رفتن به مطلب

داستان سکس تریسام با دوستان خوب


dozens

ارسال‌های توصیه شده


دوستان خوب من
 

سلام.سعید هستم۳۵سالمه و متاهل هستم…کاسبم و مغازه پوشاک دارم…هر روز صبح که بیرون میرفتم دختر جوانی عینک مشکی صفحه درشتی به چشم میزد از جلوی من رد میشد و من فقط نگاهش میکردم مانتو تنش بود…هر روز عینک به چشم مانتو کوتاه تنش کون قشنگش میزد بیرون و دائما مثل گاو سرش توی گوشی بود…تقریبا هر روز میدیدمش.نمیدونستم کیه؟من که ماشین رو درش می‌آوردم بیرون از پارکینگ.اون از جلوم رد میشد.خیلی خوشگل و سفید بود بی پدر…معلوم بود۲۰سالش نیست…صورتش از سفیدی و براقی توی نور آفتاب برق میزد…کلا با کلاس بود.تیپش برای محله متوسط رو به پایین شهری ما زیاد باکلاس بود…من اون و میدیدم و ولی با وجود اینکه میدونستم دختر یکی از همسایه هاست ولی سوارش نمیکردم…توی محله های پایین مردم زیاد گوه خوری همدیگه رو می‌کنند.یادمه ۵شنبه ساعت۸ونیم رد بود دیگه حوصله مغازه وایستادن رو نداشتم…گفتم زود ببندم…کاسبی هم نبود.شب جمعه هم بود خانومم هم لیست خرید نوشته بود…برگشتنی خرید کردم توی ماشین پر بود.صندلی عقب گذاشته بودم…نصف صندلی بزرگه عقب پر بود.سر راهم نرسیده به پل مرکزی شهرمون همسایه امون محمود کفتر باز رو دیدم.مرد خوبیه ولی زیادی جاهله ودعواگره.زور هم نداره ولی دل و جیگر داره…شب بود.اون منو ندید ولی من چون چراغها روشن بود قشنگ دیدمش.بوق زدم سوار نشد.ماشین۴۰۵بود.اون منتظر تاکسی بود…شیشه دادم پایین گفتم داش محمود افتخار نمیدی…نگاه کرد گفت ای بابا داش سعید تویی…دمتگرم مزاحم نباشیم…گفتم مگه با کسی هستی…گفت آره با سمیرا هستم…گفتم سمیرا کیه مگه دوباره ازدواج کردی؟گفت نه داداش ازدواج کجا بود دخترمه اومده با من زندگی میکنه.توی این داروخانه کار میکنه.بعضی شبها که دیر وقت میشه میام دنبالش…صداش زد وقتی اومد.دیدم اوه سمیرا خانوم همین کیس همیشگی منه.سلام داد و نشست توی ماشین…اولش متوجه من نبود بعدا که دید با پدرش گرم گرفتم چراغ سقف رو روشن کردم اونم عینک به چشمش نبود…گفتم آها پس این همسایه جدید ما که هر روز و هرشب همزمان هم رو می‌بینیم… دختر تویه…گفت آره این بچه کم شانس منه…من که از ننه اش جدا شدم چون پرستار بود اینو با خودش برد باهم زندگی کنند…زود شوهرش داد به اون بچه خواهر جنده اش.‌کوسخول خیلی بد دهن بود انگار نه انگار که دخترش توی ماشین بود…گفت بله داداش…پارسال که عید رفته بودن شمال تصادف می‌کنند.و شکر خدا شوهرش و مادرش مردن توی تصادف…دختره گفت بابا دیگه…چرا میگی شکر خدا…گفتم راست میگه محمودجان…گفت داداش تو که نمیدونی قضیه چیه…گفتم هر چی بلاخره که اونها مردن…‌خلاصه رسیدیم خونه…و دختره پیاده شد…و محمود نشسته بود…حرف میزد کلا پر چونه بود مخصوصا اگه نعشه هم میشد که دهنش پر حرف بود…کلید داد دخترش گفت برو چایی و شام بزار من میام…دختره رفت…گفتم محمود کار خوبی نکردی گفتی شکر خدا…گفت داداش این بچه تا آخر عمر ناقص شد…توی تصادف روی صندلی جلو بوده…شیکمش خورده به در داشبورد…در باز بوده لیوان چایی رو روش گذاشته بوده…میره توی شیکمش طحالش و رحمش رو برداشتن…بچه ام دیگه تا آخر عمرش بچه دار نمیشه و بیوه هم شده…کمی درد و دل کرد و رفت پایین.گفت یک ساعت دیگه بیا خونه من تریاک تازه آوردم چندکام بگیر…گفتم نه مزاحم نمیشم…ببین اگه نیایی ناراحت میشم…کلا لوطی بود…بعد شام به خانومم گفتم من یک ساعتی میرم پیش محمود چندتا دود تریاک بکشم کمر سفت بشه شب جمعه دهنتو سرویس کنم…خندید گفت خفه نکنی خودتو…خونه محمود بودم و توپ نعشه کردیم دخترش خوب پذیرایی کرد چای نبات و شیرینی تنقلات و میوه.من یک شلوار اسلش پوشیده بودم گشاد بود ولی کلفتی کیر نازم خوب دیده می‌شد… تعریف از خود نباشه کلفتی داش سعید کوچیکه حرفی برای گفتن داره…اون شب خوش گذشت و خیلی چرت و پرت حرف زدیم…موقع برگشتن گفت سعید داداش اگه میشه برات زحمت نیست تو که صبحها میری یا شبها که بر میگردی.هر وقت سمیرای منو هم دیدی سوارش کن…اینجا بد مسیره تاکسی کم گیر میاد…اتوبوس هم که هر یکساعت بزور یکی رد میشه…گفتم چشم…من تا الان نمیدونستم دختر توست…باشه چشم…روز شنبه درست لحظه ای که ماشین رو درش آوردم از جلوی خونه رد شد…خانومم دم در باهام بود و سفارشاتی داشت گفت و من رفتم…اون رسید سرکوچه…من هم رسیدم بوق زدم سوار شد سلام داد…و هیچ حرفی نمیزد…عینک به چشمش بود…توی مسیر من پیاده می شد.تشکر کرد و رفت پایین هیچ حرفی نزدیم…ساعت۱۱بود رفتم بانک مسکن برای دسته چشم که تموم شده بود…دسته چک جدید بگیرم…رفیقی داشتم مجید نامی بود.وقتی رفتم پیشش دیدم داره با این سمیرا حرف میزنه میگفتن میخندیدن…بانک هم شلوغ بود ولی اینها به تخمشون نبود…کارش تموم شد بلند شد بره…اون رفت متوجه من نبود.من رفتم پیش مجید.گفتم خارکسده با دختر رفیق من ریختی روی هم…گفت دختر رفیقت کیه این جنده ساعتی پولیه…هر ماهی یکبار میبرمش باغ میکنمش.گفتم چرت نگو

گفت بخدا هر راهی۵۰۰.عقب جلوساک…ولی راهی ۵۰۰دوبار آبت بیاد۱تومنش رو میگیره‌…شب خواب۲تومن میاد…گفتم این داروخانه کار میکنه…گفت همین دیگه به بهانه شیفت داروخانه به شوهرشه نمدونم پدرشه میگه شیفته شب باد وایستم میاد کوس میده…خوبم پولداره…گفتم این دختر رفیق منه…شوهرش مرده با پدرش زندگی میکنه…گفت ولش کن میکنی برات بیارمش…گفتم میترسم مریض نباشه…گفت کوسخول بدون کاندوم نمیزاره نگاهش کنی…خیلی نمیشه.واستاد کوس دادنه…گفتم ردیفش کن جمعه…گفت میخای شب خواب دونفره بیاریمش…دوبل۳میگیره…گفتم حرف نداره… قرار شد شب جمعه باغ مجید…دل تو دلم نبود…توی اون چند روز شاید چندبار سوارش کردم اما به خودم نیاوردم…درست شب جمعه…قبل رفتنم اونجا…قرار مثلا ده شب بود که دختره شیفت شبه…‌بره داروخانه…من ۹رفتم خونه محمود…گفتم داداش ازون تریاک اونشبت داری بدی شب جمعه ما رو بهشت کنی.خندید گفت ها که هست…دمتگرم دختره گفت خوب لطف کردی بهش…گفتم داداش وظیفه است…خونه اونها بودم…قبلش زنم و برده بودم شب خونه مادرش باشه.بهش گفته بودم میرم باغ مجید اینها کمکش کنم آب بگیره…شب وقت آبگیری باغ بود مثلا…‌خوب نعشه کردم و دختره گفت بابا. من شیفتم باید برم…گفتم عموجان ده دقیقه صبر کن…با هم بریم.من نمیرم خونه باید برم جایی کار دارم تو رو هم سر راه میرسونم…گفت نه اسنپ میگیرم…گفتم اسنپ چیه سر راهم میزارمت داروخانه…پدرش گفت چی بهتر…پس صبر کن با عمو سعید برو…خلاصه توپ نعشه شده…سوارش کردم مستقیم باغ…گفت کجا میری عمو سعید.گفتم شیفت شب باغ مجید بانکی…خندید گفت پس میدونی…گفتم اون شنبه توی بانک دیدمت…با مجید قرار گذاشتم سیر بکنمت…خوب خوشگلی…گفت ممنون…پس با نعشه بابام نامرد میخای دخترشو بکنی…گفتم شک نکن…رسیدیم باغ…در رو باز کرد…رفتیم داخل…بی برو برگرد بدون خجالت لخت کامل شد…مجید هم کشید پایین کیر سیاه نازک داشت ۱۵سانتی میشد…من کشیدم پایین…دختره تا کیر سفید و کلفتمو دید.‌گفت ایوالله این کیره ها…مجید گفت دهنت سرویس چقدر کلفته…چی سفیده…دلم خواست بخورمش…فک کردم دروغ میگه شوخی میکنه…نشست خوشگل با دختره دو نفری ساک زدن.گفتم خارکسده نخور خجالت میکشم…گفت اگه منو هم بکنی به خدا وامت رو جلو ميندازم… معاونت بانک داشت…گفتم مگه کونی هستی…؟؟گفت جات خالی۲۵ساله…گفتم پس خاک تو سرت…ساک قشنگ نوبتی زدن…دختره گفت عجب کیری داری عمو سعید…گفت دراز بکش خودم سوارش بشم…عجب کلفته دمت گرم…دلم کیر سواری میخواد…نشست روی کیرم…بديش فقط کاندوم بود…عین این میمونه که روی زبونت پلاستیک کشیدی کباب بخوری…کیرمو اول خوب انداز براندازش کرد و بعدش خوب چند بار تا نصفه داد داخل کوسش و من هم کمکش کردم تاته کوسش رفت و آخ و واخش شروع شد…مجید هم از کونش گذاشت…گفت تو رو خدا مجید فشار نده…کیرش جا برای نفس گذاشتن برای من نذاشته.خم شد روی من بوس داد.مجید گفته ای جنده ده بار بیشتره کردمت…ولی یک بار بهم بوس ندادی…اونوقت بار اوله انو میبینی بوسیدیش… محکم کیرشو فشار داد توی کونش…قشنگ کیرشو که سابیده شد روی کیرم داخل کوس سمیرا احساسش کردم.محکم گرفتمش و دونفری خوب تلمبه زدیم داخل کوسش…مجید همونجا ریخت داخلش…ولی کاندوم داشت…کشید بیرون…من بلند شدم پشتش داگی کردم توی کوسش…توپ نعشه بودم…خوب و سیر گاییدمش…مجید گفت مادر جنده چی خوردی آبت نمیاد…گفتم بابای سمیرا جون نعشه توپ بهم داد…گفت دهنت سرویس ازش نعشه گرفتی کشیدی دختر خودشو بگایی… گفتم آره… گفت خیلی نامردی خب به من هم میدادی…گفتم خیر سرت حتما خودت چیزی مصرف میکنی این کوس طلا رو بگاییش دیگه…کوسخول داگی کرد.گفت سعید تو رو خدا منو هم بکن…دلم کیر میخاد…گفتم کوسخول رفیقمو بکنم…گفت تو بکن مگه فضولی…بعدا بهت حالی میدم که توی عمرت کسی بهت نداده باشه…سمیرا گفت بکنش…اومد کنار تف زد سوراخ مجید…گفت خیالت راحت این از کونش بیشتر از من کار کشیده…با دستاش لای کون تپل مجید و باز کرد.و من کیرمو گذاشتم دم سوراخش و لایک فشار دادم داخلش… صدای نعره اش تا ته باغ رفت…گفت بکش بیرون مادر قحبه پاره شدم…چقدر کلفته…ولی صداش بهم خوش اومد نذاشتم در بره.کمرش و گرفتم و چندتا تلمبه خوب زدم…مادر جنده داشت کیف می‌کرد… گفتم بشه دیگه برو گم شو…کشیدم بیرون گفتم سمیرا بیا…کونتم بیارش…گفت صبر کن…اول سریع کاندوم عوض کرد.گفت رفته توی کون اون بدم میاد…بعدشم ژل لوبریکانت در آورد.زد سوراخ خودش…یک‌کم با خایه هام بازی کرد و داگی شد گفتم کون خوشگلتو الان جر میدم…تا فشار دادم داخلش ناله اش بلند شد…گفت وای مامان پاره شدم.چقدر بد کلفته…گفتم جان خوبه.گفت گورت خوبه جر خوردم…تلمبه زدم و داشت آبم میومد…مجید گفت جون سعید بیا قبل ارضا شدنت منو بکن کیرم بزرگ شده میخوام با کردنت آبم بیاد…گفتم تو روانی شدی…گفت تو رو خدا بکن تلافی میکنم…گذاشتم کونش و

با یک فشار تا ته دادم توی کونش دوباره داد کشید…چندتا تلمبه زدم چنان آبش ریخت و پاشید بیرون تعجب کردم.گفت پروستاتم خیلی حساس شد…کیف کردم.من دوباره کردم توی کوس سمیرا.اینبار فرغونی بغلم بود بوس و کوس با هم میداد…و فراموشش شده بود کاندوم دومم عوض کنه.چون توی کون مجید رفته بود…چنان کردمش زیر کیرم ارگاسم شد…و من هم آبم اومد خالی کردم داخل کاندوم توی کوس قشنگش…تا صبح دوبار دیگه با مجید کردیمش…صبح با هم برگشتیم خونه… اون رفت خونه خودشون ومن رفتم خونه خودم… گوشی و همه چی رو قطع کردم و دوش گرفتم مست خوابیدم…خانومم برگشته بود ساعت۳بود بیدارم کرد پاشو ناهار بخور…معلومه مجید خوب ازت کارکشیده خسته شدی…گفتم خیلی…گفت خوبه تنبل شده بودی هر چندوقت یکبار کاربدنی کردن برات خوبه…فرداش غروب مغازه بودم مجید اومد گفت چطوری خر کیر…گفتم ساکت کوسخول صدا بیرون میره…گفت ببین رک بگم اگه بیایی یکشب تا صبح خونه من با من باشی۲۰تومن بهت میدم…گفتم ۲۰میلیون…گفت خداشاهده بهت میدم…ولی هرکاری گفتم باید بکنی شتر دیدی ندیدی‌.گفتم وام من چی…گفت خیالت جمع اون داره درست میشه…گفت این هفته نه هفته دیگه شب جمعه…گفتم باشه…گفتم فقط زنگ بزن خونه ما دوباره به بهانه آب گرفتن باغ…بهانه خوبیه…گفت باشه…هفته دیگه شب جمعه مهمون منی…همه چی هست.‌حتی شام و تریاک…فقط تر و تمیز شیک بیا…کونم در انتظارته…گفتم پس قبلش بزن کارتم…گفت شماره شبا تو دارم صبح۵شنبه توی کارتته.درست روز پنج شنبه دوهفته بعد بود که صبح۲۰تومن اومد کارتم.اس داد رسید خر کیر…نوشتم خیلی خری…شب تر و تمیز رفتم خونه مجید تنها بود.باهم شام خوردیم دوتا قرص داد گفت بخور…امشب دود بی دود…گفتم مشنگ من که معتاد نیستم…فقط وقتی مست کوس میشم نعشه میکنم کمرم سفت بشه آبم دیر بیاد…گفت قرص بهت دادم چندتا پیک هم ازین مشروب درجه یک بزن بعد بفهمی کمر سفت کن چیه…گفتم کوسخول کمرم سفت بشه تا کونتو بکنم…گفت آره ببین.۲۰تومن بهت دادم که ساکت باشی حرف نزنی…گفتم باشه میارزه…نیم ساعتی بیشتز شد…کیرم عین دسته کلنگ شده بود…گفتم کوسکش چی دادی بهم چنان شق شده نمیتونم توی شورتم جا بدمش…گفت خب لخت شو…خودشم لخت شد…کون مونش رو همه رو تراشیده بود…گفت ببین چشماتو میبندم…کیرتو میخورم…بعدش هر چی گفتم گوش بده…ضرر نمیکنی…نشست ساک زدن.بعدش بهم چشم بند زد.گفت بشین روی مبل…تکیه بده بهش خودتو ولو کن روی مبل.پاها و دستات باز باشه…میخام ساکش بزنم…چون وقتی چشمات بازه ازت خجالت میکشم…خوب حال نمیکنم…نشست لای پاهام گذاشت دهنش سرد بود توی دهنش…گفتم چی کوفت کردی کیرم یخ کرد…با دستاش که برعکس دهنش گرم بودن خایه هامو گرفت…مالید…گفتم انتر ناخونات بلنده نزن پوست کیرم دردش میاد…خوشگلتر مالید و می‌خورد… بلند شد.گفت تو رو خدا وقتی که کونمو میزارم روی کیرت تکون نخور خودم جا بدم توی کونم دردم میگیره…گفتم زر نزن هرکاری میکنی بکن…کیرم دلش کوس میخواست ولی حالا باید کون بدترکیب تو رو بکنم…گفت خیلی هم دلت بخواد…فقط دست بهم نزن که میخوام خودم بکنم توی کونم…صدای فرچ وفرچ ژله میومد و پماد چیزی…گفت خوب پاهاتو باز کن…میخوام بشینم روی کیرت…قشنگ آروم کونش خیس بود گذاشت روی کیرم داشت خودشو جابجا می‌کرد که عمدا برای شوخی محکم فشار دادم توی کونش،کیرم رفت داخل یک چیز گرم و نرم و آبدار.و بعد هم یک صدای جیغ بلند زنونه اومد.ترسیدم.چشمامو باز کردم…سمیه بود زن مجید تپلی سفید لخت روی کیرم بود.مجید روی سرم…گفتم مجید کوسکش خجالت نمیکشی…گفت پول گرفتی ساکت باش بکن هم تو کیف کن هم ما…بقیه اش هم به تو ربطی نداره.گفتم باشه…سمیه جون خوبی…گفت مرسی سعید جون…گفتم چقدر ناز و تپلی.خندید…پشتش بهم بود و سوار کیرم…گفتم دردت اومد…گفت خیلی زیاد چقدر کلفته…معصومه چطوری اینو تحمل میکنه…گفتم تو هم عادت میکنی…الان آماده ای…گفت آره… بکن ولی آروم… از سر شونه هاش بوسیدمش…آروم تلمبه میزدم…تپلی و یکم سنگین بود…گفتم مجید بریم روی تخت ؟؟گفت چی بهتر…سمیه بجای دستم کیرمو گرفته بود میکشید منو می‌برد… خوابوندمش روی تخت…چندتا بوس از کوسش کردم…گفتم تو بودی ساک زدی دهنت یخ بود…گفت آره آخه قبلش سودا خنک خورده بودم…گفتم نوش جونت…زیرم بود پاهاشو دادم بالا.مجید روان کننده زد.گفت بکن…چقدر صدای ناله این زن خوشگل و جوون زیر کیرم قشنگ بود.لبهای قشنگی میداد.اولش نمیزاشت کامل بدم داخلش آخه خیلی تنگ بود.بعدش که عادت کرد قشنگ بغلش کرده بودم.برعکس هیکل تپلش سینه های کوچیک و دخترونه ای داشت.وقتی سینه هاشو میخوردم و میکردمش بیشتر ناله می‌کرد.خیلی گاییدمش مجید یکبار قشنگ آبش اومد داشت جق میزد،داگیش کردم گذاشتم دم سوراخ کونش.گفت عمرا نمیدم…توی کوسم مردم تا بهش عادت کردم.مگه این جاش میشه توی کون من…من مال مجید رد نمیتونم تحمل کنم…اینو که اصلا نمیشه تحملش کرد

گفتم عزیزم نترس اوستا روی کاره…گفت اصرار نکن…در ضمن بزار برم دستشویی برگردم کوس بکن هر ۳تاییمون کیف کنیم…وقتی رفت تا برگشت…مجید گفت بکن کونش تا پاره بشه…ولی وقتی بکن که کیرم دوباره شق شده…میخام از جیغهاش ارضا بشم…گفتم تو روانی کاملی…گفت بکن زر نزن…نه که بدت میاد…گفتم نه چرا بدم بیاد ولی گناه داره…گفت گوه میخوره گناه داره…کیر مصنوعی کلفت میکنه توی کون و کوسش…اونوقت فک کرده من نمیدونم…ادا اصول در میاره…گفتم باشه…برگشت اومد داگی کرد.ژل و از روی کون تا روی کوسش خالی کردم.و با دست مالیدم همه جاش…چنان قوس به کمرش داد که نگو…گفت تو رو خدا محکم و تند و زیاد بکن توی کوسم…ببین بهت کون میدم…میدونم دوستش داری…ولی بزار از کوس ارگاسم بشم بعدا…دارو خوردی قوی هست آبت نمیاد فقط بکن…بهم آب معدنی داد گفت بخور خونت رقیق بشه…خوردم پ گفت حالا بکن…من هم کردم و شلاقی گاییدمش ۵دقیقه رگباری زدم توی کوسش.و جیغ جیغ می‌کرد.مجید شقه شق بود…عرق از سر و کونم می‌ریخت… گفت بکن بکن ولم نکن آخرشه…مجید اشاره کرد بکن کونش…با تمام قوا کمرشو گرفتم و تلمبه زدم…میخواست خودشو بکشه کنار نزاشتم…خواهش می‌کرد دربیار آبم اومد…تا کشیدم بیرون آبش مث بستنی آب شده غلیظ تندتند از کوسش که نبض میزد ریخت بیرون…گفت منو ببوس تو رو خدا…مجید دمتگرم عجب حالی کردم…چنددقیقه استراحت کرد…گفت مجید عزیزم دوست داری کون دادنم رو ببینی…گفت آره عزیزم…داگی کرد…مجید توی سوراخش رو پر ژل کرد…کیرمو خودش با دستش گرفت آروم توی گوشم گفت وقتی سرش رفت توش از پشت فشارت میدم تو هم کمک کن محکم بره توش میخام پاره بشه…گفتم باشه…اون هم زیر فقط میگفت تو رو خدا فقط آروم بکن…گفت کمرمو بگیر من خودم هل میدم عقب بره داخلش…مجید نامرد از عقب کیرشو لای کونم گذاشت…گفت تو رو خدا بزار کیرم فقط لای کونت باشه…کونت بزرگ و چاقه…توش نمیزارم…چیزی نگفتم…سمیه خودشو هل داد عقب…کیر مجید به سوراخم می‌خورد… گرم بود و سر کیرش نرم…من توی عمرم کون نداده بودم…و اصلا میل دادن نداشتم…سر کیرم توی سمیه بود…مجید تا دید داخلشه. محکم با کیرش و کمرش ضربه زد بهم من هم زورمو زیاد کردم…تا ته کیر چنان رفت توی سمیه که صدای سگ داد…زوزه میکشید و فحش میداد…ولی ولش نکردم و گاییدمش…مجید هم کیرش لای کونم بود…و کوسکش آبش زیاد هم بود ریخت لای پاهام…و خودش زود حوله گذاشت لای کونم…گفت بکنش جنده خانوم رو تا دیگه کیر مصنوعی نکنه توی خودش…من هم تند تند تلمبه زدم…و آبم دیگه داشت میومد…تمامش ریختم داخل کونش…ولش کردم…قشنگ به شکل مربع کونش پاره شده بود…گریه اش تموم صورتشو خیس کرده بود…ولش که کردم دویید توی حموم…مجید گفت برو که برگرده مث سگ هاره… من تیز لباس پوشیدم و رفتم خونه…در ضمن دیگه سعی می‌کردم دختر همسایه رو نبینم…شایدم چون چندوقت بود کوس خوب گیرم میومد…نمیخواستم بکنمش و ببینمش…زود دلمو زد…جوون بود ولی مهر گرم نبود که وابسته کردنش بشی…یعنی دیگه جنده شده بود میدونستی بدت میومد…یکشنبه شب بود…یعنی فرداش دوشنبه بود…میخواستم زود ببندم برم خونه دایی زنم مهمونی.که در مغازه باز شد…عقب مغازه بودم گفتم ببخشید عجله دارم نمیتونم مشتری جواب بدم.گفت میدونم نامردی زود فلنگ رو میبندی در میری…صداش آشنا بود…برگشتم دیدم سمیه است…گفتم به به بع بعی تپلی خودم…چطوری…گفت خرابم خراب…بی معرفت …مریض شدم از اون روز.پاره ام کردی…نامرد…حیف که فرار کردی در رفتی…گفتم ببخشید به خدا اولا که مجید گفت جرش بده پاره بشه…میخان جیغ بزنه آبم بیاد دوما اون منو هل داد…گفت تو هم که بدت نمیومد…خندیدم…گفت کوفت…ببین چند روز دیگه میخام بیایی خونه ما…گفتم چرا…گفت مجید نمیدونه…با کسی هستم…گفتم مرد…گفت نه احمق زنه…من به غیر مجید و تو تاالان با مرد دیگه نبوده و نیستم…در اصل لزبین هستم…ولی چون شوهر دارم رابطه با شوهرم برام اجباره…ولی کیر تو معرکه است…میخام دوستمو بکنی…ولی مجید نفهمه ها.گفتم نه نمیشه…مجید رفیقمه…گفت تو رو خدا…برات ده تومن میزنم…گفتم حالا بزار فکر کنم…گفت ناز میکنی عجب پر رو هستی ها…خندیدم…گفتم مجید بفهمه بد میشه…گفت نباید بفهمه…خلاصه که قرار مدار گذاشت برای ۴شنبه غروب.گفت۴عصر منتظرتم…گفتم باشه…گفت بهت زنگ میزنم…صبح ۴شنبه بهم زنگ زد گفت غروب منتظرتم.فقط تو رو خدا مث همیشه جنتلمن و شیک باش خیلی ازت تعریف کردم ها…گفتم شک نکن…ساعت نزدیک۱بود رفتم بانک…پیش مجید سرش شلوغ بود منو دید به گوشیش اشاره کرد…اس داد بشین الان کارم تموم میشه…باز هم یکربع بیشتر طول کشید اومد پیشم…گفت چی عجب به من سر زدی.گفتم وامم چی شد کونی خان.گفت هیس لامصب الان تا تو رو دیدم با رئیس صحبت کردم.اعتبارت برای وام کمه.اما خودم یککاریش میکنم.جوش نزن.‌گفتم امروز غروب چکاره ای؟کارت دارم.گفت از الان باید برم

خونه مادرم اینها.بابام حالش خوب نیست…برای غروب بیمارستان وقت گرفته نمیدونم قلبشو میخواد آنژیو کنه چکار کنه؟چیکار داری داداش… گفتم ولش کن…گفت نه دیگه یک چیزی هست میخوای بگی و نمیگی…گفتم اگه یک چیز بهت بگم ترش نمیکنی…گفت نه بگو…ولش کن خداحافظ…اومد دنبالم گفت باید بگی دل نگران شدم…ببین کونی خودت مقصر بودی…تو پای منو کشوندی به قضیه.من مقصر نیستم…گفت لامصب زر بزن دیگه…بعدش تمام قضیه زنش رو گفتم…گفت نوش جونت صددرصد خواهر جنده اشو آورده بکنیش…خوب بکنش.کیف کن…من فقط میام قایمکی نگاه میکنم…گفتم خارکسه ازم فیلم نگیری که…فیلم اون شب ساک زدی رو دارم به همه رفیقا نشون میدم…گفت نه خنگه.میخام فقط کوس دادن خواهرشو ببینم…گفتم از کجا میدونی حالا خواهرشه. گفت مطمئن صددرصدم. خواهر بزرگشه شوهر نداره یک کسیه که نگو…خوش به حالت…گفتم پس نگی فهمیدی ها…دلم نیومد رفاقت چند ساله امو باهات خراب کنم…گفت دمت گرم بخدا تا بتونم خودم ضمانت وامتو میکنم…ساعت۴به بهانه مشتری زودتر اومدم بیرون رفتم خونه مجید.وای چه خانومی اونجا بود.چقدر خوشگل بود…سمیه گفت صبا جون اینم سعید آقای گل و گلاب که تعریفشو کردم…ولی اول باید شارژش کنیم که از پس دوتاییمون بر بیاد…بهم قرص داد با نیم لیوان مشروب.بعدشم سودا…یکمی حرف زدیم…و چند دقیقه بعد اس اومد…برام…مجید بود نوشته بود لاشی خر شانس این رئیس زنمه.خیلی مغروره جواب سلام آدم رو هم نمیده…نمیگم خانومش کجا کار می‌کرد… نوشتم کجایی.گفت فقط هرچی گفتن بگو میخوام توی همین پذیرایی سکس کنم نرو اتاق خواب اگه رفتی در رو باز بزار…بگو گرمه…نوشتم باشه اس ندی مشکوک میشن…گفتم سمیه جون عجله دارم ها…گفت خب بزار داروت اثر کنه چشم…بلند شد خودش و رفیقش خوشگل لخت شد.بی پدر و مادر باربی بود چه بویی میداد ادکلنش. خوب شد من هم تر و تمیز اومدم…من هم لباس کندم.اومد جلو اول بغلش کردم بوسیدمش گفتم خوشگله چی کشیدی چقدر دهنت بوی خوبی میده خندید…دست انداخت کیرمو لمس کرد.گفت وای سمیه واقعیه؟صبا جون شک نکن…جرت میده در حد المپیک…بد میکنه نامرد رحم هم نداره…نشست پایین پام…گفتم عزیزم صبر کن داروش اثر کنه…تو خوشگلی ممکنه زود ارضا بشم…ازین حرفم کف کرد…گفت مرسی شما لطف داری…گفتم نه دروغ نمیگم آن چیز که عیان است چه حاجت به بیان است…سمیه گفت چقدر زبون بازی…گفتم سمیه جون بیا یک نقص توی این نازنین پیدا کن من ده تومن و با بیست تومن دیگه روش پس بدم بهت…صبا گفت سمیه ده دادی بهش…ده زدی جیبت…گفتم لامصب کوسکشی میکنی حق منو خوردی…همه زدیم زیر خنده…گفتم نوش جونش…اگه میگفت همچین چیزی برام میاره مجانی که هیچی ده تومن هم بهش میدادم…خر کیف میشد از تعریف من…درازش کردم روی کاناپه بزرگه…گفت بریم رو تخت گفتم نه همینجا خوبه نور بیشتره…اتاقشون از بیرون دید داره بده…یک‌جوری کوس اینو خوردم انگار از قحطی بیرون اومدم… سمیه گفت پس من چی…گفتم تو با همون ده تومن خوش باش…گفت صبا بخدا دارین نامردی میکنید من هم دلم کیر میخواد…بلند شدم صبا خودش شورتمو کشید پایین.گفت واای خدا چقدره…چی کلفته.جانمی جان…دمتگرم سمیه شاه کیر گیر آوردی…اون هم سنگ تموم گذاشته و واقعا ساک محشری زد…حالا نوبت کردن بود…خودش داگی شد دوباره کوسشو لیسیدم و بوسیدمش…از پشت آروم کردم داخل کوسش همچین تنگ هم نبود ولی خیلی کوس خوشگلی داشت. ولی از حق نگذریم سمیه شاید اندام زیبایی نداشت چون کمی تپل بود.ولی یکی از بی‌نظیر ترین ک‌وس وکون های عالم رو داره…تنگ و سفید و نرم و گرم…اونم داگی شد‌ یک بوس قشنگ از کونش کردم.گفت نامردی نکن همچین مالی رو من برات گیر آوردم… پس منو هم بکن…خندیدم…داگی بود ولی کوسش دست نزده خیس بود.توی کوس صبا تلمبه قدرتی میزدم…جیغ جیغ می‌کرد… موهای بلندش پ گرفتم و روش سوار شدم انگاری که میخوام یک اسب وحشی رو رام کنم…ناله می‌کرد… چنددقیقه فیکس خوب گاییدمش…گفت وای بسه بسه…نکن کوسم بی حس شد…چکار میکنی سوراخم جر خورد.ته کیرت وحشتناک کلفته…دهن کوسمو پاره میکنه…رفتم سراغ سمیه…با فشار محکم کردم توی کوسش…گفتم خوبه یا نه…نفسش در نمیومد…آروم گفت نامرد میزاشتی اول بهش عادت کنم…از دردش نفسم برید…بخدا من غیر تو و مجید به کسی کوس ندادم مال اون نازکه…‌طبیعیه.ولی این غیر طبیعی کلفته…آخ خدا چقدر دردم میاد…اون شب درد نداشت الان زیاده دردم.گفتم میخای بزارم کونت.گفت نه نه…تو رو خدا نه…هنوز سوراخم درد داره شدید…صبا رو بکن کون دادن دوست داره.گفتم چشم عزیزم…صبا خندید…گفت من وقتی ارگاسم میشم…زیاد اب ازم نمیاد ولی خیلی خسته میشم.کمی صبر کن بعد…بکن ولی آروم بکن…میخوام بهت کون بدم.برگشت گفت سمیه لوبریکانت بزن کونم بی حس بشه.بعدشم دمرو خوابید…اون هم سوراخشو پر کرد.من توی حالت فرغونی سمیه رو نم نم میگاییدم.داشت حال میکرد خیلی لب میداد.گفتم نکن اینطور

تو عشق مجیدی بفهمه زشته…مگه دوستش نداری…گفت من میمیرم برای مجید اینقدر خوبه که تو رو واسم آورد… ولی تو رو هم دوست دارم با تو به اوج عشقبازی رسیدم…نمیتونم فراموشت کنم…پس تو هم منو ببوس…لب تو لب بودیم زبونمون رو رد و بدل می‌کردیم… تندتر تلمبه زدم…هوم هوم می‌کرد… چند دقیقه بعد گفت بکن تندتر بکن دارم میام…صبا نشسته بود روی فرش کوس سمیه رو میدید…چندلحظه بعد گفت سعید بکش بیرون آبم بریزه بیرون…تا کشیدم بیرون…دوباره بستنی فروشی باز کرد…صبا گفت عه دختر چقدر آب کوس داری دمت گرم…گفت صبا کمرم خالی شد…چقدر حال داد…گفتم صبا بیا بکنمت ارضا بشم خیلی عجله دارم…اومد داگی بشه گفتم نه بیا بغلم از روبرو…گفت مگه کون نمیخوای گفتم چرا ولی از روبرو…پاهاشو دادم بالا لاغر و باربی بود…از زیر سوراخ کوسش کردم توی کونش.فشار روی کمرش بود.بیشتر دادم داخلش آخ و اوخش شروع شد.دستام زیر باسنش بود دادمش بالاتر فیکس کیرم کردمش…بقول ترکها تپوندم تا ته توی کونش…چنان دادی زد…که سمیه دهنشو گرفت.گفت ولم کن لعنتی پاره شدم.نده تا ته…الان میرینم به خودم…گفتم ساکت باش…ولش نکردم بیشتر و بیشتر فشار میدادم…داشت بیهوش میشد.بوسیدمش…گفتم تو باید اینجوری گاییده بشی…در آوردم محکم کردم توی کوسش.گفت اوف حالا خوب شد.دیگه نزار توی کونم…گفتم باشه. پس برگرد دمر شو…کوسخول برگشت…به سمیه اشاره کردم لای کونشو باز کن…کیرمو خیس کردم مستقیم کردم کونش…دیگه نمیتونست فرار کنه…سمیه هم دستاشو گرفته بود حسابی از کون گاییدمش…گریه اش در اومده بود…ولی ریختم داخل کونش…پر شد از آب کیر…از روش بلند شدم…دمر بود اشکش میومد.دماغشو فین میکشید…گفتم سمیه میشه برم دوش بگیرم …گفت آره برو…رفتم توی حموم.چند دقیقه بعد دوتاشون اومدن.تا رسید زد توی گوشم.نامرد جرم دادی…تموم لذت کوس دادن رو ازم گرفتی…نگاهش کردم خودش فهمید کار بدی کرده.خودشو لوس کرد اومد بغلم کرد گفت دردم اومد…هر دو توی بغلم بودن…باز هم کیرم راست و سفت بود…گفت لامصب هنوزم راسته راسته…سمیه گفت منو بکن…گفتم چشم چشم…ازم یکمی کوتاه تر بود…ولی کونش وحشتناک خوشگل و تپل بود…خم شد گفت بکن…گفتم صبا جون بیا جک بزن لای لپهای کون این بدجور گنده اند…خندید با دستاش لای کونش و باز کرد از بالا یک تف انداخت روی سوراخ کونش لیز خورد رفت پایین کیرمو انداختم توی کوسش…سنگین میگاییدمش…صبا زیرش نشسته بود سینه هاشو می‌ مکید. توی اوج بود…میگفت مجید دمت گرم عجب بکنی آوردی برام…چندتا محکم تاته کوسش کوبیدم…ارگاسم شد…گفتم تکون نخور کونت مونده…گفت نه بخدا اگه بذارم…گفتم ببین سمیه نمیشه همش چیزی که تو میخوای باشه…دفعه دیگه نخای نمیکنمت…سعید به جون مجیدم اینقدر کیرت کلفته وقتی میره توی کون انگار میخواد منفجر بشی…گفتم پس چطور مجید میگه تا ته بکنش…گفت اون عادت کرده.من چندساله دیلدو کلفت مال کوسمو میکنم کونش…طفلی کونی نبود که کونیش کردم…اگه نه بی غیرت نمیشد که تو رو بیاره منو بکنی.‌گفتم خاک تو سرت پس.صبا گفت لعنتی شوهرتو کونیش کردی…خندید.گفتم الان نوبت خودته باید بهم کون بدی…کونت بزرگه دوست دارم…گفت فقط تو رو خدا تاته جا نکن…گفتم چشم چشم…شامپو ریختم روی کونش لیزه لیز شد…گفتم بیا کون اینو بازش کن…خواهشا شل بگیر سفت نکنش…آروم کردم کونش.همون اول گریه کرد.گفتم چی شد…گفت جاش از اون روز میسوزه…گفتم تپل دو هفته رد شده…گفت بخدا کونم پاره پاره شده بود.دیدم دردش زیاده از ته دل گریه میکنه کشیدم بیرون…گفتم گناه داری نمیکنمت…راست وایستاد نگاهم کرد لب بزرگ و خوبی بهم داد.گفت برات میخورم کیف کنی…از حموم بیرون اومدیم رفت وسایل پذیرایی بیاره…صبا کارتش و بهم داد.من هم کارت مغازه رو دادم.ولی سمیه نفهمید.صبا خیلی پولدار بود…اولش فک کردم مطلقه است اما بعدش متوجه شدم نه این شوهر داره بدجور دم کلفتش رو هم داره…چندباری باهاش سکس کردم ولی دیگه از هم کندیم…رابطه تموم شد…ولی بعضی وقتها هنوزم با مجید وسمیه تریسام داریم…کم کم دوتا کیر باهم جامیده توی کوسش.از کیر سیر نمیشه…کوسشم کلفته و بزرگه.یعنی فک کنم بزرگتر شده…گشاد که شده…خلاصه که جاتون خالی…

نوشته: سعیدم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.