kale kiri ارسال شده در 23 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 23 فروردین خواهرم دیوونم کرد - 1 ای گندت بزنم، اَه تف به این شانس… بازم صبح از خواب بیدار شدم و جُنب شده بودم. برای چندمین بار بود توی این ماه که با دیدن خواب سکس با خواهرم جُنب میشدم. خوابش قشنگه و خیلی باحاله ولی صبح که بیدار میشم و میبینم به شورت و شلوارم گد زدم ضد حال میخورم… سریع دوش گرفتم و رفتم دانشگاه. دائم تصویر خوابی که دیده بودم جلوی چشمم بود و کیرم بی اختیار شق میشد. با دوست دخترم حدود دو ماهه که کات کرده بودم و هیچ سکسی نداشتم. وقتی شهوتم میزد بالا، خواهرم با اون کون گرد و قلمبهی نرم و لرزانش توی خونه منو دیوونه میکرد و از دیدنش شهوتم صد برابر میشد. فکر نکنید از اول اینطوری بودم و بهش نظر داشتم. نه اصلا حتی بهش فکرم نمیکردم. ولی از حدود یک ماه و چند روز پیش که بدون منظور و بی خبر و با عجله رفتم توی اتاقش که بگم واست خواستگار اومده و سر به سرش بذارم، با کمال تعجب دیدم کاملا لخت شده و داشت پشت به در از توی کمد لباس انتخاب میکرد. واسه یک ثانیه کون سفید یا بهتره بگم گندمی روشن و زیباش که مثل دوتا بادکنک گرد و قلمبه زده بود بیرون رو دیدم. با صدای باز شدن در اتاقش برگشت و سینه هاش رو هم دیدم که سفت و سیخ با سایز ۷۵ و هاله ی کوچیک قهوه ای روشن و نوک ریز خودنمایی میکرد. کل این تصاویر رو فقط توی چند ثانیه دیدم ولی هنوزم که هنوزه توی ذهنم نقش بسته و هر شب به همون شکل میاد توی خوابم. با صداش که گفت “هوی چه خبرته؟ برو بیرون مگه نمیبینی لختم”، به خودم اومدم. داشتم کوسش رو نگاه میکردم که سریع یه لباس گرفت جلوی خودش. گفتم شرمنده نمیدونستم لختی، کارِت داشتم. -باشه، درو ببند تا لباس بپوشم. خودم صدات میکنم… اومدم عقب و در رو بستم. هنوز مات و گیج بودم از چیزی که دیدم. اصلا تا حالا توجه نکرده بودم که خواهرم چه کون فوق سکسی و سینه های قشنگی داره. هیچ کدوم از دخترهایی که تا حالا باهاشون دوست بودم و گاییده بودمشون همچین بدن و مخصوصا همچین کونی نداشتن. من از ۱۵ سالگی دوست دختر داشتم و چون پدر مادرم هر دو شاغل هستن، واسه همین خونه خالی و موقعیت سکس زیاد داشتم. وقتی خواهرم مدرسه بود و من تنها بودم، راحت با دوست دخترهام توی خونهی خودمون سکس میکردیم و هیچ وقت کمبودی نداشتم که بخوام به خواهرم دقت کنم و توی کف اون باشم. توی افکار خودم بودم که صدام کرد و جوابی ندادم، اومد درو باز کرد و من هنوز دستم روی دستگیره ی در بود. گفت نمیشنوی؟ -ها، سمانه ببخش منظوری نداشتم. لبخند زد و گفت میدونم، از هاج و واج نگاه کردنت فهمیدم. حالا چی شده؟ -چی؟!..آها، برو کنار بیام داخل… دختر دوباره واست خواستگار پیدا شده، حدس بزن کیه؟ لبخند زد و گفت این دفعه کیه؟ -پسر حسن سوپری. خخخخخخ -کوفت، مسخره میکنی؟ خندیدم و گفتم نه بابا، مگه چشه؟ فقط مثل پلنگ خال خالیه و تیپش مثل مواد فروش هاست… دوباره خندیدم و گفت کوفت، حالا کی به تو گفته؟ -مامانش جلوی در داره با مامان حرف میزنه که بیان خواستگاری. زود رفت آیفون رو برداشت و به حرفشون گوش میداد که گفت مامان، بگو اصلا فکرشم نکنن و نیان اینجا. اصلا… گوشی رو گذاشت و اومد گفت دمت گرم سینا، به موقع خبرم کردی… اومد جلو یه بوسم کرد و رفت سمت اتاقش. به کونش که توی اون شلوارک نخی و نازک که جنس لختی داشت و قشنگ نشسته بود روی کونش، نگاه کردم و میدیدم که چطور مثل ژله میلرزید و بالا پایین میشد. با خودم گفتم پسر تا حالا دقت نکرده بودم، سمانه چه کونی داره. الکی نیست توی این سن یه سره واسش خواستگار میاد. همه توی کف کونش هستن و من دقت نکرده بودم. چند دقیقه بعد رفتم توی اتاقش و دیدم دمر خوابیده روی تخت و کتاب میخونه. داشت واسه کنکور آماده میشد و بیشتر وقتش رو توی اتاقش میگذروند و درس میخوند. واسه ریاضی و زبان هم کلاس کنکور میرفت. نشستم کنارش و در حالی که به کونش نگاه میکردم گفتم کمک نمیخوای؟ -نه داداش، همین الان بهترین کمک رو کردی. وای اگه کسی میفهمید این اومده خواستگاریم آبروم میرفت. دستمو گذاشتم روی قوس کمرش و گفتم ولی سوژه ی خوبی بود، تا یه ماه مسخرت میکردم و میخندیدم… داشتم میخندیدم که گفت خیلی نامردی، دلت میاد؟ بی اختیار دست کشیدم روی کونش و گفتم نه قربونت برم، شوخی میکنم. کونشو بالا انداخت و گفت پس برو واسم چایی بیار تا ببخشمت. زدم روی کونش و گفتم ای پررو… بلند شدم برم چایی بیارم که مامانم اومد داخل اتاق و گفت سمانه این چه کاری بود؟ خودم داشتم جوابش میکردم بره. -ببخشید مامان ولی گفتم خودم آب پاکی رو بریزم روی دستش تا تو هم راحت بشی. مامان: هوففففف از دست تو. حیف نبود پسر به این ماهی… خندید و سمانه با اخم گفت مامااااان… سه تایی خندیدیم و با مامانم رفتیم بیرون. براش چایی آوردم و گذاشتم کنار تختش و نشستم کنارش. گفت دستت درد نکنه و منم زدم روی کونش گفتم نوش جونت ولی واقعا حیف شد ردش کردی. همونجوری که هنوز دستم روی کونش بود چرخید و گفت سینا میکشمتا… زد روی پام و گفتم باشه بابا، اما حیف کردی. خندیدم و فرار کردم که دوید دنبالم و تا توی اتاقم اومد. پریدم روی تختم و افتاد روی من و نیشگونم میگرفت و مشت میزد. بعد نشست روی کمرم و گفت جون مامان یه بار دیگه بگی نمیبخشمت. البته همه ی این زدن ها و گفتنش با خنده بود و منم میخندیدم. گفتم به یه شرط. -شرط بی شرط، دیگه نمیگی. داشت بلند میشد که چرخیدم و نشوندمش روی شکمم. دستاش رو گرفته بودم و گفتم گوش کن بعد اگه نخواستی قبول نکن. -باشه بگو. کشیدمش طرف خودم و آروم گفتم یه بار دیگه پشتت رو لخت ببینم. صورتش سرخ شد و آروم گفت خیلی بیشعوری. دستمو ول کن کثافت. -سمانه، جون من، جون مامان فقط یه بار. -خجالت بکش و دستمو ول کن تا داد نزدم و به مامان نگفتم. -به خدا تا حالا همچین چیزی ندیده بودم، خیلی خوش استیل و قشنگ بود. اصلا فکر نمیکردم اینجوری باشی. -سینا، داد میزنم ها. -اوفففف، باشه بابا، برو. ولی به حرفم فکر کن. دلمو نشکون و بذار یه بار دیگه ببینم. فقط چند ثانیه. بلند شد و گفت فکر نمیکردم اینقدر پست و کثافت باشی. دوباره دستش رو گرفتم و گفتم نه دیوونه فکر بد نکن. به جون خودت منظور بدی ندارم. فقط دلم میخواد یه بار دیگه با دقت ببینمش. هنوز باورم نمیشه چی دیدم. انگار پروتز باشه و غیر طبیعی. -چرت نگو، کی پروتز کردم؟ -میدونم، میگم انگار کرده باشی، یعنی مثل پروتزی هاست. من که نمیخوام کاری کنم، فقط میخواستم ببینمش. -برو یه دوست دختر پیدا کن مثل من باشه و هرچقدر دلت میخواد ببین و… -باور کن پیدا نمیشه. تازه فهمیدم چرا تو اینقدر خواستگار داری. همه چشمشون دنبال پشتته. خندیدم و خودشم لبخند زد و از اون حالت ناراحتی و عصبانیت دراومد و گفت چرت نگو. ولم کن برم. -باشه قربونت برم، برو ولی بگو از دستم ناراحت نیستی. -نیستم، ولی تو هم نباید اینجوری میگفتی. -ببخش عشق داداش. حق داری، بدجوری گفتم. حالا میزاری ببینم یا نه؟ -هوففففف واقعا که… رفت و منم از پشت به کونش نگاه میکردم. دو سه روز گذشت و من هر روز میرفتم توی اتاقش و موقع درس خوندن به کونش نگاه میکردم و یکی دوبار موقع حرف زدن میزدم روی کونش و بهش دست میکشیدم. هیچی نمیگفت و هر بار یه کم بیشتر دستمو میمالیدم روش تا اینکه به زبون اومد و گفت تو چرا اینجوری شدی سینا؟ قبلا اینجوری نبودی و به پشتم دست نمیزدی. -درسته ولی از روزی که لخت دیدمت تصویرش از جلوی چشمم کنار نمیره. هنوزم باورم نمیشه. -آخه مگه چجوریه؟ -یعنی خودت نمیدونی؟… گرد و قلمبه و برجسته. خیلی خیلی برجسته و بدجور زده بیرون. سیخ وایستاده و انگار دو تا بادکنک کنار هم گذاشتی. خندید و گفت توی اون یه ثانیه اینقدر با دقت دیدی؟ -آخه واقعا خارق العاده ست. چیزیه که اصلا نمیشه فراموشش کرد. خندید و گفت شما پسرها همه مثل همدیگه اید. فقط توی فکر اینجای دخترایید. -مگه غیر من کسی بهت چیزی گفته؟ -اووووو تا دلت بخواد. غیر ممکنه برم بیرون و چند تا از این حرفها نشنوم. -تقصیر خودته، خوب لباس گشاد بپوش که جلب توجه نکنه. -هر چی بپوشم بازم معلومه. خندیدم و گفتم بله دیگه، از بس گنده و قلمبه ست. کون نیست، طاقچه ست. با خنده زد روی پام و گفت خیلی بیشعوری. برو بزار درسمو بخونم. دوباره زدم روی کونش که بازم مثل ژله لرزید و بلند شدم گفتم ولی خیلی بی معرفتی. یه خواهشی ازت کردم و رومو زمین انداختی. داشتم از اتاقش میرفتم بیرون که گفت اگه نشونت بدم دیگه دست از سرم برنمیداری؟ با خوشحالی برگشتم و گفتم آره به جون جفتمون قسم. -قسم خوردی ها. -آره دیگه. -بیا خودت ببینش و برو. من روم نمیشه شلوارمو واست بکشم پایین. صورتشو گذاشت روی تخت و دستاشو گرفت دور سرش. نشستم کنارش و هنوز باورم نمیشد قبول کرده. شاید به خاطر اعتماد و دوست داشتن زیادم بود. آخه خیلی باهم خوبیم و همدیگه رو خیلی دوست داریم. شلوارش رو دو دستی و آروم کشیدم پایین. تا زیر کونش کشیدم پایین و گفتم شرتتم میخوام بکشم پایین… هیچی نگفت و منم کشیدمش پایین. وای خدااااا، چی میدیدم، یه کون فوق العاده سکسی، گوشتی و خوشگل و بدون حتی یه خط و خال. دستامو گذاشتم دو طرفش و به چپ و راست تکونش دادم که باعث شد مثل ژله بلرزه و تکون تکون میخورد. دست کشیدم روش و آروم دو دستی فشارش دادم و خواستم لای کونش رو باز کنم که گفت نه دیگه، اونجا رو نبین. -چرا؟ نکنه دست خورده است و میترسی بفهمم؟ با همون حالتی که خوابیده بود و دستاش دو طرف صورتش بود گفت خیلی بیشعوری، تا حالا دیدی من دوست پسر داشته باشم؟ خندیدم و گفتم نه عشق داداش، شوخی کردم قربونت برم. -خب حالا دیدی دیگه، بکش بالا و برو. یه بوس از کونش کردم و گفتم چشم ولی من میخواستم سرپا باشی و ببینم. اونجوری قلمبگیش بیشتر معلوم میشه. -جر نزن دیگه، گفتی ببینم، نگفتی چجوری. -لطفا، جان من… تو که اجازه دادی، پس بذار اونجوری که میخوام ببینم. -واسه امروز بسه. برو فردا نشونت میدم. -قول میدی؟ -آره، ولی دفعه ی آخره و دیگه بهونه نمیاری ها. -باشه، دمت گرم. یه چنگ دیگه به کونش زدم و لرزوندمش و یه بوسم کردم که خندید و گفت خیلی بدی سینا. من که دوست دخترت نیستم اینجوری میکنی. برو با دوست دخترت از این کارا کن، نه با من. -اگه دوست دخترم بودی که الان اینجوری ولت نمیکردم. حیف خواهرمی. خندید و گفت ای کثافت بی شعور. بکش بالا و برو بیرون. کش شورت و شلوارش رو باهم گرفتم و مثلا زود میزدم بکشم بالا ولی در اصل داشتم با کش شلوارش کونش رو تکون میدادم و بالا پایین میکردم. گفتم لامصب اینقدر گنده است که شلوارت نمیره بالا. با این کون چطوری شلوار میپوشی؟ خندید و گفت مسخره بازی در نیار. نذار دفعه ی آخرت بشه و بزنم زیر قولم. بلند شدم و گفتم باشه بابا، چرا تهدید میکنی. اصلا من تا دم در میرم و نگاهش میکنم. وقتی رفتم بیرون و در رو بستم خودت بکش بالا. من که نتونستم. اصلا دلم نمیاد پرده بکشم روی این بهشت و خودمو از دیدنش محروم کنم. خندید و گفت وای از این زبون تو. حیف خیلی دوسِت دارم… عقب عقب میرفتم و آهنگ خداحافظ ای داغ بر دل نشسته ی احسان خواجه امیری رو میخوندم. سمانه هم میخندید. جلوی در اتاق ایستاده بودم و همچنان مشغول خوندن بودم که سرشو بلند کرد و در حالی که می خندید گفت درو ببند دیوونه… رفتم همون آهنگ رو وصل کردم به سیستم و زیادش کردم که اومد با خنده و اخم مصنوعی گفت نامرد مگه نمیبینی درس دارم. اذیت نکن دیگه، گفتم که فردا نشونت میدم. بغلش کردم و دو تا بوس محکم از صورتش کردم و گفتم عاشقتم سمانه. اونم بوسم کرد و گفت باشه، حالا خاموشش کن لطفا. -چشم عشقم، تو جون بخواه. ولش کردم و رفت توی اتاق. منم سیستم رو خاموش کردم و رفتم توی اتاقم. دراز کشیده بودم و کیرم به یاد کون خواهرم مثل سنگ شق شده بود ولی تا حالا جلق نزده بودم و دلم نمی خواست این کارو کنم. بلند شدم لباس پوشیدم و رفتم بیرون یه هوایی بخورم. زنگ زدم به آخرین دوست دخترم که کات کرده بودیم. حال و احوال کردیم و گفتم میخوام ببینمت. -شرمنده، دیر یاد من افتادی و الان دوست پسر دارم. -میشناسمش؟ -آره، مهیار. -ای بی لیاقت و بی سلیقه. ولی اگه میشه بیا ببینمت. -چکار داری؟ -بهت احتیاج دارم. حالم بده. -همون، پس کیرت راست شده یاد من کردی. خندیدم و گفتم نه دیوونه، خواهرم خونه ست و مکان هم ندارم. میخوام یه چرخی بزنیم و حال و هوام عوض بشه. -شرمنده، مهیار ببینه ناراحت میشه. -باشه بابا نخواستیم. ولی یادت باشه یه بار یه رویی انداختم و ریدی بِهم. سکوت کرد و گفت کجا بیام؟ -بیا کافی شاپ فلان، میشینم تا بیای. -باشه، اتفاقا نزدیکشم. اومد یه ساعتی باهم حرف زدیم و فکر خواهرم از سرم پرید ولی همین که ازش جدا شدم باز کون سمانه اومد جلوی چشمم. داشتم قدم میزدم که یه فروشگاه لباس زنونه دیدم. تن مانکن یه تاپ شلوارک جذب و نازک خوشگل بود. تاپش نیم تنه بود و شلوارکش کون نما. از جنس ساپورت. رفتم داخل یه سفید و یه فسفریش رو گرفتم. برگشتم خونه و رفتم داخل اتاق خواهرم. گفتم عشقم واست کادو گرفتم، ببین خوشت میاد؟ یه جوری بهم نگاه کرد و گفت سیناااا! -چیه؟ -انگار یه چیزیت میشه ها. یه جوری رفتار میکنی انگار من واقعا دوست دخترتم. خندیدم و گفتم حالا فکر کن باشی. کی بهتر از خواهر خوشگل و یکی یه دونهی خودم؟ لبخند زد و گفت حالا چی خریدی؟ -بگیر خودت ببین. داشت با خوشحالی بازش میکرد و گفت ولی بازم بدون در زدن و بیخبر اومدی ها. -بیخیال، من که همه چیزتو دیدم، چیو میخوای قایم کنی. -ولی بازم باید در بزنی. -باشه بابا، حالا ببین چطوره؟ نگاهشون کرد و با خنده گفت ای عوضی، نکنه انتظار داری اینارو جلوی تو بپوشم؟ -مگه چشه؟ -دستت درد نکنه، خیلی قشنگه ولی مامان نمیذاره بپوشم. ضد حال خوردی. -نه اتفاقا، وقتی خودمون تنهاییم بپوش. منم نگات میکنم و کیف میکنم. -عمرا، خوابشو ببینی. -سمانهههههه، لوس نشو دیگه. خندید و گفت برو حالا یکیشو بپوشم. برو تا مامان نیومده. -باشه، رنگشون رو دوست داری؟ -آره خوبه، دستت درد نکنه. رفتم توی پذیرایی که چند دقیقه بعد با اون فسفریه اومد بیرون و یه چرخی زد گفتم وای دختر چه ناز شدی. چه دافی شدی سمانه. اوففففف. خندید و گفت ممنون، خیلی خوبه، از سلیقه ت خوشم اومد. -فدات عشقم، مبارکت باشه. ولی زیرش سوتین نپوش. خندید و گفت رودل نکنی؟ -نترس، ما به خواهرمون به چشم بد نگاه نمیکنیم. -خدا کنه. خندید و رفت توی اتاقش و گفت بشین سفیده رو هم بپوشم. این بار بدون سوتین اومد و نوک سینه ی خوشگلش توی اون نیم تنه ی جذب و نازک سفید رنگ خودنمایی میکرد. گفتم دهنت سرویس، این همه خوشگلی و سکسی بودن رو از کجا آوردی دختر؟ دیوونم کردی… خندید و گفت واقعا میگی؟ بهم میاد؟ -به جان جفتمون تکی، لنگه نداری به خدا. حیف… حیف که خواهرمی خندید و گفت ممنون، دستت درد نکنه ولی اگه مامان ببینه چی بگم؟ -اگه دید بگو من خریدم، نترس خودم جوابشو میدم. -مثلا چی میگی؟ -میگم واسه دوستم خریده بودم ولی کات کردیم. منم دادمش به تو… حالا برگرد… چرخید و گفتم وای سمانه توی این شلوارک کونت بدجور خودنمایی میکنه. بکشش بالاتر… در حالی که میخندید کشید بالا و کامل رفت لای کونش. انگار که لخت باشه و دوتا لپ گرد و قلمبه ی کونش افتاد بیرون. -اوففففف خدا بگم چیکارت کنه دختر. بدجور دیوونه کننده شدی. می خندید و گفت به من چه، خودت خریدی. -مبارکت باشه، انشالله توی لباس سفید عروس ببینمت عشقم. اومد جلو و بوسم کرد گفت فدات بشم داداشی. انشالله منم توی لباس دامادی ببینمت. بغلش کردم و چند تا بوسش کردم و کونش رو دو دستی گرفتم و گفتم قربونت برم سمانه. عشق منی. عمر منی. خندید و گفت چِش مایی داداش. منم خندم گرفت و گفتم ای پدر سوخته. مثل خواستگار آخریت حرف زدی ها. شونه م رو آروم گاز گرفت و گفت یادم ننداز کثافتو. دوباره بوسش کردم و گفتم برو درش بیار تا مامان نیومده. فردا واسم بپوش. بوسم کرد و رفت توی اتاقش. منم تا جایی که دیده میشد به کونش نگاه کردم و کیرم مثل سنگ شده بود. میدونستم وقتی بغلش کردم فهمید و حسش کرد ولی اصلا به روی خودش نیاورد. رفتم لباسم رو عوض کردم و رفتم توی اتاق خواهرم. نشستم کنارش و گفتم سمانه امروز میری کلاس؟ -آره، دستمو گذاشتم پشت کمرش و گفتم باهم بریم؟ میخوام خودم برسونمت. -این همه راه می خوای بیای چیکار؟ -فدای سرت، دوست دارم کنارت باشم. چرخید نگام کرد و با لبخند گفت باشه به شرطی که بعد از کلاس بریم کافی شاپ. -چرا کافی شاپ؟ -مگه دوست دختراتو نمی بری اونجا؟ -چه ربطی داره؟ ابرو بالا انداخت و گفت از خودت بپرس. خندیدم و گفتم باشه عشقم، اتفاقا خودم میخواستم ببرمت. بعد بوسش کردم و گفتم پس صدام کن. منم میرم درس بخونم.… وقتی باهم رفتیم و با یه کورس ماشین از محل دور شدیم، دستش رو گرفتم و تا نزدیک آموزشگاه دست تو دست رفتیم. گفتم قبل از اینکه کلاست تموم بشه یه تک بزن بیام. میرم همین اطراف یه چرخی میزنم و میام. -نری دختر بازی و مخ زنی ها. من از دوست پسر خائن بدم میاد. خندیدم و گفتم چشم عشقم، من غلط بکنم. خدافظی کردیم و رفت داخل آموزشگاه. منم رفتم مشغول قدم زدن و چرخیدن شدم که یه لباس زنونه فروشی شیک دیدم و رفتم پرسیدم تاپ شورتک دخترونه دارید؟ دختره پررو پرسید واسه دوست دخترت میخوای؟ لبخند زدم و گفت آره، از اون سکسی هاشم میخوام. چند تا آورد که یکی از یکی بهتر و سکسی تر بود. قیمت کردم و دیدم پولم نمیرسه. آخه امروز هم اکسم رو برده بودم کافی شاپ، هم دو تا لباس واسه سمانه خریده بودم. الانم که میخواستم ببرمش کافی شاپ. گفتم باشه فعلا، چند روز دیگه میام میگیرم… -چرا الان نمی بری؟ -گرونه و پولم نمیرسه. -اگه پولت کمه اشکال نداره، ببر بعدا بیا حساب کن. ازت خوشم اومده. -ممنون، ولی من توی رلم؟ -خیلی دوسش داری؟ -بیشتر از جونم. -خوش به حالش. بیا این کادوی من، ببر براش. -نه ممنون، چند روز دیگه میام میبرم. از این صورتیه خوشم اومده. نگهش دار حتما میام. -باشه عزیزم، میذارمش کنار. -دمت گرم، خیلی خانمی. -فدات… برگشتم و منتظر شدم تا سمانه اومد. خودش دستمو گرفت و باهم رفتیم کافی شاپ. نیم ساعتی نشستیم و برگشتیم خونه. خیلی شاد و خوشحال بود. بابام اینا خونه بودن و سلام علیک کردیم و رفت توی اتاقش. منم رفتم لباس عوض کردم و اون روزم گذشت. فردا که دوباره خونه تنها بودیم. با اون لباس فسفریه اومد توی اتاقم و گفت سینا اینو بپوشم یا سفیده رو؟ -اوففففف قربونت برم، هر کدوم عشقته. خندید و اومد نشست کنارم گفت ممنون، دیروز خیلی خوش گذشت، بازم باهام میای؟ -آره که میام، دیگه همیشه با هم میریم ولی هر دفعه نمیتونم ببرمت کافی شاپ. -عیب نداره، به جاش میریم قد میزنیم. -ای جووووون، بیا بشین بغلم ببینمت خانم کوچولوی من. بلند شد و اومد نشست روی پام. دستامو دورش حلقه کردم و چند تا بوس آروم و محکم از صورتش و گردنش کردم. بعد چشماشو بوسیدم و گفتم کاش بشه جونمو برات بدم ولی تو رو از دست ندم و همیشه توی آغوش خودم باشی.. -خدا نکنه. -که توی آغوشم باشی؟ -نه بابا، اون یکی رو گفتم. دوباره بوسیدمش و اونم چند تا بوسم کرد و گفت برم سراغ درسهام. بلند شد و منم باهاش بلند شدم گفتم نمیخوای با این تیپ سکسی و نازت واسم برقصی؟ خندید و گفت اینجوری نگو خجالت میکشم. -چرا عشقم؟ صبر کن… -آهنگ از کامپیوترم که جلوم بود پلی کردم و بلند شدم دوتایی مشغول رقصیدن شدیم. به سینه های خوشگل بدون سوتینش زیر اون نیم تنه نگاه میکردم. شکم و کمر لخت خوشگل و باریکش با اون قرهایی که میداد دیوونم میکرد. از همه بدتر کونش بود که شلوارک رفته بود لاش و قلمبه زده بود بیرون. حتی کوس کوچولوش هم قلمبه شده بود و خط وسطش و لبه های کوچولوش معلوم بود. بود. دوباره نشستم روی صندلی و گفتم تو ادامه بده. گرم رقص شده بود و حسابی نگاهش کردم و بدنش رو دید میزدم. کیرم مثل سنگ سفت شده بود و گذاشته بودمش زیر کش شلوارکم و تیشرت م روش بود. اومد نشست روی پام و گفت بسه دیگه درس دارم سینا. -باشه عشقم، ممنون که بهم افتخار دادی. برو قربونت برم. بوسم کرد و گفت با اجازه عشقم. خندیدم و گفتم فدات بشم زندگیه من… بلند شد کونش رو تکون داد و همراه با قر دادن از اتاقم رفت بیرون. خواستم بقیهی درسم رو بخونم ولی دیدم کیرم نمیخوابه و تمرکز ندارم… بلند شدم رفتم اتاق خواهرم، دیدم دوباره دمر خوابیده و مشغول درس خوندنه. نشستم کنارش و گفتم سمانه اصلا نمیتونم تمرکز کنم و درس بخونم. دختر همه فکر و ذکرم شدی و حال و حواس برام نذاشتی. -منم همینطورم ولی هرجور شده حواسمو میدم به درسهام. -بلند شو به قولت وفا کن. -الان؟ -پس کی؟ -نمیشه فردا؟ -چرافردای؟ -الان حواست بیشتر پرت میشه که. مگه فردا امتحان نداری؟ -آره، تو بیا کاریت نباشه. بلند شد و پشتشو کرد طرفم و جلوی من ایستاد. گفت پس اینبارم خودت زحمتش رو بکش. دو دستی کونش رو گرفتم و از زیر فشار دادم و بالا پایین میکردم. بعد دستمو کشیدم لای چاک کونش و تا بالا بردم. گفت زود باش دیگه. دو دستی شلوارکش رو کشیدم پایین و دیدم شورت نداره. خندیدم و گفتم پس شورتت کوش؟ -اونم مثل سوتین نپوشیدم. بَده؟ -نه عشقم، عالیه. کون نگو بگو بهشت. مثل دو تا بادکنک افتاد بیرون و با لذت نگاهش میکردم و کیرمو میمالیدم. دستمو از زیرش فشار میدادم به بالا و ولش میکردم که مثل ژله میلرزید. میمالیدم و میلرزوندمش و فشار میدادم. هی دستم رو عوض میکردم و با اون یکی کیرمو میمالیدم. چند تا بوسش کردم و حتی صورتمو میمالیدم بهش. میخندید ولی از صداش و لرزشی که داشت معلوم بود اونم حالش خرابه. دستمو کشیدم لای کونش و سوراخش رو لمس کردم که کونش رو سفت کردم و گفت کار بد ممنوع. -نمیشه؟ -نه. -لطفا. -سینا زشته، میخواستی فقط ببینی، اجازه دادم دستم بزنی. دیگه زیاده روی نکن. بغلش کردم و نشوندمش روی کیر شقم. کیرم لای چاک کونش خوابیده بود و گفتم سینا نکن. بذار بلند شم. زشته به خدا. -سمانه حالم بده، فقط یه کم. -هیچی نگفت و منم روی کیرم جلو عقبش میکردم تا آبم اومد. لای کونش و شکمم پر شد از آبکیر و محکم بغلش کرده بودم و گردنش رو میبوسیدم. بی اختیار سینه هاش رو فشار داده بودم و مالیده بودم. گفت سینا دردم گرفت، خیلی محکم فشار دادی. -ببخشید عشقم، حالم خیلی بد بود و نفهمیدم. -ولی دفعه ی اخرت شد، دیگه نمیذارم ببینی. فقط از روی لباس ببین. دیگه این کارم باهام نکن. -ناراحت شدی؟ ببخش اذیتت کردم. بلند شد و گفت اشکال نداره ولی من خواهرتم. بذار مثل دوتا دوست باشیم، بدون کارای زشت. اونوقت جونمم واست میدم. -قربونت برم عشقم، شرمندم نکن… بدون اینکه برگردی اون دستما کاغذی رو بده… دستما رو از روی میزش داد و اول کونش اون رو پاک کردم و لای کونش رو تمیز کردم. بعد بدون اینکه شلوارش رو بکشه بالا، مستقیم از اتاق رفت بیرون. خودمم تمیز کردم و پشت سرش رفتم بیرون. رفته بود دستشویی و وقتی اومد بیرون دیدم هنوز شلوارش پایینه و نگام میکنه و لبخند میزنه. منم لبخند زدم و جفتمون شروع کردیم به خندیدن. رفتم جلو تاج کوسش رو اروم بیشگون گرفتم و گفتم ای بی حیا. -بی حیا خودتی. کشیدی پایین، خودتم باید بکشی بالا. پس همینجوری برو توی اتاقت از پشت ببینمت… اوفففف دوباره دیوونم کرد. کون خوشگل و قلمبه ش مثل چی می لرزید و بالا پایین میشد و میرفت سمت اتاقش. منم پشت سرش میرفتم و اوف اوف و جون جون میکردم. اونم بیشتر قر میداد و میخندید. دمر خوابوندمش روی تختش و شروع کردم به مالیدن و لرزوندن کونش. دبگه نتونستم خودمو کنترل کنم و شرول کردم به بوسیدم و مکیدن و لیس زدن کونش. بی اختیار صورتم رفت لای کونش و مثل یه سگ شروع کردم به لیس زدن لای کونش و سوراخش. اولش میخندید ولی یواش یواش ساکت شد. صدای نفسهاش رو میشنیدم. با خودم گفتم این که گفت دفعه ی آخرته، پس بذار درست و حسابی حال کنیم. شلوارکش رو کامل از پاش درآوردم و در حالی که لای کونش رو لیس میزدم، یواش یواش شروع کردم به لیس زدن کوسش. حرفی نمیزد و مقاومتی هم نمیکرد. یواش یواش کونش رو داد بالاتر و ردحتتر کوسش رو لیس میزدم. میمکیدمش و زبونم رو لای چاک کوسش میکشیدم و تنو تنو چوچولش رو لیس میزدم. چرخوندمش و دستاشو گذاشت روی صورتش. تاپش رو زدم بالا و سینه هاش مثل فنر پرید بیرون. یه کم مالیدم و شروع کردم خوردن و مکیدن نوک سینه هاش… تا جایی که میتونستم میکردم توی دهنم و با لبهام ماساژشون میدادم و زبونم رو میچرخوندم دورش. دوباره رفتم سراغ کوسش و اول خوب نگاهش کردم و بعد شروع کردم به خوردن. مثل باستیل میمکیدم و مثل لواشک لیس میزدم و میخوردم. خیلی خوش عطر و خوشمزه بود. وقتی ارضا شد یه جیغ آروم و کشیده از ته گوش کشید و چرخید به پهلو. نفس نفس میزد و منم کونش رو دست میکشیدم و میمالیدم. گفتم حالا پاک حساب شدیم. انصاف نبود من ارضا بشم و تو نشی. خم شدم بوسش کردم و گفتم اگه نذاشتی دوباره تکرار بشه اشکال نداره، ولی بدون در هر صورت عاشقتم، بی حد و اندازه عاشقتم و جونمو میدم برات. هیچی نگفت و بلند شدم از اتاقش اومدم بیردن. جلوی در گفتم حالا راحت استراحت کن و بشین پای درسهات. سمانه زندگی منی بخدا… رفتم توی اتاقم و تا وقتی که مامان و بابام اومدن از اتاقهامون بیرون نیومدیم. فرداش با تاپ شلوارک سفید اومد کنارم صبحونه خوردیم و غیر از سلام و صبح بخیر حرفی نزدیم. وقتی داشت برمیگشت توی اتاقش، گفتم سمانه از دستم دلخوری؟ -نه، نمیبینی اینو برات پوشیدم؟ -پس بیا یه بوس بده بینم. با لبخند اومد بغلم و چند تا بوسش کردم. اونم منو بوسید و در حالی که دستاشو دور کمرم حلقه کرد، صورتشو چسبوند به سینهم و گفت خیلی دوست دارم عشقم ولی دیگه از اون کارا نکن. -چرا قربونت برم؟ خوشت نیومد؟ -اومد، خیلی هم خوب بود و اولین بار بود چنین حس و لذتی رو تجربه کردم ولی دلم نمیخواد ادامه بدیم. درست نیست و میترسم. -از چی میترسی عشقم؟ من که نمیخوام بلایی سرت بیارم. -میدونم ولی عادت میکنیم و زشته. عشق و حرمت خواهر برادریمون از بین میره و به یه چشم دیگه به هم نگاه میکنیم. برو مثل قبل با دوست دخترت از این کارا کن. منم حواسم به درسهام باشه. دیروز اصلا نتونستم درس بخونم. -خب میذاریم بعد از کنکورت. خوبه؟ -سینااااا، لطفا، به خاطر من اگه دوسم داری دیگه تکرار نکن. اگه واقعا عاشقمی این کارو نکن. -هوففففف، باشه چشم، ولی بده داداشی ارضات کنه و سبک بشی؟ -نمیخوام، من دوست ندارم به این چیزا عادت کنم. -باشه عشقم، هر چی تو بگی. ولی قول بده اگه به روز دلت خواست، بیای پیش خودم تا راحتت کنم. دلم نمیخواد این خوشگل زیبا و سکسی من غیر از شوهرش با کس دیگه ای باشه. میتونی قول بدی؟ -چشم، قول میدم. تا حالا دختر خوبی بودم، از این به بعدم خوب می مونم. اگه هوس کردم به خودت میگم ولی حداقل تا بعد از کنکور اصلا نمیخوام. -فهمیدم، برو عشقم. برو به درسهات برس، منم برم دانشگاه امتحان بدم و بیام. -همدیگه رو بوس کریم و واسه اولین بار لبشو بوسیدم. لبخند زد و خودش دوباره لبش رو اورد جلو و لب منو بوسید. چند تا بوسه پشت سر هم به لب همدیگه زدیم و آخرش لب تو لب شدیم. شاید دو دقیقه بود که عاشقانه از هم لب میگرفتیم و بعد با لبخند صورتمو دست کشید و رفت توی اتاقش. منم حاضر شدم و رفتم دانشگاه. وقتی برگشتم و ناهار خوردیم. بردمش توی اتاقم و گفتم بیا برقصیم. اهنگ گذاشتم و دوتایی رقصیدیم، آهنگ بعدی رو خودش تنهایی رقصید و منم نگاش میکردم. شیطون کوچولو خوب نقطه ضعف منو پیدا کرده بود و کونش رو واسم قر میداد و میلرزوند و بالا پایین می انداخت. بلند شدم بغلش کردم و در حالی که لب میگرفتیم، کونش رو میمالیدم. دستمو بردم توی شلوارکش و مستقیم وبی واسطه کونش رو میمالیدم و همچنان در حال لب گرفتن بودیم. اروم هلم داد و گفت بسه عشقم، دوباره داری زیاده روی میکنی. نشستم لب تختم و نشوندمش رو پام. صورت و گردنش رو میبوسیدم و میخوردم و لب میگرفتیم. اروم سینه هاش رو میمالیدم که خودش تاپش رو زد بالا و گفت اگه میخوای بخورشون ولی یواش که دردم نگیره. یکی یکی میمالیدم و میخوردم و هر دو کیف میکردیم. دستش لای موهام بود و نازم میکرد. دستمو گذاشت روی کوسش و آروم فشار دادم که دستمو کشید و گفت اینجا ممنوعه. دوباره مشغول سینه ها و لبش شدم و دستشو گرفتم گذاشتم روی کیرم. لبشو گاز گرفت و گفت ای بی ادب. دلت نمیخواد یه بار ببینیش؟ لبخد زد و سرشو انداخت پایین. دستمو بردم سمت کش شلوارم که روشو چرخوند اونطرف. -نمیخوای ببینی؟ هیچی نگفت. منم کیرمو انداختم بیرون و دستشو گذاشتم روش. آروم سرشو چرخوند و نگاهش کرد. با دستش آروم فشارش داد و لبخند زد. صورتش قرمز شده بود و به چشمام نگاه نمیکرد تا اینکه گفت اوف چه داغ و کلفته. چطوری دخترا میتونن تحمل کنن این بره پشتشون. خندیدم و گفتم مثل آب خوردن. البته اگه از راه و روش درستش استفاده کنیم. وگرنه یه دفعه بکنم توش که جر میخوره. -یعنی چجوری؟ -تو که نمیخوای انجامش بدی، اگه یه روز خواستی امتحان کنی، خودم برات انجام میدم و میفهمی. -دلت میاد؟ -آره که میاد، ولی مطمئن باش داداش نمیذاره عشقش اذیت بشه و درد بکشه. لبخند زد و گفت میشه اون زیریشم ببینم؟ -تخممو؟ لبشو گاز گرفت و منم شلوارمو کشیدم پایینتر و گفتم بیا، اینم خایه ی سینا. خندیدم و کیرو فشار داد گفت خیلی بی ادبی ها. -ای بابا، خوب اسمش خایه ست دیگه. مثل این که اسمش کیره و اونجای تو اسمش کوسه. اسمه دیگه. دستشو گرفت زیر تخمامو کشیدش بالا گفت چرا اینقدر چروک پروکه و خندید. -مدلشه عزیزم، مال همه همینجوریه. یه کم با تخمام بازی کرد و دوباره کیرمو گرفت و چند بار دستشو روش کشید و بالا پایین کرد. بعد گفت بسه دیگه بکش بالا. حالا بی حساب شدیم. منم مال تو رو دیدم. -نخیر پاک حساب نشدیم، من مال تو رو خوردم ولی تو نخوردی. -پرو نشو، تو خودت خوردی، من که نخواستم بخوری. -منم نمیگم ولی اگه دلت میخواد بخور و امتحان کن، منم یه حالی میکنم دیگه. -من دوست ندارم. -مطمئنی؟ لبخند زد و گفت هر وقت خواستم خودم میگم. الان نه. -میترسی کثیف باشه؟ برم حموم بشورمش؟ -آره برو. -پس بیا باهم بریم و خودت ببین که تمیز میشورم. همونجا هم بخور که وقتی آبم اومد همونجا بریزم و بشورمش. -من با تو نمیام حموم. مثل دیروز حالت بد میشه و منم که لختم و نمیتونم مقاومت کنم، باهام کار بد میکنی. -نمیکنم، به جون خودت قسم خوردم و قول دادم. -اینجامم نمیخوری. -اصلا نخورم؟ -تا وقتی خودم نخواستم نه. ولی لب و سینه هام رو میتونی بخوری. پشتمم مثل الان با دست میتونی بمالی. -ای وروجک فسقلی. باشه هر چی تو بگی… لخت شدم و اونم لخت کردم رفتیم حموم. کیرمو جلوی چشمش صابون زدم و تمیز شستم. بعد گفتم حالا بشین با حوصله و آرامش بخورش. شروع کرد مالیدن و بازی کردن با کیر و خایهم بعد لیس زد و مثل من که کوسش رو میخوردم کیرمو لیس میزد. منتظر بودم بکنه توی دهنش ولی نمیکرد. گفتم بخورش دیگه. بکن توی دهنت. سرشو کرد توی دهنش و شروع کرد مکیدن و عقب جلو کردن. گفتم توی دهنت زبونت رو بچرخون دور کلاهکش. بعد تا جایی که میتونی بکن توی دهنت و عقب جلو کن… آها… افرین عشقم، اوفففففف قربون دهن داغت برم زندگیه من… جوووووون. آاااههههههه سمانه خیلی حال میده. نگام کرد و لبخند زد گفت منم خوشم میومد و خیلی بهم حال میداد. پس بیا برات بخورم. -حالا صبر کن من بخورم، شاید گذاشتم تو هم بخوری. یه خورده دیگه که ساک زد گفتم دندونات رو نکش روش. با لبت بخور… بعد خوابیدم روی زمین و گفتم بیا برعکس بخواب روی من، جفتمون همزمان مال همدیگه رو بخوریم. لبخند زد و گفت آخر کار خودتو کردی ها. باشه… اومد روی من و ۶۹ خوابیدیم. کون گنده و گوشتیه نرم و قلمبه اش جلوی چشمام بود و کوس خوشگل و خوشمزه ش روی دهنم. با لذت میخوردم و لیس میزدم و کونش رو میمالیدم. اونم کیرمو ساک میزد و گردنش رو محکم گرفته بود. با هیجان و لذت واسه هم میخوردیم و گاهی سمانه سرشو بلند میکرد و از ته دل آه و ناله میکرد و دوباره مشغول ساک زدن میشد. سه چهار دقیقه یا کمتر و بیشتر شد نمیدونم ولی با چه لرزشی ارضا شد و کوسش رو فشار میداد روی دهنم و از ته دل آه میکشید و ولو شد روی من. نفس نفس زنان گفت دیدی آخر کار خودتو کردی؟ گفتم من با تو نمیام حموم واسه همین بود. -خیلی بدی، این همه بهت حال دادم و ارضات کردم، زبونتم درازه و طلبکاری. کیرمو اروم گاز گرفت و گفت عیب نداره. ارزشش رو داشت. خیلی کیف کردم و حال داد. -نوش جونت عشقم، حالا منم ارضا کن بریم. شروع کرد ساک زدن و همینطور ادامه داد. منم با کونش بازی میکردم و کوسش رو میبوسیدم و گاهی یه لیسم بهش میزدم. بعد شروع کردم به لیس زدن سوراخ کونش تا اینکه بالاخره آبمو آورد و همه رو توی دهنش خالی کردم. -گفت اه خیلی کثافتی سینا، چرا ریختی توی دهم؟ -لامصب این همه آب کوست رو مکیدم و خوردم، این چند تا قطره اه گفتن داشت؟ -آخه بد بو و لیزه، بدم اومد. -همه دوست دارن، تو هم عادت میکنی. -نخیر، دفعه ی آخرت بود و پاک حساب شدیم. قرار نیست هر روز بخورم که عادت کنم. -حالا هر وقت پیش اومد و خوردی، منتظر اینم باش. بد نیست نترس، چیزیت نمیشه. فقط توی کوست نباید بره که حامله نشی. دهن و کون اشکالی نداره. -داشت توف میکردش روی من و دهنش رو پاک میکرد. زدم روی کونش و اونم بلند شد کامل با کون نشست روی صورتم و گفت دیگه نریزی توی دهنم ها، وگرنه اینجوری خفهت میکنم. میخندید و منم میزدم روی کونش تا بلند شد و برگشت بوسم کرد گفت ببخشید داداش، شوخی کردم. -فداتم میشم، تا باشه از این شوخی ها. خندید و با همون دهن اب کیری لب تو لب شدیم و خوابید روی من. یه ربع یا بیشتر روی من بود و باهم حرف میزدیم و لب میگرفتیم و کون و کمرش رو میمالیدم. بعد بلند شدیم خودم لیفش زدم و اونم منو لیف زد و سرمم شامپو زد. ولی نذاشت من سرشو شامپو بزنم و گفت من موهام گره میخوره و دردم میگیره، خودم باید بشورم… -خلاصه باهاش بازی کردم و توی بغلم با بدن صابونی لیز میخورد و کیرمو به کوس و کونش میمالیدم و با اون کون فوق العاده و فوق سکسیش حال کردم و اومدیم بیرون. بعد از اینکه لباس پوشیدیم گفتم سمانه بازم باهام میای حموم؟ لبخند زد و گفت فقط ماهی یه بار. بعد از کنکور بیشتر میام. پس لطفا دیگه گیر نده و مجبورم نکنی. -چشم، هر چی تو بگی… الان نزدیک یک ماهه که هر روز روزی نیم ساعت باهم میرقصیم و میمالمش و لب و سینه هاش رو میخورم ولی نمیذاره کار بیشتری کنم و منو میذاره توی خماری. فقط با اون کون خوشگل و طاقچهش منو دیوونه میکنه و میره. منم هر چند شب یه بار از فشار شهوت توی خواب جُنب میشم و گند میزنم به شورت و شلوارم. اینقدر عاشق و دیوونش شدم که دلم نمیاد با دختر دیگه ای باشم و همه جا خواهرم جلوی چشممه و هیچ کسی مثل اون نمیتونه منو تحریک کنه و دلمو ببره. باهم میریم بیرون و میبرمش تا آموزشگاه. بعدش مثل دوتا دوست پسر دوست دختر میگردیم و میچرخیم و خوش میگذرونیم. اون تاپ و شورتک رو که دیده بودم براش خریدم و وقتی میپوشه بیشتر دیوونش میشم و از شهوت به اوج میرسم. فردا یک ماه پر میشه و قراره دوباره باهام بیاد حموم. اینبار تا دو سه بار آبمو نیاره ولش نمیکنم. میخوام حسابی لاپایی با کونش حال کنم و لذتشو ببرم… نوشته: سینا واکنش ها : behrooz، mame85 و arshad 3 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
behrooz ارسال شده در 1 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 1 خرداد خواهرم دیوونم کرد - 2 بلند شدم رفتم اتاق خواهرم، دیدم دوباره دمر خوابیده و مشغول درس خوندنه. نشستم کنارش و گفتم سمانه اصلا نمیتونم تمرکز کنم و درس بخونم. دختر همه فکر و ذکرم شدی و حال و حواس برام نذاشتی. منم همینطورم ولی هرجور شده حواسمو میدم به درسهام. بلند شو به قولت وفا کن. الان؟ پس کی؟ نمیشه فردا؟ چرا فردا؟ الان حواست بیشتر پرت میشه که. مگه فردا امتحان نداری؟ آره، تو بیا کاریت نباشه. بلند شد و پشتشو کرد طرفم و جلوی من ایستاد. گفت پس اینبارم خودت زحمتش رو بکش. دو دستی کونش رو گرفتم و از زیر فشار دادم و بالا پایین میکردم. بعد دستمو کشیدم لای چاک کونش و تا بالا بردم. گفت زود باش دیگه. دو دستی شلوارکش رو کشیدم پایین و دیدم شورت نداره. خندیدم و گفتم پس شورتت کوش؟ اونم مثل سوتین نپوشیدم. بَده؟ نه عشقم، عالیه. کون نگو بگو بهشت. مثل دو تا بادکنک افتاد بیرون و با لذت نگاهش میکردم و کیرمو میمالیدم. دستمو از زیرش فشار میدادم به بالا و ولش میکردم که مثل ژله میلرزید. میمالیدم و میلرزوندمش و فشار میدادم. هی دستم رو عوض میکردم و با اون یکی کیرمو میمالیدم. چند تا بوسش کردم و حتی صورتمو میمالیدم بهش. میخندید ولی از صداش و لرزشی که داشت معلوم بود اونم حالش خرابه. دستمو کشیدم لای کونش و سوراخش رو لمس کردم که کونش رو سفت کردم و گفت کار بد ممنوع. نمیشه؟ نه. لطفا. سینا زشته، میخواستی فقط ببینی، اجازه دادم دستم بزنی. دیگه زیاده روی نکن. بغلش کردم و نشوندنش روی کیر شقم. کیرم لای چاک کونش خوابیده بود و گفتم سینا نکن. بذار بلند شم. زشته به خدا. سمانه حالم بده، فقط یه کم. هیچی نگفت و منم روی کیرم جلو عقبش میکردم تا آبم اومد. لای کونش و شکمم پر شد از آبکیر و محکم بغلش کرده بودم و گردنش رو میبوسیدم. بی اختیار سینه هاش رو فشار داده بودم و مالیده بودم. گفت سینا دردم گرفت، خیلی محکم فشار دادی. ببخشید عشقم، حالم خیلی بد بود و نفهمیدم. ولی دفعه ی اخرت شد، دیگه نمیذارم ببینی. فقط از روی لباس ببین. دیگه این کارم باهام نکن. ناراحت شدی؟ ببخش اذیتت کردم. بلند شد و گفت اشکال نداره ولی من خواهرتم. بذار مثل دوتا دوست باشیم، بدون کارای زشت. اونوقت جونمم واست میدم. قربونت برم عشقم، شرمندم نکن… بدون اینکه برگردی اون دستما کاغذی رو بده… دستما رو از روی میزش داد و اول کونش اون رو پاک کردم و لای کونش رو تمیز کردم. بعد بدون اینکه شلوارش رو بکشه بالا، مستقیم از اتاق رفت بیرون. خودمم تمیز کردم و پشت سرش رفتم بیرون. رفته بود دستشویی و وقتی اومد بیرون دیدم هنوز شلوارش پایینه و نگام میکنه و لبخند میزنه. منم لبخند زدم و جفتمون شروع کردیم به خندیدن. رفتم جلو تاج کوسش رو اروم بیشگون گرفتم و گفتم ای بی حیا. بی حیا خودتی. کشیدی پایین، خودمتم باید بکشی بالا. پس همینجوری برو توی اتاقت از پشت ببینمت… اوفففف دوباره دیوونم کرد. کون خوشگل و قلمبه ش مثل چی می لرزید و بالا پایین میشد و میرفت سمت اتاقش. منم پشت سرش میرفتم و اوف اوف و جون جون میکردم. اونم بیشتر قر میداد و میخندید. دمر خوابوندمش روی تختش و شروع کردم به مالیدن و لرزوندن کونش. دبگه نتونستم خودمو کنترل کنم و شرول کردم به بوسیدم و مکیدن و لیس زدن کونش. بی اختیار صورتم رفت لای کونش و مثل یه سگ شروع کردم به لیس زدن لای کونش و سوراخش. اولش میخندید ولی یواش یواش ساکت شد. صدای نفسهاش رو میشنیدم. با خودم گفتم این که گفت دفعه ی آخرته، پس بذار درست و حسابی حال کنیم. شلوارکش رو کامل از پاش درآوردم و در حالی که لای کونش رو لیس میزدم، یواش یواش شروع کردم به لیس زدن کوسش. حرفی نمیزد و مقاومتی هم نمیکرد. یواش یواش کونش رو داد بالاتر و ردحتتر کوسش رو لیس میزدم. میمکیدمش و زبونم رو لای چاک کوسش میکشیدم و تنو تنو چوچولش رو لیس میزدم. چرخوندمش و دستاشو گذاشت روی صورتش. تاپش رو زدم بالا و سینه هاش مثل فنر پرید بیرون. یه کم مالیدم و شروع کردم خوردن و مکیدن نوک سینه هاش… تا جایی که میتونستم میکردم توی دهنم و با لبهام ماساژشون میدادم و زبونمو رو میچرخوندم دورش. دوباره رفتم سراغ کوسش و اول خوب نگاهش کردم و بعد شروع کردم به خوردن. مثل باستیل میمکیدم و مثل لواشک لیس میزدم و میخوردم. خیلی خوش عطر و خوشمزه بود. وقتی ارضا شد یه جیغ آروم و کشیده از ته گوش کشید و چرخید به پهلو. نفس نفس میزد و منم کونش رو دست میکشیدم و میمالیدم. گفتم حالا پاک حساب شدیم. انصاف نبود من ارضا بشم و تو نشی. خم شدم بوسش کردم و گفتم اگه نذاشتی دوباره تکرار بشه اشکال نداره، ولی بدون در هر صورت عاشقتم، بی حد و اندازه عاشقتم و جونمو میدم برات. هیچی نگفت و بلند شدم از اتاقش اومدم بیردن. جلوی در گفتم حالا راحت استراحت کن و بشین پای درس ات. سمانه زندگی منی بخدا… رفتم توی اتاقم و تا وقتی که مامان و بابام اومدن از اتاقهامون بیرون نیومدیم. فرداش با تاپ شلوارک سفید اومد کنارم صبحونه خوردیم و غیر از سلام و صبح بخیر حرفی نزدیم. وقتی داشت برمیگشت توی اتاقش، گفتم سمانه از دستم دلخوری؟ نه، نمیبینی اینو برات پوشیدم؟ پس بیا یه بوس بده بینم. با لبخند اومد بغلم و چند تا بوسش کردم. اونم منو بوسید و در حالی که دستاشو دور کمرم حلقه کرد، صورتشو چسبوند به سینهم و گفت خیلی دوست دارم عشقم ولی دیگه از اون کارا نکن. چرا قربونت برم؟ خوشت نیومد؟ اومد، خیلی هم خوب بود و اولین بار بود چنین حس و لذتی رو تجربه کردم ولی دلم نمیخواد ادامه بدیم. درست نیست و میترسم. از چی میترسی عشقم؟ من که نمیخوام بلایی سرت بیارم. میدونم ولی عادت میکنیم و زشته. عشق و حرمت خواهر برادریمون از بین میره و به یه چشم دیگه به هم نگاه میکنیم. برو مثل قبل با دوست دخترت از این کارا کن. منم حواسم به درسهام باشه. دیروز اصلا نتونستم درس بخونم. خب میذاریم بعد از کنکورت. خوبه؟ سینااااا، لطفا، به خاطر من اگه دوسم داری دیگه تکرار نکن. اگه واقعا عاشقمی این کارو نکن. هوففففف، باشه چشم، ولی بده داداشی ارضات کنه و سبک بشی؟ نمیخوام، من دوست ندارم به این چیزا عادت کنم. باشه عشقم، هر چی تو بگی. ولی قول بده اگه به روز دلت خواست، بیای پیش خودم تا راحتت کنم. دلم نمیخواد این خوشکل زیبا و سکسی من غیر از شوهرش با کس دیگه ای باشه. میتونی قول بدی؟ چشم، قول میدم. تا حالا دختر خوبی بودم، از این به بعدم خوب می مونم. اگه هوس کردم به خودت میگم ولی حداقل تا بعد از کنکور اصلا نمیخوام. فهمیدم، برو عشقم. برو به درسهات برس، منم برم دانشگاه امتحان بدم و بیام. همدیگه رو بوس کریم و واسه اولین بار لبشو بوسیدم. لبخند زد و خودش دوباره لبش رو اورد جلو و لب منو بوسید. چند تا بوسه پشت سر هم به لب همدیگه زدیم و آخرش لب تو لب شدیم. شاید دو دقیقه بود که عاشقانه از هم لب میگرفتیم و بعد با لبخند صورتمو دست کشید و رفت توی اتاقش. منم حاضر شدم و رفتم دانشگاه. وقتی برگشتم و ناهار خوردیم. بردمش توی اتاقم و گفتم بیا برقصیم. اهنگ گذاشتم و دوتایی رقصیدیم، آهنگ بعدی رو خودش تنهایی رقصید و منم نگاش میکردم. شیطون کوچولو خوب نقطه ضعف منو پیدا کرده بود و کونش رو واسم قر میداد و میلرزوند و بالا پایین می انداخت. بلند شدم بغلش کردم و در حالی که لب میگرفتیم، کونش رو میمالیدم. دستمو بردم توی شلوارکش و مستقیم وبی واسطه کونش رو میمالیدم و همچنان در حال لب گرفتن بودیم. اروم هلم داد و گفت بسه عشقم، دوباره داری زیاده روی میکنی. نشستم لب تختم و نشوندمش رو پام. صورت و گردنش رو میبوسیدم و میخوردم و لب میگرفتیم. اروم سینه هاش رو میمالیدم که خودش تاپش رو زد بالا و گفت اگه میخوای بخورشون ولی یواش که دردم نگیره. یکی یکی میمالیدم و میخوردم و هر دو کیف میکردیم. دستش لای موهام بود و نازم میکرد. دستمو گذاشت روی کوسش و آروم فشار دادم که دستمو کشید و گفت اینجا ممنوعه. دوباره مشغول سینه ها و لبش شدم و دستشو گرفتم گذاشتم روی کیرم. لبشو گاز گرفت و گفت ای بی ادب. دلت نمیخواد یه بار ببینیش؟ لبخد زد و سرشو انددخت پایین. دستمو بردم سمت کش شلوارم که روشو چرخوند اونطرف. نمیخوای ببینی؟ هیچی نگفت. منم کیرمو انداختم بیرون و دستشو گذاشتم روش. آروم سرشو چرخوند و نگاهش کرد. با دستش آروم فشارش داد و لبخند زد. صورتش قرمز شده بود و به چشمام نگاه نمیکرد تا اینکه گفت اوف چه داغ و کلفته. چطوری دخترا میتونن تحمل کنن این بره پشتشون. خندیدم و گفتم مثل آب خوردن. البته اگه از راه و روش درستش استفاده کنیم. وگرنه یه دفعه بکنم توش که جر میخوره. یعنی چجوری؟ تو که نمیخوای انجامش بدی، اگه یه روز خواستی امتحان کنی، خودم برات انجام میدم و میفهمی. دلت میاد؟ آره که میاد، ولی مطمئن باش داداش نمیذاره عشقش اذیت بشه و درد بکشه. لبخند زد و گفت میشه اون زیریشم ببینم؟ تخممو؟ لبشو گاز گرفت و منم شلوارمو کشیدم پایینتر و گفتم بیا، اینم خایه ی سینا. خندیدم و کیرو فشار داد گفت خیلی بی ادبی ها. ای بابا، خوب اسمش خایه ست دیگه. مثل این که اسمش کیره و اونجای تو اسمش کوسه. اسمه دیگه. دستشو گرفت زیر تخمامو کشیدش بالا گفت چرا اینقدر چروک پروکه و خندید. مدلشه عزیزم، مال همه همینجوریه. یه کم با تخمام بازی کرد و دوباره کیرمو گرفت و چند بار دستشو روش کشید و بالا پایین کرد. بعد گفت بسه دیگه بکش بالا. حالا پاک حساب شدیم. منم مال تو رو دیدم. نخیر پاک حساب نشدیم، من مال تو رو خوردم ولی تو نخوردی. پرو نشو، تو خودت خوردی، من که نخواستم بخوری. منم نمیگم ولی اگه دلت میخواد بخور و امتحان کن، منم یه حالی میکنم دیگه. من دوست ندارم. مطمئنی؟ لبخند زد و گفت هر وقت خواستم خودم میگم. الان نه. میترسی کثیف باشه؟ برم حموم بشورمش؟ آره برو. پس بیا باهم بریم و خودت ببین که تمیز میشورم. همونجا هم بخور که وقتی آبم اومد همونجا بریزم و بشورمش. من با تو نمیام حموم. مثل دیروز حالت بد میشه و منم که لختم و نمیتونم مقاومت کنم، باهام کار بد میکنی. نمیکنم، به جون خودت قسم خوردم و قول دادم. اینجامم نمیخوری. اصلا نخورم؟ تا وقتی خودم نخواستم نه. ولی لب و سینه هام رو میتونی بخوری. پشتمم مثل الان با دست میتونی بمالی. ای وروجک فسقلی. باشه هر چی تو بگی… لخت شدم و اونم لخت کردم رفتیم حموم. کیرمو جلوی چشمش صابون زدم و تمیز شستم. بعد گفتم حالا بشین با حوصله و آرامش بخورش. شروع کرد مالیدن و بازی کردن با کیر و خایهم بعد لیس زد و مثل من که کوسش رو میخوردم کیرمو لیس میزد. منتظر بودم بکنه توی دانش ودی نمیکرد. گفتم بخورش دیگه. بکن توی دهنت. سرشو کرد توی دهنش و شروع کرد مکیدن و عقب جلو کردن. گفتم توی دهنت زبونت رو بچرخون دور کلاهکش. بعد تا جایی که میتونی بکن توی دهنت و عقب جلو کن… آها… ذفرین عشقم، اوفففففف قربون دهن داغت برم زندگیه من… جوووووون. آاااههههههه سمانه خیلی حال میده. نگام کرد و لبخند زد گفت منم خوشم میومد و خیلی بهم حال میداد. پس بیا برات بخورم. حالا صبر کن من بخورم، شاید گذاشتم تو هم بخوری. یه خورده دیگه که ساک زد گفتم دندونات رو نکش روش. با لبت بخور… بعد خوابیدم روی زمین و گفتم بیا برعکس بخواب روی من، جفتمون همزمان مال همدیگه رو بخوریم. لبخند زد و گفت آخر کار خودتو کردی ها. باشه… اومد روی من و ۶۹ خوابیدیم. کون گنده و گوشتیه نرم و قلمبهش جلوی چشمام بود و کوسش خوشکل و خوشمزه ش روی دهنم. با لذت میخوردم و لیس میزدم و کونش رو میمالیدم. اونم کیرمو ساک میزد و گردنش رو محکم گرفته بود. با هیجان و لذت واسه هم میخوردیم و گاهی سمانه سرشو بلند میکرد و از ته دل آه و ناله میکرد و دوباره مشغول ساک زدن میشد. سه چهار دقیقه یا کمتر و بیشتر شد نمیدونم ولی با چه لرزشی ارضا شد و کوسش رو فشار میداد روی دهنم و از ته دل آه میکشید و ولو شد روی من. نفس نفس زنان گفت دیدی آخر کار خودتو کردی؟ گفتم من با تو نمیام حموم واسه همین بود. خیلی بدی، این امه بهت حال دادم و ارضات کردم، زبونتم درازه و طلبکاری. کیرمو اروم گاز گرفت و گفت عیب نداره. ارزشش رو داشت. خیلی کیف کردم و حال داد. نوش جونت عشقم، حالا منم ارضا کن بریم. شروع کرد ساک زدن و همینطور ادامه داد. منم با کونش بازی میکردم و کوسش رو میبوسیدم و گاهی یه لیسم بهش میزدم. بعد شروع کردم به لیس زدن سوراخ کونش تا اینکه باباخره آبمو آورد و همه رو توی دهنش خالی کردم. گفت اه خیلی کثافتی سینا، چرا ریختی توی دهم؟ لامصب این همه آب کوست رو مکیدم و خوردم، این چند تا قطره اه گفتن داشت؟ آخه بد بو و لیزه، بدم اومد. همه دوست دارن، تو هم عادت میکنی. نخیر، دفعه ی آخرت بود و پاک حساب شدیم. قرار نیست هر روز بخورم که عادت کنم. حالا هر وقت پیش اومد و خوردی، منتظر اینم باش. بد نیشت نترس، چیزیت نمیشه. فقط توی کوست نباید بره که حامله نشی. دهن و کون اشکالی نداره. داشت توف میکردش روی من و دهنش رو پاک میکرد. زدم روی ککنش و اونم بلند شد کامل با کون نشست روی صورتم و گفت دیگه نریزی توی دهنم ها، وگرنه اینجوری خفهت میکنم. میخندید و منم میزدم روی کونش تا بلند شد و برگشت بوسم کرد گفت ببخشید داداش، شوخی کردم. فداتم میشم، تا باشه از این شوخی ها. خندید و با همون دهن اب کیری لب تو لب شدیم و خوابید روی من. یه ربع یا بیشتر روی من بود و باهم حرف میزدیم و لب میگرفتیم و کون و کمرش رو میمالیدم. بعد بلند شدیم خودم لیفش زدم و اونم منو لیف زد و سرمم شامپو زد. ولی نذاشت من سرشو شامپو بزنم و گفت من موهام گره میخوره و دردم میگیره، خودم باید بشورم… خلاصه باهاش بازی کردم و توی بغلم با بدن صابونی لیز میخورد و کیرمو به کوس و کونش میمالیدم و با اون کون فوق العاده و فوق سکسیش حال کردم و اومدیم بیرون. بعد از اینکه لباس پوشیدیم گفتم سمانه بازم باهام میای حموم؟ لبخند زد و گفت فقط ماهی یه بار. بعد از کنکور بیشتر میام. پس لطفا دیگه گیر نده و مجبورم نکنی. چشم، هر چی تو بگی… الان نزدیک یک ماهه که هر روز روزی نیم ساعت باهم میرقصیم و میمالمش و لب و سینه هاش رو میخورم ولی نمیذاره کار بیشتری کنم و منو میذاره توی خماری. فقط با اون کون خوشگل و طاقچهش منو دیوونه میکنه و میره. منم هر چند شب یه بار از فشار شهوت توی خواب جُنب میشم و گند میزنم به شورت و شلوارم. اینقدر عاشق و دیوونش شدم که دلم نمیاد با دختر دیگه ای باشم و همه جا خواهرم جلوی چشممه و هیچ کسی مثل اون نمیتونه منو تحریک کنه و دلمو ببره. باهم میریم بیرون و میبرمش تا آموزشگاه. بعدش مثل دوتا دوست پسر دوست دختر میگردیم و میچرخیم و خوش میگذرونیم. اون تاپ و شورتک رو که دیده بودم براش خریدم و وقتی میپوشه بیشتر دیوونش میشم و از شهوت به اوج میرسم. فردا یک ماه پر میشه و قراره دوباره باهام بیاد حموم. اینبار تا دو سه بار آبمو نیاره ولش نمیکنم. میخوام حسابی لاپایی با کونش حال کنم و لذتشو ببرم… نوشته: سینا واکنش ها : arshad و mame85 2 . آموزش تماشای فیلم ها - آموزش دانلود فیلم ها - آموزش تماشای تصاویر . لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
arshad ارسال شده در 7 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد خواهرم دیوونم کرد 3 اونشب از ذوق و خوشحالیه اینکه فردا دوباره قراره با خواهر خوشکل و سکسیم بریم حموم تا نصفه شب خوابم نبرد و هزار جور نقشه کشیدم که چکار کنم و چطوری بکنمش. به این فکر میکردم که راضیش کنم تا سوراخی بده و به طریقهی راضی کردنش فکر میکردم. ولی آخرش گفتم حالا زوده، اول رازیش کنم درست و حسابی لاپایی بده و این تابو توی ذهنش به طور کامل بشکنه، بعد برم سراغ سوراخی زدن. اما بازم با کیر شق و حشری به راضی کردنش فکر میکردم و نقشه میکشیدم. نفهمیدم کی خوابم برد و صبح به زور بیدار شدم. خواهرم صبحونه ش رو خورده بود و رفته بود سراغ درس خوندن. صبحونه خوردم و بی سروصدا رفتم توی اتاقش و دیدم این بار نشسته روی صندلی و پشت میزش درس میخونه. معمولا بیشتر روی تخت خوابش درس میخوند ولی اینبار داشت تمرین حل میکرد. سلام کرد و جواب دادم و گفتم صبح بخیر. چه عجب تنبل خان. بازم میخوابیدی. امروز کلاس ندارم و با خیال راحت خوابیدم. بلند شو بریم اتاق من. با لبخند گفت چه خبره؟ با این شرتکی که پوشیدی خودت خوب میدونی چه خبره. بلند شو خودتو لوس نکن که تا نصف شب از ذوق امروز خوابم نبرد. خندید و گفت من که همیشه پیشتم و توی بغلت. حالا داخل حموم یا بیرون چه فرقی داره که اینقدر ذوق کردی؟ دستمو کردم زیر رونش و بلندش کردم. در حالی که میخندید دستاشو دور گردنم حلقه کرد و بوسیدمش. گفتم میریم فرقشو نشونت میدم. جون سینا اگه بخوای کار بدی کنی دفعه ی آخرت میشه. گفته باشم. نترس عشقم. میخوام بعد از یه ماه کوس و کونت رو لخت ببینم. قراره واسه همدیگه رو بخوریم. کلی خوش میگذرونیم و کیف میکنیم. فقط همینه ها، فکر دیگه ای نکنی. مثلا چه فکری؟ نخوای از پشت بکنی که من اصلا طاقتش رو ندارم. نه عزیز دلم، نه عشق ابدیه من. تا تو نخوای من انگشتمم توش نمیکنم. ولی زبونمو توش میکنم. خندید و گفت خیلی کثیفی، چندش. وقتی کردم و خوشت اومد بازم این حرفو میزنی؟ وارد اتاقم شدم و گذاشتمش روی تختم. خوابیدم روش و شروع کردیم لب گرفتن. آروم آروم رفتم سراغ گوش و گردنش و تاپش رو زدم بالا و سینه خوردن رو شروع کردم. تاپش رو کامل از تنش درآوردم و تیشرت خودمم درآوردم. شرتک سکسیش رو که خیلی ازش خوشش میومد و بیشتر از همه اینو برام میپوشید، از پاش درآوردم و گفتم جووووون، کوسشو ببین، دیشب شیو کردی لعنتی؟ خندید و گفت میخواستم زبر نباشه. دمت گرم. دیروز که مالیدمش فهمیدم موهاش بلند شده. از روی شلوارک معلوم بود؟ آره، خش خش میکرد. 😅 خندیدیم و برگشت دمر خوابید گفت یه کم ماساژم بده. کونتو؟ همه جامو. چشم عشقم. رفتم روغن زیتون بیارم که گفت پس کجا میری؟ بخواب الان میام. فکر کردی فرار میکنم؟ خندید و گفت از شما پسرا بعید نیست. نه عشقم، حداقل تا نکنمت ولت نمیکنم. ای کثافت عوضی. از طرف خودم نگفتم، به عنوان یه پسر گفتم. تا دختره و نکردن که ولش نمیکنن. تو چی؟ من؟! اندازه ی موهای سرمم بکنمت ول کنت نیستم. خیلی بیشعوری. خوابشو ببینی داداش جون. والا چرا دروغ بگم، یه ماهه دارم خوابشو میبینم و صبح بیدار میشم میبینم جنب شدم. خندید و گفت بگو جون من. به جون جفتمون. 😅 لبشو گاز گرفت و رفتم سمت آشپزخونه. با شیشه ی روغن زیتون اومدم و گفتم میخوام یه ماساژ مخصوص بهت بدم. ایول، دمت گرم عشقم. حالا شدم عشقت؟ یه دقیقه پیش که داداش بودم. داداشمی، عشقمی، زندگیمی. همه چیزمی. باشه بابا خر شدم😂… مشغول ماساژ دادنش شدم و با آرامش کارمو انجام میدادم. وقتی کمر و بازوهاش تموم شد و داشتم کونش رو با لذت میمالیدم گفت سینا توی خواب باهام چیکار میکنی؟ مگه دست منه که چکار کنم، خوابه دیگه. میدونم، خوب چه خوابی میبینی؟ همین کارایی که توی بیداری میکنیم به اضافه ی کارایی که تو ممنوع کردی و دوست نداری. مثلا چی؟ مثلا دارم لاپایی میکنمت و آبم میاد میریزم لای کونت. یا از کون میکنمت و سوراخ کون تنگ و داغت کیرمو مثل یه ماهی میبلعه توی خودش و آبمو میکشه بیرون. عمرا، مگه اینکه فقط خوابشو ببینی.😂 عیب نداره، من به خوابشم قانعم. مهم اینه که تو از دستم ناراحت نشی. وگرنه عشق که فقط سکس نیست. واقعا این حرف دلته؟ آره عشق داداش، چرا باید دروغ بگم؟ فکر کردی اگه بخوام نمیتونم بکنمت؟ مثلا الان کونت چرب و لیزه، بذارم لاش و فشار بدم، ذارتی لیز میخوره و میره توش. ولی من هیچ وقت دلم نمیخواد ناراحتت کنم. تا خودت نخوای کیرمو لای کونتم نمیذارم چه برسه به توش. فدات داداش، به خدا منم خیلی عاشقتم ولی خب خیلی زشته کسی به داداشش کون بده. از طرفی هم میترسم، اگه کونم پاره هم نشه و جر نخورم، حداقل مطمئنم دردش خیلی زیاده. اگه تو بخوای کاری میکنم که نه جر بخوری، نه درد بکشی. یه لحظه خودتو شل بگیر… نه سینا، نکنی توش. نه دیوونه، صبر کن یه کار دیگه دارم، فقط خودتو شل بگیر و هیچ عکس العملی نداشته باش. لای کونش رو روغن ریختم و انگشت کوچیکم رو آروم آروم فرو کردم توی کونش. گفتم خیلی درد داره؟ نه زیاد. بهت قول میدم کیرمم بره توش بیشتر از این درد نکشی الان انگشتم تا آخر توی کونته. واقعا؟ آره، دقت کن. تکونش دادم و عقب جلو میکردم گفت راست میگی، دردش کمه. فکر میکردم بیشتر از این باشه. ترسش از دردش بیشتره. ولی لامصب چه کون تنگ و نازی داری ها، انگشتمم داره شق میشه چه برسه به کیرم. خندید و سوراخ کونش تکون میخورد. انگشت کوچیکه رو که هنوز داشتم توی کونش تکون میدادم، کشیدم بیرون و انگشت اشاره رو آروم کردم توش. حلقه ی نازک و تنگ کونش به انگشتم فشار میاورد ولی اصلا اعتراضی نکرد و حرفی از درد نزد. آروم عقب جلوش میکردم و نشسته بودم روی رونش. با اون یکی دستمم کونش رو میمالیدم و بعد از یکی دو دقیقه انگشتم رو کشیدم بیرون و انگشت شستم رو کردم توش. اون یکی دستمم کردم لای پاهاش و کوسش رو میمالیدم. بلند شدم تا پاهاشو باز کنم و راحتتر باشم. نشستم وسط پاهاش و در حالی که کوسش رو با روغن میمالیدم و کونش رو انگشت میکردم گفتم سمانه درد داری؟ نه زیاد. خوشت میاد؟ اِی، بد نیست. بلند شو روی زانو و کونتو بده بالا. همینکارو کرد و منم به جای مالیدن کوسش، شروع کردم به لیس زدن و خوردنش. مزه ی روغن زیتون میداد. کوسش مثل یه کولوچه ی کوچولو و خوشکل از زیر کونش زده بود بیرون و با آب کوسش و روغن لیز شده بود. زبونمو روی چوچولش حرکت میدادم و انگشت شستمو دیگه تا آخرش که قسمت کلفت عضلهی شستم بود کرده بود توی کونش. آروم میکشیدم بیرون و دوباره آروم تا آخر میکردم توش. سوراخ کون نازک و ظریفش زود شل کرده بود و با اون همه روغنی که ریخته بودم لیز و روان شده بود. یواش یواش لب از سکوت باز کرد و آه میکشید. گفتم انگار داره حال میده بهت. آره سینا، خیلی خوبه، خوشم میاد. یه دقیقه ی دیگه هم اینکارو ادامه دادم و انگشتم رو کشیدم بیرون. اینبار دوتا انگشت وسط و اشاره رو با هم کردم توش. آی آی کرد ولی تحمل کرد و تکون نخورد. به پشت خوابیدم لای پاش و گفتم کوستو بذار روی دهنم. گفت بچرخ منم واسه تو رو بخورم. نمیخوای برم حموم بشورمش؟ نه، دیدم دیشب بعد از من رفتی حموم. گفتم آره، منم رفتم شیو کردم. بلند شدم شلوارم رو درآوردم. چرخید و به کیرم که شق بود نگاه کرد و گفت وای سینا یعنی اینو میتونم تحمل کنم؟ میتونی ولی امروز نمیکنمت. میخوام تا ماه بعد هر روز با انگشت آمادت کنم، موافقی؟ نمیدونم، هر کار بهتره بکن. فقط اذیت نشم. مطمئن باش زندگیه من. تو اذیت بشی خودمو میکشم. وای نه، خدا نکنه. ۶۹خوابیدیم و من کوسش رو میخوردم و اون کیرم رو ساک میزد. گفتم شیطون خوب وارد شدی. مسخره نکنی ها، چند تا فیلم دیدم تا خوب یاد بگیرم. چند بارم با خیار تمرین کردم. آفرین، ولی دیگه فیلم نبین، خوب نیست برات. هر چی میخوای بدونی خودم یادت میدم. هر چی باید میدیدم دیدم، دیگه احتیاجی ندارم نگاه کنم. بهتر. در حین خوردن کوسش، دو انگشتی کرده بودم توی کونش و تلمبه میزدم توش. اونم بین ساک زدنش آه میکشید و دوباره ساک میزد تا نزدیک ارضا شدنش دیگه نتونست ساک بزنه و فقط آه و ناله میکرد که در لحظه ی ارضا شدنش کیرمو کرد توی دهنش و با ناله و لرزش ارضا شد و کوسش رو فشار میداد به دهنم. بعدش شل شد و ولو شد روی من. منم دیگه انگشتامو حرکت نمیدادم ولی هنوز توی کونش بود. سمانه این حال و ارضا شدنت با دفعه ی قبلی فرقی داشت؟ آره، خیلی بهتر بود، خیلی حال داد سینا. نوش جونت، تو که حال میکنی من بیشتر لذت میبرم. چون خیلی عاشقتم. کیرمو بوس کرد و صورتش رو گذاشت روش. رونم رو دست میکشید و گفت منم عاشقتم، کاش داداشم نبودی و میشد شوهرم بشی. آخ اگه بدونی منم چقدر دلم همینو میخواد. حیف… وقتی شوهر کنم و برم، بدون تو چکار کنم؟ مگه قراره کجا بری؟ هر جا بری زود به زود میام پیشت. حتی بازم باهم حال میکنیم. یعنی به شوهرم خیانت کنم؟ نه، فقط با منی، با کس دیگه ای نیستی که. تازه اون موقع جلوتم باز میشه و مثل یه زن و شوهر واقعی سکس میکنیم. تازه اون موقع ست که معنی سکس واقعی رو میفهمیم. میشم شوهر دومت. خندید و گفت خیلی دیوونه ای. مجنونتم. دیوونتم سمانه. اینا هوسه، از روزی که منو لخت دیدی اینجوری شدی. قبل از اونم عاشقت بودم، ولی فقط به عنوان خواهرم، اما بعد از اون فهمیدم اونی که دنبالش میگشتم کنار خودمه. عشق و سکس یکی شد و دیگه فراتر از عشق خواهر برادری عاشقت شدم. حس میکنم همهی زندگیم فقط تویی. به جون خودت از اون روز تا الان به هیچ دختری نگاه نکردم و دلم نمیخواد با هیچ کسی باشم جز تو. همه جا و هر وقت فقط تو رو میبینم. منم همینطور، میخوام دائم پیش تو باشم و فقط مال هم باشیم. آره دقیقا منم همینو میخوام. کیرمو گرفت دستش و دوباره شروع کرد به ساک زدن. گفت دوباره نریزی توی دهنم. ضد حال نزن دیگه. آخه اینجا روی تختتیم، توی حموم نیستیم که. توف میکنم تختت کثیف میشه. خوب نگهش دار برو توی توالت توف کن. حالا حتما باید بریزی توی دهنم؟ همه ی مزه ش به همینه. هوفففف… ادامه داد و با لذت کیرمو میمالید و ساک میزد تا بالاخره آبم اومد و همه رو خالی کردم توی دهنش. اوم اوم میکرد و همهی آبمو توی دهنش جمع کرد. بعد بلند شد و رفت توی روشویی توالت دهنش رو شست اومد. خودشو انداخت روی من و گفت خیالت راحت شد؟ لبخند زدم و گفتم ممنون عشقم، خیلی عالی بود. واسه منم عالی بود. حالا برم سراغ درسم؟ قرار بود بریم حموم، یادت رفت؟ کاری که میخواستی کردی دیگه. آره، ولی بریم یه بارم اونجا حال کنیم. اومد بلند بشه که بریم گفتم یه لحظه صبر کن… چرا همش تو روی من میخوابی؟ منم میخوام روی تو بخوابم. بیا اینجا بخواب. کمرم روغنیه، روتختیت چرب میشه و بوی روغن زیتون میگیره ها. فدای سرت. اصلا میزارمش کنار… اینم از این، حالا بیا بخواب… به پشت خوابید و منم خوابیدم روش. داشتیم لب میگرفتیم و کیرمو به لای رونهاش میمالیدم. گوش و گردنش رو میخوردم و دوباره حالش خراب شد و چشمهاش خمار و شهوتی شده بود. کیر منم دوباره شق شده بود و عمود گذاشتم لای پاهاش و میمالیدم به کوسش. بغلم کرده بود و همزمان که گردنش رو میخوردم آه میکشید. گفتم خوشت میاد؟ اوهوم. اوففففف سمانه هر چی باهات حال کنم سیر نمیشم. عشقم تو چقدر باحالی، چه بدنی داری، چقدر نرم و لطیفی. واییییی خیلی ماهی. چشمای مستت منم مست میکنه. چی میشد زن من میشدی. اگه تو زنم میشدی تا آخر عمر به هیچ زنی نگاه نمیکردم. سرمو گرفت و لب توو لب شدیم و بعد گفت اگه تو شوهرم میشدی دیگه هیچ آرزویی نداشتم. همیشه دلم یکی میخواست که از هر نظر مثل تو باشه. تمام صورتش رو بوسه بارون کردم و دوباره لب گذاشتم روی لبش. چنان لبی ازش گرفتم که باورتون نمیشه. شهوت و عشق با هم آمیخته شده بودن و یه چیزی شده بود مثل معجون بهشتی. وای که چه حالی داد. کیرم مثل سنگ شده بود و تمام تنم آتیش. لای پاش تلمبه میزدم و ول کن لبهاش نبودم. تازه آبم اومده بود و میدونستم اینبار آبم دیرتر میاد. حسابی که لبش رو خوردم، یه استراحت به کیرم دادم و کشیدمش بیرون. رفتم سراغ سینه هاش و با لذت میخوردمشون و میمالیدم. سینه های خوشکل و فنریه خواهر ۱۸ ساله و سکسیه خودم بودن و مثل قحطی زده ها میخوردم و کیف میکردم. یکی یکی عوض میکردم و هر کدوم رو که میخوردم، اون یکی رو میمالیدم. تا میتونستم توی دهنم می کشیدم و همونطوری که کیرمو ساک میزد، منم ممه های نازنینش رو ساک میزدم. قشنگ سیر شدم و رفتم سراغ کوسش. آب انداخته بود و مثل یه غنچه ی گل که روی گلبرگش شبنم زده میدرخشید. اول بوسه بارونش کردم و بعد با لذت شروع کردم به مکیدن و خوردنش. پاهاشو دادم بالا و انگشتمو آروم فرو کردم توی کوسش. خیسی توف خودم و آب کوسش همراه با چربی روغن زیتون که هنوز لای کونش و توی سوراخش بود کارو راحت کرده بود ولی گفتم بهتره کرم هم بزنم که خوب چرب و لیز بشه تا کمترین درد رو داشته باشه. واسه همین بلند شدم کرم آوردم و مالیدم روی سوراخ کونش. با نوک انگشتم داخلش رو هم حسابی کرم زدم و به کوس و کونش و چشمهای خواهرم نگاه میکردم. با اون چشمهای مست شهوت و لبهای خوشگلش بهم لبخند میزد و حرفی نمیزد. خواستم ببینم چی میگه، پرسیدم بازم کوست رو بخورم؟ با لبخند گفت آره. همراهش کونتم انگشت کنم؟ آره دیگه، پس واسه چی کرم زدی؟ خندیدم و گفتم واسه زیبایی. خودشم خندید و از شکمش بوسه زدم تا کوسش. بعد انگشتمو کردم توی کونش و گفتم درد داری؟ نه، خوبه. شروع کردم کوس لیسی و همزمان با انگشتم تلمبه میزدم توی کونش. بعد دو انگشتی کردم و دیدم چیزی نگفت، منم ادامه دادم و همچنان توش تلمبه میزدم. حس کردم نزدیک ارضا شدنشه که سرمو از کوسش جدا کردم. اینبار سه انگشتی کردم توی کونش و به چشماش نگاه کردم دیدم چندان واکنشی نداشت و انگار یه کوچولو دردش گرفت. گفتم خوبی؟ اوهوم، بخور دیگه. چند بار انگشتهامو توی کونش عقب جلو کردم و نگاهش میکردم، بعد دوباره به خوردن کوسش ادامه دادم که دیگه اینبار زیاد طول نکشید و با آه و ناله های بلند تر و کشیده ارضا شد. ولش نکردم و همینطور کوسش رو لیس میزدم و کونش رو انگشت میکردم که گفت بسه سینا، وااااییییی داداش دیگه نمیتونم الان جیغ میزنم ها. چرخید به پهلو و انگشتهامو از کونش کشیدم بیرون. پاهاشو که جمع کرده بود کشیدم و صافش کردم و به حالت دمری خوابوندمش. کونش رو میمالیدم و میلرزوندم و چند تا گاز آروم از لپهای نرم کونش گرفتم. خوابیدم روش و کیرمو افقی گذاشتم لای چاک کونش. آروم فشار میدادم و کیرمو میمالیدم لاش. اون کون قلمبه و نرمش زیرم واقعا عالی بود و انگار روی ابرها بودم. اولین بار بود که روی کونش خوابیده بودم. هیچ اعتراضی نکرد و راحت خوابیده بود. بوسش میکردم و قربون صدقه ش میرفتم. دستهامو زیر شکم و سینه هاش حلقه کرده بودم و یکی از سینه هاش رو آروم توی دستم فشار میدادم. از حس کردن بدن نرم و لطیفش با اون کون فوق العاده ش که زیرم مثل دوتا بادکنک نرم و گرم بود، بینهایت لذت میبردم. کیرم لای اون بهشت نرم و گرم چنان حالی میکرد که از شدت شق بودن مثل سنگ شده بود. اصلا دلم نمیخواست آبم بیاد و می خواستم ساعتها رو کونش بخوابم. تا حالا هیچ دختری اینجوری منو حشری نکرده بود و اینقدر لذت و عشق و حال رو یک جا به من نداده بود. این همه کون دختر گاییدم ولی این حال کردن لا کونی به همه ی اونها می ارزید. با خودم گفتم حالا ببین اگه بکنم توش چه حالی میده… سمانه، عشقم ببخش از اذیتت میکنم. نه خوبه. تو هم ارضا شو راحت بشی. آب کیرمو بریزم لای کونت دوباره ناراحت نمیشی؟ آروم خندید و گفت مگه توی دهنم ریختیش چیزی گفتم؟ آخ قربونت برم. به خدا عشقی، خیلی ماهی. صورتش و گوشهی لبش رو میبوسیدم و همینجوری کیرمو میمالیدم لای کونش و خودمو به کونش فشار میداد. گاهی هم مثل کون کردن کمر میزدم و میکوبیدم روش. انگار داشتم عقده های این یک ماهه رو خالی میکردم و همه جوره داشتم از کونش لذت میبردم. تا نزدیک میشدم و می خواست آبم بیاد، ثابت و بی حرکت میخوابیدم و بعد از کمی استراحت دوباره ادامه میدادم. فکر کنم نیم ساعتی روی کونش بودم و به حالت نشسته و خوابیده با کونش حال میکردم. نشسته بودم زیر کونش و در حالی که کیرمو لای کونش گذاشته بودم، کونش رو میمالیدم. سر کیرمو می کشیدم روی سوراخش و آروم نرمیه کلاهکش رو میکردم توش تا دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و بالاخره آبم اومد. یه جوری تنظیم کردم که همه رو مستقیم ریختم روی سوراخش. با کمی فشار که می دادم فکر کنم آبم توی سوراخشم خالی شد. چون کمی کلاهک کیرم رفته بود توش. بعدش دیدم با آبم سوراخش لیز شده و وسوسه شدم یه کم بیشتر فشار دادم که کامل تا ختنه گاه رفت توش. خواهرم آی آی کرد و کشیدم بیرون گفتم دردت گرفت؟ آره، ولی زیاد نبود. حس کردم سوراخم داره کش میاد و ترسیدم. فدات بشم سمانه، خیلی حال کردم. به جون خودت همین به بار به اندازه ی تمام عشق و حالهای عمرم بهم مزه داد و کیف کردم. کیرم کمی شل شد و نرم و نازک شده بود. با همون حال فشار دادم و آروم با دست نگهش داشتم فرو کردم توی کونش. دیدم چندان دردی نمیکشه و داره لیز میخوره میره توش. دوباره کامل خوابیدم روش و گفتم الان کیرم توی کونته. درد داری؟ یه کم، مثل همون وقتیه که انگشتت رو کرده بودی توش. قربونت برم، حالا دیدی گفتم نترس، دیدی داداشت کارشو بلده؟ آره دیگه، اینقدر دخترای بدبخت رو کردی که اوستا شدی. هر دو خندیدیم و محکم بغلش کرده بودم. گفتم اصلا دلم نمیخواد از روی کونت بلند بشم. خیلی خوبه، خیییلی. همهی بدنت نرم و لطیف و پر از لذته. منم خوشم میاد ولی دیر میشه ها، حمومم میخوایم بریم، درسم دارم. حالا که با هزار زحمت کیرمو کردم توی کونت؟ آخه… خب بازم میزارم بکنی توش، نترس. جون من جدی میگی؟ آره، به جون مامان. حتما یه ماه دیگه؟ هومممممم… نه زودتر، هفته ی دیگه. ایول، قول میدی؟ آره قول میدم. فداتم عشقم. بلند شدم و کیرم از توی کونش کش اومد و اومد بیرون. این همه مدت کیرم شق مونده بود و طفلی کیرم خسته شده بود. سمانه هم معلوم بود حسابی کیف کرده و این دو بار ارضا شدنش خیلی بهش حال داده بود. انگار ترسش از کون دادن ریخته بود و حتی حالم کرده بود که قبول کرد به جای یک ماه دیگه، هفته ی دیگه حال کنیم، اونم از کون و سوراخی. رفتیم حموم و اول کون اون رو شستم و بعد کیر خودمو. دوباره زیر دوش بغلش کردم و چند دقیقه مثل دو تا عاشق همدیگه رو به آغوش کشیده بودیم. بعدش همدیگه رو لیف زدیم و با همون بدنهای کفی چسبیدیم به هم و باهاش بازی میکردم و توی بغلم لیز میخورد. کونش رو میمالید به کیرم و خیلی حال میداد. دوباره کیرم شق شد و از جلو و از پشت لاپایی و لا کونی میزدم و حال میکردم. کوس و کونش رو میمالیدم و لب میگرفتیم و هر دو مست لذت و شهوت بودیم. اینبار دیگه خیلی باهم راحت تر از حموم قبلی بودیم و کیرمو میگرفت و میمالیدش یا میذاشت لای پاهاش و میمالید به کوس یا کونش. دیگه خجالتش کامل ریخته بود و راحتِ راحت بود. منم خوشحال بودم و واسه خودم با اون بدن آفتاب مهتاب ندیده و دست نخورده ی خواهرم حال میکردم و کمال لذت رو میبردم و به خودم افتخار میکردم. خواهر مهربون و خوشگلم با این بدن و کون محشر که توی این سن این همه خاطرخواه و خواستگار داره، حالا دیگه فقط مال خودم بود و خیالم راحت بود که هر جور بخوام باهاش حال میکنم… فرداش که از دانشگاه اومدم، رفتم توی اتاقش و دیدم روی تختش خوابیده و درس میخونه. سلام کردیم و واسش بوس فرستادم. بلند شد اومد بغلم کرد و لب گرفتیم. بعد سرشو چسبوند به سینهم و گفت برو لباست رو عوض کن بیا یه کم پیشم بخواب. خوابت میاد؟ آره، میخوام توی بغلت بخوابم. رفتم لباسهامو درآوردم و فقط با یه شورت اومد پیشش. لبخند زد و گفت نگفتم سکسیش کن. یعنی برم لباس بپوشم؟ نمیخواد، بیا بخواب پیشم. بغلش کردم و نوازشش میکردم و لب و بوسه میگرفتیم. یواش یواش دستم رفت سمت کونش و میمالیدمش. دست کشیدم لای کونش که حس کردم یه چیزی لای کونشه. شرتک جین پاش بود و تا آخر کشیده بود بالا. گفتم این چیه؟ لبخند زد و گفت خیاره. کردم توی کونم تا عادت کنه و بتونم کیرتو تحمل کنم. دیروز فهمیدم کوچیک شده بود و نرم بود که رفت توش. اگه سفت و بزرگ بود دردم میگرفت. خندیدم و گفتم ببینمش. دمر خوابید و شرتش رو کشیدم پایین دیدم یه خیار که تقریبا کلفتیش نصف کیر من بود کرده توی کونش. دردت نگرفت؟ با کرم چربش کردم و آروم آروم کردم توش. از کجا به فکرت رسید؟ از یکی از همکلاسیهام شنیده بودم. گفته بود قبل از این که برم خونه ی دوست پسرم با خیار خودمو آماده میکنم. خندیدم و گفتم عجب جنده ای بوده اون. آروم خیار رو کشیدم بیرون و لای کونش رو باز کردم و به سوراخش که یه عالمه کرم مالیده بود نگاه کردم. دوباره خیار رو کردم توش و شروع کردم به عقب جلو کردنش. میخندید و میگفت نکن، امروز بهت نمیدم ها. فعلا هر روز با خیار خودمو آماده میکنم و هر روز یه کم کلفت ترش رو میذارم. لپ کونش رو بوسیدم و خیار رو تا ته کردم توی کونش و شرتکش رو کشیدم بالا. بعد رفتم کادویی که چند روز پیش موقعی که برده بودمش آموزشگاه، از همون مغازه که فروشنده ی خوشگل و مهربونی داشت، براش خریده بودم آوردم و دادم بهش. با خنده و خوشحالی گفت بازم لباس سکسی خریدی؟ ببین خوشت میاد. درش آورد و با خوشحالی نگاهش میکرد. یه شورت لامبادا یا به قول بچه ها نخ در بهشت با سوتین ست خودش. جلوی شورت و روی کاپهای سوتین یه قلب داشت و خیلی ازش خوشش اومده بود. خواست بپوشه که گفتم الان نه، بذار باشه فردا ظهر که اومدم بپوش و با هم ناهار بخوریم و بریم واسم برقص. لبخند زد و گفت باشه، فردا که اومدی حسابی سورپرایزت میکنم. آخ قربون عشقم برم. خواهر یکی یه دونهی خوشگل و سکسی خودمی. بوسم کرد و گفت ممنون عشقم، تو هم شوهر و داداش خوشگل و خوشتیپ خودمی… ادامه دارد… نوشته: سینا واکنش ها : shgholghamar و mame85 1 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
mame85 ارسال شده در 22 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد خواهرم دیوونم کرد (پایانی) سلام، دوستان از حمایت شما عزیزان ممنونم. اینقدر استقبالتون خوب بود که از خودم خجالت کشیدم.😁 بریم سراغ ادامهی ماجرا: سمانه گفت فردا سوپرایزم میکنه ولی در حین بوسه و قربون صدقه رفتن بودیم که دوباره شروع کردم به مالیدن کونش و تحریک شدم. بهش گفتم میخواستم امروزم با انگشت کونت رو آماده کنم ولی خودت زرنگی کردی و خیار گذاشتی توش. حالا من امروز چیکار کنم؟ خندید و گفت اگه دوست داری همین خیار رو توی کونم عقب جلو کن. خودش شرتکش رو کشید پایین و گفتم باشه ولی دلم میخواست همزمان کوستم بخورم که بیشتر حال کنی. -نه جان من. دیروز اون همه ارضام کردی که بعدش جون نداشتم درس بخونم و گرفتم خوابیدم. -باشه، یه کار دیگه میکنم. تو راحت بخواب. شورت و شلوارم رو در آوردم و نشستم روی رونش. دقیقا زیر کونش بودم و کیر شقم رو دادم پایین و کردم لای پاهاش. دقیقا چسبیده بود به کوسش و شروع کردم آروم کیرمو میمالیدم بهش. خیار رو هم گرفته بودم و همزمان باهاش توی کونش تلمبه میزدم. گفتم خوبه؟ خوشت میاد؟ -آره، کیر داغت خیلی خوبه. با یه دستم کونش رو میمالیدم و میلرزوند. با دست دیگه خیار رو توی کونش فرو میکردم و بالا پایین میبردم. با کیرمم لای پاش تلمبه میزدم و کوسش رو حال میاوردم. خیلی حال میداد و منظره فوق العاده سکسی و لذت بخشی بود. دو سه دقیقه مشغول بودم که گفتم سمانه این خیاره خیلی توی کونت روان شده و معلومه به یه خیار بزرگتر احتیاج داری. -نه داداش، همین خوبه. -انگشتامو بکنم بهتر نیست؟ -نمیدونم، من که دارم حال میکنم. بلند شدم سرم آوردم و انگشتمو چرب کردم و توف انداختم لای کونش که از قبل با کرم چرب و لیز بود. اول دو انگشتی کردم و بعد از سه دقیقه تلمبه زدن، انگشت سومم رو هم اضافه کردم. کیرمم میمالیدم به کوس خیسش که با توفی هم که خودم به کیرم زده بودم قشنگ لیز شده بود و روی کوسش لیز میخورد. خم شدم روش و همزمان گردنش رو هم میخوردم که آه و نالهش اتاق رو برداشت و کونش رو زیرم بالا پایین میکرد. دیدم داره ارضا میشه که کیرم رو کشیدم بیرون. با خودم گفتم فعلا زوده و بذار همینطور حشری بمونه تا بیشتر با کونش بازی کنم و انگشتش کنم. همین که بلند شدم، خودش کونش رو داد بالا و روی زانوهاش قمبل کرد و گفت سینا بیشتر بکن توش. تا تهش بکن. منم که داداش حرف گوش کنی هستم 😉 به حرفش گوش دادم و سه تا انگشتم رو تا آخر توی کونش فرو میکردم و همزمان با انگشت شستم کوسش رو میمالیدم. خیلی راحتتر از دیروز داشتم توی کونش انگشت میکردم و اونم خیلی بیشتر خوشش اومده بود و لذت میبرد. کوسش حسابی خیس بود و انگشتم لای کوسش لیچ لیچ میکرد. هوس کردم بخورمش و اونم که حسابی حشری بود و مطمئنا نه نمیگفت. -سمانه ۶۹ بخوابیم و مال همدیگه رو بخوریم؟ -آاااههههه، آرهههه آره بیااااا… خوابیدم و اومد روی من. دوباره انگشتش کردم و مشغول کوس لیسی و خوردن و مکیدنش شدم. سمانه هم با لذت کیرم رو میمالید و ساک میزد. یک دقیقه نشد که ارضا شد و با تکونها و لرزش بدنش و صدای آه و ناله های جیغ مانندش راحت شد و افتاد روی من. انگشتهام هنوز توی کونش بود اما دیگه تکون نمیدادم. گفتم سکسی خانم سبک شدی؟ -آره، آخرش کار خودتو کردی. -پس منم سبک کن بریم یه دوش بگیرم. -باهم بریم؟ -نترس، کاریت ندارم عشقم. -هووففففف، الانم قرار نبود کاری کنی ولی ببین چی شد. خندیدم و خودشم خندش گرفت. -نه جون خودت کاری نمیکنم، یه کم بازی میکنیم و بیا بشین سر درسهات. منم میرم یه چرتی میزنم. -پس بریم همونجا آبتو بیارم. میدونم میخوای بازم بریزی توی دهنم. -نه، میخوام بازم بزارم روی سوراخت و بریزم روش. -وای نه تو رو خدا، دیروزم خیلی ترسیدم. آبت لیز خورد و رفته بود روی کوسم. میترسم آخرش حاملهم کنی. -باشه، پس سرشو میکنم توی کونت که همش بریزه اون توو. کیرمو گرفت و دوباره مشغول ساک زدن شد. وقتی حس کردم دارم نزدیک میشم. گفتم بسه سمانه داره میاد ولی ول نکرد و همینطور ساک زد تا آبم اومد و همهش خالی شد توی دهنش. بلند شد و چرخید سمت من. دهنشو باز کرد و آب کیرمو توی دهنش نشونم داد و نوک سینهم رو نیشگون گرفت و رفت دستشویی. وقتی برگشتم هنوز همونجوری روی تخت خوابش ولو بودم. اومد گفت تیرت به سنگ خورد، نه؟ ولی من که حال کردم. نمیدونم چرا دلم خواست دوباره آبت توی دهنم بیاد. -اشکال نداره، اینم حال داد. خم شد بوسم کرد و لب گرفتیم. بعد گفت بلند شو بریم دیگه، مگه نمیخواستی بریم دوش بگیریم؟ -آره بریم. تاپش رو درآورد انداخت روی تخت و باهم رفتیم حموم. طبق قولی که بهش داده بودم، کاری جز بازی و مالیدنش و شوخی کردن نکردیم و خودمون رو شستیم و دوش گرفتیم اومدیم بیرون. بعد از اینکه خودمون رو خشک کردیم، گفت سینا برو یه خیار کلفت تر بیار و خودت زحمتش رو بکش بکن توی کونم. -ولش کن، یه ساعت دیگه مامان میاد و یه وقت موقع راه رفتن خیاره میاد بیرون و مامان میفهمه. نمیتونی که دوباره شرتک جینت رو بپوشی که نگهش داره. -نگران نباش، دوتاشورت روی هم میپوشم که محکم نگهش داره. شورت تنگ میپوشم میدم لای کونم که نذاره بیاد بیرون. خندیدم و گفتم انگار تو بیشتر از من مشتاقی که کونت زودتر آماده بشه و کیرمو بکنم توش. خودشم خندید و گفت چرا دروغ بگم، خیلی دلم میخواد امتحان کنم. مطمئنا کیر داغ و کلفتت خیلی بیشتر از انگشت و خیار حال میده. هر دو داشتیم می خندیدیم که خودش رفت از یخچال یه خیار برداشت. با آب داغ شستش تا هم تمیز بشه، هم گرم بشه. داد به من و گفت بیا بریم. خیاره کمی از قبلیه کلفت تر بود ولی کوتاه تر. گفتم کلفت تر از این نبود؟ -بود، برم بیارم؟ -آره، بیار که زودتر آماده بشی. منم مثل خودت دلم میخواد زودتر بکنمت. دوباره خندیدیم و رفت یه کلفت ترش رو شست و آورد. این دیگه راحت سه چهارم کلفتیه کیرم رو داشت. قمبول کرد روی تختش و اول با زبون زدن و لیسیدن کونش حال کردم. بعد به سوراخش و خیار کرم زدم و یه توف هم روی سوراخش انداختم و خیار رو هم توفی کردم که دیگه حسابی لیز باشه. با کمی فشار و حوصله، خیار رو تا نزدیک انتها کردم توی کونش و نگه داشتم. بعد آروم آروم عقب جلوش کردم. شاید دو سه دقیقه داشتم با خیار توی کونش تلمبه میزدم که دیدم کوسش دوباره خیس شد و آبش راه افتاد. گفتم عشقم آب کوست راه افتاده، میخوای بخورمش؟ هیچی نگفت ولی پاهاشو بیشتر باز کرد. منم شروع کردم به لیس زدن کوسش و همزمان به تلمبه زدن خیار توی کونش ادامه دادم. تا جایی که ارضا شد و دمر افتاد روی تخت. منم خیلی حشری شده بودم و دلم میخواست همون لحظه خیار رو بکشم بیرون و کیرمو بزارم جاش. اما جلوی خودمو گرفتم. دیدن کون گرد و قلمبه و خوشکل خواهرم با خیاری که سرش از لای کونش زده بود بیرون خیلی هوس انگیز بود. هنوز داشت از لذت ارضا شدن، عضلات کونش رو منقبض میکرد و کوسش رو به تخت فشار میداد تا اینکه شل کرد و آروم گرفت. کمر و کونش رو ماساژ دادم و چند تا گاز یواش از کونش گرفتم و مکیدمش. بعد گفتم عشقم اگه میخوای بخوابی بخواب و استراحت کن ولی قبلش لباس بپوش. -اون شورت مشکیه رو با اون صورتی که پاپیون داره واسم میاری؟ رفتم از کشوی لباس زیرهاش شورتها رو همراه یه سوتین براش آوردم. شورت مشکیه تنگ بود و اول اون رو پاش کردم و خیار رو فشار دادم توی کونش و شورتش رو تا جایی که میشد کشیدم بالا و لبه های شورت رو کردم لای کونش. کامل خیار رو مهار کرده بود. اون یکی شرتش رو هم پاش کردم و گفتم بلند شو راه برو ببینم نمیزنه بیرون… بشین پاشو… خوبه. حالا لباس خونگیهای خودت رو بپوش. منم برم یه چرتی بزنم.… همدیگه رو بغل کردیم و یه لب توپ و حسابی گرفتیم و رفتم اتاق خودم… شب موقعی که شام میخوردیم، با کونی که خیار توش بود، روبروی خودم نشسته بود و به هم نگاه میکردیم و لبش رو گاز میگرفت و چشمک میزد. قبل از خواب هم یه سر اومد اتاقم و با لبخند شیرینش آروم گفت دیدی مامان اینا چیزی نفهمیدن؟ بوسیدمش و گفتم آره عشقم. حالا بگو فردا از دانشگاه اومدم قراره چه سوپرایزی بشم؟ -اگه بگم که دیگه سوپرایز نیست. خندیدیم و یه لب کوتاه گرفتیم و شب بخیر گفتیم رفت اتاقش… فردا ظهر برگشتم خونه و دیدم داره غذا گرم میکنه. با همون شورت لامبادا و یه تاپ کوتاه بود. رفتم بغلش کردم و حسابی بوسیدمش و لب گرفتیم و کونش رو میمالیدم. گفتم عشقم با این شورته چقدر سکسی تر شدی و کونت بدجور بفرما میزنه. -خب بفرما. هر دو خندیدیم و گفتم من که از خدامه ولی… -میدونم، فعلا برو دستات رو بشور بیا ناهار بخوریم…. بعد از ناهار گفت بیا بریم اتاقم یه چی نشونت بدم. رفتیم و یه خیار به کلفتیه کیرم نشونم داد و خندید. گفت صبح مجبور شدم رفتم خیار سالادی و گوجه خریدم فقط به خاطر این. با بدبختی کردمش توی کونم و تا قبل از اینکه بیای توش بود. گفته بودی واست این شورت رو بپوشم، منم مجبور شدم درش بیارم. همینطور که هر دو میخندیدیم و خیار توی دستش بود و تکون تکونش میداد گفتم اگه این دو سه ساعت توی کونت بوده پس الان آماده ای که دیگه واقعا بکنم. -آره عشقم، اینم همون سوپرایزی که گفته بودم. -جووووون، بالاخره قراره به آرزوم برسم. بغلش کردم و حسابی بوسش کردم و لب گرفتیم. بلندش کردم روی دستام و بردمش اتاق خودم گذاشتمش رو تخت. افتادم روی بدن نرم و لطیفش و مشغول لب گرفتن شدیم و تمام صورت و چشمهاش رو میبوسیدیم. گردنش رو میخوردم و پشت کمرم رو فشار میداد. کیرم شده بود مثل سنگ و فشار میدادم به رونها و کوسش. بلند شدم و لباسهام رو درآوردم. سمانه نگاهم میکرد و لبخند زیبا و چشمهای مستش دیوونم کرده بود. تاپش رو کشیدم بالا و شورتش دو درآوردم. تمام بدنش رو ذره ذره از لب و گردن خوردم رفتم پایین. بازوهاش، دستها و انگشتهاش، سینه و شکم و کوس و رون، ساق پا و تا انگشتهاش، همه رو خوردم و مکیدم و لیس زدم. از ذره ذره ی بدنش لذت بردم و کیف کردم. چقدر این دختر خوشمزه و خوردنیه. دوباره برگشتم سراغ کوسش و اینبار تا ارضا نشد ولش نکردم. چنان کوسش رو میمکیدم و لیس میزدم انگار از قحطی برگشتم و از تشنگی و گشنگی دارم میمیرم. آب کوسش رو میمکیدم و دیوونم کرده بودم. صدای آه و ناله های شهوتناک و مستانه ی خواهر خوشگلم اتاق رو پر کرده بود و منو بیشتر تحریک میکرد. وقتی ارضا شد، دمر خوابوندمش و دوباره از پشت گردنش شروع کردم به خوردن و لیس زدن تا کمر و کون و رون و ساق و پاشنه ی پاهاش. دوباره برگشتم سراغ کونش و حسابی مالیدمش و باهاش بازی کردم. لپهای نرم و لطیفش رو آروم گاز میگرفتم و میمکیدم و صورتم رو میمالیدم بهش. سوراخ کونش چرب بود و بو و مزه ی کرم میداد ولی خوردم و لیس زدم و زبونم رو فرو میکردم توش. بهش گفتم قنبل کرد و کونش رو داد بالا. لاشو باز کردم و زبونم رو میچرخوندم دور سوراخش و میکردم توش. سوراخ کونش باز شده بود و راحت زبونم میرفت توش. وقتی یه دل سیر کونش رو خوردم و کیف کردم، تازه شروع کردم با کرم و توف انگشت کردن توی اون سوراخ قرمز و خوشگل که داشت بهم لبخند میزد و میگفت امروز کیرت رو میخوام. قشنگ داشت بفرما میزد و منم که خیالم راحت بود که خواهرم بله رو داده و اجازه ی ورود دارم، پس با خیال راحت و بدون عجله پیش میرفتم. درسته از شهوت به مرز جنون رسیده بودم و حشر و شهوت تمام بدن و مغزم تا کیرم رو درگیر کرده بود ولی فعلا داشتم با همین کارها لذت میبردم و به خواهرم هم لذت میدادم. سمانه تمام مدت ساکت بود و فقط با آه و ناله های دیوانه کننده ش، حال کردن و لذت بردنش رو نشون میداد. با دو انگشت و بعدش با سه تا انگشت توی کونش تلمبه میزدم و کوسش رو هم میمالیدم. بعدش انگشت چهارم رو هم کردم توش و دیگه ناله هاش بلندتر شده بود. وقتی خوب عادت کرد، دیگه خودش کونش رو به دستم فشار میداد. اون کون خوشگل و سوراخ نازک و کیر نخورده ش، کش اومده بود و راحت باز شده بود. طوری که چهار تا انگشتم راحت توش حرکت می کرد و وقتی می کشیدم بیرون، سوراخش باز میموند و یواش یواش جمع میشد. دیگه آماده ی آماده بود و وقتش بود کیرمو فرو کنم توش. انگشتهامو توش میچرخوندم و با دست دیگه به کیرم کرم میمالیدم. غیر از کرم، توف هم مالیدم به کیرم و حسابی لیز شده بود. وقتی گذاشتمش روی سوراخ کونش و فشار دادم، خیلی راحت رفت داخل ولی حلقه ی نازک کونش رو دور کیرم حس میکردم که به کیرم فشار میاورد. سمانه آه کشید و گفت وای سینا چه خوبه، دردم نگرفت. -قربونت برم عشقم، من که گفته بودم داداشت کارشو خوب بلده. حالا صبر کن و لذتش رو ببر. یکی دو دقیقه آروم توی کونش تلمبه میزدم و دیدم جواب میده سرعت رو بیشتر کردم. به کونش و تلمبه زدنم نگاه میکردم، کونش رو باز کرده بودم و ورود و خروج کیرم رو توی سوراخ کون خواهرم نگاه میکردم. بدجور حال میداد و بی نهایت لذت میبردم. بالاخره به کون خواهرم رسیدم و فتحش کردم. الان کیرم داشت تا آخرش می رفت توی کونش و باور نکردنی ترین اتفاق زندگیم رقم خورده بود. خوابهایی که میدیدم حالا به حقیقت پیوسته بود و واقعا در حال گاییدن کون تنها خواهرم بودم که از دید من زیباترین و سکسی ترین دختری بود که میشناختم. بین تمام دخترهایی که باهاشون سکس کرده بودم، از همه شون سرتر بود و هست. دیگه نمیتونستم بیشتر از این طاقت بیارم و این همه لذت رو تحمل کنم. آبم در حد انفجار رسیده بود و با چندتا تلمبه ی محکم و عمیق، توی عمق کونش خودمو خالی کردم و هر چی آب توی کمرم بود خالی کردم توی کون خوشگل و داغ خواهرم. این بهترین و لذت بخش ترین ارضای عمرم بود. دمر خوابوندمش و همونجوری افتادم روش. همینطور که کیرم می خوابید و کوچیک میشد، سوراخ کون اونم جمع میشد. کون نرم و قلمبه ش زیرم بود و چند تا بوس از صورت و گوشه ی لب و گردنش کردم و گفتم مرسی عشقم. باورم نمیشه به این راحتی کونت رو کردم و تو هم به این راحتی و بدون درد تونستی تحمل کنی. همش به خاطر همکاری و زرنگیه خودته که با خیار کونت رو آماده کردی. واقعا ممنونتم سمانه جونم. -فدات بشم داداش جونم، منم خیلی حال کردم. بالاخره طعم کون دادن واقعی رو چشیدم و کیف کردم. -به جون خودت این مدت به هیچ دختری نگاه نکردم، از این به بعدم نمیکنم. فقط خودت، فقط عشقم خواهر گلم. -قربونت بشم داداشی. خودمو آماده کردم واسه کیرت که امتحانش کنم. بهت کون دادم و حالشو بردم ولی قرار نیست هر روز منو بکنی ها. -باشه عشقم، هر وقت خودت بخوای حال میکنیم ولی یه چیزی میگم گوش کن و نه نیار. -جانم. -بهتره یه مدت هر روز بکنمت که کونت عادت کنه، وگرنه زیاد فاصله بیافته دوباره کونت تنگ میشه و همه ی این کارهایی که این چند روز کردیم رو دوباره باید تکرار کنیم. -یعنی هر روز سکس کنیم و بذارم منو اینجوری بکنی؟ -فعلا فقط برای چند روز. بعدش دیگه هر وقت خودت خواستی. الان بد بود و حال نکردی؟ -نه اتفاقا خیلی هم خوب بود. باشه سینا، هر جور خودت صلاح میدونی، بالاخره تو سابقه داری و بهتر میدونی. خندیدیم و بوسش میکردم و قربون صدقهش میرفتم. با اینکه دلم نمیخواست اما از روی کونش بلند شدم و خوابیدم کنارش. اومد توی بغلم و مشغول لب گرفتن شدیم. بعدش گفت ولی خوب شد، دیگه آبتو توی دهنم نمیریزی. خندیدم و گفتم ای عوضی، دیروز خودت ولش نکردی و خواستی بیاد توی دهنت. خندید و گفت آخه خوردن کیرت خیلی داشت حال میداد. ولی آبتم چندان بد مزه نیستش. اگه خواستی بازم میخورمش واست. کیر خوشگل و خوشمزه ی داداشیه خودمه. تازه میخوام یواش یواش تمرین کنم و مثل توی فیلمها تا تهش بکنم توی حلقم. به قول بچه ها حلقی بزنم واست. -تو که دیگه مدرسه نمیری، ولی انگار هنوز با همکلاسیهات ارتباط داری ها. اونم ارتباط های منحرف و بد. خندیدیم و گفت بالاخره باید از اون با تجربه هاشون آمار بگیرم دیگه. -نمیخواد، خودم هرچی لازم باشه بهت یاد میدم. اونا فقط منحرفت میکنن. -نترس، من بهت خیانت نمیکنم. توی خونه راحت خوابیدم و درسمو میخونم، هوس سکس و کیر هم کنم خودت هستی. چه احتیاجی دارم خودمو گرفتار پسرای توی خیابون کنم. حیف نیست داداش به این خوشگلی و خوشتیپی دارم، اونوقت برم با پسرای دل و ول مردم؟ همه ی همکلاسی هام چشمشون دنبال تو بود، اونوقت من برم دنبال یکی دیگه؟ خندیدم و گفتم واقعا؟ -آره عشقم. -کدومشون؟ -به تو ربطی نداره، فضولی ممنوع. خندیدیم و گفتم باشه بابا، همینجوری پرسیدم. -خدا کنه راست بگی. در حالی که میخندیدیم، بلند شد و گفت بیا بریم حموم تا یه ساکم برات بزنم. هوس کردم. -باشه ولی اول بیا یه بار دیگه کوستو بخورم و ارضات کنم. -از حموم اومدیم بخور که بعدش بخوابم و خستگیم در بره. اینجوری نمیشه درس خوند… خلاصه اون روز گذشت و الان به غیر از پنج شنبه جمعه ها که مامان بابام خونه هستند، بقیه ی روزها هر وقت بخواهیم سکس داریم. یه هفته ی اول که هر روز کونش میزاشتم ولی الان دیگه یکی دو روز در میونه. میرم توی اتاقش میخوابم روش و با حوصله و آرامش میکنمش. نمیذارم آبم زود بیاد و بینش استراحت میکنم و طولش میدم. گاهی اوقاتم داخل حموم یا اتاقم میاد واسم ساک میزنه. خیلی کارش بهتر شده و نصف کیرمو راحت توی دهنش میکنه و گاهی از نصف هم رد میکنه. هر بار آبمو توی دهنش میارم و میشینه مزه مزه میکنه و عجله ای واسه خالی کردنش نداره. حتی همین دفعهی آخری نصفش رو قورت داد. داره مثل پورن استارها عمل میکنه و اونا شدن الگوی سکسش. میاد خودش میشینه روی کیرم و مثل اسب سواری با کیر توی کونش بالا پایین میکنه و کونش رو قر میده روی کیرم. توی لب گرفتن خودم استادش کردم و زبون دادن و زبون خوردن رو یاد گرفته. خیلی خوب لب میده و واقعا دیوونم میکنه. کافیه بیاد سراغم و لب بگیره که کیرم سریع شق میشه و می افتم به جونش. دیگه قلق همدیگه رو فهمیدیم و بدون حرف و کلامی میفهمیم که طرف مقابل سکس میخواد. به نظرم توی این مدت که کونش رو میمالم و همچنین از وقتی که دارم میکنمش، کونش درشت تر و سکسی تر شده. سینه هاش رو زیاد نمیمالم و بیشتر میخورمشون. آخه نمیخوایم زود شل و آویزون بشه. فعلا که شانس با من یار شده، چون عشق و حال راحت و بی درد سر و سکس توپ و عالی با خواهر خوشکل و فوق العاده سکسی خودم همیشه به راهه و همه چی خوب و عالی پیش میره. امیدوارم واسه شما هم از این عشق و حال های عالی ردیف بشه و حالشو ببرید. شب و روزتون خوش. پایان نوشته: سینا واکنش ها : Ragnarrr955 1 آموزش تماشای فیلم ها - آموزش دانلود فیلم ها - آموزش تماشای تصاویر لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده