poria ارسال شده در 13 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 13 ساعت قبل حموم با خواهر این این داستان نیست یک خاطره هست حالا هرکی میخواد باور کنه میخواد باور نکنه اسم ها مستعاره من ناصر ۱۹ ساله از مشهد قد۱۷۵ وزن ۹۰ خوب از خواهرم بگم اسم طاهره سن ۲۷ ساله وزنش هم تقریبا ۹۵ ولی خوش قد و هیکل سفید و ترتمیز ما یک خانواده یه پنج نفره هستیم پدرم که ۱۰ سال پیش فوت کرده بر اثر تصادف دو تا خواهر و ۴تا برادر با مادرمان. خواهر بزرگ ترم فریده ۳۵سالشه و متاهل این خواهرم که که داستان در مورد ما دوتا هست متاهله و یک بچه ۴ساله داره تقریبا یه ۲۰ روزی میشد که امده بودن به خونه ما البته جا نمونه اون خونش خوده مشهده اومده بودن خونمون بعد خوانواده همه رفته بودن عروسی منو طاهره تنها مونده بودیم پسرش هم خواب بود داشتیم تلویزیون میدیدیم که پیش من دراز کشیده بود بعد من پیشش دراز کشیده بودم دوتامون غرق فیلم دیدن بودیم که وسطای فیلم بود که بهم گفت ناصر یه چیزی میخوام میری از مغازه میگیری برام منم گفتم خدایا این چی میخاد فک میکردم میگه چیپسی پفکی ولی گفتم چی میخوای گفت دوتا ژیلت برام میگیری؟ یه لحظه جا خوردم همینجوری ماتو مبهوت مونده بودم بعد گفتم که بعد فیلم میرم میگیرم که یهوگفت نه پاشو برو بگیر میخوام برم دوش تا مامان اینا نیومدن بعد گفتم پس فیلمو قطع کن حالا یا فردا یا پس فردا با هم میبینیم گفت باشه پس بلند شدم رفتم مغازه ژیلتو گرفتم دیدم که لباساشو برداشت رفت سمت حموم بعد ژیلتو که بهش دادم بهم گفت که داداش صدات کنم میای پشتمو لیف بکشی گفتم باشه اقا رفتم یه ۵ دقیقه ای نشستم بعدصدام کرد گفت که بیا پاچه هامو دادم بالا رفتم با شورت قرمز خال خالی پوشیده بود ولی سوتین نپوشیده بودلیفو گرفتم ازش سر پا واستاده بود میخواستم پشتشو لیف بکشم راست واستاده بود اونجوری سخت بود پشتشو لیف بکشم بهش گفتم دوتا دستاتو تکیه بده به دیوار اون جوری که گفتم واستاد اون مدلی که واستاد کیرم راست شد بایه دستم لیف میکشیدم یه یک دقیقه ای که داشتم لیف میکشیدم کیرم راست شده بود یک لحظه خودمو بهش چسبوندم دیدم حرف نزد دوباره بعد چند لحظه خودمو بهش چسبوندم ولی دیرتر جدا شدم یه ۱۰ ثانیه ای میشد بعد با خودم فک کردم گفتم حتما دلش میخواد حرف نمیزنه بعد چند دقیقه پشتشو که شستم بهش گفتم میخوای کل بدنتو بشورم یه لحظه برگشت همون جوری که واستاده بود یه نگاه کرد یه لبخند ریز هم زد با سر اشاره کرد که کل بدنشو بشورم همونجوری واستاده بود نشستم پشتش بهش گفتم شرتتو در بیارم گفت اگه مزاحمه که در بیار شرتو که از پاش در اوردم بهشت اومد جلو چشام یک کون بزرگ سفید بعد دوتا قمبل هاشو دست کشیدم روش دوتا شو که از هم باز کردم خودشو راست کرد گفت که چه غلطی میکنی بعد گفتم هیچی میخوام بشورم بعد گفت از همونجا میخوای شروع کنی گفتم چه فرقی میکنه لیفو کشدم بین کونشو شستم بعد گفتم رو تو اینور کن تا جلو پاتو هم بشورم برگشت واویلااا چی میدیدم یه کس تروتمیز تازه موهاشو زده بود دستمو کشیدم روش یه آهی از ته دل کشید فهمیدم که بله خانم حشری تر از منه همونجا کسشو خوردم یه ۵ دقیقه یه بار ارضا شد منم کیرمو در اوردم میخواست ساک بزنه از شانس بده من بچش بیدار شد از خواب خودشو همونجوری شست سریع رفت بیرون حالا من موندم با یه کیر شق رفتم بیرون بعد ۱۰ دقیقه پسرشو خوابوند اومد و یه دل سیراز کوص کون کردمش اونجا هم دو بار آبش اومد منم ابمو ریختم داخل کونش این بود خاطره ما نوشته: ناصر لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده