رفتن به مطلب

داستان سکسی خواهرزن پر رو


kale kiri

ارسال‌های توصیه شده


خواهرزنم از رو نمیره
 

با سلام خدمت دوستان عزیز کونباز
دوباره عمو جمشید اومده با یه سری داستان‌های تازه سریالی که تو این ۳،۴ ماه برام پیش اومده.
واما در مورد نظرات بعضی از کاربران که تو یکی از داستانها گفته بودن در مورد خصوصیات لاله خواهر زنم بنویسم.
لاله جون من یک خانم ۴۸ ساله با قد حدودا ۱۶۵ و وزن نهایت ۶۵ با چهره ای خیلی زیبا و دلنشین چشم و ابرو مشکی بینی کاملا طبیعی و بدون هیچ دستکاری و تغییر با لبهای طبیعی خیلی خوردنی سینه های تقریبا ۷۵ بسیار سفت و سربالا بدون یذره افتادگی با نوک قهوه ای روشن و گندمی سفید که هرچی از تیپ و قیافه لاله جون بگم کم گفتم.
خلاصه بگم که اصلا بهش نمیاد ۴۸ ساله باشن هر کسی نگاه بکنه بیش از ۳۰ سال اصلا بهش نمیخوره چه از لحاظ تیپ و قیافه یا شکم و کوس و کون. اصلا انگار این زن خلق شده فقط برا سکس. متأسفانه همیشه گفتن میوه خوب تو جنگل مال شغاله. فقط برای تعریف لاله خانم یه چیزی بگم کافی باشه که قبلا هم تو یکی از داستانها گفتم که تو سن ۴۰ سالگی چند تا پسر ۲۵ تا ۳۰ ساله براش خواستگار دراومده بود. چرا که اصلا بهش نمیاد ۴۸ ساله باشه، به جرأت میتونم بگم ۲۰ سال جوونتر از خودش نشون میده.
و همچنین یکی از کاربران عزیز گفته بود که اگر خانمی خواست بده تو گاو صندوق هم نگهداری کنی میده نمیتونی مانعش بشی واقعا همینطوره، البته در این مورد یه داستان مفصلی هست که خارج از بحث این سایته و حوصله بر.
بگذریم در هر صورت ممنونم از همه عزیزانی که داستانهای بنده میخونن، حالا هر واکنشی هم نشون میدن قابل احترامه.
اگر یادتون باشه من قبلا گفتم که ما توسط بچه‌های لاله لو رفتیم و تا حدودی رابطه ما محدود شده و فقط تماس ما یک طریق یه گوشی ساده و یه خط جا مونده که فقط لاله میتونن زنگ بزنن.
بعد لو رفتن فقط دوبار تو روستا باهم سکس داشتیم که تو دوتا داستان قبلا ارسال کردم که آخریش آبان ماه بود. از آنجایی که دیگه بچه‌های لاله خیلی سختگیری می کرد و منم با وجود علاقه بیش از حدی که به لاله دارم، ولی ریسکش خیلی بالا بود دیگه تو خیال خودم میخواستم با لاله تمومش کنم. تو این فاصله با یکی از بستگان نزدیک لاله که حدود ۸ از لاله جوونتره و خودش هم مطلقه هستش، منم بنا به دلایلی چند سالی میشد با این خانم رابطه نداشتیم، شانسی یه پیام مناسبتی بهش دادم بلافاصله دیدم جواب داد، بعدش نوشت چه عجب یادی از ما کردی و از این حرفا.
منم گفتم ببخش پیام اشتباهی اومده برات که گفت فکر نمی کنم این پیام اشتباهی برام ارسال بشه، این پیام خودش حامل پیامهای زیادی هست. من اینجا احساس کردم که بله خانم که اسمشو تو داستان میذارم آذر، داره بهم خط میده.
نوشتم مثلا چه پیامهایی، دیدم نوشت بعدا بهت میگم، حالا احوال خودت چطوره از این حرفا، چون اونم میدونست خانم من مریضه بیشتر سوالاتش رو برد طرف خانمم.
بالاخره خیلی طولانیش نکنم رابطه مجازی ما با این آذر خانم شروع شد. منم تو یکی از تماسهایی که با لاله داشتم بهش گفتم جریان رابطمون با آذر خانم رو. و از آنجایی که لاله نیز با آذر حدودا ۸ ساله باهم قهرهستن تا بهش گفتم، برگشت گفت جمشید نکنه با آذر بهم بریزی منو فراموش کنی. اولش گفتم نه بابا من یه تار موی تورو با صدتا آذر عوض نمیکنم. واقعا هم عوض نمیکنم، هر چند آذر ۸ سال از لاله جوونتره و خیلی هم خوشگله ولی لاله واقعا یه چیز دیگه است.
ولی کم کم بهش گفتم لاله ببین بچه‌هات فهمیدن لو رفتیم اگر یه اتفاقی هم بیفته به باباشون میگن اون موقع دیگه باید کلا از دنیا جمع کنیم، تو اجازه بده من با یه خانمی صیغه بشم چون منم واقعا نیاز دارم تو هم که نمیتونی من دارم اذیت میشم.
آقا چشمتون روز بد نبینه تا اینو گفتم لاله واقعا قیامتی بپا کرد چه قیامتی، که بله تو وقتی آذر جونتو پیدا کردی میدونستم منو ول میکنی، ولی گفت جمشید بذار یه چیزی بهت بگم خدا را شاهد میگیرم بروح دخترم به روح خواهر جوانم هر لحظه بشنوم تو با آذر بهم ریختی فرداش باید باهم بیایید تو مراسم ختم من درجا خودمو میکشم.
گفتم یعنی تو لاله جون من تورو دوستت دارم ولی نمیشه که تا آخر باهم ادامه بدیم تو شوهر داری، برگشت گفت گور بابای شوهر. من بهت گفتم اول و آخر شوهر من تویی.
گفتم خب حالا من اومدم تهران چطوری میتونی منو ساپورتم کنی، گفت تو کارت نباشه بیا ببین چیکار میکنم برات. تا اینکه اواخر آذر ماه برا خانمم وقت دکتر گرفتم که ببرمش تهران. اینم بگم که ما هر روز بجز روزهای تعطیل با لاله تلفنی حداقل ۱ ساعت حرف میزنیم. که من بهش گفتم میخوام بیام تهران گفت باشه بیا من ردیف میکنم. گفتم چجوری. گفت جمشید ببین من هفته ای یکبار میرم مادرمو می برم حموم، مادرش هم فقط با واکر داخل خونه میتونه راه بره که برا خودش غذا و چایی اینا درست کنه برا رفتن به حموم و دستشویی حتما باید یکی کمکش کنه که فقط به خاطر دستشویی به یکی از همسایه هاش ماهی دو تومن میدن که روزی ۳ بار میاد اگر نیاز داشت میبرتش دستشویی.
چون حمام دستشویی بیرونه تو حیاط مشترکا دو سه تا در باید رد بشه که خودش اصلا نمیتونه.
بالاخره گفت جمشید من میخوام ننه رو ببرم حموم بعد اینکه بچه‌ها رفتن مدرسه شوهرم منو میبره خونه ننه از اونجا میره سرکار، بهت زنگ میزنم میایی تا ننه تو حمام خودشو بشوره تا من برم کیسه صابون بزنم یک ساعت وقت هست. میگم میایی اونجا هر چی خواستی بهت میدم.
گفتم باشه. تا اینکه دقیقا یادمه روز یکشنبه ما حرکت کردیم برا دوشنبه غروب وقت دکتر داشتیم یکشنبه بعد از ظهر رسیدیم تهران رفتیم خونه پسرم منو خانمم با دخترم.
قرار تماس ما هم بدین شکله لاله یه تک زنگ میزنه قطع میکنه بعدش من زنگ میزنم.
ساعت حدود ۴ دیدم لاله تک زد من رفتم بیرون زنگ زدم گفت فردا صبح بلافاصله بعد رفتن بچه‌ها شوهرم میاد که منو ببره تو هم دور و بر ساعت ۹ اونجا باش تا زنگ زدم زود بیا تو که وقتمونو از دست ندیم. قرار و گذاشتیم اومدم شاید تا صبح یک سال برام گذشت صبح که همه خواب بودن زدم بیرون رفتم تو محله مادرشون دقیقا ساعت ۹ اونجا بودم.
۵ دقیقه تو ماشین نشستم دیدم لاله زنگ زد گفت کجایی گفتم تو خیابون اصلی تو ماشین نشستم گفت حواست باشه شوهرم تورو نبینه منم دیدم شوهرش از کوچه دراومد پیچید رفت چون خیابانشون یک طرفه هست من جایی رفتم پارک کردم که شوهرش به سمت من نیاد .
تا شوهرش رفت زنگ زدم گفتم شوهرت رفت از دور دیدمش. گفت بذار برم ننمو بندازم حموم زنگ زدم زود بیا در و باز میذارم بیا برو تو خونه فقط مواظب باش کسی از همسایه‌ها تورو نبینه. البته از این بابت اگر هم میدیدن مشکلی نداشیم چون من همیشه میرم خونه مادر خانمم.
بعد ۵ دقیقه زنگ زد گفت زود بیا که رفتم تو کوچه همش دو دقیقه راه بود دیدم در بازه یواش باز کردم رفتم تو دیدم لاله پشت در با یک شلوارک و تاپ حلقی با یک آرایش نرم و ایستاده، واقعا از هوش رفتم بزور خودمو کنترل کردم که تو حیاط بغلش نکنم. واقعا من یه چیزی میگم شما یه چیزی میشنوید تا مثل لاله گیرتون نیاد نمیدونید چی میگم.
بالاخره یواش گفت با کفش برو تو.
مثلا برا خاطر اینکه لباسهاش خیس نشه همه رو در آورده بود یه تاپ با شلوارک پوشیده بود.تا من رفتم تو رفت از لای در به مادرش گفت ننه من میرم خونه رو تمیز کنم کار داشتی صدام کن حالا نمیدونم اونم چی گفت، زود اومد تو منم کتم رو در آورده بودم جلو در منتظرش بودم، همونجا بغلش کردم برش داشتم تو بغلم دو دور به دور خودم چرخیدم گذاشتم زمین لب تو لب شدیم. واقعا بهترین لذت جنسی رو میبردم حدود ده دقیقه سرپا فقط لبهاشو خوردم با ممه هاش بازی کردم اونم واقعا از هوش رفته بود دیگه نتونست سرپا بایسته با کون نشست رو تخت مادرش و شروع کرد کمربندمو باز کرد زیپمو کشید پایین شلوارمو با شورتم کشید پایین تا روی زانو هام کیرم مثل فنر جلوی چشمش افتاد بیرون یه آخ جونی گفت کیرمو گرفت تو دستش یه بوس از سر کیرم کرد کم مونده بود آبم بیاد گفتم لاله ولش کن آبم میخواد بیاد. خودش پاشد دستاشو انداخت رو گردنم لب تو لب شدیم باز، گفت جمشید ببین منم میخوام ها فقط بفکر خودت نباش. گفتم لاله جون الان فرقی نمیکنه یا تو کونت بکنم یا کوست مال من دو دقیقه ای آبم میاد برگرد بذار بکنم تو کونت بعد خودم تو رو ارضا میکنم. گفت وای جمشید از دست تو تا این کون منو پاره نکنی دست بردار نیستی و برگشت دستاشو گذاشت رو تخت مادرش کونشو داد طرف من شلوارکش را تا زیر زانو دادم پایین، وای خدا چی میدیدم. کوس و کون کلا لیزر شده صاف و صاف بدون حتی یذره مو واقعا نتونستم از خیر خوردنشون بگذرم دو زانو نشستم پشتش گفتم پاهاتو یکم باز کن میخوام بخورم گفت جمشید وقت نداریم زود باش اصل کاری رو انجام بده الانه هست که مادرم صدام میکنه.
گفتم اصلا نمیتونم از خیر خوردن این کوس بگذرم پاهاتو باز کن. یکم پاهاشو باز کرد با کله رفتم بین پاهاش از پایین زبونمو میکشیدم تا سوراخ کونش اونم داشت آه و ناله می‌کرد میگفت جمشید چکار کردی کشتی منو واییییییییییی آاااااااااخ جمشید حالمو خراب کردی بخور دو سه دقیقه که خوردم دیگه نتونست رو پاهاش بایسته با شکم افتاد رو تخت گفت جمشید دیگه مردم بکن توش. من یکم هم ادامه دادم دیدم آخش رفت رو هوا گفتم یواش مادرت میشنوه دیدم همچین ارضا شد آب از کوسش زد بیرون پاهاشو به هم کیپ کرد بیحال افتاد رو تخت. بعد گفت دیگه نمیتونم بلند شم وازلین از تو یخچال بیار زود بکن تمومش کن، رفتم در یخچال رو بازش کردم دیدم وازلین رودره ولی تو جا کره ای کره هم هست، گفتم کره بیارم، چون قبلا چند بار با کره کرده بودمش، گفت نه تورو خدا جمشید کره رو بیخیال اینجوری از کره هم چندشم میشه نمیتونم بخورم.
بالاخره وازلین آوردم لای کونش رو باز کردم دیدم اصلا وازلین هم نیاز نیست اینقدر از آب کوسش لیز شده ولی باز یکم وازلین زدم به کونش با انگشتم مالیدم کونشو انگشتمو کردم تو کونش، گفت جمشید انگشت نکن بدم میاد کیرتو بکن تمومش کن، به کیرم هم وازلین زدم با پیشاب خودم قاطیش کردم لای کونش رو باز کردم میزونش کردم آروم نوک کیرم رو کردم توش یه آخ گفت خودشو یه‌کم جمع کرد گفت خیلی درد داره توروخدا بکن تو کوسم. گفتم بابا فقط شل بگیر ،کم کشید جلو کیرم در اومد، دوباره افتادم روش بغلش کردم از زیر ممه هاشو گرفتم مالوندم یکم سر حال اومد و گفت جمشید خیلی حال میده، قبلا هم گفتم یکی از ممه هاش و یکی از کشاله رانش خیلی حال میکنه.
ممه هاشو مالیدم گفت حالا یواش یواش بکن توش منم کیرمو گذاشتم لای کونش به صورت تلمبه های ریز آروم آروم خیلی با احتیاط کردم تو کونش از اون طرف هم ممه هاشو میمالیدم گردنشو لیس میزدم دیدم کاملا خودشو وا داد طوری که کیرم خیلی راحت تا خایه هام رفت تو. کونشو بلند کرد و فشار داد به کیرم گفت تکون نده بذار باشه خیلی حال میده، فقط کونشو اینور اونور میکرد میگفت آاااااااااخ، جووووووون، واییییییییییی چه کیفی میده همش قربون صدقه کیرم میرفت منم بیکار نبودم چون دیدم اینجوری با ممه هاش بیشتر حال میکنه منم بیشتر مالیدم که خودش گفت جمشید کیرتو آرام جلو عقب کن داره حال میده منم خیلی ریلکس شروع کردم به تلمبه زدن همش میگفت جمشید قربون کیر کلفتت بشم بکن کونمو پارش کن جرش بده، آاااااااااخ مردم چیکار کردی بامن.
ولی دیدم زیر لباش یه چیزی گفت من کپ کردم، گفتم با منی لاله. گفت نه بابا با شوهر بی عرضه م هستم دیدم تو اون حال داره میگه، بی شرف، بی ناموس، پدر سگ، آدم نفهم. گفتم لاله یعنی چه این حرفا، گفت جمشید آخه نمیدونی که تو این مدت ۳۳ سال ازدواجمون یکبار ممه هامو نخورده به کوسم حتی نگاه نکرده. اینقدر بهم حال داد که اصلا درد کون احساس نمیکنم که هیچ یذره ادامه بدی ارضا میشم.
البته راست هم میگه شوهرش از فامیلهای مادری منه، کلا،ذاتی خشک هستن و فقط زن را بعنوان برده جنسی فرض میکنن و یک کالای جنسی.
گفت آخه اگر شوهرم به نیازهای مالی و عاطفی من توجه میکرد من الان زیر کیر تو چکار داشتم الان بیش از ۸ ماهه اصلا طرف من نمیاد یکبار هم نمیپرسه خانم فلان چیز رو خریدی پولشو از کجا آورد یا دوسه جا قرعه نوشتی ماهی ۳ تومن پول قرعه میریزی از کجا میاری.
گفتم دیگه لاله خواهش میکنم موقع سکس با من اسم شوهرتو نیار، گفت گور بابای شوهر
،شوهر کیلو چنده، اول و آخر شوهر من تویی بکن قربون کیر کلفتت بشم. منم با این حرفا دوباره حشری شدم شروع کردم جلو عقب کردن گفت جمشید زود تموم نکنی ها منم دارم میام، ولی دیگه مال من دست خودم نبود فقط دو دقیقه تونستم دووم بیارم اونم همش کونشو به همراه تلمبه های من بالا پایین میکرد تا اینکه خوشبختانه باهم ارضا شدیم هردو بی حال افتادیم رو تخت بغلش کردم هرچی زور داشتم کیرمو فشار دادم تو کونش گفت آاااااااااخ جر خوردم قربون کیر خوشگلت بشم بالاخره یه دوسه دقیقه هم همونطوری روش خوابیدم تا اینکه کیرم تو کونش خوابید اومد بیرون پا شدم دیدم ای وای اب کیرم ریخته رو فرش مادرش اونم پا شد دید گفت ایوای ببین چی شده با چندتا دستمال کاغذی اول خودشو تمیز کرد چند تا هم داد به من شلوارکش را کشید بالا پا شدم یه پارچه آورد خیسش کرد رو فرش رو کاملا تمیز کرد منم چند تا دستمال کاغذی پیچیدم دور کیرم چون جا نبود بشوم شلوارمو کشیدم بالا کمربندمو بستم لاله هم باز رفت به مادرش گفت هر وقت آماده شدی بگو بیام من کارم تموم شده. اونم گفت ده دقیقه دیگه بیا اومد باز سر پا دستاشو انداخت دور گردنم لبامون بهم چسبید منم با ممه هاش بازی میکردم دیدم دستش رفت تو جیبم چون عادت کرده همیشه خودم عمدا پول نقد میزارم تو جیبم که برداره اونم هر چقدر باشه بیش از یک میلیون برنمیداره، پولا رو برداشت شمرد گفت همش یک و دویسته ولی دیگه همشو گذاشت تو سوتینش، گفتم من دیگه برم آروم درو باز کرد رفت از لای در کوچه رو یه نگاه کرد گفت کسی نیست بیا برو. اومدم بیرون رفتم تو ماشین میخواستم روشن کنم برم دیدم دوباره لاله زنگ زد گفت جمشید کجایی، گفتم تو ماشینم میخوام برم گفت جمشید نرو من باز دلم میخواد یه نیم ساعت منتظر باش تا ننه رو بیارم بیرون بعدش خودم میخوام برم حموم زنگ بزنم یواشکی بیا تو حموم من بازم دلم میخواد.
گفتم لاله جون خطرناکه حالا که تموم کردیم بذار یه وقت دیگه گفت بابا خیالت راحت فقط منتظر باش تا زنگ بزنم. منم راستش از خدام بود ولی واقعا ریسکش بالاست ،اما بسوزه پدر شهوت وقتی بیدار میشه هیچی سرش نمیشه.
تقریبا یه نیم ساعت نشستم تو ماشین دیدم زنگ زد گفت جمشید زود بیا باز درو باز میذارم بیا برو تو حموم، منم بدو بدو رفتم دیدم خدا رو شکر باز کسی تو کوچشون نبود فوری رفتم داخل دیدم ایوای این سری لاله فقط یه شورت پاشه، کلا لخت شده چون تو حیاط بود اومدن من معلوم نمیشد فقط موقع بسته شدن در یکم صدا داد مادرش از تو گفت لاله تو هستی گفت آره اومدم پشت درو انداختم کسی نیاد تا من حمومم. تو هم درو کسی اومد باز نکن، البته زنگ در خونشون باز کن نداره از اون زنگهای بلبلی ساده است.
من رفتم تو حموم اونم پشتم اومد بلافاصله کمربندمو باز کرد شلوارمو با شورتم کلا از پام در آورد کتم رو هم آویزون کردم گفت پیراهنت در بیار، گفتم لاله ول کن یکی میاد آبرو ریزی میشه. گفت بابا هیشکی نمیاد، اگر هم کسی بیاد من تو حموم لختم نمیتونه که بیاد تو حموم.
بالاخره من هر چی میگفتم اون کار خودشو میکرد منم درسته یکم استرش داشتم ولی واقعا داشتم میلرزیدم ،اما مطیعش بودم.
تا شلوارمو درآورد پیراهنم هم در آوردم فقط موند زیرپوش تو تنم. دستمال کاغذی ها رو از دور کیرم گرفت گفت برو رو دستشویی شاش کن منم انجام دادم خودش اول قشنگ کیرمو با مایع دستشویی شست با لباس مادرش خشک کرد افتاد بجون کیرم همچین داشت میخورد که واقعا هيچ پورنی نمیتونست. تقریبا ۵ دقیقه فقط کیرمو خورد ولی من دیگه کوسشو نخوردم چون آبمو ریخته بودم تو کونش چندشم میشد. ولی گفتم لاله بیشتر از خوردن با ممه ها و کشاله رونش حشرش میرفت بالا. منم باز سرپاش کردم افتادم به جون ممه هاش و با یه دستم بین پاهاش و کوسشو میمالیدم دیگه باز نتونست سرپا بایسته، هرچی لباس کثیف مادرش و خودش بود انداخت کف حموم بصورت سجده نشست رو لباسها گفت وازلین و آوردم گذاشتم تو جا صابونی. منم وازلینو برداشتم دوباره لای کونش رو باز کردم وازلین مالیدم به کیر خودم هم وازلین زدم به صورت سرپایی پاهامو خم کردم لای کونش رو باز کردم آروم کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش خیلی راحت رفت تو ولی واقعا داشت درد و تحمل میکرد یکم تو همون حالت تلمبه زدم گفت بذار دراز بکشم دمر بخوام باز ممه هامو بمال بذار حال بده
اون دمر خوابید منم افتادم روش کیرمو گذاشتم لای کونش کردم تو، چون قبلش هم آبمو ریخته بودم با وازلین هم خیلی راحت عقب جلو میکردم. حدود ده دقیقه تلمبه زدم دیدم داره کونشو بالا پایین میکنه میگه، آاااااااااخ، جووووووون، واییییییییییی آاااااااااخ جمشید بکن تند تند بکن دارم میام وای بکن جرم بده قربون کیر شوهر خودم بشم. دیدم میگه جنده خانم آذر میخواست این کیرو ازم بدزده کور خونده.
بکن توش دیدم همچین ارضا شد از حال رفت منم چند لحظه بی حرکت موندم، که خودش گفت جمشید زود باش تمومش کن الان مادرم صدام میکنه.
احساس کردم بعد ارضا شدنش خیلی داره درد میکشه، ولی برا من خیلی حال میداد چون هیچ موقع با لاله تا این تایم سکس نکرده بودم.یه ۵ دقیقه ای هم دیگه بدون رحم کونشو گاییدم واقعا دیگه گریش در اومده بود که خیلی بد جوری ارضا شدم آبمو تو کونش خالی کردم کیرم بلافاصله تو کونش شل شد خوابید بلند شدم رفتم رو کاسه دستشویی نشستم کیرمو شستم بلند شدم ولی لاله همچنان یه وری رو لباسا نشسته بود دستش به کونش داشت آخ اوخ میکرد، میگفت خوب منو کونی کردی ولی باز بهت میگم بشنوم رفتی طرف اون جنده خانم هردوتاتونو میکشم تو مال خودمی.
بالاخره لباسامو پوشیدم گفتم برو باز بیرونو نگاه کن ببین کسی نباشه تقريبا یه لنگه رفت بیرون، خندم گرفت گفتم چه خبرته کمتر کون بده تا درست راه بری. همونطوری لخت رفت درو باز کرد منم یواشکی رفتم بیرون دیدم مادرش میگه لاله کیه در و باز میکنه، گفت منم فکر کنم کسی داره در میزنه الان ۵ دقیقه ای میام. دیدم مادرش گفت چقدر طول کشید این سری اونم با لبخند گفت خوابم میومد خوابیدم تو حموم. منم اروم یه بوس از لپش برداشتم رفتم.
ببخشید که طولانی شد چون بعضی چیزا رو مجبور بودم بنویسم، قسمتهای بعدی رو که شاید دو قسمت باشه تا دو روز قبل ماه رمضان، خلاصه وار مینویسم.
از اون موقع به اینور ۵،۶ بار سکس داشتیم که هر کدوم شیرینی و خاطره خاص خودش رو داره که ارزش خوندن و شنیدن داره.
ممنونم از همه کاربران کونباز

نوشته: جمشید از یکی از استانهای شمال غربی

 

  • Like 2
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 3 هفته بعد...


خواهرزنم از رو نمیره 2

باسلامی دوباره به کاربران عزیز سایت کون باز.
طبق نظریه پزشک مربوطه قرار بود ۲۰ بهمن ۱۴۰۳ نوه من بدنیا بیاد. که در مراجعات عروسم به پزشک خانواده و مراقبت‌های انجام شده ،فشار خون عروسم بالا رفته بود دکترش گفته بود مجبوریم بچه رو چند روز زودتر از وقت موعود برداریم. پسرم زنگ زد بهم گفت بابا زایمان زودتر میخواد انجام بشه تو هم حتما باید اینجا باشی. و از آنجایی که قرار بود یه گوسفند ببرم تا روز دهم تولد بچه که تو رسم ما یک ولیمه ای برا فامیل و اطرافیان میدن، همون روز گوسفند قربانی کنیم و مهمونا رو دعوت کنیم.
بالاخره طی چند روز صحبت قرار بر این شد که پسرم با خانواده عروسم ببرن خانمش رو عمل کنن و بچه رو بردارن ما هم دو روز قبل دهم تولد با خانواده بریم و گوسفند هم ببریم. تا اینکه ۴ بهمن در بیمارستان بدنیا آمد ما هم ۱۲ بهمن ،منو خانمم با دخترم رفتیم تهران که خانمم همچنان مریضه و همش میخوابه. گوسفندم دو روز قبلش از طریق چوبدار های همشهری که از شهر ما برا تهران گوسفند گوشتی میبرن!فرستاده بودم که اونجا تو اسطبل خودشون نگه دارن تا من به موقعش برم بیارم (چوبداره از دوستان صمیمی بنده است که تو احمد آباد مستوفی کاروانسرا دارن).
بالاخره رفتیم تهران و لیست مهمانا رو که می خواستیم بگیریم به خاطر تنگی جا و مکان فقط قرار شد فامیلای درجه یک رو آقا بانو دعوتشون کنیم.
از آنجایی که پسرم از رابطه منو خالش خبر داشت، یعنی دختر خاله و پسرای خالش زنگ زده بودن بهش گفته بودن و یک بگو مگویی هم با هم کرده بودن. تا نوبت به خاله لاله و شوهرش رسید گفتم تو خودت زنگ بزن خالتو دعوت کن. گفت خودت چرا دعوت نمیکنی گفتم منکه از اون موقع کلا با خالت قطع رابطه ایم بچه‌هاش منو بلاکم کردن.
پسرم هم اینجا استفاده کرد گفت ببین دیگه چیکار کردین گفتم حرف زیادی نزن کارتو بکن.
از اون طرف هم لاله تو هر فرصتی به زنگ میزد میگفت جمشید موندم چکار کنم بچه‌ها میگن اجازه نمیدیم بری برا تولد نوه خواهرت شوهرم هم هر روز میگه کی بریم برا دیدن بچه…(پسر من ).میگفت جمشید خیلی میترسم باباشون اصرار داره که بریم ولی بچه‌ها میگن اگر بابا بخواد تورو ببره تو هم بخوایی بری مجبور میشیم جریان رابطتون با جمشید خان رو به بابا بگیم.
بالاخره من خودم زنگ زدم به شوهر لاله و برای مراسم دعوتشون کردم با خانمش و ازش معذرت خواهی کردم بخاطر کوچکی خونه پسرم که نتونستیم همه را با خانواده دعوت کنیم. اونم گفت یعنی چی این حرفا چیه مشکلی نیست. پسرم هم نگو بعد یکی دوساعت که شوهر لاله میاد خونه درست همون موقع که لاله با شوهرش و دوتا پسرش باهم تو خونه بودن و شوهر لاله هم موضوع دعوت منو تو خونشون گفته بوده درست همون موقع پسرم زنگ میزنه به خالش که دعوت کنه قیامت به پا میشه اونا از اون طرف به پسر من فحش و ناسزا میگن اینم حالا به اونا چی میگه کاری ندارم.
که همون روز موقع غروب لاله بهم تک زنگ زد و قطع کرد، من دوباره زنگ زدم دیدم خیلی مضطرب و آشفته است گفت جمشید چشمت روز بد نبینه پسرت که زنگ زد ما رو دعوت کنه درست همون موقع شوهرم هم داشت میگفت که آقا جمشید زنگ زده بود برا فردا شام دعوتمون کرده مراسم ولیمه دارن که پسرت هم زنگ زد بچه‌ها خروشیدن که بابا ولشون کنید ببخود میکنن مارو دعوت بکنن اونا آدمای کثیفی هستن، که اینجا باباشون بلند شد یه کشیده رو صورت یکی از بچه‌ها زد و گفت حق نداری در مورد آقا جمشید و خانوادش اینجوری بگی، یا خدا پسرم برگشت گفت بابا تو از هیچی خبر نداری جمشید با خانمت رابطه داشته اینا دارن به تو خیانت میکنن تو خبر نداری بدبخت.
لاله گفت جمشید تا پسرم اینو گفت من یه لحظه تا مرز سکته رفتم ولی خودمو جمع و جور کردم حمله ور شدم سمت پسرم با جیغ و داد که بچه‌های عوضی هیچی نمیگم بخاطر آبروی خودم و مردم شما منو چی فرض میکنید.
گفت تا اینکه جمشید من حالم خراب شد افتادم شوهرم بدو بدو رفت برام آب قند آورد دوباره بچه‌ها رو زد تا اینکه یکی از پسرا رفت گوشیشو آورد که پیاما رو نشون بده. بالاخره آورد پیاما رو باز کرد گوشی رو داد دست باباش که بیا بخون. گفت جمشید اونم گرفت من دیگه ریدم به خودم، شروع کرد خوندن پیاما دیدم خوشبختانه حتی یدونه از اون سکس چت هایی که داشتیم تو پیامها نیست و تو پیامهایی که بود نه تو نامی از منو شوهرم بردی و نه من نامی از تو.
چند تا پیام عاشقانه، از جمله سلام عشقم سلام نفسم از این پیامای قربون صدقه بود که منم نمیدونم چطور شده بود دیر جواب داده بودم، نوشته بودی عشقم چرا جواب نمیدی، میترسی بخورمت. نترس نمیخورمت جواب بده.
میگه شوهرم برگشت گفت لاله این پیاما چیه منم گفتم اجازه بدین توضیح بدم. این احمقا هم قبل از اینکه با من حرف بزنن زنگ زدن به جمشید توهین و ناسزا گفتن. گفت جمشید دیگه مجبور شدم به روح دخترم و خواهرم قسم بخورم که قضیه یه چیز دیگه است بابا، جمشید یه خانمی رو صیغه کرده بود برا اون می خواست پیام بده اشتباهی شماره منو زده پیاها اومده به من.منم تا پیاما رو دیدم خودم کپ کردم که جمشید عقلشو از دست داده چرا با من اینجوری حرف میزنه، یعنی چه عشقم، نمیدونم بخورمت، اولش جواب ندادم بعدش دیدم هی مینویسه منم عمدا بهش گفتم سلام عشقم تا ببینم موضوع چیه. که جمشید برگشت دوباره خواست با من حرفای مثلا سکسی و عاشقانه بزنه مجبور شدم بهش بگم جمشید عقلتو از دست دادی، سنت رفته بالا عقلت هم از دست دادی، دیدم نوشت یعنی چه. گفتم جمشید من لاله ام میدونی که جمشید تازه دوزاریش افتاد که پیام اشتباهی به من داده. بعدش زنگ زد به من که لاله تورو خدا ببخش اشتباه شده من یه خانمو صیغش کردم باور کن به اون پیام میداد، حتی به من التماس میکرد که لاله خانم تورو خدا کسی از این موضوع چیزی نفهمه خودت که میدونی خانم من مریضه و منم مجبور شدم این خانمو صیغش کنم.
بعدش هم من خودم بردم پیامها رو به بچه‌ها نشون دادم که از گوشی خودم پیاما رو یواشکی زدن به گوشی خودشون و بدون اطلاع من به خواهرشون هم گفتن ستایی باهم به جمشید زنگ زدن هر چی از دهانشون در اومده بهش گفتن.
میگه گفتم تو فکر می کنی من چرا نرفتم برا ختم مادر جمشید، یا چند بار رفتیم دهات هی میگفتی بریم پیش خانم جمشید من نمی رفتم فکر می کردی چرا نمیرفتم.
بچه‌های من روسیاه بشن ایشالله یه کارایی کردن من بعضی وقتا که چند بار جمشید و تو مراسمات دیدم از شرم و خجالت نمیتونم تو روش نگاه کنم.
بالاخره گفت جمشید تا من اینا رو گفتم از طرفی هم یه چیز قابل توجهی تو پیامها نبود، حتی بچه‌ها به همدیگر میگفتن بابا اون همه پیام چی شده اون بیشرف نوشته بود. که شوهرم بلند شد دوباره بزنتشون من جلوشو گرفتم برگشت گفت اولا شما به چه حقی دست به گوشی خانم من میزنید مگر گوشی وسیله شخصی نیست تا حالا شما که بچه‌های ما هستین ما چند بار گوشی شما رو رصد کردیم که شما به خودتون اجازه میدین به قسمتهای خصوصی گوشی دیگران برین. بعدش هم من هم به خانمم و هم به جمشید اعتماد دارم به شما هم ربطی نداره بعد از این برا خانم من تعیین تکلیف بکنین ما فردا میریم خوب هم میریم هر وقت شمارو دعوت کردن نرین شما هم هر وقت خونه داشتین اونا رو دعوت نکنین بعد از این هم من جمشید اینا رو خونم دعوتشون میکنم اگر مثل بچه آدم نشستین که هیچ والا پاشین از خونه من گم شین برین هرگوری که میخوایین
گفت جمشید شوهرم خیلی ناراحته میگه باید یا زنگ بزنم یا یه جایی باید جمشیدو ببینم ازش معذرت خواهی کنم.
بالاخره فرداش مادر خانمم با لاله و شوهرش اومدن برادر خانما با زناشون و یکی از خواهرای لاله که خیلی وقته با لاله اینا قطع رابطه ان اومدن مهمونی به خوشی و شادی تمام شد همه رفتن بعد رفتن مهمونا دخترم هم با نامزدش و پدر و مادر شوهرش رفتن خونه نامزدش موندیم منو خانمم و عروسم و پسرم که خوابیدیم.
از آنجایی که عروسم با عمل سزارین بچه رو بدنیا آورده بود صبح زود پسرم اونو برد گذاشت خونه باباش از اونجا هم رفت سرکار من موندمو خانم مریضم.منم حدود ساعت ۸ رفتم نون بربری خریدم با خانمم صبحانه خوردیم داروهاشو دادم خورد رفت تو اتاق خواب رو تخت سرشو کشید خوابید منم تنهایی تو پذیرایی رو کاناپه دراز کشیده بود با گوشی مشغول بودم گوشیم هم سایلنت بود. ساعت ۹ دیدم اسم لاله افتاد رو صفحه گوشی تک زنگ زد قطع کرد،.منم در اتاق رو باز کردم دیدم خانمم همچین سرشو با پتو کشیده خوابیده انگار مرده. درو بستم اومدم سرجام زنگ زدم لاله برداشت گفت کجایی، گفتم خونه. گفت کی هست گفتم تنهام گفت پس خانم و دخترت پسرت، عروست کجان که جریان و بهش گفتم که همه رفتن منو خانمم هستیم که اونم صبحانشو خورده خوابیده. گفت نشنوه حرفامونو گفتم نه خیالت راحت.
گفت جمشید از وقتی لو رفتیم تا امروز اینقدر سرحال و خوب نبودم همش دلهره و اضطراب داشتم که یه موقع بچه‌ها به باباشون بگن چی میشه، الحمدلله بخیر گذشت شوهرم هم خیلی شرمنده تووه. گفتم آره من خانم اونو گاییدم اون شرمنده منه، گفت من چند بار بگم شوهر من تویی. گفتم لاله جون بیا دیگه همینجا تمومش کنیم تا اینجا خدا آبرومونو حفظ کرده دیگه بیخیال هم بشیم، گفت جمشید این حرفو یک بار دیگه بشنوم خدا شاهده خودمو راحت میکنم من تا جون در بدن دارم تو شوهر منی تمام، فردا هم نوبت حموم ننه است فقط بگوش باش تا زنگ زدم زود بیایی که کوسم آتش گرفته. بالاخره با حرفای سکسی دوباره منو حشری کرد منم دیگه دروغ چرا بگم اینقدر دوسش دارم بهش وابسته شدم تا صداشو میشنوم از خود بیخود میشم.
بالاخره یه نیم ساعتی حرف زدیم اینقدر منو حشری کرد گوشی رو قطع کرد منم رفتم سر وقت خانم. بزور بیدارش کردم التماسش کردم قربون صدقش رفتم که بابا منم آدمم دل دارم تحت فشارم بالاخره با هزار ناله و زاری راضیش کردم که در حد دو سه دقیقه خودمو خالی کنم بعد حدود ۹ ماه بالاخره خودمو با خانم خالی کردم.
اون روز گذشت دوباره فردا صبح زود پسرم رفت منم همون موقع مثل روز قبل رفتم نون بربری گرفتم اومدم با خانم صبحانه خوردیم که خانم گفت پاشو منو ببر حموم دیروز آبتو ریختی خودت رفتی حموم من چندشم میشه، گفتم باشه یه جایی قرار کاری دارم بخواب برم بیام باهم بریم.
اونم پاشد دوباره رفت تو اتاق خواب منم طبق معمول رو کاناپه منتظر تماس لاله که بالاخره ساعت یک ربع به ۹ باز دیدم اسم لاله افتاد رو صفحه گوشی قطع شد سریع بلند شدم دیدم خانم خوابیده درو باز کردم گفتم خانم من رفتم چیزی نگفتم اومدم پایین رفتم نشستم تو ماشین زنگ زدم به لاله، دیدم گفت جمشید شوهرم پایین منتظره ما داریم میریم خونه ننه تو هم زود بیا اون دورو بر باش تا زنگ زدم زود بیا.
باز من بهش گفتم لاله جون بیا تمومش کنیم من میترسم گفت حرف اضافه نباشه زود بیا منتظرم. ماشینو روشن کردم حرکت کردم تا خونه مادر خانمم نهایت نیم ساعت راهه اگر ترافیک نباش زودتر هم میره ولی اونا نزدیکترین ده دقیقه ای میرسن. منم سریع رفتم اتفاقا وسط هفته بود اصلا شلوغ نبود نیم ساعت هم نشد رسیدم تو خیابون اصلی پارک کردم منتظر لاله تو ماشین نشستم دیدم لاله زنگ زد گفت جمشید مدارک بیمه ماشین خونه جا مونده بود ما دوباره برگشتیم خونه من تو ماشینم شوهرم رفته از بالا بیاره تو کجایی.
گفتم من رسیدم تو خیابونم گفت پس یه جایی وایسا که تو مسیر ما نباشی شوهرم تورو ببینه. گفتم حواسم هست تا اینکه بعد ده دقیقه دیدم ماشین باجناق عزیز پیچید تو کوچه رفت داخل کوچه بعد دو سه دقیقه برگشت رفت بیرون من به لاله زنگ زدم جواب نداد "نمیدونم گوشی لاله چطور تنظیم شده کلا بی صداست فقط باید تو زنگ زدنی حواست به صفحه گوشی باشه تا ببینی کسی زنگ زده "
دوسه بار زنگ زدم جواب نداد، بعد دیدم خودش زنگ زد گفت گوشیمو گذاشتم تو سینم صداش نمیاد، ننه رو بردم حموم زود بیا که درو باز میزارم فقط حواست باشه که شوهرم نبینتت چون تو همون خیابون رفته دفتر بیمه.
گفتم لاله نکنه یه موقع بیاد، گفت نترس بهش گفتم اگر میخوایی بیایی خونه کلید بدم چون من ننه رو میبرم حموم میایی میمونی پشت در، گفت نه نمیام خونه از اونجا میرم برا اسنپ.
منم در ماشینو قفلش کردم با احتیاط اطرافمو نگاه کردم از یه کوچه دیگه که از وسط به کوچه مادر خانمم راه داشت رفتم که یه موقع شوهر لاله نبینه. بالاخره رفتم دیدم لای در بازه خوشبختانه کسی هم تو کوچه نیست یواشکی رفتم داخل دیدم وایی لاله باز با همون شلوارک و تاپ بندی پشت دره فوری با کفش رفتم داخل خونه لاله باز به مادرش یه سری زد گفت کار داشتی صدام کن، اومد داخل منم کتم رو در آورده بودم پشت در منتظر بودم تا اومد همون پشت در به هم قفل شدیم لب تو لب بغلش کردم از زمین بلندش کردم فشار دادم به خودم واقعا خیلی داغ شده بود و سرحال مثل اون اوایلی که بچه‌ها نمیدونستن.
گذاشتمش زمین دستش رفت رو کیرم از رو شلوار یکم مالید گفت آخ جون این میخواد بره تو کوس و کون من بخورمش، زیپمو باز کرد کمر بندمو باز کرد رو دو زانو نشست شلوارمو با شورتم تا زیر زانو کشید پایین کیرم مثل گرز رستم افتاد جلوی چشماش. گفت جااااااااان چه کیری برام ساختی، گفتم مگر اولین بارته میبینیش. گفت جمشید این سری فرق میکنه بدون استرس دارم میبینم بدون استرس میخوام بهش کوس بدم، کون بدم. گفتم خوب راه افتادیا کونی شدی. گفت کونی تو منو کونی کردی دیگه شوهر بی عرضه تو ۳۳ سال حتی دستش هم به کونم نخورده.
گفتم لاله دیگه پشت سر شوهرت اینجوری نگو من واقعا عذاب وجدان میگیرم. گفت ولش کن بابا شوهر کیلو چنده شوهر من جمشید جانه میخوام به شوهر خودم کوس بدم بعدش هم کون بدم حالشو ببره.
منم با این حرفاش بیشتر حشری میشدم داشت کیرمو بوس میکرد ولی دهانش نمیکرد چون پیشاب من خیلی میاد اونم با پیشاب چندشش میشه منم داشتم ممه هاشو میمالیدم.
اینقدر رو ممه هاش حساسه تا دست به ممه هاش میزنی از حال میره کم مونده بود بیفته. دستاشو گرفتم بلندش کردم باز لباشو خوردم تاپشو دادم بالا می می هاشو یکی یکی میک میزدم. تا اینکه دستاشو گذاشت رو تخت مادرش گفت جمشید تورو خدا بکن دیگه واقعا کوسم آتش گرفت. تا خم شد منم نشستم پاهاشو یکم از هم باز کردم با کله رفتم رو کوسش یه زبون از چوچولاش تا سوراخ کونش کشیدم دادش رفت هوا گفتم یواش مادرت میشنوه.
گفت آخه عشقم میدونی چیکار کردی با من حالمو خراب کردی پاشو بکن توش. گفتم باشه عشقم الان همچین بکنمت کیف کنی. گفت جووووووون قربون شوهر کیر طلام بشم که با اون کیر کلفتش میخواد منو جرم بده.
بلند شدم سالار رو گذاشتم لای کوسش از دوطرف لنگه هاشو گرفتم کشیدم عقب‌ کیرم تا خایه رفت تو کوسش.
گفت اوووووووف جمشید یواش جر خوردم کیرت خیلی کلفته.
گفتم کیر کلفتم کجا رفته، گفت تو کوس لاله جونت، گفتم بعدا کجا میخواد بره گفت قربونش برم تو کون لاله جونت. منم با این حرفا بیشتر حشری میشدم تو کوسش خیلی نرم داشتم تلمبه میزدم. فقط خوبیش اینجا بود که روز قبل خالی شده بودم با خانمم. و اینم بگم که لاله جون زود ارضا میشه یعنی به سه دقیقه نمیرسه.
گفت جمشید تو وایسا بذار من تلمبه بزنم من وایستادم لاله کونشو جلو عقب میکرد تند تند همش میگفت آااااااخ،جااااااااان واییییییییییی دارم به شوهرم کوس میدم
من چه شوهر خوش کیری دارم. باز شروع کرد بی شرف آذر میخواست این کیرو از من بدزده، کور خونده من کیر شوهرمو به هیشکی نمیدم. دیدم حالش عوض شد گفت آییی، جووووووون دارم میام فشار بده اون وایستاد من چند تلمبه عمیق و سرعتی زدم ارضا شد افتاد با شکم رو تخت منم افتادم روش بغلش کردم آبش از اطراف کیرم زد بیرون کل لای کونش پر آب شد.
یکم ممه هاشو مالیدم کیرمو از کوسش درآوردم فقط یکم تف به سوراخ کونش زدم خیلی لزج بود همونطوری که داشتم از زیر ممه هاشو میچلوندم یواش یواش کردم تو کونش خواست خودشو بکشه جلو نذاشتم فشار دادم تا ته کیرم رفت تو کونش گفت آاااییییی جمشید تورو خدا کونم پاره شد یکبار بکش بیرون دوباره بکن توش.
کیرمو کشیدم بیرون باز یکمی هم کونشو هم کیرمو تف زدم آروم کردم تو کونش افتادم روش بغلش کردم ممه هاشو گرفتم کونشو داد بالا منم شروع کردم به کمر زدن.
فقط میگفت زود آبتو بیار کیرت تا نافم میره دل و رودم درد گرفت.
گفتم یعنی حال نمیکنی گفت دیگه وقتی ارضا شدم از عقب‌ حال نمیده فقط بخاطر تو دارم تحملش میکنم. منم قربون صدقش میرفتم و تلمبه میزدم یه ۶،۵ دقیقه تلمبه زدم گریش در اومده بود تا اینکه احساس کردم بند دلم پاره شد همچین تو کونش ارضا شدم کیرمو فشار دادم تو کونش آبمو خالی کردم تو کونش احساس کردم واقعا خیلی تحت فشاره چون واقعا دیگه بی‌حال افتاده بود رو تخت صورتش سرخ شده بود لباش میلرزید کیرم کشیدم بیرون چند تا دستمال کاغذی گذاشتم رو سوراخ کونش دوسه تا هم دوباره کشیدم رو کیر خودم شلوارمو کشیدم بالا کمربندمو بستم هنوز لاله نتونسته بود از رو تخت بلند بشه یه دستش به کونش بود داشت زیر لب به من بدوبیراه میگفت. یعنی چه این دیگه چجور سکسیه پدر آدمو در میاری همون جلو تمومش کن بره دیگه هر سری هم از کون نمیکنن که.
منم خم شدم لپشو بوسیدم گفتم قربون کون پاره لاله جونم برم مگر خودت نمیگفتی به شوهرم میخوام کوس و کون بدم، گفت بابا دست بردار نیستی منم دلم نمیاد دلتو بشکنم تو هم که انصاف نداری که.
گفتم لاله جون پاشو خودتو جمع کن من دارم میرم من هیچ وقت از خیر این کون نمیگذرم. برگشت گفت یکبار یه همچین چیزی بکنم تو کون خودت اون موقع میفهمی من چی دارم میکشم. باز بلندش کردم لباشو بوسیدم دستشو کرد تو جیبم دیگه نمیدونم هر چی پول بود برداشت گذاشت داخل سینش گفت بذار حالا کون تو هم بسوزه. گفتم تو چی فک کردی من صدتا از این پولا رو فدای یکبار فرو کردن کیرم تو کونت میکنم بغلش کردم بوسش کردم یه لب کوتاه گرفتم کفشامو پوشیدم رفتم بیرون در ماشینو باز کردم کتم در آوردم آویزون کردم پشت صندلی راننده نشستم پشت فرمون می خواستم روشنش کنم دیدم یه ماشین از اونور دور زد اومد درست پشت من نگه داشت چراغ داد بوق زد از آینه نگاه کردم دیدم یا خدا شوهر لاله است.
پیاده شدم اونم پیاده شد دست دادیم گفتم داشتم رد میشدم یهویی دیدم از کجا میایی.
اونجا هم محلیه که هیچ بهانه ای برا اینکه کار داشتم یا داشتم رد میشدم نبود فقط زود به فکرم رسید گفتم از اونور داشتم میومدم گفتم به مادر خانم یه سر بزنم رفتم در خونشون هرچی در زدم و زنگ زدم کسی درو باز نکرد حتی به گوشی مادر خانم زنگ زدم جواب نداد.
گفت ای داد لاله همخونه اوناست مادرشو برده حموم به منم گفت که اگر میخوایی بیایی کلید بردار من ننه رو میبرم حموم ،اونا حمومن. گفتم پس دیگه هیچ بعدا میام. خداحافظی کردم اومدم بعد نیم ساعت به گوشی مادر زنم زنگ زدم برداشت بهش گفتم که اومدم در خونتون زنگ زدم باز نکردی به گوشیت هم زنگ زدم جواب ندادی برگشتم تو خیابون شوهر لاله رو دیدم گفت لاله تورو برده حموم. گفت آره حموم بودم ببخش گوشی رو لاله گرفت گفت من صدای گوشی و در رو شنیدم فکر کردم از همسایه هاست باز نکردم تو حیاط بود بالاخره به لاله هم گفتم که شوهرتو دیدم اینجوری شد.
ببخشید که باز مجبور بودم با جزئیات بنویسم طولانی شد از اینکه باز حوصله خرج دادین داستان منو خوندین ممنونم
در آخر اینکه بعد ماه رمضان لاله اینا با خانواده میخوان بیان دهات برا عروسی دو روز پیش داشتیم تلفنی حرف میزدیم قراره این سری اون دوستشو ردیف کنه که باهاش سکس کنیم بیوه است هر اتفاقی بیفته باز برا کاربران دست بکیر مینویسم
باز تشکر

نوشته: جمشید

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


خواهرزنم از رو نمیره 3

با سلام خدمت دوستان و کاربران عزیز کونباز
یک مورد دیگر از سلسله سکسهای من با خواهر زنم بعد از لو رفتن.
دو روز بعد از اینکه تو خونه مادرش یک سکس توپ و دلچسبی داشتیم، من خونه پسرم با خانمم و عروسم خوابیده بودیم. بعد رفتن پسرم به سرکار، که صبح ساعت ۶ میره سرکار همه خواب بودن من تنهایی بیدار بودم و داشتم تو همین سایت داستان سکس یکی از کاربران کونباز رو با خواهر زنش میخوندم. حول و حوش ساعت ۸ صبح بود دیدم گوشیم زنگ خورد و اسم لاله جون افتاد، فقط یه تک زد و قطع کرد (قبلا هم گفتم بعد لو رفتنمون کلا تماس ما یک طرفه است اونم فقط لاله میتونه زنگ بزنه).
گوشیم هم سایلنت بود فقط اسمش تو گوشی افتاد، تا دیدم بلافاصله بلند شدم رفتم بیرون بهش زنگ زدم، گفت جمشید شوهرم رفته نون بگیره بیاره میره سرکار زود پاشو بیا باهم بریم خونه…((پسرم)).
واینم بگم که من همیشه یدونه کلید از خونه پسرم که مجرده دارم، چون هر وقت میرم تهران اکثرا پیش اون پسر مجردم هستم.
بالاخره اومدم لباس پوشیدم به عروسم هم گفتم که من یه جایی کار دارم تا ظهر میام، مواظب مامان باش، گفت بابا صبحونه بخور، گفتم نه یکی منتظر منه نمیتونم بیرون یه چیزی میخورم بالاخره پیچوندمش رفتم فوری ماشین رو روشن کردم رفتم پی لاله جون.
از خونه پسرم تا خونه اونا ترافیک نباشه نهایت ۱۵ دقیقه راهه، چون سر صبح بود اصلا هم ترافیک نبود حتی یه ربع ساعت هم نشد رسید محل قرار. که قرار بود پشت خونشون ایستگاه اوتوبوسه اونجا باشم. تا رسیدم لاله زنگ زد گفتم من همینجام. گفت وایستا دو دقیقه ای اومدم شوهرم نون بربری و نون آورد گذاشت و رفت.
گفتم فقط سریع بیا که گفت چشم عشق من، کیر طلای من الان اومدم. باور کنید اینقدر به همدیگر وابسته شدیم، شاید ۵ دقیقه نشد که بیا ولی من حس می کردم بیش از یک ساعته، که دیدم از تو کوچه در اومد تا منو دید اشاره کرد که بیا جلوتر، که یعنی تو مسیر سوارم کن. منم منتظر شدم تا اومد کنار خیابون حرکت کردم رفتم جلوتر یه بوق و چراغ دادم اومد جلو شیشه رو دادم پایین اومد خم شد از شیشه گفت، آقا اسنپه گفتم بله اومد نشست،
که مثلا اون دور و بر اگر آشنایی کسی باشه فکر کنن خانم اسنپ گرفته. خودش هم مستقیم اومد نشست جلو.تا نشست حرکت کردم گفتم خانم خوشگله خودت میگی اسنپ که مثلا کسی آشنا باشه فکر بد نکنه. ولی فکر نمیکنی که میگن اگر اسنپه این خانم چرا رفت جلو نشست.
دستمو بردم لای پاش از رو شلوار کوسشو یه چنگ انداختم اونم حمله کرد از رو شلوار به کیر من، بالاخره یکم تو مسیر همدیگرو مالیدیم، ولی اون بیشتر با کیر من بازی کرد، باور کنید احساسش خیلی بیشتر و بهتر از یه خانم ۳۰ ساله است.
یعنی تو ماشین کم مونده بود آبمو بیاره منم گاه گداری به سینه هاش یه چنگی میزدم اصلا نفهمیدیم کی رسیدیم خونه پسرم.
دو کوچه پایین تر پیادش کردم گفتم من دارم میرم بیا زنگ بزن باز کنم بیا تو، چون تو اون خیابون بعضیا منو میشناسن و میدونن خونه مجردیه نخواستم یه موقع منو با لاله باهم ببینن. البته خونه ۴ طبقه تک واحدیه که طبقه همکف رو برا پسرم اجارش کردم، حتی اجاره نامش هم بنام خودم هست با پسر بزرگم تو یک منطقه هستن فقط خیابونشون فرق میکنه. من رفتم جلوتر ماشینو پارک کردم درو باز کردم رفتم تو دو دقیقه دیگه لاله اومد زنگ زد، درو باز کردم اومد تو تا از در اومد تو درست پشت در بغلش کردم اینقدر به خودم فشارش دادم باور کنید استخوانش صدا می داد یعنی در عرض دو دقیقه لخت مادر زاد شدیم اصلا نفهمیدیم کی به هم گره خوردیم.
برداشتم بغلم بردم رو تخت خواب لب تو لب شدیم بیش از ربع ساعت فقط لباشو خوردم ممه هاشو خوردم، کلا از خود بیخود شده بود خودشو وا داده بود. فقط میگفت این سری مال منه باید منو کامل از جلو سیرم کنی.
گفتم ای به چشم همچین ارضا و سیرت کنم که دیگه تا کیر من یادت افتاد برا رسیدن به کیرم طی الارض بکنی. از سینه هاش شروع کردم لیس زدن و بوسیدن تا از رو تخت سُر خوردم پایین پاهاشو دادم بالا، همچین با ولع یه لیس زدم رو کوسش دادش رفت رو هوا یه ۵ دقیقه هم کوس و کونش رو خوردم عجیب تو دهانم ارضا شد، واقعا بی سابقه بود. واقعا بیهوش شد، گفت چیکار کردی نمیخواستم اینجوری ارضا بشم. گفتم مشکلی نیست دوباره با کیرم ارضات میکنم. گفت آخه تو ۵ دقیقه ای آبت میاد منم الان ارضا شدم طول میکشه.
گفتم بسپارش به خودم، دوباره شروع کردم به‌ خوردن، البته از بس آب انداخته بود کوسش خیلی لزج و پر آب شده بود، با چند تا دستمال کاغذی پاکش کردم زبونمو لوله کردم فرو میکردم تو کوسش باز حداقل ده دقیقه ای خوردم همه جوره طوری که با پاهاش سرمو فشار میداد به کوسش میگفت بخورش مردم.
منم گاهی بازبانم گاهی دو انگشتی میکردم تو کوسش واقعا رو هوا بود. یه وقت دیدم گفت جمشید کیرتو بکن توش دارم میام. کیر منم که دیگه واقعا به نهایت کلفتی خودش رسیده بود پیش آبم هم باور کنید بیش چند دستمال کاغذی خیس کرده بودم. قشنگ پاشدم رو پاهام از پاهاش گرفتم کامل کشیدم لبه تخت پاهاش و دادم بالا کیرمو میزون کردم با کوسش پاهاش رو باز کردم خم شدم روش کیرمو فشار دادم از بس کوسش آب انداخته بود با پیشاب من قاطی شد کیرم لیز خورد تا خایه هام رفت تو کوسش تا حدی که خایه هام چسبید به کونش. لب پایینشو گاز میگرفت همش میگفت جووووووووون شوهر خودمه کیرشو کرده تو کوس زنش. میگفت آاااااخ به شوهر خودم دارم کوس میدم قربون کیر کلفت شوهرم بشم. گفتم لاله اینجوری نگو تو شوهر داری، می گفت برینم تو قبر بابای شوهر، شوهر من همینه که الان کیرش تو کوسمه داره کوسمو جر میده با کیر کلفتش.
پاهاشو قلاب میکرد به پشتم می گفت جمشید فقط فشار بده میخوام کیرت بره تو رحمم اینقدر بهم مزه میده. منم هرچی زور داشتم فشار میدادم باور کنید کیرم بیش از یک سومش میرفت تو رحمش. صداش کل خونه رو برداشته بود، دستمو میذاشتم دهانش دستمو گاز میگرفت. منم خیلی آرام جلو عقب میکردم. با تمام وجود نقطه نقطه داخل کوسش رو حس میگردمو لذت میبردم. درسته دو روز قبل تو یک ساعت دو بار کرده بودمش آبم اومده بود ولی از بس حال میداد بزور تونستم با نگهداشتن کیرم تو کوسش یا با درآوردن کیرم از کوسش فقط ۵ دقیقه خودم خالی نکنم، لاله هم تو این ۵ دقیقه باز هم قبل از من ارضا شد منم دیگه نتونستم کنترلش کنم سرعت تلمبه هامو بیشتر کردم لبام رو لباش همچین ارضا شدم تو کوسش فشار دادم دادش رفت هوا، اینم بگم واقعا آب من خیلی زیاده کاملا کوسش رو پر کردم دو دقیقه هم همدیگرو بغل کردیم خوابیدم روش گردنمو بغل کرده بود اصلا ول نمیکرد فقط منو بوسه باران کرده بود همش قربون صدقه کیرم میرفت منو به خودش فشار میداد، تا اینکه کیرم کامل داخل کوسش خوابید، چند تا دستمال کاغذی برداشتم گذاشتم رو کوسش که آبم نریزه رو تخت پاشد لخت رفت دستشویی منم بعد اون رفتم دستشویی خودمو شستم تمیز کردم اومدم بیرون همینطور لخت نشسته بود رو مبل سه نفره، منم سر پا رفتم که باز دستمال کاغذی بردارم آقا چشمتون روز بد نبینه یهو دیدم زنگ خونه به صدا دراومد یا خدا، هر دو لخت مادرزاد دیگه هردو سکته رو زدیم.
واقعا پاهای من دیگه سست شد نای رفتن بطرف آیفون رو نداشتم که ببینم کیه لاله هم فقط لباس هاشو برداشت بدو بدو رفت داخل حمام. هر طوری بود اومدم جلوی آیفون دیدم ای بابا مامور گازه اومده کنتور بخونه، واقعا ریده بودم به خودم دیگه نتونستم درو بزنم تا زنگ طبقه بالایی رو زد اونا باز کردن. یکم حالم خوب شده رفتم دیدم بنده خدا لاله سریع لباساشو پوشیده فقط گریه می کنه.
بغلش کردم گفتم بابا نترس مامور گاز بود بالایی باز کرد کنتور رو ثبت کرد رفت. شروع کرد به فحاشی برا مامور فقط گریه می کرد. تازه شده بود ساعت ۱۰ ونیم قرار بود تا ساعت ۱ پیشم باشه چون بچه‌هاش ساعت ۲ونیم از مدرسه میومدن.
دیدم خیلی ترسیده میگه جمشید خیلی ترسیدم دیگه حالشو ندارم بریم. گفتم کجا بریم ولش کن حالا که بخیر گذشت دیگه چنین فرصتی پیش نمیاد. از حموم بغلش کردم تو بغلم آوردم باز نشستیم رو مبل شروع کردم به بوسیدن لپش و خوردن لباش، ولی اولش یه ده دقیقه ای واقعا حالشو نداشت همش میگفت جمشید دیگه استرس دارم پاشو منو ببر، ولی مگر من سیر میشدم از لاله جونم اهمیت ندادم شروع کردم دوباره خوردن لباش و مالیدن ممه هاش.
باز خودشو وا داد چون قبلا هم گفتم اول از ممه هاش بعدش هم از کشاله رانش خیلی حال میکنه. هر چقدر بیشتر ممه هاشو میمالیدم بیشتر خودشو تو بغلم جا میداد.
بلوزی که حول حولکی بدون سوتین پوشیده بود دادم بالا، شروع کردم نوک پستوناشو خوردن. شلوارش هم تا زیر زانوهاش دادم پایین با کمک خودش، ممه هاشو میخوردم با یه دستم هم کوسشو میمالیدم کشاله رانشو میمالیدم واقعا دیگه نتونست بشینه یوری خوابید دو مبل دستش رفت رو کیر من که کاملا لخت بودم.
عرض کنم خدمت شما که دقیقا تا ساعت ۱۱ وربع من ممه های اونو میخوردم کوس و کونش رو میمالیدم اونم پاشد شروع کرد به خوردن کیر من، چنان حرفه ای ساک میزد واقعا رسمو میکشید. کله کیرمو بین لباش میک میزد یهو از دهانش در بیاورد یه صدایی میداد حال میکرد. ولی من دیگه کوسشو نخوردم چون آبمو ریخته بودم واقعا چندش میشه از بوی آب منی خودم.
ولی لاله جون حداقل ۱۵ دقیقه کیر منو خورد درسته تازه آبم اومده بود به این زودیا آبم نمیومد،ولی لاله جونم کاری کرد که انگار چند وقته اصلا سکس نداشتم. باور کنید کلاهک کیرم اندازه تخم مرغ شده بود. بهش گفتم اینقدر میک میزنی سرش به این بزرگی شده، میدونی کجات میخواد بره؟
گفت میخواد بره تو کونم، میدونم فدای کله تخم مرغیش بشم. گفتم پس پاشو لخت شو.
گفت نه دیگه پیراهنمو در نمیارم ولی شلوارش رو از پاش درآوردم. باز بردمش رو تخت، از تو کیفش یه دونه کرم داد گفت فقط اولش کاملا نرمش کن و قبل از اینکه بکنی تو کونم با ممه هام بازی کن. منم انداختمش رو تخت دو تا بالش گذاشتم زیر شکمش پیراهنش رو هم دادم بالا که ممه هاش بیرون باشه، خودش گفت جمشید باشه بذار پیراهنم در بیارم راحت باشی.
پیراهنش هم درآورد لخت افتاد رو بالشها منم نشستم لای دوتا پاش قبل اینکه کرم بزنم یه زبونی رو سوراخ کونش کشیدم، لاله خودشو کشید بالا گفت جمشید خیلی حال داد یکم بخورش. گفتم جووووووووون، تو که نمیخواستی اوایل بهم کون بدی چی شد کونی خودم شدی.
گفت تو کونیم کردی دیگه کونی!!
گفت باور کن از اون روزی که از کون منو ارضا کردی یک لحظه یادم نمیره من اصلا نمیدونستم آدم از عقب هم ارضا میشه. شروع کردم یه ۵ دقیقه ای هم کونشو خوردن، زبونمو میکردم توش خودش با دستاش کونشو باز میکرد منم ی ذره تف مینداختم رو سوراخش بعد زبونمو تا نصف میکردم تو کونش خیلی حال میکرد.
تا گفت جمشید پاشو کرم بزن کیرتو بکن توش. منم پا شدم باز نصف یه لوله کردم رو، رو کیر خودم و رو سوراخ کون لاله خالی کردم، خوابیدم روش کیرمو گذاشتم لای کونش قبل اینکه بکنم توش دستامو از دو طرف بغلهاش بردم دوتا پستونش رو گرفتم یکمی مالیدم کیرم رو هم آروم آروم لای کونش جلو عقب میکردم. تو گوشش می گفتم چیکار میکنی، میگفت میخوام به شوهر خودم کون بدم.
میگفتم کیرم کجا میخواد بره اونم میگفت تو کون لاله جونت. اینجوری حرفای سکسی میزدیم. گفتم اجازه هست بکنم توش گفت جمشید فقط با احتیاط، چون هرچند خیلی دوسش دارم، اما کیرت خیلی کلفته جرم میده فقط رعایتم کن تا هر چقدر و هر وقت که بخواهی کوس و کونم مال شوهر خودمه.
منم خیلی با احتیاط، یواش یواش با تلمبه های ریز و میلیمتری کیرمو میکردم تو کونش، تا میخواست نوکش بره تو یک آی میگفت خودشو یذره جمع میکرد. منم قربون صدقش میرفتم صورتشو بوس میکردم، یوری صورتشو گذاشته بود رو دستاش منم ممه هاشو میچلوندم یواش یواش میکردم توش تا اینکه حداقل دو دقیقه طول کشید تا با هزار ناز و ادا کاملا خایه هام چسبید به کوسش.
کمی نگه داشتم تا کاملا جا باز کنه، ولی از سرخ شدن صورتش فهمیدم که واقعا داره درد و تحمل میکنه، الکی گفتم اگر خیلی اذیت میکشی درش بیارم نکنم تو کونت. برگشت گفت آی کونی اون موقع که بهت التماس میکردم تورو خدا درش بیار گوشت بدهکار نبود، الان که میدونی من با وجود درد، حال میکنم خوشم میاد، میگی درش بیارم، بکن تمومش کن.
گفتم پس با اجازه یواش یواش شروع کردم جلو عقب کردن.
اونم شروع کرد، آاااااخ، واییییییییییی، جووووووووون، بکن کون لاله جونتو بگا، گشادش کن. منم با این حرفا بیشتر حشری میشدم سرعتمو بیشتر کردم عمیق تلمبه میزدم میکشیدم بیرون تا میخواستم دوباره بکنم توش لاله کونشو میداد بالا کیرم تا آخر میرفت تو کونش، خودش هم میگفت بخدا جر خوردم، اووووووف محکم بکن. دستامو اینور اونورش عمود کردم تا قشنگ ورود خروج کیرمو ببینم، حدود ده دقیقه کمر زدم لاله باز ارضا شد گفت نگه دار گفتم نه لاله دارم میام دیگه صدای آخ و اوخ هر دوتا مون کل ساختمان و برداشته بود حالا نمیدونم اون بالایی شنیدن یا نه لاله باز چون زودتر از من ارضا شد منم حس ارضا شدنم میومد ولی آبم یه دو دقیقه طول کشید تا بیاد.
تو این دو دقیقه آخر باز گریه لاله جونمو درآوردم چون بعد ارضا شدن از عقب خیلی درد میکشید، بالاخره با لذت و هیجان خاصی آبم اومد تا قطره اخر خالی کردم تو کون لاله افتادم روش بغلش کردم، ولی واقعا دیگه نه من و نه لاله جون نای حرکت کردن و بلند شدن نداشتیم.
هر چی بود بالاخره از روش بلند شدم کیرم هم تو کونش شده بود یه تکه گوشت نرم پلاسیده. باز با چند تا دستمال کاغذی همه جاشو خودم تمیز کردم. نمیتونست واقعا از رو تخت بلند بشه، خودم بغلش کردم بلندش کردم سرپا لپاشو بوسیدم یکم نوازشش کردم برداشتم تو بغلم بردمش دستشویی خودم قشنگ لای پاشو داخل واژنش رو داخل کونش رو با آب گرم شستم با دستمال کاغذی تو دستشویی لای پاشو خشکش کردم مال خودم هم شستم خشکش کردم اومدیم کمکش کردم لباساشو پوشید یکم جلوی آینه آرایش کرد منم لباس پوشیدم اول اونو فرستادم بیرون گفتم همونجا که پیاده شدی وایستا تا بیام بعد خودم خونه رو جمع و جور کردم و نگاه کردم که یه موقع چیزی از لاله جا نمونده باشه که پسرم بیاد ببینه، اتفاقا دیدم کرم افتاده بغل تخت و یدونه لاک از کیفش افتاده جلوی آینه بغل دراور اونا رو برداشتم زدم بیرون، سوارش کردم تو ماشین باز ۱۵۰۰ دادم بهش بردم سر کوچشون پیاده کردم برگشتم.
بعد از اون هم یک بار خیلی هیجانی تو خونه مادرش چند روز بعد یه سکس خوب داشتیم که در قسمت بعدی خواهم گفت.
ببخشید که باز طولانی شد، قبلا هم از اینکه حوصله خرج دادین داستان منو خوندین ممنونم.

نوشته: جمشید

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • kale kiri
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • kale kiri
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • kale kiri
      بازی لذت گناه 3 داشتم لحظه لحظه اتفاق بازی قبلو مرور میکردم . تصویر ساک زدن پرنیا و صدای مامان تو مغزم هی میچرخیدن. قسمت سوم : پرنیا از دستشویی برگشت و داشت صورتشو خوش میکرد گفت : مامان چرا لباس نپوشیدی؟ الهام: شما که دیدین همتون ، بعدم شاید نوبتمه باید دوباره لخت شدم ، فکر کنم نفهمیدین این چجور بازیه. جواد: متاسفم دخترم ، چاره ای نبود ولی آخرشه من یک 7 بیارم بازی تموم میشه. پرنیا: مهم نیست بابا . تقصیر شما نیست مجبوریم هممون. من از حرف پرنیا ناراحت شدم گفتم : اره درست میگین تقصیر منه . چون من این لعنتیو اوردم. پرنیا : نه داداش تو که نمیدونستی منظوم تو نبودی . جواد: اتفاقای این خونه رو فراموش میکنیم. الهام :به همین خیال باش همسر وفادارم. بابام ی سری تکون داد هیچی نگفت الهام : ولش کن نوبت منه. بیاین بشینین. الهام تاس انداخت 3 و 5 اومد براش حالا باید میرفت روی خونه 12 صفحه بازی: رفع نیاز شما باید جلوی دیگران خود ارضایی کنید. تا زمان ارضا شدن شما نوبت شما ادامه می یابد . میتوانید از محیط اطراف کمک بگیرید اما کسی نباید به شما دست بزند الهام وای این سخته من خیلی وقته خودارضایی نکردم. پوریا: اوف بابا کارش درسته پس . بعد همه زدیم زیرخنده. از وقتی اومدیم تو این خونه تا حالا نخندیده بودیم. پرنیا : ی چیزی میدونستی که لباس نپوشیدی . من ی ایده دارم حالا میتونیم پورن بزاریم ببینی . جواد : اره ولی اینترنت نداریم. یهویی همه برگشتن به من نگاه کردن. پوریا : چیهه؟ برا چی به من نگاه میکنین ؟ الهام: پسرم میدونیم تو خودارضایی میکنی . پرنیا : اره داداش لوس نشو چاره ای نیس . پوریا : اخه فیلمام بدرتون نمیخوره… هووف باشه میزارم. دلم نمیخواست فیلمامو براشون بزارم چون همش فیلمای تریسام و گروپ و اینا بود . ولی چاره ای نبود. از تو گالریم ی فیلم ک به داغونی بقیه نباشه پیدا کردم گذاشتم. گوشیو دادم مامان. همه نشستیم که مامان رو تماشا کنیم. دیگه خجالت کشیدن بینمون نمونده بود.مامانم شروع کرد مالیدن کسش . دستشو با زبونش هی خیس میکرد باز کصشو میمالید . این لحظه واقعا جذاب بود برام. الهام: اینطوری نگام میکنین اصلا حشری نمیشم واقعا نمیتونم . جواد : چیکار کنیم خب باید نگاه کنیم . مامانم سرشو تکون داد بازم فیلمو میدید . گفت بیا پوریا فیلمو عوض کن . رفتم ی فیلم دیگه گذاشتم این یکی تریسام بود. یکم گذشت خودم از دیدن کس مامان حشری شده بودم و راست کرده بودم ولی خودش نه. تو فیلمه ی مرده ای به زنش خیانت میکنه که بعد زنش هم میاد بهشون ملحق میشه . مامانم گفت : پوریا خاک برست این فیلما چیه و خندید. الهام : شق هم کردی اره .همه به شلوارم که باد کرده بود نگاه کردن .سریع بالش گذاشتم رو خودم. گفتم : اخه میدونم مامان چی داره میبینه فیلمو حفظم حشری میشم. پرنیا : چی داره میبینه الان ؟ گفتم مامان خودت تعریف کن براشون. الهام : ی مرده از خواب بیدار میشه میبینه زنش رفته سرکار و خواهر زنش خونس میره رو تختش یکم خواهر زنشو میمالش و بیدار میشه باهم سکس میکنن . بعد الانم زنش برگشت خونه اول تعجب کرد بعد بهشون اضافه شد الان شوهرش کیرشو تو کس خواهرش عقب جلو میکنه خودشم از خواهرش لب میگیره. همینطوری ک اینارو تعریف میکرد به خودم اومدم دیدم کیرمو در اوردم دارم میمالم . دیدم بابامم همینطور پرنیا هم به روی خودش نمیاورد و فقط مامانو میدید . دیدم مامانم کسش خیسه خیسه و داره میماله و یهویی ی نفس عمیقی کشید. گفتم : الان کجاشه .الهام : زنه زبونشو گذاشته رو کس خواهرش همینطوری کیر شوهرش که میاد تو کسش کیر شوهرشم زبون میزنه . الهام نفساش تغییر کرده بود . داشت تندتر کسشو میمالید. مامان هی به من و بابا هم نگاه میکرد. ولی کیر منو بیشتر دید میزد. گفتم اخرش میدونی چی میشه مامان؟ پرسید چی . گفتم مرده ابشو میریزه رو سینه های خواهرش زنه آب شوهرشو از روی سینه و صورت خواهرش لیس میزنه. یهویی مامانم ی اهی کشید و چشاشو بست. بازی: نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن زرد. الهام : اخیش دستم درد گرفت یک ربع شد . مرسی کمک کردین. تو ذهنم با خودم میگفتم پس مامان بابا ها هم فانتزی سکسی دارن. مامانم با دستمال کسشو پاک کرد . خودمونو جمع کردیم اومدیم دوباره سراغ بازی حس میکردم دیگه دارم عاشق بازی میشم . شایدم همه همچین حسی داشتن. پرنیا: خیلی میترسم نوبت منه . امیدوارم چیز بدی نیارم. پرنیا تاس انداخت و 1 و 4 اومد و همون موقع زد تو سرش : اخ چه کمم باید میرفت روی خونه 13 . بازی : دختر دو زبانه دو نفر رو انتخاب کن یک نفر سوراخ کون و یک نفر سوراخ کست رو همزمان به مدت 5 دقیقه لیس بزنن. 5 دقیقه هم زمان داری افرد مورد نظر رو انتخاب و شروع کنی . الهام :کاش به من میفتاد خیلی اسونه. پرنیا : مامان چی میگی چیش اسونه خوندی اصن دستور بازیو. الهام: اره . پوریا ک کس منو خورد دیگه . اولش سخته برات بعدش لذ… الهام ادامه حرفشو خورد.گفت حالا انتخاب کن وقتت نره من : من میتونم داوطلب بشم . جواد: تو بشین سرجات تو بچه ای هنوز من و مامانت این مرحله تموم میکنیم .الهام زد زیر خنده : اینارو فکرکنم از بازی تو خوششون اومده به نظرم انتخابشون کن من نگاه میکنم. پرنیا : چی بگم والا باشه. فقط چجوری بشینم که جا بشین دوتا تون . الهام: ببین به پهلو دراز بکش پاتو بده بالا داداش و بابات از کنار بیان. کیرم از قبلش شق شده بود. تو عمرم انقد خوشحال نبودم . در عرض کمتر از نصف روز داشتم کص و کون مامان و خواهرمو میخوردم. خیلیم خوشحال بودم که بازیو پیدا کردم. پرنیا شلوارشو دراورد با شرت دراز کشید. من دراز کشیدم کنار پرنیا کصشو بخورم پوزیشنمون مثل 69 به پهلو بودیم بابا هم از اونطرف اومده بود سراغ کون پرنیا . الهام : شروع کنین وقت ندارین . پرنیا شرتشو در اورد دوباره دراز کشید. وای خواهرم کص سفید و صورتی داشت باورم نمیشد. پرده هم نداشت این ولی تعجب نکردم چون دوست پسر میدونستم داره . دیدم بابا لای کون پرنیا رو باز کرد و زبونشو رسوند به سوراخ کونش . پرنیا ی تکونی خورد منم شروع کردم . روی کلیتوریسشو لیس زدم و میک میزدم زبونم میکردم توش میاوردم بیرون . داشتم از خوردنش لذت میبردم هر ازگاهی ی نگاهی به بابا میکردم ک زبونشو تا دسته کرده تو کون پرنیا. پرنیا سر و صداش در اومده بود هی اه و اوه میکرد ماهم حشری تر میشیدیم با ولع بیشتری میخوردیم . کیرم داشت میترکید . صدای شهوت اه و اوه و لیسیدن خونه رو گرفته بود. من با لبام کلیتوریسشو میمکیدم و فشار میدادم . پرنیا جیغ میزد دیگه رسما . بابا هم دیدم انگشتشم کنار زبونش برده تو سوراخ . یهویی دیدم شلوارم ک جلو صورت پرنیا بود اومد پایین . پرنیا کیرمو کرد تو دهنش . نمیتونم اون لحظه رو براتون توصیف کنم . زبونش دور کیرم میچرخید و انقد حشری بود داشت کیرمو قورت میداد . اصلا نتونستم نگه دارم خودمو ابم اومد توی دهنش . فهمید یکم صبر کرد باز ادامه داد همه ابمو قورت داد منم ک نمیتونستم بازیو ول کنم داشتم همینطوری لیس میزدم ک مامان گفت تموم شد . بازی نوشته نوبت بازیکن قرمز مامانم ک اینو گفت بابا بلند شد منم دیگه لیس زدنو متوقف کردم ولی پرنیا کیرمو از تو دهنش در نیاوده بود. الهام : پرنیا شنیدی . پرنیا کیرمو دراور گفت : اره ، چه اهمیتی داره یک دقیقه اینور اونور . دوباره کیرمو کرد تو دهنش خودشو داد جلو ی من ک یعنی بخور. منم ی نگاه به مامان کردم . دیدم رفت نشسته . دوباره کص پرنیا رو براش خوردم زبونمو تو کس صورتی خواهرم میبردم. 2 دقیقه گذشت پرنیا ارضا شد . خیس عرق بودیم. نفسش در نمیومد. گفت من باید برم حموم .جواد: باشه ابم که وصل شده برو بعدا منم باید برم. منم لباسامو پوشیدم رفتم دستشویی. برگشتم دیدم مامان لباس پوشیده و کنسرو هایی ک داشتیم داره اماده میکنه. حقیقتا ضعف کرده بودیم ظهر شده بود. پرنیا هنوز حموم بود. بابا داشت سیگار میکشید بازی هم وسط خونه ول بود. سر میز نهار پرنیا هم خودشو خشک کرد اومد. الهام : بچه ها قرار بود این اتفاقا فقط تو بازی باشه نه وقتی تموم شده و نیازی نیست ادامه بدیم. پرنیا: مامان شروع نکن. اگر ارضا نمیشدم عصبی میشدم. بعدم چه فرقی میکنه به هر حال ک انجام دادیم حالا یکم بیشتر بشه مهمه ؟ جواد : باشه دخترم میخواستی ارضا بشی ولی به کیر پوریا چیکار داشتی . پرنیا : اونموقع دست خودم نبود حشری بودم . دوست داشتم بیشتر لذت ببرم همین. انقدر بحث نکنین دیگه. اگر میخواین ک بازی نکنیم تا همینجا بپوسیم. من گفتم : سخت نگیرید . ادم وقتی شهوتش میزنه بالا دست خودش نیست . کارایی ک میکنیم تو بازی دست خودمون نیست. الهام :باشه غدا رو بخوریم بازیو تموم میکنیم و همه میریم خونه . این چیزا هم فراموش میکنیم. جواد:الان من و پرنیا 13 ایم ، پوریا 10 که نوبتشم هست مامانتونم 12 پوریا بازیو تموم نکنه ایشالا من تمومش میکنم. غذا خوردیم یکم مغزمون به کار افتاد . دوباره نشستیم سر بازی. نوبت من بود . خوشحال بودم این دفعه. دوس نداشتم ده بیارم . تاس انداختم 5 و 4 اومد . جواد وایی یکی کم اوردی. رفتم روی خونه 19 بازی: بیست سوالی شما یک چشم بند به چشم میزنی و بعدش بازی به بقیه افراد یک ماموریت میده و اونا انجام میدن .بعدش چشم بند روباز میکنی و فرصت داری 20 تا سوال بپرسی و بقیه با بله و خیر جواب میدن. اگر نتونستی با بیست سوال حدس بزنی از بازی حذف میشی. گفتم وای بد بخت شدم . الان حذف میشم نهه. الهام :اروم باش مغزتو یکم به کار بندازی میتونی جواد : اصلا عجله نکن بازی وقت تعیین نکرد فقط تعداد سوال مهمه. پرنیا : دقت کردین بازی هرچی میریم جلوتر سخت تر میشه . خدا بخیر کنه الهام : پرنیا تو چشم بند داری. پرنیا : آره الان میارم. واقعا ریدم به خودم و کیرم خواب رفت . استرس داشتم که چشمام بسته میشه. واگر حذف بشم معلوم نیست چی در انتظارمه. پرنیا : بیا داداش اینو بزار چشمت. چشم بندو گرفتم و گذاشتم رو چشم . دیگه هیچ جارونمیدیدم. صدای الهام اومد : خب چرا ماموریتمون نمیاد . جواد : صبر کن یکم … اها اومد. دیگه هیچ صدایی از کسی در نیومد. گفتم : چیشدین هستین؟. پرنیا . بابا کجایین . هیچکس جوابمو نمیداد. بعد ده دقیقه فکر کنم پرنیا چشم بندمو برداشت . دیدم همشون نشستن رو به روم . گفتم انجام دادین؟ پرنیا یکی زد رو پیشونیش دیدم صفحه بازی نوشته 19. گفتم اخ ی سوالم رفت. یکم فکر کردم چیا بپرسم. شروع کردم به پرسیدن . 19 - سکس کردین؟ الهام : دیسلایک داد حتی صحبت هم نمیکردن. فهمیدم اجازه ندارن 18- لیسیدن داشت؟ دوباره دیسلایک. 17-کسی جاییشو مالید ؟ دیسلایک 16 -اصن چیزی تو چیزی رفت ؟ دیسلایک گفتم ای باباااا. یکم باز فکر کردم. استرس گرفتم. 15 - اصن بین دو نفر بود؟ .الهام : لاییک . بلاخره یک سوال درست پرسیدم. 14- کسی جای یکی دیگه رو مالید؟ دیسلایک هرچی چیز سکسی بود فکر میکردم مغزم واقعا قفل کرده بود اخه یعنی چیکار کردن. 13- کسی روی کسی ارضا شد ؟ دیسلایک. هر سوالی میپرسیدم دو سه دقیقه فکر میکردم . 12- لب خوردن داشت ؟ دیسلایک 11- اصن تماس فیزیکی وجود داشت؟ لایک . یکی دیگم درست در اومد گفتم خب این چیه پس اه نه کردنه نه خوردنه چیه یکم دیگه فکر کردم پرسیدم 10-بین دو تا زن بود ؟ دیسلایک فهمیدم پس هرچی بوده بین بابا و مامان بوده . 9-ماموریتش سکسی بود ؟ دیسلایک گفتم ای ریدم به قبر این بازی . تا حالاهرچی گفته بودسکسی بود . 8-همو بغل کردین؟ دیسلایک 7 سیلی زدین؟ دیسلایک - اعصابم خورد شد ای بابا هوف الان حذف میشم اخه چیکار کردین.6- ماچ کردین همو ؟ لایک وای خداروشکر فهمیدم . میدونستین چقدر زرنگم؟ دیدم سوالام شد 4 تا این دفعه خودم زدم تو سرم . تو چشای بقیه استرس مشخص بود. حالا کافی بود ماموریتو کامل حدس بزنم.4- بابا مامانو بوس کرد ؟ لایک 3- جایی ک بوس کرد از ناف به بالا بود؟ لایک دوتا سوال دیگه مونده بود از استرس خیس عرق شده بودم داشتم هی فکر میکردم کجا ها رو میشه بوس کرد . خیلی جاها بود. باخودم گفتم بازی میخواسته خلاف تصورم پیش بره یعنی یک چیز کاملا غیر سکسی باید باشه لب هم نبوده چون پرسیدم. دنبال ی جای دور از ذهنم بودم هی فکر کردم فکر کردم گفتم 2- بوس از پیشونی مامان ؟ پرنیا: یسسسس افرینینن . واقعا فکر کردم دیگه مردم باورم نمیشد دستامو گذاشتم رو صورتم نزدیک بود گریم بگیره خودمو جمع کردم . مامان و باباو پرنیا اومدن بغلم کردن یکم حالم بهتر شد. جواد : این بازی تو لحظه ای ک فکرشو هم نمیکنیم اذیتمون میکنه . باید مراقب باشیم. یکم گذشت تا بقیه صبر کردن تا حالم بهتر بشه. الهام : حالت بهتره پوریا؟ بازی کنیم؟ گفتم اره نوبت کی بود. جواد منم متاسفانه. الان بازی میکنم . جواد تاس انداخت جفت یک اورد . پرنیا خندید بابا کمترین تاس بازی متعلق به شماست . باز خندیدیم همه. بابا رفت روی خونه 15 . بازی : غول چراغ جادو . من غول چراغ جادو هستم میخوام بزرگ ترین فانتزی سکیسیتو برات براورده کنم دسستو بزار روی صفحه نمایش تا از عمق ذهنت ماموریتت رو بگم. گفتم : بابا اوه خوش به حالت. بزار دیگه. بابا یکم ترسیده بود و دستش یکم میلرزید . اروم دستشو گذاشت و برداشت همه سرمونو اوردیم جلو که چی مینویسه. فانتزی کاکولدیسم. بازیکن سبز و قرمز باهم سکس میکنن و تو باید بشینی و لذت ببری هروقت ارضا شدی نوبتت تمومه. پرنیا: واتدفاکککک . پرنیا زد زیر خنده . الهام با چهره طلبکارانه : نگفته بودی تا حالا. من ک هنوز شوک بازی قبلی بودم . باورم نمیشد ک باید من با مامان سکس کنم . جواد : نمیدونم این بازی از تو کجاش در میاره همچین چیزی نیست اصلا. الهام: نیست؟ باشه . یهویی دیدم مامان داره میاد سمتم دستم گرفت بلندم کرد اومدیم جلوی بابا وایساد. الهام دوباره پرسید: نیستی؟ جواد :نه مامان زانو زد جلوم شلوارم در اورد کیرم افتاد جلو صورتش . از اون پایین تو چشام نگاه میکرد. اروم سر کیرمو کرد تودهنش. منم همونجا ی اهی کشیدم پرنیا گفت : جون داداش خوشت اومده ها. گفتم اره عالیه بعد از تو مامان هم داره کیرمو میخوره دیگه چی میخوام . مامان کیرمو تا ته حلقش میبرد. مث ی جنده حرفه ای ساک میزد . بابامو دیدم همینطوری فقط نگاه میکنه . گفتم : مامان دیدی بابا کاکولد نیس. الهام: صبر کن.دستشو انداخت شلوار بابام در اورد بله کیرش راست شده بود زیر شورتش قایم کرده بود.پرنیا خندید گفت : وای بابا راست کردی .الهام : خوشت اومده کیر یکی دیگه رو میخورم؟ جواد : آره آره خوشم میاد؟ چیکار کنم الهام : جوون کیر کیو دارم میخورم؟ جواد: پسرمون. دیدم بابا دستشو دور کیرش گرفت که بماله. مامانم همینطوری ک کیرمو لیس میزد گفت: دوس داری کیرشو چیکار کنم؟ جواد: بکن تو کست. دیدم مامانم دراز کشید شلوارشو دراورد. بیا پسرم. گفتم بابا اجازه میدی؟ جواد: اره بکنش و کیرشو بالا پایین میکرد. نشستم اومدم رو مامانم کیرمو گذاشتم رو کصش مامان کیرمو گرفت تو چشاش داشتم شهوتو میدیدم . مامانم تنظیم کرد منم کردم تو کسش .الهام : آه بکن منو . بکن تو کسم محکم. من ی نگاهم به مامان بود ی نگاهم به جواد داشت کیرشو بالا پایین میکرد و نفس نفس میزد. رفتم لبمو رو لب مامان گذاشتم . مامانمو لبمو میلیسید و زبونشو میاورد تودهنم . الهام دید بابا بلند شده گفت : بیا از نزدیک تر ببین دارم کس میدم. جواد : جوون قربونت بشم. ی لحظه دیدم پرنیا همم داره دستش تو شرتشه خودشو میماله . پرنیا ی چشمک بهم زد . کس مامان خیس شده بود و داغ بود گفتم : خوش به حالت بابا چ کسی میکنی همیشه. جواد : اره زنم خیلی حشریه ی کیر براش کمه. الهام اه و ناله میکرد به بابا اشاره کرد بیا اینجا . مامانم کیرشو کرد تو دهنش . از این صحنه داشت ابم میومد . داشتم کس مامانو میکردم در حالی ک داشت کیر شوهرشو میخورد. دیدم بابا کیرشو در اورد از دهن مامان و کیرش پر اب کیر بود ک از دهن مامانم میچکید دیگه اینو ک دیدم ابم داشت میومد کشیدم بیرون ریخت رو زمین. دنیا داشت دور سرم میچرخید بهترین سکس عمرم بود اکسم سارا یک بار هم اینطوری بهم کس نداده بود کون لقش . کس مامانم بهشت بود ته ته لذت. پرنیا : نامردا بیاین زود بازی کنیم منم میخوام حشری شدم. الهام : بی حیارو نگاه .اره نوبت منه . اقایون خودتونو جمع کنین. نوبت بازیکن سبز الهام انداخت 2 و 3 : .مهرشو گذاشت روی خونه 18 بازی : همیاری شما در این نوبت میتوانید یک نفر را انتخاب کنید و ان شخص را ارضا کنید در این صورت آن شخص اجازه دارد در نوبت خود دو بار تاس بیندازد و اعداد بزرگ تر را بازی کند. الهام : عهه چه خوب. اینطوری میتونیم بازیو تموم کنیم. جواد خوبه بعدشم نوبت پرنیاس . فقط 7 بیاره بازی تمومه. پرنیا : من مشکلی ندارم . گفتم اره خواهر از خداتم هست . منم میتونه ارضا کنه خب بعد توهم نوبت منه.یکم با داشتیم با پرنیا بحث میکردیم که مامان گفت: خاک تو سرتون مادرتونم سر چی دعوا میکنین. جواد میشه شام بخوریم بعد انجام بدین؟ خیلی گرسنمونه حموم هم باید بریم از صبح هلاک شدیم. پرنیا موافقم . جواد : پس من ی دوش بگیرم تا غذا اماده میشه . مامان و پرنیا شام اماده کردن و بابا ک از حموم اومد منم رفتم دوش گرفتم . شام خوردیم و یکم از فضای بازی دور شدیم . انگار یکم برامون عادی شده بود. داشتیم از سفرمون لذت میبردیم . خلاصه کارامونو کردیم و الهامم رفت حموم برگشت و اومد بازی کنیم. الهام : خب الان باید یکیو ارضا کنم تا نوبتم تموم بشه. پرنیا : بیا دیگه منتظرم . الهام : خاک تو سرت با مامانت اینطوری صحبت نکن . پرنیا اومد جلو مامانم : چی میشه بعد؟ مامانم یهویی لبای پرنیا رو بوسید. پرنیا هم مامانو بغل کرد . مامان دستشو انداخت شلوار پرنیا رو دراورد بعد نشوندش روی مبل . از کنار شرتش زبونشو میکیشید رو پوست پرنیا و زبونش میبرد زیر شرتش. بازی نگفته بود منو بابا مجبوریم تماشا کنیم ولی با دقت و لذت داشتیم نگاه میکردیم . مامانم شرت پرنیا رودراورد کامل و کسشو میخورد. پرنیا: اوفف مامان خیلی حال میده اخ. کیر پسرت خوبه یا کص دخترت؟ الهام : هردوشون. پرنیا سر مامانو گرفته بود و به کصش فشار میداد مامانمم خوب براش میخورد. هفت هشت دقیقه طول کشید پرنیا ارضا شد. نفسش در نمیومد پرنیا: قربونت بشم مامان. الهام: چه کسی داری دختر . رودخونس یا کس. پرنیا : حقیقتا دوس ندارم بازی تموم بشه. کاش 7 کمتر بیارم. هیچکس هیچی نگفت. بعد یک دقیقه. جواد : منم دوس ندارم تموم بشه ولی غذامون داره تموم میشه . منم گفتم بیا تاس بنداز دوس دارم بدونم برنده بشی چی میشه . یادت باشه دو مرتبه میتونی بندازی. پرنیا تاسو برداشت وانداخت همون اول 5 و 4 اومد. پرنیا:یسسسس. جواد : واقعا تموم شد بردی. پرنیا مهرشو گذاشت رو خونه آخر و پیام بازی : تبریک شما برنده شدید. بازی نهایی تمام بازیکنان باید همزمان با شما سکس داشته باشند . بعد از ارضا شدن بازیکن زرد در سکس گروهی بازی به پایان میرسد. پرنیا : یسس جایزمو بدین. بازیو تموم کردم. الهام خداروشکر. پرنیا بلند شد رفت تواتاق گفت بیاین خودشو لخت کرده بود دراز کشیده بود.منو بابا بهم نگاه کردیم . گفتم : به برندمون ی حال بدیم؟ بابام رفت کنار پرنیا کیرشو درآورد. پرنیا خیلی حشری بود همچین انتظاری ازش نداشتم . یهویی کیر بابا رو کرد تو دهنش. منم رفتم جلو مامانم پشتم اومد در اتاق بست. گفتم: مامان پرنیا به شما رفته انقد حشریه. الهام: نه هنوز به من نمی‌رسه. یهو دیدم مامان دستشو کرد تو شرتم کیرمو گرفت. گفتم چیکارر میکنی قرار بود به پرنیا حال بدیم که . الهام منم کیر می‌خوام خب حالا به اونم حال میدیم . پرنیا وسط ساک زدن :ای مامان حسود مامانم نشست روی تخت کیرمو اول زبون زد بعد کرد تو دهنش .پرنیا داشت کیر بابا رو میخورد مامانمم کیر منو. صحنه فوق حشری بود . گفتم بابا ببین زنتو. جواد : اوف خیلی خوب میخوره گفتم اره ولی بیا عوض کنیم. گفت باشه. جامونو عوض کردیم . پرنیا: هوس کردی خواهرت برات بخوره؟ گفتم :آره می‌خوام بکنمت پرنیا پرنیا یکم دیگ خورد برام بعد خوابید منم رفتم روش کیرمو فرو کردم تو کسش . دیدن سکس مامان و بابا هم برام حشری کننده بود. کس پرنیا از مامان خیلی تنگ تر بود. ولی کس مامان گرم و نرم بود.بهترین حس دنیاس اگه خواهرتونو کرده باشین میفهمین چی میگم. یکم کسش و کردم پرنیا گفت: اهای بابا بیا من برنده شدم وظیفت اینه منو بکنی. جواد: پوریا خب تو بیا پیش مامان پرنیا: نهه دوتا کیر می‌خوام.همزمان بلند شو پوریا. من بلند شدم پرنیا بابا رو دراز کرد نشست رو کیرش یکم بالا پایین کرد خودشو گفت: پوریا حالا بیا کیرتو تو از پشت بزار . منم رفتم پشتش کونش خیلی تنگ بود به بدبختی تونستم بکنم توش ولی حسش بی‌نظیر بود دیگ خواهرم اه اوهش اتاقو برداشت. مامانمم اومد کنارم گفت در بیار . دراوردم برام ساک زد یکم باز کرد تو کون پرنیا الهامم با حرفاش همرو حشری تر میکرد هی به پرنیا میگفت: دخترم دوتا کیر دوس داری؟. چه حالی میده بابا و داداشت دارن میکننت؟ پرنیا هم هی میگفت اره عالیه اه اوه میکرد. مامانمم بعدش رفت نشست رو دهن بابام با پرنیا لب می‌گرفت برای اینکه ماموریت بازی هم انجام بشه خوب بود. مامان گفت : منم می‌خوام منم بعدش بکنین. یکم گذشت پرنیا ارضا شد بلند شد کنار دراز کشید . رسما بازی تموم بود . دیدم یهو مامان گفت پوریا دراز بکش بیام روت منم می‌خوام. منم دراز کشیدم اومد رو کیرم دوباره بهترین حس دنیا رو تجربه کردم . الهام گفت : جواد تو این چند سال زندگی مشترک ی کیر دیگ برام نیووردی منم به پسرت میدم. جواد: اگر میدونستم دوس داری تا حالا ده تا کیر اورده بودم برا زنم. الهام: احمق هر زنی دوس داره اینو مطمئن باش. حالا بیا کونمو بکن بابامم کرد تو کون مامانم حس میکردم کیرشو ک از پشتر رحمش ب کیرم میخورد. مامانم حسابی کردیمش و ابمو ریختم تو کسش . هیچکس از سکس سیر نمیشد هی پرنیا رو میکردیم هی مامان . خودتون ی سکس گروهی رو تصور کنید دیگه .یک ساعتی سکس کردیم انقد ک همه رو همون تخت افتادیم . خسته بودیم هممون . بقیه خوابشون برده بود. همون‌طوری ک دراز کشیده بودم داشتم به بازی فکر میکردم به کارایی ک کردیم به لذتی ک از گناه هامون بردیم . اگر این بازی نبود هیچوقت تا اخر عمرم انقدر لذت نمیبردم . بعدش رابطه بین خونوادمون چطوری قراره باشه . اصن کی از اینجا میریم. یهو دیدم ی بوی بدی میاد چرخیدم دیدم از چهار گوشه اتاق ی گاز زرد داره پخش میشه. سریع بلند شدم: باباا بیدار شین جواد: چی شده اینا چیه الهام چندتا سرفه کرد : نمیتونم نفس بکشم و الهام افتاد رو زمین میخواستم بیام سمتش که دیگه چیزی یادم نمیاد. با خوردن نور خورشید به چشمم بیدار شدم. چشام باز شدن و چشمم به جنگل سرسبز جاده افتاد. یعنی اینا همش خواب بود ؟ دیدم تو ماشین خودمونیم بابام و پرنیا و بابا خوابن و ماشین داره مسیرش تنظیم شده و داره برمیگرده خونه . دیدم ی چیزی کف ماشینه برداشتم دیدم بله . همون بازیه و ی پاکت نامه هم همراهش بود و این پیام رو صفحه نمایش بازی بود بازی به پایان رسید. تبریک به بازیکن برنده . و بازندگان بازی تا سه روز دیگه از بازی حذف میشوند . بعدش سریع نامه رو باز کردم سلام پوریا . زمانی ک خواب بودین چیپستی وارد بدن شما شده که سه روز فرصت زندگی دارید. من میخوام کمکتون کنم لطفا حرفامو باور کنید . سر فرصت براتون توضیح میدم همه چیو فقط من فهمیدم راهش اینه اگر میخواین زنده بمونین باید افراد جدیدی رو به بازی دعوت کنین و تو بازی جدید اگر تونستین برنده بشین چیپست غیر فعال میشه. از طرف م.ق پایان پرده اول… ادامه دارد. پ ن : داستان دو قسمت بعد طولانی تر هم هست اما دیرتر میاد صبور باشید راستی بهم بگید کدوم بازیو دوست داشتید . اسمشو تو کامنتا بگین ممنون از حمایتتون . نوشته: Joel Miller
    • kale kiri
      رام شدن زن عمو 2   سلام دوستان قبل اینکه ادامه اون شبو بخوام بگم لازم دونستم چند تا نکته رو عرض کنم خدمت اون دوستانی که دوست نداشتن یا توهین کردن،،، 1.من نگفتم اولین سکسم بوده 2.این خاطره مال ۷ سال پیشه من ۲۲ سالم بوده نه ۱۵ سال 3.و اینکه اسم خودم سیروانه، (اسم زن عموم و دخترش واقعی نیستن) اینارو گفتم که سو تفاهمی برا اون عزیزان هست برطرف بشه خب بریم سراغ ادامه اون شب فوق‌العاده… حدودا ساعت از دو شب گذشته بود و کنار زن عموی جذابم تو رختخواب بودیم، اون خوابش برد ولی من مطلقا خواب به چشمم نیومد، اولین بار بود با فامیل رابطه داشتم و خیلی هیجان زده بودم و دروغ نگم ترسم داشتم، یه ترس از رسوا شدن و یه میل به ادامه دادن تو وجودم بود، خلاصه انگار تازه از خواب بیدار شده بودم، نمیدونم چطوری ساعت نزدیک به شیش شد و من توی اون چند ساعت هزاران فکر و خیال کردم، ولی کم کم دوباره شهوت بهم غلبه کرد و به فکر کردن زن عموی خوشگلم شدم، پیش خودم گفتم نکنه فقط امشب باشه و دیگه دستم بهش نرسه؟! هوا داشت کم کم روشن میشد، کیرمم حسابی شد شده بود، زن عمو به پهلو خوابیده بود و من آروم از پشت بغلش کردم و کیرم گذاشتم رو کونش، باسن نرمش توی اون شلوار گل گلی نخی واقعا لذت بخش بود، دوست داشتم همون جوری پارش کنم… دستمو بردم رو سینش که بیدار شد و یه لحظه اولش مشخص بود که داشت هضم میکرد که چی گذشته دیشب -ساعت چنده؟ -نزدیک ۶ یکم موهاشو همونجوری داد پشت گوشش -بسه سیروان همون یه بارم فقط بخاطر این گذاشتم که پسر خوبی هستی، قرار نیست ادامه بدیم -زن عمو قول میدم همین یبار باشه دیگه هیچوقت مزاحمت نمیشم و … این گفت و گو یکم ادامه داشت، چیزی که منو امیدوار کرده بود این بود که همونجوری که از پشت بغلش کرده بودم و کیرم رو شکاف کونش بود مقاومت یا حرکتی نمی کرد همونجوری وایستاده بود -میدونی اگه عموت یا هر کسی بفهمه چی میشه؟ -از کجا میخوان بفهمن؟ بخدا قول میدم هیچ حرکتی نکنم که کسی شک کنه بهت قول میدم دوباره شروع کرد به تاکید کردن که اگر کسی بفهمه آبروریزی میشه و من قبل اینکه عموت بکشتم خودمو میکشمو از این جور حرفا منم همش بهش اطمینان میدادم، ولی تمام حواسم رو بدنش بود، پشت گردنشو بوس میکردم و سینه هاشو از زیر تیشرت میمالیدم بازم رام شد، منم کامل ترسم ریخته بود و بیشتر ازش تعریف میکردم و اونم معلوم بود خوشش میاد، بین حرفام گفتم دیشب تاریک بود کن اصلا نفهمیدم چی شد هیچی ندیدم خندید گفت میخواستی لامپو روشن کنی… شروع کردم فشار دادن کیرم لای کونش شلوارش کامل رفت تو شق کونش و قربون صدقش میرفتم -چه سر و زبونی داری تو، نمیدونستم اینقدر شیطونی، فک میکردم ساده و سر بزیری… دیگه ساکت شد و تنها صدایی که میومد صدای من بود که ازش تعریف میکردم و حسابی بوسیدمش با یکم ناز تیشرتشو در آوردم و دو دستی سینه هاشو گرفت منم که توی روشنایی زن عموم زیرم بود حسابی حشری شده بودم، سینه هاشو از دستش درآوردم و دو دستی گرفتنشون و فقط میخوردم و لیس میزدم بوی خاصی میداد داشتم دیوونه میشدم از لذت. دستاشو رو ب بالا بود و آورد پشت سرمو گرفت و کم کم صداش می‌شنیدم ک بلند نفس می‌کشید و میگفت یواااااش منم وحشیانه میخوردم و میک میزدم، به سرعت خودمو لخت کردم و اومدم که شلوارشو در بیارم فقط نگاش به کیرم بود -داره صبح میشه زود باش بدون اینکه چیزی بگم شلوارشو درآوردم و انداختم کنار پاهاشو باز کردم زاویه خوبی نداشت ک قشنگ کیرم بکنم توی کوسش، سر کیرمو مالیدم به کوسش و میخواستم رو دستام تکیه بدم که کیرم از روی کوسش سر میخورد، خودش کیرمو گرفت و می‌مالید به کوسش -زودباش توله سگ -اووووف بزار روش بکنم فشار دادم ولی نرفت توی کوسش، یه قسمتی از پتو رو جمع کرد داد زیر کون و کمرش یکم اومد بالا. سر کیرم قشنگ روی کوسش بود و با یه فشار کوچولو رفت توی کوس نازش، نمیتونم بگم چقدر لذت بخش بود وقتی به صورتش نگاه کردم دیدم دهنش بازه و داره از رفتن کیرم توی کوسش لذت میبره -آااااااااااااااه یواش بکننننننن -اووووووف چه حالی میده زن عمووووو -نگو زن عمو بدم میاد یه جوری میشم -چشم مهوش جون دیگه نمیگم -آروم فشار بده آخخخخخ -خوش به حال عمو هر شب زیرشی خندید گفت چه خبره هرشب ماهی چند بار بیشتر نمیشه اونم بیشتر وقتایی که شادی مدرسه میره کیرمو بیشتر میکردم توی کوسش و لذت میبردم میترسیدم آبم بیاد ولی مشخص بود خبری ازش نبود تا جایی که می‌میشد کیرم توی کوس مهوش بود و عقب جلو میکردم -جووووونم چه کوسی داریییییییی -بکن برا خودت توله سگ، اون عموی خرت دیروز به خاطر دوستش با من دعوا کرد‌، بکن زنشوووو -واااااای کیرم تو کوس زنشه -خودش رفته ولگردی فک کرده نمیدونم،،، اخخخخخ بکننننن جفتمون خسته شدیم ازش خواستم داگی شه بلند شدیم پتو رو انداختم کنار پشت کرد ب من خم شد پاهاشو باز کرد و کمرشو داد پایین و کونش قمبل جلوم بود هر لحظه داشتم بیشتر و بیشتر لذت میبردم، از اینکه زن عمو مهوشم خودش برام وایمیسه واقعا لذت بخش بود سرش رو متکا بود و کونش به من با یه دستم کیرمو گرفتم و با یه دستم لای کونشو با انگشت شست باز کردم سوراخ کون قهوه ای رنگی داشت کیرمو گذاشتم روی کوس خیس و لیزش و با یه فشار کوچیک رفت توی کوسش جفتمون باهم صدامون بلند شد -آخخخخ یوااااااش -جووووون اویییییییی به کونش نگاه میکردم که کیرم از زیر میرفت توی کوسش باسنشو چنگ میزدم -کمرمو بگیر پهلواشو گرفتم و کیرمو توی کوسش عقب جلو میکردم دوس داشتم تلمبه بزنم ولی ترسیدم ارضا بشم یه چند دقیقه همونجوری کوسشو کردم و چند بارم دستمو رسوندم سینه هاشو میگرفتم هربار کیرمو تا ته میکردم توی کوسش -آخخخخخخ بسههههه تمومش کنننننن -دوست ندارم تموم بشههههه -زودباش دیگهههههه -همین یبار بزار یه دل سیر بکنمت -حیوون بازم تنها شدیم وقت هست اینو گفت انگار دنیارو بهم دادن، خیییییلی لذت بردم از حرفش دیگه نخواستم کاری کنم که ناراحت بشه و آخرین بار باشه گفتم چشم شروع کردم چندتا تلمبه زدم که با آه و ناله رو ب جلو رفت، اصلا دوست نداشتم کیرم از توی کوسش در بیاد من همونجوری رو به جلو رفتم باهاش، کامل خوابید و منم روش خوابیدم، کوسش خیلی تنگتر شد و نمیتونستم خوب تلمبه بزنم -آییییی سیرو بسههههههه -آخ الان میاااااد یه کم کیرم توی کوسش عقب جلو میکردم همونجوری، نرمی کونش روی زیر‌شکمم وحشتناک لذت بخش بود، دستامو تکیه دادم تا کمر بلند شدم و به کونش نگاه میکردم -اووووووووووووف چه تنگهههههههه -بسههههههههههه -بده بالا کونتوووووو -نمیتونمممممم یکم کونشو داد بالا و خیلی حال داد، حس کردم همه بدنم داره میره توی کوس مهوش جونم، کیرمو تا ته فشار دادم توی کوسش طوری که فحش داد -آییییییی کره خررررر بسههههههه کیرمو در آوردم و گرفتم روی کونش و آبمو ریختم رو کمر و باسنش کلی بوسش کردم و با دستمال تمیزش کردم -خیلی سگی پاره شدم -دست خودم نبود بخدا -لباس بپوش برو نمیخوام کسی بفهمه امشب تنها بودیم -چشم کلی بوسش کردم و لباس پوشیدم و رفتم امیدوارم خوشتون اومده باشه باور کردن یا نکردنشم پای خود خواننده های عزیز نوشته: سیروان
    • kale kiri
      علاقه‌ی خاله‌م و فاصله گیری من   این داستان شروعش برمیگرده به زمانی که تقریبا ۷ ساله بودم و هیچی از سکس نمیدونستم. یک خاله دارم که واقعا مهربونه و بیش از حد منو از بچگی دوست داره شاید بخاطر این باشه که مجرده و نتونسته به بچه های خودش عشق بورزه. اختلاف سنیمون حدود ۲۰ تا ۳۰ ساله و ازتون میخوام به سوالی که آخر داستان دارم جواب بدین اون هر چی عشق داشت رو تقدیم به من میکرد با خرید خوراکی و بازار بردن و لباس خریدن و اسباب بازی خریدن و خلاصه هر چی یک مادر میتونه واسه بچه‌ش بخره خالم واسم انجام میداد و تا به همین الان که ۲۰ سالمه ذره ای از علاقش بهم کم نشده. وقتی بچه بودم منو همراه خودش میبرد حموم (خیلی از داستانا دیدم گفتم میبرن حموم ولی واقعا واقعیه خیلیاتون وقتی بچه بودین تجربه داشتین احتمالا) و منو خیلی تمیز و مرتب میکرد و قشنگ آب کشی میکرد بعد می‌فرستاد بیرون البته خودشم لخت میشد ولی خب من بچه بودم هیچی حالیم نبود بخوام منظوری داشته باشم. تا اینکه یه بار رفتیم حموم در حموم رو بست وسط آب تنی بودیم دوتایی تا اینکه کامل داگی شد کون بزرگی داشت و همینطور ممه های گنده که واقعا محو کننده بود البته الان اون موقع فهم نداشتم از سکس. گفت دوست داری انگشتت رو بکنی اونجام؟ من دست و پام یخ شد که چرا باید همچین کاری کنم؟ من خشکم زده بود ولی نگام به کس پر از گوشتش بود که با دستاش از هم باز میکرد و قرمزی توش چشمک میزد بهم منم چون زیاد حالیم نبود انگشتمو کردم داخل آروم شروع کرد به ناله کردن از اینکه می دیدم داره خوشش میاد خوشم میومد و سعی میکردم کارمو درست انجام بدم تا اینکه گفت میخوای با اونجات امتحان کنی خاله؟ تپش قلبم صد برابر شد دیگه دست خودم نبود فقط مطیع بودم و کیرمم شاید اندازه انگشت اشاره میشد شایدم خیلی کمتر و باریک تر منم دو طرف کونشو گرفتم کیرمو گذاشتم روی کصش آروم فرستادم داخل عقب جلو شدم گفت : “خاله جان کیرت بیرونه عزیزم” انقد کوچیک بودم که کیرمم نمیرسید داخل کصش و سعی می‌کردم با انگشت ارضاش کنم که گفت “بسه” چرخید سمتم نگام کرد گفت “بین خودمون بمونه هیچکس نباید از کار ما خبر داشته باشه وگرنه واسه هر دوتامون بد میشه” منم گفتم باشه خاله میدونی که من به کسی نمیگم. خلاصه اون روز گذشت و میخواست انباری خونشون رو تمیز کنه گفت میای کمک؟ منم دویدم رفتم انباری گفتم بله خاله چی میخوای؟ گفت برو اون پشت تو کوچیک تری راحت میتونی بری بالا وسایل بیاری پایین منم واسه اینکه کمک کنم رفتم پشت دیدم راه برگشت ندارم چون خالم وایساده بود پیراهنشو زد بالا شلوارشو آورد پایین سریع چشمش خورد به کس تپلش و شرت هم نپوشیده بود چرخید کونشو کرد سمتم یه پاش روی زمین بود یه پاشو آورد بالاتر تکیه داده بود به یه گوشه که راحت کصش واسم باز بشه گفت “دوست داری دوباره امتحان کنی؟” منم که یه بچه هیجان زده بودم و از روی کنجکاوی دلم میخواست امتحانش کنم ولی خب کوچیک بودم نه قدم میرسید بکنمش نه کیرم بزرگ بود منم گفتم خاله من نمیتونم انجام بدم نمیرسم. دستمو گرفت گفت پس یواشکی بیا بریم تویه حموم تا کسی ما رو ندیده منم قبول کردم و پشت سرش راه افتادم شلوارشو آورد پایین خودم سریع انگشت فرو کردم داخل تند تند تکون میدادم ولی خب فرو کردن کافی نبود اونم چون حشرش بالا بود اونم خودشو میمالید ناخونش می‌خورد به انگشتام فقط دردش مال من بود لذتش واسه خالم ، کیرمم که نمیرسید بفهمم تویه کصش چه حالی داره. چند مدت گذشت و منم با انگشت بهش حال میدادم تا اینکه خونه خالی شد فقط ما دوتا بودیم. لباساشو یکی یکی درآورد منم شلوارکمو در آوردم شلوار و سوتین انداخت یه گوشه وقتش رسیده بود که منم یه حالی بکنم می‌خواستیم شروع کنیم که یه نفر از راه رسید شروع کرد به کوبیدن در (زنگ نبود) خالم درو باز نکرد از ترس لباساشو تند تند پوشید از دور صحبت کرد که اون بنده خدا هم رفت و نیومد داخل ما رو ببینه دوباره اومدیم داخل و این بار درا رو قفل کردیم که جامون امن باشه لباسامو در آوردم اونم تکیه داد به دیوار پاهاشو باز کرد ولی گفت "خاله میشه با دستات انجامش بدی؟ منم انجامش دادم ولی خب خیلی تویه کف کصش بودم و مدام میخواستم کیر کوچیکمو بکنم توش ولی فرصت نمیشد منم هر از گاهی تویه دستشویی یا حموم جق میزدم یه حالی کرده باشم. یه بار که خیلی شلوغ بود همه کنار هم خوابیده بودیم خالم بهم پشت کرد و خوابید منم خیلی خسته بودم و خوابم میومد از خوابم بیدارم کرد آروم دم گوشم گفت “من پشتم میکنم تو میتونی با انگشتات با اونجام بازی کنی” استرسش دیگه داشت منو میکشت تصمیم گرفتم دیگه فاصله بگیرم از این کار و سعی می‌کردم دعا بخونم تا شیطون وسوسه نندازه به جونم ولی خب شکست میخوردم چون هم من خالمو دوست داشتم هم اون منو سعی می‌کردم درکش کنم اونم نیاز داره شرایط نداشته ازدواج کنه فقط هم به من اعتماد و نیاز داشت. یه شب خاله کوچیکم رفت خونه خاله بزرگم شب نشینی منم با این خالم تنها شدیم فاصلمون یکم زیاد بود چراغا هم خاموش بود داشتیم تلویزیون می‌دیدیم صدام زد گفت میای دوباره انجامش بدیم؟ یکم مردد بودم دیگه سریع نگفتم باشه دوباره اصرار کرد گفت بیا الان تنهاییم این بار گفتم قبوله ولی منم میخوام و دوس دارم لذت ببرم سریع شلوارمو از پام در آوردم منم شلوارشو از پاش در آوردم رفتم تو بغلش جوری که بهم احساس آرامش میداد. کامل تکیه دادم به بغلش آروم دستمو بردم سمت کصش انگشتمو کامل فرو کردم دیگه دستم اومده بود چجوری بهش لذت بدم شروع کرد به ناله کردن منم بزرگ تر شده بودم و کیرم در حال رشد بود که شق کردم دستشو حلقه دور کیرم واسم تند تند داشت جق میزد قلقلک بچگانه کیرمو با دستاش حس میکردم و اونم داشت به ارضا میرسد که یهو حس کردم آبم اومد سریع پسش زدم گفتم بسه خالم ترسید گفت چی شده؟ آبت اومد؟ سرمو تکون دادم که بفهمه آره اومده رفت چراغ رو روشن کرد اثری از آب نبود سعی کرد آرومم کنه گفت خاله تو هنوز به سنی نرسیدی که آبت میاد عزیزدلم نگرانش نباش ، اون شب هم دو دست همدیگه رو مالیدیم. من دیگه وارد عذاب وجدان شده بود نمی‌خواستم بکنمش با اینکه بزرگ تر شده بودم و کیرم توانایی اینو داشت بره تویه کصش ولی نمیتونستم. چندین بار ازم خواست ولی دیگه انجامش نمی دادم این باعث شد درخواست های خالم از من کمتر بشه ولی همچنان دوسم داشت. دیگه حدود راهنمایی بودم که خاله کوچیکم رفت مسافرت و خاله بزرگم تنها بود و این تویه زمانی بود که من ازش فاصله میگرفتم. خاله کوچیکم که رفت منم زنگ زدم بابام بیاد دنبالم برم خونه ولی خالم منو گیر آورد تنها. گفت میتونیم هر روز با هم انجامش بدیم همیشه تنهاییم فقط کافیه تو بخوای عزیز دلم. فقط میگفتم خاله دیگه کافیه من خسته شدم از انجامش هر روزش. دستشو آورد سمت کیرم و یکم مالیدمش گفت چقدر بزرگ تر شده الان میتونی خودتم منو بکنی به لذت برسی ولی خب موفق نشد مخ منو بزنه تا اینکه رفتم و تا اومدن خاله کوچیکم منم اون سمت پیدام نشد. زیاد تنها شدیم ولی اون دیگه ازم نمیخواست. کم کم این من بودم که دلم میخواست گاهی بهش دست بزنم. یه شب خوابم نمیبرد منم تا ۵ صبح بیدار بودم و دیدم خالم اومد گفت بیداری عزیزم؟ یه لحظه بیا کارت دارم منم رفتم و استرس داشتم یعنی چی شده خالم ۵ صبح اومده پیش من پشت سرش راه میرفتم که نگام به زمین و پاهاش افتاد دیدم زیر اون لباس بلندش شلوار پاش نیست و لخته فهمیدم حتما ازم سکس میخواد اینجا دیگه وارد دبیرستان شده بودم و کیرم بهتر توانایی سکس داشت. گفتم چی شده خاله؟ بی بهونه و حرف اضافه گفت دلم میخواد منو دوباره بکنی. دستمو گرفت برد حموم که کسی شک نکنه اینقدر حشری بود تند تند همه کار انجام میداد که گرما و تشنگی کصش با کیرم آروم بگیره ولی من ترس داشتم و میگفتم نمیتونم دیگه ولی اون اصرار داشت حتما بکنمش کیرمو از گوشه شرت آوردم بیرون گذاشتم روی کصش روی فرو نکردم و اون هی کون بزرگ و ژله ایشو میلرزوند تا تحریک بشم ولی فهمید دیگه حسی ندارم واسه همین کشید عقب شلوارشو پوشید و رفت از من ناراحت شد. منم یه جورایی کصخل بودم دلم کص میخواست و هی با پورن جق میزدم ولی خب نمیتونستم خالمو بکنم با اینکه خیلی پیش اومده بود و راحت بودیم. خستگی من روز به روز بیشتر میشد تا اینکه یه روز توافق کردیم این بار آخرین دفعه ای میشه که با هم سکس داریم و قبول کرد با انگشت ارضاش کنم و بهش گفتم دیگه هیچوقت نمیاد خونتون که بخوای ازم استفاده کنی واسه خودت. منم دیگه هیچوقت نتونستم بهش حس شهوت داشته باشم. ولی خب ماجرا اینجا تموم نمیشه من دیگه ۱۹ سالم شده بود حس شهوت درونم فوران میکرد و نیاز داشتم خودمو خالی کنم و اینجوری شد که ۳ سال نیازمو نگه داشتم و هیچوقت بهش نگفتم بیا با هم سکس کنیم. هر روز فکر و ذهنم این بود یه بار دیگه ازم بخواد تا بتونم با کیرم ترتیبشو بدم البته تا حدودی با کیر سکس داشتیم ولی خب نه کامل که بخوام آبم و بریزم. تویه حموم بود منم رفتم دستشویی(کسایی که خونه قدیمی دیدن میدونن دستشویی و حموم به همراه داره) رابطمون با هم خوب بود و مثل گذشته فقط سکس نداشتیم. صدام زد و با هم همینجور صحبت میکردیم منم کارم تموم شده و بیخود میموندم داخل دستشویی ببینم بهم میگه سکس کنیم یا نه. دیگه ناامید شده بودم که هیچوقت قرار نیست دیگه بهم بگه. من همیشه عادت دارم پاهامو بعد دستشویی بشورم از شانس خوب من بیرون از دستشویی همسایه اومده بود داشت با خالم و مامانم صحبت می‌کرد گفت چی شده؟ گفتم میخوام برم بیرون پاهامو بشورم همسایه اومده. گفت خب یواشکی برو نبینه یهو مکث کرد و گفت میخوای بیای تویه حموم بشوری؟ من پشت میکنم تو راحت باشی. رفتم سمت حموم کامل لخت بود مثل زمان بچگی که باهاش میرفتم حموم ولی خب ممه هاش اینقدر بزرگ بود که هر چقدم تلاش می‌کرد کامل پنهون نمیشد و فقط زل زده بودم به بدن لخت و خیسش و ضربان قلبم مثل بچگی رفت بالا و دستام یخ بود با خودم گفتم یا الان یا هیچوقت اگه الان نکنیش دیگه فرصت پیش نمیاد. زیر چشمی داشتم بهش نگاه میکردم دیدم داره با دستاش لای پاهاشو و کصشو تمیز میکنه وانمود میکردم حواسم نیست. لوله رو بستم گفتم میخوام برم بیرون بازم ممنون. قبل اینکه پامو بشورم شلوارمو در آورده بودم و شرتم خیلی تنگ بود میخواستم بپوشم و برم بیرون مکث کردم و گفتم خاله ببخشید پام کثیف شد میشه آب بگیری؟ آب گرفت سمتم و سینش کامل ولو شد و از شهوت داشتم دیوونه میشدم و حواسم رفت سمت چشماش که دیدم داره به کیرم نگاه میکنه و منم که شق بودم نمیتونستم قایمش کنم. پوشیدم خواستم برم بیرون آروم گفت دوست داری با هم سکس کنیم؟ باورم نمیشد دوباره بهم پیشنهاد داد منم قبول کردم و گفت درو ببند کسی نیاد بی خبر. درو بستم پیراهن و شلوارمو در آوردم اون واسم مثل قدیم داگی شد و آماده بود برم بکنمش. رفتم پشت سرش دستمو کشیدم روی کون گندش و بوسه میزدم روی کون نرمش انگشتمو کشیدم روی کصش و آروم لیزش دادم بهش و فرو کردم تویه کصش و شروع کرد به ناله کردن و باهاش بازی کردم لذت ببره. خودمو کشیدم سمتش گفتم من الان ارضات میکنم تو یه روز دیگه آبمو بیار قبوله؟ دیدم پاشد و نشست روی زانو هاش و دستاشو حلقه کرد دور کیرم تند تند واسم جق میزد کیرم چون خشک بود لذت زیادی نداشت ممه هاشو بوسیدم و خیلی رک و آروم گرفتم میشه از کس بکنم؟ نگام کرد گفت باشه بکن خاله ولی لطفا حواست باشه آبتو خالی نکنی تویه کصم. تویه دلم جشن بود که بالاخره موفق شدم بکنمش. با دستام سوراخ کس تپلشو از هم باز کردم کلاهکمو گذاشتم دم سوراخ و یه ضرب و کامل کیرمو انداختم توش دو طرفو کونشو گرفتم چشامو بستم فقط تلمبه میزدم و اونم کونشو عقب جلو میکرد بیشتر لذت ببریم و صدای ناله هاش و صدای تلمبه ها با هم یکی شده بودن و فشار آب تویه خایه هامو حس میکردم ولی نکشیدم بیرون انقد تشنه کصش شده بودم که دلم میخواست تمام آبمو خالی کنم توش ولی به آب تویه خایه هام هم اکتفا نکردم. به تلمبه ادامه دادم تا آبمو تویه کلاهک کیرم حس کردم بعد کشیدم بیرون و خالیش کردم کف حموم. بی حال بودم کمرم تا ذره آخر خالی شد دوباره حس حموم بچگیامو باهاش داشتم تجربه میکردم و اومدم سمتم گفت تو کیرتو بشور برو خودم آبتو میزنم بره من وقتی حموم کردم دیگه بیا حموم کن بدنت تمیز بشه عزیزم. این اتفاق چند ماه پیش بود و با اینکه تنها شدیم چند بار ولی دیگه با هم سکس نداشتیم. من ۲۵ سالمه و خالم حدود ۵۵ سالشه بنظرتون با اینکه انقد دوسم داره و همیشه خودش پیشنهاد داده، الان واسه اینکه جفتمون یه حالی کنیم بهش پیشنهاد بدم؟ نوشته: جای خالی
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18