رفتن به مطلب

داستان سکسی استخدام دختر ممه خوشگل در شرکت


mame85

ارسال‌های توصیه شده


استخدام شرکت
 

سلام من هانیه ۲۸ سالمه قدم ۱۶۷ وزنم ۵۵ لاغرم ولی ممه های خوشگل و بزرگی دارم داستان من از اونجایی شروع شد که من واقعا پول لازم بودم و تو فکر کار و دنبال یه شغل کون گشادی یکی از آشناها منو معرفی کرد به یک شرکتی برای طراحی خیلی جزئیات شغل و شرکت نمی گم چون امکانش هست که آشنا بخونه خلاصه من قرار شد فلان روزی برم صبح شرکت که با مدیر اونجا حرف بزنم شرایط رو واسم توضیح بدن کلی به خودم رسیدم که یکم دلبری کنم که حتما استخدام بشم ولی واقعا قصدم فقط جلب توجه بود تا همین حد رفتم اونجا و یه آقایی اومد جلوی منو پرسید با کی کار داری و خلاصه گفت بشین صدات می کنم یعنی یه منشی هم نداشت احساس کردم کلا نیرو اونجا زیاد ندارن اون آقا هم در واقع آبدارچی حساب می شد چون بیشتر کارشون توی کارگاه بود توی شرکت تقریبا واسه قرارداد و اینا فقط می یومدن خلاصه کنم چند تا آقای سن بالا از اتاق اومدن بیرون که یهو یه صدای فوق العاده مردونه و جذاب گفت عمو فضلی راهنماییشون کنین داخل وای من همونجا با همون صدا حشری شدم خودمو جمع و جور کردم و رفتم داخل که دیدم بله خودش هم از صداش جذابتر تو دلم گفتم هانیه تو به این ندی به کی می خوای بدی کلی احترام و اینا من نشستم و چندتا سوال پرسید از سوابق و اینا که یهو گفت متاهلین؟ من احمق نیشمو تا ته باز کردم گفتم نه خداروشکر دیدم اونم خندید و گفت خب خداروشکر هیچی همونجا یخمون وا رفت و یواش یواش شروع کردیم از کلمات صمیمی تر که یهو گفت هانیه جان بذار باهات رک حرف بزنم من اینجا حتی منشی هم ندارم خودتی و خودت اول از همه که طرح هارو باید به موقع بهم تحویل بدی اما به جز طراحی شاید من ازت درخواست های دیگه هم بکنم منه حشری فکر کردم منظورش سکسه اون بدبخت منظورش کارهای شرکت و منشی و اینا بود یهو چشامو خمار کردم و گفتم آهااان منم داشتم به خودم میگفتم پس این خوشتیپ کی می خواد بهم پیشنهاد بده یهو دیدم چشماشو گرد کرد و گفت نههههه منظووورررم …دوزاریم افتاد ولی از ضایعی فقط می خندیدم و دم دهنمو گرفته بودم که دیدم اونم زد زیر خنده و یهو پاشد اومد نشست رو مبل کناری و گفت هانیه جان اوکی یه لحظه نخند جدی باش که من خودمو به زور جمع و جور کردم گفتم ببخشید باور کن شوخی کردم یهو اونم چشماشو یه حالی کرد و گوشه لبشو گاز گرفت و سرتاپای منو یه نگاه کرد و گفت پایه ای واقعا؟ نمی دونستم چی بگم گفتم بابا بیخیال من یه چرتی گفتم یخمون بازشه یهو دیدم اومد کنارم و دستشو گذاشت روی پامو گفت نوچ بوق زدی باید سوار کنی من چنان حشری بودم که دیگه خجالتو گذاشتم کنار زل زدم تو چشماش و رفتم سمت صورتش یک سانت فاصله داشتم باهاش نفسم قشنگ می خورد تو صورتش گفتم خب رئیس تست استخدامی رو تو شروع می کنی یا من یهو دیدم چسبید به لبام و شروع کرد بی مقدمه لبامو خوردن من وا رفتم دستشو رو سینه روی رونام همه جام حس می کردم شق الرئیس انگار وضعش از من بدتر بود چنان منو مالوند که شورت من دریاچه آب شده بود شروع کردم لباسامو در آوردن که یهو گفت برو عقب وایسا وای عجب هیکلی داری دختر چرا انقدر لباس گشاد می پوشی هیچی پیدا نبود خوب شد من تورو کشفت کردم و پاشد یهو زیپشو کشید پایین و جلوی من که رو مبل نشسته بودم شلوارشو داد پایین و یهو یه کیر خوشگل ببین من هنگ بودم جلو چشمم شق شق بود دستمو بردم زیر بیضه هاش و یواش از اون زیر دست کشیدمو اومدم تا سر کیرش و سرمو بردم جلو و کیرشو اول کامل مالیدم تو صورتم و بعد بادستم کامل گرفتمش بالا از زیر بیضه ها لیس زدم تا سر کیرش چند بار از چند طرف اینو تکرار کردم عین بستنی بعد سر کیرشو وسط دو تا لب مالیدم و یکم با لبم سرشو خوردم و یهو کل کیرشو کردم تو دهنم و شروع کردم ساک زدن و بیضه هاشم با دست می مالیدم چنان حال کرده بود که فقط میگفت واااای تو کجا بودی تا حالایهو دیدم کیرشو در آورد و گفت وای هانیه صبر کن الآن آبم می یاد کشتی منو .منو بلند کرد و دستشو برد لای کسم و گفت وای قربون کس خیست برم من چی می خواد کست انقدر آب انداخته و شروع کرد سیلی زدن در کوسم گفتم ببین انقدر دلش کیر می خواد که سیر نمی شه گفت قربونت برم من دیگه نمی خوام اصلا طراحی کنی تو فقط به من کس بده فدای اون هیکلت بشم یهو منو انداخت رو مبل با زانو حالت داگی سرشو کرد لای پامو یه لیس زد از کسم و گفت ببین من دلم نمی یاد یه بار بکنم تورا خدا اگه آبم اومد یه دور دیگه بریم گفتم ببین تو تا شبم کسم بذاری من پایم شروع کرد تو همون پوزیشن سیلی زدن در کوسم و کونم داشتم حاااال میکردم که یهو در اتاق باز شد ببین اصلا جفت یادمون رفته بود اون آبدارچیه اونجاس اونم دیگه از صدای سیلی ها و ناله ها مطمعن شد چه خبره یهو اومد تو که خودش بدبخت شوک شد گفت ببخشید آقا و در و بست ببین رسمن منو در پوزشن داگی کسم عین کولوچه زده بیرون نوک ممه ها باد کرده کیر آقا سیخ در کس من دید یهو گفتم واااای که دیدم خندید گفت ولش کن بابا زیاد از من دیده بیا ببینم من هنوز تو شوک بودم که یهو حس کردم فیت ترین کیری که می تونه واسه کس من خدا آفریده باشه رفت تو کسم و کل بدنم حال اومد گفتم جووووووون که شروع کرد تلمبه زدن و از پشت ممه هام رو هم می مالید وای من ۳ بار پشت سر هم ارضا شدم که دفعه سوم من چنان لرزیدم اونم از ارضا شدن من تحریک شد و یهو آبش اومد کشید بیرون و ریخت رو کونم بهش گفتم وایی دلم می خواست رو مبل بشینی من بشینم سر کیرت رئیسا اینجوری کس می کنن که زد زیر خنده گفت باز سیخش میکنم برات که بشینی روش صبر کن دستمال و آورد و من هنوز تو فکر اون آقاهه که مارو دید گفت چته یهو پکر شدی نکنه حال نداد گفتم نه بابا تو فکر این آقاهم گفت ای باباول کن عمو فضلی از خودمونه و نشست رو مبل منو کشید تو بغلش گفت مانتوت بنداز رو سینه هات و کست گفتم چرا گفت بنداز انداختم ولی رسما لخت بودم هیچ جامو نگرفته بود یهو گفت عمو فضلی بیا وای من پاشدم خودمو جمع و جور کنم محکم منو گرفت گفت بابا عادی باش اونم دوید یهو داخل گفت بله آقا گفت سیگار وفندک منو از بیرون بیار یه لیوان آب خنکم واسه هانیه بیار اونم هییییض نیشاش باز گفت چشم و رفت و آورد آب و که داد گفت آقا اگه کار نداری من برم در شرکتم ببندم که شما راحت باشین اینم گفت آره دمت گرم و جدی اونم رفت من شوک بودم یهو گفت بابا اشکالی نداره بذار ببینه بدبخت اونم یه حالی کرده دیگه خندیدیم و خلاصه انقدر باهم جور شدیم که من به مدت ۵ سال مدام باهاش سکس داشتم و کل مخارج منو میداد و ۳ سالشو که با هم تو یک خونه زندگی کردیم. اینم بگم کارمون با عمو فضلی داستان دار شد و آخر من ازش خواستم یه بار بگه بیاد اونم داخل و وقتی ما داریم لب بازی می کنیم و لاس می زنیم عمو فضلی هم کس منو بخوره اونم قبول کرد و شد پایه ثابت کس لیسی من از خداش بود شاید ساعت ها من رو مبل پاهام باز بود عمو فضلی کس منو می خورد و من و رامین در حال مشروب خوردن و سیگار کشیدن انقدر من حس خوبی داشتم که کسلیس داشتم که مدام می رفتم شرکت و میدادم می خورد برام حتی چند بار رامین رفت سفر چون بهم میگفت مدت طولانی نخواب زیر دستش یه وقت جسارت می کنه پررو می شه پاشو از گلیمش درازتر می کنه اما من می دونستم که می ترسه کاری نمی کنه رامین که می رفت مسافرت بهش می گفتم به آقا نگو بیا کارت دارم می رفتم در حدی طولانی کسمو می خورد که ارضا می شدم و خوابم می برد و کسم تو دهنش بود هنوز باز بیدار می شدم و کسمو که فشار می دادم به دهنش می فهمید بیدارم زبونشو هول می داد تو کسم انقدر ساعت ها با کسم ور می رفت که وقتی پا میشد یه چند باری آبش اومده بود تو شلوارش یه بارم بهش اجازه دادم کیرشو در بیاره وقتی کسمو می خوره جق بزنه ولی کیرش خیلی گنده بودا ولی پر از پشم و بیضه های سیاه حالم بهم خورد بهش گفتم صورتت به این توپولی و سفیدی چرا کیرت انقدر سیاهه خجالت کشید کردش تو و گفت خانوم ولش کن من برا شما بخورم هم برام کافیه بچه ها عمو فضلی هنوزم گاهی می یاد خونم من و رامین کات کردیم ولی فضلی واسه نظافت می یاد و بعدش یه حالم به کس من میده و میره بنده خدا سنش خیلی بالا نیستا ولی شکسته شده اما قیافه مهربونی داره انقدر مهربون که با خیال راحت کسمو می سپارم دستش رامین هروقت می بیندش بهش می گه از آبنبات خانوم چه خبر این بنده خدام می گه هر روز آبدار تر بخدا آقا انگار حسودیش می شد که خودش اجازه داد از اول برام بخوره همش به من می گفت تو بی جنبه ای ولی باور کنین من معتاد شدم اگر برام نخوره عصبیم وقتی خیلی دیر به دیر می یاد انقدر حرصی می شم که خودم اولش می شینم رو دهنش انقدر با حرص کسمو می مالم در دهنش و بهش می گم زبونتو در بیار بره تو کسم بدبخت وقتی پا می شه عین لبو سرخه سرخه بعد می گه خانوم خب زودتر بگو بیام منم دلم تنگ می شه بهش می گم حرف نزن فقط بخور نفس نکش انقدر بخور تا سر بشه . به دوتا دوستامم معرفیش کردم کس لیس اونام شده. خلاصه اینم از استخدامی من و پادشاهی کسم…

نوشته: هانیه

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18