gayboys ارسال شده در 16 آبان اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان سکس شانسی با خانم معلم بعد از سالها سلام دوستان این داستان سکس من با خانم معلم کاملا حقیقت داره ومن ازکلاس چهارم ابتدایی یه جورایی عاشقش شده بودم من شهاب هستم ۴۸ساله کیرم ۱۸سانته باقطر۴سانت کمی از دوران ابتدایی که عاشق خانم معلم شده بودم براتون بگم اسمش زری بودتومدرسه به فامیلی صداش میکردم ولی بیرون از مدرسه زری خانم میگفتم تومحله خودمون زندگی میکردازخونش تاخونه ما۳دقیقه زمان میبردوخرید باکاری اگه داشت به خونه ما زنگ میزد میگفت شهاب جان بیاکارمنوانجام بده بعدبروسراغ درسهات ومنم میرفتم از خودش بگم قدبلندباچشمای سبزرنگ بدنی سفیدوکون گنده ای داشت کلا استایل بدنش ۲۰بودجداازاینکه معلم من بود خونه ماهم رفتوآمد داشت با مادرم دوست صمیمی بودبگذریم من درس خواندم تادیپلمم رو گرفتم به خانوادم گفتم دیگه نمیخام درس بخونم میرم خدمت سربازی آخه عاشق ارتش بودم میخواستم استخدام ارتش بشم ولی پدرم اجازه نمیدادارتش برم منم دیدم درس خواندن من بی فایده هست به همین خاطر برای کنکور شرکت نکردم وازدانشگاه رفتن امتناع کردم رفتم خدمت بعداز۲سال که خدمت من تمام شده بود اومدم دنبال کارمیگشتم یک روز زمستانی بعدازظهر از خونه بیرون زدم که برم خونه دوستم بعدباهم بریم پیش یکی از دوستای دیگمون اومدم سرکوچه دیدم زری خانم بایک چادرسفیدگل گلی جلوی درخونش توکوچه ایستاده بعدسلام و احوالپرسی گفت شهاب جان درخونه روقفل کردم هرکاری میکنم قفل باز نمیشه کلیدروازش گرفتم رفتم سراغ در هرکاری کردم بازنشدخلاصه رفتم از خونه روغن دون رو گرفتم اومدم با روغن کاری قفل دربایک مصیبت درروبراش با کردم درکه بازشدبی هوادستش روگذاشت لایه در مشغول صحبت کردن بامن شدومنم خواستم نبود که زری خانم انگشتش لایه درقرارداره اومدم درروببندم ببینم قفل دوباره گیرداره یانه ناگهان دیدم زری خانم جیغی زدوصداش رفت آسمون گفتم چی شده دیدم دستش لایه درمانده ومن درروبستم سریع درروبازکردم رفتم سراغش برای اولین باردستشوگرفتم دیدم عین چهارتا انگشتش ناخناش سیاه شده دلم غش رفت سریع بردمش تو خونه رفتم یک لگن کوچیکم پیداکردم سیراب داغ روبازکردم کمی نمک تواب ریختم اومدم جلوش نشستم دستش رو گرفتم بااب نمک شروع کردم به ماساژ دادن دستش به کمی ماساژ دادن دیدم کیرم بلند شده واززیر شلوار پارچه ای که به تن داشتم سیخ شده و کاملا تابلو شده میخواستم دستموببرم روکیرم روجابجاکنم دیدم نمیشه زری خانم جلوی من نشسته منومیبینه بعدازکمی ماساژ دستش گفت شهاب جان میری یک لیوان آب سردبرام بیاری گفتم چشم پیش خودم گفتم پسرخاک برسرت شدبلندبشی کاملا میفهمه همانطورکه نشسته بودم کمی چرخیدم پشتموکردم بهش ازجام بلند شدم براش آب اوردم موقع آب آوردن دیدم زری خانم چشم ازمن برنمیداره فهمیده بود کیرم بلند شده همش نیشخندمیزداب روبهش دادم با جلوش نشستم موقع خوردن آب چشمش به کیرم بودکمی نگاه کردبعدناخوداگاه زدزیرخنده در دستش روکلا فراموش کرده بود گفتم زری خانم چیزی شده که اینطوری میخندی اولش حرفی نزدبعدکلی اصرارگفت ای شیطون اینجوری اگه پیش بره پدرومادرت بایدزودبرات زن بگیرن وای بحال اون دختری که میخادزنت بشه چون تومشخصه که خیلی شیطونی کردنودوست داری گفتم نه بابا من فعلا قصد ازدواج ندارم به من گفت شهاب کوچولوت طاقت نمیاره میخوای عذابش بدی دیدم همه چیزروفهمیده ودیده کیرم بلند شده دل روزدم به دریاهرچی میخادبشه بزاربشه دستم روانداختم پشت سرش سرشواوردم جلولبموگذاشتم رویه لبش ازش لب گرفتم درحین لب گرفتن دستم روبردم سینشوگرفتم عجب سینه توپی داشت پاهاش رودرازکردم افتادم روش پیراهنشودادم بالا سوتینشم دادم بالا شروع کردم به خوردن سینه هاش ازبس که شهوتی شده بودم خدایی اصلا نفهمیدم کی لباسهای خودم وزری خانم رود آوردم پاهاش رو دادم بالا کیرموگذاشتم درکوصش دیدم خیسه خیسه بایک فشارکوچولوکیرم روتاته کردم توکوصش دقیقه ده دقیقه داشتم تلمبه میزدم دیدم زری خانم خودش رو جمع کرده داره میلرزه فهمیدم که ارضاع شده منم بعدازچندتاتلمبه زدن دیدم ابم داره میاد گفتم زری خانم ابم داره میادکجابریزم گفت بریزتوکوصم که این اومدریختم توکوصش دوباره ازش لب گرفتم بوسش کردم بلند شدم رفتم دستشویی خودموشستم اومدم لباسمو پوشیدم از خونه زدم بیرون البته سکس بازری خانم هنوز ادامه داره بیشتر شب میرم پیشش وتاصبح همونجاپیشش میمونم و میخوابم عزیزان ببخشید استان اگه کمی طولانی شده این داستان اولین باری هست که نوشتم براتون بازم براتون داستان میزارم 🌹 نوشته: شهاب لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده