رفتن به مطلب

داستان سکس با خواهر زن


poria

ارسال‌های توصیه شده


بدون اراده
 

*سلام
@سلام الهام خانم.خوبی؟شوهرت خوبه؟
*ممنون،خوبیم.خودت خوبی افشین جون؟شادی خوبه؟
@سلامت باشین.تشکر.
*افشین جون وقت داری باهم صحبت کنیم؟
@بله.چیزی شده؟
*در مورد شرایط رویا هستش.اخه تو بیشتر در جریان روند کارا و درمانش هستی.
@رویا حالش خوبه.همه چی سر موقع و درست داره پیش میره.ایشالا تا اول تابستان هم درمانش تموم میشه.
*یعنی ۶ماه طول میکشه؟
@به هر حال بیماری ساده ای که نیست.همین که میدونیم خوب میشه خودش جای شکر داره!
*واقعا میگی یا برای دل ما اینطور میگی؟
@من که تعارف ندارم!هر چی هست رو میگم!
*مرسی افشین جون.ولی خیالم راحت دیگه!؟
@شک داری به من؟
*نه! اخه پریا از حال مامانش که بد بود بهم گفت،که گفت براش دارو میبری از مرکزتون و هر شب سر میزنی بهش.
@شما سه تا خواهر همه چی رو بزرگ میکنین.رویا به خاطر داروهاش بدن درد داره و حالت تهوع میگیره.وگرنه حالش خوبه.
*بله.پریا میگه چقدر براش امپول میزنی
@من کجا امپول زدم اخه!!
*پریا گفت که با شادی چند بار رفتین.درد داشته به شادی گفتین آمپولش رو بزنه و گفته نمیزنه و میترسه.اخرشم رویا درد داشته و پیمان هم گفته تو براش زدی.
@خب الان چی کنم؟نباید میزدم؟
*نه.اینو نمیگم.فقط خواستم از حالش با خبر باشم.
@خیلی هم خوب.
*واقعا تو براش امپول زدی؟
@آره مگه چیه؟
*پیمان چطور گذاشت؟
@رویا درد داشت.چی میخواد بگه.بعدشم مگه چی کردم.امپول بوده دیگه
*باشه😁
@فقط همین بود کارت؟شوهرت ناراحت نشه پیام میدی به من!؟اون از من خوشش نمیاد.
*نه خونه نیست.الانم من برم پیاما رو هم پاک میکنم که شادی هم نبینه!
@مگه شادی ببینه چیزی میشه؟
*نه،ولی دوست ندارم بدونه بهت پیام دادم
@باشه هرجور راحتی.
*خدافظ😉
@خدافظ

الهام خواهر زنمه.رویا هم خواهرِ بزرگ هست و سرطان سینه داشت که خب اواخر تیر ماه درمانش تمام شد و الان خدا رو شکر تحت کنترل هست و خوب شده تقریبا.
۳روز بعد
*سلام افشین جون خوبی؟
@سلام الهام خانم.شما خوبی؟شوهرت خوبه؟
*مرسی سر کاره.
@به سلامتی.در خدمتم.امری هست؟
*میگم.میشه برنامه کاریت رو بدونم؟
@برای چی؟
*همینطور😁
@همینطور که نمیشه.بی دلیل چه نیازی به برنامه من داری!!!
*راستش…
*هیچی ولش کن
*میگم وقت داری بیای خونه ما رو ببینی برای کاغذ دیواری و این چیزا؟
@مشکل نداره.کی هستین بیام؟فردا صبح خوبه؟
*بزار بهت خبر میدم
@باشه منتظرم
رفت و تا چند ساعتی خبری نشد و منم رفتم سراغ کارام

نزدیک غروب پیام داد
*سلام افشین جون ببخشید یهویی رفتم.هماهنگ کردم برای فردا صبح ساعت ۱۰بیا
@سلام باشه میام حتما.

خداحافظی کردیم ولی من رفتم توی فکر.یادم آمد برنامه منو میخواست.از اون طرف خیلی تابلو بحث رو عوض کرد.
چرا همچین میکنه!
شیفتم تموم شد و دیگه به دفتر سر نزدم و مستقیم رفتم خونه تلگرام رو که چک کردم دیدم پیاما دوطرفه پاک شدن.
شکی که به الهام داشتم بیشتر شد.
به همسرم شادی در مورد الهام چیزی نگفتم.چون خیلی بد گمان هست و ترسیدم بیشتر گیر بده
فردا صبح ساعت ۱۰جلوی خونه الهام اینا بودم.تا اون موقع خونشون نرفته بودم.بعد از ۷سال از ازدواجمون رفتم داخل خونه الهام و رضا.
سلام و احوالپرسی کردیم.
همه چی داشت عادی پیش میرفت و منتظر رضا بودم که دیدم خبری نیست
پرسیدم@رضا نیست؟
*نه اون امروز شیفت بود
@خب میزاشتی یه موقع که باشه!
*راستش دیروز که رفتم به خاطر این بود که باهاش هماهنگ کنم ببینم کی نیست که بگم بیای.میدونی که از تو خوشش نمیاد و از وقتی تو با شادی ازدواج کردی حتی خونه مامان منم نمیاد.به همین خاطر من شرمنده تو هم هستم.افشین جون من از رابطه تو و شادی خبر دارم.میدونم مقصر شادی هستش.شرمنده ام که نتونستم رابطه شما رو درست کنم.
@اشکال نداره.به هر حال هر زندگی یه مشکلاتی داره دیگه.
@خب تا دیرم نشده بریم سر اصل کاری؛قراره چکار کنیم.
با لکنت جواب داد
*هیچی.اندازه بزنیم برای کاغذ دیواری
اندازه ها رو زدم و هر چیزی نیاز بود رو گفتم و آمدم که خداحافظی منم یهو به ذهنم رسید از سوالاتم رو بپرسم
@یه سوال بپرسم؟
*چه سوالی؟اره بپرس
@برنامه من برای چیت بود؟
با من و من جواب داد
*راستش رو بگم؟
@اره فقط راست بگو
*چندتا دلیل داشتم.اول میخواستم بدونم چه وقتایی خونه نیستی که راحت بهت پیام بدم که شادی نبینه.دوم حرفای پریا ذهنم رو درگیر کرده بود و میخواستم بیشتر سوال بپرسم.بعدش با برنامه تو هماهنگ شدنم سخت بود خب
@پس کاغذ دیواری هم بهانه بود که من بیام اینجا!
*نه بخدا.قصدش رو داریم ولی خب میدونی که،رضا نمیذاره که تو کار رو انجام بدی.
@منم انجام نمیدادم.فقط اطلاعات بهت دادم.اشکال نداره.حالا اگر میخوای توی تلگرام برنامه این ماهم رو برات بفرستم
*اره اره بفرست برام
همونجا برنامه رو براش فرستادم و خداحافظی کردیم و امدم بیرون
به محض این که رسیدم توی ماشین پیام داد
*مرسی بابت زحمتت و برنامه😘
ولی من شرمنده شدم.ازت هم پذیرایی نکردم

@اشکال نداره.درک میکنم وضعیتت رو الهام خانم

*ممنونم ازت افشین جون.

دیگه جواب ندادم و برای ساعت ۲ظهر اداره بودم که بازم الهام پیام داد

*خیلی کنجکاوم افشین
@چرا؟چی شد؟
*اصلا، افشین باهات راحت باشم؟
@مگه تا الان راحت نبودی؟
*از روزی که پریا از امپول زدنت گفته هی بهش فکر میکنم.
@چه فکری؟
*اونا چطور گذاشتن تو امپول بزنی و تو همینطور زدی؟
@اولا الهام حالش خوب نبود بعدش یعنی چی همینطور زدم؟
*ببخشیدا ولی طوری نشدی؟
@اها اینو بگو،😂فهمیدم.نه طوری نشدم مگه قراره طوری بشم به آمپول چند ثانیه ای چی میخواد بکنه؟
*اره جون خودت.اون هیکل رویا رو ببینی از روی لباس طوریت میشه.حالا امپولم بزنی که دیگه هیچی.
@مگه چی دیدم!؟یه ذره باسنش رو دیدم.حالا دو طرف رو هم دیدم.
@ولی اره تو راست میگی چیز خوبیه😁
دیگه دیدم انقدر راحته منم باهش راحت حرف زدم و بدون هیچ خجالتی گفتم
@میخوای مال تو رو هم ببینم تا ببینی چیزی نمیشه
*😂اره همین مونده بذارم تو ببینی.میدونم چی میشی.
@از کجا میدونی؟
*میدونم دیگه.از کجاش رو بماند
@نه،بگو تا منم بدونم
*هم مامان گفته هم الهام
@چی گفتن؟
*که چطور از خود بیخود شدی؟
@اصلا بله.از خود بیخود شدم.اونا هم که گفتن.دیگه پرسیدنش چیه؟ نکنه تو هم دلت میخواد
*نخیر افشین جون.من چیز دیگه ای هم میدونم
یهو عرق سردی به تن نشست و شصتم خبردار شد که الهام از رابطه من و مامانش خبردار شده.سریع پرسیدم
@مثلا چه چیز دیگه ای رو میدونی؟
*حالا بماند.به وقتش میگم
@همون دلت خواسته
*چقدر اینو میگی.اره اصلا منم میخوام.رضا که چیزی برام جز اذیت نداره.فقط لجبازی داره و عذاب
@اشکال نداره.خودت رو ناراحت نکن.الان میخوای من چی کنم!؟
*هیچی.فقط خواستم درد و دل کنم.
@باشه.هر وقت خواستی برنامه منو داری دیگه ،بهم پیام بده
*باشه.فدات😍
@ فعلا

اون روز تموم شد
اما ماجرا تازه شروع شد
برنامه من رو داشت و روزها با شنیدن اذیت های رضا که باجناقم بود میگذشت.
اواخر دی ماه بود که ازش بی مقدمه پرسیدم
@با این اوصاف لابد رابطه هم ندارین
*تا رابطه چی باشه!
@قبلا توی گوشیت دیدم که چقدر منتش رو کشیدی برای سکس.اینطور که پیداست نمیکنه دیگه؛البته ببخشید انقدر رک و بی مقدمه گفتم
*اتفاقا میکنه.ولی میکنه و میره.
از جوابش شوکه شدم.خیلی راحت جوابم رو میداد.بی پروا بود.
@ولی خب راهی نداری.یا باید راضیش کنی برای سکس.یا باید خیانت کنی.که به نظرم دور گزینه دوم رو خط بکش.خوب نیست اصلا.
*میدونم خوب نیست ولی افشین گاهی بهش فکر میکنم.افشین فکر میکنم دارم بهت وابسته میشم.میدونم که اینم میشه یه غصه دیگه روی همه غم و غصه هام.
@خب من اینطور نمیخوام.دیگه پیام نده.نمیخوام زندگیت خراب بشه.حساب تو برای من خیلی با رویا فرق داره.تو رو طور دیگه ای میخوام هر چند هر دو خواهرای زن من هستین.
زندگیت با من خراب میشه
*پیام ندم چی کنم؟
@هیچی.خودت رو با چیز دیگه ای مشغول کن
*فعلا رضا رو برای کاغذ دیواری اتاق خواب راضی کردم.فردا خونست.بیا اندازه بزن تا ببینم بعدش چی میشه
@خونست؟چطور راضی شده که من بیام؟
*با مکافات راضیش کردم.
باشه.ساعت ۱۰اونجام.

فردا صبح
*افشین میگم منم آمپول دارم.میزنی برام؟
@نه
چند دقیقه دیگه جلو خونه شما میرسم.پیام نده.
شک کردم که چطور شد رضا هست و این پیام میده.ولی باز اهمیت ندادم
رسیدم و در زدم.سریع در رو باز کرد و با شوق گفت برم داخل
با آسانسور رفتم طبقه ۶درب واحد باز بود و کفش رضا رو هم دیدم.مطمئن شدم که هست.رفتم داخل و بعد از سلام و احوالپرسی دیدم ای دل غافل.بازم رضا نبود.
@پس رضا کجاست؟
*کار پیش آمد براش.رفت
@بازم دروغ گفتی؟
*نه به خدا.بیا ببین
دیدم بله رفته خونه پدرش اونجا کار داشته
رفتم سراغ اتاق خواب سریع اندازه زدم که برم تا الهام کار دستم نداده
کارم تموم شد و خواستم برم دیدم وایساد التماس.
*تورو خدا.این آمپول رو بزن برام.میخوام ببینم چطور میشم.تو رو خدا.همه چی پای من.
انقدر التماس کرد که قبول کردم.
گفتم @برو روی تخت زود
رفت و کنارش سرپا امپول رو اماده کردم و کمی شلوار گلدارش رو پایین دادم و پد الکلی رو مالیدم و آمپول رو فرو کردم و آهسته تزریق کردم.
تموم که شد شلوار رو کشیدم سر جاش و به ذره ماساژ دادم و گفتم
@بفرما اینم از این راضی شدی؟
امپول بتامتازون بود برای سرماخوردگیی که داشت.
*چقدر خوب زدی!
@به هر حال دوره دیدم.بلدم خب.
دیدم نگاهش به شلوارمه.الحق که بدم نازی هم داره.به بدن پر رو به چاق.سینه ها مثل بقیه خانواده بزرگ و بالای ۸۰
چه باسن خوبی داشت.باسن الهام از بقیه خانواده قشنگتر هستش.
@چیه نگاه میکنی!؟نکنه میخوای امپول بزرگه رو هم بخوری!؟
برق چشماش رو دیدم.من با خنده و شوخی میگفتم.اون جدی برداشت میکرد
*نشونم میدی؟
@الهام خجالت نمیکشی؟برای چیته اخه؟
*میخوام.شادی تعریف کرده.رویا تعریف کرده.مامان رو که دیگه نگم!
@رویا؟مامانت؟
*رویا از روی شلوار دیده و مامان هم همه چی رو گفته بهم.فقط من و خودش میدونیم.
@ولی از این خبرا نیست الهام خانم.اگر ببینی ممکنه خطرناک بشه!
*هر چی میخواد بشه.
@باشه،خودت خواستی.

من از خدام بود با الهام بخوابم.حالا که خودش خواسته من چرا پا پس بکشم!
زیپ شلوارم رو پایین دادم و از بین زیپم کیرم رو در آوردم.خیلی بلند شده بود.
@بفرما.راضی شدی؟
*چرا بلند نیست؟
@چون نیاز داره بلندش کنی.
*چطور؟
@ممه هات رو میخواد.
*😂باشه بیا.
یقه لباسش رو باز کرد و سینه هاش رو در اورد و دیدم چه چیزی داره و قایم میکرده
تا دیدمش کیرم بلند شد کمربند رو باز کردم و شلوار رو در اوردم و گفتم میخوای؟
تا اینو گفتم پرید و سرپا گرفتش توی دستش و لب گرفتنمون شروع شد
حدودا ۵دقیقه لب گرفتیم و کیرم توی دستش بود و منم لا سینه ها بازی میکردم
طعم لباش فوق العاده بود.خیلی حرفه ای لب می خورد.طوری با کیرم بازی میکرد که حس میکردم با هر باز جلو عقب کردمش آبم میپاشه.ولی بعدش قشنگ کنترلش میکرد.
ازش جدا شدم و لباسش رو در اوردم و نیم تنه ای که به جای سوتین داشت رو هم در اوردم و روی تخت خوابوندمش و افتادم روش و فقط سینه هاش رو میخوردم و از روی شلوارش کوسش رو میمالیدم.
زیر دستم حس میکردم کوسش اب انداخته.
پرسیدم
@ادامه بدیم!؟
*هیچی نگو و تا اخرش برو.تو دیگه مال منی.تمام من برای توئه.
از زیر شلوارش دستم رو رسوندم به کوسش و حسابی چوچولش رو مالوندم و هم زمان سینه هاش رو میخوردم و با دست دیگم که از زیرش برده بودم اون یکی سینه رو میمالوندم که یهو نفساش تند شد و بدنش سفت شد و شروع کرد به شکم زدن.
عالی بود.همون اول ارضا شد.
از گونه هاش بوسیدم و نشستم و شلوار و شورتش رو در اورد
حالا اون کاملا لخت بود و خودمم بلوز و پیراهنم رو در اوردم و با زیرپوش بودم.
کنارش دراز کشیدم و بدون مقدمه با اب خودش کیرم رو خیس کردم و از پشت کردم توی کوسش.یه کوس نه چندان تنگ و گشاد ولی به شدت داغ و خیس.کیر ۱۷سانتی من رو یه جا بلعید.
اروم شروع کردم تلمبه زدن و اه و ناله الهام شروع شد.
قربون صدقش میرفتم و با سینه هاش بازی میکردم
از سینه هاش نمیتونستم بگذرم.سینه هایی که ۷سال جلوی چشمم بودن و از من قایم میشدن.سینه های سفت و سربالا با نوک نه چندان بزرگ و قهوه ای پر رنگ که حاله قهوه ایش خیلی نرمال و مرتب بود.
تلمبه هاک رو تند کردم و الهام به جلو پرتاب میشد
کیرم رو بعد از چند دقیقه در اوردم و به شکم خوابوندمش و از پشت کیرم رو کردم توی کوسش و حسابی تند تلمبه زدم و الهام جیغ میزد.فقط میخواستم توی این پوزیشن ببینمش که چقدر جذابه!
یه باسن برامده و سفت جلوم بود.چه لذتی من بردم
دیدم داره درد میکشه.تلمبه هام رو تند کردم که زودتر تموم بشه که یهو گفت
@اره.همینطور .اره
بعد جیغ زد و دوباره ارضا شد
توی طول مدت سکس فقط جیغ میزد و اخ و ناله میکرد.اصلا حرف نمیزد
سریع برش گردوندم و پاهاش رو دادم بالا و به پزیش نهایی رسیدم.تلمبه زدن و لرزش سینه های نازش
این صحنه منو به وجد آورد.مجدد لذت بی نهایت برام تکرار شد.این بار با الهام که شیفته استیل جذابش شده بودم.
لرزش سینه هاش منو به اوج لذت رسوند و نزدیک ارضا شدنم مه شد کیرم رو در اوردم و تمام ابم رو بین سینه هاش خالی کردم.از روی لذت پرش اول ابم رفت تا چونه هاش.
اما بعدش ها روی سینه هاش خالی شد
بعدش که با دستمال خودمون رو پاک کردیم دیدیم ۴۰دقیقست که لذت ما طول کشیده.از اول تا اخر
حسابی بوس بارونش کردم و ازش بابت لذتی که برم تشکر کردم.
تا فردا خبری ازش نبود.فکر کردم غمگین شده و پشیمون شده.
فردا صبحش زنگ زدم بهش.بی پروا شده بودم.تا گوشی رو جواب داد
@سلام.ناراحتی از دستم؟پشیمون شدی؟
*سلام.نه اصلا.فقط ترسیدم تو ترکم کنی.
@مگه قراره چی بشه؟
*افشین با من باش.من این ازت رو میخوام.به هر قیمتی
کلی با هم صحبت کردیم.راضی هستم که باهاش رابطه دارم.هر روز سکس نداریم.بیشتر همدیگه رو آروم می کنیم.فرصت اگر پیش بیاد سکس هم میکنیم.
اما تمام سکس هامون جذابه.
این اولین و اخرین خاطره سکس من با الهام بود که نوشتم.در مورد الباقی سکس هام با الهام دیگه نمینویسم چون اون رو فقط برای خودم میخوام نگه دارم

ممنونم که از من حمایت کردین و میکنین.
تا خاطره بعدیم که سکس با زن داداشم هست فعلا.

نوشته: Emerald88

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18