رفتن به مطلب

داستان سکسی خیانت زن شوهردار و رابطه با همکار


mame85

ارسال‌های توصیه شده


رابطه با میکا، همکار خارجی
 

من سحرم. ۳۱ سالمه و احساسی بین حس گناه و پشیمانی و شیرینی لذت گناه دارم…
شش ساله ازدواج کردم و خارج از ایران زندگی میکنم. شوهرم دوازده سال ازم بزرگتره ولی اصلا بهش نمیخوره و به نظر هم سن و سال میایم‌. خوش قیافه ست و شخصیت بسیار حمایتگری داره. از هر لحاظ زندگی خوبی داریم، رابطه ی جنسی مونم بد نیست اما من خیلی بیشتر از این می خوام. خیلی وقتا با نوازش من شروع میکنه و حس لذت و هوس درونم زبونه میکشه اما اون کارو تموم نمی کنه!
اما داستان من از اونجا شروع شد که مدتها بود من با سکس ساده ارضا نمیشدم. دلم یه حسی فراتر از حرکت مکانیکی یا حتی عاشقونه میخواست. دلم میخواست بهم تجاوز بشه… یا حس کنم زیر سن قانونی م و دزدیده شدم… یا مثلا یه زن بد هستم که دارم خیانت میکنم و… و با این خیال پردازی ها به اوج می‌رسیدم.
خیلی وقتا سعی میکردم برای همکلاسیام دلبری کنم و با عطرهای سکسی یا آرایش های جذاب توجه شون رو جلب کنم اما یا من از اونا خوشم نمیومد یا اونا وفادار به زن و زندگی شون بودن. همیشه وقتی یکی تو خیابون یا مهمونی بهم توجه میکرد ازش فاصله میگرفتم. انگار اینا فقط در حد فانتزی ذهنی بود و نمیخواستم که عملی بشه… یا اونا آدمی نبودن که منو جذب کنن. مدتها بود تو یه شرکت کار میکردم و به یکی از همکارام خیلی نزدیک بودم. اما اون زن و بچه داشت و بسیار هم بهشون وفادار بود. قیافه ی جالبی نداشت. قد متوسط و نسبت به مردم جذاب و بلوند و سکسی این کشور ، قیافه ای بسیار معمولی داشت. و رفتارش هم سرد بود. در جریانات کاری خیلی کمکم میکرد اما حالت عادی حتی دست هم نمی‌داد.
ما گهگاه سفر کاری میرفتیم یا میتینگ گروه داشتیم به صرف شام و مشروب. و من حس میکردم اینجور مواقع میکا (همکارم) خیلی با من مهربونتر میشه.
تا اینکه یه مدت یه مشکلی توی کارم پیش اومده بود و بیشتر با میکا در ارتباط بودم. اون همیشه سعی کرده بود روابط رو در حد کاری نگه داره و همینجور هم بود اما اون تایم حس میکردم لحنش باهام خودمونی تر شده ولی باز هم چیزی نبود که حسی جز ارتباط کاری رو القا کنه. بعد از حل اون مشکل یه سفر کاری پیش اومد به دانمارک که از کشور ما فقط من و میکا میرفتیم و تو کپنهاگ به همکارای دیگه ملحق می‌شدیم و برای دو روز میتینگ داشتیم. چون منزلمون نزدیک هست برای رفتن به فرودگاه هماهنگ کرد تا بیاد دنبالم. همسرم یاسر هم در جریان بود و مشکلی نبود. میکا اومد دنبالم .معمولا اهل ادکلن نبود اما الان حس میکردم بوی ادکلن توی ماشین پیچیده. صندلی بچه روی صندلی عقب وصل بود پس ساک کوچیکم رو تو صندوق گذاشتم و سوار شدم. صحبتهای عادی مرتبط با کار در جریان بود تا رسیدیم فرودگاه. بعد از چک این رفت تا قهوه بگیره که دیدم برای من هم گرفته. تعجب کردم . معمولا رفتار خشکی داشت ولی تشکر کردم و کنارش روی صندلی نشستم. ده روزی میشد به خاطر پریود و شلوغ بودن کارم با همسرم سکس نداشتم و حالا بوی ادکلن میکا و نشستن کنارش یکم تحریکم کرده بود و کسم آروم نبض میزد. حواسم رو پرت کردم و سعی کردم رو صحبتهای میکا تمرکز کنم. چون جداگانه و آنلاین چک این کرده بودیم صندلی هامون کنار هم نبود ولی بعد از رسیدن باهم به سمت هتل حرکت کردیم. اتاق هامون رو تحویل گرفتیم و قرار بود دو ساعت دیگه تو میتینگ روم هتل به بقیه ملحق بشیم و دیدار کنیم. یه کت و دامن تنگ مشکی با دامن تا بالای زانو و کفش پاشنه دار قرمز برداشته بودم که پوشیدم. باسنش تو این دامن تنگ حسابی قلمبه و خوشگل دیده می‌شد و کفش پاشنه دارم پاهامو جذاب‌تر و کشیده تر نشون میداد. معمولا این شکلی ظاهر نمی شدم و خیلی ساده و با یه بلوز و شلوار به شرکت میرفتم اما حالا یه جلسه ی رسمی بود که لباس رسمی می‌طلبید. جوراب شلواری مشکی نازک هم پوشیده بودم که تیپم رو یکم سکسی میکرد‌. میکا با دیدنم عکس العمل خاصی نشون نداد با همه دست دادم و نشستیم. بعد از میتینگ شام خوردیم و بعد برای خوردن کمی مشروب همگی به بار رفتیم. کم کم حس میکردم میکا داره رفتارش مهربون تر میشه. یکم بحثای خارج از کار شده بود و درباره ی آهنگ های زمان نوجوانی بحث میکردیم. بعد یهو گفت سلیقه ت تو موزیک خیلی بده و من چشمامو گرد کردم و گفتم واقعا خیلی بدی. خندید و گفت بیا اینجا سحر. و یه بغل دوستانه کرد منو که یکم داغم کرد. به خاطر شراب یکم تحریک شده بودم و بعد از بغل میکا حس کردم کسم داره خیس میشه. حس میکردم لپام داغ شده. بعد از خوردن مشروب راه افتادیم تا به هتل برگردیم. حس میکردم میکا یکم بیش از حد خورده و چشمای سبزش یکم خمار شده بود. چند قدم که رفتیم کفشام به شدت پامو زد که از پام درآوردم. رئیسم خندید و گفت مگه مجبور بودی اینا رو بپوشی؟ میکا گفت ولی بهش میاد. که خیلی تعجب کردم چون اصولا اینجوری حرف نمیزد. خلاصه رسیدیم و با بقیه خداحافظی کردیم. اتاق من و اتاق میکا تو یه طبقه بود پس با هم سوار آسانسور شدیم. نگاهم کرد و گفت لپات سرخ شده. خندیدم و ناخودآگاه بازوشو فشار دادم. چیزی نگفت. پیاده شدیم و به طرف اتاق خودم رفتم. گفت: هی سحر میشه تا اتاق من باهام بیای؟ یکم سرم گیج میره‌ . با اینکه حال خودمم چندان اوکی نبود ولی باهاش رفتم. خواستم برگردم که گفت یکم بشین تا حالم جا بیاد بعد برو. قبول کردم و نشستم رو کاناپه. شروع کرد لباسشو جلوی من عوض کردن. من سرمو پایین انداختم و نگاهش نکردم که با شلوارک و بدون تیشرت اومد بالا سرم و گفت : یه لیوان آب برام بریز بعد برو. خودش رفت روی تخت دراز کشید. آب رو براش بردم و دادم بهش که گذاشت کنار تخت و من و کشید روی تخت تو بغلش. لباشو رو لبام فشار داد. پوست صورتش داغ بود و لباش لبامو آتیش میزد. هیچ مقاومتی نکردم و اجازه دادم دامن و کت تنگم رو دربیاره و بعد تاپم رو… گفت سینه هات خیلی خوشگله و شروع کرد به بوس کردن سینه هام. جوراب شلواری مو تا زیر باسنم کشید پایین و شورت توری موبا انگشت داد کنار. انگشتشو رسوند به کسم و در حالی که سرم رو بازوش بود شروع کرد مالوندن کسم . آب ازم جاری بود. یه حسی درونم می گفت تا اینجا لاس زدی بسه نباید به شوهرت خیانت کنی. بهش گفتم ما هر دو متاهلیم. نباید خیانت کنیم!!! گفت نمی‌کنیم فقط داریم یکم لاس میزنیم این چیزی نیست که نگران کننده باشه. گفتم پس حواست باشه نباید جلوتر بریم. قبول کرد و دوباره لب تو لب شدیم. شورتمو آروم کشید پایین و شلوارک و شورت خودش رو هم کشید پایین. کیر سفید و صورتی ش شق و رق وایساد. سایز خوبی داشت یکم از مال شوهرم بزرگتر بود. رفتم پایین و یکم براش لیس زدم که آه ش اتاق رو برداشت. منو آورد بالا و دمر خوابوند و خوابید پشتم و کیرش رو جلو عقب میکرد. گفتم نکنی تو! من نمیخوام خیانت کنم. گفت فقط یکم میکنم تو قول میدم تا ته نکنم و از پشت نوک کیرش رو کرد تو کسم که لیز لیز شده بود. شروع کرد همون یه ذره رو عقب جلو کردن و بعد چند دقیقه هم منو برگردوند و اومد روم. دوباره یکم از کیرش کرد تو کسم و تو چشام نگاه کرد و بیشتر فشار داد. داد زدم نه! که همزمان کیرش تا ته لیز خورد تو کسم. به خاطر ده روز سکس نداشتن و سایز بزرگتر کیرش دردم گرفت و گفتم قول داده بودی! گفت خیلی کست باحاله! یکم که کسم رو گایید شروع کرد حرف های کثیف زدن مثل اینکه داری به کیر من کس میدی و شوهرت نمیدونه… که همین حرفا باعث شد ارضا بشم که نسبتا هم شدید بود. بعد چند دقیقه گفت نزدیکه که بیام ولی دوست دارم تو این کون بی نقص و گرد ارضا بشم. اجازه هست؟ مسخ شده دمر شدم و سرمو گذاشتم رو بالشت و به حالت سجده کونمو آوردم بالا. یکم سوراخمو با آب خودم و آب دهنش خیس کرد و آروم شروع کرد با کیرش فشار دادن. خیلی جنتلمن و آروم با سوراخم برخورد میکرد و خیلی آروم فشار میداد و هر چند دقیقه سعی می‌کرد با انگشت بازش کنه. من یکی دو بار مجردی به دوست پسرام کون داده بودم اما به شوهرم هرگز. برای همین بعد ورود کیرش خیلی دردم گرفت. به زور تحمل کردم و اشک از چشام جاری شو. کسم و میمالوند و نوازش می‌داد و کیرشو فشار میداد. بالاخره کیرش کامل تو کونم جا گرفت. اما فقط در حد دو سه تا تلمبه دووم آورد و سریع ارضا شد. بعدش کنار هم خوابیدیم تا صبح. صبح با صدای وحشت‌زده ش بیدار شدم که گفت بین ما چه اتفاقی افتاده؟ یکم فکر کردم…من اتفاقات رو به یاد داشتم. لبخند زدم و گفتم بهتره فراموشش کنیم. به خاطر مستی بود. الان لباس میپوشم میرم. هیچ اتفاقی نیفتاده. و بهش چشمک زدم. بعد از اون احساسات متناقضی به این اتفاق دارم. انتظار داشتم میکا بعد از این اتفاق باهام سردتر از قبل هم بشه اما رفتارش مثل همیشه ست. انگار واقعا همه چیو فراموش کرده. من هم گاهی عذاب وجدان دارم و گاهی دلم میخواد باز رابطه با میکا رو تجربه کنم…

نوشته: سحر

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.