رفتن به مطلب

داستان اولین سکس


mohsen

ارسال‌های توصیه شده


اتفاقات باعث اولین سکسم و ادامه ماجراها
 

شروع سکس برای هر کسی می‌تونه کاملا متفاوت از دیگری بسته به زمان و مکان و فرهنگ جامعه ش باشه ولی بالاخره همیشه نقطه شروعی داره.
اتفاقاتی که می‌نویسم خیلی سال پیشتر و قبل از اینکه ازدواج کنم افتاد و باعث شد تا سالها درگیرش بشم.

خانواده عجیبی داشتم پدربزرگ مادری بخاطر فوت مادربزرگم در سنین جوانی دوباره ازدواج کرده بود و حاصل این ازدواج یک دختر ظریف و خوشگل و مامانی بود که میشد خاله نیمه تنی من!

ارتباط بسیار خوبی باهم داشتیم و تنها سه سال از من کوچکتر بود، دوران کودکی کمتر همدیگرو می‌دیدیم چون پدربزرگم مهاجرت کرده بود و در شهرستان دیگه ای زندگی میکرد اما از نوجوانی نسرین و دوران جوانی خودم ارتباط بیشتر شد چون دانشگاهی که قبول شدم در همون شهر اقامت پدربزرگم بود.

اوایل خوابگاه بودم اما با اصرار پدربزرگ و مادرم و تمایل خودم به خونه ی پدربزرگ نقل مکان کردم اما خوابگاه را تحویل ندادم تا بتونم در روزهای امتحانات و…استفاده کنم.
با اومدن من نسرین هم یه رفیق و هم معلمی پیدا کرده بود که به صورت جدی در درسهاش کمکش میکرد، تا جاییکه میشد وقت میذاشتم و اون هم خوب درس میخوند و دوست داشت وارد دانشگاه بشه همدیگرو خیلی دوست داشتیم و خوب باهم کنار میومدیم.

دو سال از ورود به دانشگاهم گذشته بود که پدربزرگ سکته کرد و به کما رفت و بعد از چند ماه نگرانی و رنج خانواده درگذشت، اوضاع سختی بود تنها فرزندانش مادرم و نسرین بودند همسرش هم یک خانم محترم اما بسیار بی دست و پا و دارای مشکلات حرکتی در پاهاش و کمرش بود و روزهای سختی رو داشت تحمل میکرد.

پدربزرگ بازنشسته بود و خانه دو طبقه از خودش داشت حقوقش می‌رسید اما بیشتر امور اداره کارها گردن من بود نسرین هم خیلی حساس تر شده بود و همیشه باید خونه می‌بودم تا ارومش کنم و بقول خودش دلش میگرفت.

ماجراهای ما از اوایل پاییز همون سال شروع شد من سال سوم بودم و اوایل مهر و هنوز هوا خیلی گرم بود و ما که ته یه کوچه بن بست در یه خونه حیاط دار زندگی میکردیم شب تو حیاط می‌خوابیدم مادر نسرین کمر دردش اجازه نمی‌داد بیشتر تو خونه و رو تخت می خوابید من و نسرین با فاصله جا مینداختیم، یه شب داشتم خواب سکسی می‌دیدم و تو خواب داشتم یه چیزی با دستم می‌گرفتم و هی نمی شد و در می‌رفت که با تکون دادن های نسرین از خواب پریدم و زیر نور مهتاب دیدمش که لبخند میزنه و میگه چته؟ گفتم چطور چی شده مگه…آروم خندید و گفت تو بگو چی شده اومدی تو جای منو داری منو چنگ میزنی چته؟
فهمیدم تو خواب حرکت کردم و گرفتمش و بیدارم کرده، اون شب خوابمون نبرد و تا دم دمای صبح داشتیم حرف می‌زدیم قبلا هم خیلی باهام حرف میزد و شوخی میکرد و حتی سربسر هم میذاشتیم و نمایشی مثلا دعوا میکردیم و با بالش متکا به جون هم میفتادیم وکلا باهم خیلی خوب بودیم.

بین حرفامون با خنده گفت چرا اونجامو گرفته بودی چی تو خوابت می‌دیدی مگه؟ گفتم کجا و با ایما و اشاره ش فهمیدم دستم رو سینه ش رفته، خجالت کشیدم اما نسرین گویا هیچی نشده و عادیه رفتار میکرد، حرفام رفت سمت اینکه بعضاً پسرا ممکنه خوابای زناشویی ببینن و …زیاد متوجه حرفام نشد و خواست بیشتر توضیح بدم، فکر کردم سر به سرم گذاشته کلی طول کشید تازه فهمیدم با اینکه سالهای آخر دبیرستانه تقریبا جز پریود شدن دخترا هیچ چیز خاصی از رابطه و حتی اندام مرد و…نمیدونه، باورم نمیشد اما بعداً فهمیدم مادرش از اون زنایی بوده که اصلا با دخترش در مورد این مسائل حرف نمیزده و تو مدرسه هم چند تا جمله مبهم و درسی از معلمهاشون در مورد بهداشت دوران قاعدگی شنیده و بس!

صادقانه بگم من حس جنسیم تحریک شده بود از طرفی خیلی دوسش داشتم و نمی‌خواستم بی احتیاطی کنم و نرنجه و بعد هم حالت سواستفاده از سادگی اون نشه، شروع کردم بهش توضیح بدم رابطه جنسی بین زن و مرد چیه؟ ازش پرسیدم میدونی بچه ها چطور بوجود میان گفت نه و من شاخ درآوردم گفتم باورم نمیشه اما گویا واقعا دقیق نمیدونست چطور و کمی بهش در لفافه توضیح دادم اما کنجکاو شد و هی بیشتر سوال کرد، آخرش بهش گفتم شما یه چیزی جلوتون دارین که صافه مال ما درازه این می‌ره اون تو و بعدش بچه میاد!

خلاصه اون شب خیلی حرف زدیم و حرفایی که با خجالت تموم شروع به توضیحش کرده بودم رو آخرش با دقت و ریز براش شکافتم و از آب کیر گرفته تا حامله کردن زن بهش گفتم و آخرش گفتم که برای همین دخترا معمولا از جلو قبل از ازدواج رابطه ندارن و راههای دیگه ای رو برای حال کردن امتحان میکنن، واقعا باورم نمیشد این حرفها اون شب بینمون مطرح شد چون قبلا هیچ وقت پیش نیومده بود.

اون شب گذشت و نسرین که مشخص بود ذهنش درگیره منم روراست بهش دید سکسی پیدا کرده بودم مثل این بود که منتظر یه فرصتیم دوباره در مورد موضوع اون شب حرف بزنیم، یه روز داشتیم با هم درس می‌خواندیم مادرش خونه نبود ما معمولا طبقه دوم که همیشه خالی و خلوت بود درس میخوندیم، نسرین یهو گفت شهرام تو اون شب گفتی اونجاتون دراز میشه آخه چطور؟ مگه خودبخود بزرگتر و کوچکتر میشه؟ منتظر چنین فرصتی بودم برگشتم گفتم خوب باید تحریک بشه، گفت چطور تحریک میشه و از این حرفا…دیدم دیگه وقتشه بهش گفتم تو تا حالا آلت مرد رو دیدی؟ گفت فقط فلان بچه کوچک فامیل که داشته کهنه ش عوض می‌شده رو دیده، گفتم مال ما بزرگترها زیاد باهاش بازی کنی آبش میاد همون آب که باعث حاملگی میشه، ول کن نبود گفت چطور میاد مثل ادراره؟ گفتم نه سفید شیریه و میپره، خلاصه گیر داد که میخواد ببینه.

خودم دوست داشتم نشونش بدم قلبم اما تو دهنم بود میدونستم اگه شروع کنم دیگه ادامه داره و باید تصمیم بگیرم همین حالا تموم کنم داستانو یا دیگه تا تهش برم، حس شهوت و شیطونی بالاخره غلبه کرد بهش گفتم نشونت میدم اما اولا مامانت یهو نیاد که گفت با اون پا و کمر بیاد هم از طبقه اول نمیتونه زود بیاد بالا حواسم هست، گفتم خوب تو هم باید مال خودتو نشونم بدی(مثل بچه کوچیکا اسم کیر و کس نمی‌آوردم هنوز) کمی مِن و مون کرد اما بخاطر فضولیش آخرش قبول کرد، خجالت می‌کشید کمکش کردم همیشه دامن تنش میکرد یواش دامنشو زدم بالا شورتش پیدا شد کس کوچولوش زیر شورت یکم باد کرده بود، شورتشو تا روی روناش آوردم پایین، حدسم درست بود دختر به اون سن واقعا کم اطلاع بود موهای کس و حتی پاهاش هم شیو نکرده بود البته اون دوره زیاد هم شیو پا بین دختر دبیرستانی رایج نبود بیشتر بخاطر خجالت الکی و اوضاع افکار جامعه…بگذریم.

حالا نوبت من بود شلوارمو شورتمو کشیدم پایین هنوز کیرم خواب بود بیشتر بخاطر استرس و ترس و خجالتی که هنوز از بین نرفته بود، قیافش هنوزم خوب یادمه با تعجب و ترس انگار گربه داره با کاموا بازی می‌کنه با انگشتاش لمسش کرد و تکونش داد کیرم که شل و آویزون بود یواش یواش بیدار شد و داشت شق میشد، بهم گفت شهرام این عین شیلنگه فقط داره دراز میشه…گفتم دیدی دیگه ولی ول کن نبود و میخواست آبشو ببینه، بهش گفتم این دست من نیست که هر وقت خواستم فوری آبش بیاد باید یه کارایی کرد تا بیاد، پرسید چطور؟ توضیح دادم یا با رابطه جنسی یا خودارضایی، گیر داده بود ببینه بهش گفتم بگیر دستت باهاش بازی کن یه دستمال کاغذی آوردم گرفتم جلو کیرم داشت باهاش بازی میکرد ولی بلد نبود چیکارش کنه دقیقا، فقط کیرم بزرگتر و قرمز شده بود نسرین هم از رنگ کبود و قرمز کیر تعجب کرده بود مثل یه بازی بچگانه بود بیشتر براش، بالاخره خودم کمکش کردم و با جق زدن آبشو آوردم و آب کیرم پرید و غیر از دستمال کمی هم رو فرش ریخت، خندید مثل یه کودک که چیز تازه ای کشف کرده و گفت شهرام واقعا میپره!

اون روز گذشت اما دیگه من ول کن داستان نبودم حداقل تو ذهنم! هر وقت میومدیم کار مشترکی بکنیم یا تنهایی حرف می‌زدیم داستان به نوعی می‌رفت سمت یادآوری اون روز و حرفهای جدیدتر مثل رابطه از پشت و جلوگیری از حاملگی و حتی ساک زدن، داشتم شیطونی میکردم میدونستم کنجکاوی نسرین در حد همون ماجرا بوده اما من میخواستم ادامه بدیم شروع کرده بودم باهاش کل انداختن که باورش نمیشه کیر میره تو کون ولی من میتونم بکنم توش(چون گفته بود آخه چطور کلاهک به اون بزرگی میشه بره داخل یه سوراخ کوچک بقول خودش) بعد از مدتها کلنجار بالاخره باهم شرط بستیم مثلا که کی برنده میشه، اگه نتونستم بکنم توش اون برده و اگه کردم من برنده ام( واقعا عجیب بود برام این حالت بچه گونه)

روز موعود رسید مادر نسرین جایی دعوت بود ماهم زمان زیادی لازم داشتیم چون کاری که می‌خواستیم بکنیم به راحتی یه شلوار کشیدن و جیغ زدن نبود! قبلش خیلی برنامه ریزی کرده بودم وازلین خوشبو و کرم و …آماده کرده بودم ولی نشون نسرین نداده بودم خودم تا حالا بصورت جدی کون نکرده بودم فقط چند باری در مالی بچه کونیای محل و نهایتش کردن کله ش لای پا کرده بودم، رفتیم طبقه بالا با اینی که میدونستم مامانش حالا حالا ها بیا نیست خیلی هول و استرسی بودم بیشتر میترسیدم نتونم بکنم توش و مسخره م کنه و بعدش بهم بخنده! اون روز خاص هیچگاه از یادم نرفته دامن مشکی تنش و جوراب شیشه ای مشکی پاش داشت، بهش گفتم بشینه و قنبل کنه یه متکا زیر سینش گذاشتم جالبه دامنشو در نیاوردم فقط زدم بالا و انداختم رو کمرش جزییات یادمه یه شورت بنفش تنش بود شورتشو آروم کشیدم تا زیر لپهای کونش، اولین بار کونشو می‌دیدم کون سبزه و پُری داشت هنوز داشت می‌گفت شهرام نمیره توش تو میبازی، این حرفاش جری ترم کرد استرس رفت و جاشو شهوت و خواستن گرفت، خواستم پاهاشو باز کنه شورتش مانع کار بود کامل از تنش کشیدم بیرون و پاهاشو بازتر کردم با وازلین حسابی سوراخشو چرب کردم کیرم هم حسابی چرب کردم بدون اینکه انگشتش بکنم با سر کیرم دور سوراخ بازی کردم و آروم فشار دادم معلومه که نمی‌رفت تو، نه من وارد بودم نه نسرین، انگشت کوچیکه رو چرب کردم یه بند کردم تو کونش کمی دردش اومد گفت نمیتونی شهرام شدنی نیست، بیشتر وازلین زدم و با همون انگشت داخل سوراخشو چرب چرب کردم انگشت کوچیکم سر میخورد می‌رفت تو و یه جا دیگه تنگ تر میشد و فشار بیشتری لازم بود که همون حلقه اول بعد از سوراخ مقعد بود و بعدها بیشتر در موردش فهمیدیم.

نیم ساعتی گذشته بود حالا دیگه انگشت شستم تو کونش بود و فکر کردم وقت کیره، لپهای کونشو با دستم گرفتم کشیدم سوراخ دل دل میزد یکم هم باز شده بود برعکس شروع کار که کاملا سوراخ تنگ و بسته بود، سر کیرمو فشار دادم هنوز نمی‌رفت توش، بهش گفتم لپای کونشو نگه داره همزمان شونشو با یه دست یواش گرفتم و کله کیرمو با اون یکی دست به سوراخش فشار دادم سرش کوچولو رفت توش اومد فرار کنه دردش گرفته بود همراه با گفتن آی آی آی! شهوتم بدجور بالا بود شونشو محکم به سمت خودم کشیدم و کیرمو بیشتر کردم تو کون خوشگلش دیگه نتونست فرار کنه نفس هر دوتامون بند اومده بود اون از درد من از شهوت، نگهش داشتم نمی‌خواستم کیرم بیاد بیرون باید ارضا میشدم تو گوشش گفتم الان توشه؟ سرشو تکون داد یعنی که آره، بلندتر گفتم نسرین کیرم کجاست؟ چیزی نگفت گفتم من بردم یا تو؟ گفت کردی شهرام درش بیار دیگه…
اما تو اون فاصله من آبم ریخته بود تو کونش بشدت سرخوش و در اوج شهوت و خوشحالی بودم وقتی کیرم کامل خوابید و اومد بیرون آب از سوراخ کونش می‌ریخت بیرون و یه دستمال گذاشتم دم سوراخش و بهش گفتم برو خودتو بشور و مراقب باش آب کیر به کست نرسه(بلد نبودیم میترسیدم بره تو کسش حامله بشه!)

از فردا مدام میگفتم دیدی من برنده شدم و موقعی که کردم توش چیکار کردی؟ اونم با شیطنت می‌گفت داشتم فرار میکردم و شهرام خان نذاشت! منم با شوخی میگفتن آی آی آی…ادامه دارد.

نوشته: شهرام

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.