chochol ارسال شده در 10 بهمن اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن یک روایت اولین نوشتار من ۶/۸/۱۴۰۳ همه چیز از بچگی من شروع شد زمان تلفیق رویا با واقعیت و گره خوردن زندگی من به رویاها من امیدمو میخوام واقعیت رو با یکم تخیلات قاطیکنم با داستان های من همراه باشین ۲۰ سالم بود که از سر کار به خونه اومدم و با چهره برافروخته و خشمگین مادرم ترسیدم ، ازش پرسیدم مامان چی شده که اصلا جواب منو نمیداد ترس وجودمو گرفت و با خودم میگفتم باز چی شده که داره با من اینجوری رفتار میکنه خیلی ترسیده بودم . وسط دعوای خواهر بزرگم با مادرم یهو خواهر کوچیکم سما وارد شد که معلوم بود شدید کتک خورده ،سما ۱۳ سالش بود و نسبت به سنش خیلی اندام خوبی داشت جوری که خودم چند باری باهاش حال کرده بودم (کاملا با رضایت بود) و خیلی حشرش بالا بود. سما اومد داخل و مادرم با عصبانیت به سمتش رفت و گفت امیدددد بودددددد؟ من کاملا ترسیده و عصبی بودم و گفتم چی شده چرا هیچکس چیزی بمن نمیگه؟ مادرم باز با عصبانیت به من نگاه کرد و گفت:تو فعلا گوه نخور با تو خیلی کار دارم ،رو به خواهر بزرگم گفتم تو بگو چی شده؟گفت سما با ۵۰۰ هزار تومن پول تو کیفش اومد خونه و رفت تو اتاق و داشت قایمش میکرد که مامان مچش رو گرفته و ازش پرسید پولا رو از کجا اوردی که سما گفته در ازای اینکه به تو کون بده تو بهش ۵۰۰هزار تومن دادی!!! تمام وجودم سست شد آخه مادرم یکبار مچ منو وقتی داشتم کس سما رو میخوردم گرفته بود و اون روز از من گذشت ولی هیچوقت سما رو با من تنها نمیذاشت،چند باری هم که با سما حال کرده بودم وقتی بود که خودش مدرسه رو میپیچوند و از شب قبل با من هماهنگ میکرد و من میبردمش خونه اجاره ای و حسابی باهم حال میکردیم. رو به خواهرم گفتم من ماهی ۳۵۰هزار تومن میگیرم از صاحبکارم چطور میتونم ۵۰۰هزار بدم واس این اونم واسه کردن خواهرم(جز مادرم کسی نمیدونست من با سما رابطه داشتم) اصلا لفظ اینکه من اینکارو کردم اشتباهه چرا نمیرین بپرسین ببینین کجا بوده و پول از کجاست؟خواهرم گفت بعد کلی کتک خوردن سما اسمتورو گفت و ادعا کرد کونشم کردی!!! همین باعث تعجبم شد و رو به سما گفتم:عوضی من کی با تو بودم من که از صبح سر کارم شاهدم دارم،مادرم که معلوم بود از من بابت دفعه قبل خیلی عصبی هستش دیگه بهم اجازه صحبت نداد و منو زیر چکو لگد گرفت هرچی میگفتم من نبودم کسی باور نکرد ک منو از خونه بیرون انداختن. رفتم تو کوچه و قسم خوردم من مقصر اصلی رو پیدا میکنم .شب خونه خواهر بزرگم موندم تا صبح روز بعد کم و بیش من متوجه شده بودم چه اتفاقی افتاده ولی مطمئن نبودم بخاطر همین وایسادم تا بالاخره به سما اجازه داده بودن برگرده مدرسه ،تو راه مدرسه جلوش رو گرفتم و تا منو دید خودش رو انداخت بغلم و گریه کرد و کلی عذرخواهی کرد که مجبور بوده اسم منو بیاره چون با کسی که بوده خیلی سنش بالا بوده ،گفت من کل ماجرا رو دروغ نگفتم پ،ازش پرسیدم چطور؟گفت من با امید بودم ولی اون امید تو نبودی ،امید جوشکار محلمون که اون موقع ۴۳سالش بود و اصلا باورم نمیشد که اون خواهر منو کرده بود و خواهرم با وقاحت تو خانواده منو بکن خودش اعلام کرده همونجا تصمیم گرفتم انتقام خودمو بگیرم از خانوادم.به خواهرم گفتم به جاش باید امروز بیای خونه با هم باشیم که اونم بعد هماهنگی با یکی از دوستاش قبول کرد … به خونه اجاره ای رسیدیم و من بودم و خواهر کوچیکم یه دختر ناز و سفید با سینه های ۶۵ و یه کون خوش تراش که به جرات میگم مثلش وجود نداره،سما خودش رو تو بغلم انداخت و شروع به لب گرفتن کرد و من جوری که انگار آخرین کس روی زمین هستش ازش کام میگرفتم بدون اینکه چیزی بگم شلوارم رو کشید پایین و کیر۱۴ سانتی منو تو دهنش کرد جوری میخورد که هرکی میدید فکر میکرد سالهاست کارش همینه بعد دو دقیقه ازش خواستم بس کنه و اونو روی پتو انداختم و دونه دونه لباساش رو آروم کندم ،کلی وقت داشتم پس اصلا عجله نمی کردم و از لحظات استفاده کردم سینه های کوچیکش(الان۷۵ شده)رو از سوتیندرآوردم و آروم زبون زدم یه آهی کشید که تمام خونه حسش کرد بهش گفتم خودتو کنترل کن سمت قراره امروز کون خوشگلتون بهم هدیه بدی و سما با یه لبخند گفت داداش امروز هرکاری بخوای به جبران اشتباهم برات انجام میدم و من با یه لبخند که از درون کینه بود بهش گفتم قربون خواهر کس قشنگم بشم. حس اینکه خواهر کوچیکت داره زیرت نفس نفس میزنه تجربه عجیبیه… سما بدون خجالت بهم گفت داداش میشه کص منو بخوری و من با یه نگاه به کصش انگار بهشت رو بهم داده باشن شروع به خوردن کردم صدای فریاد شهوتش منو عجیب رام خودش میکرد تمام بدن کوچیکش رو دست میکشیدم و به کونش که میرسیدم با تمام وجود انگشت وسط رو به کونش فشار میدادم و میگفتم باید تاوان اینکه اولین کیری که تو تجربه کردی من نبودم رو بدی …سما یکم از حرکات من ترسیده بود ولی چیزینمیگفت و ارومگفت هرجوری دوس داری منو بکن، خیلی آروم کیرم رو روی کونش آوردم و شروع کردم به فرو کردن اصلا تنگ نبود معلوم بود زیاد کون داده که با اون سن کمش واقعا عجیب بود ،تو صورتش نگاه کردم و گفتم سما خیلی گشادت کرده که با پررویی گفت آره امید و دوستش خیلی بد میکنن!!!از تعجب کیرم همون لحظه خوابید گفتم یعنی دونفر تورو کردن گفت آره تقریبا یک ماهه به جفتشون دارم میدم خوب بهم پول میدن گفتم چی شد که به اونا دادی گفت اتفاقی یروز تو مسیر مدرسه خوردم زمین آقا امید از اونجا با موتور رد میشد منو شناخت اومد کمک و دید پام خونی شده منو برد مغازه و برای اینکه بتادین بزنه من خودم شلوارمرو درآوردم تا زانو که بعد متوجه شدم چه دسته گلی به آب دادم شروع کرد به بتادین زدن کهاون دستش هی میومد بالاتر و بعدش دیگه شروع شد که چن روز بعدش دوستش اتفاقی اومد و مارو دید که اونم اضافه شد و تا امروز که تو داری میکنیم به سه نفرتون دادم از جندگیش واقعا متعجب بودم ولی دیگه برام مهم نبود و بهش لبخند زدم و گفتم جنده ای شدی واس خودت ها سما… ادامه دارد… نوشته: RaviRevayat لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده