dozens ارسال شده در 15 دی اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی دختر عمو و دختر عمه خاطره اولین سکس من ۱۶ سالم که بود در اون تب و تاب نوجوونی خیلی علاقه داشتم یک بار سکس رو تجربه کنم تا اون وقت فقط یا از دوستان شنیده بودم یا تو کتابها خونده بودم .اون وقتا مثل حالا نبود که راحت بتونی با دخترا دوست بشی و چند روز بعد بتونی باهاشون سکس داشته باشی یکی از تابستونا تصمیم گرفتم از شهر خودمون کبودرآهنگ برم همدان خونه عموم . عموم چهار تا دختر قشنگ داشت که از بچگی ما با هم بازی میکردیم و خیلی به هم علاقه داشتیم ولی فقط علاقه بچهگونه ولی حالا که بزرگتر شده بودیم دخترعموی بزرگمو یه جور دیگه نگاه میکردم. فکر میکردم بزرگ شیم و با هم ازدواج کنیم ولی هیچ وقت اینو بهش نگفته بودم این اولین سفر من بود که تنهایی به مسافرت میرفتم عمو و بچهها از دیدن من خیلی خوشحال شدند دو سه روزی خونه اونا موندم و با هم بیرون رفتیم و خیلی با هم بازی کردیم ولی هیچ وقت تنها نشدیم که بتونم به دختر عموم راز دلم رو بگم ضمنا اکرم دختر عمم هم که هشت سال از من بزرگتر بود و ازدواج کرده بود در همدان زندگی میکرد اونا قبل از ازدواج تو کبودرآهنگ زندگی می کردند ولی بعد ازدواج به خاطر اینکه شوهرش ارتشی بود به همدان رفتند شوهرش هم بیشتر اوقات تو ماموریت بود روز سوم حضور من تو خونه عموم بود که اکرم با دو تا بچهاش اومدن اونجا با دیدن من تعجب کرد و شروع به گله گذاری کرد و گفت احمد تو خجالت نمیکشی سه روزه اینجایی و نمیای به من سر بزنی آخه از وقتی من بچه بودم یادم میومد که تو بغل دختر عمه هام بخصوص اکرم که دختر اول بود بزرگ شده بودم و تو بچگی خیلی بهش وابسته شده بودم . عذرخواهی کردم و گفتم میخواستم امروز فردا بیام پیشتون .شب که اکرم میخواست برگرده خونشون به زن عموم گفت اگه اجازه بدین احمد امشب بیاد پیش من چون هم شبه تنهایی سخته تاکسی بگیرم برم و هم محمود رفته ماموریت و من با این دو تا بچه خونه تنها میترسم ولی من اصلاً دوست نداشتم باهاش برم از طرفی چون نرفته بودم بهش سر بزنم روم نمیشد بگم، امشب میخوام اینجا بمونم دختر عموها مخالفت میکردند و میگفتند نه اکرم خانم بذارید احمد امشب اینجا بمونه میخوایم با هم بازی کنیم ولی زن عموم که انگار از لاس زدن من با دخترا زیاد خوشش نمی اومد پادرمیونی کرد و گفت بچهها اصرار نکنید اکرم راست میگه بزارید امشب احمد بره فردا همشونو ناهار دعوت میکنیم اینجا. وقتی زن عموم اینو گفت من دیگه چارهای ندیدم جز اینکه با اکرم برم خونشون . ولی به هیچ وجه خوشحال نبودم. شب رسیدیم خونه یه چیزی خوردیم یک کمی تلویزیون نگاه کردیم و بعد بچهها که خوابشون برد اکرم اومد چند تا رختخواب انداخت تو هال . من فکر میکردم که برای من توی اتاق جا میندازه ولی دیدم که کنار رختخواب خودش یه رختخواب هم برای من پهن کرد و بهم گفت احمد چون اتاق خیلی گرمه تو هم همین جا بخواب رختخواب من با رختخواب اکرم فقط ۲۰ سانت فاصله داشت بچههام بعد از اکرم اون طرفتر خوابیده بودن تا اون لحظه هیچ احساسی نداشتم اما بعد از پهن کردن رخت خواب ها هزار فکر شهوتی به مغزم خطور کرد ولی خیلی زود خوابم برد. حدود ساعت یک و نیم دو بود که از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی وقتی از دستشویی برگشتم و توی جام دراز کشیدم خوابم نمیبرد اکرم پشتشو به من کرده بود و خوابیده بود و یک ملافه نازک انداخته بود روش . خواب از سرم پریده بود و حالا فکرای گوناگونی میرسید به مغزم اولین بار بود که نزدیک یک زن خوابیده بودم . من سالها با اکرم و خواهرها و برادراش توی یک اتاق خوابیده بودیم ولی هیچ حسی بهش نداشتم ولی الان این موقع شب تو این خونه شدیداً هوس کرده بودم خودمو به خواب زدم و غلت زدم و بهش نزدیکتر شدم دستمو زدم به پشتش که یعنی انگار خوابم و حالیم نیست چند لحظه که گذشت دیدم اکرم هیچ عکس العملی نداره آروم با انگشت پشتشو مالیدم از بالا تا پایین کمرش میمالیدم ولی به کونش که می رسید برمی گردم بالا . کم کم یک انگشت شد دو انگشت و کم کم با کف دست میمالیدم کیرم حسابی سفت شده بود بازم اکرم هیچ تکونی نخورد آروم با انگشت ملافه رو از روش کنار زدم یهو چشمم افتاد به کونش که فقط یک شورت بسیار بدن نمایی پاش بود . حدس زدم یه عمدی تو این کارش هست چرا باید جای منو کنار خودش بندازه چرا باید با شورت بخوابه. شجاع تر شدم منم آروم بیژامه ام رو درآوردم و با شورت خودمو خیلی بهش نزدیک کردم و دهنمو بردم کنار گردنش حالا نفسام که خیلی داغ شده بود میخورد به گردنش آروم دستمو بردم گذاشتم رو سینههاش ولی میترسیدم فشار بدم صدای ضربان قلب خودم رو میشنیدم چند لحظه که گذشت باز هم دیدم که اکرم عکس العملی نشون نمیده این بار آروم سینههاشو فشار دادم و موهای پشت سرشو زدم کنار و شروع کردم گردنشو بوسیدن ولی هنوز جرات نداشتم کیرمو به کونش بچسبونم . یهو اکرم نفسی کشید خودشو داد عقبتر و کاملاً کونشو چسبوند به کیر من. من پسر ۱۶ ساله که تا حالا تجربه سکس نداشتم حالا بغل یه زن شوهر دار و بزرگتر از خودم خوابیده بودم . از شدت شهوت داشتم میمردم کیرم رو فشار دادم به کونش همون لحظه اکرم دستشو آورد عقب و کیرم رو گرفت و شروع کرد مالیدن بعد از کمی مالیدن کیرم ، روشو کرد طرف من و شروع کرد مکیدن لبهام . بعدم از کلی بوسیدن ملافه رو کشید رو هردومون و سرشو برد زیر ملافه و رفت پایین تر و شورتمو کشید پایین و شروع کرد به خوردن کیرم . حس عجیبی بود تو آسمونا سیر می گردم چیزی نگذشت که آبم در اومد و انگار ریخت رو دهن و صورتش کاملا بیحال شدم اکرم بلند شد و از هال رفت بیرون منم شرتمو پوشیدم و از خجالت رفتم زیر ملافه حدود بیست دقیقه گذشت داشت خوابم میبرد که یهو یه لگد خورد تو پام سرمو درآوردم دیدم کسی تو اتاق نیست. اکرم هم سر جاش برنگشته. فکر کردم حتما خواب دیدم چند دقیقه بعد بلند شدم رفتم دستشویی خودمو بشورم موقع برگشت احساس کردم توی یکی از اتاق ها نوری روشنه در رو آروم باز کردم سرک کشیدم تو اتاق دیدم اکرم اونجا جا انداخته و خودش دراز کشیده و یه ملافه هم کشیده روش و داره به من نگاه میکنه چراغ خواب قرمز رنگی هم روشن بود . آروم رفتم زیر ملافه کنارش دراز کشیدم . لخت لخت بود . شروع کردیم همو بوسیدن سرشو نزدیک گوشمو آورد و گفت آبتو ریختی راحت شدی پس من چی؟ دوباره کیرم راست شده بود با دست کسش رو مالیدم. بعد خوابوندمش و پاهاشو باز کردم و رفتم روش و سعی کردم کیرم رو داخل کسس بکنم ولی پاهاشو بست و اجازه نداد این کارو بکنم. بغلم کرد و گفت خوب نیست من شوهر دارم اگه خیلی هوس داری از پشت بکن و بعد از روی سرش یک قوطی برداشت و داد به من و خودش کونشو به طرف من کرد. در قوطی رو باز کردم یک مایع ژل مانند نرمی توش بود که هنوزم نمیدونم اون چی بود کیرم رو حسابی با اون چرب کردم و بعد مقداری هم مالیدم روی سوراخ کونش چون یه بار آبم در اومده بود دیگه به این راحتی ارضا نمیشدم کیرم رو گذاشتم رو سوراخ و آروم فشار دادم کمی رفت تو ولی یه داد کوچولویی زد که مجبور شدم سریع بکشم بیرون ایندفعه انگشتمو چرب کردم و کردم تو سوراخ کونش چند بار که این کارو کردم سوراخ کونش باز تر شد. کیرم رو بیشتر چرب کردم و گذاشتم روی سوراخ و آروم فشار دادم این دفعه هم ناله میکرد ولی آرومتر .خودش با دستش کسش رو میمالید کم کم اینقدر عقب و جلو کردم که راه باز شد و اکرم بجای صدای درد، ناله لذت آوری می کرد آروم فشار دادم و کیرم تا ته وارد کونش شد حالا محکمتر کسش رو میمالید و ناله میکرد منم دستشو زدم کنار و خودم انگشتمو کردم تو کسش و از پشت شروع کردم بوسیدنش چند بار که کیر رفت تو و آمد بیرون آبم همش داخل کونش ریخت کیرمو در آوردم و برگردوندمش و شروع کردم لب گرفتن ازش اکرم هم پاشو قلاب کرد دور کمرم . همینطور که بغل کرده بودیم همو خوابمون برد یه خواب لذت بخش ساعت حدود ۵ صبح بود که بیدار شدم اکرم خوابیده بود ولی هنوز لخت بود بلند شدم رفتم دستشویی و وقتی برگشتم چشمم که دوباره به اکرم که افتاد کیرم راست شد آروم رفتم لای پاش نشستم پاشو باز کردم از همون مایعی که دیشب بهم داده بود مالیدم رو کیرم و آروم گذاشتم رو کسش و فشار دادم و کیرم تا ته رفت تو که یهو از خواب بیدار شد گفت الاغ چیکار میکنی نگفتم نکن همینطور که عقب و جلو میکردم گفتم جان عزیزم می خوای در آرم اونم بجای اینکه خودشو بکشه عقب بیشتر منو به خودش فشار داد و گفت نه دیگه حالا که کارتو کردی بکن آبمو درار فقط نریزی تو که حامله میشم بعد شروع کردیم از هم لب گرفتن همینطور که مشغول کردن بودم احساس کردم آب داغی ازش در اومد و ریخت رو کیرم موقعی که داشت آبم میومد کیرم درآوردم و گذاشتم رو روی رونش که همه آبم اونجا خالی شد من اون شب از دیدن دختر عمو ها محروم شدم ولی اولین سکس عمرم رو با سه بار سکس دهانی، آنال و کس تجربه کردم که خیلی خوش گذشت نوشته: کمال پاشا لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده