mame85 ارسال شده در 27 دی، 2024 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 دی، 2024 چرخهی تاریکی - 1 در خونه رو باز کردم باهاش چشم تو چشم شدم موهای بورش دورش ریخته بود سیخ قرمز رنگ رو به تریاک روی سنجاق نزدیک کرد و دود غلیظ بلند شد عصبی پنجره رو باز کردم :صدبار گفتم میکشی این صاحب مرده رو باز کن دود رو داد بیرون:سرده هوا بارون میاد سمت دستشویی رفتم:صبح تا شب مثل سگ بدو دنبال پول بعدم بیام فرت فرت کشیدنه اکرم خانومو تحمل کنم از جا بلند شد: شامو بیارم ؟ جواب ندادم که نعره زد:افروز ؟ –هوووی چه خبرته معرکه گرفتی برا یه لقمه نون بیار جیغ و داد راه ننداز از درد کمر لبمو گزیدم لعنت به شیطونی گفتم و نشستم پای سفره با دیدن سفره گفتم:گوجه نداریم ؟ سسی چیزی اخم کرد:نکه هر روز کیسه کیسه پول میاری الان بساط جوجه برات راه میندازم -الان یعنی نون و کوکو سق بزنیم ؟ از گلمون پایین نمیره بینیشو خاروند:پول بیشتر بده واست غذا خوب بپزم نفس عمیقی کشیدم: من دوساله مثه سگ دارم کار میکنم از صبح تا شب میرم بیرون تو که از دو سال پیش فقط نشستی سر تریاک من اوردم ریختم تو دلو معدت الان دو قورت و نیمتم باقیه که کمه ؟ منتظر همین حرف بود که باز شیون و گریه راه بندازه: من تو و اون داداشه خیره سرت رو دندون کشیدم بزرگ کردم ننه بابای درست و حسابی نداشتید شما رو من بزرگ کردم با کلفتی خونه ی مردم تو میدونی من چقدر جوون بودم خوشگلی داشتم ؟ میدونی چه خواستگاری داشتم؟ سر اینکه شما رو گردن گرفته بودم طرف رو از دست دادم حالا که من ناتوان شدم افتادی به جونه من هر روز سرم منت که داری خرجمو میدی ؟ بی توجه به سوزش معده ام بلند شدم و سرشو بوسیدم: باشه اکرم گریه نکن اصلا راجع به این چیزا حرف نمیزنم اشکاشو با کف دست پاک کرد:از دار دنیا یه انگشتر و سه تا النگو داشتم رفتی فروختی بدون اینکه بگی به من ؛من یه کلمه حرف زدم ؟ لقمه رو قورت دادم: برا عیش و نوش که نفروختم سر قضیه میلاد بود -بره بدرک مثلا تا الان با ما بود چه گوهی خورد که الانکه نیست براش خودتو پاره کردی ؟ جز اینکه هر روز فحش و دعوا و کتک کاری داشتیم باهاش ؟ نفس عمیق کشیدم: اکرم ٫ من تو و میلاد فقط همدیگه رو داریم میفهمی ؟ تو کله کره زمین ما سه نفر فقط همو داریم تو رو که شوهرت سه سال بعد از ازدواج ول کرد رفت منو میلادم که وضعیتمون مشخصه ننه ام که مرد بابامم ما رو ول کرد رفت تو ما رو دندون کشیدی بزرگ کردی تو دختر خاله ننه ام بودی اصلا بهت ربطی نداشت اما گردن گرفتی میلاد بد بود بد کرد ولی داداشه منه حکم پسرتو داره لااقل دوبار نون برا این خونه گرفته دوبار منو تا مدرسه برده الان بحث جونه میلاد وسطه هم من هم تو میدونیم محمود شوخی نداره -خب تو الان میتونی صد میلیون جمع کنی ؟ بی حوصله گفتم:پنج روز دیگه وقت دارم بقیه رو جور میکنم هر دو سکوت کردیم اون از غم من از درد … نگاهی به کاسه توالت کردم و شلوارمو کشیدم بالا اسهال مکرر عصبیم کرده بود تو این دو هفته شش کیلو وزن کم کرده بودم از استرس زیاد برا میلاد به این روز افتاده بودم بی صدا در خونه رو باز کردم و اروم بستم تا اکرم داد و بیداد راه نندازه که از خواب انداختمش با دیدن پراید زهره سمتش رفتم منو که دید جا خورد: چه خبره افروز ؟ داغون شدی دختر چرا لاغر شدی اینقدر -والا مثل گاو دارم میخورم چرا وزن نمیگیرم نمیدونم ماشینو روشن کرد:افروز تنها برد برندت ریخت و قیافته اینو از دست بدی باید بری کلفتی در خونه ملت حواست به خودت باشه ـ قضیه میلاد تموم شه بیشتر به خودم میرسم شونه بالا انداخت:از ما گفتن منو جلو در خونه ویلایی پیاده کرد سمت در رفتم که صدام زد : افروز یارو خیلی آدم حسابیه سنگ تموم بذاریا سر تکون دادم و مسیر خونه طرف رو پیش گرفتم لب بالا و پایینمو همزمان تو دهنش کشید مکید سینمو تو مشتش گرفت و محکم فشرد آخ ارومی گفتم که سرشو عقب کشید خودم خودکار از حالتش حدس زدم وقته ساک زدنه نشستم جلو پاش و شورتش رو کشیدم پایین سر کیرشو وارد دهنم کردم و شروع کردم به مکیدن از نفس عمیقش فهمیدم کارم درسته تخماشو با دست مالیدم و تقریبا کل کیرش رو وارد دهنم کردم چنگ محکمی به موهام زد و سرمو فشار داد چند دقیقه ای که ساک زدم منو بلند کرد و حالت داگی استایل نشوند بعد چند لحظه با ورود کیرش تو کونم لبمو محکم گاز گرفتم کمرمو فشار داد و سمت خودش کشید و همزمان شروع به تلمبه زدن کرد سریع و با فشار از پشت به کمر و شکمم چنگ میزد چند تا تلمبه محکم زد و ابشو تو دستمال خالی کرد رو تخت ولو شدم سیگارشو روشن کرد :دختر خوشگلی هستی ؛زهره تا الان کجا قایمت کرده بود؟ صداش داد میزد کلاس بالاعه! اینکه چرا زهره باید براش دختر جور میکرد عجیب بود خودش ادامه داد:چند وقته تو این کاری ؟ جوابشو فقط برا اینکه زهره سفارش کرده بود دادم: دو ساله ابرو بالا انداخت:پاشو بریم دوش بگیریم بعد بخوابیم دنبالش راه افتادم و وارد حموم شدم دوش آب گرم رو تنظیم کرد و منو کشید زیر دوش موهای خیسمو از صورتم کنار زد :خیلی کوچولویی فکر کنم چند سالته ؟ نیشخند زدم:۲۸سال جاخورد:کمتر میخوری فکر کردم نهایتا ۲۰-۲۱باشی ـ آره ریزه میزه ام! خندید:اسمت چیه داشت زیادی از حد فضولی میکرد کمرش خالی شده بود زبونش باز شده بود خودمو کشیدم بالا و لبمو گذاشتم رو لبش خودکار چشاش بسته شد چه بی جنبه! اینبار سرشو اورد پایین و نوک سینمو کشید تو دهنش گرمای آب و مکیدن نوک سینم نفسمو تند کرد همزمان دستشو لایه پام برد و چوچولمو مالید دستمو لایه موهاش کردم و پامو بازتر کردم به دیوار حموم چسبوندم و یه پامو گرفت بالا و همزمان کیرشو مالید به کوسم چندتا ضربه اروم به کوسم زد و کیرشو یهو فرو کرد اون تو اخ بلندی گفتم و همزمان موج لذت تو بدنم پیچید شروع کرد به تلمبه زدن و سرشو چسبوند به شونم پامو کشید بالاتر و با فشار بیشتری تلمبه زد به دو دقیقه نکشید که ارضا شدم چندتا تلمبه دیگه زد و کیرشو کشید بیرون سرمو خم کرد سمت کیرش نشستم کف حموم کیرشو سریع کردم تو دهنم و با سرعت ساک زدم چند دقیقه بعد ارضا شد و سرمو رها کرد … موهای خیسمو با کش بستم و شال رو کشیدم رو سرم صداش اومد:چرا عجله داری بری؟ بمون تا شب بی حوصله گفتم: دفعه بعد خواستی باید با زهره هماهنگ کنی نشست رو تخت: خب اسمتو نگفتی ؟ بگم به زهره کدومو میخوام ؟ بند کتونیمو بستم: بگو همونی که از همه بددهن تره میفهمه منم خندید: خب تو نگو من میگم اسممو بهت اسم من بهرامه سر تکون دادم و به سرعت از خونه خارج شدم به زهره پیام دادم: کارم اینجا تموم شد نفر بعدی کیه ؟ در جا جواب داد: پس فردا عصر سمت تهرانپارس باید بری؛ برو استراحت رامو کج کردم و سمت مترو رفتم… چند قدمی خونه بودم که باهاش چشم تو چشم شدم دلم هری ریخت پایین تکیه داد به موتورش و سرش تو گوشی بود نیشش باز بود و به صفحه گوشیش نگاه میکرد صدای پامو که شنید سرشو اورد بالا نگاه جفتمون بهم خشک شد در خونه رو باز کردم و خودمو انداختم تو خونه در رو بستم و نشستم کف زمین بغض گلومو فشرد زمزمه کردم:دلم برات خیلی تنگه الاغ صدای اکرم باعث شد سیخ وایسم -محمود زنگ زد دوباره با استرس گفتم:خب؟ -گفتم پنجشنبه پولو نبری جنازه میلادم نمیده بهمون -پول تقریباً آمادس ابرو بالا انداخت: از کجا اونوقت ؟ بی توجه به حرفش کیسه دارو رو گذاشتم کنارش: انسولین رو خریدم یکی رو باید صبح بزنی یکی بعد ناهار اون یکیم عقب شام میزنی یه قرص برا فشار داده اونم باید هر شب یه دونه بخوری امروز قندت رو اندازه گرفتی ؟ چشمش به داروها افتاد: خدا خیرت بده آتیش پاره همه رو هم خارجی خریدی ابرو بالا انداختم: گوجه بادمجون و گوشت چرخ کرده هم گرفتم سمت دستشویی رفتم : سر کوچه این پسره رو دیدم سرش گرمه پلاستیک خوراکی ها بود:پسره خره کیه ؟ -همین پسره یوسف خشک شد :هان پس بگو چرا خانوم رنگ و رخش پریدس عشق سابق رو دیده اخمامو کشیدم توهم: زر اضافی نزن باز دلت جر و بحث میخواد ؟ یه کلمه بگو نمیدونم و دهنتو ببند -سر ظهری اومده بود سراغتو میگرفت دلم هری ریخت:کی؟ نیشش باز شد: یوسف دیگه از تو دستشویی اومدم بیرون: برای چی؟ شونه بالا انداخت: چمیدونم من گفتم سرکاری عصر میای یعنی بعد دو سال برگشته افروز ؟ نیشخندی به سادگی اکرم زدم و سمت دستشویی رفتم: دیگه خیلی دیره برا همه چیز موهامو از پشت چنگ زد و سرمو عقب کشید در حین تلمبه زدن محکم لبمو بوسید سینه هامو میمالید بعد چند دقیقه منو رو به کمر خوابوند و پاهامو روی شونه اش گذاشت و کیرشو فرو کرد تو کوسم در حین تلمبه زدن سیلی های محکمی به سینه هام میزد قرمز شده بودن و نوک سینه ام از گاز های محکمش زخمی شده بود از درد ناله میکردم که همین موجب وحشی تر شدنش میشد چندتا تلمبه دیگه زد و کیرشو بیرون کشید تا کاندوم رو بخواد بکشه بیرون دویدم سمت دستشویی و تموم محتویات معدمو بالا آوردم حس میکردم دل و رودم داره میاد بالا از پشت در دستشویی صداش اومد:چته جنده ؟ نمیری بیفتی رو دستمون ؟ دوباره به در ضربه زد که از ته دل جیغ زدم: گورتو گم کن -تو تن لش ات تو خونه منه اونوقت من گورمو گم کنم ؟ آب سرد رو روی صورتم پاشیدم و به شدت سرفه کردم رنگ زرد شده بود و زیر چشمام کبود بود بدنم به شدت لاغر شده بود در حدی که دنده هام زده بود بیرون یه مرگیم شده بود و باید میرفتم آزمایش میدادم از بچگی سابقه استفراغ عصبی داشتم اما تو این چند ماهه به اوجش رسیده بود در دستشویی رو که باز کردم یقمو گرفت و منو کشید بیرون همزمان که دستمو میپیچوند تو گوشم گفت: دیگه نبینم گوه بخوریا تو جنده واسه من ادم شدی ؟ من تو رو واسه دو ساعت از صاحبت خریدم که کس و کونتو یکی کنم تو واسه من زبون درازی میکنی ؟ هولم داد رو زمین کمرم درد گرفت ولی هیچی نگفتم کفشامو پام کردم و رفتم سمت در در خونه رو باز کردم و همزمان چرخیدم سمتش: مادرجنده کیر دوسانتی با سرعت دویدم که بهم نرسه و بخوام کتک بخورم تموم کوچه رو دویدم و وقتی مطمئن شدم دنبالم نیست ایستادم شماره زهره رو گرفتم: زهره تهران پارس رو رفتم کارم تموم شد -زنگ زد اتفاقا شاکیم بود شونه بالا انداختم:من یه مدت نمیام -چرا؟ زمزمه کردم: حالم بده باید یکم استراحت کنم پول میلادم جور شده شاید کلا دیگه نیام میگردم دنبال یه کار در حدی که خرج خورد و خوراک و داروی اکرمو بده کافیه ـ در اینجا همیشه به روت بازه خودت میدونی -میخوام در اینجا به روی هیچکی باز نباشه خندید: ما کسیو به زور نمیاریم همه ی شما با خواسته خودتون اومدین هر وقتم بخوایین با خواسته ی خودتون میرین…جاهای دیگه اینجوری نیست از زنا چک و سفته میگیرن و بعدم با تهدید نگهشون میدارن ولی من هیچوقت اینکارو نکردم فقط بهتون مشتری دادم و پورسانت گرفتم -میدونم تو آدم بدی نیستی هیچکدوممون آدم بدی نیستیم خط سرنوشت ما رو کشیده اینجا ـ پول امروز رو میزنم به حسابت اینقدر تو شکم اکرم و داداشت نریز یه دکتر برو ببین چته قطع کردم و مسیر خونه رو رفتم فردا باید میرفتم پیشه نوچه محمود … پایان قسمت اول ( یه سری ابهامات وجود داره تو قسمت بعدی همش مشخص میشه) داستان های قبلی من : تاوان ۱ـ۲ـ۳ نوشته ماه شب نوشته: ماه شب واکنش ها : arshad و behrooz 2 آموزش تماشای فیلم ها - آموزش دانلود فیلم ها - آموزش تماشای تصاویر لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
behrooz ارسال شده در 8 بهمن، 2024 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 بهمن، 2024 چرخهی تاریکی - 2 با صدای در سمت حیاط راه افتادم ما کسیو نداشتیم که بخواد این وقت شب بیاد بهمون سر بزنه شالو دورم گرفتم و در رو باز کردم با دیدن یوسف دلم ریخت من از بچگی وقتی میدیدمش دلم هری میریخت ـ فرمایش ؟ اخم کرد و به زمین نگاه کرد: راجب میلاد یه چیزایی شنیدم لرزش دستمو زیر شال پنهون کردم :خب؟ ـ جریان چیه ؟اینا که همکار بودن آب دهنمو قورت دادم:مثه اینه که آخرین بار جنس محمودو پیچانده سرش کلاه گذاشته زدن به تیپ و تاپ هم محمودم شرط گذاشته گفته میلاد هشتاد تومن از من دزدیده به جبرانش باید صد تومن جور کنیم فردا هم بابت پولشو بدیم ـ شما این پولو از کجا میخواین جور کنین ؟ صدام لرزید: جورش کردیم طلاهای اکرم و یه سری خرت و پرت فروختیم پوزخند زد: خرت و پرت اکرم صد تومن می ارزه ؟ -نگفتم همه ی پول! بخش زیادش هم از صاحب کارم قرض کردم دست دست کرد:من هفت تومن جور کردم نمیدونم به دردتون میخوره یا نه نگاش کردم … پسر خوب کاش میدونستی دلم برای ذره ذره وجودت پر میزنه:لازم نیست ممنون به میلاد حتما میگم رفاقت کردی واسش ـ فردا میام دنبالت باهم بریم درست نیست تو راه بیفتی بری پیشه چارتا لات و لوت -نیازی نیست آقا بالا سر احتیاج نیست -فردا میام دیگه نمیام بعدش دورت ؛ مثل همین مدت که نیومدم سراغت . نفس عمیق کشیدم و در رو بستم کاش میتونستم محکم بغلت کنم … شال رو کشیدم جلو تا همه موهام پنهون بشه اصلا نمیخواستم با محمود و نوچه هاش حاشیه درست بشه اکرم دنبالم راه افتاد:من نیام باهات مادر ؟ وقتی میگفت مادر یعنی خیلی ترسیده بود نوچی گفتم و کیفو برداشتم -یه وقت تو راه پولو ازت نزنن ـ یوسف باهامه -همین یوسف دزد از آب در نیاد ؟ بعد این همه مدت سوپر من شده راه افتاده اومده دنبالت که چی؟ چشمش دنبال پولا نباشه خندم گرفت … یوسف همیشه بود ولی از دور بود همینکه کله پسرای محل نگاه چپ نمیکردن بهم بخاطر یوسف بود اینکه اسماعیل آقا هر ماه اجازه میداد قسطی گوشت و مرغ بخرم اسماعیلی که به عمرش قسطی چیزی نداده بود …همین که ثریا خانوم نذری سالانه برنج میداد بهمون چه نذری بود که فقط به ما میداد و بس؟ یوسف بود ؛همیشه مثل سایه بود در حیاط رو باز کردم و یوسف رو دیدم ماشین اورده بود با خودش نشستم تو ماشینش و گفتم: ماشین از کجا ؟ -ماله رفیقمه تو رو که نمیتونستم سوار موتور کنم اهی کشیدم منو یوسف از بچگی خاطره همو میخواستیم یوسف پیک موتوری بود و منم اون موقع بساط میکردم تو مترو لوازم آرایش و خرت و پرت میفروختم شش سال خاطر همو میخواستیم…ولی یوسف بی عرضه بود خیلی بی دست و پا بود پولی که در میاورد اینقدر کم بود که حتی گاهی از من پول قرض می کرد برا تعمیر موتورش…شش سال دست دست کردیم آقا پوله یه جشن عقد بیست سی نفره رو جمع کنه تهشم نتونست با این حال من خوشحال بودم از بودنش همینکه آخر هفته میرفتیم ساندویچ میزدیم همینکه آخر شب با صدای خواب آلود حرف میزدیم و بعد ده دقیقه بیهوش می شدیم از خستگی برا منی که محبت به عمرم ندیده بودم یوسف همه چیزم بود تا اینکه بیماری اکرم و بی پولیمون شروع شد بدبختی یکی دوتا نبود میلاد دسته مردم سفته داشت همینم باعث شد بشه نوکر محمود ساقیش بود و موادشو جابه جا میکرد فشار رومون خیلی بود به جایی رسیده بود که نه غذا داشتیم نه اجاره خونه رو میتونستیم بدیم یکی از درد بیماری افتاده بود گوشه خونه اون یکی هم از ترس سفته هاش و زندون ؛فراری بود به همه دری زدم و نشد و آخرش مجبور شدم جسممو بذارم وسط … شدم هرزه شدم خراب کتک خوردم بد و بیراه شنیدم گاهی دو سه مرد همزمان باهام سکس کردن درد کشیدم اما سفته ها رو یکی یکی پس گرفتم خراب شدم ولی داروهای اکرم رو هر ماه خریدم به من گفتن هرزه ولی یخچال پر خوراکی شد اجاره خونه هر ماه داده شد یوسف رو از دست دادم ولی خیلیا رو نجات دادم به آدرسی که دادن رسیدیم بایوسف رفتیم داخل باغ یکی از نوچه های محمود اومد سمتمون یوسف پول رو داد دستش چکش کرد و رو به من گفت: باز دمه تو گرم شیرزن داداشت که نه خایه داشت پای کاراش وایسته نه غیرت که خواهرش پاش به اینجا نرسه ته همین باغ یه اتاقکه در رو باز کنی تن لششو میتونی جمع کنی ببری با دو سمت انتها باغ رفتم در اتاق رو باز کردم با دیدن میلاد جیغ زدم: میلاد ؟ سرشو اورد بالا: چندتا خون مردگی رو صورتش بود ولی سالم بود پریدم بغلش کردم: خوبی داداش ؟ سر تکون داد: خوبم تنها اومدی ؟ ـ نه منم باهاش اومدم جفت برگشتیم سمت یوسف میلاد نگاش کرد:دمت گرم یوسف -پولو چجوری جور کردی؟ ـ قرض از این و اون و طلای اکرم … چیزی نگفت یوسف کمکش کرد ببریمش سمت ماشین تا خود خونه هیچ کدوم حرف نزدیم تموم دست و پاش پر از کبودی بود معلوم نبود باهاش چیکار کرده بودن موقع پیاده شدن به یوسف گفتم: دمت گرم ـ بعدا باید باهم حرف بزنیم چیزی نگفتم دلم نمیخواست تا قیامت باهاش حرف بزنم شب تو رختخواب برای اولین بار آرامش اومد سراغم میلاد زنده بود اکرم نفس میکشید منم خوب بودم از فردا باید می افتادم دنبال کار ارایش گریم بدک نبود شاید میتونستم برم آرایشگاه کار کنم با این فکر ذوق زده شدم باید برای میلاد هم دنبال کار میگشتم هم من هم میلاد باید کار میکردیم تا خرج خونه رو بدیم میلاد قول داده بود عوض بشه من رو قولش حساب کرده بودم… سفره صبحونه رو جمع کردم و همزمان به میلاد گفتم: کجا؟ کمربند شلوارشو سفت کرد: برم دنبال یه لقمه نون -دور خلاف بری به جونه خودت که عزیزترینی خودمو میکشم من دیگه جونشو ندارم شنیدی ؟ ظرفیت پره! الان چند ساله دارم دنبال گندکاری تو میدوام اول سفته بعد محمود -خیله خب توام گفتم نمیرم و سالم زندگی میکنم حرفه داداشت حرفه با پوزخند گفتم: آره مشخصه اکرم پادرمیونی کرد: مثه سگ نیفتید به جونه هم جفتتون برید دنبال کار درست خندم گرفت: توام بشینو خانومی کن لنگان لنگان رفت سمت آشپزخونه: ریدم تو این خانومی که من دارم میکنم در ضمن سفارش گرفتم امروز بیست و پنج کیلو سبزی باید پاک کنم و خورد کنم الکی نچرخ دور خودت بمون خونه کمک کن -یه سر باید برم آرایشگاه اعظم خانوم قراره تست بگیره ازم بعدش میام زود از در خونه زدم بیرون شماره زهره رو دیدم باز اعصابم سگی شد و یاد خاطرات افتادم:چیه زهره ؟ -چطوری زیبا ؟ رفتی دکتر ؟ -اره یه سری قرص تقویتی داد ازمایشم داد بهم رفتم انجام بدم -بهتری الان گل دختر ؟ بی حوصله گفتم: آره آره حرفتو بگو -ببین یارو کچلم کرده که میخواد تورو ببینه میگه یه امانتی داره باید بده بهت -یارو کیه ؟ ـ همون مرده ولیعصر زندگی میکرد اسمش چی بود؟ آها بهرام متعجب گفتم: چه امانتی ؟ زر میزنه -من نمیدونم خیلی داره اصرار میکنه طرف تریپ شخصیته این همه اصرارش عجیبه شمارشم داد بدم بهت ـ بده ببینم حرف حسابش چیه سمت آرایشگاه رفتم و فکر کردم اون یارو کارش با من چیه… با خوشی از آرایشگاه زدم بیرون قرار بود هفته ای شش روز کار کنم صبح و عصر حقوقش در مقابل کار قبلیم خنده داره بود من هر بار که میرفتم زیر یکی تقریبا اندازه یه ماه کار کردن تو آرایشگاه نصیبم میشد ولی دیگه برنامه زندگیم عوض شده بود من نمیخواستم بیشتر از این اشغال باشم ما ذاتمون قبول نمیکرد زیر دست مردا بچرخیم میلاد برگشته بود قول داده بود آدم باشه یاده بهرام افتادم شمارشو گرفتم بوق دوم یا سوم جواب داد ـسلام ـ سلام شما ؟ نیشخند زدم: همون که پیگیرشی -تویی ماهرخ ؟ -نچ عمو اسمه من ماهرخ نیست هر کی گفته آمار اشتباه داده خندید: میدونم…از اونجایی که اسمتو نگفتی من ماهرخ صدات میزنم صورتت مثل قرصه ماهه خندیدم: به ننه ام کشیده… جوونیاش خیلی خوشگل بوده -باید ببینمت -من دیگه اومدم بیرون از اون کار حاجی چسبیدم به کار سالم و خانواده -چی از این بهتر ولی دسته من امانتی داری -چه امانتی اخه ؟ من چیزی ندارم که بخوام امانت بذارم -حالا امروز ببینمت بهت میگم بگو کجایی بیام دنبالت ؟ -لازم نیست تو آدرس بده من بیام -بیا همون آدرس قبلی -حله زنگ خونه رو زدم که خیلی زود در باز شد رفتم داخل تو آشپزخونه بود : خوش اومدی بیا داخل نیشخند زدم:امانتی رو بده برم -عجله داری چقدر شونه بالا انداختم: من وقتم طلاس! خندید و با سینی چایی اومد تیکه انداختم: مرسی عروس خانوم ـبا این ریش و سیبیل خیلیم به عروس ها شباهت دارم چایی رو ازش گرفتم که نشست کنارم:چرا بیرون اومدی از این کار ؟ ـچون آدمش نبودم چون دو سالی که اینکار رو کردم هر شبش با گریه خوابیدم چون هر بار که کنار مردی بودم دقیقه به دقیقه اش زار زدم برا مشکلات مالی رفتم دنبالش الان تا حدودی مشکلات حل شد اینه که دورشو خط کشیدم حتی اگه بعدا هم مشکل مالی درست شه دیگه نمیرم دنبالش امروز رفتم سیمکارتمم عوض کردم نمیخوام دیگه هیچ چیزی از گذشته ببینم و بشنوم لبخند زد: چقدر برات خوشحالم دست کشید رو موهام که سرمو عقب کشیدم سریع دستشو پس کشید -خب بگو منکه میدونم امانتی و این چرت و پرتا نیست کارت با من چیه -بلد نیستم مقدمه چینی کنم راستش یه هفته است دارم فکر میکنم چجوری عنوان کنم …من ۴۶سالمه کارمند بانکم زندگیم معمولیه اونجوری که زهره بهت گفته پولدار نیستم …۱۵ساله ازدواج کردم با دختر عموم…ولی فقط سال اول زندگی معمولی داشتیم بعد اخلاقای عجیب غریبش شروع شد بهونه گیری هاش تو اتاق موندناش سردی تو رابطه جنسی…زنم نه ساله بیماری افسردگی حاد داره تحت نظر پزشک بوده بیماریش زمینه ارثی هم داره دکترا میگن مادرش با رفتارایی که باهاش داشته باعث شده اینطور مردم گریز باشه اینکه به همه شک داشته باشه…از خودش چند بار شنیده بودم مادرش تو بچگیش خیلی اذیتش میکرده خصوصا به خاطر کار عموم که تایم زیادی خونه نبوده …آهی کشید : چند وقتیه دکترا گفتن باید بستری بشه نمیخوام و نمیتونم طلاقش بدم عموم خیلی هوامو داشت من به هر چی رسیدم با کمک عموم رسیدم درست نیست حالا که مرده دخترش رو ول کنم دلم براش خیلی میسوزه پریدم وسط حرفش: خب مگه دختر عموت نبود ؟ از اول ندیدی مگه چطوریه ؟ -اخلاقای خاصی داشت ما اون موقع میذاشتیم پای نجابت و پاکیش پای خجالتش به علاوه عموم که اکثراً سفر بود این دختر با مادرش بود و ما خیلی کم میدیدمش…خداشاهده من خیلی سعی کردم همه چیزو درست کنم ولی نشد چه با دکتر چه با قرص و دارو چه با محبت… اما منم دغدغه و فشار کاری زیادی دارم آرزومه مثل مردای دیگه از سر کار برگردم زنم بیاد بشینه کنارم باهم حرف بزنیم غذا بخوریم رک میگم نیاز جنسی دارم و باید برطرفش کنم اولین بار که زهره رو به من معرفی کردن خیلی معذب بودم اینکه چجوری زنی میاد و چجوری باید رفتار کنم باهاش قبل اینکه بیای وقتی تو اومدی حس خوبی گرفتم ازت آدم ازت حس اینجور زنا رو نمیگیره من نمیتونم باهات ازدواج کنم اینو بهت قول نمیدم وعده دروغ نمیدم بهت . ولی میتونیم باهم باشیم از نظر مشکلات مالی هم تا جایی که بتونم هواتو دارم ازتم فقط میخوام برام یه زن خوب باشی و بهم آرامش بدی چه جسمی چه روحی .و دور این کار رو خط بکشی که الان گفتی کشیدی من این ارامشو ازت گرفتم میخوام حفظش کنم برای تو هم بد نیست اینجوری صاف نشستم رو مبل:ببین عمو تو آدم خوبی هستی اینو جدی میگم من مرد دورم زیاد بود دیگه مرد خوب و بد رو میشناسم اما من دلم گیره یکی دیگه اس البته رسیدن من و اون بهم محاله اون اگه بدونه من با یه مرد هم کلوم میشم قاطی میکنه چه برسه به …تو این مدت هم هزار بار پیچوندمش نفهمه کجا میرم و میام خندیدم:ولی من حال و حوصله زندگی مشترک و این زرت و پرتا رو ندارم جلو دهنمو گرفتم: ببخشید یکم رک صحبت میکنم من لبخند زد: پس ماهرخ عاشقم شده ـ اره دلم گیرشه ولی عادت دارم به نبودنش میدونی حتی جلو روم زنم بگیره عادیه واسم اون واسم یه دوست داشتن مقدسه یکی که همیشه گوشه دلم هست مثه یه رویا که هیچ وقت انتظار رسیدن بهش نیست ـ اگه اونم دوستت داره میشه باهاش حرف بزنی ـ من از بچگی بزرگ شدم باهاش میدونم بفهمه تو این دوسال چه کارا که نکردم عمرا بیاد پام وایسته ـ خب پس اگه کلا بیخیالشی یه فرصت به من بده نگاش کردم مثل بقیه چندش نبود وحشی و بددهن نبود حتی تابلو بود اهل زن بازی نبود ولی حس میکردم به آخر خط رسیدم هیچکیو نمیخواستم فقط میخواستم روزای زندگیم طی شن دوست داشتم فقط برم آرایشگاه کار کنم شب با اکرم و میلاد چرت بگیم و هار هار بخندیم و تموم… پیشونیشو به پیشونیم چسبوند: حداقل فکر کن راجبش لبشو چسبوند به لپم و شروع کرد به بوسیدن بوسه های ریز به تموم صورتم چقدر عقده داشتم!عقده محبت از جنس مرد میلاد هیچوقت منو نبوسید هیچ وقت بابا نداشتم ناز کنه یوسف تریپ مذهبی بود و نه بلد بود حرف عاشقونه بزنه نه حتی بغلم کنه اما این یارو خیلی لطیف بود چونمو بوسید و با مکث لبشو چسبوند به لبم لب زیرمو کشید تو دهنش و مکید همزمان دستش دکمه ی شلوارمو باز کرد جلوشو نگرفتم منکه دوسال به هیچکس نه نگفته بودم بذار اینبارم به دلم نه نگم دستش تو شورتم رفت و با انگشت چوچولمو مالید سرشو تو گردنم فرو کرد و همزمان با مکیدن گردنم سرعت انگشتش رو بیشتر کرد خودم تاپمو در آوردم رو کاناپه دراز کشیدم نوک سینمو کشید تو دهنش دستشو از رو کوسم پس زدم و شلوارشو کشیدم پایین کیرشو کمی با دست مالیدم و خودمو تنظیم کردم روش و آروم همشو وارد کوسم کردم آخ بلندی گفتم و شروع به بالا و پایین کردم سینه هامو با دستش میمالید خم شدمو لبمو گذاشتم رو لباش چند بار محکم لبشو بوسیدم سرعتمو تندتر کردم و ناله هام بلندتر شد از فشاری که به کمرم می داد میفهمیدم داره لذت میبره کیرش از تو کوسم در اومد دوباره هلش دادم تو کوسم و بالا و پایین شدم همزمان با هم جفتمون ارضا شدیم … موقع خداحافظی گفت: امانتی رو نمیخوای ؟ نگاش کردم کش موم رو داد دستم: جا مونده بود سری قبل نیشخند زدم: بهونه جالبی بود -دوباره میبینیم همو ؟ -نه هیچوقت همو قرار نیست ببینیم خطمو عوض کردم با زهره هم دیگه نیستم برو پی زندگیت از من زن زندگی در نمیاد نه برا تو نه برا هیشکی -چرا اینقدر مقاومت داری ؟ رفتم تو حرفش: خواهش میکنم منو معذب نکن من پی زندگی مشترک نیستم در خونه رو باز کردم: تو آدم خوبی هستی بهرام بین همه مردایی که اذیتم کردن تو بهترین خاطره جنسی رو برام ساختی لب گزیدم: من قبل تو ارضا نشده بودم بوس پیشونی و صورت رو تجربه نکرده بودم بعد رابطه جنسی امکان نداشت تنم کبود نباشه من نمیدونم شرایط زنت و زندگیت چی میشه ولی از ته دل آرزو میکنم شاد باشی ـ مراقب خودت باش ماهرخ خندیدم: خدافظ مسیر خونه رو پیش گرفتم دل پیچه و اسهال باز شروع شده بود لعنت به شیطونی گفتم و سرعتمو زیاد تر کردم تا به خونه برسم سر کوچه با صدای جیغ و شیوون اکرم ضربان قلبم شدت گرفت بی توجه به همسایه ها که از پنجره آویزون شده بودن تا داخل خونه ما رو دید بزنن سرعتمو زیاد کردم در حیاط رو باز کردم یوسف یه گوشه نشسته بود و اکرم و میلاد با سر و صورت خونی رو پله ها بودن پاهام شل شد: یا حسین… چی شده ؟ پایان قسمت دوم داستان های قبلی من تاوان نوشته ماه شب نوشته: ماه شب واکنش ها : arshad 1 . آموزش تماشای فیلم ها - آموزش دانلود فیلم ها - آموزش تماشای تصاویر . لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
arshad ارسال شده در 14 بهمن، 2024 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، 2024 چرخهی تاریکی - پایانی اکرم با دیدن من گریه هاش بلندتر شد با استرس گفتم: تورو قرآن یواش آبرو نموند برامون تو کوچه …یه کلمه بگو چی شده با مشت کوبید تو سر میلاد و با هق هق گفت:این پدرسگ بیشرف همه پولایی که از محمود پیچونده بود و قایم کرده تو همین خونه…میدونست افروز…میدونست ما آه در بساط نداریم ولی خفه شد و جای پولا رو نگفت تا هرچی داریمو نداریمو بفروشیم براش میلاد بلند شد: قضیه این جوری نیست اکرم بدتر جیغ کشید: موش مرده بازی در نیار زنا زاده همه چی مشخصه امروزم اگه لو نمیرفتی پس فردا باید عکسات رو تو خارج میدیدیم حس کردم سرم داره گیج میره نشستم کنار در و فقط زل زدم به میلاد … با استرس اومد جلو :افروز من اگه جای پول رو میگفتم بدتر برام دردسر درست می کردن من جلو محمود گردن نگرفتم گفتم ازم زدن به جونه افروز میخواستم بعداً بیام بهتون بگم . یوسف پرید وسط حرفش:دروغ میگه نمی خواست بگه امروز به رفیق من زنگ زده بود بلیط میخواست واسه ترکیه و بقیه پولم میخواست تبدیل به لیر کنه بره حتی ساکم بسته بود میلاد نعره زد: خفشو اصلا بتوچه دیوس…گورتو گم کن از خونه ی ما . با چشم پر اشک نگاش کردم من واسه کیا جونمو گذاشته بودم من واسه کی جسممو فروخته بودم . من با چه حیوونایی داشتم زندگی میکردم صاف تو چشمش نگاه کردم: همه میرن از بقیه دزدی میکنن میارن تو خونه تو از خواهرت میدزدی میبری برا عیش و نوشت؟تو میدونی من چی کشیدم این مدت ؟ از جام بلند شدم و با تموم وجود جیغ کشیدم: من تن فروشی کردم میدونی یعنی چی؟ میدونی زیر چند تا مرد خوابیدم بابت تک تک این پولا ؟ تو میدونی من این مدت چی کشیدم ؟ مشتمو کوبیدم رو قفسه سینم با نفس نفس گفتم:این پولو بردار برو هر گورستونی که میخوای بری فقط دیگه نبینمت تا آخر عمرم دیگه نبینمت اکرم جیغ کشید:گوه میخوره پولا رو برداره پولا از طلاهای منه دوباره سمت میلاد حمله کرد بی توجه به سر و صداها از خونه اومدم بیرون با دیدن همسایه ها جیغ کشیدم: نمایش تموم شد برید تو لونه هاتون صدای عباس اقا اومد: محله رو کردید دیوونه خونه هر روز جیغ و داد و کتک کاری بس کنید دیگه جوری جیغ کشیدم که حس کردم گلوم پاره شد : دلمون میخواد چاردیواری اختیاری… زر اضافی بزنی میام خشتکت رو میکشم رو سرت در حالی که پنجره رو میبست گفت:این چه سلیطه ایه … اشکمو با کف دست پاک کردم سرعتمو زیاد کردم فقط از محله خارج شم…من دیگه تو این محله آبرو داشتم ؟ چه افتضاحی ببار آورده بودیم. صدای یوسف اومد: افروز ؟ بغض داشت گلومو پاره میکرد نگاش کردم یه موتورش اشاره کرد :بیا بشین بریم . مردد نگاش کردم دوباره اشاره زد بی صدا نشستم پشتش با پررو گری سرمو چسبوندم به کتفش گور بابای حفظ غرور ! دلم تنگ شده بود دلم برا قدیم خیلی تنگ شده بود سرشو کج کرد سمتم: رنگت خیلی پریده آبمیوه بگیرم ؟ آروم گفتم نه صدای باد نذاشت بشنوه اینبار بلندتر گفتم نه یه گوشه دور از هیاهو و جمعیت نگه داشت جفت پیاده شدیم نگاش نمیکردم خجالت میکشیدم! آروم گفت :چیکار کردی با زندگیت ؟ سر میلاد ؟ سر اکرم ؟ ارزششو داشت ؟ -چیکار میکردم ؟ با خدا و پیغمبر با گریه و زاری هیچ چیز درست نمیشد پول جور نمیشد -الان همه چیزو درست کردی ؟ یه پسر رو مفت خور تر بار آوردی حیوون تر کردیش داروی اکرم رو مگه نمیشد با کار بیشتر خودت و من جور کنی ؟تو سالم بودی نجیب بودی چرا اینکارو با زندگیمون کردی سرمو انداختم پایین:خسته شده بودم از دویدن از استرس از فکر چک و بدهکاری خسته شده بودم صداش لرزید:می ارزید ؟ بغض کردم: سر میلاد بی ارزش نه ـ میلاد رو با همین کارات مفت خور کردی از اول دویدی دنبالش که کم و کسری هاشو جبران کنی تو دبیرستان همیشه مسخرش میکردن سر همین کارای تو. هر گوهی خورد پشت بندش رفتی جمع کردی .ده بار به چشم دیدم برنج خالی خوردی بشقابش رو پر گوشت کردی چیکار کرد ؟ غذا خورد بدون کوچکترین مکثی. تو شدی مرد اون خونه ده بار بهت گفتم تو چرا پول تو جیبی بهش میدی مگه خودش چلاغه مگه ما نرفتیم کار نکردیم ؟ الانم ازش یه حیوون ساختی که وظیفه میدونست براش از هر طریقی پول در بیاری حاضرم قسم بخورم ذره ای ناراحت نشد که خواهرش تو چه کثافتی بوده سرشو به تأسف تکون داد: همیشه فکر میکردم یکم دردسرات کم بشه به من برمیگردی مثل سگ کار میکردم که پول جمع کنم برا آیندمون تموم شبایی که من نقشه میریختم که چیکار کنم تو رو خوشبخت کنم تو داشتی با مردای دیگه… پریدم وسط حرفش: من حالم خوب نیست اشتباه کردم گوه خوردم غلط کردم تاوانشم دارم میدم تا ابد میدم دیگه بسه ظرفیت پره. حرفی نزد صورتش قرمز بود با فاصله نشستم پشتش دستش رو موتور می لرزید دله منم داشت میترکید موقع پیاده شدن باز دله صاحب مرده ام طاقت نیاورد: دیگه دوستم نداری نه ؟ به رو به روش نگاه کرد : از امروز مسیرمون جداست شده از این محله برم دیگه نمیخوام ببینمت افروز خراب کردی بدم خراب کردی گند زدی به همه چیز حرفی نزدم خودم میدونستم کی با دختری مثه من ازدواج میکرد پشت بهش راه افتادم و سعی کردم جلو مردم گریه نکنم … سمت آزمایشگاه رفتم از صبح سه بار زنگ زده بودن و مونده بودم چه مرگشونه حس پوچی داشتم تنها چیزی که برام مهم نبود جواب ازمایش بود گوشیم زنگ میخورد از صبح ده بار میلاد و اکرم زنگ زده بودن گوشی پرت کردم تو کوله ام شب برنمیگشتم خونه. هیچوقت برنمیگشتم وارد آزمایشگاه شدم و بی حوصله شماره ازمایشم رو گفتم پرستار نگام کرد : چرا دو روزه جواب نمیدید خانوم ملکی ؟ پرخاشگر گفتم:الان اینجام بگو هر چی میخوای . سری به تأسف تکون داد :تو این مدت علائم چی داشتید ؟ ـ مرضمو بگو جواب ازمایش رو بده میخوام برم -متاسفانه تست اچ آی وی مثبت بوده و باید حتما برای کنترل علائم به پزشک مراجعه کنید که باید بهتون دارو و طریقه مصرف و نحوه برخورد با اطرافیان هم بهتون بگه تو این مدت رابطه جنسی داشتید ؟ اگه داشتید حتما باید بگید آزمایش بدن تا ببینیم مبتلا شدن یا خیر رو جمله اول گیر کردم: اسم مرضم چیه ؟ دوباره بگید با تأسف سری تکون داد: اچ آی وی یا همون ایدز بقیه حرفاشو نشنیدم چنگ زدم آزمایش رو از دستش گرفتم و از آزمایشگاه اومدم بیرون سر کوچه آزمایشگاه نشستم به ملت نگاه کردم دست و پام شل شده بود حرفای پرستار تو گوشم زنگ خورد ( اگه تحت نظر پزشک نری ممکنه موجب مرگ هم بشه) به صفحه گوشیم نگاه کردم دوباره داشت زنگ میخورد منگ بودم اینبار یوسف بود گوشی رو گذاشتم تو جیبم و رفتم خیابونی که بچه های زهره همیشه میرفتن .من تو خیابون مشتری نمی گرفتم ولی بچه ها میرفتن میگفتن پورسانت زهره رو نمیدن به صرفه تره براشون. به یه ربع نرسید که دویست شیش سفید نگه داشت پسره خیلی جوون بود با نیش باز بوس فرستاد برام نشستم تو ماشینش هنوز دستم میلرزید نیشش تا بناگوش باز بود: چقدر میگیری برا یه شب ؟ نیشخند زدم تجربه هم نداشت و نمیدونست جنده ها ساعتی کار میکنن نه شبی -خودت چقدر میدی ؟ ـ چهارصد خوبه ؟ ـ تو ماشین انجام بدیم خوبه مکان نداری ؟ پوله بیشتر بهت میدم سر تکون دادم به نشونه ی نه دستمو گرفت گذاشت رو پاش وسط یه اتوبان نگه داشت هوا گرگ و میش بود معلوم نبودیم شیشه رو داد بالا و در رو قفل کرد . لبمو رو لبش گذاشتم و از رو شلوار جین کیرشو فشردم ضربان قلبش کر کننده بود معلوم بود تجربه نداشته لبمو وحشیانه میمکید دکمه مانتومو باز کرد به سینم چنگ زد نوک سینمو بین انگشتاش گرفته بود سرمو کشیدم عقب و زیپ شلوارش رو با بدبختی باز کردم کیرش رو کشیدم بیرون و شروع کردم ساک زدن مثل ماست وایستاده بود ببینه من چیکار میکنم بی عرضه! زبونمو زیر کیرش کشیدم و تخماشو با دست لمس کردم اشاره زد:بشین رو کیرم دکمه شلوارمو باز کردم خواستم تا زانو بکشم پایین که دستم خشک شد آب دهنمو قورت دادم و به چشم خمارش نگاه کردم دستشو از روی سینم پس زدم و کیرشو با سرعت ساک زدم به زور میخواست سرمو جدا کنه و نمیتونست اینقدر ساک زدم که ارضا شد سرمو کشیدم کنار و آبشو تف کردم با دستمال رو زبونم کشیدم -چرا اینجوری کردی ؟ حالا ابم اومد شق نمیشه دوباره من برا ساک باید چهارصد بدم با کف دست دهنمو پاک کردم: برو خداروشکر کن نذاشتم بکنی پولتم نگه دار واسه خودت دستمو گرفت:نمیذارم بری مگه مسخرتم صبر میکنیم تا شق شه دوباره دستشو از رو شلوارم زدم کنار که منو کشید سمت خودش عصبی گفتم : ول کن دیگه ـ نمیخواستی از اول سوار نمیشدی یارو من ایدز دارم بکنی تا ابد به گوه خوری میفتی برو رد کارت رنگش درجا زرد شد و هولم داد عقب: چی؟ مریضی داری ؟به من نداده باشی سر تکون دادم: نه نگرفتی نگران نباش ـ برو بیرون شانسه گوهه منو ببین چی اومده سراغم برو بیرون زود هولم داد که بازوم خورد به شیشه و درد بدی گرفت در ماشینو باز کردم و پیاده شدم با سرعت گاز داد یه فحش ناموسی خفنم داد همه به من بد و بیراه گفتن این بزغاله هم روش ! ملت از اسم ایدزم میترسیدن. نه من آدمش نیستم معلوم نبود کی به من داده بود و من ناخواسته به چند نفر داده بودم. اما الان اوضاع فرق داشت من میدونستم… سرمو گرفتم بالا و به آسمون نگاه کردم زمزمه کردم: ولی من آدم بدی نبودم تو تاریکی تو اتوبان سرد پیاده کنار خیابون راه رفتم نه میدونستم کجام نه معلوم بود به کجا میرسم تو این لحظه فقط به این فکر کردم من دیگه از هیچی نمیترسم ! پایان داستان های قبلی من : تاوان چرخه تاریکی نوشته: ماه شب لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده