رفتن به مطلب

داستان رام کردن و سکس با زن شوهردار


dozens

ارسال‌های توصیه شده


دیدی رامِت کردم؟!
 

+سلام خانوم؛خوبی شما؟!
_سلام؛فرمایشتون؟
+گفتم خوبین یا نه؟
_دکتری مگه؟شما؟
+شاید هستم خوب؛من مهیار۱۸
_چیکار به سن و اسمت دارما بگو از کجا اومدی چی میخوای
+خب نزن منو):واقعیتش من تو یک گپ بودم که دیدم شما اصل دادین و همشهری هستین اومدم پیوی(واقعا هم راست می گفتم همچین چیزی بود)
-خب کارتو بگو
+هیچی همینجوری مزاحمتون شدم
-خب حالا هم همینجوری رفع زحمت میکنی
+نیومدم که برم خانوم خانوما
-منم نیازی بهت ندارم که نری
+خب جاتون رو تنگ نکردم که
-من حوصله خودمم ندارم
+خب بجاش من حوصلتو دارم):
-😂😂😂
+عه بالاخره خندید
-خوشحال نشو خنده فیکه
+مهم اینه خندیدی
-ببین من حوصله خودمم ندارم اهل رفاقت و بچه بازیم نیستم
+یعنی الان برم؟
-آرهههه برو
+من از جام تکون نمیخورم
-انقدر اخلاقم بده خودت میری😂
+حالا ببین چطور رامت کنم
-چی؟
+هیچی اشتباه شد خانوم
-باشه ولی حواست باشه حرف مفت نزنی
+چشم):
خب دوستان سلام.من مهیارم(اسم ها مستعار)
از بدنم بگم که اصلا بدن ورزشکاری ندارم لاغرم ۱۸۴ قدمه ۶۸ کیلو وزنمه یک پسر به شدتتتتت شیطون که از بچگی یک کسکشی بودم که دومی نداشتم
از قدیم ایام با زنای بزرگتر از خودم حال میکردم توجه ام بیشتر رو اونا بود
نه که با هم سن و سال خودم اوکی نشما میشدم ولی ترجیحم سن بالا بود
یک روزی مثل همیشه بیکار بودم تو خونه نشسته بودم و تو گپای تلگرامی میچرخیدم
که یک پیامی توجهمو جلب کرد
(نسرین ۲۸ از…)
با خودم گفتم وااای یک سن بالاتر از خودم
رفتم پی وی چت ما شروع شد ولی تا حالا بد اخلاق و سفت مثل این ندیده بودم
روز بعد بیشتر از روز قبل شده بود ولی اون بی اهمیت و سرد بود دیر جواب می داد هر ده دقیقه بیست دقیقه یک‌پی میداد
از اونجایی که من یک پسریم که خیلییییی زبون بازم و چرب زبونم خیلیییی واسش زبون میریختم
من خوب بلد بودم اینجور آدما رو رام کنم و پاهاشون بره رو شونه هام
چت ما سه وهار روزی پیش رفت و این خانوم تنها حرفش این بود که من حوصله خودمو ندارم بد اخلاقم هنوز همونجوری سرد و بی اهمیت بود
یک روز غروب تقریبا ساعتای شیش و هفت اینا بود که شوهرش خونه نبود و منم حوصلم سر رفته بود گفتم زنگ بزن حرف بزنیم
هرچقدر از تو تلگرام تلاش کردیم که زنگ بزنیم نشد واسه ضعیف بودن نت
با هزار تا اصرار قبول کرد که شمارشو بده زنگ بزنم بهش
زنگ زدم بوق اول نه بوق دوم جواب داد
یک صدای قشنگ و زنونه داشت
اون روز غروب ما تقریبا تا ساعت ۹ حرف زدیم و گفتیم و خندیدیم تا جایی که حرفامون کشیده شده بود به اینکه میگفت من از همه ی مردا بدم میاد و با هیچ کدومشون راه نمیام و زندگی خودم سرده و با شوهرم نمیسازم و تو سکسامون مثل مجسمه ام و فقط میخوام ارضا بشه و از روم بره اونور
من از خودم گفتم که زیاد با همسن و سالای خودم حال نمیکنم و دوست دارم یک دونه سن بالا باشه تا ده تا هم سن خودم از این گفتم که چقدر شیرین زبونم و شیطونم
اونجا که قطع کردیم وقتی اومدیم تو چت اخلاقش کم کم داشت فرق میکرد
آروم تر شده بود
نرم تر شده بود
وقتی صداش میکردم میگفت جان در صورتی که قبلش با بله و ها جواب میداد
اون شبم چت کردیم و یکم زبون ریختم که ورداشت یهو بی مقدمه گفت صدات خیلی آرامش میده
منم مثلا ذوق کردم و قربون صدقش رفتم و مردم براش.
اون شب بعد چت خوابیدیم و صبح که بیدار شدم دیدم بر خلاف همیشه اول اون سلام داده و صبح بخیر گفته با یک قلب.
منم که دیدم به به خانوم وا داده بیشتر زبون میریختم و قربون صدقش میرفتم با کلمه های قشنگم و نفسم و عمرم و خانوم کوچولوم صداش میزدم که میدونستم ضعف هر زنیه که وقتی شوهرش سرده و میبینه یک پسر اینجوری دورش میگرده شل میکنه.
اون روز از ساعت ده صبح چت کردیم تا شیش میخواستم بهش بگم که زنگ بزن حرف بزنیم گفتم بزار خودش درخواست کنه.
ساعتای هفت بود که گفت نمیخوای قرص آرامش بخش مارو بدی؟!
منم که تخم سگ بودم و با ذوق و قربون صدقه رفتن بهش زنگ زدم.
تا جواب داد کشدار گفتم سلام خانوم کوچولوم که گفته بود خیلی ذوق زده میشه وقتی اینجوری صداش میزنم.
جواب داد سلام آقا کوچولوم که منم با ذوق و شوق واسش زبون میریختم.
تقریبا یک ساعتی حرف زدیم و گفتیم
بعد یک ساعتی گفت یچی بگم پرو نمیشی گفتم نه بگو.
گفت کاش تو تن مردونت دراز کشیده بودم الان
+دراز کشیدن خالی که فایده نداره
-پس چیکار کنیم
+لباتو بزار تو دهنم
-مال خودته خب
+شروع کنم خوردن لبات
-دستامو بزارم دور سرت
+برم سراغ گوش و گردنت
-واااای زبونت بخوره به گوشم غش میکنم
+دستم بره زیر سوتینتو بمالونم ممه هاتو
-دستمو بکنم تو شلوارتو وااای ببینم بیدار شده واسم
+لباستو در بیارم و سینه هاتو بخورم
-وااای مهیار نکننن
+از رو شکمت لیس بزنم تا رو کصت
-نوبت منه
+بفرما قلبم
-سر کیرتو بخورم و خیسش کنم بشینم روش

بعد بیست دقیقه صدام در اومد و گفت ارضا شدی آقا کوچولوم؟!

تا اون روز تنها تاکیدی که خیلی میکرد و هربار تو روم میزد این بود که اگه همشهری هم هستیم بازم فقط مجازی چت میکنیم و چیزی به نام حضوری نداریم فقط و فقط مجازیه.
ولی دیدم خودش بعد اینکه ارضا شده بودم برداشت گفت الان اینجوری پشت گوشی خیسم کردی پس وقتی که بیای چی میشههههه
منم اصلا به روی خودم نیاوردم که این از اینکه همو ببینیم حرف زده گفتم بزار دو سه بار دیگه این بحث رو بکشه وسط که مطمئن بشم از حرفش.
تقریبا یک ساعتی بعد اون حرف زدیم که دوبار هی راجب اومدن حرف زد و منم دیدم این جدی داره میگه منم کم کم حرفشو پیش میکشیدم و با ذوق میگفتم واااای فکرشو بکن قراره بغلت کنم واااای قراره شبو تو بغل هم باشیم و این چیزا ولی راجب چطوری شدنش و اینکه ببینیم همو چیزی نگفتیم.
از فرداش نسرین خیلی باهام گرم‌گرفته بود و دیگه کلا حرف دهنش شده بود قلبم و نفسم و آقام ولی بازم ترس داشت و برداشت بهم گفت
-من خیلی دوست دارم که باهم باشیم ولی میترسم
+از چی؟!
-از اینکه بزاری بری
+دیوونه من از همون اولشم بهت گفتم نیومدم که برم؛اصلا کجا برم کجارو دارم بهتر از بغل خانوم کوچولوم؛بعدشم مگه مرض دارم وقتی یکیو دارم که براش مهم شدم و میخواد منو واسم وقت میزاره ولش کنم برم؟!
-ببین مهیار من بین دوراهی گیر کردم که واقعا چشامو ببندم بهت اعتماد کنم یا بزنم بلاک و برسم به زندگیم
+ما قراره بهترینا و قشنگترینارو باهم تجربه کنیم تو اعتماد کن بقیش با من
-ببین من هیچ شناختی از تو ندارم و تو همین چند روز دیدم اخلاقتو میخوام بهت اعتماد کنم و چشم بسته بیام بغلت امیدوارم پشیمونم نکنی
+خوش اومدی به زندگیم خانومم:)
از اونجا به بعد رسما شده بود رل من دقیقا مثل دو نفر که تو را بطن و رلن بودیم.
-نسرین ط تو من چی دیدی که قبول کردی؟!
+خب من اصلا فکرشو هم نمیکردم همچین چیزی بشه؛منی که این همه بد اخلاق بودم و حوصله هیچ احد و ناسی رو نداشتم بیام با تو اوکی بشم؛اونم تویی که نُه سال ازم کوچیکتری و سن و سالت کمه؛من حتی بیرون می دیدم یک پسر نوجوان بهم نگاه میکنه برام مهم نبود و میگفتم بابا اینا که بچن ولی تو همون جوری که گفتی با هم سن و سالات واقعا فرق داشتی درکم کردی وقتایی که نیاز داشتم حتی یک از پشت گوشی بهم بگه بیا بغلم بودی حالمو خوب کردی با شیرین زبونیات رو لبام خنده آوردی و باعث شدی حس کنم واقعا یکی منو میخواد و دوستم داره و اینو بدون تازه قراره شروع بشه…

نوشته: پسر شیرین زبون.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.