رفتن به مطلب

داستان تریسام با زندایی و دوست زنداییم


gayboys

ارسال‌های توصیه شده


زندایی و دوست صمیمیش
 

سلام دوستان کونباز
من داوود هستم ۲۹ سالمه پیش شرکت ساختمانی دایی کوچکم کار میکنم اسم دایی من موسی هستش تقریباً یک سالی بود که ازدواج کرده اسم زندایی من مریم بود خیلی اختلاف سنی داشتن زندایی ۲۵ سالش بود ولی دایی ۳۵ سالش بود مطمئن بودم به خاطر پول دایی باهاش ازدواج کرده بود زندایی مریم یک دوست قدیمی داشت اسمش مرجان بود خیلی با همدیگه خوب بودن همیشه میومد خونه دایی پیش زندایی مریم همه جا با همدیگه بودن حتی چند وقت پیش دایی و زندایی مریم و مرجان سه نفری رفتن شمال یک روز تو شرکت بودم داشتم حساب و کتاب های شرکت انجام میدادم دایی امد گفت داوود جان من دسته چک جا گذاشتم تو خونه هرچی زنگ میزنم زندایی جواب نمیده فکر کنم خوابه میشه بری برام بیاری من اینجا مهمان دارم نمیتونم برم گفتم چشم کلید ماشین و خونه رو بهم داد گفت بالای شومینه گذاشتم بی صدا برو برش دار که زندایی بیدار نشه گفتم چشم ماشین روشن کردم رفت سمت خونه دایی رسیدم ماشین و پارک کردم درب باز کردم آروم درب حال باز کردم دیدم صدا میاد صدای عجیبی بود انگاری زندایی داشت فیلم پورن نگاه میکرد خیلی آروم رفتم داخل نگاه کردم دیدم زندایی لخته و دولا شده بود مرجان داشت از پشت تلمبه میزد موهاش گرفته بود و می‌گفت شوهرت منم جنده خشک شدم یک لحظه چشمام چهار تا شدن اصلأ انتظار دیدن چنین چیزی رو نداشتم فکر کردم مرجان دوجنسه هستش دیدم نه شورت دیلدو دار پوشیده داره زندایی میکنه.
منم خیلی آروم گوشی گذاشتم رو بی صدا رفتم پشت در یک فیلم چند دقیقه ای گرفتم دسته چک برداشتم آمدم سوار ماشین شدم چند بار فیلم نگاه کردم اولش قلبم تند تند میزد و استرس داشتم ولی بیشتر دوست داشتم فیلم ببینم در حین دیدن فیلم گوشی زنگ خورد پریدم از جا دیدم دایی گفت کجای دایی جان گفتم حرکت کردم فیلم مخفی کردم با ماشین سریع رفتم پیش دایی دسته چک بهش دادم گفت چیه دایی چرا رنگت پریده گفتم هیچی داشتم میومدم یک بچه پرید جلو ماشین زدم رو ترمز ترسیدم گفتم نزنمش گفت زدی ؟ گفتم نه دایی خیالت راحت باشه گفت باشه دایی برو یک لیوان آب بخور برو به کارات برس زندایی کجا بود ؟ گفتم نمیدونم فکر کنم خواب بود.
آمدم پشت میز نشستم دستم نمی‌رفت کار کنم همون لحظه دوست داشتم برم خونه رفتم پیش دایی گفتم حالم خوب نیست گفت برو گوشی دایی زنگ خورد جواب داد.
( اینجا صحبت های دایم با زندایی مریم بود مکالمه دو طرفه )
گفت سلام عزیزم خوبی فهمیدم داره با زندایی مریم حرف میزنه .
( منم به بهانه پول گرفتن ایستادم ببینم چی میگه )
گفت عزیزم زنگ زدم خواب بودی ببخشید دیدم جواب نمیدی به داوود کلید دادم آمد دسته چک بیاره بهش گفت آره عزیزم داوود روی شومینه بود ظاهراً آنجا زندایی متوجه شد که من آمدم دیدمشون.
گفت آره اینجاست حالش خوب نیست داره میره خونه میگه نزدیک بود با یک بچه تصادف کنه رنگش پریده گفت باشه عزیزم بهش میگم.
دایی گفت زندایی میگه مقداری خرید دارم برو براش خرید ها رو انجام بده.
گفتم دایی اصلا حالم خوب نیست میخوام برم خونه اینجا ایستادم ازت پول بگیرم و برم.
گفت چشم دایی اشکال نداره خودم میگیرم می برم خونه دست کرد تو جیبش چند تا تراول صدی درآورد یک میلیون بهم داد منم اسنپ گرفتم رفتم سمت خونه تو مسیر بودم دیدم زنگ زد جواب ندادم چند بار زنگ زد جواب ندادم پیام داد گفت زنگ بزن کارت دارم داوود بازم جواب ندادم تو دلم شور میزد رسیدم خونه دیدم کسی نیست برادرم و بابام سر کار بودن زنگ زدم به مادرم گفت رفتم خرید یک ساعت دیگه میام.
گوشی برداشت زنگ زدم به زندایی مریم زود جواب داد سلام کرد گفت تو کی اومدی خونه من خواب بودم متوجه نشدم ؟
گفتم دیدم خوابی مزاحم نشدم دسته چک بردم برای دایی مکث کرد گفت تو دیدی من خواب بودم ؟
گفتم نه آمدم داخل دیدم صدای نیست با خودم گفتم لابد خوابی دیگه من صدا نکردم دسته چک دایی بردم رفتم.
گفت مطمئن هستی من خواب بودم چیزی ندیدی ؟
گفتم اگه دیدم چشمام بستم و رفتم.
گفت ببین داوود بهتره چیزی ندیده باشی و حرفی نزنی وگرنه چندتا طلا گم شده هست میندازم گردنت که تو بردی و از کارت اخراج میشی و ممکنه دایی بندازت زندان.
گوشی تو صورتش قطع کردم پیام دادم اگه دایی فیلم خودتو مرجان ببینه متوجه میشه که بابت چی تهمت زدی دیگه زنگ نزن و لطفاً پیام نده موفق باشی.
شروع کرد به زنگ زدن به جرات میگم بالای ۲۶ بار زنگ زد منم گوشی گذاشتم رو حالت پرواز رفتم تو پوشه مخفی فیلم درآوردم چند بار نگاه کردم داشتم حشری میشدم گوشی بردم تو حمام فیلم نگاه کردم جق زدم آبم اومد بعد دوش گرفتم رفتم تخت خوابیدم.
عصری بلند شدم گوشی از حالت پرواز خارج کردم دیدم پیام که داره میاد خودش و مرجان بالای ۴۹ تماس تو پیامک ها آمد.
پیام داده بود لطفاً فیلم پاک با آبروی من بازی نکن.
مرجان التماس میکرد تو پیام ها.
هنوز دو دقیقه نشده بود زن دایی زنگ زد جواب دادم گفتم بله گفت داوود عزیزم ببخشید تهدید کردم معذرت میخوام لطفاً فیلم پاک کن.
بهش گفتم زندایی این فیلم ضامنت منه.
گفت چه ضمانتی ؟
گفتم دیگه تهدید نکنی و شرمنده پاک نمیکنم.
گفت یک وقتی میفته دست کسی آبرو من میره.
گفتم نترس فیلم پیش من محفوظ هستش.
گفت الان داییت از سرکار میاد بیا بیرون کارت دارم میخوام ببینمت.
گفتم تنهایی گفت نه با خاله مرجان میام گفتم نه تنها بیا گفت باشه.
تو پارک آب و آتش قرار گذاشتیم دیدم آمد تنها بود.
گفتم مرجان ؟
گفت جایی دیگه هستش.
گفتم گوشی موبایل رو بده.
گفت میخوای چیکار ؟
گفتم بده داد منم خاموش کردم.
گفتم حرف بزن گوش میکنم.
گفت داوود جان عزیزم ببخشید تهدید کردم من عصبانی بودم هرچی بخوای بهت پول میدم هرکاری بگی انجام میدم به خدا راست میگم جون مادرت آبروم میره زندگیم نابود میشه فقط فیلم پاک کن اگر با مرجان این کار میکنم چون دایت مشکل داره نمیتونه به من برسه.
لبخند زدم گفتم زندایی مریم گوشم پره از این حرف ها دایم هیچ مشکلی نداره من با دایم بزرگ شدم و میدونم بابت این قضیه زناشویی هیچ مشکلی نداره بگو من لزبین هستم دیگه چرا دروغ میگی.
گفت آره من لزبین هستم مرجان و من از وقتی همدیگه رو شناختیم با همدیگه بودیم و این کار ها رو میکردیم.
گفتم خب چرا ازدواج کردی ؟
گفت از دایت خوشم اومد.
گفتم نه عزیزم از پولش خوشت اومد.
گفت لطفاً پاک کن.
گفتم فکرامو میکنم.
گفت فردا صبح منتظرم بیایی پیشم میخوام برات جبران کنم بعد از جبران لطفاً فیلم پاک کن.
گفتم فکرامو میکنم.
فردا صبح ساعت ۹ بیا اینجا از اینجا میریم.
گفت چرا ؟
گفتم تو بیا.
گفت باشه.
ازش خداحافظی کردم رفتم سمت خونه.
همش پیام میداد با حرف های مختلف که منو قانع کنه که فیلم رو پاک کنم ولی منم یک خط در میون جواب میدادم که بعد پاک میکنم.
زنگ زدم یک سوئیت رزرو کردم ماشین دوستم گرفتم که فردا صبح برم دنبالش ببرمش سویت ممکن بود خودشو مرجان نقشه بکشن که برم خونه دایی بخوام زن دایی بکنم یا ازم فیلم بگیرند یا دایی بیارن بالا سرم و هزارتا چیز دیگه فردا صبح رفتم ماشین اوکی کردم آمار دایی گرفتم که تو شرکته رفتم پیش پارک ایستادم دیدم از تاکسی پیاده شد آمد نشست سلام کرد منم حرکت کردم گفت کجا میریم چرا نیومدی خونه خودم بهش گفتم نه میریم یک جا بهتر چندتا کوچه پس کوچه رفتم که مطمئن بشم کسی تعقیب نمیکنه رسیدم سویت زنگ زدم طرف آمد کلید رو گرفتم رفتیم داخل نشست رو مبل تو چشماش استرس بود دیدم اشکش درآمد گفت داوود به جان دایت تا حالا بهش خیانت نکردم تو بغل هیچ مردی نخوابیدم فقط من چند ساله با مرجان رابطه دارم به جان مادرم و بابام قسم میخورم اگه تهدید کردم ترسیدم بری به دایی بگی زندگیم نابود بشه ترو جان مادرت فیلم پاک کن فکر آبروی من باش اگر اشتباهی فیلم پخش بشه به نظر خودت چه اتفاقی برای منو مرجان پیش میاد.
مرجان حاضره تو بغلت بخوابه هرچی که گفتی هرچی که میخوای بهت میدم میدونی من شوهر دارم ولی مرجان مجرده فقط برای اینکه فیلم پاک کنی.
بهش گفتم شما فقط لز میکنید ؟
همینجوری که اشک می‌ریخت گفت آره به خدا قسم.
دلم براش سوخت گفت داوود به عزیزانم قسم تا حالا به دایت خیالت نکردم حاضرم تو بغلت بخوابم فقط فیلم پاک کنی و همینجوری اشک می‌ریخت.
رفتم دستمال کاغذی آوردم بهش دادم اشکاشو پاک کرد بهش گفتم باشه بهت قول میدم فیلم پاک کنم بلند شو بریم.
بلند شد که بره تو اتاق خواب.
بهش گفتم کجا میری ؟
نگاه کرد گفت مگه نمی‌خوای ؟
گفتم نه چون قسم خوردی تا حالا به دایی خیانت نکردی منم دوست ندارم بهت دست بزنم بریم بیرون.
با خوشحالی پرید تو بغلم شروع کرد به بوسیدنم گفت جان دایی فیلم پاک میکنی خیالم راحت باشه ؟
گفتم آره بریم بیرون دور بخوریم.
گفت برات جبران میکنم رفتیم سوار ماشین شدیم.
دیگه احساس نداشتم بخوام با زن دایی سکس کنم .
گفت کجا میخوای بریم ؟
گفتم هیچی برسونمت خونه بعد منم برم سرکار.
گفت باشه یک دقیقه بزن کنار از ماشین پیاده شد با گوشی زنگ زد داشت صحبت میکرد چند دقیقه ای طول کشید بعد آمد سوار شد گفت بریم خونمون مرجان داره میاد میخوایم دور هم باشیم نمیخواد امروز بری سرکار .
گفتم باشه رفتیم خونه .
نگاه کرد گفت فیلم پاک نمیکنی ؟
بهش گفتم فیلم تو کامپیوتر خونه هستش خیالت راحت باشه همین که رفتم بهت قول میدم پاکش میکنم نگران نباش رمز داره کسی نمیره داخلش.
گفت باشه.
تو راه شروع کرد به شوخی کردن خنده تا یک هایپر مارکت ایستادم رفت داخل و کلی چیپس و پفک ترشی زیتون و میوه ها بسته بندی و کالباس و غیره خرید آورد نشست تو ماشین گفت بریم خونه که یک مشروب حسابی بزنیم دعوت من .
گفتم بریم رسیدیم خونه سفره گذاشت وسایل داشت میذاشت زنگ زدن رفتم پشت آیفون تصویری دیدم مرجانه درب باز کردم رفتم نشستم آمد داخل سلام گرمی کرد و دست داد رفت پیش مریم همدیگه رو بغل کردن سفره که کامل چیده شده زندایی مریم رفت تو اتاق با یک شورتک که خط کسش پیدا بود و یک تاپ یقه هفت صورتی آمد مرجان گفت جون بابا برای ما اینجوری نمیپوشی زندایی مریم بهش گفت تو هم برو لباس عوض کن بیا مرجان همون پیش من مانتو درآورد شال و شلوار اونم با یک شلوارک سفید و یک تاپ مشکی که نمی پوشید بهتر بود همه بدنش پیدا بود یک دفعه دقت کردم دیدم مرجان سوتین نبسته نوک سینه ها زیر لباسش پیدا بودن.
زندایی ساقی شد و خنده دار بود من فقط مشروب میخوردم گاهی اوقات یک چیزی به اسم مزه میخوردم مرجان و زندایی مریم یک پیک میزدند کلی مزه میخوردن سینه های بزرگ مرجان داشت دیونم میکرد می‌خندید یا حرکت میکرد سینه ها تکون میخوردن کیرم راست شده بود نمیدونستم چیکار کنم زندایی مریم پرید گفت چیه داوود ؟
گفتم هیچی سرمو انداختم پایین مرجان خندید متوجه شد دستم گرفت برد زیر لباسش گذاشت رو سینه هاش یک لحظه خشکم زد گفت بیا دوست داری باهاش بازی بکن زندایی مریم می‌خندید مرجان گفت تو که لخت ما دوتا رو دیدی چه فرقی میکنه زندایی مریم گفت اون قولی بود که دادم مرجان مال خودت منم آروم سینه هاش میمالیدم ولی یکم خجالت میکشیدم یک حس عجیبی داشتم مرجان گفت بلند شو کارت دارم بلند شدم زندایی مریم گفت اذیتش نکنی رفتیم تو اتاق خواب بدون مقدمه گفت لخت شو بچه جون خودش لباس ها از تنش درآورد چه سینه های بزرگی داشت از تو فیلم بهتر بودن منم لخت شدم همون کنار تخت همدیگه رو بغل کردیم دستم بردم با کسش بازی میکردم ازش لب گرفتم گفت بیا رفت رو تخت پاهاش باز کرد گفت اول کسمو بخور منم بالای کسش زبون میزدم صدای نالش بلند شد انگشتمو کردم داخل و بازی میکردم آنقدر زبون زدم داشت دیونه میشد گفت بسه بیا بالا ولی دوست داشتم برام ساک بزنه دوتامون حشری شدیم بلند شدم همین که پاهاش باز کردم با دستم کیرمو تنظیم کردم با یک فشار تا آخر رفت داخل یک جیغ بلندی زد خودشو جمع کرد و منم شروع کردم به کردن و همینجوری تلمبه میزدم تو کسش سینه هاش بالا و پایین میشدن و گاهی می‌خوابیدم تو بغلش ازش لب میگرفتم و هی میگفت بکن وای کیر واقعی چقدر خوبه بکن و صداش بیشتر شد چشماش بست با دستاش محکم منو کشید سمت خودش چندتا تکون خورد منم تلمبه نزدم متوجه شدم در حال ارضا شدن هستش و آروم شد و من ادامه دادم خوابیدم روش محکم میزدم وسط تلمبه زدن داشتم نفس نفس می‌گفت کیر واقعی چقدر گرم و خوبه میزدم بهش گفتم آبم بریز داخل اونم دوباره داشت حال میکرد گفت بریز اشکال نداره آبم اومد تمام آب خالی کردم تو کسش واقعا تو بغلش لذت بردم بوسیدمش کنارش دراز کشیدم گفت کسم سوخت چقدر آبت داغه بلند شد با دستمال خودشو تمیز کرد رفت دستشویی منم لباس پوشیدم رفتم تو اتاق پذیرایی دیدم زندایی مریم داره میخنده گفت خسته نباشی شاه داماد خندیدم نشستم کنارش بوسیدمش ازش تشکر کردم اون گفت مرجان برای خودت من مخشو زدم که باهات باشه ولی با منم باشه چون منم لازمش دارم گفتم چشم زندایی جان زندایی مریم گفت نظرت چیه خوب بود خوشت اومد ؟
گفتم خیلی خوب بود بعد مرجان از لباس تنش کرد آمد نشست کنارم دستش انداخت دور گردم بهم گفت آخرین بازی که سکس کردی کی بود ؟ گفتم شیش ماه پیش گفت لامصب هرچی خودمو می شستم آب بود که از کسم میومد چقدر زیاد ریختی داخل خندیدم زندایی مریم گفت اوووووف زندایی مریم به مرجان گفت حال داری بریم تو اتاق ما دوتا هم یک برنامه بریم منم با سر و صدا شما زدم بالا مرجان گفت بریم ، گفتم منم بیام ؟ زندایی مریم گفت خجالت میکشم میشه نیای گفتم باشه منم رفتم تو گوشی تو اینستاگرام بودم دوتا پیک مشروب خوردم صدای ناله زندایی مریم آمد و هی میگفت بکن بکن دوباره کیرم بلند شد گوشی گذاشتم رو زمین رفتم پشت در با کیرم بازی میکردم آروم در باز کردم دیدم دوتا لخت زندایی مریم پاها رو باز کرده مرجان داره با همون شرت دیلدو داره تلمبه میزنه و دوتا تو بغل همدیگه خوابیدن منم داشتم نگاه میکردم با کیرم بازی میکردم همینجوری پشت سر هم تو کس زندایی مریم تلمبه میزد دوباره دوست داشتم سکس کنم از تو کس زندایی درش آورد داد زد جنده دولا شو زندایی مریم روی چهار دست پا ایستاد از پشت کرد داخل و تلمبه می‌زد زندایی مریم فقط صدای جیغش میومد منم داشتم با کیرم بازی میکردم صدای اح و ناله های زندایی مریم داشت دیونم میکرد از طرفی دیگه دوتا زن لخت دیدم بیشتر حشری شده بودم در باز کردم گفتم بزار هرچی میخواد بشه دوتاشون داشتن منو نگاه میکردن و سکس میکردن منم با کیرم بازی میکردم نگاهم به سینه های زندایی مریم بود که چطوری موقع تلمبه زدن بازی میکردن شهوت هزار برابر شده بود می ترسیدم برم جلو مرجان ناراحت بشه و زندایی ، یکدفعه مرجان گفت بیا جلو بکنش تو دهنش آنقدر سر و صدا نکنه جنده و چندتا محکم با دست کوبید در کون زندایی اونم جیغ میکشید رفتم جلو کیرمو بردم سمت دهنش وسط تلمبه زدن با دستش کیرمو گذاشت تو دهنش میخورد وااااااااای چه حالی بودم با یکی سینه هاش بازی میکردم که حالت ایستاده بودم ، سینه های زندایی مریم سایز سینه هاش ۷۵ بود یک دقیقه نشد با فشار آبم خالی کردم تو دهنش یکم سرفه کرد آب از تو دهنش ریخت رو تخت خواب جیغ بلندی کشید به پهلو افتاد زندایی مریم ارضا شد مرجان یکی زد پشتش گفت راحت شدی منم بعد از ارضا شدنم که تو دهن زندایی مریم شدم یک ترس عجیبی گرفتم که قرار نبود با زندایی این کار بکنم خدا کنه واکنش بدی نشون نده یا مرجان در صورتی که خودش گفته نکنه ناراحت شده باشه.
رفتم دستشویی اومدم دیدم دوتاشون لباس پوشیدن زن دایی داشت روتختی می‌انداخت تو ماشین لباسشویی که کثیف شده بود.
رفتم کنار مرجان نشستم زندایی مریم آمد گفت کسکش چرا آبتو تو دهنم خالی کردی نزدیک بود خفه بشم خندیدم خیالم راحت شد گفتم زندایی جون موقع ارضا شدن باید داخل خالی بشه گفت کوفت دیگه نگو زندایی از این به بعد بگو مریم جون مرجان گفت جووووووون زدیم زیر خنده گفتم من برم ماشین دوستم بدم تا دایی نیومده نگاه کردم گفتم مرجان عزیزم شما میخوای جای بری ؟ گفت نه عزیزم من اینجا هستم بعد بهت زنگ میزنم قرار میزاریم بیرون مرجان و زندایی بوسیدم.
آمدم برم زندایی مریم گفت داوود برای پنجشنبه صبح ردیف کن که باز دور هم باشیم گفتم چشم.
مطمئن شدم که پنجشنبه قراره با رضایت قلبی خودش بهم بده شاید گروپ زدیم.
برای پنجشنبه برنامه خوب بود بازم براتون می‌نویسم.

نوشته: داوود

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      کسی که جای پسرم بود   سلام اسم من پریسا هست 42 سالمه زود ازدواج کردم ک شوهرم دست بزن داره اصلا رابطع خوبی نداریم تو سکسم زود انزال سایز کوچیک ک اصلا رابطع نداریم مطمنم دوست دختر داره و برام مهم نی فقط ی پسر ۲۰ ساله دارم ک ب خاطر اون زیر ی سقفیم پوست سفیدی دارم کمر ساعت شنی دارم باسنمو چربی زده بودم سینه هامم 75 بدنم خیلی رو فرم بود همه همکارام روم چشم داشتن ی ۱ سال از اخرین رابطم گذشته بود ی رفیق بچگی دارم ک اونم پسرش هم سن پسرمه شوهرمو پسرم رفته بودن خونه مادر شوهرم برا جا به جایی من تنها بودم زنگ زدم رفیقم گف شوهر منم نیست بیا پیشم فقط امیر حسین هست ی کراپ سبز با لگ تنم بود روش ی مانتو پوشیدم خونش نزدیک بود رفتم پیشش ک امیر حسین بساط مشروب چیده بود گف بیا بشین پریسا نشستیم ۳ تایی خوردن رقصیدن خیلی سنگین پیک میریخت اهنگ گذاشته بودیمو میرقصدیم رفیقم ک اسمش مریم گف من میرم بخوابم به من گف تو بیا کنار من بخواب ک دیگ جا نندازم امیر حسینم تو اتاق خودش میخوابه گفتم باشه امیر گف مامان قرصتو بخور یادت نره خورد رف خوابید منو امیر باز خوردیم گوشیم زنگ خورد گفتم امیر من برم تو اتاقت تلفن حرف بزنم بعد میام گف باشه برو رفتم تو اتاق رو تخت نشستم به حرف زدن ک رفیقم ک ۵ مین دیگ میگیرمت قطع کرد تا زنگ بزنه دراز کشیدم رو تخت منتظر زنگ ک خوابم برد دیگ هیچی نفهمیدم ی ۲ ساعتی گذشته بود ک داشتم ی چی رو حس میکردم از پشت دیدم تو اتاق امیرم برقا خاموشه امیر پشتم پهلو به پهلو خوابه کیرش چسبیده به کونم اول جا خوردم ولی خوشم اومده بود خیلی وقت بود رابطه نداشتم اخه امیر هم سن پسرمه ولی کیرش معلوم بود خوش سایز بود بزرگ چون قد بلندی هم داشت گفتم بزار شل کنم کونمو دادم عقب تر ک ی جون ریز از امیر شنیدم فهمید بیدارم دستشو از پشت گذاشت رو کصم با دست میمالید خیس خالی بودم نفسام بلند شده بود گف پریسا این کونو جر میدم گفتم مامانت بیدار نشه گف قرص خورده بمبم بخوره بیدار نمیشه منو برگردوند سمت خودش لباشو گذاشت رو لبام سینمو میمالید وای چقدر خوب بود کراپمو دراورد ی سوتین زرد با شرت زرد داشتم افتاد ب جون سینه هام ک داشتم حال میکردم رف پایین لگمم از پام دراورد برقو روشن کرد گف جوون اومد لا پام شرتمو دراورد ی زبون کشید رو کصم ک اب رو اتیش بود وای خیلی وقت بود کسی برام نخورده بود جوری میخورد ک ۴ بار ارضا شدم اصلا دیگ نمیتونستم حرف بزنم اومد بالا دوباره لبامو خورد گف با لبای گوشتیت ببینم چیکار میکنی خودشم کامل لخت شد وایساد جلوم دو زانو نشستم چ کیری داشت ی کلفت ۱۹ سانتی جلوم بود عین گشنه ها کیر میخوردم اب دهنم پر بود رو کیرو تخماش گف دهنتو پر اب کنم با چشم بهش علامت دادم دهنمو پر اب کرد قورط دادم دراز کشیدم رو تخت از پشت چسبییده بود بهم تو بغلش بودم بدنمو میمالید سینه هام تو دستش بود گردنمو گوشمو زبون میزد منم تخماشو از پشت دستمو رد میکردم میمالیدم انگشتشو کرد تو کصم نالم در اومد انگشتم میکرد گفتم بکن امیر پامو داد بالا کیرشو گذاشت روش هل داد تو وای تاحالا همچین سایزی نرفته بود توم کصمو پر کرده بود اروم تلمبه ی پام بالا بود میکرد حسابی ک زودی ارضا شدم کشید بیرون دوتا پامو گذاشت رو شونش باز کرد سرعتش بیشتر کرد ک بازم ارضا شدم گف داگی شو داگی شدم مومو گرف تو دستش از کص میکرد اسپنک میزد دیگ جون داشتم انقدر ارضا شدم اومد جلوم کیرشو کرد تو دهنم خیسش کردم میدونستم چی میخواس دوباره رف پشتم گذاشت رو سوراخ کونم هل داد تو اومدم جیغ بزنم سرمو فشار داد به تخت شروع کرد گاییدن کونم داغی درد وجودمو گرفته بود موهام تو دستش بود اسپنک میزد کونم سرخ شده بود از اسپنکاش دوتا دستامو قفل کرد رو کمرم از کون میکرد ک با چند تا تلمبه محکم کل ابشو ریخت تو کونم با شرتم پاکش کرد لباسامو پوشیدیم تو بغل هم بودیم تا من رفتم سر جام اگ میخواید از سکسامون بازم بگم لایک کنید نوشته: پریسا
    • migmig
      ساک زدنم با ساپورت مامانم برای مرد سن بالا تو اتوبوس خالی   سلام به همه دوستان عزیز من ارسلانم ۲۳ سالمه قدم ۱۷۵ و وزنم ۸۰ از خودم تعریف نمیکنم واقعیت و میگم بدنم خیلی سفید چون ورزش میکنم اندامم مخصوصا پاهام و کونم عالین تقریبا از ۱۷ سالگی زنپوشی و با لباسای مامانم شروع کردم از ساپورت و شورت و جوراب گرفته تا پابند و لاک و کفش پاشنه بلند ولی اصلا رابطه نداشتم خیلی دلم میخواست ولی ترس و خجالت زیادی داشتم ولی دیگه این دو سال گذشته خیلی بهم فشار اومد دو بار ساک زدم ک اولیش افتضاح بود ولی خودم عاشق دومیش هستم و برای پارسال هستش ماجرا از اونجایی شروع شد که ما شهرستان عروسی دعوت بودیم و عروسی های ما آخرش مختلط میشه . آخر عروسی ک شد منم حسابی داشتم لباسای فامیل و دید میزدم ساپورتاشون کفشاشون پابنداشون و حسابی دلم میخواست که امتحان کنم چشمم خورد به مامان خودم دیدم ساپورت رنگ پا الماس دار مانند پوشیده وقتی دیدم تعجب کردم چون آمار همه ی لباساش و دارم و خونه خالی میشه میپوشم اما اینو تازه و برا عروسی خریده بود وقتی دیدم تصمیم گرفتم رفتیم خونه حتما بپوشم خلاصه شب تموم شد و فرداش خونه ی یکی از بستگان بودیم تصمیم گرفتیم ک برگردیم من رابطم با پسر خالم خیلی خوبه اونم اصرار کرد من بمونم و فرداش خودتم تنها با اتوبوس برگردم خانوادمم اوکی دادن و من موندم و بقیه رفتن عصر که شد مامانم زنگ زد و گفت یکی از ساک های لباس و جا گذاشته و من ببرم منم رفتم که ببینم خودش یا ن دیدم همون ساپورتی ک پوشیده بود و عاشقش شدم توی ساک یه فکری به سرم زد که برم تو اتاق بپوشمش از زیر و روشم لباسای خودم باش و همونجوری کل راه و برگردم پوشیدم و از روشم لباسای خودم فردا شد و پسر خالم منم رسوند ترمینال سوار اتوبوس شدم چون وسط هفته بود تقریبا اتوبوس خالی بود و منم رفتم نشستم ته اتوبوس ک کفش و جورابم و دربیارم و پاهام و با ساپورت ببینم و لذت ببرم اتوبوس راه افتاد و منم تنها نشسته بودم پاچه ی شلوارم دادم بالا و داشتم از دیدن ساپورتی ک دو شب پیش پای مامانم بود و حالا پای من لذت می‌بردم یه چیز تو پرانتز بگم من به خاطر باشگاه همیشه فول شیوم وسطای راه بودیم ک دیدم یه مرد تقریبا سن بالا حدود ۶۰ سالش میشد اومد و پرسید ک پاور بانک دارم یا ن منم گفتم دارم نشست پیشم ک بگیره منم اصلا حواسم به پاهام نبود یهو برگشت بهم گفت جوراب زنونه پوشیدی منم هول شدم گفتم پاهام زیاد عرق میکنه مجبورم بپوشم برگشت گفت مطمئنی فقط به همون دلیل منم خیلی حشری شده بودم گفتم این ک منو نمیشناسه بذار اگه شد یه حالی کنم برگشتم گفتم ن کلا به لباس زنونه و پوشیدنش خیلی علاقه دارم و اونم دیگه فهمید داستان چیه و درجا دستش و گذاشت رو رون پام و گفت فقط لباس پوشیدنشون و دوس داری یا بقیه کارایی ک میکننم دوس داری انجام بدی منم دیگه زدم به سیم آخر و گفتم همش و دوس دارم اینو که گفتم یه لبخند زد و دستم گرفت گذاشت رو کیرش و گفت ببینم چیکار بلدی بکنی منم گفتم اینجا میترسم کسی ببینه گفت هیچکی نمیاد اینجا و زیپ شلوارش و باز کرد و کیرش و آورد بیرون یه کیر ۱۶ ۱۷ سانتی کلفت که تا درآورد خیرش شدم و دستم و گرفت گذاشت روش و منم کم کم شروع کردم به بالا و پایین کردن کیرش چن دقیقه ای داشتم براش میمالیدم ک دیدم دستش و گذاشت پشت سرم و هدایتم کرد به سمت کیرش منم از خدا خواسته لبم و گذاشتم سر کیرش و شروع کردم به خوردن حسابی از بالا تا پایین کیرش و میخوردم و اونم دستش و از پشت کرده بود تو شلوارم و کونم و می‌مالید منم پیش خودم میگفتم پریشب فک میکردی ساپورت مورد علاقت پات باش و همزمان یه کیر خوشگل و کلفتم ساک بزنی و سرعتمو بیشتر کردم یه ۷ ۸ دقیقه گذشت ک دیدم زیاد داره تکون میخوره و سرم فشار میده ک دیدم یه چیز داغ داره پر میشه تو دهنم خواستم سرم و جدا کنم که دیدم داره سرم و فشار میده نمیذاره چند ثانیه گذشت و کامل تو دهنم ارضا شده بود منم سرم و آوردم بالا که کلی اسرار کرد که بخور منم خیلی حشری بودم همش قورت دادم که یه مزه تلخ و تندی داشت دوباره سرم گرفت گفت کیرم تمیز کن که منم دو سه بار از بالا پایین کیرشو ساک زدم و ولش کردم یه عالمه قربون صدقم رفت و شمارشو بهم داد که باهاش برای سکس کامل قرار بذارم و ۳۰۰ تومنم بهم پول داد و از پیشم رفت منم دیگه تو فضا بودم ک با ساپورت تو تنم و دهنم تونستم یه مرد و ارضا کنم و آبش بخورم آخر سرم مثل جنده ها پولم گرفتم و الانم خیلی دلم میخواد بهش برای سکس زنگ بزنم ولی میترسم از کون دادن حالا شایدم زنگ زدم معلوم نیست امیدوارم خوشتون اومده باش بوس بهتون ارسلان فمبوی. نوشته: arsalan  
    • mohsen
      عکس های سکسی و لخت داف خوشگل ایرانی 3/3 برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18