رفتن به مطلب

داستان کونی شدن در حمام عمومی


gayboys

ارسال‌های توصیه شده


سعید و ماجرای حمام نمره
 

سلام به همه دوستان عزیزم دوستان خوب کون باز چند روز هستش که می‌خوام این داستانی که برام اتفاق افتاده رو براتون بنویسم وتانصفه بیشترداستان هم پیش میام ولی کارپیش میادومجبورمیشم کارونیمه بگذارم ولی خوب امروز تصمیم گرفتم که این داستان رو هر طور که شده بنویسم و ارسالش کنم خخخخخ.
البته ناگفته نماند که چندین داستان براتون تعریف کردم مثلا بنام سرباز آموزشی یک و دو وچندتای دیگه الانم که در خدمت شما هستم 49 ساله هست و خاطرات نوجوانی و جوانی خودم که برام اتفاق افتاده رو مینویسم و پوزم دوطرفه هستش اکثر مواقع مفعول بودم .و این داستان مال زمانی هست که من سعید 15 ساله بودم نوجوانی خوشگل و سفید با موهای پرپشت و مشکی اون زمان من قنادی (شیرینی پزی)مشغول کار بودم و حقوقم بود تقریبا ماهی ۲۵۰۰تومان خخخخخخ الان با این پول بهتون یک عدد کاندم معمولی ایرانی هم بهتون نمی‌دن خخخخخ
بریم سر اصل داستان.
عرض کنم خدمت دوستان عزیزم که پدرم یک زمینی خریدو شروع به ساختن اون زمین شد که الان در یکی از بهترین نقاط شهر مشهد هستش پدرم خودشو درگیر توام و اینطور چیزها نمی کرد و آهسته آهسته هر زمان که پول دستش میرسید یک نقطه از زمین رو میساخت مثلاً توی نقشه ساختمانی یک پارکینگ بودو تصمیم براین شد که پارکینگ که نسبتا بزرگ بود جهت سکونت ساخته بشه و یک چهار دیواری کوچک هم توی حیاط جهت آشپزخانه که سقف اون هم از ایرانیت گذاشته بشه خوب شروع ساختن شد اول گاراژ وبعد نکاتی که به عرضتون رسوندم منتها حمامی در کار نبود برای استحمام کردن باید با اتوبوس روزهای جمعه به حمام هایی که در سطح شهر بود استفاده میکردیم و تقریبا یک نیم ساعت و یا چهل و پنج دقیقه ای بوسیله راه بودودرکنارشم بایدیک ربعی پیاده روی میشد تابه محل مورد نظر برسی اون هم در تابستان و زمستان.
یک روز جمعه وسایل حمام روبرداشتم داخل کولیم گذاشتم راه افتادم جهت نظافت (نظافت نشانه ای از خوشگلی می‌باشد)خخخخخخخ .یک حمامی بود که چند سالی ازش استفاده میکردیم فقط حمام نمره داشت و مثل بعضی از حمامهای شهر حمام عمومی نداشت .
ساعتهای ۱۰صبح رسیدم به حمام تا پامو گذاشتم داخل در ورودی دود از کلم پرید یا خدا چه خبره چقدر شلوغه با خودم گفتم خوب کله پوک دیشب شب جمعه بوده دیگه دیشب خلق الله سیخی به سوراخی کردن حال اومدن جهت غسل جنابت مشکلی هست؟بازباخودم گفتم نخیر قربان مشکل از خود بنده هستش باید ساعت پنج صبح می‌آمدم اولین بودم بعد توی اون خلوتی شایدیک گیری نصیبت میشه ولی حیف که پیدا نمیشه
رفتم نوبت گرفتم با خودم غرغر میکردم که تا بعدازظهر علاف هستم و اینم از روز تعطیلم که به فنا رفت و روزم الکی تموم میشه رفتم یک صندلی خالی پیدا کردم و نشستم زمان دیر می گذشت ومن هم بی حوصله و خسته از انتظار بلند شدم رفتم بیرون توی پیاده رو به قدم زدن که یهو یک پسر جوانی حدود۲۵ساله رفت داخل حمام وبعدچنددقیقه پکروم عجب اومد بیرون نگاه کردم دیدم عجب خوشگلی این پسره اصلان میخواستی مثل هلو قورتش بدی توی گلو خخخخخخخ گفتم که چیه هنگ کردی گفت آره بابا چه خبره این همه آدم من هم خندیدم گفتم توهم مثل من حواست نیست ها که دیشب شب جمعه بوده اونم پوزخندی زد و گفت راست میگی حواسم به این یکی نبود هردو خندیدیم گفتم حقیقتش من نوبت گرفتم تنها هستم اگه دوست داری با من بیا حمام دیگه چیزی نمونده که نوبتم بشه گفت مزاحم نیستم من هم گفتم چرا مزاحم خودم پیشنهاد دادم بهت خوب اون هم قبول کرد.شروع کردیم به صحبت در حین صحبت براندازشم میکردم قدحدود۱۸۵وبالاتنه شبه به زیبایی کارها سروسینه که توپ بود و دل هر دختر پس رومیبرد با موهای مشکی پرپشت و ابروهای پیوند صورتی بدون ریش و سبیل خلاصه یک جذبه خاصی داشت اسمشو ازش پرسیدم گفت که اسمش بابک هست و شاغل بود در خیابان جنت مشهد بوتیک لباس فروشی داشت البته می‌گفت که مال پدرش هست ومن و برادرم بزرگترم اونجا رو میچرخونیم از اوضاعشون راضی بود گفتم باشگاه میری ؟بالبخندجواب داد آره العان یکی دو سالی هست که باشگاه میرم ازش پرسیدم مجردی یامتاهل گفت مجردم باباکی حوصله ازدواج و اره انقدردوست دختر دارم که به ازدواج نمی‌رسه به خاطر یک لیوان شیر که نمیرن گاو شیرده بخرم هردومون زدیم زیر خنده گفتم پس هرچی گیرت بیاد فرومیکنی دیگه گفت هرچی مثلاچی گفتم مثلاً کون .
گفت کون دختر اره دیگه مونث باشه چه کون چه کس هردوخوب هستش منم ناامیدانه به حرفهایش گوش میدادم ای بابا اینم که فقط مونث باشه کیرمیده باخودم گفتم آخه نامسلمون مگه معادل نداریم خوب دل ماهم کیر میخواد دیگه توهم هی حرف مونث و تکرار میکنی بی‌تربیت .توی همین حین صحبت شماره مارو صدا زدن دو نفری رفتیم داخل سالن وکارکر حمامی آمد نمره ای که خالی شده بود رو یک نظافت کردش روبه ما دو نفر کرد گفت بفرمایید مادونفر داخل حمام شدیم در رو قفل کردم و شروع به لخت شدن کردیم لباسها رو که ازتنمون درآوردیم پسر سر و دست و بازو رو که نگاه میکردی کیف میکردی از استیل این پسر تعجب بودم که اصلا مو نداشت روی سینه و شکم وزیربغلش صاف و تمیز بود شلوارشو که کشید پایین یک شرت پاش بود از این شرکتهای پاچه دار خیلی نازک که کیرشو قشنگ نشون میداد بزرگی وکلفتی وقتی کلاهک کیرش قشنگ و واضح دیده میشه بقول معروف آویزون بود خخخخخخ
خندید و گفت چیه بدنگاه می‌کنی خطرناک که نیستی منم خندیدم و گفتم نه بابا من که کاری برنمیاد هم از من بزرگتر هم قوی تر با یک اشاره منو میخوابونی من بايد بترسم گفت نه خاطرت جمع من علاقه ای به همجنس خودم ندارم .منم توی دلم گفتم بسوزه این شانس ما که اینم همین الان از برادر گرفت .خلاصه منم لخت شدم و از توی رختکن همراه با وسایل حمام یعنی لیف و کیسه و صابون ومخلفات خخخخخ رفتیم پای دوش بابک دوش روبازکردو رفت زیر دوش ومن هم سکوی نشستن را با آب داغ شستم که به اصطلاح میکروب زدایی بشه خخخخخخ بابک که زودتر از من رفته بود زیر دوش آب و خیس شدنش با اون شرتی که پاش بود و خیس شده بود چنان چسبیده بود به پای بابک که تمام مخلفات بابک به زیبایی تمام در تیررس دید من قرار گرفته بود واز لب و لوچه من مثل گرگ آویزون شده بود نمیدونی که باچه صحنه ای مواجه بودم یک لحظه شماهم تصور کنید اون صحنه ای که من دیدم بعد متوجه منظورم خواهید شد.
زیر دوش آمد کناروروی سکو نشست ومن رفتم زیر دوش خودمو خیس کردم آمدم روی سکو نشستم خودم با کیسه کشیدن سرگرم کردم گاهی هم به بدن ورزیده بابک نگاهی می‌انداختم که بابک خندیدوگفت باز به چی نگاه می‌کنی گفتم هیچی از هیکل ورزشکاریت خوشم آمده نگاه میکنم اشکال داره با لبخند گفت اگه از روی شهوت نباشه نه اشکالی نداره خوب نگاه کن.
دیگه خسته شده بودم ازکیسه کشیده خودم گفت خسته شدی گفتم آره خسته شدم گفت میخوایی من ادامه کار بدم منم از خدا خواسته قبول کردم وامدشروع کرده کیسه کشیدن چپ و راست پشت و رو همه روکیسه کشیدوگفت خودتواب بکش تالیف هم بزنم خودمواب کشیدم دوباره دراز کشیدم وبابک شروع به لیف کشیدن کردلیف صابونی شده اونم با صابون گلنار که هممون باهاش خاطره داریم داشتم تحریک میشدم اون موقع توی اون سن و سال کمم که هنوزاب کمری درکارنبود ولی دولم سیخ میشد توی اون حال وهوا برای اینکه بابک متوجه وضعیتم نشه به شکم خوابیدم که بابک اعتراض کردوگفت هنوزکارم تموم نشده گفتم هیچ عیبی ندارد بعدا خودم لیف میکشم همین پشتم ولطفالیف بزن که دستم نمی‌رسه کارش تموم شدوشروع کردخودشوبه کیسه کشیدن ونظافت خودش منم خودم واب کشیدم وازبلبک خواستم که اجازه بده من لیفشوبرنم خوب اون هم قبول کرد من هم شروع کردم همین طور که درازکشیده بودشروع به کارکردم لیف صابونی آرزوی سینه زیرگردن شروع کردم به پایین رسیدم به شکم وپهلوهاوزیرشکم ترسیدم به کش شرتش که یکباره خیلی سریع دستم وبردم توی شرتش یک مرتبه پریدروی هوا گفت چکارمیکنی سعی گفتم هیچی تو بخواب دارم لیفت میزنم گفت نمیخواداونجارولیف بزنی خودم میزنم گفتم لازم نیست خودم میزنم دیگه فرقی نمیکنه لطفااجازه بده کارموانجام بدم البته باکمی اخم باهاش صحبت میکردم خخخخخ اون هم چشمی گفت ومنم ادامه دادم همینجوری که داشتم لیف می‌کشیدم ولذت می‌بردم کاری کردم که لیف ازدستم دربیادودست خالی لیزشده رفت روی کیرش وخوایهاش گفت چکارمیکنی گفتم ببخشید لیف ازدستم درآمد درهمین حین هم کیروخوایهاشومیمالوندم آخ چه لذتی داشت یک کی خوابیده بزرگ و کلفت توی دستت باشه و باهاش بازی کنی گفت سعیدمثل اینکه تویک چیزیت میشه هااصلانرمال نیستی حالت خوبه ومنم باتری ودل هوره وباصدایی پرازشهوت وبطوربریده بریده گفتم نه اصلاحالم خوب نیست اگه ناراحت نشی مست کیرت هستم من العان محتاج کیرخوشگل وقشنگ تو هستم گفت فکرش و میکردم که اهل حال باشی ولی گفتم باشه خودت اعلام کنی حالا هم اگه خودت دوست وکالت خوب میشه این کیرمال خودت ولی من کمرم سفته ودیرارضال هستم مشکلی نداری منم گفتم ازخدامه که اینجوری باشی (زمان ما تازه بیماری ایدز توی اروپا و کشورهای دیگه شایع شده بودوتکی توکی توی ایران به این بیمارمبتلاشده بودن اونم بخاطرتوریستایی که از کشورهای تازه استقلال یافته شوروی سابق که به کشورهای مشترک المنافع میگفتن به ایران آمده بودن بیماری رو توی ایران انتقال داده بودن ولی مثل الان همه گیر فراگیر نشده بود)شرتشو کشیدم پایین وکلا از پاش درآوردم با آب قشنگ شستمش و قشنگ آمیزش کردم پشم‌های کیرش تازه زده بالا ولی خیلی تمیز بودن هم کیرش وهم خایهاش سرم رو نزدیک کیرش کردم چشمهاموبستم کیرخوابشو که مثل شیر برنج وا رفته بود نزدیک دهنم کردم کلاهکشو یک لیسی زدم دیگه طاقت نیاوردم یکباره کردم توی دهنم وایی چه کیفی میده و دیوانه وار شروع کردم به ساک زدن کیرشومیخوردم بازازدهنم درمیاوردم وخوایهاشوهورتی می‌کشیدم توی دهنم خوابهای بزرگش یک تخماشو میکردم دهنم درمیاوردم ویکی دیگه رو توی دهنم جا میدادم با یک ربع خوردن و لیسیدن تازه نیم خیز شده بود خسته شده بودم ولی چاره ای نداشتم کسی پر طاووس خواهدبایدجورهندوستان کشد.اگه میخوایی باکیرمردم حال کنی بایدزحمتهاشوهم تحمل کنی و نباید کم کاری کنی پس بخورش نوش جونت گوشت بشه بچسبه به جونت خخخخخخ بابک هم چشماشوبسته بودداشت حال میکرد میگفت جونم از دوست دخترهام بهتر میخوری بخور نوش جونت کم کم این کیرخوشگل تصمیم گرفت که قد علم کنه راست راست چنان زیبا قیام کرد که لذت بردم ازسیخ شدنش کلاهک کیرمثل یک قارچ بزرگ با اون طوقی زیبا کلفت کلاهک کیرشو زیباکده بودبایک سوراخ بزرگ وسطش که زبونم قشنگ داخلش جا میشه بدنه کیرش سفید کلفت شاید۵یا۶سانتی میشد برگهای کلفت و به درازای ۲۲سانتی میشد فک کنم چنان زیبا قد علم کرده بود به راحتی نمیشدازکنارش بگذری ومدام توی دهنم بودوتنهاقسمت کلاهک وکمی پایین تراز کلاهک کیرش توی دهانم جامیشدخوب خوردم تاسیرکیرشدم گفتم فکم درد گرفت نمیخوادابت بیا خندیدوگفت منکه بهت گفتم ابم دیرمیاد.بعدش گفت صبرکن بلندشدرفت توی رختکن ازتوی کیفش یک کرم دست و صورت آورد وگفت به شکم بخواب ومن هم خوابیدم درقوطی کرم روبازکردیک انگشت کرم برداشت و به سوراخ کونم مالیدوباانگشتش شروع به مالیدن سوراخ کونم شدچه حالی میکردم گه گداری انگشتیم فرومیکردداخل سوراخ کونم واین کاروخیلی با حوصله انجام میدادبعدازچنددقیقه به سرکیرش کرم زدخوب کیرشوچرب کردوخوابیدروی من وبادستش سرکیرشوباسوراخ کونم تنظیم کردکه البته خودم هم کمکش کردم یک فشارکوچیک مساوی بودباجاشدن کلاهکش بااینکه سوراخ کونم عادت داشت به کیرخوردن ولی این یکی خیلی کلفت وبزرگ بود برای همین دردم گرفت ولی نه به شدت گفتم بابک نگهداربگذارعادت کنه دردم امدچندلحظه صبرکردکه یک فشاردیگه ازکلاهک تانیمه کیرش داخلم رفت ویک گوزبلندی زدم که هم خودم خندم گرفت هم بابک گفت که هنوز هیچی جانشده به خودت گرفتیوگوزیدی خخخخخخخخ گفتم بابک جون تاهمینجارضایت بده بقیشوبگذاربیرون باشه ماقبولت داریم کیرچرب کون چرب همراه با تلمبه آرام چه لذتی که به آدم نمیده دراوج بودم هرتلمبه ای که می‌زد یک مقداربیشترداخل فرومیکردخیای خوب حس میکردم که این کی هستش توی کونم که عقب جلومیره من عاشق این جورحال کردنم که آهسته ویواش یواش عقب جلوبشه توی کونت من غرق لذت میگفتم بابک جونم همینجوری خوبه ادامه بده آب کیرتومیخوام ابم بده کون تشنه منوبااب خوشمزه کیرت آبیاری کن بکن این کون سفید مال تو هستش بکن بابک جون وبابک هم قربون صدقه کونم میشدمن توی بغل بابک گم شده بودم بازوهای بزرگش استخوانهای منوداشت میشکوندوباقدرت تمام باریتم آرام ادامه میداد دیگه خیلی راحت کیرش داخل کونم رفت وامدمیکردتوی اون اوضاع زمان ازدستمون خارج شده بود نمی‌دونم چقدرطول کشیدچون توی حال خودم نبودم یکباره یک لذت خاص خوشایندی بهم دست دادزیربابک لرزیدم کونم به مدمدکردن افتاده بابک هم متوجه شدگفت ارضاشدی گفتم آره ولی آب کیرکه نداشتم بابک کیرشوکشیدبیرون وگفت بگذارکمی سرحال بشی بعد شروع میکنم وکیرشوگذاشت لای قاچ کونم وشروع به مالیدن کردکه اونم به نوبه خودش لذت بخش بود حالم کمی جاامددوبارکیرشوچرب کردو چلوپس کردتوی کونم این بار کمی تندترتلمبه زدبازهم یک مدت طولانی گذشت ومن دراوج لذت که یکباره تلمبهاتندترشدکه با آه اوف اوف کردن منومحکم بغل کردکه نفسم داشت بندمیامدبدنش قشنگ روی من لرزیدبدنش منقبض شده ودل زدن کیرش توی کونم فهمیدم که آبش آمده چند دقیقه روی من خوابیده بود کیرش شروع به خوابیدن کردوتلپ ازکونم بیرون امدازروی من بلندنشست خسته شده بود ونای تکون دادن خودشونداشت ومن هم بلندشدم رفتم سرچاه فاضلاب نشستم وتمام آبی که توی کونم ریخته بودازکونم بیرون ریختم البته کونم که بی حس شده بود ولی چقدرم آب خالی کرده بودفکرکنم نصف لیوان آب ریخته بودخخخخخخ خلاصه خودمون روشستیم ورفتیم توی رختکن لباس پوشیدیم وقتی آمدیم بیرون حمام خلوت شده بودفکرکنم ساعت۳بعداظهرشده بود پول حمام روبابک حساب کردوادرس مغازشوبهم داداخه زمان گوشی همراه نبود که همون تلفن خط ثابت بوده بهم .و از همدیگه خداحافظی کردیم و رفتیم و این خاطره هم تمام شد اگه خوشتون اومد ادامه داستان درب مغازه بابک رو هم براتون تعریف میکنم ببخشید که طولانی شد.
مچکرم از صبرو شکیبایی شما دوستان کونباز

نوشته: سعید

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18