gayboys ارسال شده در 13 بهمن اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن ریختن آبم درون دختر سردار سلام دوستان خاطره ای که میخوام تعریف کنم مربوط میشه به دوران دانشجوییم و همکلاس شدن با مریم دختر سردار سپاه. مریم علی رغم خوشگل و خوش بر و رو بودنش دختر مومنی بود و همیشه چادر و مقنعه سرش بود و با پسرها گرم نمی گرفت. اما من همیشه ی خدا فکر و ذهنم پیشش بود و همیشه توی کلاس از گوشه ی چشم زیر نظرش داشتم. مریم معمولا می نشست ردیف اول و وقتی کلاس خالی تر بود می نشستم روی صندلی پشتش و قایمکی جوری که تابلو نباشه سرمو میاوردم جلو و عطر خوب تنش رو بو میکشیدم و آناتومی بدنش رو زیر اون توده سیاه چادر مشکی تمیزش برای خودم تجسم میکردم و تا آخر کلاس شق درد میگرفتم. چند بار هم توی خوابم اومد و با تصویر دهانش و صدای سکسیش و چشم و ابروش آب کیرم فوران کرد و شورتمو خیس قرار داد. دری به تخته خورد و کائنات من و اون رو روبروی هم یک روز غروب که کلاس تعطیل شد طبق معمول با دخترای سکسی کلاس در حال لاسیدن تا بیرون ساختمون میومدم که دیدم مریم میخواد با ماشینش از توی پارک بیاد بیرون اما توی کارش مونده و هی فرمون رو کلافه وار داره چپ و راست میکنه و ماشینها بوق زنان از کنارش رد میشن. برخلاف معمول که راننده اختصاصی میومد دنبالش، این بار خودش تنهایی با ماشین اومده بود. با دخترا خداحافظی کردم و اومدم کنار شیشه ماشینش وایسادم و پرسیدم کمک نمیخوای؟ حیوانی حسابی خودشو باخته بود. گفت: نمیتونم در بیام. بعد در رو باز کرد تا بشینم توی ماشین. نشستم کنارش گفتم بهترین کار اینه که ماشینو خاموش کنی. گفت چرا؟ میخوای خودت بشینی پشت فرمون؟ گفتم نه تو خاموش کن من بهت میگم. دنده را خلاص نکرده سوییچ رو چرخوند و ماشین پرید جلو کم مونده بود بزنیم به ماشین جلویی. گفتم اشکال نداره اما الان بهتر میتونی فکر کنی چیکار کنی. وقتی ماشین روشنه استرس میگیرتت. الان قشنگ و با حوصله نگاه کن ببین چه حرکتی باید بزنی. مثل دخترای حرف گوش کن کاری که گفتمو انجام داد و از پارک در اومدیم. دو دقیقه بعد توی خیابون اصلی بودیم. رفت داخل یه کوچه ی آروم و خلوت توی مقدس اردبیلی و ماشین رو پارک کرد. من ازش خجالت میکشیدم اونم لُپ هاش سرخ شده بود. گفت ببخشید که من و تو زودتر با هم آشنا نشدیم. بخاطر شرایط بابام و…گفتم نیازی به توضیح نیست عزیزم میفهمم. گفت آقا رهام من ازتون همیشه خجالت میکشیدم. گفتم واقعا؟ چرا؟ گفت آخه همه دخترای خوشگل دانشگاه توی کلاس و توی حیاط دور و برتون عین پروانه ها بال بال میزنن. گفتم به پای شهردار موطلایی که نمی رسم. جالبه که منم از شما خجالت میکشیدم به خاطر خوشگلیتون. گفت واقعا؟ و هر دو خندیدیم و مثل لبو سرخ شدیم. بعد از اون روز پرده خجالت بین من و اون فرو ریخت و با هم دوست جون جونی شدیم. من توی درسها کمکش میکردم، اونم منو. پیامهامون با ایمیل بود و جزوه ها و سوالات مربوط به درس رو از اون طریق رد و بدل می کردیم و هر از گاهی هم پیامهای غیردرسی و جوک های نیمه سکسی واسه هم می فرستادیم تا اینکه یک روز دیدم برام ایمیل اومده و توش نوشته: میای شیطونی کنیم. فکرم رفت پیش شوخی کردن با استادا یا همکلاسیهای دانشگاه. نوشتم: آره. چطوری؟ نوشت: بیا به هم نشون بدیم. نوشتم: چیو نشون بدیم. واضح بگو مریم. نوشت: تو اون دفعه دنده منو عوض کردی حالا بذار من برات عوض کنم بعد یه شکلک دنده ماشین و یک ❤️. در آخر هم نوشت: فردا میتونی یک ساعت قبل شروع کلاس توی کوچه بغلی دانشگاه باشی؟ فردا صبح ساعت هفت سر همون کوچه ای بودم که ازم خواست. ته کوچه منتظرم بود. ماشینش روشن شد اومد سر کوچه و سوار شدم. گازشو گرفت و رفتیم بام تهران و با ماشینش پشت یه تپه خاکی که اون موقع صبح توش خر پر نمیزد پنهان شدیم .شهوت سراسر وجودش رو گرفته بود. منم شق درد گرفته بودم. چادرشو زد کنار و دستمو گرفت گذاشت روی ممه ی گرد و نرمش. گفت ببین چطوری میزنه. قلبش مثل گنجشک میزد. رنگ هردومون از ترس پریده بود. گفت: در نمیاریش؟. گفتم آخه مریم خانوم…گفت آخه نداره آقا رهام، شما فکر این دل صاب مرده من رو نمی کنین؟ نمیفهمی وقتی با دخترای دانشکده دل و قلوه میگیری من چه حالی میشم؟ با اون سیسمونی خوشگل نیم خیزت با اون کلاهک خوردنی؟ گفتم: چی؟ شما کلاهکش رو از کجا دیدی؟ گفت از روی همون شلوار جین تَنگ آبی. در اصل همه ی کلاس دیدنش . سر بزرگش همه دخترارو دیوونه کرده. همش در گوش هم دارن درباره سیسمونی تو صحبت میکنن چطور تا حالا نفهمیدی؟. گفتم منظورتون از سیسمونی… با سر تایید کرد و گفت: خیلی لوسه نه؟ گفتم آره یه کم. پلک هاشو خمار کرد و و لباشو به شکل شهوت انگیزی گزید. قبلا دیده بودم دخترا توی دانشکده با دیدن من سرخ میشن و با چشمای به من دوخته شده در گوش هم خاله زنکی حرف میزنن ،فکر میکردم درباره چشمای آبی و موهای بلوندم حرف میزنن اما نمیدونستم ممکنه درباره برجستگی کیرم زیر شلوار در گوش هم پچ پچ کنن . حرفاش بدجوری حشریم کرد. مریم نفس هاش بعد گفتن اون جمله ها به شماره افتاده بود. با هر نفس پستونهاش بالا و پایین میرفت و مردمک چشماش که دوخته شده بود به من از شدت شهوت حسابی گشاد شده بود. اگه زودتر کیرمو نمینداختم بیرون ممکن بود روی دستم پس بیفته. زیپ شلوارمو کامل باز کردم و کیرمو از درز شورت سفیدم انداختم بیرون. مریم مثل قحطی زده ها با سرش هجوم آورد سمت کیرم. کیرمو یه لقمه چپ کرد و حالا بخور و کی نخور. دستمو گذاشته بودم روی مقنعه شو و سرشو که مثل الاکلنگ پارک ملت بالا پایین میرفت ناز میکردم. حیوانی معلوم بود توی یه خانواده مذهبی و رده بالا و زیر ذره بین رسانه ها بهش حسابی فشار آوردن که شهوتش اینطوری زده بیرون. با هر ساکی که به کیرم میزد انگار داشت خودشو از سالها سرکوب جنسی رها میکرد. بعد از هر سه چهار تا ساک عمیق، سرشو می اورد بالا و دستشو می انداخت دور کمرم و سینه هام و شکممو بوسه بارون میکرد و گونه هاش رو گذاشت روی شکمم و در حالیکه کیر راست شده ام زیر لب و لوچه اش بود قربون صدقه م میرفت. گفتم مریم جون وایسا یه کم بکشم پایینتر. سرشو برد عقب نشست سرجاش و آب دهنشو با پشت دستش تمیز کرد. شلوار و شرتمو تا زیر زانو کشیدم پایین تا فضای مانور بیشتری داشته باشم. بیضه هامو با دست جا بجا کردم تا از اونا هم فیض ببره اونم حالا که اینقدر گرسنه هست. بی معطلی هجوم آورد سمت خایه هام. دستشو انداخت زیر بیضه هام فشارش داد تا مثل بادکنک باد بشن و درسته گذاشت توی دهانش. دست دیگرش را هم دور کیرم انداخت و برام جلق میزد. مشخص بود تجربه ی تنها شدن با پسرا رو نداشته اما فیلم سوپر زیاد دیده. دور و بر رو گاییدم. هیچ جنبنده ای نبود. در رو باز کردم تا یه کم هوای خفه داخل ماشین بره بیرون و هوایی تازه کنیم. گفتم دستمالت کجاست؟ در داشبورد رو باز کرد و جعبه دستمال رو انداخت بیرون کنار دستم و دوباره کیرمو تا ته گلوش کرد داخل. آبم اومد. سر مریمو گرفتم که هل بدم عقب اما دهنش عین چسب دوقلو چسبیده بود به کیرم. همه ی آبم تا قطره اخر خالی شد توی دهنش. با ولع شیره جونو مکید و قورت داد و فرستاد توی شکمش. توی کلاس هیچی از درس نفهمیدیم. هر چند دقیقه یه بار از روی صندلی هامون چشم توی چشم هم می انداختیم و لحظه به لحظه ی اون خاطره شیرین رو مرور می کردیم. دوستان عزیزم اگر دوست داشتید لایک کنید تا داستان بچه ای که به دختر سردار هدیه دادم را هم بنویسم. 💋 نوشته: رهام بارور ساز لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده