mame85 ارسال شده در 5 دی اشتراک گذاری ارسال شده در 5 دی سکس با زن سن بالای صیغه ای و دخترش - 1 سلام دوستان اولین بارم هست دارم داستان مینویسم کل داستان واقعی هست فقط اسم ها رو تغییر دادم من توی سایت همسریابی عضو شدم که از طریق اون سایت خیلی کس کردم که یکی از اون خاطرات میگم. من حامدم ٣٧ سالمه قد ١٨۶ وزن ٩٠ سایز ١٧ این داستان مال سال ١۴٠٣ هست توی سایت به چند نفر پیام دادم که هوس کردم با یه خانم سن بالا دوست بشم چون چند سال قبل با یه خانم سن بالا سکس کردم خیلی حال داد. یکی از خانم ها جواب داد که اسمش فریبا بود و۵۴ سالش بود بهم گفت تو سنت کمه چرا میخوای با خانم سن بالا ازدواج کنی گفتم من علاقه به خانم های سن بالا دارم اولش خیلی مخالفت میکرد میگفت من دنبال یک نفرم که فقط با اون باشم و هم سن خودم باشه منم گفتم قول میدم پشیمون نشی و تا آخرش باهاتم. زیاد داستان طولانی نمیکنم با کلی چونه زدن راضی شد شماره واتس آپ بده که عکس همدیگه ببینیم.بهش توی واتس آپ پیام دادم عکس فرستادم اونم عکس فرستاد چهره خوبی داشت قد ١۶۶ وزن ۶۵ بهش گفتم خیلی خوشگلی بهت نمیاد ۵۴ ساله باشی. خیلی چت کردیم و راضی شد صیغه ام بشه چون شاغل بود قرار شد پنج شنبه شب قرار بزاریم که فرداش تعطیل باشه منم یه خونه مبله گرفتم و لوکیشن براش فرستادم با ماشین خودش اومد و گفت باید قبلش بیرون صحبت کنیم اگر اوکی بودیم بریم خونه، منم قبول کردم و من سوار شدم رفتیم یه رستوران که هم شام بخوریم هم صحبت کنیم. وقتی دیدمش با عکسش کمی فرق میکرد اما چون شهوتی بودم چیزی نگفتم فقط ازش تعریف میکردم. رفتیم رستوران صحبت کردیم اون گفت مطمئن هستی پشیمون نمیشی ولم نمیکنی چون اگر عاشق بشم تو ولم کنی ضربه میخورم منم گفتم تا آخرش باهاتم. بعد رفتیم سوپری خرید کردیم بعدش هم رفتیم خونه. بازم خلاصه میکنم که به اصل داستان برسیم. من گفتم میرم دوش میگیرم میام رفتم حمام بعد فقط با شورت اومدم بیرون. اونم لباسشو عوض کرده بود لباس بلند تا زانو بدون شلوار پوشیده بود. دستشو گرفتم رفتیم توی اتاق روی تخت بغلش کردم شروع کردم به بوسیدن و از روی لباس با سینه هاشو بازی کردم. کم کم با اجازه خودش لباسشو در آوردم که سوتین نپوشیده بود فقط شورت پاش بود. سایز سینه هاش ٧۵ بود. یکی از سینه هاشو خوردم با اون یکی بازی میکردم. کیرم داشت منفجر میشد سینه هاش خوشگل بود بعد دستمو بردم از روی شورت با کصش بازی میکردم دیدن شورتش خیسه دستمو کردم توی شورتش بهش گفتم توهم با کیرم بازی کن اونم کیرم درآورد باهاش بازی میکرد گفتم برام ساک بزن گفت تا حالا نزدم میشه نزنم گفتم باشه. بلند شدم شورتشو درآوردم شورت خودم هم درآوردم کصش کوچیک و تنگ بود چون بیش از ١٠ سال بود سکس نداشته. بهش گفتم کیرمو خیس کن بعد آروم کردم توی کصش اولش کمی دردش میکرد اما کم کم دردش کم شد و شروع کردم به تلمبه زدن. من زود ارضا میشم بخاطر همین چند تا تلمبه که میزدم درش نیاوردم مکس میکردم باز میکردم داخل کصش.همزمان سینه هاشو میخوردم.چون قبلش گفته بود بریزی داخل حامله نمیشم خیالم راحت بود.بعد از یه دقیقه مکس کردم باز کردم توی کصش گفت دارم ارضا میشم سرعتمو بیشتر کردم و همزمان با هم ارضا شدیم و روش خوابیدم تا کم کم کیرم خوابید بعد بلند شدم دستمال بهش دادم خودشو تمیز کنه و رفت دستشویی. منم رفتم توی حمام خودمو شستم اومدم بیرون. حس خوبی داره یه زن سن بالا زیرت ارضا بشه. لخت توی بغل هم خوابیدیم و صحبت کردم. دوتا بچه داشت یه پسر یه دختر. عکس دختر شو نشونم داد خیلی خوشگل بود ٣٢ سالش بود مجرد بود.پیش خودم گفتم باید مخ دخترشو بزنم باهاش سکس کنم. دقت کردم که اگر هر موقع رمز گوشی زد حفظ کنم و شماره دخترشو بردارم که بتونم مخشو بزنم. یه بار دیگه گوشیشو باز کردم من رمزشو حفظ کردم. باز با هم ور رفتیم و یه بار دیگه سکس کردیم و بار دوم زمانش بیشتر شد با پوزیشن های مختلف من داگی خیلی دوست دارم. و توی همون حالت داگی ارضا شد منم آبمو کامل توی کصش خالی کردم. وقتی باز آبمو توی کصش خالی کردم دستمال دادم گذاشت روی کصش و رفت دستشویی منم فوری رمز گوشیشو زدم و شماره دخترشو ذخیره کردم. اون شب تا صبح توی بغل هم بودیم. صبح بلند شدیم یکبار دیگه سکس کردیم. خونه تحویل دادیم اون رفت خونش. کیفیت سکسش خوب بود و قول داد که بار بعدی برام ساک بزنه و اگر خوشش نیومد دیگه ازش نخوام. اگر از داستان راضی بودید قسمت دوم هم میزارم که خیلی جذاب تره و پر از سکسه. نوشته: حامد واکنش ها : chochol 1 آموزش تماشای فیلم ها - آموزش دانلود فیلم ها - آموزش تماشای تصاویر لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
chochol ارسال شده در 19 دی اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی سکس با زن سن بالای صیغه ای و دخترش - 2 سلام دوستان ممنون بابت وقتی که گذاشتید داستان منو خوندید. خدمت اون دوستان که باور نکردن عرض کنم اولا من توی سایت همسریابی با فریبا آشنا شدم اگر برید توی سایت متوجه میشید که کسانی میان اونجا که میخوان سکس کنند پس وقتی به توافق برسند همون لحظه هم میان سکس میکنند و اغلب بخاطر بحث مالی زود راضی نیستند. حالا بیایم سر اصل مطلب وقتی صبح بیدار شدیم یکبار دیگه سکس کردم و خونه تحویل دادیم بعدش با یه سیم کارت دیگه توی تلگرام به دخترش پیام سلام دادم. شب بود که وارد تلگرام شدم نوشته بود شما؟ نوشتم راستش منم شما رو نمیشناسم من این گوشی تازه خریدم چندین شماره داخلش بود عکس پروفایل شما رو دیدم ازتون خوشم اومده اگر امکان داره بیشتر با هم آشنا بشیم.اونم حدود یک ساعت بعد جواب داد که من قصد آشنایی با کسی رو ندارم.گفتم چرا عزیزم میتونم دلیلشو بدونم؟ گفت من از کی شدم عزیز شما؟ گفتم خب خوشگل و عزیز هستی. گفت خواهشاً دیگه پیام ندید. گفتم من خیلی آدم خجالتی هستم و خیلی به خودم فشار آوردم که بهت پیام بدم چون واقعا چهره زیبایی دارید منم قصدم ازدواجه دنبال یه خانم خوب و زیبایی مثل شما هستم گفت از کجا میدونید من خانم خوبی هستم؟ گفتم از نوع پیام دادنت و سر سخت بودنت.گفتم ازت یه خواهش دارم فقط یکبار بیا همدیگه ببینیم حضوری صحبت کنیم بعد تصمیم بگیرید. گفت من شما رو نمیشناسم چجوری اعتماد کنم بیام شما رو ببینم؟ گفتم باید یکبار همدیگه ببینیم که بشناسیم. یه کافه یا رستوران قرار میزاریم صحبت میکنیم. گفت خودتو معرفی کن اگر میشه عکس شما رو ببینم. منم خودمو معرفی کردم و عکس براش فرستادم فقط میترسیدم عکسمو به مامانش نشان بده اما گفتم دیگه باید ریسک کنم. گفتم اگر میشه شما هم خودتو معرفی کن گفت مژگانم ٣٢ ساله. میدونستم اسمش مژگانه چون مامانش اسمشو گفته بود. گفتم مژگان خانم کی میشه همدیگه ببینیم؟ گفت فکرهامو کنم بهت خبر میدم گفتم بخدا تحمل ندارم اگر میشه فردا ناهار همدیگه ببینیم گفت فردا بهت خبر میدم کلی پیام دادیم بعدش هم شب بخیر گفتیم. فردا باز بهش پیام دادم اما آنلاین نبود مجبور شدم بهش زنگ بزنم اون شماره منو نداشت چون توی تلگرام شماره من پیدا نبود جواب داد گفتم حامدم منتظر خبرت بودم گفت کجا بریم گفتم یه رستوران سراغ دارم آلاچیق داره راحت میتونیم صحبت کنیم. ساعت حدود ١٢ رفتم دنبالش رفتیم رستوران توی مسیر زیاد صحبت نکردیم. ولی مژگان برعکس مامانش از عکسش خوشگل تر بود.رفتیم رستوران کلی صحبت کردیم اونم گفت من تا حالا با کسی نبودم و اعتماد برام سخته. منم گفتم قول بهت میدم از اعتمادت سو استفاده نکنم.به هر طریقی بود مخشو زدم با هم اوکی شدیم. دلم میخواست همون لحظه لختش کنم سکس کنیم اما باید کم کم جلو میرفتم اینجوری ممکن بود کار خراب بشه. حدود یک هفته کار ما شده بود پیام دادن و صحبت کردن. چند بار هم باز همدیگه دیدیم. توی این مدت یکبار دیگه مامانشو بردم خونه باهاش سکس کردم. حتی بعضی شب ها همزمان با دوتاش چت میکردم. کم کم با مژگان خیلی صمیمی شدم و حرف های عاشقانه بهم میزدیم و میگفتم دوست دارم زود مال هم بشیم.با کلی زبون ریختن و جلب اعتمادش تونستم راضیش کنم با هم بریم خونه.بهش قول دادم که کاری نکنم فقط توی بغل هم باشیم.برنامه ریزی کردیم و من رفتم یه خونه مبله گرفتم که از ظهر تا عصر بیاد اونجا با هم باشیم و با فریبا هم قرار گذاشتم که شب تا صبح بیاد پیشم.ظهر رفتم دنبالش اومدیم خونه. تا رسیدیم توی خونه بغلش کردم و بوسیدمش اینقدر بغلش نرم بود که فوری کیرم بلند شد اونم متوجه شد. بعد رفتیم روی مبل توی بغل هم نشستیم و صحبت میکردیم. من قصد داشتم اول شهوتیش کنم که اون پیشنهاد بده. با لاله های گوشش بازی میکردم و میبوسیدمش.کم کم متوجه تغییر حالتش شدم.گفت حامد چقدر دوستم داری گفتم بی نهایت دوستت دارم و میخوام برای همیشه مال من باشی. گفت بهم قول میدی ترکم نکنی. گفتم قول شرف میدم. اونم گفت من تا حالا با کسی نبودم و تا حالا هیچ پسری منو لمس نکرده تو اولین نفری هستی که گذاشتم بوسم کنی بغلم کنی. گفتم چون قراره من شوهرت بشم. اونم خندید گفت فدای شوهرم بشم بعدش بغلش کردم شروع کردم به لب گرفتن کم کم دست هامو بردم گذاشتم روی سینه هاش چیزی نگفت منم از روی لباس با سینه هاشو بازی کردم گفتم اجازه میدی مانتو در بیارم گفت حامد میترسم گفتم از چی میترسی عزیزدلم؟ گفت من دخترم تا حالا این کارو نکردن گفتم عزیزم نترس تو زن منی تا زمانی هم که رسمی زن و شوهر نشدیم دختر میمونی.گفت اگر بعد رفتی من داغون میشم چون تو بدن منو دیدی. گفتم مگه مغز خر خوردم خانم خوشگلی مثل تو رو از دست بدم. حالا اجازه میدی لباس هاتو در بیارم؟ اونم با خجالت با چشماش رضایت داد منم دستشو گرفتم بردم توی اتاق روی تخت شروع کردم به درآوردن لباس هاش. کل لباس هاشو در آوردم فقط شورت و سوتین تنش بود. بدنش خیلی سفید بود.گفت حامد خجالت میکشیدم تا حالا کسی بدن منو ندیده گفتم من فرق میکنم چون شوهرتم اونم یه لبخند زد و گفت فدات عزیزم. بازم ازش لب گرفتم و دستهامو بردم زیر سوتین با سینه هاش بازی کردم. سوتین باز کردم چقدر سینه های خوشگلی داشت سایزش اندازه سینه های مامانش بود شروع کردم به خوردن و لیسیدن سینه هاش. دستم کم کم بردم توی شورتش تا دستم به کصش خورد یه آهی کشید کصش خیلی داغ بود بلند شدم شورتشو درآوردم پاهاشو جمع کرد که کصشو نبینم گفت روم نمیشه نگاش نکن گفتم باشه باز سینه هاشو خوردم و با کصش بازی کردم. هر دوی ما خیلی شهوتی شده بودیم. منم کامل لخت شدم اما روش نمیشدم به کیرم نگاه کنه دستشو گرفتم گذاشتم روی کیرم گفتم باهاش بازی کن. اینقدر سینه هاشو مک زدم و با کصش بازی کردم که ارضا شد. بهش گفتم روی شکم بخواب. کون خوشگل و سفیدی داشت. روش خوابیدم بهش گفتم اجازه میدی از پشت بکنم گفت تا حالا انجام ندادم ولی شنیدم خیلی درد داره. گفتم اگر چربش کنم و کم کم بازش کنم دردش کمتر میشه. اما امروز انجام نمیدم میزارم یه روز دیگه که از اولش با سوراخ کونت بازی کنم که باز بشه. کیرمو گذاشتم لای پاش اینقدر گرم بود که حس میکردم داخل کصه. چند بار عقب جلو کردم آبمو ریختم روی کون و کمرش. با دستمال پاکش کردم رفتیم توی حمام بدنشو براش شستم اما پشتش بهم بود نمیزاشت کصشو نگاه کنم. از حمام اومدیم بیرون لباس پوشیدیم کمی صحبت کردیم بعد رسوندمش نزدیک خونشون. یک ساعت بعدش به فریبا زنگ زدم گفت لوکیشن بفرست دارم میام. براش فرستادم خودم رفتم خونه. وقتی اومدم فوری پرید توی بغلم چون چند روز منو ندیده بود دل تنگم شده بود.منم فوری لختش کردم بردم روی همون تختی که چند ساعت قبل دخترش لخت خوابیده بود.خودم هم لخت شدم پریدم توی بغلش لب گرفتیم و شروع کردم به خوردن سینه هاش همزمان با کصش بازی میکردم.دیگه صمیمیتر شده بودیم و راحت آه و ناله میکرد و میگفت حامد منو بکن قربون کیر شوهرم بشم.گفتم بیا روی کیرم. من خوابیدم اونم اومد روی کیرم.کصش حسابی خیس شده بود راحت کیرم رفت توی کصش با سرعت بالا پایین میشد و میگفت قربون کیر کلفتت بشم اینقدر حال داد که آبم اومد اما اون هنوز بالا پایین میشد که یهو یه آه بلندی کشید و ارضا شد.بعد کمی توی بغلم خوابیدم بلند شدیم رفتیم خودمون شستیم. اومدم نگاه گوشیم کردم دیدم مژگان چندتا پیام فرستاده نوشته حامد من علاقم بهت بیشتر شده تو رو خدا ترکم نکن. گفتم قربونت برم من تازه به عشقم رسیدم چرا ترکت کنم. گفتم صبح بیام دنبالت بریم باز همون خونه؟ گفت مگه تحویل ندادی؟ گفتم نه تا فردا ساعت ١٢ در اختیار منه. گفت باشه صبح بیا دنبالم. گفتم فردا باید کونتو افتتاح کنم اونم یه استیکر خنده فرستاد گفت بی ادبی نکن. زیاد طولانیش نمیکنم اگر راضی بودید قسمت سوم هم میزارم که چجوری کون مژگان افتتاح کردم نوشته: حامد لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده