رفتن به مطلب

داستان بیغیرتی زن سفید و کون پهن من


kale kiri

ارسال‌های توصیه شده


زنم معصومه - 1
 

اولش همچی در حد فانتزی بود
شب که می‌شد میرفتم توی گروه های کاکولد و یکم چت میکردم و شاید یکی دوتا عکس از معصومه بهشون میدادم و آخرشم یه جق میزدم و تموم.
معصومه زنمه و ۱۷۲ قدش و ۷۰ کیلو وزنشه قبل بچه دار شدن سینه هاش ۷۵ بود اما بعد بدنیا اومدن دخترم و شیر خوردنش پستونای اونم تا ۹۰ بزرگ شد،
پوستش سفیده و اصالتا کورده رون و کون پهنی داده که چون قدش بلنده خیلی توی چشمه.
یه شب که داشتم چت میکردم با ی نفر آشنا شدم که ادعا داشت مخ زنمو هر جوری هست میزنه ، من قبلا معصومه رو امتحان کرده بودم و میدونستم هیچ جوره به غریبه ها اعتماد نمیکنه ،
ولی به اصرار فرزاد بالاخره شماره معصومه رو بهش دادم.
فرزاد ۲۴ سالش بود و توی املاک کار می‌کرد با یه تیپ‌ امروزی و نسبتا خوش سرزبون
چند روز گذشت و من مطمئن بودم هیچ اتفاقی نیفتاده و نهایتا اگرم فرزاد پیام داده باشه معصومه بلاکش کرده و تموم.
حدودا ۳روز بعد روی تلگرام پسره پیام داد و اسکرین شات چت فرستاد،
خودشو یکی از دوستای قدیمی معرفی کرده بود و با چرب زبونی باهاش حرف زده بود، کیرم شروع به بزرگ تر شدن کرد با اینکه هیچ صحبت سکسی در کار نبود و فقط حس اینکه معصومه با پسری داره چت میکنه که فقط به فکر کردنشه منو حشری میکرد.
کم کم متوجه شدم که معصومه خیلی میره توی گوشی و همش داره چت میکنه و میخنده و این حس عالیه ، هم زنم خوشحاله هم من دارم لذت میبرم از رابطه پنهانی زنم با یه مرد دیگه،
اسکرین شاتها به جاهای خوبش رسید و سلفی که معصومه واسه فرزاد فرستاده بود نشون میداد که مسیر درستی دارن میرن
بعد از نزدیک دو ماه فرزاد پیام داد که قراره توی کافه همو ببینن .
باورم نمیشد زن من با اون همه ادعای تعهد و علاقه قبول کرده بود با یکی بره کافه.
صبح روز شنبه
معصومه: امیر من امروز یه دو ساعت میرم با یکی از دوستای قدیمیم بیرون ، کافه ای چیزی
_کدوم دوستت ؟ چه فکر خوبی ، بزن بیرون تو خونه نمونه.
_آره از بچه های دانشگاهه ، دختر خوبیه خیلی وقته ندیدمش
_برو خوش بگذره بهت عزیزم

اون روز سر کار کلا کیرم نیمه بیدار بود ، حس خوب اینکه معصومه الان داره حاضر میشه بره بیرون تا با یه پسر دیگه قرار بزاره نمیذاشت کیرم خواب بمونه،
دور و بر ساعت ۱۱ بود که فرزاد پیام داد و یه عکس از زیر میز کافه فرستاد ،
رونهای گوشتی و پر معصومه توی شلوار جین جذب با مانتوی کوتاهش که الان تا ته خشتکش معلوم بود.
بهش گفتم یه کاری بکن مثلا دستتو ببر سمتش یا هرچی
ولی فرزاد قبول نکرد و نظرش این بود که هنوز کامل معصومه توی تورش نیفتاده.
_زن جندت حلقشو درآورده
_پس لایق این هست که شوهر جدید داشته باشه
_دیوث من زن جنده نمیگیرم ، زنتو فقط میخام واسه گاییدن
_خوب یعنی نمیخوای کاری کنی الان که اونجاست
_من صبرم زیاده ، فقط اینو بدون که دیگه زنت مال منه ، از الان راه برگشت نداری،چشمم زن جندتو گرفته ، برای بزنی زیرش همه چیو بهش میگم
حس ترس و شهوت و خشم باهم بهم هجوم آورد ، یعنی دیگه نمیتونستم بیخیال بشم و فرزاد همچین تو کنترلش داشت
_یعنی چی ؟ من خودم خواستم دیگه تهدید نداره که
_تهدید نیست ، فقط گفتم بعد از جق زدنت داستان تموم نمیشه ، من این زنو خیلی کار دارم
عصر اومدم خونه و دیدم معصومه مشغول درست کردن شامه و حالش هم خوبه،
روی میز یه جعبه کادو بود
_این چیه خانوم؟
_هیچی دوستم خریده بود ، نیست خیلی وقت بود منو ندیده ، لطف کرد این اودکلنو کادو داد بهم
_چه خوب حتما یادت باشه ی چیزی براش بخری تو هم
_آره اتفاقا قراره چند روز دیگه ببینمش ، یه چیزی میگیرم براش ، فقط یکم پول واسم بزن لطفا
یعنی زن جنده من داشت ازم پول می‌گرفت که واسه دوست پسرش کادو بخره و این دیوونه کننده بود ، همچی داشت خیلی سریع پیش می‌رفت و من حتی وقت نمی کردم بهش فکر کنم.
خیلی زود سه شنبه رسید و معصومه مثل دفعه قبل قرار بیرون رفتن با فرزاد رو گذاشت.
فرزاد بهم گفته بود که میخواد ببرتش پارک چیتگر و میدونستم این یعنی قراره یه کاری بکنه باهاش
اون روز هیچ خبری ازشون نشد ، تا توی مسیر برگشت پیام فرزاد رو دیدم.
یه ویدیو بود و انقدر هیجان انگیز بود که پارک کردم و شروع کردم به دانلودش
بدنم واقعا می‌لرزید از شدت استرس و شهوت.
فیلم سکسی نبود و یواشکی تو ماشین از صورتش گرفته بود ،
_میگم دوست داری یکم راحت تر باشیم؟
_مثلا چجوری راحت تر
_ببین من واقعا ازت خوشم اومده
قصد بدی هم ندارم و دنبال رابطه بلند مدتم ،
همون لحظه دستشو برد گذاشت لای پای معصومه، اونم یکم پاهاشو بست و یه خنده کوچیک کرد
_آها پس اینجوری میخوای راحت تر باشی ،
اینو گفت و یکمی خودشو داد جلوتر تا دست فرهاد به کوسش نزدیک تر بشه.
کلیپ همینجا قطع شد
فرزاد بعدش پیام داد
_ فردا شب حجلس ، قراره بیاد تو مکانی که اجاره کردم ، امشب بهش دست نزنی که بخواد سرد بشه واسه فردا.
رسیدم خونه و دیدم معصومه داره خیلی عادی با تلفن با خواهرش صحبت میکنه ،
شام رو که خوردیم معصومه گفت باید بره دوش بگیره
_خانوم نمیخوای یه حالی به ما بدی بعد بری حموم
_وای امیر اصن حسشو ندارم بخدا
از حموم که در اومد منتظرش توی اتاق بودم ، همین که در رو باز کرد دیدم کوسش رو مثل دمبه برق انداخته.
_اوه اوه چیکار کردی
معصومه که دید خیلی ضایس گفت
_ بیا سریع اگه میخای
یاد حرف فرزاد افتادم و حالا که تا اینجاش اومدم نمیتونستم بیخیال بشم.
_نه عشقم شوخی میکنم خودمم حالشو ندارم،

پایان قسمت اول

نوشته: روشنفکر

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.