رفتن به مطلب

داستان سکسی میلف سن بالا با کون خوش فرم


chochol

ارسال‌های توصیه شده


پیامک اشتباه - 1
 

همه چیز از یه پیامک اشتباهی شروع شد!
میخوام یه خاطره ای رو به داستان برای شما تعریف کنم.
من احسانم و ۲۲ سالمه با قد (۱۷۸) و وزن معمولی (۸۰)
دوستم علی ۱۹ سالشه
باهم از بچگی داخل یه کوچه بزرگ شدیم و مادر هامونم با هم خیلی رفیق هستن و خونه هم دیگه زیاد رفت و آمد داریم
پدر علی دوسال پیش به رحمت خدا رفته و علی بعد فوت پدرش بر خلاف میل مادرش درس رو ول کرد و اومد پیش من داخل یه شرکت سرکار
تو این مدت اخیر هم دنبال کار معافیت و کفالت بود و من هم کمکش میکردم.
من و علی و مادرش و چند تا از دوستان هم محله (داستان برای سال ۱۳۹۰هست هنوز شبکه اجتماعی ها تو ایران به شدت امروز فراگیر نبود) زیاد به هم پیام می‌دادیم
یه روز من بجای این که به علی پیام بدم به مادر علی پیام دادم
حالا چه پیامی…
اونم با این عنوان که
میدونی فرق جونت با کونت چیه؟
(بعد یه چند تا خط میاد پاین نوشته می‌شد )
.
.
.
برات خیلی مهمه که اومدی دنبالش پس بزار بهت بگم
.
.
.
فرقش اینه
جونت چهار حرف داره ولی کونت حرررررف نداره.

… وای حالا چیکار کنم و همراه با استرس زیاد و از این حرف ها که
آبروم رفت چیکار کنم
سریع یه پیامک دیگه دادم مبنی بر اینکه خاله ببخشید من پیامک رو اشتباهی برای شما فرستادم و از این حرف ها.
دیدم ده دقیقه بعد پیام داد اشکالی نداره
پیش میاد.
یه روز تو شرکت بودم که علی گفت احسان بلوتوث رو روشن کن یه چیز خیلی باحال برات بفرستم
راستش فکر کردم فیلم سوپر هست
بعد که کامل ارسال شد دیدم
چندتا تا از تاپ ترین داستان های سکسی سایت کون باز بود
تا اون روز همچین داستان‌هایی نه خونده بودم نه چیزی راجبشون شنیده بودم.
علی بهم گفته بود که خودت تو خلوتت تنها شدی بخون
منم کنجکاو شدم و تو اولین فرصت شروع کردم به خوندن
چه داستان‌های جالبی بود و یه پنجره جدید به روم باز شد.
علی برای معافیت باید دوره ۳ ماه آموزشی رو میرفت و بعد معافیت کفالت میتونست بگیره
منم تو شرکت هوای علی رو زیاد داشتم
حقوق علی رو با این که تو دوره آموزشی خدمت بود میدادم و به همین علت مادر علی بیشتر با من صحبت می‌کرد و پیام میداد.
یه روز بعد خوندن اون داستان سکسی زد به سرم که دوباره اون پیامک رو بفرستم برای خاله زری(مادر علی)
و چیزی نگم که اشتباه شد
با یکم استرس و هیجان پیامک (بالاتر☝️ نوشتم) رو فرستادم و حالا بعد از گذشت هر دقیقه استرسم بیشتر می‌شد
تا این که تصمیم گرفتم بنویسم اشتباه شد و بیخیال داستان بشم که یهو پیامک اومد …
زری :باز هم که اشتباه فرستادی برای من
من :خاله ببخشید اشتباه شد
زری: میدونم دیگه
من: حواسم نبود
زری:معلوم نیست کی حواستو دزدیده پسر
من: کسی ندزدیده
زری: یعنی تو پسر به این خوبی دوست دختر نداری؟
من: نه بابا دوست دختر کجا بوده
زری: مگه میشه
من: آره بابا نه وقتشو دارم نه حالشو
زری: ای بابا خب بگرد یکی پیدا کن
من: کی حوصله دوست دختر داره و اصلا کی وقتشو داره به نظر شما کی میاد دوست دختر من میشه ؟( با این پیامک خواستم نظرشو راجب خودم بدونم)
زری: وا مگه چته پسر به این خوش تیپی خوش هیکلی
من: پس چرا نتونستم تا الان دوست دختر بگیرم
زری: ای شیطون پس دوست داری دوست دختر داشته باشی ، چشمم روشن میرن به مادرت میگم برات زن بگیره.
من که کلی برنامه ریزی کرده بودم تو ذهنم یهو همش نقش بر آب شد رفت رو هوا منم که دیدم ضایع شدم زنگ زدم بهش و بعد از سلام احوال پرسی گفتم خاله تو رو خدا به مامان چیزی نگو
من با علی خیلی راحتم فکر کردم چون به شما هم پیامک میدم راحتم تو رو خدا به مامان چیزی نگو خیلی بهم گیر میده اونوقت که خاله زری یهو زد زیر خنده
گفت شوخی کرده و منم خندیدم
حالا خودش باز گیر داد که دوست دختر بگیر و از اینجور حرف ها
بعد بهم گفت اگر تو روت نمیشه صحبت کنی به من بگو من خودم میرم واسطه میشم که با هم دوست بشین
گفتم خاله کسی رو فعلا نمی‌خوام
اصلا کی میاد با من باشه
من نه وقتشو دارم نه حالشو
اصلا شما خودت اگر دختر بودی دوست دختر من میشدی
در جا گفت آره چرا که نه
پسر به این خوبی
من گفتم که اصلا تا حالا دوست دختر نداشتم و نحوه داشتنشون بلد نیستم میشه یه خواهشی کنم
که گفت بگو
گفتم اول به قول بدین که بین خودمون بمونه
گفت قول میدم بگو حالا
گفتم میشه شما به صورت آزمایشی دوست دختر من باشی؟
یهو جا خورد سکوت کرد و من صدا زدم خاله زری خاله زری چیزی شده که با صدای لرزون گفت نمیدونم چی بگم
من با پررویی تمام گفتم بگو باشه
خاله زری گفت از دست آدمو وادار میکنی که بگم باشه
گفتم مرسی خاله زری
گفت فقط یه چیزی
نباید کسی بفهمه به هیچ عنوان منم بهش قول دادم و خداحافظی کردیم
از خوشحالی تو پوست خودم نبودم
حالا باید برنامه ریزی دقیق میکردم تا بتونم به دستش بیارم
از خاله زری بگم
یه زن۴۰ ساله که قدش ۱۶۰ وزنش هم به زور ۶۰ کیلو بشه با یه قیافه جذاب معمولی و موهای رنگ مشکی چشم های قهوه ای و بدنی سفید که کلا هر روز کل محل رو با زن های محل پیاده روی میره و بدن تو پری داره سایز سینه هاش ۷۰
و کون خوش فرمی داره و کلی از مردهای محل خواستگاریش رفتن و جواب رد به همشون داده
و همیشه برای این که تو چش نباشه لباس بیرونش گشاده اما تو خونه همیشه شلوار جذب پاهاشه.
چت های پیامکی ما بعد قبول کردن زری خانم اینطوری شروع شد
من:سلام بر دوست دختر خودم
زری: خاک به سرم اینطوری نگو
من :خاله مگه خودت قبول نکردی که دوست دخترم باشی؟
زری: آره ولی زشته اینطوری نگو
من: ولی و اما و اگر نداره قبول کردی دیگه
زری : باشه قبوله فقط حواست باشه اگر علی اومد پیام ندی
من : باشه عزیزم حواسم هست یه دوست دختر که بیشتر نداریم
زری: هرچی من میگم باید بگی چشم
من : چه پر توقع ولی باشه
زری : آفرین پسر خوب!
من: پسر خوب یا دوست پسر عزیزم؟
زری: تو منو میکشی آخر. باشه بیا ، دوست پسر عزیزم
من: آفرین دختر خوب حالا گوش کن من دارم میرم شرکت باز آخر شب بهت پیام میدم بوس
زری: باشه برو مراقب خودت باش
من: یه عزیزم ته پیامک هات بزاری قشنگ تر میشه حس داشتن دوست دختر به این خوشگلی رو درک کنم
زری: از دست تو باشه عزیزم
شب شد خسته بودم برگشتم خونه که بعد دوش گرفتنم صدای پیامک اومد
اومدم لباس پوشیدم رفتم سمت گوشی دیدم زری پیامک داده : عزیزم برگشتی از سرکار؟
من : آره عزیزم
زری: خدا قوت عزیزم
من: مرسی عشق قشنگم
یه چند شبی به همین روال گذشت و من به زری پیامک دادم و گفتم:
زری جونم این دوست دختر که میگن یعنی همین الان من و تو؟
زری : خب آره عزیزم
من : خب این که هیجان داره نه هیچی
زری: خب بهش هیجان بده عزیزم
من که یه جورایی چراغ سبزو گرفتم سریع پیام دادم مثلا چطوری؟
زری: مثلا بپرس علایق تو چیه و سلایق تو چیه مثلا بپرس که به چه رنگی علاقه داری و این چیزا؟
من: آهان زنگ مورد علاقت چیه؟
زری : قرمز و سفید تو چطور؟
من:سفید و مشکی ولی خودمونیما تو سفید سلیقه هامون مشترکه
زری : آره عزیزم مشترکه
من : زری جون
زری: جانم عزیزم
من: میتونم باهات راحت حرف بزنم؟
زری: آره عزیزم راحت باش
من :راستی حالا میدونی فرق جونت با کونت چیه؟
زری :دیونه
من : جدی میگم میدونی؟
زری : خب که چی
من : واقعا کونت حرررررف نداره.
بعدش دیگه چیزی نگفت گفتم خوابیدی ؟
زری: نه
من : ناراحت شدی ؟
زری: آره
من: من که اول اجازه گرفتم که باهات راحت باشم
تو گفتی باشه اگر می‌دونستم ناراحت میشی نمیپرسیدم آخه قرار بود دوست دخترم باشی و منم رو حرفت حساب کردم
زری: حق با تو هست راحت باش عزیزم
من: جوووون ولی کونت حرف نداره
زری : خیلی پررویی خخخخ
من : خواهش میکنم عزیزم حالا یه سوال دیگه
زری: جانم بپرس
من: اگر ناراحت نمیشی سایز سینه هات رو بهم میگی
آخه میخوام تصورت کنم
زری: مگه میخوای باهام ازدواج کنی این چیز ها رو میپرسی؟
من : ازدواج شاید نتونیم بکنیم ولی تصورت که میتونم بکنم و ببینم تا چه حد سکسی هستی
زری : کشتی منو ولی قول بده منو دیدی رفتارت مثل قبل باشه
من: باشه عزیز سکسی من تو هم چقدر قول میگیری حواسم هست حالا سایز سینه هات رو بگو؟
زری: ۷۰
من: جووووووووون چه خوردنی هستن
دلم میخواد بخورمشون بهم میدی ؟
زری : چه پرتوقع خخخخخ
من : بگو میدی؟
(یه جوری دوپهلو میگفتم تا مستقیم برم سر اصل مطلب)
زری : باشه
من : جووووووووون یه وقت بده بیام بخورمت و …
زری : و چی؟
من: خودت میدونی دیگه سکس کنیم
زری: واقعا
من : دوست دخترمی دوست دارم سکس کنیم
مشکلی هست؟
زری : آخه من و تو کلی اختلاف سنی داریم
من: مهم تفاهمه که ما با هم داریم
زری: تا ببینم چقدر پسر خوبی هستی
حالا راجبش حرف می‌زنیم اول بزار بیشتر بشناسمت
من:برات سنگ تموم میزارم عزیزم راستی یه چیزی بگم
زری: بگو عزیزم
من:خیلی خوشحالم که همچین دوست دختر سکسی پیدا کردم
زری: منم خوشحالم که همچین دوست پسر خوبی گیرم اومده.
من و زری شبها کلی سکس چت میکردیم از علایق هامون تو سکس گفتیم و حتی قرار سکسی مون رو هم گذاشتیم.
شب موعود فرا رسید
اون روز عصر رفتم آرایشگاه و کلی به خودم رسیدم
شب شد ساعت ۱۱ از خونه به بهونه سالن ورزشی با دوستان رفتم بیرون و خودمو به خونه زری رسوندم دروازه رو باز گذاشته بود
و من رفتم تو
بعد از دست دادن و روبوسی (فقط صورت)
تعریف کرد بشینم
من تا اون شب زری رو اینقدر سکسی ندیده بودم البته قرار بود این مدلی باشه یه نیم ست تاب و شلوارک جذب تا بالای زانوش بود و شورت و سوتین معلوم بود نپوشیده و نوک سینه هاش داشت خودنمایی می‌کرد و اصلا خط صورت نداشت و حالا وضعیت من که فقط کیرم بود که داشت شلوارمو پاره می‌کرد.
با دست اشاره کرد حالت خوبه؟(منظورش کیرم بود)
گفتم آره و خندیدم
زری دو تا لیوان چای آورد
بعدش اومد کنارم نشست منم دستمو انداختم دور گردنش و گفتم اینطوری چای خوردن بیشتر میچسبه
اونم گفت راحت باش عزیزم
بعد سرشو گذاشت رو پاهام و گفت خیلی وقته بعد از رفتن سعید (سعید شوهرش بود) همچین حسی رو تجربه نکردم
بعد کلی صحبت من دیگه داشتم منفجر می‌شدم سر زری رو به کیرم فشار میدادم
گفت فکنم زیاده روی کردیمو زد زیر خنده
گفت حالا بیا فانتزی های سکسی که می‌گفتی رو انجامش بدیم
اومد جلو پاهام دوزان زد سرش رو تنظیم کرد روبروی کیرم و دهنش رو باز کرد و چشم هاشو بست و دو تا دست هاشو گذاشت روی پاهای من
و منم زیپ شلوارمو باز کردم کیرمو که شق کامل بود گذاشتم دهنش و زری با چشمان بسته برام ساک میزد اونم چه ساکی اولین باری که داشت برام یکی ساک میزد چقدر حال میداد منم با دستهام سرشو گرفتم شروع کردم تلمبه زدن تو دهنش اونم همراه با من هم ریتم تلمبه شده بود
کیرم (سایزش ۱۶ و کلفتیش ۴ سانتیمتر هست)میخورد به ته حلقش عوق میزد و ادامه میداد تا این که حس کردم دارم منفجر میشم و کل آبمو تو دهن زری جون خالی کردم و اونم چون طبق قولی که داده بود قرار بود کلا برام آبشو بخوره و اگر از مزش خوشش اومد همیشه بدم ابشو بخوره.اون شب برای اولین بار بعد خوردن آبم و این که کیرم همچنان تو دهن زری بود چشماشو باز کرد و منم با فشار دادن کیرم و جهت خارج کردن آخرین قطرات آبم به داخل دهن زری جون کمک میکردم چشم تو چشم شدیم و بهش گفتم مرسی عزیزم که منو به آرزوم رسوندی
حالا از مزه آم خوشت اومده دوست دختر قشنگم؟
که زری جون کیرمو یه میک زد و گفت فکر نمیکردم که آب یه پسر جون اینقدر خوشمزه باشه
منم گفتم نوش جونت زری جون
بعد گفت برم یه آب بخورم برمیگردم و داشت میرفت چشمم به کونش افتاد که باز دوباره کیرمو داشت سیخ می‌کرد
بعد زری اومد کنارم نشست و کلی ازش تشکر کردم و یه لب جانانه و طولانی با این که اولین بارم بود از هم گرفتیم و منم شروع کردم به دست زدن سینه اش که دیدم یه طوری شد و منم رفتم سمت گردنش تا بخورم که چه بوی خوبی میداد
یه پوست نرم و سفید خوشبو و داغ رو شروع کردم به خوردن و مالیدن سینه هاش که نفس زری هی عمیق تر میشد و به خودش می‌پیچید و با دستاش دستمو گرفت گذاشت زیر تاپش منم تاپشو دادم بالا و یواش یواش از گردن رفتم به سمت سینه هاش وایی چه سینه های خوش فرمی
چه نوک قهوه‌ای قشنگی داشت
منم شروع کردم به خوردنشون و نوکش میک میزدم خیلی خوشمزه بود
دستمو بردم تو شلوارکش دیدم کسش کلی آب انداخته و خیسه منم هم زمان هم سینه هاشو میخوردم هم کسشو دست میزدم وای چقدر حس خوبی داش زری بلند شد و بهم گفت
بریم اتاق خواب اینجا سختمه و منم بغلش کردم از پشت کیرم روی کونش و از جلو سینه هاش تو دستم به سمت اتاق خواب و لامپ قرمز شب خواب رو روشن کرد و یواش یواش کل لباسمو درآورد و رفت سمت کیم
گفت جووووووووون چه خوشمزست
منم بلندش کردم و کاملا لختش کردم
یه هیکل کاملا سکسی جلو روم بود جووووووووون زری جون سکسی من
با هم رفتیم خوابیدیم روی تخت مدل 69 شدیم زری جون داشت از کیر من لذت می‌برد منم داشتم کسشو مزه مزه میکردم و لیس میزدم یه کس صاف و صورتی و بدون مو با یه سوراخ کون قهوه‌ای کم رنگ خوشگل جلو روم بود منم داشتم لذت می‌بردم از خوردن کسش که یهو زری جون لرزید و کل بدنش منقبض شد و ارضا شد
ولی کیرم همچنان تو دهنش بود و ناله می‌کرد
بلند شد اومد روی من نشست و گفت از امروز تو شوهرمی و الان میخوام تورو مرد کنم بهت کس بدم و خودش با دستهاش کیرمو هدایت کرد به داخل کسش
واااااای چه حس خوبی
داغ و لزج و تنگ موقع رفتن کیرم به کسش می گفت چه کلفته پاره میشم امشب جووووووووون
آی آی چه داغه میگفت تا این که کل کیرم رفت تو کسش منم در نهایت لذت جفت سینه هاشو فشار میدادم و یکی خودشو انداخت رومن و زیر سرم بالشت گذاشت تا سرم به سینه هاش نزدیک بشه و گفت بخورشون عزیزم و منم میخوردم و تو کسش تلمبه میزدم هر چند خودش داشت بالا و پایین می‌کرد ولی منم داشتم همکاری می‌کردم تلمبه میزدم
اون هم چشم هاشو بسته بود لبهاشو می‌خورد و گاز می‌گرفت و ناله می‌کرد
یکم که گذشت گفتم زری جون داگ استایل شو سریع مدلشه تغییر داد و اومد لبه تخت و من هم ایستاده کیرمو تنظیم کردم تو کسش و شروع کردم تلمبه زدن جووووووووون چه حالی میداد
با هر ضربه من کونش مثل موج دریا میلرزید و صدای شالاپ شلوپ میداد
یه چند دقیقه که تلمبه زدم دیدم که یهو لرزید و ارضا شد و سرشو گذاشت رو بالشت و جیغ کشید تا صداش زیاد نباشه
و من هم گفتم مدل رو تغییر بدیم که گفت بزار برات ساک بزنم آبتو بخورم
که منم قبول کردم اومد کنارم دراز کشید و منم از پهلو دراز کشیدم و کیرمو گذاشتم تو دهنش و گفتم فکر کن دستات از پشت بسته و داری کیرمو میخوری و اون هم اطاعت کرد و من کیرمو تا ته تو حلقش فرو میکردم و اون هم عوق میزد ولی می‌خورد
یکی دو بار سرفه کرد گفتم خوبی با سر اشاره کرد اره و باز ادامه داد تا آبم اومد و منم با تمام فشار ریختم تو دهنش و اون هم با اشتیاق فراوان خورد
بعدش اومد بالا کنام بغلش کردم و بوسیدمش که گفت خیلی وقت بود ارضا نشده بود
و ازم تشکر کرد و منم ازش تشکر کردم و گفتم باید برم که گفت امشب پیشم بمون فردا نرو شرکت به خاطر من
دلم میخواد آرامش بگیرم کنار تو
که منم قبول کردم و این داستان ادامه دارد
کون زری جون که پلمپ بود رو هم به من هدیه داد رو تو داستان بعدی ادامه همین داستان می‌گم.

نوشته: احسان

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18