رفتن به مطلب

داستان سکسی خیانت شیرین


migmig

ارسال‌های توصیه شده


تابستون جذاب
 

سلام. میخوام خاطره تابستون امسال رو بگم که خیلی واسم جذاب بود
من مهدیه ام ۴۱ سالمه و چون زیاد تمرین رقص میکنم زیاد اضافه وزن نیاوردم.
همسرم اسمش رضاست و یه دختر داریم.
ما سه تا زیاد کوه و طبیعت میرفتیم تا اینکه خرداد امسال تصمیم گرفتیم بریم غار گل زرد تو دماوند.
یه غار خیلی خطرناکه که توش به شدت سرده و رفت و برگشت خود غار حدود ۳ ساعت طول میکشه.
و جاییم که ماشینو پارک میکنید تا غار حدود چهل دقیقه هست.
چون میدونستم خطرناکه دخترمونو نبردیم.
وقتی رسیدیم ماشینو پارک کردیم دیدیم سه تا ماشین دیگه هم هست. تازه راه افتاده بودن و ما هم بهشون رسیدیم.
حدود ده نفر بودن زن و مرد بودن.
توشون یه خانم متاهل بود به نام سمانه و یه آقای مجرد به اسم علی که بعد فهمیدم با هم رابطه دارن.
توی راه بهمون گفتن غار خطرناکه دوتایی نرید… و ما هم قبول کردیم.
تو راه من و سما یکم گرم گرفتیم همسرمم رفت پیش لیدر واسه همین حسینم شروع کرد حرف زدن.
داخل غار که شدیم من پشت همسرم بودم سما و علیم پشت ما بودن.
همون اوایل مسیر یه جا علی بهم گفت مواظب باش و دستشو گذاشت رو کمرم یکم هولم داد جلو.
تعجب نکردم چون گفتم خواسته کمک کنه
ولی کم کم لمس کردناش زیاد شد.
یه جا که باید از یه سنگ میرفتیم بالا دیگه وقتی دید شوهرم حواسش نیست و داره میره بالا گفت بزار کمکت کنم از پشت رونمو گرفت یکم حولم داد بالا و یه انگشت ریزم کرد .
من ترسیدم چیزی بگم اونجا اتفاقی بیفته فقط برگشتم یه اخم کردم ولی اون چشمک زد
بعد یه ساعت رسیدیم به جایی که خطرناک بود.
واقعا ترسیدم و گفتم من نمیتونم بیام. لیدر گروه گفت نترس من ردتون میکنم ولی من نرفتم. سما هم گفت منم نمیام. همسرم گفت منم پس بر میگردم که حسین گفت نه من قبلا غار رو رفتم بلدم شما بلد نیستید گم میشید با گروه برید من خانما رو برمیگردونم.
موقع برگشت رسما انگشتم میکرد و منم خیلی حشری شده بودم. همش حرف میزد و عاشق لاس بود.
من و سما هم خوب باهاش حرف میزدیم.
دیگه کم کم داشت حرف سکسی میزد سما هم حرفاشو تایید میکرد. اونجا فهمیدم رابطه دارن چون به سما گفت سه شنبه تو مهمونی لباست دیوونم کرد اونم گفت از قصد پوشیدم و این حرفا.
دستشم کلا رو کونم بود و سما هم فهمید گفت ولش کن چیزی تو دلش نیست و خندید.
تا اینکه رسیدیم به اون سنگ که ازش رفتیم بالا . اول خودش پرید پایین سما رو گرفت گذاشت رو زمین . سما گفت مرسی گفت قابل نداره یه بوسه. و سما رو بوسید.
منو که خواست بگیره گفتم خودم میام. گفت یه بوس ارزش نداره یه چیزیت بشه خندیدم منو گرفت یه سینمو محکم فشار داد تا اومدم رو زمین منو چسبوند به سنگ لبشو گذاشت رو لبم خودشم چسبوند بهم.
خواستم زور بزنم بدم عقب حسینو نتونستم.
سما گفت منو اینجوری نبوسیدی و خندید. حسین بهش گفت یکم برو جلو ما میایم. همونجوری که داشت کیرشو رو کسم ( از روی لباس) میمالید گفتم ولم کن گفت هیس صبر کن.
به سما گفت برو یکم جلو دیگه.
دوباره برگشت لبشو گذاشت رو لبم. شروع کرد خوردن. سرمو کشیدم کنار گفتم نکن میفهمن. گفت تو حرف نزنی کسی نمیفهمه.
دیدم سما رفته جلوتر ولی داره مارو نگاه میکنه با دست اشاره کرد بده بهش.
منم کامل شل کرده بودم . زیپ کاپشنمو باز کرد دستشو برد زیر لباسم از زیر سوتین سینمو گرفت.
گفتم کارتو کن زود تموم شه گفت عجله نکن طول میکشه بیان
یکم سینه هامو مالید به سما گفت حواست باشه کسی نیاد اونم گفت باشه.
شلوارشو کشید پایین واقعا کیر خوبی داشت خیلی خوش فرم بود. خایه هاشم جمع شده بود به خاطر سرما. گفت یکم بخورش. نشستم شروع کردم ساک زدن تا نصفه تو دهنم کردم و خوب براش زدم گفت در بیار لباستو.
لباسمو دراوردم گفت برگرد دستاتو تکیه بده به این صخره. تکیه دادم کونمو دادم عقب. کیرشو گذاشت دم سوراخم یهو هول داد تو . چون سرد بود کسم جمع شده بود و درد داشت ولی داد نزدم. شروع کرد تلمبه زدن.
بعد چن دقیقه گفت ابمو باید بخوری گفتم نه. گفت بریزه زمین میفهمن یه باره چیزی نمیشه…
یه هفت هشت دقیقه که زد تلمبه گفت بخور کیرمو نشستم جلوش آب کیرشو ریخت تو دهنم منم قورت دادم.
فوری لباس پوشیدم سما هم اومد بهش گفت خیلی خری من چی پس. گفت امشب میکنمت. از غار رفتیم بیرون رفتیم دم ماشینا شمارمو گرفت.
سما هم منو شوهرمو تو گروه تلگرام اد کرد گفت از این به بعد با ما بیاید خوش میگذره…

نوشته: مهدیه

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.