رفتن به مطلب

داستان سکسی شوهر بیغیرت و زن چادریش


chochol

ارسال‌های توصیه شده


همسرم و برادر دوقلو - 1
 

سلام به همگی اینی که می‌خوام براتون تعریف کنم داستان نیست صرفا روایت چیزی هست که اتفاق افتاده یعنی واقعیت داره پس ببخشید اگه بعضی جاهاش خوب تعریف نمیکنم و لطفا از توهین کردن پرهیز کنین و اگر براتون قابل باور نیست چرت و پرت نگین.

من پیمان هستم 30 ساله و همسرم سپیده 28 ساله خانومم چادریه بقیه مشخصات خودتون کم کم متوجهش میشین
ما پنج سال میشه که ازدواج کردیم و زندگی خوبی هم داریم من یه برادر دوقلو هم دارم که از لحاظ اخلاقی خیلی شبیه خودمه فقط یکم لاغر تره و عینکی هست.
پسر مودبیه و شوخ طبع معمولا توی جمع همه رو میخندونه رابطش با خانمم خیلی خوب بود همیشه با هم شوخی میکردن یا در مورد مسائل مختلف صحبت میکردن.
هم من هم خانمم خیلی حشری بودیم و همیشه باهم سکس های خوبی داشتیم و فانتزی های مختلفی مثل سکس چت و ارسال عکس و فیلم واسه همدیگه یا سکس خشن و این جور چیزا رو باهم انجام داده بودیم.
خانمم بر خلاف ظاهر ارومش خیلی واسه سکس وقت میزاشت و خیلی حشری بود.
من همیشه یه فانتزی داشتم که هیچوقت به خانمم نگفته بودم در موردش اونم این بود که وقتی به این فکر میکردم که بقیه بدونن خانمم زیر اون چادر یا ظاهر پوشیدش چه بدن سکسی و سفیدی داره این منو خیلی تحریک میکرد هرکاری هم میکردم نمی‌تونستم بهش فکر نکنم
خانمم قدش ۱۷۰ بدن سفید و سینه هاش از ۷۵ یکم بزرگتر بود کون برجسته و نرمی هم داشت بریم سراغ شروع همه قضیه ها…

جمعه شب بود خونه ما مهمونی خانوادگی بود همه بودن خانومم رفت داخل آشپزخونه که چایی بریزه منم روبرو آشپزخونه نشسته بودم داداشم چند دقیقه بعد رفت سمت آشپزخونه همین که خواست وارد بشه پاش به لبه فرش گیر کرد نزدیک بود بیفته سپیده هم روبه روش بود دستش ناخودآگاه آورد جلو که خورد به کمر سپیده سپیده هم برگشت و ترسید گفت چیشد داداشم پاشد و کلی عذرخواهی کرد و سریع اومد بیرون سپیده هم خیلی خجالت کشید و صورتش قرمز شده بود منم بعدش رفتم سمت سپیده و حالش پرسیدم که گفت چیزی نشد و بعدش هم پدرام داداشم هم از من عذرخواهی کرد اون شب تموم شد و مهمونا رفتن آخر شب متوجه شدم که سپیده داره به یکی پیام میده ولی خب به روی خودم نیاوردم بعدا یواشکی رفتم گوشیش چک کردم دیدم پدرام بهش پیام داده که دوباره واسه اون اتفاق عذرخواهی کنه سپیده هم گفته بود نه بابا اشکالی ندارد اتفاق بوده بعدش بهش گفته بود که ولی خیلی سفت بودی ها کمرم درد گرفت با چندتا شکلک خنده پدرام هم جواب داده بود عوضش تو خیلی نرم بودی سپیده هم بعدش خندیده بود و خدافظی کرده بودن.

منم اکانتش آوردم روی گوشی خودم تا ببینم چی میگن به هم
یه چند شبی گذشت داداشم یه پستی براش فرستاد که یه کلیپ طنز بود که مثلا یه پسره میخواد به دختره اسپنک بزنه و از این حرفا بازم خانمم با خنده و شوخی ردش کرده بود البته یکم برام عجیب بود که چرا خیلی واکنش نشون نمی ده.
دوباره آخر هفته شد پدرام تنهایی قرار بود بیاد خونمون باهم PS4 بازی کنیم سپیده هم بود اونم بعضی وقتا بازی میکرد با ما یه بار که سپیده رفت داخل آشپزخونه با خوراکی بیاره نفهمیدم چرا پدرام هم یکم بعدش رفت داخل آشپزخونه من سمت تلویزیون بودم نفهمیدم برا چی رفت خیلی طول نکشید که برگشت و نشست تا آخر شب هم همش یه جوری زیر چشمی به سپیده نگاه میکرد اون شب تموم شد بازم رفتم تا اکانتش چک کنم دیدم پدرام پیام داده و دوباره عذرخواهی کرده نوشته بود ببخشید سپیده واقعا حواسم نبود سپیده هم گفته بود وا مگه میشه این همه جا تو دقیقا از پشت من رد شدی دستت خورد بهم تازه فهمیدم پدرام چکار کرده هم عصبانی بودم هم انگار داشتم تحریک میشدم خیلی حس عجیبی بود برام
سپیده گفته بود اگه پیمان میدید چی پدرام هم گفت بابا اتفاقی بود من داشتم رد میشدم همین. خلاصه یکم دلجویی کرده بود سپیده هم یکم عصبانی بود و پدرام اخراش گفته بود که ولی خیلی نرمی خدایی با چندتا خنده سپیده هم نوشته بود خیلی بیشعوری با خنده و استیکر انگار سپیده هم بدش نیومده بود خیلی برام عجیب و تحریک کننده بود این موضوع.

از اون شب به بعد هر موقع پیش میومد که پدرام میومد پیشمون به بهانه های مختلف دستش میزد به دست سپیده یا موقع بازی می‌نشست کنارش و همینجوری که حواسش نیست پاش میزد به پاهای سپیده منم حسابی شهوتی میشدم و حال میکردم و چیزی نمی گفتم
یه شب پدرام با سپیده کمبات بازی کردن و سپیده یه شخصیت زن برداشت داداشم هم یه مرد خلاصه بازی کردن تموم شد باز بعدا فهمیدم پدرام بهش پیام داده که آره خوب منو می‌زدی ها با اون شخصیتی که برداشته بودی سپیده گفت مگه چش بود پدرام جواب داد هیچی فقط لباسش یکمی کم نبود؟ سپیده گفت آره ولی مگه تو نرم دوست نداشتی منم یکی رو برداشتم که تو خوشت بیاد بعدش خندید
پدرام نوشت کاش خودت منو همینجوری بزنی سپیده گفت باش در اولین فرصت. بعد اینکه پیامها رو خوندم بیشتر به پدرام میگفتم بیاد خونمون انگار داشت شکل رابطشون عوض میشد و من لذت می‌بردم
چندباری دوباره دیدم که پدرام به هر شکلی شده آروم یا محکم دستش میزنه به سپیده اونم هیچی نمیگه مثلا یه بار که داخل آشپزخونه بود و خم شد از کابینت چیزی برداره پدرام با پشت دست کشید روی کون سپیده من وقتی رد میشدم از جلو آشپزخونه دیدم سپیده هم واکنشی نشون نداد یا خود سپیده رو می‌دیدم که دستش میزد به دست پدرام.

توی گوشی سپیده دیدم که پدرام بهش پیام داده کی بیام بازی کنیم؟؟
سپیده هم گفته بود آخر هفته دیگه پدرام نوشته بود نه می‌خوام زودتر بیام سپیده هم جواب داد خب کی مثلا؟
پدرام گفته بود هر موقع پیمان شیفت بود بگو بیام شب تا حوصله آت سر نره سپیده هم قبول کرده بود خیلی باورش برام سخت بود که قبول کرده بود وقتی من نیستم پدرام بیاد خونه داشتم دیوونه میشدم که چرا پیشنهادش قبول کرده…ادامه دارد

اگه دوست داشتین بگین بقیش هم بزارم

نوشته: پیمان

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18