behrooz ارسال شده در 8 بهمن اشتراک گذاری ارسال شده در 8 بهمن بدبختی فرشید سلام.به همة. فرشیدم و۳۲سالمه.کارمندم.غروب هم توی یک کارگاه کفاشی که با برادرم شریکم کار میکنم…کلا مثل تراکتور کار میکنم و از زندگی تخمی تخیلیم تا الان هیچ لذتی نبردم…تا ماه قبل هم متاهل بودم و ولی شکر خدا زود که نه بعد ۵سال به اشتباهم پی بردم و جدا شدم…الان هم خایه ندارم به هیچ زن دیگه ای اعتماد کنم…ریدم به هرچی عشق و اعتماده… خواهر مادر روزگار رو گاییدم…به هرکی هرچی خوبی بیشتر میکنی فک میکنند وظیفه توست ویا اینکه حتما ابلهی یا احمقی…شکر خدا بچه مچه هم ندارم…از این به بعد میخوام فقط به شیکم و زیر شیکمم خدمت کنم…اما جریان چیه بخونید و درس بگیرید.واقعیه مهم نیست باور کنید یا نه…،،توی ۲۷سالگی با دختر همسایه امون که توی کوچه ما مستاجر بودن به خواست مادرم سنتی ازدواج کردم…خب خودتون فکرشو بکنید دیگه پدرش بعد ۴۰سال زندگی هنوز مستاجر بود…و مادر پدرش بعدا فهمیدم…مث دوتا بیگانه توی خونه اشون با هم زندگی میکردن…مثلا خوب خونه اونها همین مریم خانوم بچه کوچیکشون بود.بقیه بچه هاشون حتی سالی یکبار هم به پدر مادر و به همدیگه سر نمیزدند و از هم خبر نمیگرفتند… من وقتی اینها رو فهمیدم که عقدش کرده بودم و کار از کار گذشته بود…و جالب این بود که من فک کردم دختره که دو سه باری با هم صحبت کردیم حتما عاشق من شده و زودی با۱۴تاسکه بله رو گفت…خلاصه که عاشقانه…البته ابلهانه رفتیم سر خونه زندگیمون…من بدبخت هر روز ۶صبح برو سر کار و۳برگرد…و۵برو کارگاه ۱۰شب خسته برگرد خونه…خودم با موتور میرفتم میومدم…برای خانوم۲۰۶خریدم…همش میگفت من بهت افتخار میکنم همه کونشون میسوزه منو با ماشین میبینند… خلاصه با کار و تلاش زیاد و سختی زیاد و وام گرفتن…یک آپارتمان نوساز توی محله متوسط شهر خریدم…خانوم گیر داد همین آپارتمان خوبه…و همینجا…گفتم عزیزم طبقه۴روی پیلوته هنوز آسانسور نداره…تکمیل نیست…گیر داد نه من همین تازه سازه میخوامش…تازه دوستم پونه هم اینجاست بهم قول داده منو هم ببره توی سالن آرایشگاه خودشون کاشت ناخون و فلان و فلان یادم بده…تازه خونه نزدیک سالن هست بهتره…حتی راضی شد۲۰۶ رو فروخت پراید مدل پایین خرید بقیه پولش رو برای خرید آپارتمان داد…شانسی که آوردم خونه رو به نامش نزدم…چند ماهی بود که ساکن اینجا بودیم.تازه اومدیم اینجا مدتی مریض بود بعد خوب شد…در زمینه سکسی هم مث تموم ملت بدبخت ایران فقط روی هم در میرفتیم و لذتی زیاد هم نبود.اولش خوب بود هنوز بچه سال بودیم تازه کار بودیم…ولی بعدا از خستگی و تکرار روزمره گی برای هم تکراری شده بودیم…ازین ساک زدنها و تو کون گذاشتهگذاشتنها و این چرت و پرتها هم خبری نبود.نامزدی قبل عروسی دو سه بار فقط سرش و توی کونش گذاشتم از دردش با هام چند وقتی قهر کرد…از من قول گرفت هیچوقت بهش نگم کون بده…من هم قبول کردم…توی ساک زدن عمدا دندون میزد تا بدم بیاد…ولی کوس دادن و دوست داشت…خلاصه که زندگی شخمی تخمی ما عاشقانه و مسخره ادامه داشت…من مث خر کار میکردم و اون مث خر کیف میکرد… اما از قدیم میگن در همیشه روی یک پاشنه نمیچرخه…و خورشید پشت ابر نمیمونه…اولین روز کاری عید امسال بود.ماه رمضون هم بود…هوا سرد هم بود.گفتم مریم سوییچ ماشین رو بده هوا سرده با موتور برم سرما میخورم.گفت عشقم مگه میخوای من سرما بخورم باید برم خرید…گفتم هرچی میخوای بگو خودم میگیرم…خلاصه که با اکراه سوئیچ و داد.پارکینگ خونه طبقه منهای یکه…و در پارکینگ از پشت ساختمون توی خیابون بزرگه باز میشه ولی در ورودی ساختمون از خیابون کوچیکه است…یعنی ساختمون دو ممر است…رفتم پارکینگ چند تا ماشین دیگه هم بود چون عید بود ساختمون شلوغ بود۶و نیم صبح بود.پشت ماشین ما چند تا ماشین دیگه پارک بود.نمیشد بر دارمش.نمیشد اونوقت صبح هم زنگ خونه ها رو زد و بگی ماشین مال کیه که بیاد برداره…گفتم لامصب راضی نبود ماشین رو بده…قسمت نشد بردارم…ببرم سوییچش رو بدم بهش…درضمن وقتی بیرون می آمدم گفت من خوابم میاد زنگ منگ نزنی تا۱۲جواب نمیدم ها.خیلی تاکید هم کرد.میخوام بخوابم ها.زنگ بزنی جواب نمیدم ترش نکنی…بعدشم رفت زیر پتو…آروم کلید انداختم در رو باز کردم رفتم داخل.دیدم صدای حرف زدن و خندیدنش.میاد با کسی بود بلند بلند صحبت میکرد…صدا صدای پونه بود…ده دقیقه نبود من رفتم بیرون این چطوری فهمید…کفشهامو در نیاوردم…توی اتاق خواب بودن…پونه گفت عه چرا سوییچ و دادی بهش…حالا چطوری بریم…عیده ماشین کمه و اسنپ هم نیست.هوا سرده…مریم گفت پدرسگ بهم گیر داد سوییچ و ازم گرفت دیگه…من خیلی عصبی شدم اول میخاستم برم جلوی رفیقش پاره اش کنم…اما خوندن این داستانها و ماجراهای دروغی یا راستی خوبه بد هم نیست…چشم و گوشه تو خوب باز میکنه چیز زیاد یاد میگیری و تجربه دار میشی…من هم شک کردم کجا میخان برن…سریع گوشی رو لال کردم و گذاشتم روی فیلم برداری صداشون بود. ولی تصویر فقط فیلم خونه بود…قایم شدم پشت کاناپه بزرگه.نزدیک در اتاق خواب.گفت پونه چقدر ازین۵روز تعطیلی عید بدم میاد دائم همش عید دیدنی هایی باید بری جاهایی باید بری که ازشون مثل سگ بدت میاد بری ببینمشون… مثل همون جنده مادر شوهرم یا اون پیرسگ لاشی پدر شوهرم…یا از همه بدتر اون جاری جنده نماز خونم…یا اون خواهر شوهرای جنده که مجبورم چند روز دیگه الکی ادای روزه دارها رو در بیارم افطاری دعوتشون کنم…عه عه چقدر متنفرم از این جور زندگی…همش تقصیر اون بابای کوسکشمه که منو داد به این خر کار کن…که فقط مث خر کار میکنه…چقدر ازش متنفرم…پونه گفت دختر دنیای تنفری ها…گفت به خدا پولام جمع بشه زیاد بشه خرش میکنم خونه و ماشینم میفروشم پولها رو بر میدارم …یکشب بهش سم میدم میکشمش…همون شب هم بلیط هواپیما میگیرم از ایران میرم…حتی شده افغانستان…پونه خندید…گفت ولش کن الان چکارکنم.؟چی بگم به بچه ها…اون ماهان بی پدر امروز مهمون داره…گفته فقط و فقط مریم رو میخام…خوب پولی هم گفته میدم…تا۲ظهر.بعدشم پرواز داره میخاد بره تبریز.یعنی۱ما خلاصیم…گفت خب بگو اونها بیان اینجا…گفت نه نمیشه اینجا مسکونیه…اگه کسی بفهمه چی…گفت کی میفهمه.همه فک میکنند عیده برامون مهمون اومده.تازه پول هزینه جا و مکان هم مال خودمون میشه من هم زنگ میزنم به خان خله میگم خرید دارم بره خرید تا۳بخاد هم نمیتونه بیاد خونه…پونه گفت خان خله…خیلی خندید…جنده به من میگفت خان خله…پونه گفت خیلی حریصی از هیچ پولی نمیگزری…مریم خندید…گفت الان هم تو برو برگرد خونه من برم دوش بگیرم…صاف و صوفش کنم…قبل اومدن زنگ بزن…منتظرم.گفت بزار زنگ بزنم اصلا میان اینجا یانه…چند دقیقه ای زر میزد و معلوم شد میان…شماره کارت دادن طرف۱۰تومن زد کارت اینها…گفتم لعنت بهتون خونه رو که من روزه میگیرم نماز میخونم کرد کوسخونه شاه عباس…تماس که قطع شد…گفت پونه من احمق بودم…تا الان میدونی چی پولی رو از دست دادم.ده تومن.عه ده تومن…چند بار گفت میدونی میتونستم تا الان چه پولی جمع کنم…حالا بدو برو کوس و کونتو جمع خودتو بشور من حوصله کثیف بازی ندارم ها…پونه رفت و این هم رفت دوش بگیره…من نمیدونستم چکار کنم بزنم بکشمش…خودم بدبخت میشم…تحویلش بدم.بگم پدر و برادرش بیان…اصلا بلاتکلیف بودم…آروم رفتم بیرون…و زنگ زدم یک رفیقم مامور آگاهی بود…خیلی مرد خوبیه…گفت احمق خریت نکنی ها…بزار بیان موقع انجام عمل سر بزنگاه میریزم خونه فقط برو پدرشو بیار خودش ببینه…که زیرش نزنه.گفتم یعنی نکشمش…گفت مگه خری برای یک مشت جنده و کونی خودتو بدبخت کنی…به قرآن پرونده براشون بسازم چنان بکشمشون زیر شلاق و اخیه که به بزغاله بگه آق دایی…نگران نباش.بنده خدا لباس شخصی یک گروه خاص۳نفره برداشت…گفت تو خودتو هر جا میدونی قایم کن هر وقت زمانش شد زنگ بزن.چون خودت هستی من مجوزشو تا اون موقع برات از قاضی کشیک رفیقمه میگیرم…ولی چون خودت هستی بازم خیالی نیست نگران نباش…گفتم چشم…تقریبا ساعت نزدیک ۱۰بود پونه جنده با تیپ لخت و پتی…رفت خونه ما…من روی پا گرد پله ها منتظر بودم تقریبا نیم ساعت بعد…دوتاپسره با یک دختره بی حجاب رفتن خونه من…همون موقع پدر زنم با رفیقم بودن…تقریبا گفت بزار نیم ساعت بشه کار جای باریک بکشه لخت بگیریمشون…پدرش نمیدونست جریان چیه…گفتیم دزد توی خونه است…مریم نيست.گفتم شما باشی جای مریم شکایت کنی…باور کرده بود…آروم در رو باز کردم.همه مامورها پشت مث من منتظر بودن…تا داخل رو دیدم هر ۵نفر لخت مادرزاد نشسته بودن…اون دختره هم دو جنسه بود…مشروب میخوردن مواد میکشیدن… لخته لخت بودن…مث فشنگ ریختیم سرشون.پدرش تازه فهمید جریان چیه.همه رو گرفتن…تف کردم صورتش…تابرج۶ درگیرش بودم حکمای سنگینی براش بریدن.ولی بخاطر اینکه مهریه ندم مجبور شدم رضایت دادم ولی اون و پونه و پسرها شلاق خوردن.قانون تخمی ما میگه در هر صورت باید مهریه رو داد.چون ۱۴تاسکه هم بود.میشد تقریبا ۵۰۰میلیون…مجبوری رضایت دادم.اگه نه حکم زندان داشت.طلاقش دادم.خلاص شدم.پدرش عاق والدین کردش.رفیقش هم طلاق گرفت.شوهر اونم راحت شد.من موندم و این خونه که الان فروختمش جای دیگه خریدم.ماشین و همه چی رو حتی چند تکه طلا رو ازش پس گرفتم.رفت دنبال زندگیش.انشالله که خیر نبینه.حتی جهیزیه اش رو هم نخواست فقط رفت که رفت.من موندم و یک دنیا بی اعتمادی.ولی از اون روز که طلاق گرفتم و متارکه کردیم.کیش رفتم.شمال رفتم.پولم اضاف اومده برام تازه برای خودم زندگی میکنم.میخوام ماشین رو عوض کنم.دیگه پشت دستمو داغ کردم زن نگیرم.مادرم یک بار گفت پسرم غصه نخور برات بهترین دختر میگیرم.جلوی پدرم گفتم مادر جان خاطرت برام عزیزه و احترامت واجب اما اگه یکبار دیگه بهم بگی برات زن میگیرم.به جون همین بابا خفه ات میکنم.پدرم فهمید دروغ توی حرف نيست.ناراحتم چیزی بهم نگفت.بشاش به هرچی ازدواجه. نوشته: خان خله . آموزش تماشای فیلم ها - آموزش دانلود فیلم ها - آموزش تماشای تصاویر . لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده