gayboys ارسال شده در 27 آبان اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان جندهی خانوادم شدم - 1 این داستان صرفا فقط برای لذت بردنه سلام اسمم میناست 24 سالمه دوسال پیش فهمیدم که پدر واقعیم زندست وقتی 15 سالم بود ناپدریم از دست دادم البته نمیدونستم که ناپدریم بگذریم از مادرم عصبانی بودم چرا نگفته پدرم کیه اونم بهانه های خودش آورده بود مثل اینکه وقتی با ناپدری ازدواج کرده با پدرمم در رابطه بوده منو باردار شده خوب از کجا فهمیدم؟ پدرم یه روز باهام قرار گذاشت اینارو با دی ان ای ثابت کرد بدون حرف زدن با مادرم رفتم خونه پدرم اولش معذب بودم اونم همینطور اما بعدش با هم کنار آمدیم خیلی دوسش داشتم دلم نمی خواست جز من کس دیگه ی رو خانوادش بدونه البته پدرم غیر من یه بچه دیگه هم داره رسول با اون مشکلی ندارم اما با نامزد جدید بابام اصلا نمیتونستم راه بیام نفهمیدم که اما متوجه شدم احساسی که به بابا دارم فقط حس یه دختر به پدرش نیست من عاشقش بودم یه عشق ممنوع… حتی بخاطرش با دوست پسرم بهم زدم چون وقتی باهاش بود حس میکردم به بابام خیانت کردم بابا با دوست پسرم مشکلی نداشت اون مثل قدیما فکر نمی کرد حتی یه بار رسول یه دختر اورد خونه بابا دلخور شد یکم باهاش دعوا کرد ولی کلا اوکی بود تو فکر این بودم که چطور به این احساسم غلبه کنم از مغزم بندازم بیرون اما نمیشد بایه پسر تو تلگرام آشنا شدم اونم افکارش شبیه من بود به یکی از خواهرش حس داشت بهم گفت که سعی کن تحریکش کنی مردا زود تحریک میشن برام پورن یا داستان با این موضوع می فرستاد میگفت بین چی دوست داره همونجوری باش کل تلاشمو میکردم نادر هم کمکم میکرد نظر میداد یه بار وقتی رسول خونه نبود یه لباس خواب سکسی پوشیدم موهامو باز دورخودم ریختم روی سینمو گردنم خیس کردم بکمم اب رو صورتم پاشیدم مثلا عرق کردم الکی شروع کردم به جیغ زدن روی تختم طوری نشستم که مثلا کابوس دیدم بلند شدم بابا و هول اومد تو کنارم ازم پرسید چی شده منم الکی گفتم خواب بد خیلی استرس داشتم که نکنه دستمو بخونم واین استرس بیشتر کمکم کرد اون فکر میکرد من از خواب وحشت کردم کنارم نشست بغلم کرد گفت چیزی نیست نترس من اینجام تو بغلش بودم واقعا نمیدونم چرا ولی داشتم گریه میکردم یکم که ارومم کرد گفت بخواب تموم شد دیگه منم نق زدم که بمونه بابا کنارم نشست نوازشم کرد چشم افتاده بود به سینه هام چون لباس زیر نداشتم لباس خوابمم خیس کرده بودم نوک سینه هام قشنگ معلوم بود خودم از دیدن خودم حشری شده بودم به بابام گفتم بخوابه پیشم که گفت کار داره باید تمومش کنه گفت در اتاق باز میزاره تا نترسم وقتی رفت پنچر شدم فوری به نادر زنگ زدم کلی غر زدم که یه فکری کنه اونم چیزی به ذهنش نمیرسید میگفت اگه به جای بابام پیشم بود حتما حاملم میکرد یکم باهام حرف سکسی زدیم بعد قطع کردم خیلی حالم بدبود داشتم منغجرمیشدم سینه هامو میچلوندم همونجوری رفتم بیرون که یهو بابامو تو راه رو دیدم با دیدنم سرشو پایین انداخت یهو دستامو از سینه هام کشیدم کنار یکم خجالت کشیدم رفتم اشپزخونه رو به روی جای که بابام ایستاده بود یکم آبمیوه برداشتم به بابام گفتم میخواد اونم اوكي داد برای جفتمون آبمیوه ریختم روی صندلی اپن نشستیم تو سکوت انبوه خوردیم بابا سکوت شکست مینا عزیزم درسته شبه هیشکی خونمون نیست اما درست نیست با هر لباسی تو خونه بگردی به لباسم نگاهی کردم سعی کردم عادی جواب بدم چرا بابا مگه چیه درست دخترم خودت باید بدونی تازه اونجوری هم که از اتاق زدی بیرون بدتر دستشو رو سینش گذاشت چلوند هم خندم گرفت هم خجالت کشیدم سرمو انداختم گفتم ببخشید بازم سکوت جو سنگین شده بود یهو گوشیم زنگ زد نادر بود بلند شدم جواب دادم تا خواستم الو بگم توریم به پام گیر کرد افتادم از درد نعره زدم اخه کلمه خورد به اپن بابا فوری امد کمکم موبایلم افتاد سرمو گرفته بودم رو زمین دراز کشیده بودم بابام گفت تکون نخور شاید آسیب جدی باشه بهش گفتم نه بابا حتی زخم نشد سرم خواستم بلند شم که دیدم نگاهش به پاهام بهتر بگم به کسم گفتم که لباس زیر نپوشیده بودم لباس خوابم قسمت ساتنش رو شکمم جمع شده بودش توری ادامه ساتن رو کسم بود تادیدم خیرست بلند نشدم خواست خودشو جمع جور کنه که الکی اها ناله کردم پاهامو خم کردم تا دیدش بیشتر بشه از نگاهش حشرم زده بود بالا بابا بلند شد منم بلند کرد گفتم نمیتونم وایسم منو رو مبل نشوند رفت یخ بیاره از فرصت استفاده کردم بند کمرمو شل کردم یکی از پاهامو کامل لخت کردم همینطور یکی از شونه هامو بابا آمد یخ گذاشت رو سرم تا ورم نکنم چشمش پایین بود حرسم گرفت صداش زدم بهم نگاه کرد الکی گفتم تشنمه (نمیتونستم بگم کیرت میخام دیگه) رفت آب بیاره… اب ازش گرفتم بازم سکوت دیگه حشرم داشت منو میکشت باخشم بلند شدم برم اتاقم تعجب کرد گفت بذار کمکت کنم منم عصبی گفتم نه هی میگفت چی شد چرا یهو دیوونه شدی دختر منم رفتم اتاقم درو بستم میخواستم زار بزنم گریه کنم که پشتم اومد بغلم کرد چی شده دخترم درد داری الکی گفتم اره بغلم کرد منو بوسید خودمو بهش فشار میدادم یکم بهش نگاه کردم نفسش به صورتم میخورد بوی میوه می دهد توی نفسش نفس کشیدم ناخوداگاه لبمو بوسید شوکه شدم اونم شد یهو عقب کشید باید تا تنور داغ بود میچسبوندم چسبیدم بهش لبشو خوردم اونم با اکراه بوسید ولی بعدش از من وحشی تر شد سینه هامو میمالید لبمو میبوسید سینه هامو از لباس درآورد یکم نگاه کرد بعد شروع کرد خوردن یکم بعد منو برد رو تخت خوابوندم کامل روم خیمه زد شروع کرد سینه هامو خوردن ناله میکردم دستمو از بدنامون رددادم گذاشتم رو کیرش همین که رو کیرش دست کشیدم ناله بلندی کرد پر از لذت شدم کیرشو تو مشتم گرفتم نالش بلندتر شد شروع کرد با ولع بیشتر خوردن سینه هام نوکشونو گاز میزد بالاخره بلند شد کمرمو باز کرد لباس زد کنار بهم خیره شد از سر تا پامو نگاه میکرد خجالت شهوت از سرو روم میبارید دستشو اروم برد سمت کس خیسم انگشت شستش رو چوچولم میکشید ناله میکردم دخترم چه خیس شدی حرفی نزدم بایه دستش چوچولمو میمالید با دست دیگش انگشتم میکرد اول یه انگشت بعد سم دومی و بعد سومی تندتند با انگشتش توم تلمبه میزد ناله میکردم اون ادامه میداد یهو انگشتشو تو کسم نگه داشت انگشتاشو توم تکون میداد ارضا شدم بدنم عرق کرده بود کوسم به شدت نبض میزد نفس عمیق کشیدم تازه کیرشو درآورده بود داشت بهم نگاه میکرد جق میزد با این صحنه دوباره حشری شدم رفتم سراغ کیرش دستش رو کنار زدم شروع کردم به خوردن ناله های بلندی می کرد سر کیرشو میک میزدم بعد تا حد ممکن تو دهنم فرو میکردم میاوردم بیرون تخماشو گذاشت دهنم میک میزنم گاهی هم مثل بستنی لیس میزدم چه ناله میکردم منو کنار زد خوابوند لحظه که منتظرش بودم رسید روم خیمه زدکیرشو کردتوم یکم نگهداشت نفسم برید و بعد شروع کرد به تلمبه های اروم زدن جفتمون نفس نفس میزدیم کم کم تلمبه هاش تندتر شد جوری که کوسم حس سوختن گرفت ناله میکردم جیغ های اروم شلاپ شلوپ صدای کسم بیشترین لذتو بهمون تزریق میکرد یهو گفت داره ارضا میشه منم داشتم برای بار دوم ارضا میشدم کشید بیرون ریخت رو شکمم کنارم افتد یکیم نفس تازه کردیم بلند شد بره گفتم بمونه اونم در اتاق قفل کرد تا اگه رسول آمد نبینه اومد بغلم کرد خوابیدیم دل تو دلم نبود برای نادر تعریف کنم از خواب بیدار شدم بابا رفته بود هیچکس خونه نبود گوشیم چک کردم اس داد بود باید بره بیمارستان حال مریضش بده رسول هم تاده میاد خونه انگار دیشب پارتی ویلای دوستش بودن به ساعت نگاه کردم ساعت ده نیم بود لباس عوض کردم رفتم پایین رسول داشت صبحونه میخورد تا منو دید گفت بیدار شدی خوابالو چیکار کردی که این همه میخوابی یاد دیشب افتادم خیلی خجالت کشیدم اما پر لذتم شدم رفتم کنارش نشستم نمیدونم اما با حرفاش سیخ شدم دیشب خوش گذشت خودمو زدم به اون راه تو باید بگی رفته بودی پارتی پوزخندی زد گفت یک برگشتم برای برداشتن فلشم یهو یخ شدم خدایا نکنه مارو دیده با حرف بعدیش دیگه جای برای انکار نبود روتخت خوب چیزی هستی با بدبختی دل کندم برگشتم پارتی سرخ شدم نمیدونستم چی بگم انگار کرده بودنم تو ماکروفر نفسم تنگ شده بود از ترس اضطراب سرگیجه گرفتم وقتی حالمو دید بهم آب داد چته یهو چی شدی کنارم نشست نترس چرا میترسی کسی کاریت نداره اصل کاری دیشب تو تخت بود حالت تهوع گرفتم اشک میریختم بامهربونی یهوی بهم گفت مینا تو رو خدا گریه نکن نمیخوام اذیتت کنم که فقط حرف زدیم حرف نمیزدم کنارم نشست نوازشم کردی دلم میخواست برم اتاقم تا بابا بیاد بیرون نرم اما نمیشد کمرمو نوازش میکرد تو گوشم گفت تو خیلی جذابی انگشت کشید از رو گردنم تا سینم دستشو رو سینم نگهداشت آرومو آهسته چلوندم حیلی یکم خشن دستشو برداشت شروع کرد بوسیدن لبام پسش زدم ولی اون منو محکم نگهداشت لبامو گاز میزد دردم میومد اشکم میومد تا اشکامو دید اشکامو دید عصبی شد چع مرگته ها توکه این کاره ی چی میشه الان زیرم بخوابی دوباره منو بوسید به زور لای پامو باز کرد دستشو گذاشت رو کسم از رو شلوار میمالید تحریک شده بودم منم همراهیش میکردم بعد بوسیدن دستمو گرفت برد تو اتاقش جای که اصلا راهم نمیداد منو انداخت رو تخت تاپ شلوارمو دراورد خیلی سریع پیشرفت من درست حشری شده بودم لباس خودشو کند تمد رو تخت منو تو بغلش چلوند بعدم شروع کرد به خوردن سینه هام بایه دستش چوچولمو میمالید خیس خیس شدم رفت پایین پاهامو باز کرد سرشو برد بین پاهام شروع کرد به خوردن ولی که چه لذتی داشت همینجوری ازم اب میومد رسول سرشو بالا آورد خندید شیر آب باز کرد خجالت کشیدم دختر به حشری تو ندیدم دوبار رفت برا خوردن بدنم می لرزید ارضا شدم بلند شد کیرش که تا حالا کیر به این بزرکی ندیده بودمو کرد توکسم یهو باتمام قدرت حیغ بلندی زدم کیرشو می چپوند توش جا نمیشد جیبام بیشتر شد خودشو انداخت روم کیرشو هل میداد توم نفسم بند شده کشید بیرون دوباره مثل اول چپوند توم چند بار اینکارو کرد دوباره ابم اومد تو گوشم زمزمه میکرد الان بیشتر از دیشب حال میکنی کس تنگت جر میدم با عجز ناله میکردم به این فکر میکردم نمیخواد ارضا بشه کیرشو کشید بیرون بهم گفت داگی استایل شم گوش کردم از پشت محکم تلمبه میزد جیغ میزدم با صدام بیشتر حشری میشد تلمبه میزد انگشتش رو سوراخ کونم فشار میداد کونم میسوخت ولی مهلت اعتراض داشتم تلمبه هاش محکم تندتر میشد یه توف درکونم انداخت انگشتش میکرد تو کونم کونم حس جرخوردن داشت گریم گرفت یهو نگهداشت کیرش توکسم بود حرکت نمیکرد یکم خودشو کج کرد ازرومیز یه چیزی برداشت یه ماژیک نازک بود تا دیدمش فهمیدم خواستم از زیرش در برم ولی نذاشت قبل هر حرکتی نگهم داشت چند تا تلمبه دیگه توکسم زد که پر از لذت شدم درکونم دوباره توف انداخت ماژیک اروم اروم فرو میکرد ناله میکردم درد داشتم توم همزمان تلمبه میزد اروم باش الان تموم میشه ماژیک توکونم بود کیرش تو کوسم تلمبه میزد از چند دقیقه پیش ملایم تر بود کونم به ماژیک عادت کرده بود اروم هماهنگ با کیرش ماژیک حرکت میداد تا حالا همچین لذتی نچشیده بودم بهم گفت حال میکنی جنده کوچولو از طرز گفتنش تعجب کردم کیرش ازکسم کشید بیرون برم گردون ماژیک هنوز توکونم بود 69شدیم کیرش تودهنم کرد یکم تلمبه زد عق می زدم بعد کیرشو سپرد بخودم سرشو برد بین پاهام کوسمو میخورد ماژیک بادستش ماژیک تو کونم حرکت میداد کیرشو میک میزدم میخورم تخماشو ماساژ میدادم برای بار سوم ارضا شدم اما اون هنوز انرژی داشت وقتی دید دوباره ارضا شدم بهم گفت ناامیدم کردی البته دیشبم رو کاربودی قابل قبوله برم گردوند گفت وقتشه منم ارضا شم داگی شدم انتظار داشتم کوسم بزار اما ماژیک کشید کیرشو به زور فشار داشت تو کونم میکرد وقتی دید نمیشه رفت وازلین آورد کونمو چرب کرد بعد کیرشو با وازلین پوشوند دوباره برگشت سروقتم کیرشو بافشار داد توکونم جیغ میزدم پاره شده بودم رسما کیرش توکونم نگهداشت دستشو اززیر رد کرد کوسمو میمالوند کونم جابازکرد اروم تلمبه میزد سوزش جاشو به لذت داد تلمبه هاش عادی شد برام لذت بهم تزریق میکرد ماژیک این دفعه تو کوسم کرد لیز میخورد اما رسول نگهش داشت تلمبه ها تندتر شده ناله هاش بیشتر شد فهمیدم وقت ارضا شدن تلمبه هاش شدید شدید تر شد بالاخره ارضا شد روم افتاد کیرش هنوز تو کونم بود هنوزم ماژیک توکوسم نگهداشته بود یکم کشید کنار که اذیت نشم باوزنش ولی کوس کونم هنوز در اختیارش بود تو بغلش بودم آفرین جنده کوچولو من کیرشو دراورد برم گردوند روم خیمه زد لبامو خورد بعد بلند شد ولی من حال بلند شدن نداشتم لباس پوشید کنارم نشست کوسمو نوازش میکرد ازین به بعد جنده منی هر وقت خواستم باید بهم بدی ماژیک که کنار کسم افتاده بود برداشت دوباره توکسم کرد فشارداد ناله ریزی کردم گفت شنیدی یا نه گفتم باشه بلندم کرد تو بغلش کشیدم: دیشب وقتی بهم زنگ زدی بعد صدای جیغت آمد دلم رفت فوری اومدم خونه بعددیدم بالاخره موفق شدی بابا داشت توکوست تلمبه میزد دلم میخواست بجاش من میبودم تعجب کردم من دیشب به نادر زنگ زدم گیج نگاهش کردم خندید گفت این روزا میشه با نرم افزار صدارو تغییر داد جنده کوچولوی من این همه مدت با رسول درباره خودم حرف میزدم وخودم نمیدونستم لبمو بوسید مرسی عشقم … بابا شب اومد تو مدت نبودش رسول کلی بهم رسید تا انرژی بگیرم ساعت یک بود رسول رفت خوابید اما من خوابم نمیبرد رفتم اتاق بابا تا منو دید خودشو زد به اون راه ولی من خودمو انداختم بغلش شبش کاری نکردیم چون هم خسته بود هم بی میل منم توانشو نداشتم فقط خوابیدیم ازون به بعد شدم جنده کوچولوی داداش رسولمو عروسک جنسی بابام یه شب با نقشه رسول خودم به بابا زیادی مشروب دادیم وقتی داشت باهام سکس می کرد رسول هم بهمون ملحق شد کیر بابا تو کوسم بود کیر رسول تو دهنم تلمبه میزدن زیر دوتاشون بودم داشتم لذت میبردم من جنده خانوادم بودم هستم لطفا به نوشتم نظر بدید نوشته: هلوی خیس واکنش ها : arshad 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
arshad ارسال شده در 28 آبان اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان جندهی خانوادم شدم - 2 این داستان صرفا برای لذت بردنه منو انداخت روی تخت هنوز لباس کارش تنش بود کراوات شل کرد اومد دامنمو زد بالا شورتمو دراورد رفت بین پاهام کوسمو میخورد زبونش میکشید روچوچولم بعد میک میزد ناله میکردم سر بابا رو فشار میدادم رو کسم اونم برام میخورد ناله هام بیشتر شده بود زبونش توکسم میکرد داشتم میمردم دستشو اورد بالا انگشتاشو تو کسم کرد چوچولمو میک میزد عادتشو میدونستم باید یه بار دهن ارضا میشدم بعد باکیر انگشتاشو حلو عقب میکرد چوچولمو میک میزد یهو ایستاد به پشتش نگاه کرد رسول تو آستانه در ایستاده بود بیچاره شکه شد سریع بلند شد من همونجوری دراز کشیده بودم سینه هامو میمالیدم رسول پسرم… خواست ادامه بده که رسول پیک تو دستشو سر کشید اند طرف من انگار بابا رو اصلا ندیده بود باهرزگی سینه هامو میمالیدم زل زده بودم بهشون کاش نقشمون میگرفت رسول نشست سر تخت دستشو کشید رو کسم _پس رابطه پدر دختری این شکلیه بابا چیزی نگفت فقط ایستاده بود رسول برگشت به بابا گفت میخوام رابطه خواهر برادری رو ببینی سرشو اورد جلو لبمو میبوسید انگستشو کرد تو کوسم بابام شکش بیشتر شد ناله میکردم رسول بلند شد بهم گفت بلند بشم بلند شدم رفتم طرف بابا یه لحظه فکر کردم از شک مستیش پریده تو چشام زل زد هنوز خمار بود دلم براش قنج میرفت دستشو گرفتم گذاشتم رو سینم که از لباس درآورده بودم لبشو بوسیدم مزه مشروب از معاشقه لبامون حس میکردم سینمو میمالید رسول از پشت امد گردنمو میخورد کونمو چنگ میزد بالاخره بابا لباشو از لبم برداشت سینه هامو میچلوند حس کردم رفتارش خشن تر شده نوک ممه هامو میکشید رسول از پشت خودشو بهم میمالید کیر گندش خوب حس میکردم بابا ازچلوند سینم دست کشید بندای تاپمو باز کرد رسول هم تایید دامنمو پایین کشید حالا لخت بود دوتاشون بهم چسبیده بودن منو دستمالی میکرد رفتیم سر تخت من دراز کشیدم رسول پاهامو داد بالا شروع کرد به خوردن کوسم وحشیانه میخورد چوچولمو با دندوناش میگرفت ناله میکردم بابا داشت لباساشو در میاورد به مانگاه میکرد مثل مار به خودم میپیچیدم رسول انگشتاشو کرد تو کوسم همون تو تکونشون میداد کشیده شدن انگشتاشو به دیواره کسم با تمام وجود حس میکردم کلی اب ازم امده بود کوسم صدای شالاپ شلوپ میداد بابا لخت شد اومد لب تخت خودمو کج کردم تا به کیرش برسم تا چشمم به کیرش افتاد چشمم گشاد شد کیرش از همه وقت بزرگتر شده بود حتی از دفعه اولی که بهش کس دادم کیرشو گذاشتم دهنم میک میزم سعی میکردم بکنم کامل دهنم اما رسول داشت باکسم ورمیرفت اه ناله هام شدت گرفت بابا عصبی شد اومد رو تخت کیرشو چپوند دهنم رسما داشتم خفه میشدم بعد کشید بیرون دوباره کرد دهنم حس کردم داره حسودی میکنه برای همین کیرشو میک زدم سعی کردم بفهمه بهش توجه دارم دهنم تا آخر باز میکردم تا کیرشو فشار بده تو دهنم عق میزدم تا نفس تازه میکردم کیرشو میکرد دهنم رسول پاهامو بیشتر بالا دادچون بخاطر بابا دید نداشتم کیرشو رو کوسم حس کردم داشت میمالوتد به چوچولم دلم میخواست زودتر ببره تو دستمو بردم پایینو کیرشو خواستم هدایت کنم تو کوسم اما نزاشت عصبی بودم تشنه کیر میدونستم میخواد التماس کنم بابا بالاخره اروم پاشد نفس نفس میزدم رسول همچنان کیرشو میمالید به کسم باعجز ناله کردم رسول بکن توم داداش توروخدا کیرمیخام لبخند خبیسانه زد افتاد روم کیرشو نکرد تو کوسم فقط روی کسم میکشید شروع کرد به خوردن سینه هام کیر بابا تو دستم بود براش جق میزم اونم لبامو میبوسد زبونامون بهم تاب میدادیم که یهو رسول کیرشو بدون مقدمه کرد توکسم جیغ بنفشی زدم همونحوری کیرشو نگهداشت توم چوچولمو تند تند میمالید بدنم بدجور لرزید ارضا شدم هنوز هیچ تلمبه نزده بود کیرشو کشید بیرون هردو داشتن بهم نگاه میکردن یه چیز بینشون مشترک بود باید اول منو ارضا میکرد بعد که بی حال میشدم دوباره نیفتادن به جونم تا خودشون ارضاع بشن تواین مدتم من چند بار آبم میومد قبل سکس قرص خورده بودم کلی دارو تقویت جنسی تا بتونم به جفتشون سرویس بدم بیحال بودم بدنم میلرزید بابا اومد خوابید رو تخت منو کشید رو خودش کیرشو تنظیم کونم کرد با دو حرکت کردش توم رسولم امد رومون کیرشو کردتو کوسم هماهنگ تلمبه میزدن داشتم زیرشون ازلذت جون میدادم باکیزاشون کوسو کونمو پرخالی میکردن ناله هامون شدیدتر شده بود تمام تنمون عرق کرده بود رسول پاهامو بالا نگه داشته بود بابا سینه هامو میچلوند تو همین هین جیغ زدم دوباره ارضا شدم اما اونا قسط نداشتن تموم کنن باهام جاهاشون عوض کردن دوباره شروع کردن به کردنم بدنم بی حس شده رسول تو کونم تلمبه میزد کیرش از مال بابا بزرگتر بود یه خورده اذیت میشدم بابا توکوسم تلمبه میزد سینه هامو میخورد اونقدرداغ شده بودیکه خیس عرق بودیم حس میکردم از گرما پوستم داره میسوزه بالاخره ناله های رسول رنگ دیگه گرفت فهمیدم داره آبش میاد همزمان با رسول بابا به نفس نفس افتاد اول رسول ارضا شد کونمو پر آب کرد بابام بعد از چند بار تلمبه زدن خودشو خالی کرد تو کسم اون شب لخت خوابیدیم دستاشون رو بدنم حرکت میدادن در حال که ابشون از کوس کونم میریخت بیرون. نوشته: هلوی خیس لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده