رفتن به مطلب

داستان بی غیرت شدن رو مامان خوشگلم


mame85

ارسال‌های توصیه شده


ناخواسته بی شدم
 

از بچگی چون خوشگل بودم زیادی سفید . برای یه پسر یکم مشکل ساز بود . چندین بار تو بچگی دستمالی شدم .اسمم فرزاد خونمون شیراز بود دوران مدرسه وقتی راهنمایی بودم توی تاکسی چندین بار راننده ها پامو دست میزدن و دست میبردن زیر لباس فرم مدرسم و منم میترسیدم . یبار داشتم دوچرخه بازی میکردم یه مرد منو بزور برد پشت دیوار یه باغ شلوارمم کشید پایین ولی یه نفر از دور اومد منم ازش کمک خواستم و این مرد هم فرار کرد . گذشت تا یه مدت بعد فهمیدم ابجیم خواستگار داره . پسره 24 بود آبجیم 14 بود اختلاف سنی بالا بود . خانواده ناراضی . یه روزی باشگاه بودم و خانواده م هم رفته بودن مراسم ختم یه نفر خارج از شهر . مثل گاو سرمو انداختم پایین اومدم داخل . دیدم روی مبل دست پسره دقیقا از داخل شلوار روی کس آبجیم بود هم من شوکه شدم هم اونا ترسیدن و سریع جمع کردن . آبجیمم همش گریه میکرد . من گفتم ب کسی نمیگم . از اونجا حس بی بودن من شروع شد چون هیچ کاری نکردم با پسره . قانونا باید باهاش دعوا میکردم . تازه خوشم اومد . یه مدت بعد آبجیم با رفیق صمیمی خودم رفیق شد . آبجی فاطمه رو برده بود خونه به بهونه ی عشق و عاشقی چندباری برده بود که خانوادم فهمیدن و دعوا شد و ارتباطشون قطع شد . چندین و چند بار تو گوشیش میدیم به آدمای مختلف پیام داده و چت . یبار گوشیش رو دزدیدم فهمیدم همزمان با چند نفر دوسته . بازم گوشیش رو دادم و گذشت تا چند سال بعد من رفتم خدمت سربازی . چند نفر میخواستن منو بکنن ولی نمیذاشتم و نمیخواستم . دلم میخواست ولی میترسیدم که آبروم بره . چند وقتی گذشت و خدمت منم تموم شد که از مامانم یه چیزایی دیدم که اولش باورم نمیشد . یبار گوشیش رو داد واتساپش رو بروزرسانی کنم متوجه شدم چتش با یکی کامل پاک کرده . یه گل فرستادم یهو نوشت جووونم گل خانمم . هنگ کردم . گفت عزیزم سه شنبه منتظرتم . جواب ندادم مجدد نوشت مگه بهت بد گذشت کنار من و محسن ؟ عزیزم من اینجوری نمیخوام باید بریم خونه . فهمیدم مخ مامانمو زده . مامانم یه زن معتقد مانتو و چادری سفید و لاغر و خوشگل . فهمیدم اولش شماره مامانم رو گرفته اگر خونه ی قیمت مناسب برای رهن گیرش بیاد خبر بده . کم کم پیام دادن و کار ب اینجا رسیده بود . اینا رو میخوندم و دلم میخواست ادامه ش رو ببینم خودم . کارم شده بود هر شب بیام سراغ گوشی مامانم دزدکی با علی جونش چت کنم . پسره فک میکرد مامانمه . چندروز بعد مامانم اومد گفت بابات شبا میره سراغ گوشیم فک کنم . رمزشو عوض کن . منم از خدا خواسته رمز رو عوض کردم و برنامه ای نصب کردم که چتهاشون ذخیره بشه و من بخونم . دوست داشتم ادامه دار باشه و پیام داده بود که فلان روز بیاین پارک قوری . مامانم فردا ظهر گفت نوبت دکتر دارم میرم . پشت سرش رفتم دیدم بعله . سوار ماشین علی جونش شد و رفت منم با اینکه دلم میخواست ببینم ولی امکانش نبود و نشد . عصر اومد خونه . جون نداشت گفت دکتر بهم گفته سنگ کلیه و مشکل کلیه داری . معلوم بود جرش داده بودن . شب رفتم توی حموم شرت و سوتینش بوی آبکیر میداد . فرداش میخواستیم بریم باغ . توی یه لحظه گوشیش رو برداشتم خاموش کردم . فک میکرد گم شده . همه جارو گشتن و نبود . استرس داشت . گوشی رو شب روشن کردم دیدم علی جونش نوشته بود ممنون گلی جونم . عالی بود . ببخشید درد داشتی و … فهمیدم از کس و کون جرش دادن . فک کنید من پیامم رو میخوندم خودمم شدیدا دلم میخواست تمام اون روزایی که تو بچگیم و حتی زمان سربازیم که به کسی اجازه ندادم کاری کنه . شدیدا کیر میخواست . رفتم گروه تلگرام شیراز یه مرد متاهل 47 ساله قد بلند رو پیدا کردم . فردا شب رفتم سر قرار . خیلی خجالت میکشیدم و ترس داشتم . ولی مرد خوبی بود . منو برد خونش . کاملا لخت شد . و منو لختم کرد . خجالت میکشیدم . گفت برام ساک بزن . حالا فک کن من که بشدت وسواسی بودم چنان براش میخوردم که یه لحظه سرمو محکم فشار داد کیرش رفت ته حلقم اوق زدم کلی آب کیر رفت پایین کلی هم توی دهنم بود . ولی خیلی حشری بودم . گفت بخواب . کرم زد سر انگشتاشو کرد تو کونم . اول یه انگشت و بعد از چند دقیقه 2 انگشت و بعدم سر کیر بزرگش رو کرد توی کونم . و من بجای درد کشیدن لذت میبردم . کیرش بزرگ و کلفت بود ولی من خودم میخواستم فشار بده بیشتر . یه ربع بعد تا ته کرد تو کونم چندتا تلمبه محکم زد و دردم گرفت گفتم درش بیار و گریم گرفت ولی ادامه داد تا آبشو ریخت تو کونم و بیحال افتاد روی من . جالب بود براش گفتم مامانم اینکارو کرده ، گفت سنش بالاست دوس داره . جلوشو نگیر بذار آزاد باشه بذار حال کنه . لباس پوشیدم منو رسوند . فرداش کونم میخارید و کیر میخواست . بهش پیام دادم گفتم میخام بازم . گفت بیا اینجا بریم . رفتم سوار ماشینش شدم و مجدد سکس . تا چند بار و بعدش دیگه نشد و منم نخواستم . ولی دزدکی میرم همچنان سر گوشی مامانم . چتهاش رو میخونم و میبینم با چندتا مرد لاس میزنه . منم ناخواسته بی شدم

نوشته: فرزاد

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.