رفتن به مطلب

داستان سکسی برده شدن برای دوست دخترم و مادرش


migmig

ارسال‌های توصیه شده


ارباب و مادرش - 1
 

سلام .من حامدم ۲۲ ساله اهل تهران .
سال پیش توی یک تصادف متاسفانه پدر و مادرم مُردن و من تنها شدم ولی چون ۱۸ سال رو رد کرده بودم نیازی به ولی نداشتم و تنها زندگی کردم .
خوشبختانه وضعمون هم خوب بود و پدرم مغازه داشت ،مغازشو اجاره دادم و نیازی به کار کردن نداشتم.
چند ماهی گذشته بود و احساس میکردم کم کم داره تنهایی اذیتم میکنه.
یه روز که میخواستم برم چیتگر که یه هوایی عوض کنم ، یه دختر رو دیدم که داشت میرفت طبقه بالا .
آشنا نبود واسه همین دنبالش رفتم ببینم کیه
صداش کردم ، وقتی منو دید وایساد تا رسیدم بهش
من ۲ تا پله پایین تر بودم
فرصت شد تا کامل نگاهش کنم . یه دختر حدودا ۲۵ ساله بود که هیکل کوچیکی داشت (سنش به قیافش نمیخورد) یه لباس تنگ پوشیده بود که سینه های خوش فرمش معلوم بود و روش یه مانتو باز و یه لگ سیاه جذب و از همه مهم تر یه نیم بوت جذاب .
خلاصه با هم حرف زدیم و فهمیدم دختر همسایه بالایی هست که تازه از ترکیه اومده و میخواد بمونه .
خلاصه بعد رفت بالا ولی یه حس جدید به من دست داده بود . از رفتن به چیتگر منصرف شدم و به خونه برگشتم
توی خونه همش به دختره فکر میکردم . وقتی باهاش حرف میزدم چون پایین تر بودم پاهاش بیشتر تو چشمم بود و تو خونه اون پاها و بوت های قشنگش
تو ذهنم بود .
اون روز تا شب تو گوگل در مورد حسم به پاهای دختره سرچ کردم و با فتیش و فمدام و ارباب برده
آشنا شدم .
شب که شد ساعت ۱ رفتم و از تو جا کفشی طبقه بالا
کفش های دختره رو برداشتم و آوردم پایین . کفشا تو دستم بود جلوی چشمم و قلبم داشت تند میزد
سریع شروع کردم لخت شدن و شروع کردم بو کردن و لیسیدن اون کفش ها و همزمان جق زدن .
بوت پای راست رو چسبوندم به دماغم و تند جق زدم تا آبم اومد
بعد نیم ساعت یه بار دیگه زدم و بردم کفشا رو انداختم جلوی در خونشون . (یادم نبود بوت ها تو جا کفشی بودن )
صبح شد ساعت ۱۰ رفتم نون بگیرم برای صبحانه که دیدم اونم با ساک ورزشی داره میره بیرون ، صداش کردم و گفتم خانوم دیروز اسمت رو یادت رفت بهم بگی گفت اسمم شیما هست اما تو باید چیز دیگه صدام کنی گفتم چرا؟ گفت صبح دیدم کفشام افتاده جلو در رفتم دوربین راه پله رو چک کردم دیدم تو برداشتی . من قرمز شدم .راست میگفت من یادم نبود که ساختمون دوربین داره .
گفت فعلا دارم میرم باشگاه ولی بعد باشگاه بهت زنگ میزنم بیای خونه ما که با هم حرف بزنیم . شمارمو زد تو گوشیش و رفت و منم نون گرفتم و رفتم صبحونه خوردم .
یه ربع بعدش ساعت ۱۱ گوشیم زنگ خورد جواب دادم دیدم شیماست گفتش بیا بالا رفتم بالا و دیدم رو مبل لم دادم و لباس های ورزشی هم تنش هست که حسابی عرق کرده . لباساش یه تیشرت نازک خیس عرق و یه لگ قرمز ورزشی و جوراب نایک ساق دار بود که عرقی بود.
گفت لخت شو و بیا جلو . لباس و شلوارو درآورد گفت شرتت هم درار با خجالت شرت هم در اوردم و رفتم جلو پاهاش و زانو زدم گفت آفرین پس برده ای که خودت زانو زدی من فیلمو که دیدم حدس زدم برده هم باشی گفتم بله یه چیزایی دیروز خوندم در موردش و یه حس هایی دارم . گفت پس از این به بعد بهم بگو ارباب یا ارباب شیما و من هم گفتم چشم ارباب . شیما خندید و گفت از صبح ورزش کردم و پاهام خسته هستش و پای راستش رو آورد جلو کرد تو دهنم و گفت نوک جورابم رو خیس کن و میک بزن
این کارو کردم و کاملا مزه عرق پاش اومد تو دهنم
و با پای چپش هم همین کارو کردم
بعد گفت جورابام رو در بیار و پاهامو لیس بزن و منم در اوردم و شروع کردم لیس زدن پاهای ارباب شیما
بعد نیم ساعت گفت بسه دیگه تا ۱۰ میشمارم جق میزنی و ارضا میشی روی جورابم و شروع کرد شمردن
به عدد ۷ که رسید ارضا شدم و آبم ریخت روی جوراب پای راستش بعد ارباب گفت حالا بزارش دهنت و آبت رو از جوراب میک بزن وگرنه تنبیه میشی . منم به گریه افتادم ولی مجبور بودم .
جوراب رو کردم توی دهنم و حسابی تمیزش کردم و آب خودم رو از جوراب عرقی ارباب خوردم
ارباب گفت برای امروز بسه لباس بپوش برو تا زنگ بزنم بهت که برنامه دارم برات .
گفتم راستی مادر پدرتون کجا هستن گفت ۳ روز پیش ویزا گرفتن یک ماه برن پیش داداشم که آلمانه و
از خونه ارباب اومدم بیرون و مستقیم رفتم حموم .

ادامه دارد…

نوشته: پسر خوب

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18