. سوییچ رو ازم گرفت و منم خنده کنان گفتم به کشتنمون ندی، ده روز دیگه دامادیمه.
خندید و گفت بشین بریم بابا، رامیلا شوماخری گفتن ها.
عاشق رانندگیه و حتی باباشم که باشه، این باید بشینه پشت فرمون. هر وقت با ما میومد بیرون، پشت فرمون ماشین منم مینشست و نمیذاشت من رانندگی کنم. راه افتادیم و گفتم رامیلا شرمنده امروز خیلی اذیت شدی، ببخشید.
-چه اذیتی؟
هیچی نگفتم و بعد از یک دقیقه سکوت گفت نگران نباش، من ناراحت نشدم ولی خیلی بدجنسی. آدم که واسه خواهر زنش راست نمیکنه. صورتم داغ شد ومطمئنم لپهام سرخ شده بود. گفتم دست خودم نبود، یه دفعه پیش اومد و منم تحریک شدم.
-اولش آره ولی بعدها چی؟ میتونستی ادامه ندی.
-نمیتونستم، خیلی حالمو خراب کرده بودی.
لبشو گاز گرفت و گفت خانمت که بود، به جای من می چسبیدی به اون.
-درست میگی، ولی اون لحظه دلم فقط تو رو میخواست.
-ما که مثل همدیگه ایم، واسه تو چه فرقی میکرد؟
دیدم اون خجالت نمیکشه و راحته، منم خودمو زدم به پررویی و گفتم آره تقریبا ولی مال تو بزرگتره، تازه همش که نمیشه کباب خورد، چی میشه یه بارم نون زیر کباب رو مزه کنم؟
خندید و گفت خیلی هولی، مگه مریلا واست کم گذاشته، جلوشم که بهت داده و از دو طرف آزادی.
-ای مریلای عوضی، دهنش چفت و بست نداره ها. صد دفعه گفتم چیزای خصوصیمون رو به کسی نگو.
-نترس، به کسی جز من نمیگه. هههه… حالا مزه کردی؟ خیالت راحت شد؟
-نه اتفاقا تازه مزه ش رفته زیر دندونم و میخوام یه بار کامل و درست و حسابی بخورمش.
با خنده ی بلندی گفت چیو؟
-نون زیر کبابم رو.
-دلت میاد؟ فردا شوهر کنم نمیگه کی پلمپت رو باز کرده؟
-نه دیوونه، کاری به جلوت ندارم.
-میدونم، منم همون عقبمو میگم.
-چرت نگو بابا، فکر کردی نمیدونم دوست پسر داری؟ همونطور که راز منو به تو گفته، مال تو رو هم به من میگه.
-عجب فضولیه ها. گفته بودم بهت نگه.
-اشکال نداره، مال خودشم گفته و میدونم دوست پسر داشته و اسمش شایانه. اصلا خودشم که نمی گفت معلوم بود پلمپش رو زدن.
خندید و گفت پس خوش به حالت شده دیگه. آماده بوده و راحت زدی توش.
-خیلی بی شعوری، من غیرتی ام ها.
هر دو خندیدیم و گفت ولی خدایی بعد از عقدتون دیگه با هیچ کسی نبوده. خیلی دوستت داره و واقعا عاشقته. ازت راضیه و میگه خیلی خیلی بهتر از دوست پسرشی.
-واقعا اینجوری گفته یا میخوای دل منو خوش کنی؟
-نه به جون خودش و مامان بابام جدی میگم، به جون خودم.
-باشه قبول، چرا قسم میخوری دختر؟ فقط من نمیدونم چرا وقتی چند سال باهم دوست بودن، با اون ازدواج نکرده. هیچ وقت جواب درستی به من نداده.
-آخه اون نیومد خواستگاریش، فکر میکرد مریلا با کس دیگه ای هم هست.
-حالا بوده یا نه؟
-آره، ولی فقط ۶ ماه. اون خیلی از دوستش سرتر بود و خیلی ازش خوشش اومده بود. ولی قولش زد و فقط حالشو کرد رفت. فکر میکرد عاشقشه و میخواد بگیرتش. شایان یکی دو بار باهم دیده بودشون و مریلا هم بهونه آورده بود ولی حرفشو باور نکرد. اما رابطه شون رو هم قطع نکرد و تا بعد از خواستگاریتون باهم بودن و آخرین کارشونم کردن و بعدش مریلا کلا باهاش کات کرد. حتی همون موقع سیمکارتشم فروخت و اینو که الان داره گرفت.
-آره میدونم، قضیه ی سیم کارتو گفته بود. حالا بیخیال اون، حاضری یه بار منو به آرزوم برسونی؟
-نیماااااا، هول نباش دیگه. من خیلی دوستت دارم ولی نمیخوام به خواهرم خیانت کنم. همینقدر که گذاشتم امروز حالتو کنی بسه. دیگه اصلا حرفشو نزن.
-خیلی بدی، می بری لب چشمه تشنه برمیگردونی؟
-مگه من گفتم بچسبی به من، عجب گیری افتادیمها.
-باشه بابا، من که حریف زبون تو نمیشم ولی قول بده اگه بازم مثل امروز شرایطش جور شد بزاری حال کنم.
یه کم مکث کرد و یه نگاهی هم به من و کیرم انداخت گفت باشه، ولی تابلو نکنید که مریلا شک کنه. بعد خندید و گفت اینم که دوباره سیخ شده.
دیگه ازش خجالت نمیکشیدم و با پررو بازی دستشو از روی دنده برداشتم و گذاشتم روی کیرم گفتم این بزرگتره یا مال دوست پسرت؟ فشارش داد و گفت این. الکی نیست مریلا اینقدر ازش تعریف میکنه و راضیه.
-پس حواست بهش باشه و اگه نظرت عوض شد منو دریاب.‌
دوباره کیرمو فشار داد و دستشو کشید گذاشت روی فرمون. جوابی نداد ولی لبخند روی لبش بود. کمی بعد گفت حواسمو پرت کردی اشتباه اومدم.
-نخیر، خواستی بیشتر باهم تنها باشیم و حرف بزنیم. واسه من فیلم بازی نکن.
خندید و گفت نخیر، خواستم بیشتر رانندگی کنم.‌
تو که راست میگی، خواهر آدم دروغگو رو…
خندید و دستمو کشیدم به کوسش و گفتم منم دست بزنم ببینم چطوریه.
-مثل مال خانمته، عین همدیگه اند.
-آره ظاهرا ولی فکر کنم این نرمتره.
-بسه نیما. صبح به اندازه ی کافی حالمو خراب کردی، دوباره شروع نکن. سعید نیست و تا فردا باید توی کف بمونم.
-میخوای خودم راحتت کنم؟
کوسشو فشار دادم و اونم پاهاشو فشار داد به همدیگه و گفت اوففففف نکن جان من.
-بریم مغازه ی بابام؟ میخواد بره آرایشگاه و تنهاییم.
-نخیر، اذیت نکن دیگه. یه بار گفتم نه.
-باشه بابا، پس زودتر برو تا منم برم دنبال کارم.
دیگه حرفی نزدیم تا رسید مغازه ی نفیسه خیاط و خدافظی کردیم رفت.‌…
از اون روز تا بعد از عروسیمون اتفاقی نیفتاد و منم کل ماجرا رو تا اینجا نوشته بودم اما ارسال نکردم تا ببینم میتونم بکنمش یا نه. تا اینکه…
ادامه دارد…


نوشته: نیما

  • Like 1
  • Haha 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 1 ماه بعد...


خواهرزن شیطونم رامیلا (پایانی)

با عرض سلام مجدد با ادامه ی داستان در خدمت شما دوستان عزیز هستم.
من و خانمم ازدواج کردیم و رفتیم سر خونه و زندگی خودمون. چند روزی رفتیم مسافرت ماه عسل و وقتی برگشتیم، یکی یکی فامیلها دعوتمون میکردن و هر شب خونه ی یکی بودیم. فامیلهای خانمم که ما رو دعوت میکردن، خواهرزن خوشگلم رامیلا هم همراه ما میومد و شب می رسوندمش خونه شون. اما یه شب جمعه بود که خونه ی عمو کوچیکشون بودیم. این عموش مرد باحال و شوخ و شادیه و باهاش خیلی رفیق شدم. اون شب چون فرداش جمعه بود و تعطیل و هم اینکه با عموش رفیق بودم و حال میکردم، تا دیر وقت نشستیم و خیلی خوش گذشت. دیگه دیدم دیر وقته و مادر خانمم اینا خوابن، رامیلا رو بردیم خونه ی خودمون. هوا سرد بود و خواب از سرمون پرید. خونه ی خودمونم دوباره نشستیم و سه تایی تعریف میکردیم. خانومم سرشو گذاشت روی پای من و دراز کشید روی مبل با موهاش بازی میکردم و سر و گردنش رو نوازش میکردم و میگفتیم و میخندیدیم که یواش یواش خوابش گرفت و همونجا خوابش برد. به رامیلا گفتم برو متکا و پتو بیار همینجا بخوابه. بیدارش کنم دوباره خواب از سرش میپره و بد خواب میشه.‌…
خودمونم رفتیم توی اتاق و آروم باهم حرف میزدیم و از دوست پسرش و کارهاشون تعریف میکرد و خوب زیر زبونش رو کشیدم. لب تختخواب نشسته بودیم و آروم روی رونش دست میکشیدم تا دیگه دستمو گذاشتم روی کوسش. معلوم بود با مالیدن رونش و تعریف خاطراتش با دوست پسرش حشری شده بود. چون بغیر از اینکه پاهاشو بست و گفت نکن دیوونه، یه وقت مریلا میاد میبینه، مخالفتی نکرد و حتی دستم رو پس نزد. منم آروم کوسش رو میمالیدم و توی دستم فشار میدادم. پاهاشو شل کرد و با صدایی که شهوت توش موج میزد گفت نیما، الان وقتش نیست، بذار یه وقت دیگه که تنها بودیم. میترسم مریلا بیاد.
نترس عشقم، اون اینقدر خسته بود که الان بیهوش شده. دیشب تا نصفه شب داشتم میگاییدمش و صبح زودم بیدار شدیم رفتیم سرکار. الانم که ساعت از سه گذشته و مطمئن باش تا ظهر میخوابه.
-خب حالا برو حداقل یه سر بهش بزن بیا، میترسم.
-باشه عزیزم، راحت بشین الان میام…
وقتی رفتم و برگشتم دیدم دستش توی شلوارشه و داره کوسشو میماله. گفتم چند وقته سکس نکردی؟
از جمعه تا حالا.
حتما قرار بعدیتون فردا بوده.
-آره، اکثرا جمعه ها مامان باباش میرن مهمونی و خونشون خالیه.
-بیخیال، امشب خودم چنان حالی بهت میدم که دیگه فقط بیای پیش خودم.
بغلش کردم و بدن نرم و نازش رو که داغ هم شده بود کشیدم توی آغوشم. یه بوسش کردم و صورتش رو چرخوندم سمت خودم و لب گذاشتم روی لب نرم و قلوه ایش که همیشه آرزوی خوردنش رو داشتم. اول با چند تا بوسه شروع کردم و بعدش شروع کردم به خوردنش. مثل لب خانمم خوشمزه و نرم بود. باهام همراه شد و دیگه محکم چسبیدیم به هم. همینطور که لب میگرفتیم، چپ شدیم روی تخت و رفتم روی بدنش. هنوز لبش رو ول نکرده بودم و شاید چهار پنج دقیقه بود که لب میگرفتیم و کیرمو فشار میدادم به کوسش و رونش. تا همینجاشم واسم اوج لذت بود و انگار روی ابرها سیر میکردم. تمام صورتش رو میخوردم و میبوسیدم. گوش و گردنش رو میخوردم و آروم آه میکشید. با یه دستش پشت سر و گردنم رو نوازش میکرد و با اون یکی کمرم رو. کوسشو به کیرم فشار میداد و بالا پایین میکرد‌. وای که این دختر چقدر شهوتیه و شهوت انگیز. دیگه طاقت نیاوردم و هر چی سینه ش رو از روی تاپ و سوتین مالیده بودم بس بود و باید لختش میکردم. تاپ و سوتینش رو کشیدم بالا و با دیدن سینه های خوشکلش آب از لب و لوچه‌م راه افتاد. دو دستی گرفتمشون و یکی یکی نوکشون رو لیس میزدم و میمکیدم. میکردم توی دهنم و سعی میکردم همه شو جا بدم توی دهنم و بمکم و با لبهام ماساژش بدم‌. بازوهامو فشار میداد و دست میکشید لای موهام و آه میکشید. حسابی خوردم و کیف کردم. شکمش رو آروم با لبهام میمکیدم و لیس میزدم و میرفتم پایین. حتی توی نافشم لیس زدم و مثل سوراخ کون زبون میکردم توش و میچرخوندم. رفتم پایینتر و همراه لیس زدن و خوردن، شورت و شلوارش رو یواش یواش باهم میکشیدم پایین و تاج کوسش رو میخوردم و رونهاش رو لیس میزدم و میمکیدم میرفتم پایینتر. همینطور رفتم پایینتر و دیگه کامل شلوارش رو از پاش درآوردم و انگشتهای خوشگل و تپل پاهاش رو میمکیدم و یواش یواش از همونجا برگشتم بالا. میخوردم و میمالیدم و لیس میزدم تا رسیدم به وسط رانهای نرم و لطیفش. آروم گاز میگرفتم و زبونم رو میچرخوندم روش و میمکیدم و میرفتم به سمت کوسش. تمام این کارها رو بارها و بارها با خانم سکسی و خوشگل خودمم کرده بودم و عاشق این مدل شروع توی سکس بود و حسابی داغ میکرد. همینطور به خوردن قسمت داخلی رونهاش ادامه دادم و خواهر زن حشری و خوشگلم که حالا تقریبا لخت بود و فقط تاپ و سوتیتش بالای سینه هاش مونده بود، کوس خوشکلش رو واسم بالا پایین میکرد و آه میکشید. کناره های کوسش یعنی بیخ رونش رو بیشتر خوردم و بالاخره کوس نازش رو کشیدم توی دهنم. حسابی آب انداخته بود و منم همه رو مکیدم و خوردم. چنان کوسی ازش خوردم که روتختی رو چنگ میزد. سرم و موهامو میکشید و فشار میداد به کوسش.‌ متکا رو گذاشتم روی صورتش و گفتم صدات در نیاد. متکا رو بغل کرد و انگار گازش میگرفت و هوم هوم صدا میداد و کوسش رو بالا پایین میکرد. الان که صورتش رو نمیدیدم، انگار خانمم جلوم بود با رونهایی پر تر. خیلی طول نکشید که ارضا شد و کونش رو بالا پایین میکرد و میکوبید روی تخت.‌ رونهاش میلرزید و با صدای خفه ای زیر متکا جیغ میزد. هنوز داشتم کوسش رو میمکیدم و تند تند چوچولش رو زبون میزدم که دیگه طاقت نیاورد و رونهای نرمش رو به سرم فشار داد. منم دیگه ولش کردم تا پاهاش شل شد و بلند شدم. یه نگاه به خانمم کردم و در اتاق رو کامل بستم. رامیلا نفس نفس میزد و ولو شده بود روی تخت. متکا رو انداخته بود کنار و چشمهاش بسته بود. نشستم کنارش و دست میکشیدم به سینه ها و شکمش. گفتم تا حالا دوست پسرت اینجوری بهت حال داده بود؟
-نه والا، تو خیلی باحالی، لامصب آدمو دیوونه میکنی. کاش تنها بودیم و راحت زیرت از لذت جیغ میزدم.‌
-تنها هم میشیم، تو ناز نکن، من همیشه کنارتم.
لبخند زد و گفت بلند شو تو هم لخت شو دیگه.
-واسه چی؟ مگه سیر نشدی؟
زد روی سینه ام و گفت خودتو لوس نکن، امشب باید نون زیر کبابت رو کامل بخوری و بکنی.
-کامل خوردمت ولی نمیکنمت.
-نیماااااا، لوس نشو دیگه. درش بیار منم میخوام بخورمش.
-جوووووون، قربون خواهر زن حشریم برم. نون زیر کبابم از خود کباب هم داغتره.
بلند شدم رکابی و شلوارکم رو درآوردم و گفتم شورتمو خودت دربیار.‌
نشست لب تخت و تا شورتمو کشید پایین، کیرم مثل فنر پرید بالا.
-وووییییییی چه کیری داری نیما. کاش مال سعیدم اینقدی بود.
-اونوقت کونت پاره میشد که.
-مگه مال مریلا پاره شده؟
خندیدیم و کیرمو گرفت و شروع کرد به مالیدن و بالا پایین کردن.‌ سرشو بوسید و یه لیسش زد و گذاشت توی دهنش. لامصب چه ساکی زد. هنوز مثل یه فیلم جلوی چشممه. یه ساک ناز با نگاههای شیطونی که به من میکرد و بوس فرستادنهاش. یواش یواش ساکش رو حلقی کرد و پر توف. تو لپی میرفت و دیوونم میکرد. گفتم بسه لامصب، میخوام کونتم بکنم ها.
-تو که گفتی نمیکنمت.
-من غلط کردم، کدوم خریه به تو بگه نمیکنمت.‌
خندید و همونجوری به پشت خوابید روی تخت. خوابیدم روش و لب گرفتیم و گفتم امشب کاری کنم با اون کیر کوچولو کات کنی. میشی دوست دختر فابریک و دائمیه خودم.‌
-جووووون، میشم، دوست دخترت میشم ولی فقط مریلا نفهمه.
کیرمو میمالیدم لای کوسش و توی گوشش آه میکشیدم. بغلم کرده بود و اونم واسه من آه میکشید. گفت لامصب کیرت چه کلفت و داغه. چی میشد کوس منو با این پر میکردی؟
-به وقتش پرش میکنم. فعلا تا شوهر نکردی کونت رو پر میکنم. یه کونی ازت بکنم که شوهرت آیندت بگه دستت درد نکنه نیما جون که آماده ش کردی واسم.‌‌
گوشمو گاز گرفت و گفت لعنتی دیوونم کردی. منو بکن دیگه.
از روش بلند شدم و گفتم جوووون، عاشق دوست دختر وحشی ام. دختر باید داغ و وحشی باشه توی سکس.
-حیف میترسم مریلا بیدار بشه وگرنه حالیت میکردم.
-فداتم میشم، برگرد دمر بخواب کون گندهت رو ببینم… واییییییی رامیلا چه کونی داری، آخخخخخ لامصب دلت اومد این مدت ندادی بکنمش و میدادی به اون سعید دول کوچولو.‌
-دول کوچولو چیه؟ درسته کیر تو کلفت تره ولی اونم کیرش خوبه و با همونم خیلی حال میکنم.
کونش راحت حدود یکی دو سایز از کون خواهرش بزرگتره.‌ نشستم روی رونهاش و شاید ده دقیقه فقط داشتم با کونش بازی میکردم و میمالیدمش. کیرمو میذاشت لاش و میمالیدم و باز و بسته میکردم و میلرزوندم. خم شدم بوسش کردم و از پشت گردنش رو میخوردم و گاز های یواش میگرفتم و میومدم پایین. شونه ها و کمرش رو هم خوردم و گاز گاز کردم تا رسیدم به کونش و فعلا هنوز خیلی کار داشتم باهاش. شاید ده دقیقه هم کونش رو خوردم و مکیدم و گاز گرفتم و صورتم رو مالیدم روش. صورتمو میکردم لاش و تکون تکون میدادم و از پایین تا بالای چاک کونش رو لیس میزدم.‌ وای که چه حالی میداد و از شهوت و حشریت در حال انفجار بودم. اینقدر پیشاب از کیرم اومده بود که باورتون نمیشه. همینطور از سر کیرم کش میومد. زبونمو دور سوراخ کونش میچرخوندم و لیسش میزدم و مثل لب میبوسیدمش، ‌زبون میکردم توش و اصلا دیوونه شده بودم.‌ حتما میدونید چی میگم و درک میکنید اون لحظه چه حالی داشتم. کون لخت و گنده ی خواهر زنم جلوم بود و همه جوره میخوردم و لیسش میزدم. همون کونی که همیشه از دیدنش کیف میکردم و آرزوی گاییدنش رو داشتم‌. همونی که اون روز توی مترو و بازار منو از شدت شهوت دیوونه کرده بود. حالا این کون جلوم بود و زبونم رو خیلی راحت میکردم توش. قشنگ سوراخش شل شده بود و چراغ سبز ورودش روشن بود و بدجور بفرما میزد‌. گفتم رامیلا با کرم بکنمت یا توف؟
-کیر تو کلفتر از سعیده و بهتره با کرم بکنی.
کرم آوردم و سوراخش رو چرب کردم و توشم مالیدم.‌ به کیر خودمم زدم و غیر از کرم، به هر دو توف هم زدم و قشنگ لیز شده بود. وقتی نشستم زیر کونش و سر کیرمو فرو کردم لای اون کون محشرش، راحت راه خودش رو پیدا کرد و به آرومی فرو میکردم توی سوراخش. گرمای داخلش و قلمبگیه بیرونش که لپهای گرد و قلمبه ی کون سفید و نازنینش باشه، دست به دست هم داده بودن و منو تا مرز جنون بردن. هنوز باورم نمیشد کیرم رفته توی کون خواهرزن زیبا و یکی یه دونه ام و برام مثل یه خواب و رویای شیرین بود که دلم نمیخواست تموم بشه.‌
توی همون حالت نشسته، تا جایی که میشد کیرمو فرو کردم توی کونش و دو دستی لپهای کونش رو گرفتم. رامیلا روتختی رو چنگ زده بود و یه اوووووووییییییی کرد و ساکت شد. گفتم رامیلا سرتو بچرخون این طرف ببینمت. هنوز باورم نمیشه این تویی و کیرم رفته توی کونت.
سرشو چرخوند و گفت بخواب روم نیما، بغلم کن.
خوابیدم و دستامو زیر شکم و سینه هاش حلقه کردم و مشغول کمر زدن روی کونش و بوسیدن صورت و گوشه ی لبش شدم.‌ سینه‌ش رو توی مشتم گرفتم و آروم فشارش میدادم. اونم آروم آه میکشید و راحت خوابیده بود. کونی خانم خیلی راحت کیر کلفتم رو توی کونش جا داد و بهش عادت کرد. البته هنوز روتختی رو چنگ میزد و معلوم بود درد داره ولی واسش قابل تحمل بود. دستمو بردم سمت کوسش و وقتی کوسش کف دستم جا گرفت، دیدم دوباره خیس کرده و کوس خوشکل و پفکیش شده چشمه ی آب. آروم فشارش میدادم و میمالیدمش. یواش یواش خودشم شروع کرد به بالا پایین کردن کونش و لپهای نرم و گنده ی کونش رو زیرم شل سفت میکرد و کوسش رو به دستم فشار میداد. دیشب دوبار خانمم رو گاییده بودم و کمرم سبک بود ولی حس اینکه خواهرزن بینظیر و فوق سکسیم زیرمه و دارم کونش رو میکنم، منو به اوج لذت برده بود و هر لحظه منتظر بودم آبم مثل آتشفشان توی کونش فوران کنه. نرمی و برجستگیه کونش بینهایت تحریک کننده و لذت بخش بود. شهوت زیادش با اون آه و ناله هایی که با صدای آروم و خفه از گلویش بیرون میومد و کوس آبدارش و موجی که به بدنش میداد و کونش رو بالا پایین میکرد، کاملا مشخص بود و باعث میشد منو بیشتر تحریک کنه. کوس نازش توی یه دستم، سینه ی نرم و خوش سایزش توی اون یکی دستم، کیرم توی کونش، بدن نرم و لطیفش کامل زیر بدنم، بوسش میکردم و گوش و گردن و شونه هاش رو میخوردم. همه اینا منو به مرز انفجار رسونده بود و نمیتونم توصیفش کنم که اون لحظه چه حس و حالی داشتم. شاید کلا پنج دقیقه بیشتر نتونستم در مقابل این لذت طاقت بیارم و وقتی خواهرزنم زیرم ارضا شد، منم از لذت و ارضای اون لذت بردم و ارضا شدم. آب کیرمو با فشار توی کونش خالی میکردم و انگار تمام وزنم رو انداخته بودم روی کونش. وای که چه لحظه ای بود و چه حال باشکوه و فراموش نشدنی ای بود. حس لذت و غرور و افتخار واسه به چنگ آوردن خواهر زنم و گاییدن کونش، همه باهم منو مست کرده بود و روی ابرها سیر میکردم. بدن نرم و گرمش زیرم بود و اصلا دلم نمیخواستم از روش بلند بشم. همونجوری که روش بودم، میبوسیدمش و محکم بغلش کرده بودم. شروع کردم در گوشش حرفهای عاشقانه زدن و قربون صدقه رفتنش. نمیدونم چقدر توی اون حال بودیم و حرف زدیم تا اینکه حس کردم کیرم دوباره داره بلند میشه. به صورت افقی گذاشتم لای کونش و میمالیدم بهش. کامل شق شد و دوباره توف مالیش کردم و فرستادم توی کونش. گفت نیما میشه اینبار داگی بشم؟ میخوام کیرت بیشتر بره توش.
-باشه عشقم، صبر کن یه کمی هم به پهلو بخوابیم…
از روش اومدم کنار و هر دو به پهلو خوابیدیم. دوباره کیرمو کردم توی کونش و کوسش رو گرفتم توی دستم. در حالی که شونه هاش رو بوس میکردم، مشغول تلمبه زدن شدم و توی حال خودم بودم. یه بار آبم اومده بود ولی هنوز شهوتی بودم. انگار سیر بشو نبودم و دلم میخواست تا صبح بکنمش‌. دو سه دقیقه که اینجوری حال کردم، بلند شدم و گفت حالت داگی بگیر… سینه‌ش رو گذاشت زمین و در حالی که روی زانوهاش بود کونش رو دو دستی باز کرد و گفت بیا نیما، بکن توش. یه جوری بکن که جیگرم حال بیاد.
-نمیشه عشقم، خواهرت بیدار میشه. وگرنه منم بدم نمیاد.‌
-اووفففففف، باشه حالا بکن، بعدا باید ردیف کنی تنها باشیم و اونجوری که دلم میخواد بکنیم.
کیرمو دوباره توف زدم و چپوندم توی کونش و تا جایی که میشد فرو کردم و چسبیدم بهش. دستاشو برداشت و خودم لپهای کونش رو گرفتم توی دستهام و در حالی که چنگ گرفته بود از هم بازش کرده بودم، تلمبه زدن رو شروع کردم. یواش یواش سرعتم رو زیاد کردم و یه جوری میکوبیدم به کونش که کمترین میزان صدا رو بده. بعدش لپهای کونش رو ول کردم و با لذت به موج و لرزش کونش که در اثر ضربه های تلمبه زدنم بود نگاه میکردم.‌ دوباره خودش لپهای کونش زو باز کرد و گفت بکوب توش نیما، دیوونم کردی با کیرت.‌
کیرمو کشیدم بیرون و دیدم سوراخ کونش باز مونده.‌ توف انداختم توش و دوباره کیرمو کردم توش و مشغول شدم. دو سه دقیقه بی امان تلمبه زدم تا کونش رو ول کرد و مشغول مالیدن کوسش شد.‌ اینبارم دوباره باهم ارضا شدیم و واسه دومین بار آب کیرمو توی کونش خالی کردم. بازم مثل دفعه ی قبل لذت بینهایتی رو تجربه کردم. گاییدن کون خواهرزنم، شاید بیشتر از اولین باری که کون زنم رو گاییدم بهم حال داد. یا شاید حس این سکس ممنوعه و باور نکردنی، لذتش رو بیشتر کرده بود که اینجوری به نظرم رسیده بود. کلا سکسهای غیر معمول و تابو شکنی ها، استرس و هیجان لذت سکس ممنوعه، اینا یه حال دیگه ای داره که توی سکسهای نرمال زناشویی وجود نداره. و اون شب من اینو با همه ی وجودم کاملا تجربه کردم. حتی اون روز توی مترو و بازار هم لذت چسبیدن به کون خواهرزنم و هیجان و استرسش، چنان حالی به من داد که چسبیدن به کون خانمم اون حال و لذت رو نداشت. بعد از اینکه آبم اومد. دمر خوابید روی تخت و منم خوابیدم روش. چند دقیقه ای توی اون حالت بودیم و میبوسیدمش و حرف میزدیم تا اینکه اومدم کنار و فیس تو فیس همدیگه رو بغل کردیم و حسابی لب گرفتیم. توی چشمهاش نگاه میکردم و میگفتم دوست دارم رامیلا، بدجور عاشقت شدم. اونم همینا رو به من میگفت و واسه هم لاو میترکونیم. شب فراموش نشدنی و به یاد موندنی ای شد. الان که به اون شب و اولین سکسمون فکر میکنم، با اینکه توی این مدت چند بار دیگه هم گاییدمش، ولی به یادش کیرم بلند شده و منتظرم خانمم بیاد بکنمش. آخه امروز پنجشنبه ست و من زودتر از خانمم میام خونه. اون باید مثل هر روز تا عصر سر کارش باشه. این جور وقتها، رامیلا میومد و تا قبل از برگشتن خانمم حال میکردیم و واسم از اون ساک خوشگلاش میزد و حسابی کونش میذاشتم. اما الان پریوده و منم به بوی پریود حساسم و بدم میاد. به جاش امشب یه کوس و کونی از خانمم میکنم که جیگر هر دوتامون حال بیاد.‌🤣

نوشته: نیما

  • Haha 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18