chochol ارسال شده در 10 بهمن اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن اشتباه بدی کردم، همسرم رو دوست دارم همه چیز از بیکاری من شروع شد و مجبور شدم یه مدت توی خونه بمونم و از دختر کوچولوم ملینا مراقبت کنم تا زنم بیشتر بتونه توی بیمارستان کار کنه و شیفت بیشتری بره چون زنم مرضیه پرستاره و ما با مادر زنم که سیما جون صداش میکنیم زندگی می کردیم که با اینکه سنش بالا بود اما هنوزم از خیلی از همسن و سالاش روپا تر و سرحال تر بود و کلی به خودش رسیده بود و بوتاکس کرده بود و کرم ضد چروک و… خواهر زن کوچیکم مینا هم که شوهرش غلام از اون گند اخلاق ها دست بزن دار بود چند تا کوچه اون طرف تر ما خونشون بود و گهگاه اگر شوهرش کتکش نزده بود و صورتش کبودی نداشت به ما یه سر میزد خونشون مثله کاروانسرا بود چون همه کلید خونه رو داشتن و اکثر وقتا نشسته بودیم که یهو مینا در اتاق رو باز میکرد میومد داخل البته خونه بزرگی بود و برای وارد شدن به خونه ما باید میومدی داخل آشپزخونه که یه با یه راهرو کوچیک به خونه ما وصل میشد و مستقیما میومدی وسط هال خونه ما و اون آشپزخونه برای هر دو خانواده بود و تنها آشپزخونه خونه بود که نسبتا بزرگ هم بود و میز ناهار خوری 12نفره توش جا داده بودن و این طرف ساختمون یه اتاق بیشتر نداشت که اتاق سیما جون بود و جای بخاری نداشت و اتاقش زمستونا و پاییز سرد بود میومد سمت ما و توی یکی از اتاقای اون ور می خوابید چون اونطرف 3 خواب بود و هر سه تاش بخاری داشت و سیما جون هم توی اتاق کناری ما می خوابید یه مدت گیر داده بود که بره باشگاه رفت و بعدش عضلات کمرش یه جوری گرفته بود که نمی تونست حرکت کنه قبولم نمی کرد براش آمپول شل کننده عضلات بزنن و یه چند باری هم مینا و مرضیه براش با ژل مالیده بودن اما چون دستشون جون نداشت تاثیر زیادی نداشت یه روز صبح که بیدار شد بنده خدا داشت از درد گریه می کرد گفتم گناه داره بذار خودم براش بمالم قبول نمی کرد اما به زور براش مالیدم حس کردم عضلات منتهی به باسنشم درد داره که اونم مالیدم هیچی نمیگفت گفتم خودتو گرم نگهدار بعد که یکی از دخترا اومد برو یه حمام آب گرم کلی ازم تشکر کرد و دعام کرد اما دیدن کون سفید نرمش دیوونم کرده بود اون روز مینا نیومد و مرضیه هم آخر شب اومد و رفت خوابید فردای اون روز دوباره به زور براش مالیدم اما این بار باسنشو بیشتر مالیدم و شلوارشو کشیدم تا زانو پایین یه جوریم کشیدم که با شورتش با هم اومدن پایین و حالا کون سفید و خوشکل سیما جون جلوم بود و شروع کردم مالیدنش یه چندین باری هم دستمو لای پاش بردم که پاشو سفت می گرفت که یعنی اونجا نه اما حسابی شیطنت کردم و کونشو چنگ میزدم یه دوباری هم از دهنم پرید گفتم جووووون توی همین مالیدنا بود که مینا اومد داخل گفتم به زور کمر سیما جون مالیدم ببریش یه حمام آب گرم دیگه خوب شده مینا یه نگاه بدی بهم کرد و با هم کمک کردیم سیما جون برد حمام و بعدشم ناهار درست کرد و خوردیم و بعدشم گفت آرش خان مراقب مامان باش و رفت سیما جونم کمی بهتر شده بود اما هنوز نمی تونست خم بشه فرداش دوباره به زور براش مالیدم اما اینبار دستمو بردم لای پاش که دوباره پاشو سفت کرد اما من بیشتر فشار دادم و دستمو به کوسش رسوندم و مالیدمش دیگه پاشو باز کرده بود و منم راحت انگشت کرده بودم توی کوسش صدای آه آه گفتن هاش خونه رو برداشته بود و یه بالشت گذاشتم زیر شکمش و باسنش اومد بالا و انگشتمو تا ته کردم توی کوسش نگه داشتم صداش درنمیومد انقدر نگه داشتم تا یه حرف اومد گفت بکن بکن و انگشتمو در آوردم و کیرمو تا ته کردم توی کوسش یه وای جون گفت و شروع کردم تلمبه زدن توی کوسش بالشت زیر سرشو گاز گرفته بود صدایی ازش نیاد و منم تلمبه میزدم توی کوسش و بعدش آبم اومد و ریختم توی کوسش و ولش کردم رفتم دستشویی اونم بعدش بلند شد رفت حمام فهمیدم گرفتگی عضلاتش بهتر شده که خودش بدون کمک رفت حمام!! از اون روز هر وقت میگفت آرش جان کمرم درد میکنه می فهمیدم چی می خواد و می رفتیم توی اتاق و کوسشو میکردم اما دیگه پررو شده بود میگفت آروم تلمبه بزن آبت زود نیاد من دیر ارضا میشم و مجبورم می کرد آروم تلمبه بزنم که لذتش بیشتر بود اما با یه بار ارضا نمیشد و همیشه توی سکس پارت دوم ارضا میشد دو ماهی اینچوری گذشت که یه بار وقتی سکسم تمام شد روی سیما جون خوابیده بودم که حس کردم یه نفر داره ما رو نگاه میکنه سرمو به سمت در برگردومدم که حس کردم رفت آروم بدون اینکه سیما جون بفهمه لباس پوشیدم چون اون همون جوری لخت روی تخت نای بلند شدن نداشت و رفتم توی هال دیدم کسی نیست رفتم توی آشپزخونه که مینا سر میزناهار خوری نشسته بود و داشت چای می خورد و تا منو دید با یه لبخند گفت خسته نباشی آرش خان خدا قوت پسر خوب گفتم خیلی وقته اومدی ؟گفت نه بابا دو سه دقیقه است گفتم پس این چای توی دو سه دقیقه آماده شده ؟خندید اومدم برم دستشویی که دنبالم اومد توی راهرو و از پشت بهم چسبید و گفت شجاع باش و نترس من چیزی ندیدم فهمیدم لنتی همه چیزو دیده گفتم چیو ندیدی؟برم گردوند و بغلم کرد و پایین تنه اش رو به پایین تنم چسبوند گفت من کم توقعم آرش خیلی کم توقع من نهایت چیزی که ازت می خوام یه بغله مردونست همون چیزی که غلام کثافت ازش محرومم کرده یه بغل مردونه عاشقانه و لباشو روی لبام گذاشت و از هم لب گرفتیم گفت همین خیلی زیاده ؟ گفتم هر چقدر بخوای بهت بغل مردونه عاشقانه میدم گفت این درسته منم همه جوره هواتو دارم برو به کارای دیگت برس عزیزم و رفتم دستشویی وقتی برگشتم دیدم سیما جون رفته حمام و مینا هم رفته بود حمامش بده!! نمیدونم واقعا خوب شده بود یا خودشو به مریضی میزد یه روز که سیما جون باشگاه بود مینا اومد و اومد بغلم و ازم لب گرفت و همدیگه رو سفت بغل کرده بودیم گفت آرش خیلی حال میده توی بغلت بودن و ازم تند تند لب می گرفت گفت بریم توی اتاق رفتیم شلوار و شورتشو کند و گفت بیا شروع کن خوردن کوسم این غلام گوساله برام نمی خوره و مثله گاو میمونه الانم میاد کثله وحشیا میفته به جونم دوست دارم تو برام بخوری بدم غلام هم بکنه زود باش آرش چرا ماتت برده ؟و شروع کردم خوردن کوسش اصلا بهش نمیومد کوسش به این تمیزی و خوش بویی باشه گفت آرش دوست دارم منو بخوری همه جامو کوسم پسونام گفتم باشه مینا جانم من که از خدامه گفت پس برام سنگ تموم بذار منم افتادم به جونش و کوس و پسوناشو خوردم که غلام زنگش زد و بلند شد رفت خونه شون فرداش که اومد گفت محشر بود پسر خوردن از تو کردن از غلام خیلی حال داد اتفاقا دیگه غلام کتکمم نزد و این بار بیشتر بهش حال داد فهمیدم مینا هم دیر ارضا میشه و آب غلام زود میاد و این بار هر دوشون ارضا شدن چند بار دیگه هم برای مینا این کارو انجام دادم تا اینکه یه بار اومد و خوردم براش و کیرمو کردم توی کوسش گفت خاک بر سرت الان دیگه؟ همون بار اول من منتظر این کارت بودم اما تو هالو تر از این حرفا بودی گفتم الان که فهمیدم گفت پس تلافی اون چند بارم باید دربیاری و شروع کردم توی کوسش تلمبه زدن بر عکس سیما جون که سکس در سکوت دوست داشت مینا خیلی حرف میزد خیلی هم بد دهن بود انگار فحشایی که غلام موقع سکس میداد و به من میگفت داد میزد مادر جنده کوسمو پاره کن بچپون توش با کیرت پرش کن تا اینکه آبم اومد و ریختم توی کوسش چندین بار با مینا سکس داشتم که یه بار دیگه هم حس کردم یه نفر داشت نگاه می کرد که نفهمیدم کی بود تا اینکه زنم مرضیه ازم سوالات عجیبی میپرسید که آرش من خوب ارضات میکنم ؟ سکس های بیشتری لازم داری؟ دوست داری سکس هامون در هفته رو بیشتر کنیم ؟ حدس زدم سکس منو مینا رو دیده … به مینا گفتم که مرضیه فهمیده دیگه نیستم گفت این به من ربطی نداره آرش منم به تو نیاز دارم بخوای حالا که بهش عادت کردم ولم کنی منم هر چی اون روز توی اتاق سیما جون دیدم به مرضیه میگم دیگه بعدش باهات نمی مونه مطمئنم. مینا ولکن نبود و مرضیه فهمیده بود و سکس های با سیما جون هم بود بیشتر اونجا میموندم دیگه نمیشد درستش کرد منم یه کار توی یه شهر دیگه پیدا کردم و رفتم اونجا و بعد چند ماه اومدم مرضیه و دخترمم بردم همونجا و دیگه فقط با مرضیه سکس می کردم که مینا باردار شد یه بار که رفته بودیم بهشون سر بزنیم گفت آرش این بچه توعه نه غلام گفتم زر نزن با دو یه بار سکس بارداری اتفاق نمیفته گفت دو سه بار آرش ؟ باشه بذار دنیا بیاد تست ژنتیک میدیم گفتم باشه بدیم یکی از زنایی که خیلی ازشون بدم میاد زنهایی مثله میناست حاضره بچشو گردنم بنداره تا باهاش سکس کنم حتی براشم مهم نیست امکان داره مرضیه طلاق بگیره و اون متاهله فقط دنبال عقده های جنسی و عاطفی خودشه بنده خدا مرضیه از اون روز که سکس منو با مینا دیده حتی اگر هر روزم ازش سکس بخوام نه نمیگه و هر بار بهم میگه همه نیازهاتو با من رفع کن می بینی که تا الان شده بخوای بگم نه؟ واقعا دلم براش میسوزه واقعا دوستم داره و می خواد زندگیمون ادامه پیدا کنه واقعا از کارم پشیمونم و می خوام دیگه بهش خیانت نکنم اگه این مینا جنده بذاره . نوشته: آرش لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده