-
kale kiri
-
آخرین مطالب ارسال شده در انجمن
-
توسط kale kiri · ارسال شده در
زنم معصومه - 1 اولش همچی در حد فانتزی بود شب که میشد میرفتم توی گروه های کاکولد و یکم چت میکردم و شاید یکی دوتا عکس از معصومه بهشون میدادم و آخرشم یه جق میزدم و تموم. معصومه زنمه و ۱۷۲ قدش و ۷۰ کیلو وزنشه قبل بچه دار شدن سینه هاش ۷۵ بود اما بعد بدنیا اومدن دخترم و شیر خوردنش پستونای اونم تا ۹۰ بزرگ شد، پوستش سفیده و اصالتا کورده رون و کون پهنی داده که چون قدش بلنده خیلی توی چشمه. یه شب که داشتم چت میکردم با ی نفر آشنا شدم که ادعا داشت مخ زنمو هر جوری هست میزنه ، من قبلا معصومه رو امتحان کرده بودم و میدونستم هیچ جوره به غریبه ها اعتماد نمیکنه ، ولی به اصرار فرزاد بالاخره شماره معصومه رو بهش دادم. فرزاد ۲۴ سالش بود و توی املاک کار میکرد با یه تیپ امروزی و نسبتا خوش سرزبون چند روز گذشت و من مطمئن بودم هیچ اتفاقی نیفتاده و نهایتا اگرم فرزاد پیام داده باشه معصومه بلاکش کرده و تموم. حدودا ۳روز بعد روی تلگرام پسره پیام داد و اسکرین شات چت فرستاد، خودشو یکی از دوستای قدیمی معرفی کرده بود و با چرب زبونی باهاش حرف زده بود، کیرم شروع به بزرگ تر شدن کرد با اینکه هیچ صحبت سکسی در کار نبود و فقط حس اینکه معصومه با پسری داره چت میکنه که فقط به فکر کردنشه منو حشری میکرد. کم کم متوجه شدم که معصومه خیلی میره توی گوشی و همش داره چت میکنه و میخنده و این حس عالیه ، هم زنم خوشحاله هم من دارم لذت میبرم از رابطه پنهانی زنم با یه مرد دیگه، اسکرین شاتها به جاهای خوبش رسید و سلفی که معصومه واسه فرزاد فرستاده بود نشون میداد که مسیر درستی دارن میرن بعد از نزدیک دو ماه فرزاد پیام داد که قراره توی کافه همو ببینن . باورم نمیشد زن من با اون همه ادعای تعهد و علاقه قبول کرده بود با یکی بره کافه. صبح روز شنبه معصومه: امیر من امروز یه دو ساعت میرم با یکی از دوستای قدیمیم بیرون ، کافه ای چیزی _کدوم دوستت ؟ چه فکر خوبی ، بزن بیرون تو خونه نمونه. _آره از بچه های دانشگاهه ، دختر خوبیه خیلی وقته ندیدمش _برو خوش بگذره بهت عزیزم … اون روز سر کار کلا کیرم نیمه بیدار بود ، حس خوب اینکه معصومه الان داره حاضر میشه بره بیرون تا با یه پسر دیگه قرار بزاره نمیذاشت کیرم خواب بمونه، دور و بر ساعت ۱۱ بود که فرزاد پیام داد و یه عکس از زیر میز کافه فرستاد ، رونهای گوشتی و پر معصومه توی شلوار جین جذب با مانتوی کوتاهش که الان تا ته خشتکش معلوم بود. بهش گفتم یه کاری بکن مثلا دستتو ببر سمتش یا هرچی ولی فرزاد قبول نکرد و نظرش این بود که هنوز کامل معصومه توی تورش نیفتاده. _زن جندت حلقشو درآورده _پس لایق این هست که شوهر جدید داشته باشه _دیوث من زن جنده نمیگیرم ، زنتو فقط میخام واسه گاییدن _خوب یعنی نمیخوای کاری کنی الان که اونجاست _من صبرم زیاده ، فقط اینو بدون که دیگه زنت مال منه ، از الان راه برگشت نداری،چشمم زن جندتو گرفته ، برای بزنی زیرش همه چیو بهش میگم حس ترس و شهوت و خشم باهم بهم هجوم آورد ، یعنی دیگه نمیتونستم بیخیال بشم و فرزاد همچین تو کنترلش داشت _یعنی چی ؟ من خودم خواستم دیگه تهدید نداره که _تهدید نیست ، فقط گفتم بعد از جق زدنت داستان تموم نمیشه ، من این زنو خیلی کار دارم عصر اومدم خونه و دیدم معصومه مشغول درست کردن شامه و حالش هم خوبه، روی میز یه جعبه کادو بود _این چیه خانوم؟ _هیچی دوستم خریده بود ، نیست خیلی وقت بود منو ندیده ، لطف کرد این اودکلنو کادو داد بهم _چه خوب حتما یادت باشه ی چیزی براش بخری تو هم _آره اتفاقا قراره چند روز دیگه ببینمش ، یه چیزی میگیرم براش ، فقط یکم پول واسم بزن لطفا یعنی زن جنده من داشت ازم پول میگرفت که واسه دوست پسرش کادو بخره و این دیوونه کننده بود ، همچی داشت خیلی سریع پیش میرفت و من حتی وقت نمی کردم بهش فکر کنم. خیلی زود سه شنبه رسید و معصومه مثل دفعه قبل قرار بیرون رفتن با فرزاد رو گذاشت. فرزاد بهم گفته بود که میخواد ببرتش پارک چیتگر و میدونستم این یعنی قراره یه کاری بکنه باهاش اون روز هیچ خبری ازشون نشد ، تا توی مسیر برگشت پیام فرزاد رو دیدم. یه ویدیو بود و انقدر هیجان انگیز بود که پارک کردم و شروع کردم به دانلودش بدنم واقعا میلرزید از شدت استرس و شهوت. فیلم سکسی نبود و یواشکی تو ماشین از صورتش گرفته بود ، _میگم دوست داری یکم راحت تر باشیم؟ _مثلا چجوری راحت تر _ببین من واقعا ازت خوشم اومده قصد بدی هم ندارم و دنبال رابطه بلند مدتم ، همون لحظه دستشو برد گذاشت لای پای معصومه، اونم یکم پاهاشو بست و یه خنده کوچیک کرد _آها پس اینجوری میخوای راحت تر باشی ، اینو گفت و یکمی خودشو داد جلوتر تا دست فرهاد به کوسش نزدیک تر بشه. کلیپ همینجا قطع شد فرزاد بعدش پیام داد _ فردا شب حجلس ، قراره بیاد تو مکانی که اجاره کردم ، امشب بهش دست نزنی که بخواد سرد بشه واسه فردا. رسیدم خونه و دیدم معصومه داره خیلی عادی با تلفن با خواهرش صحبت میکنه ، شام رو که خوردیم معصومه گفت باید بره دوش بگیره _خانوم نمیخوای یه حالی به ما بدی بعد بری حموم _وای امیر اصن حسشو ندارم بخدا از حموم که در اومد منتظرش توی اتاق بودم ، همین که در رو باز کرد دیدم کوسش رو مثل دمبه برق انداخته. _اوه اوه چیکار کردی معصومه که دید خیلی ضایس گفت _ بیا سریع اگه میخای یاد حرف فرزاد افتادم و حالا که تا اینجاش اومدم نمیتونستم بیخیال بشم. _نه عشقم شوخی میکنم خودمم حالشو ندارم، پایان قسمت اول نوشته: روشنفکر -
توسط kale kiri · ارسال شده در
خیانت مبینا داستان برمیگرده به 2 سال پیش من سامانم 24 سالم بود و مبینا خانوممه 22 سالش بود اون موقع یه زن سکسی بیبی فیس انگار 15 ساله خوشگل و خوش اندام قدش 170 وزنش 68 پوستش سفید مثل برفه سینه هاش 75 کونشم اوفف نگم براتون انگار دو تا توپ هندبال گذاشتن پشتش ، گرد و خوش فرم کi وقتی راه میره بالا پایین میشن با این کونش دل همه رو برده دو سال از ازدواجمون گذشته بود کلی سکس داشتیم خیلی خوب بود یه روز من برام یه کاری پیش اومد مجبور شدم یه هفته برم تهران واسه معامله چوب دقیقا زمانی بود کi زنم داشت پریودش تموم میشد و بعد پریودی بد جور حشری میشد همیشه بعد پریودی پیشش بودم اینبار نشد ولی بعد یک هفته برگشتم یه راست رفتم ارایشگاه زنم ساعت 1 و نیم ظهر بود میدونستم این تایم داره جمع میکنه بره خونه خواستم برم اونجا سورپرایزش کنم وقتی رسیدم دیدم داره ماشینش اونجاست میخواستم از جلو برم بعد گفتم بزار از در پشتی برم کلید هم داشتم درو باز کردم وارد راهرو شدم دیدم یه جفت کفش اسپرت اونجاست نفهمیدم پسرونس اصلا با خودم گفتم مبینا کi از اینور رفت و آمد نمیکنه کفشا چرا اینوره !! رفتم اروم از سوراخ در نگاه کردم کi پشمام ریخت داشتم دیونه میشدم یکی داشت مبینا رو میکرد که پشتش به من بود مغزم دیگه قفل کرده بود که یهو برگشت دیدم رفیقم سعیده نمیدونستم چیکا کنم میخواستم درو باز کنم ولی نمیشد اگه میرفتم داخل یا باید میزدمش که نمیشد بی ابرو میشدیم اگرم نمیزدم بازم بی ابرو میشدم سعید احتملن میرفت میگفت زن فلانی رو میکردم اومد چیزی نگفت خلاصه داشتم دیونه میشدم حتی چند قطره اشک از چشام جاری شد تو همین حال سعید داشت تو کص زنم تلمبه میزد چن دیقه بعد ابشو ریخت تو دستمال جمع کرد منم بخاطر اینکه منو نبینن زود رفتم بیرون و رفتم خونه گرفتم خوابیدم تا یکم اروم بشم بیدار که شدم دیدم مبینا اومده دیده خونه ام نشسته برام ناهار اماده کرده همین که دید بیدار شدم بپر بپر اومد بغلم و لبو داد رو لبم نمیخواستم بوسش کنم ولی نخواستم تابلو بشه بوسش کردم که معمولا وقتی بغلش میکردم و لب میگرفتم دستمو میگرفت میزاشت رو کسش ولی اینار نکرد گفت من میرم حموم بیام ناهار بخوریم گفتم باشه رفت منم نشستم جلو تلوزیون که دیدم تلفنش رو مبله برداشتم رمزشو بلد بودم بازش کردم رفتم تو گالریش چیز خاصی نبود رفتم تلگرامش دیدم اره با سعید چت کرده رفتم داخل پیوی دیدم کلی تماس هست رفتم بالا تر دیدم خیلی حرف زدن و کلی برای هم بوس فلان فرستادن که یهو یه فیلم دیدم که مبینا فرستاده بود زدم دان بشه نصفش دانلود شده بود که مبینا اومد بیرون منو که دید گوشی دستمه شوکه شد گفتم بیا بشین پیشم اومد نشست دیگه دید که تو پیوی سعیدم فهمید ریده گفتم این کیه هیچی نگفت گفتم این کیه بازم هیچی نگفت یهو که فیلم دان شد دیدم بدن نمایی میکنه بهش که نگاه کردم به تته پته اوفتاد و اشک هاش سرازیر شد بهش گفتم جنده شدی!! نوشته: ,hani -
توسط kale kiri · ارسال شده در
کصلیسی واسه دختر خاله درود به همه. میخوام تجربه اولین کصلیسی خودمو بگم براتون. سامان هستم 21 سالم هست. یه پسر نرمال مثل بقیه پسرا نه خیلی خوشگل و دختر بازم نه خیلی زشت. ماجرا برمیگرده به زمان 17 سالگی من. من نه دوست دختر داشتم نه سکس کرده بودم. فقط سرم تو کار خودم بود و خیلی زیاد مهارت مخ دخترا رو نداشتم اعتماد به نفسم پایین بود. با دخترای فامیل یا دخترایی که سر کار که میرفتم چون از قبل میشناختم احساس راحتی میکردم ولی با غریبه ها سخت بود واسم. بگذریم. سال آخر هنرستان بود. گفتم بهتره کنکور ریاضی هم بدم که شانس خودمو امتحان کنم. دختر و پسر تو فامیل ما زیاده. ولی فقط چهار پنج تامون سن هامون نزدیک هم دیگه هست بقیه مثل داداش خودم هشت ده سالشون هست. یه پسر دایی دارم اسمش رضا هست سه سال بزرگتره ازم. یه جورایی رفیق بچگی هم هستیم. رضا فیزیکش خیلی خوبه.یه چند روز رفتم خونشون نمونه سوال های کنکور های سال های قبل رو حل میکردیم. فیزیکی که به ما تو هنرستان یاد داده بودن با توی دبیرستان یه دنیا فرق داشت. دیدم اینجوری شانسم میاد خیلی پایین. من همه امیدم به فیزیک بود تو هنرستان فیزیکم بیست بود ولی همه امیدام کمرنگ شد. دیدم زبان درصدش بالاست. به مامانم گفتم زنگ خاله بزنه به نگار بگه اگه وقت داره یه تایمی هماهنگ کنه یه خورده زبان کار کنیم که گفت باشه. راجب نگار بگم. دو سال ازم بزرگتره. از بچگی رفته بود کلاس زبان و مدرکش بالاترین سطح بود و انگلیسی رو مثل فارسی راحت بلد بود. یه دختر قد حدود 160 اینا هیکل توپر و پوست کرمی. چهره اش یه دختر خوشگل معمولی گذشت و ما تایم رو هماهنگ کردیم و میرفتم خونشون یا اون میومد خونه ما. ما خانواده مذهبی نیستیم. کلا دخترا و زنا راحتن و بدون حجاب واسه همین این چیزا رو دیده بودم واسم عادی بود اینجور نبود که بگم وای موهای دختر خالم رو دیدم یا مثلا دختر خالم با تیشرت اومد تحریک شدم و فلان. نه اینطور نبود. سه شنبه بود رفتم خونه خالم به خاله و شوهر خالم سلام کردم.رفتم تو اتاق نگار که یهو جا خوردم. نگار همیشه دامن و شلوارای خونگی آزاد و گشاد می پوشید. ولی اون روز یه لگ پوشیده بود. دیدم چقدر کونش خوش فرم هست. چه رون و پاهایی داره. جوری برق از سرم پرید که اصن اون روز هیچی نفهمیدم. شب تو تلگرام باهاش چت میکردم. حرف میزدیم باهم. گفتم نگار من امروز هیچی نفهمیدم. گفت واسه چی. گفتم دلیلش رو نمیتونم بگم. گفت نه بگو باید بدونم.هعی من میگفتم نه هی اون اصرار میکرد. گفتم باشه میگم ولی نمیدونم واکنشت چیه میترسم دوستی و این چیزا بهم بخوره. گفت مگه چی شده نگران نباش بگو. گفتم باشه میگم. گفتم نمیخوام فکر کنی هول هستم یا چیز دیگه ای چون اینجور آدمی نیستم ولی امروز پاهای تو و باسنت دیدم همه چیزو قاطی کردم. چند تا ایموجی خنده فرستاد و گفت واسه این؟ گفتم اره. گفت خره مگه نمیدونی باشگاه میرم یه ساله.گفتم نه از کجا باید میدونستم. تو که نگفتی.خاله و مامان هم که نگفتن یه خورده حرف زدیم. و مسخره بازی و بعدش قرار شد تایم دفعه بعد که زبان کار کنیم رو مشخص کنیم. گفتم من چهارشنبه و پنج شنبه هفته دیگه بیکارم. گفت اوکی خبرت میکنم. گفتم میخوای بیا خونه ما مامان اینا پنج شنبه میرن روستا خونه خلوطه سکوته میشه درس یاد گرفت اگه که چهارشنبه وقت داشتی بگو من بیام خونه شما تو دیگه این همه راه نیای اینجا گفت باشه خلاصه قرار شد پنج شنبه بیاد. ساعت دو بود اومد. مامانم گفت بیا ناهار بخور نگار نگار گفت نه مرسی خونه خوردم. من بهش گفتم نگار تو میخوای تو اتاقم استراحت کن من ناهار بخورم.گفت اوکی ناهار خوردم و رفتم تو اتاق. یه ساعت کار کردیم. ساعت سه اینا بود دیگه مامانم بابام رفتن روستا. یه ساعت دیگه هم تست هارو حل کردیم و ساعت چهار و نیم این حدودا بود. نگار گفت واسه امروز بسه دیگه به نظرم کافیه. گفتم اره مرسی واقعا خیلی نکات رو واسه تست زنی یاد گرفتم. نگار رفت رو تخت من دراز کشید. منم داشتم لپ تاپم رو خاموش میکردم. نگار گفت سامان امشب پیام ندی باز مثل دفعه قبل دروغ بهم بگی که متوجه شدی ولی شب تو تلگرام پیام بدی بگی حواست نبوده. با خنده اینو گفت گفتم نگار تو همیشه شلوارای راحت میپوشی خب نمیشه دید که اون بدن خوش فرمت رو. گفتم الان این شلوار بگ که پوشیدی کی میفهمه زیرش یه کون خوش فرمه😂 گفت اینا رو واسه مردم نساختم که واسه شوهرمه😂 گفتم شوهر یا دوست پسرت؟ یا نکنه خواستگار داری خبر نداریم😂 گفت مرگ خواستگار کجا بوده😂 گفتم پس دوست پسر داری. گفت نه رفتم کنارش نشستم. یه اروم زدم رو کونش گفتم خب این واسه منه پس؟😂 گفت نخیرم.گفتم ولی منو داره دیوونه میکنه. خیلی دلم میخوادش. اونم میگفت نه ولی با ناز و عشوه. فهمیدم اوکی هست. منم میگفتم نه مال منه باهاش لاس که میزدم جرات کردم و نزدیک تر شدم بهش و دستام رو روی رون و کونش میکشیدم. خودمو چسبوندم بهش و دستمو بردم لای پاهاش و سرمو بردم نزدیک صورتش و شروع کردم بوسیدمش نگار داغ و حشری شده بود. خوابیده بغلش کرده بودم و هعی هما بدنش رو میمالیدم. داشتم روانی میشدم. اولین رابطه من با دختر بود. فکر نمیکردم انقدر نرم و لذت بخش باشه نگار دستش رو کرد تو شلوارکم و کیرمو گرفت.شروع کرد مالیدن منم کصش رو میمالیدم. ده بیست ثانیه شد ابم با فشار اومد ریخت تو شلوارکم دیدم نگار هنوز حشریه. خودم حسم خیلی کم شد وقتی ابم اومد ولی گفتم حیفه اولین باره این موقعیت پیش اومده واسم حتی شاید بتونم نگار رو واسه دفعه های بعد جور کنم اگه الان بیخیال بشم ممکنه بخوره تو ذوقش واسه همین دیدم یکم تایم نیازه تا دوباره حشری بشم. برا همین بلند شدم رفتم پایین تخت نشستم و نگار رو کشیدم سمت لبه تخت و گفتم عزیزم میخوام کصتو بخورم دست انداختم و شلوار و شرتش کشیدم پایین و از پاهاش در اوردم. یه کاپشن قبلش بر کرده بود با یه لباس استین بلند که اون لباس رو هم درآورد و یه تاپ مشکی کوچیک زیرش بود خلاصه وقتی کشیدم پایین واسه اولین بار کص تو زندگیم از نزدیک میدیدم.مو نداشت صاف صاف بود. بعدا بهم گفت رفته لیزر کصش ترکیب کرم و قهوه ای رنگ بود ولی داخلش سرخ سرخ بود.سرمو بردم نزدیک یه بوی خاصی داشت ولی اوکی بودم بوی زننده ای نبود. اول شروع کردم بوسیدنش. مزه آهن میداد یه جورایی. اروم اروم بوسیدم و زبونم رو میکشیدم داخلش. کصش لزج لزج بود. یکم که لیس زدم دیدم داره اه ک ناله هاش میاد بیرون. قسمت بالای کصش رو شروع کردم با سر زبونم تند تند قلقلک دادن و لیس زدن. آه و ناله هاش شدیدتر شد. فهمیدم کارم خوبه ولی زبونم خسته شد اومدم و شروع کردم میکدن و بوسیدن کصش. اسونتر از قلقلک دادن با زبون بود. اونجوری زبون ادم تو ده بیست ثانیه خسته میشد. با آه و ناله هاش منم داشتم حشری میشدم و کیرم دوباره جون گرفته بود. نگار دستش رو گذاشت رو سرم و فشار میداد به کصش منم صد درصد توانم رو براش گذاشتم. انقدر سرمو فشار میداد به کصش و پاهاش هم دورم حلقه کرده بود داشتم خفه میشدم بعد یهو ول کرد و تند تند نفس نفس میزد. فهمیدم ارضا شده کل کصلیسی من فکر کنم چهار دقیقه نهایت پنج دقیقه شد. پاشدم سریع رفتم تو اتاق مامان بابام. میدونستم جای کاندوم کجاست یدونه برداشتم و اومدم تو اتاق کاندوم رو نشونش دادم. گفت سامان مرسی عالی بووودی. گفتم خواهش میکنم عزیزم. گفتم ولی تو باز منو حشری کردی. گفت من پرده دارم خره. گفتم خب از پشت میکنم. گفت نه بخدا درد داره و نمیشه.خلاصه هرچی اصرار کردم قبول نکرد. گفتم حداقل واسم بخور گفت باشه.نشست رو تخت منم وایسادم. کیرمو کرد تو دهنش. حس میکردم ساک زدن خیلی حال بده ولی فقط وقتی سرش رو میخورد بهم حس میداد. نمیگم حال نمیداد ولی همیشه تصور میکردم خیلی حالش بیشتر باشه. وقتی ساک میزد با چشاش نگام میکرد و منم قربون صدقش میرفتم در حد دو دقیقه خورد واسم. سرشو گرفتم و کیرمو مثل تلمبه زدن میکردم تو دهنش حس جالبی داشت وقتی کیرم میخورد به زبون دهنش دیدم اینجوری ارضا نمیشم. گفتم نگار عشقم حداقل بزار لاپایی بکنمت.گفت باشه به پشت خوابید رو تخت منم رفتم افتادم روش با دستام کونش رو از هم باز کردم و کیرم رو فرو کردم بین کونش. شروع کردم تکون دادن و حالتی مثل تلمبه زدن. میخواستم ممه هاشو بمالم ولی نمیشد هم تعادلم بهم میخورد و کامل می افتادم رو نگار هم اینکه نگار کامل دراز کشیده بود و ممه هاش زیر بدنش بود. سرشو و موهاشو میبوسیدم و گردنش و گوشاش رو بوس و لیس میزدم. گرمای بدن و کونش کیرمو داغ تر کرده بود و سرعتم بیشتر شد و آبم خیلی بیشتر از دفعه اول اومد. پاشدم دستمال آوردم و آبمو پاک کردم یه خورده دراز کشیدیم و حرف زدیم. گفت تو خیلی خوب میخوری از هم دیگه تعریف کردیم. نگار ساعت رو نگاه کرد گفت باید برم دیگه سامان. گفتم کاش میشد تا صبح تو بغلم می بودی. یه خورده دیگه همو بوسیدم. بلند شد شلوار و شرتش رو بپوشه. گفتم وایسا عشقم خودم میخوام انجام بدم. شرتش رو خودم تنش کردم و از روی شرت کصش رو چند تا ماچ آبدار کردم و گفتم من جونمو واسه این کصت میدم😂 لباس و شلوارشو پوشید. ولی من همینجوری لخت بودم. یه حس خاصی بهم میده وقتی مثلا دختر لخت منو میبینه و کیرمو میبینه.واسه همین لباس نپوشیدم. نگار رفت دست و صورتش رو شست و اومد که اسنپ بگیره منم همینجوری لخت رفتم واسش خوراکی آوردم. گفتم بگیر عشقم تو راه بخور جون بگیری کیرمم دوباره راست شده بود. گفت سامان اسنپ داره میرسه من دیگه میرم پایین منتظرش وایمیسم. گفتم نکنه از این دودول من میترسی که دوباره واست بلند شده😂 گفت خیلی بی مزه ای اشغال😂 دوباره بغلش کردم و یه خورده لباشو خوردم و بعدش رفت پایین تا اسنپ بیاد. با نگار چمد بار دیگه رابطه داشتم اگه خواستید بگید اونا رو هم تعریف کنم نوشته: سامان -
توسط arshad · ارسال شده در
سکس داستانی با چهره و حرف های سکسی با عروس سکسی و خوش هیکل کصلیسی میکنه و با کیر کلفتش تو چند تا پوزیشن تا خایه تو کص تپلش تلمبه میزنه و جرش میده و نالش در میاد و آبش و خالی میکنه تو کصش . تایم: 24:00 - حجم: 89 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم -
توسط arshad · ارسال شده در
بدن نمایی و لز بازی دوتا دختر هات و حشری وطنی با چهره . تایم: 05:00 - حجم: 60 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
-