-
آخرین مطالب ارسال شده در انجمن
-
توسط kale kiri · ارسال شده در
بازی لذت گناه 3 داشتم لحظه لحظه اتفاق بازی قبلو مرور میکردم . تصویر ساک زدن پرنیا و صدای مامان تو مغزم هی میچرخیدن. قسمت سوم : پرنیا از دستشویی برگشت و داشت صورتشو خوش میکرد گفت : مامان چرا لباس نپوشیدی؟ الهام: شما که دیدین همتون ، بعدم شاید نوبتمه باید دوباره لخت شدم ، فکر کنم نفهمیدین این چجور بازیه. جواد: متاسفم دخترم ، چاره ای نبود ولی آخرشه من یک 7 بیارم بازی تموم میشه. پرنیا: مهم نیست بابا . تقصیر شما نیست مجبوریم هممون. من از حرف پرنیا ناراحت شدم گفتم : اره درست میگین تقصیر منه . چون من این لعنتیو اوردم. پرنیا : نه داداش تو که نمیدونستی منظوم تو نبودی . جواد: اتفاقای این خونه رو فراموش میکنیم. الهام :به همین خیال باش همسر وفادارم. بابام ی سری تکون داد هیچی نگفت الهام : ولش کن نوبت منه. بیاین بشینین. الهام تاس انداخت 3 و 5 اومد براش حالا باید میرفت روی خونه 12 صفحه بازی: رفع نیاز شما باید جلوی دیگران خود ارضایی کنید. تا زمان ارضا شدن شما نوبت شما ادامه می یابد . میتوانید از محیط اطراف کمک بگیرید اما کسی نباید به شما دست بزند الهام وای این سخته من خیلی وقته خودارضایی نکردم. پوریا: اوف بابا کارش درسته پس . بعد همه زدیم زیرخنده. از وقتی اومدیم تو این خونه تا حالا نخندیده بودیم. پرنیا : ی چیزی میدونستی که لباس نپوشیدی . من ی ایده دارم حالا میتونیم پورن بزاریم ببینی . جواد : اره ولی اینترنت نداریم. یهویی همه برگشتن به من نگاه کردن. پوریا : چیهه؟ برا چی به من نگاه میکنین ؟ الهام: پسرم میدونیم تو خودارضایی میکنی . پرنیا : اره داداش لوس نشو چاره ای نیس . پوریا : اخه فیلمام بدرتون نمیخوره… هووف باشه میزارم. دلم نمیخواست فیلمامو براشون بزارم چون همش فیلمای تریسام و گروپ و اینا بود . ولی چاره ای نبود. از تو گالریم ی فیلم ک به داغونی بقیه نباشه پیدا کردم گذاشتم. گوشیو دادم مامان. همه نشستیم که مامان رو تماشا کنیم. دیگه خجالت کشیدن بینمون نمونده بود.مامانم شروع کرد مالیدن کسش . دستشو با زبونش هی خیس میکرد باز کصشو میمالید . این لحظه واقعا جذاب بود برام. الهام: اینطوری نگام میکنین اصلا حشری نمیشم واقعا نمیتونم . جواد : چیکار کنیم خب باید نگاه کنیم . مامانم سرشو تکون داد بازم فیلمو میدید . گفت بیا پوریا فیلمو عوض کن . رفتم ی فیلم دیگه گذاشتم این یکی تریسام بود. یکم گذشت خودم از دیدن کس مامان حشری شده بودم و راست کرده بودم ولی خودش نه. تو فیلمه ی مرده ای به زنش خیانت میکنه که بعد زنش هم میاد بهشون ملحق میشه . مامانم گفت : پوریا خاک برست این فیلما چیه و خندید. الهام : شق هم کردی اره .همه به شلوارم که باد کرده بود نگاه کردن .سریع بالش گذاشتم رو خودم. گفتم : اخه میدونم مامان چی داره میبینه فیلمو حفظم حشری میشم. پرنیا : چی داره میبینه الان ؟ گفتم مامان خودت تعریف کن براشون. الهام : ی مرده از خواب بیدار میشه میبینه زنش رفته سرکار و خواهر زنش خونس میره رو تختش یکم خواهر زنشو میمالش و بیدار میشه باهم سکس میکنن . بعد الانم زنش برگشت خونه اول تعجب کرد بعد بهشون اضافه شد الان شوهرش کیرشو تو کس خواهرش عقب جلو میکنه خودشم از خواهرش لب میگیره. همینطوری ک اینارو تعریف میکرد به خودم اومدم دیدم کیرمو در اوردم دارم میمالم . دیدم بابامم همینطور پرنیا هم به روی خودش نمیاورد و فقط مامانو میدید . دیدم مامانم کسش خیسه خیسه و داره میماله و یهویی ی نفس عمیقی کشید. گفتم : الان کجاشه .الهام : زنه زبونشو گذاشته رو کس خواهرش همینطوری کیر شوهرش که میاد تو کسش کیر شوهرشم زبون میزنه . الهام نفساش تغییر کرده بود . داشت تندتر کسشو میمالید. مامان هی به من و بابا هم نگاه میکرد. ولی کیر منو بیشتر دید میزد. گفتم اخرش میدونی چی میشه مامان؟ پرسید چی . گفتم مرده ابشو میریزه رو سینه های خواهرش زنه آب شوهرشو از روی سینه و صورت خواهرش لیس میزنه. یهویی مامانم ی اهی کشید و چشاشو بست. بازی: نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن زرد. الهام : اخیش دستم درد گرفت یک ربع شد . مرسی کمک کردین. تو ذهنم با خودم میگفتم پس مامان بابا ها هم فانتزی سکسی دارن. مامانم با دستمال کسشو پاک کرد . خودمونو جمع کردیم اومدیم دوباره سراغ بازی حس میکردم دیگه دارم عاشق بازی میشم . شایدم همه همچین حسی داشتن. پرنیا: خیلی میترسم نوبت منه . امیدوارم چیز بدی نیارم. پرنیا تاس انداخت و 1 و 4 اومد و همون موقع زد تو سرش : اخ چه کمم باید میرفت روی خونه 13 . بازی : دختر دو زبانه دو نفر رو انتخاب کن یک نفر سوراخ کون و یک نفر سوراخ کست رو همزمان به مدت 5 دقیقه لیس بزنن. 5 دقیقه هم زمان داری افرد مورد نظر رو انتخاب و شروع کنی . الهام :کاش به من میفتاد خیلی اسونه. پرنیا : مامان چی میگی چیش اسونه خوندی اصن دستور بازیو. الهام: اره . پوریا ک کس منو خورد دیگه . اولش سخته برات بعدش لذ… الهام ادامه حرفشو خورد.گفت حالا انتخاب کن وقتت نره من : من میتونم داوطلب بشم . جواد: تو بشین سرجات تو بچه ای هنوز من و مامانت این مرحله تموم میکنیم .الهام زد زیر خنده : اینارو فکرکنم از بازی تو خوششون اومده به نظرم انتخابشون کن من نگاه میکنم. پرنیا : چی بگم والا باشه. فقط چجوری بشینم که جا بشین دوتا تون . الهام: ببین به پهلو دراز بکش پاتو بده بالا داداش و بابات از کنار بیان. کیرم از قبلش شق شده بود. تو عمرم انقد خوشحال نبودم . در عرض کمتر از نصف روز داشتم کص و کون مامان و خواهرمو میخوردم. خیلیم خوشحال بودم که بازیو پیدا کردم. پرنیا شلوارشو دراورد با شرت دراز کشید. من دراز کشیدم کنار پرنیا کصشو بخورم پوزیشنمون مثل 69 به پهلو بودیم بابا هم از اونطرف اومده بود سراغ کون پرنیا . الهام : شروع کنین وقت ندارین . پرنیا شرتشو در اورد دوباره دراز کشید. وای خواهرم کص سفید و صورتی داشت باورم نمیشد. پرده هم نداشت این ولی تعجب نکردم چون دوست پسر میدونستم داره . دیدم بابا لای کون پرنیا رو باز کرد و زبونشو رسوند به سوراخ کونش . پرنیا ی تکونی خورد منم شروع کردم . روی کلیتوریسشو لیس زدم و میک میزدم زبونم میکردم توش میاوردم بیرون . داشتم از خوردنش لذت میبردم هر ازگاهی ی نگاهی به بابا میکردم ک زبونشو تا دسته کرده تو کون پرنیا. پرنیا سر و صداش در اومده بود هی اه و اوه میکرد ماهم حشری تر میشیدیم با ولع بیشتری میخوردیم . کیرم داشت میترکید . صدای شهوت اه و اوه و لیسیدن خونه رو گرفته بود. من با لبام کلیتوریسشو میمکیدم و فشار میدادم . پرنیا جیغ میزد دیگه رسما . بابا هم دیدم انگشتشم کنار زبونش برده تو سوراخ . یهویی دیدم شلوارم ک جلو صورت پرنیا بود اومد پایین . پرنیا کیرمو کرد تو دهنش . نمیتونم اون لحظه رو براتون توصیف کنم . زبونش دور کیرم میچرخید و انقد حشری بود داشت کیرمو قورت میداد . اصلا نتونستم نگه دارم خودمو ابم اومد توی دهنش . فهمید یکم صبر کرد باز ادامه داد همه ابمو قورت داد منم ک نمیتونستم بازیو ول کنم داشتم همینطوری لیس میزدم ک مامان گفت تموم شد . بازی نوشته نوبت بازیکن قرمز مامانم ک اینو گفت بابا بلند شد منم دیگه لیس زدنو متوقف کردم ولی پرنیا کیرمو از تو دهنش در نیاوده بود. الهام : پرنیا شنیدی . پرنیا کیرمو دراور گفت : اره ، چه اهمیتی داره یک دقیقه اینور اونور . دوباره کیرمو کرد تو دهنش خودشو داد جلو ی من ک یعنی بخور. منم ی نگاه به مامان کردم . دیدم رفت نشسته . دوباره کص پرنیا رو براش خوردم زبونمو تو کس صورتی خواهرم میبردم. 2 دقیقه گذشت پرنیا ارضا شد . خیس عرق بودیم. نفسش در نمیومد. گفت من باید برم حموم .جواد: باشه ابم که وصل شده برو بعدا منم باید برم. منم لباسامو پوشیدم رفتم دستشویی. برگشتم دیدم مامان لباس پوشیده و کنسرو هایی ک داشتیم داره اماده میکنه. حقیقتا ضعف کرده بودیم ظهر شده بود. پرنیا هنوز حموم بود. بابا داشت سیگار میکشید بازی هم وسط خونه ول بود. سر میز نهار پرنیا هم خودشو خشک کرد اومد. الهام : بچه ها قرار بود این اتفاقا فقط تو بازی باشه نه وقتی تموم شده و نیازی نیست ادامه بدیم. پرنیا: مامان شروع نکن. اگر ارضا نمیشدم عصبی میشدم. بعدم چه فرقی میکنه به هر حال ک انجام دادیم حالا یکم بیشتر بشه مهمه ؟ جواد : باشه دخترم میخواستی ارضا بشی ولی به کیر پوریا چیکار داشتی . پرنیا : اونموقع دست خودم نبود حشری بودم . دوست داشتم بیشتر لذت ببرم همین. انقدر بحث نکنین دیگه. اگر میخواین ک بازی نکنیم تا همینجا بپوسیم. من گفتم : سخت نگیرید . ادم وقتی شهوتش میزنه بالا دست خودش نیست . کارایی ک میکنیم تو بازی دست خودمون نیست. الهام :باشه غدا رو بخوریم بازیو تموم میکنیم و همه میریم خونه . این چیزا هم فراموش میکنیم. جواد:الان من و پرنیا 13 ایم ، پوریا 10 که نوبتشم هست مامانتونم 12 پوریا بازیو تموم نکنه ایشالا من تمومش میکنم. غذا خوردیم یکم مغزمون به کار افتاد . دوباره نشستیم سر بازی. نوبت من بود . خوشحال بودم این دفعه. دوس نداشتم ده بیارم . تاس انداختم 5 و 4 اومد . جواد وایی یکی کم اوردی. رفتم روی خونه 19 بازی: بیست سوالی شما یک چشم بند به چشم میزنی و بعدش بازی به بقیه افراد یک ماموریت میده و اونا انجام میدن .بعدش چشم بند روباز میکنی و فرصت داری 20 تا سوال بپرسی و بقیه با بله و خیر جواب میدن. اگر نتونستی با بیست سوال حدس بزنی از بازی حذف میشی. گفتم وای بد بخت شدم . الان حذف میشم نهه. الهام :اروم باش مغزتو یکم به کار بندازی میتونی جواد : اصلا عجله نکن بازی وقت تعیین نکرد فقط تعداد سوال مهمه. پرنیا : دقت کردین بازی هرچی میریم جلوتر سخت تر میشه . خدا بخیر کنه الهام : پرنیا تو چشم بند داری. پرنیا : آره الان میارم. واقعا ریدم به خودم و کیرم خواب رفت . استرس داشتم که چشمام بسته میشه. واگر حذف بشم معلوم نیست چی در انتظارمه. پرنیا : بیا داداش اینو بزار چشمت. چشم بندو گرفتم و گذاشتم رو چشم . دیگه هیچ جارونمیدیدم. صدای الهام اومد : خب چرا ماموریتمون نمیاد . جواد : صبر کن یکم … اها اومد. دیگه هیچ صدایی از کسی در نیومد. گفتم : چیشدین هستین؟. پرنیا . بابا کجایین . هیچکس جوابمو نمیداد. بعد ده دقیقه فکر کنم پرنیا چشم بندمو برداشت . دیدم همشون نشستن رو به روم . گفتم انجام دادین؟ پرنیا یکی زد رو پیشونیش دیدم صفحه بازی نوشته 19. گفتم اخ ی سوالم رفت. یکم فکر کردم چیا بپرسم. شروع کردم به پرسیدن . 19 - سکس کردین؟ الهام : دیسلایک داد حتی صحبت هم نمیکردن. فهمیدم اجازه ندارن 18- لیسیدن داشت؟ دوباره دیسلایک. 17-کسی جاییشو مالید ؟ دیسلایک 16 -اصن چیزی تو چیزی رفت ؟ دیسلایک گفتم ای باباااا. یکم باز فکر کردم. استرس گرفتم. 15 - اصن بین دو نفر بود؟ .الهام : لاییک . بلاخره یک سوال درست پرسیدم. 14- کسی جای یکی دیگه رو مالید؟ دیسلایک هرچی چیز سکسی بود فکر میکردم مغزم واقعا قفل کرده بود اخه یعنی چیکار کردن. 13- کسی روی کسی ارضا شد ؟ دیسلایک. هر سوالی میپرسیدم دو سه دقیقه فکر میکردم . 12- لب خوردن داشت ؟ دیسلایک 11- اصن تماس فیزیکی وجود داشت؟ لایک . یکی دیگم درست در اومد گفتم خب این چیه پس اه نه کردنه نه خوردنه چیه یکم دیگه فکر کردم پرسیدم 10-بین دو تا زن بود ؟ دیسلایک فهمیدم پس هرچی بوده بین بابا و مامان بوده . 9-ماموریتش سکسی بود ؟ دیسلایک گفتم ای ریدم به قبر این بازی . تا حالاهرچی گفته بودسکسی بود . 8-همو بغل کردین؟ دیسلایک 7 سیلی زدین؟ دیسلایک - اعصابم خورد شد ای بابا هوف الان حذف میشم اخه چیکار کردین.6- ماچ کردین همو ؟ لایک وای خداروشکر فهمیدم . میدونستین چقدر زرنگم؟ دیدم سوالام شد 4 تا این دفعه خودم زدم تو سرم . تو چشای بقیه استرس مشخص بود. حالا کافی بود ماموریتو کامل حدس بزنم.4- بابا مامانو بوس کرد ؟ لایک 3- جایی ک بوس کرد از ناف به بالا بود؟ لایک دوتا سوال دیگه مونده بود از استرس خیس عرق شده بودم داشتم هی فکر میکردم کجا ها رو میشه بوس کرد . خیلی جاها بود. باخودم گفتم بازی میخواسته خلاف تصورم پیش بره یعنی یک چیز کاملا غیر سکسی باید باشه لب هم نبوده چون پرسیدم. دنبال ی جای دور از ذهنم بودم هی فکر کردم فکر کردم گفتم 2- بوس از پیشونی مامان ؟ پرنیا: یسسسس افرینینن . واقعا فکر کردم دیگه مردم باورم نمیشد دستامو گذاشتم رو صورتم نزدیک بود گریم بگیره خودمو جمع کردم . مامان و باباو پرنیا اومدن بغلم کردن یکم حالم بهتر شد. جواد : این بازی تو لحظه ای ک فکرشو هم نمیکنیم اذیتمون میکنه . باید مراقب باشیم. یکم گذشت تا بقیه صبر کردن تا حالم بهتر بشه. الهام : حالت بهتره پوریا؟ بازی کنیم؟ گفتم اره نوبت کی بود. جواد منم متاسفانه. الان بازی میکنم . جواد تاس انداخت جفت یک اورد . پرنیا خندید بابا کمترین تاس بازی متعلق به شماست . باز خندیدیم همه. بابا رفت روی خونه 15 . بازی : غول چراغ جادو . من غول چراغ جادو هستم میخوام بزرگ ترین فانتزی سکیسیتو برات براورده کنم دسستو بزار روی صفحه نمایش تا از عمق ذهنت ماموریتت رو بگم. گفتم : بابا اوه خوش به حالت. بزار دیگه. بابا یکم ترسیده بود و دستش یکم میلرزید . اروم دستشو گذاشت و برداشت همه سرمونو اوردیم جلو که چی مینویسه. فانتزی کاکولدیسم. بازیکن سبز و قرمز باهم سکس میکنن و تو باید بشینی و لذت ببری هروقت ارضا شدی نوبتت تمومه. پرنیا: واتدفاکککک . پرنیا زد زیر خنده . الهام با چهره طلبکارانه : نگفته بودی تا حالا. من ک هنوز شوک بازی قبلی بودم . باورم نمیشد ک باید من با مامان سکس کنم . جواد : نمیدونم این بازی از تو کجاش در میاره همچین چیزی نیست اصلا. الهام: نیست؟ باشه . یهویی دیدم مامان داره میاد سمتم دستم گرفت بلندم کرد اومدیم جلوی بابا وایساد. الهام دوباره پرسید: نیستی؟ جواد :نه مامان زانو زد جلوم شلوارم در اورد کیرم افتاد جلو صورتش . از اون پایین تو چشام نگاه میکرد. اروم سر کیرمو کرد تودهنش. منم همونجا ی اهی کشیدم پرنیا گفت : جون داداش خوشت اومده ها. گفتم اره عالیه بعد از تو مامان هم داره کیرمو میخوره دیگه چی میخوام . مامان کیرمو تا ته حلقش میبرد. مث ی جنده حرفه ای ساک میزد . بابامو دیدم همینطوری فقط نگاه میکنه . گفتم : مامان دیدی بابا کاکولد نیس. الهام: صبر کن.دستشو انداخت شلوار بابام در اورد بله کیرش راست شده بود زیر شورتش قایم کرده بود.پرنیا خندید گفت : وای بابا راست کردی .الهام : خوشت اومده کیر یکی دیگه رو میخورم؟ جواد : آره آره خوشم میاد؟ چیکار کنم الهام : جوون کیر کیو دارم میخورم؟ جواد: پسرمون. دیدم بابا دستشو دور کیرش گرفت که بماله. مامانم همینطوری ک کیرمو لیس میزد گفت: دوس داری کیرشو چیکار کنم؟ جواد: بکن تو کست. دیدم مامانم دراز کشید شلوارشو دراورد. بیا پسرم. گفتم بابا اجازه میدی؟ جواد: اره بکنش و کیرشو بالا پایین میکرد. نشستم اومدم رو مامانم کیرمو گذاشتم رو کصش مامان کیرمو گرفت تو چشاش داشتم شهوتو میدیدم . مامانم تنظیم کرد منم کردم تو کسش .الهام : آه بکن منو . بکن تو کسم محکم. من ی نگاهم به مامان بود ی نگاهم به جواد داشت کیرشو بالا پایین میکرد و نفس نفس میزد. رفتم لبمو رو لب مامان گذاشتم . مامانمو لبمو میلیسید و زبونشو میاورد تودهنم . الهام دید بابا بلند شده گفت : بیا از نزدیک تر ببین دارم کس میدم. جواد : جوون قربونت بشم. ی لحظه دیدم پرنیا همم داره دستش تو شرتشه خودشو میماله . پرنیا ی چشمک بهم زد . کس مامان خیس شده بود و داغ بود گفتم : خوش به حالت بابا چ کسی میکنی همیشه. جواد : اره زنم خیلی حشریه ی کیر براش کمه. الهام اه و ناله میکرد به بابا اشاره کرد بیا اینجا . مامانم کیرشو کرد تو دهنش . از این صحنه داشت ابم میومد . داشتم کس مامانو میکردم در حالی ک داشت کیر شوهرشو میخورد. دیدم بابا کیرشو در اورد از دهن مامان و کیرش پر اب کیر بود ک از دهن مامانم میچکید دیگه اینو ک دیدم ابم داشت میومد کشیدم بیرون ریخت رو زمین. دنیا داشت دور سرم میچرخید بهترین سکس عمرم بود اکسم سارا یک بار هم اینطوری بهم کس نداده بود کون لقش . کس مامانم بهشت بود ته ته لذت. پرنیا : نامردا بیاین زود بازی کنیم منم میخوام حشری شدم. الهام : بی حیارو نگاه .اره نوبت منه . اقایون خودتونو جمع کنین. نوبت بازیکن سبز الهام انداخت 2 و 3 : .مهرشو گذاشت روی خونه 18 بازی : همیاری شما در این نوبت میتوانید یک نفر را انتخاب کنید و ان شخص را ارضا کنید در این صورت آن شخص اجازه دارد در نوبت خود دو بار تاس بیندازد و اعداد بزرگ تر را بازی کند. الهام : عهه چه خوب. اینطوری میتونیم بازیو تموم کنیم. جواد خوبه بعدشم نوبت پرنیاس . فقط 7 بیاره بازی تمومه. پرنیا : من مشکلی ندارم . گفتم اره خواهر از خداتم هست . منم میتونه ارضا کنه خب بعد توهم نوبت منه.یکم با داشتیم با پرنیا بحث میکردیم که مامان گفت: خاک تو سرتون مادرتونم سر چی دعوا میکنین. جواد میشه شام بخوریم بعد انجام بدین؟ خیلی گرسنمونه حموم هم باید بریم از صبح هلاک شدیم. پرنیا موافقم . جواد : پس من ی دوش بگیرم تا غذا اماده میشه . مامان و پرنیا شام اماده کردن و بابا ک از حموم اومد منم رفتم دوش گرفتم . شام خوردیم و یکم از فضای بازی دور شدیم . انگار یکم برامون عادی شده بود. داشتیم از سفرمون لذت میبردیم . خلاصه کارامونو کردیم و الهامم رفت حموم برگشت و اومد بازی کنیم. الهام : خب الان باید یکیو ارضا کنم تا نوبتم تموم بشه. پرنیا : بیا دیگه منتظرم . الهام : خاک تو سرت با مامانت اینطوری صحبت نکن . پرنیا اومد جلو مامانم : چی میشه بعد؟ مامانم یهویی لبای پرنیا رو بوسید. پرنیا هم مامانو بغل کرد . مامان دستشو انداخت شلوار پرنیا رو دراورد بعد نشوندش روی مبل . از کنار شرتش زبونشو میکیشید رو پوست پرنیا و زبونش میبرد زیر شرتش. بازی نگفته بود منو بابا مجبوریم تماشا کنیم ولی با دقت و لذت داشتیم نگاه میکردیم . مامانم شرت پرنیا رودراورد کامل و کسشو میخورد. پرنیا: اوفف مامان خیلی حال میده اخ. کیر پسرت خوبه یا کص دخترت؟ الهام : هردوشون. پرنیا سر مامانو گرفته بود و به کصش فشار میداد مامانمم خوب براش میخورد. هفت هشت دقیقه طول کشید پرنیا ارضا شد. نفسش در نمیومد پرنیا: قربونت بشم مامان. الهام: چه کسی داری دختر . رودخونس یا کس. پرنیا : حقیقتا دوس ندارم بازی تموم بشه. کاش 7 کمتر بیارم. هیچکس هیچی نگفت. بعد یک دقیقه. جواد : منم دوس ندارم تموم بشه ولی غذامون داره تموم میشه . منم گفتم بیا تاس بنداز دوس دارم بدونم برنده بشی چی میشه . یادت باشه دو مرتبه میتونی بندازی. پرنیا تاسو برداشت وانداخت همون اول 5 و 4 اومد. پرنیا:یسسسس. جواد : واقعا تموم شد بردی. پرنیا مهرشو گذاشت رو خونه آخر و پیام بازی : تبریک شما برنده شدید. بازی نهایی تمام بازیکنان باید همزمان با شما سکس داشته باشند . بعد از ارضا شدن بازیکن زرد در سکس گروهی بازی به پایان میرسد. پرنیا : یسس جایزمو بدین. بازیو تموم کردم. الهام خداروشکر. پرنیا بلند شد رفت تواتاق گفت بیاین خودشو لخت کرده بود دراز کشیده بود.منو بابا بهم نگاه کردیم . گفتم : به برندمون ی حال بدیم؟ بابام رفت کنار پرنیا کیرشو درآورد. پرنیا خیلی حشری بود همچین انتظاری ازش نداشتم . یهویی کیر بابا رو کرد تو دهنش. منم رفتم جلو مامانم پشتم اومد در اتاق بست. گفتم: مامان پرنیا به شما رفته انقد حشریه. الهام: نه هنوز به من نمیرسه. یهو دیدم مامان دستشو کرد تو شرتم کیرمو گرفت. گفتم چیکارر میکنی قرار بود به پرنیا حال بدیم که . الهام منم کیر میخوام خب حالا به اونم حال میدیم . پرنیا وسط ساک زدن :ای مامان حسود مامانم نشست روی تخت کیرمو اول زبون زد بعد کرد تو دهنش .پرنیا داشت کیر بابا رو میخورد مامانمم کیر منو. صحنه فوق حشری بود . گفتم بابا ببین زنتو. جواد : اوف خیلی خوب میخوره گفتم اره ولی بیا عوض کنیم. گفت باشه. جامونو عوض کردیم . پرنیا: هوس کردی خواهرت برات بخوره؟ گفتم :آره میخوام بکنمت پرنیا پرنیا یکم دیگ خورد برام بعد خوابید منم رفتم روش کیرمو فرو کردم تو کسش . دیدن سکس مامان و بابا هم برام حشری کننده بود. کس پرنیا از مامان خیلی تنگ تر بود. ولی کس مامان گرم و نرم بود.بهترین حس دنیاس اگه خواهرتونو کرده باشین میفهمین چی میگم. یکم کسش و کردم پرنیا گفت: اهای بابا بیا من برنده شدم وظیفت اینه منو بکنی. جواد: پوریا خب تو بیا پیش مامان پرنیا: نهه دوتا کیر میخوام.همزمان بلند شو پوریا. من بلند شدم پرنیا بابا رو دراز کرد نشست رو کیرش یکم بالا پایین کرد خودشو گفت: پوریا حالا بیا کیرتو تو از پشت بزار . منم رفتم پشتش کونش خیلی تنگ بود به بدبختی تونستم بکنم توش ولی حسش بینظیر بود دیگ خواهرم اه اوهش اتاقو برداشت. مامانمم اومد کنارم گفت در بیار . دراوردم برام ساک زد یکم باز کرد تو کون پرنیا الهامم با حرفاش همرو حشری تر میکرد هی به پرنیا میگفت: دخترم دوتا کیر دوس داری؟. چه حالی میده بابا و داداشت دارن میکننت؟ پرنیا هم هی میگفت اره عالیه اه اوه میکرد. مامانمم بعدش رفت نشست رو دهن بابام با پرنیا لب میگرفت برای اینکه ماموریت بازی هم انجام بشه خوب بود. مامان گفت : منم میخوام منم بعدش بکنین. یکم گذشت پرنیا ارضا شد بلند شد کنار دراز کشید . رسما بازی تموم بود . دیدم یهو مامان گفت پوریا دراز بکش بیام روت منم میخوام. منم دراز کشیدم اومد رو کیرم دوباره بهترین حس دنیا رو تجربه کردم . الهام گفت : جواد تو این چند سال زندگی مشترک ی کیر دیگ برام نیووردی منم به پسرت میدم. جواد: اگر میدونستم دوس داری تا حالا ده تا کیر اورده بودم برا زنم. الهام: احمق هر زنی دوس داره اینو مطمئن باش. حالا بیا کونمو بکن بابامم کرد تو کون مامانم حس میکردم کیرشو ک از پشتر رحمش ب کیرم میخورد. مامانم حسابی کردیمش و ابمو ریختم تو کسش . هیچکس از سکس سیر نمیشد هی پرنیا رو میکردیم هی مامان . خودتون ی سکس گروهی رو تصور کنید دیگه .یک ساعتی سکس کردیم انقد ک همه رو همون تخت افتادیم . خسته بودیم هممون . بقیه خوابشون برده بود. همونطوری ک دراز کشیده بودم داشتم به بازی فکر میکردم به کارایی ک کردیم به لذتی ک از گناه هامون بردیم . اگر این بازی نبود هیچوقت تا اخر عمرم انقدر لذت نمیبردم . بعدش رابطه بین خونوادمون چطوری قراره باشه . اصن کی از اینجا میریم. یهو دیدم ی بوی بدی میاد چرخیدم دیدم از چهار گوشه اتاق ی گاز زرد داره پخش میشه. سریع بلند شدم: باباا بیدار شین جواد: چی شده اینا چیه الهام چندتا سرفه کرد : نمیتونم نفس بکشم و الهام افتاد رو زمین میخواستم بیام سمتش که دیگه چیزی یادم نمیاد. با خوردن نور خورشید به چشمم بیدار شدم. چشام باز شدن و چشمم به جنگل سرسبز جاده افتاد. یعنی اینا همش خواب بود ؟ دیدم تو ماشین خودمونیم بابام و پرنیا و بابا خوابن و ماشین داره مسیرش تنظیم شده و داره برمیگرده خونه . دیدم ی چیزی کف ماشینه برداشتم دیدم بله . همون بازیه و ی پاکت نامه هم همراهش بود و این پیام رو صفحه نمایش بازی بود بازی به پایان رسید. تبریک به بازیکن برنده . و بازندگان بازی تا سه روز دیگه از بازی حذف میشوند . بعدش سریع نامه رو باز کردم سلام پوریا . زمانی ک خواب بودین چیپستی وارد بدن شما شده که سه روز فرصت زندگی دارید. من میخوام کمکتون کنم لطفا حرفامو باور کنید . سر فرصت براتون توضیح میدم همه چیو فقط من فهمیدم راهش اینه اگر میخواین زنده بمونین باید افراد جدیدی رو به بازی دعوت کنین و تو بازی جدید اگر تونستین برنده بشین چیپست غیر فعال میشه. از طرف م.ق پایان پرده اول… ادامه دارد. پ ن : داستان دو قسمت بعد طولانی تر هم هست اما دیرتر میاد صبور باشید راستی بهم بگید کدوم بازیو دوست داشتید . اسمشو تو کامنتا بگین ممنون از حمایتتون . نوشته: Joel Miller -
توسط kale kiri · ارسال شده در
رام شدن زن عمو 2 سلام دوستان قبل اینکه ادامه اون شبو بخوام بگم لازم دونستم چند تا نکته رو عرض کنم خدمت اون دوستانی که دوست نداشتن یا توهین کردن،،، 1.من نگفتم اولین سکسم بوده 2.این خاطره مال ۷ سال پیشه من ۲۲ سالم بوده نه ۱۵ سال 3.و اینکه اسم خودم سیروانه، (اسم زن عموم و دخترش واقعی نیستن) اینارو گفتم که سو تفاهمی برا اون عزیزان هست برطرف بشه خب بریم سراغ ادامه اون شب فوقالعاده… حدودا ساعت از دو شب گذشته بود و کنار زن عموی جذابم تو رختخواب بودیم، اون خوابش برد ولی من مطلقا خواب به چشمم نیومد، اولین بار بود با فامیل رابطه داشتم و خیلی هیجان زده بودم و دروغ نگم ترسم داشتم، یه ترس از رسوا شدن و یه میل به ادامه دادن تو وجودم بود، خلاصه انگار تازه از خواب بیدار شده بودم، نمیدونم چطوری ساعت نزدیک به شیش شد و من توی اون چند ساعت هزاران فکر و خیال کردم، ولی کم کم دوباره شهوت بهم غلبه کرد و به فکر کردن زن عموی خوشگلم شدم، پیش خودم گفتم نکنه فقط امشب باشه و دیگه دستم بهش نرسه؟! هوا داشت کم کم روشن میشد، کیرمم حسابی شد شده بود، زن عمو به پهلو خوابیده بود و من آروم از پشت بغلش کردم و کیرم گذاشتم رو کونش، باسن نرمش توی اون شلوار گل گلی نخی واقعا لذت بخش بود، دوست داشتم همون جوری پارش کنم… دستمو بردم رو سینش که بیدار شد و یه لحظه اولش مشخص بود که داشت هضم میکرد که چی گذشته دیشب -ساعت چنده؟ -نزدیک ۶ یکم موهاشو همونجوری داد پشت گوشش -بسه سیروان همون یه بارم فقط بخاطر این گذاشتم که پسر خوبی هستی، قرار نیست ادامه بدیم -زن عمو قول میدم همین یبار باشه دیگه هیچوقت مزاحمت نمیشم و … این گفت و گو یکم ادامه داشت، چیزی که منو امیدوار کرده بود این بود که همونجوری که از پشت بغلش کرده بودم و کیرم رو شکاف کونش بود مقاومت یا حرکتی نمی کرد همونجوری وایستاده بود -میدونی اگه عموت یا هر کسی بفهمه چی میشه؟ -از کجا میخوان بفهمن؟ بخدا قول میدم هیچ حرکتی نکنم که کسی شک کنه بهت قول میدم دوباره شروع کرد به تاکید کردن که اگر کسی بفهمه آبروریزی میشه و من قبل اینکه عموت بکشتم خودمو میکشمو از این جور حرفا منم همش بهش اطمینان میدادم، ولی تمام حواسم رو بدنش بود، پشت گردنشو بوس میکردم و سینه هاشو از زیر تیشرت میمالیدم بازم رام شد، منم کامل ترسم ریخته بود و بیشتر ازش تعریف میکردم و اونم معلوم بود خوشش میاد، بین حرفام گفتم دیشب تاریک بود کن اصلا نفهمیدم چی شد هیچی ندیدم خندید گفت میخواستی لامپو روشن کنی… شروع کردم فشار دادن کیرم لای کونش شلوارش کامل رفت تو شق کونش و قربون صدقش میرفتم -چه سر و زبونی داری تو، نمیدونستم اینقدر شیطونی، فک میکردم ساده و سر بزیری… دیگه ساکت شد و تنها صدایی که میومد صدای من بود که ازش تعریف میکردم و حسابی بوسیدمش با یکم ناز تیشرتشو در آوردم و دو دستی سینه هاشو گرفت منم که توی روشنایی زن عموم زیرم بود حسابی حشری شده بودم، سینه هاشو از دستش درآوردم و دو دستی گرفتنشون و فقط میخوردم و لیس میزدم بوی خاصی میداد داشتم دیوونه میشدم از لذت. دستاشو رو ب بالا بود و آورد پشت سرمو گرفت و کم کم صداش میشنیدم ک بلند نفس میکشید و میگفت یواااااش منم وحشیانه میخوردم و میک میزدم، به سرعت خودمو لخت کردم و اومدم که شلوارشو در بیارم فقط نگاش به کیرم بود -داره صبح میشه زود باش بدون اینکه چیزی بگم شلوارشو درآوردم و انداختم کنار پاهاشو باز کردم زاویه خوبی نداشت ک قشنگ کیرم بکنم توی کوسش، سر کیرمو مالیدم به کوسش و میخواستم رو دستام تکیه بدم که کیرم از روی کوسش سر میخورد، خودش کیرمو گرفت و میمالید به کوسش -زودباش توله سگ -اووووف بزار روش بکنم فشار دادم ولی نرفت توی کوسش، یه قسمتی از پتو رو جمع کرد داد زیر کون و کمرش یکم اومد بالا. سر کیرم قشنگ روی کوسش بود و با یه فشار کوچولو رفت توی کوس نازش، نمیتونم بگم چقدر لذت بخش بود وقتی به صورتش نگاه کردم دیدم دهنش بازه و داره از رفتن کیرم توی کوسش لذت میبره -آااااااااااااااه یواش بکننننننن -اووووووف چه حالی میده زن عمووووو -نگو زن عمو بدم میاد یه جوری میشم -چشم مهوش جون دیگه نمیگم -آروم فشار بده آخخخخخ -خوش به حال عمو هر شب زیرشی خندید گفت چه خبره هرشب ماهی چند بار بیشتر نمیشه اونم بیشتر وقتایی که شادی مدرسه میره کیرمو بیشتر میکردم توی کوسش و لذت میبردم میترسیدم آبم بیاد ولی مشخص بود خبری ازش نبود تا جایی که میمیشد کیرم توی کوس مهوش بود و عقب جلو میکردم -جووووونم چه کوسی داریییییییی -بکن برا خودت توله سگ، اون عموی خرت دیروز به خاطر دوستش با من دعوا کرد، بکن زنشوووو -واااااای کیرم تو کوس زنشه -خودش رفته ولگردی فک کرده نمیدونم،،، اخخخخخ بکننننن جفتمون خسته شدیم ازش خواستم داگی شه بلند شدیم پتو رو انداختم کنار پشت کرد ب من خم شد پاهاشو باز کرد و کمرشو داد پایین و کونش قمبل جلوم بود هر لحظه داشتم بیشتر و بیشتر لذت میبردم، از اینکه زن عمو مهوشم خودش برام وایمیسه واقعا لذت بخش بود سرش رو متکا بود و کونش به من با یه دستم کیرمو گرفتم و با یه دستم لای کونشو با انگشت شست باز کردم سوراخ کون قهوه ای رنگی داشت کیرمو گذاشتم روی کوس خیس و لیزش و با یه فشار کوچیک رفت توی کوسش جفتمون باهم صدامون بلند شد -آخخخخ یوااااااش -جووووون اویییییییی به کونش نگاه میکردم که کیرم از زیر میرفت توی کوسش باسنشو چنگ میزدم -کمرمو بگیر پهلواشو گرفتم و کیرمو توی کوسش عقب جلو میکردم دوس داشتم تلمبه بزنم ولی ترسیدم ارضا بشم یه چند دقیقه همونجوری کوسشو کردم و چند بارم دستمو رسوندم سینه هاشو میگرفتم هربار کیرمو تا ته میکردم توی کوسش -آخخخخخخ بسههههه تمومش کنننننن -دوست ندارم تموم بشههههه -زودباش دیگهههههه -همین یبار بزار یه دل سیر بکنمت -حیوون بازم تنها شدیم وقت هست اینو گفت انگار دنیارو بهم دادن، خیییییلی لذت بردم از حرفش دیگه نخواستم کاری کنم که ناراحت بشه و آخرین بار باشه گفتم چشم شروع کردم چندتا تلمبه زدم که با آه و ناله رو ب جلو رفت، اصلا دوست نداشتم کیرم از توی کوسش در بیاد من همونجوری رو به جلو رفتم باهاش، کامل خوابید و منم روش خوابیدم، کوسش خیلی تنگتر شد و نمیتونستم خوب تلمبه بزنم -آییییی سیرو بسههههههه -آخ الان میاااااد یه کم کیرم توی کوسش عقب جلو میکردم همونجوری، نرمی کونش روی زیرشکمم وحشتناک لذت بخش بود، دستامو تکیه دادم تا کمر بلند شدم و به کونش نگاه میکردم -اووووووووووووف چه تنگهههههههه -بسههههههههههه -بده بالا کونتوووووو -نمیتونمممممم یکم کونشو داد بالا و خیلی حال داد، حس کردم همه بدنم داره میره توی کوس مهوش جونم، کیرمو تا ته فشار دادم توی کوسش طوری که فحش داد -آییییییی کره خررررر بسههههههه کیرمو در آوردم و گرفتم روی کونش و آبمو ریختم رو کمر و باسنش کلی بوسش کردم و با دستمال تمیزش کردم -خیلی سگی پاره شدم -دست خودم نبود بخدا -لباس بپوش برو نمیخوام کسی بفهمه امشب تنها بودیم -چشم کلی بوسش کردم و لباس پوشیدم و رفتم امیدوارم خوشتون اومده باشه باور کردن یا نکردنشم پای خود خواننده های عزیز نوشته: سیروان -
توسط kale kiri · ارسال شده در
علاقهی خالهم و فاصله گیری من این داستان شروعش برمیگرده به زمانی که تقریبا ۷ ساله بودم و هیچی از سکس نمیدونستم. یک خاله دارم که واقعا مهربونه و بیش از حد منو از بچگی دوست داره شاید بخاطر این باشه که مجرده و نتونسته به بچه های خودش عشق بورزه. اختلاف سنیمون حدود ۲۰ تا ۳۰ ساله و ازتون میخوام به سوالی که آخر داستان دارم جواب بدین اون هر چی عشق داشت رو تقدیم به من میکرد با خرید خوراکی و بازار بردن و لباس خریدن و اسباب بازی خریدن و خلاصه هر چی یک مادر میتونه واسه بچهش بخره خالم واسم انجام میداد و تا به همین الان که ۲۰ سالمه ذره ای از علاقش بهم کم نشده. وقتی بچه بودم منو همراه خودش میبرد حموم (خیلی از داستانا دیدم گفتم میبرن حموم ولی واقعا واقعیه خیلیاتون وقتی بچه بودین تجربه داشتین احتمالا) و منو خیلی تمیز و مرتب میکرد و قشنگ آب کشی میکرد بعد میفرستاد بیرون البته خودشم لخت میشد ولی خب من بچه بودم هیچی حالیم نبود بخوام منظوری داشته باشم. تا اینکه یه بار رفتیم حموم در حموم رو بست وسط آب تنی بودیم دوتایی تا اینکه کامل داگی شد کون بزرگی داشت و همینطور ممه های گنده که واقعا محو کننده بود البته الان اون موقع فهم نداشتم از سکس. گفت دوست داری انگشتت رو بکنی اونجام؟ من دست و پام یخ شد که چرا باید همچین کاری کنم؟ من خشکم زده بود ولی نگام به کس پر از گوشتش بود که با دستاش از هم باز میکرد و قرمزی توش چشمک میزد بهم منم چون زیاد حالیم نبود انگشتمو کردم داخل آروم شروع کرد به ناله کردن از اینکه می دیدم داره خوشش میاد خوشم میومد و سعی میکردم کارمو درست انجام بدم تا اینکه گفت میخوای با اونجات امتحان کنی خاله؟ تپش قلبم صد برابر شد دیگه دست خودم نبود فقط مطیع بودم و کیرمم شاید اندازه انگشت اشاره میشد شایدم خیلی کمتر و باریک تر منم دو طرف کونشو گرفتم کیرمو گذاشتم روی کصش آروم فرستادم داخل عقب جلو شدم گفت : “خاله جان کیرت بیرونه عزیزم” انقد کوچیک بودم که کیرمم نمیرسید داخل کصش و سعی میکردم با انگشت ارضاش کنم که گفت “بسه” چرخید سمتم نگام کرد گفت “بین خودمون بمونه هیچکس نباید از کار ما خبر داشته باشه وگرنه واسه هر دوتامون بد میشه” منم گفتم باشه خاله میدونی که من به کسی نمیگم. خلاصه اون روز گذشت و میخواست انباری خونشون رو تمیز کنه گفت میای کمک؟ منم دویدم رفتم انباری گفتم بله خاله چی میخوای؟ گفت برو اون پشت تو کوچیک تری راحت میتونی بری بالا وسایل بیاری پایین منم واسه اینکه کمک کنم رفتم پشت دیدم راه برگشت ندارم چون خالم وایساده بود پیراهنشو زد بالا شلوارشو آورد پایین سریع چشمش خورد به کس تپلش و شرت هم نپوشیده بود چرخید کونشو کرد سمتم یه پاش روی زمین بود یه پاشو آورد بالاتر تکیه داده بود به یه گوشه که راحت کصش واسم باز بشه گفت “دوست داری دوباره امتحان کنی؟” منم که یه بچه هیجان زده بودم و از روی کنجکاوی دلم میخواست امتحانش کنم ولی خب کوچیک بودم نه قدم میرسید بکنمش نه کیرم بزرگ بود منم گفتم خاله من نمیتونم انجام بدم نمیرسم. دستمو گرفت گفت پس یواشکی بیا بریم تویه حموم تا کسی ما رو ندیده منم قبول کردم و پشت سرش راه افتادم شلوارشو آورد پایین خودم سریع انگشت فرو کردم داخل تند تند تکون میدادم ولی خب فرو کردن کافی نبود اونم چون حشرش بالا بود اونم خودشو میمالید ناخونش میخورد به انگشتام فقط دردش مال من بود لذتش واسه خالم ، کیرمم که نمیرسید بفهمم تویه کصش چه حالی داره. چند مدت گذشت و منم با انگشت بهش حال میدادم تا اینکه خونه خالی شد فقط ما دوتا بودیم. لباساشو یکی یکی درآورد منم شلوارکمو در آوردم شلوار و سوتین انداخت یه گوشه وقتش رسیده بود که منم یه حالی بکنم میخواستیم شروع کنیم که یه نفر از راه رسید شروع کرد به کوبیدن در (زنگ نبود) خالم درو باز نکرد از ترس لباساشو تند تند پوشید از دور صحبت کرد که اون بنده خدا هم رفت و نیومد داخل ما رو ببینه دوباره اومدیم داخل و این بار درا رو قفل کردیم که جامون امن باشه لباسامو در آوردم اونم تکیه داد به دیوار پاهاشو باز کرد ولی گفت "خاله میشه با دستات انجامش بدی؟ منم انجامش دادم ولی خب خیلی تویه کف کصش بودم و مدام میخواستم کیر کوچیکمو بکنم توش ولی فرصت نمیشد منم هر از گاهی تویه دستشویی یا حموم جق میزدم یه حالی کرده باشم. یه بار که خیلی شلوغ بود همه کنار هم خوابیده بودیم خالم بهم پشت کرد و خوابید منم خیلی خسته بودم و خوابم میومد از خوابم بیدارم کرد آروم دم گوشم گفت “من پشتم میکنم تو میتونی با انگشتات با اونجام بازی کنی” استرسش دیگه داشت منو میکشت تصمیم گرفتم دیگه فاصله بگیرم از این کار و سعی میکردم دعا بخونم تا شیطون وسوسه نندازه به جونم ولی خب شکست میخوردم چون هم من خالمو دوست داشتم هم اون منو سعی میکردم درکش کنم اونم نیاز داره شرایط نداشته ازدواج کنه فقط هم به من اعتماد و نیاز داشت. یه شب خاله کوچیکم رفت خونه خاله بزرگم شب نشینی منم با این خالم تنها شدیم فاصلمون یکم زیاد بود چراغا هم خاموش بود داشتیم تلویزیون میدیدیم صدام زد گفت میای دوباره انجامش بدیم؟ یکم مردد بودم دیگه سریع نگفتم باشه دوباره اصرار کرد گفت بیا الان تنهاییم این بار گفتم قبوله ولی منم میخوام و دوس دارم لذت ببرم سریع شلوارمو از پام در آوردم منم شلوارشو از پاش در آوردم رفتم تو بغلش جوری که بهم احساس آرامش میداد. کامل تکیه دادم به بغلش آروم دستمو بردم سمت کصش انگشتمو کامل فرو کردم دیگه دستم اومده بود چجوری بهش لذت بدم شروع کرد به ناله کردن منم بزرگ تر شده بودم و کیرم در حال رشد بود که شق کردم دستشو حلقه دور کیرم واسم تند تند داشت جق میزد قلقلک بچگانه کیرمو با دستاش حس میکردم و اونم داشت به ارضا میرسد که یهو حس کردم آبم اومد سریع پسش زدم گفتم بسه خالم ترسید گفت چی شده؟ آبت اومد؟ سرمو تکون دادم که بفهمه آره اومده رفت چراغ رو روشن کرد اثری از آب نبود سعی کرد آرومم کنه گفت خاله تو هنوز به سنی نرسیدی که آبت میاد عزیزدلم نگرانش نباش ، اون شب هم دو دست همدیگه رو مالیدیم. من دیگه وارد عذاب وجدان شده بود نمیخواستم بکنمش با اینکه بزرگ تر شده بودم و کیرم توانایی اینو داشت بره تویه کصش ولی نمیتونستم. چندین بار ازم خواست ولی دیگه انجامش نمی دادم این باعث شد درخواست های خالم از من کمتر بشه ولی همچنان دوسم داشت. دیگه حدود راهنمایی بودم که خاله کوچیکم رفت مسافرت و خاله بزرگم تنها بود و این تویه زمانی بود که من ازش فاصله میگرفتم. خاله کوچیکم که رفت منم زنگ زدم بابام بیاد دنبالم برم خونه ولی خالم منو گیر آورد تنها. گفت میتونیم هر روز با هم انجامش بدیم همیشه تنهاییم فقط کافیه تو بخوای عزیز دلم. فقط میگفتم خاله دیگه کافیه من خسته شدم از انجامش هر روزش. دستشو آورد سمت کیرم و یکم مالیدمش گفت چقدر بزرگ تر شده الان میتونی خودتم منو بکنی به لذت برسی ولی خب موفق نشد مخ منو بزنه تا اینکه رفتم و تا اومدن خاله کوچیکم منم اون سمت پیدام نشد. زیاد تنها شدیم ولی اون دیگه ازم نمیخواست. کم کم این من بودم که دلم میخواست گاهی بهش دست بزنم. یه شب خوابم نمیبرد منم تا ۵ صبح بیدار بودم و دیدم خالم اومد گفت بیداری عزیزم؟ یه لحظه بیا کارت دارم منم رفتم و استرس داشتم یعنی چی شده خالم ۵ صبح اومده پیش من پشت سرش راه میرفتم که نگام به زمین و پاهاش افتاد دیدم زیر اون لباس بلندش شلوار پاش نیست و لخته فهمیدم حتما ازم سکس میخواد اینجا دیگه وارد دبیرستان شده بودم و کیرم بهتر توانایی سکس داشت. گفتم چی شده خاله؟ بی بهونه و حرف اضافه گفت دلم میخواد منو دوباره بکنی. دستمو گرفت برد حموم که کسی شک نکنه اینقدر حشری بود تند تند همه کار انجام میداد که گرما و تشنگی کصش با کیرم آروم بگیره ولی من ترس داشتم و میگفتم نمیتونم دیگه ولی اون اصرار داشت حتما بکنمش کیرمو از گوشه شرت آوردم بیرون گذاشتم روی کصش روی فرو نکردم و اون هی کون بزرگ و ژله ایشو میلرزوند تا تحریک بشم ولی فهمید دیگه حسی ندارم واسه همین کشید عقب شلوارشو پوشید و رفت از من ناراحت شد. منم یه جورایی کصخل بودم دلم کص میخواست و هی با پورن جق میزدم ولی خب نمیتونستم خالمو بکنم با اینکه خیلی پیش اومده بود و راحت بودیم. خستگی من روز به روز بیشتر میشد تا اینکه یه روز توافق کردیم این بار آخرین دفعه ای میشه که با هم سکس داریم و قبول کرد با انگشت ارضاش کنم و بهش گفتم دیگه هیچوقت نمیاد خونتون که بخوای ازم استفاده کنی واسه خودت. منم دیگه هیچوقت نتونستم بهش حس شهوت داشته باشم. ولی خب ماجرا اینجا تموم نمیشه من دیگه ۱۹ سالم شده بود حس شهوت درونم فوران میکرد و نیاز داشتم خودمو خالی کنم و اینجوری شد که ۳ سال نیازمو نگه داشتم و هیچوقت بهش نگفتم بیا با هم سکس کنیم. هر روز فکر و ذهنم این بود یه بار دیگه ازم بخواد تا بتونم با کیرم ترتیبشو بدم البته تا حدودی با کیر سکس داشتیم ولی خب نه کامل که بخوام آبم و بریزم. تویه حموم بود منم رفتم دستشویی(کسایی که خونه قدیمی دیدن میدونن دستشویی و حموم به همراه داره) رابطمون با هم خوب بود و مثل گذشته فقط سکس نداشتیم. صدام زد و با هم همینجور صحبت میکردیم منم کارم تموم شده و بیخود میموندم داخل دستشویی ببینم بهم میگه سکس کنیم یا نه. دیگه ناامید شده بودم که هیچوقت قرار نیست دیگه بهم بگه. من همیشه عادت دارم پاهامو بعد دستشویی بشورم از شانس خوب من بیرون از دستشویی همسایه اومده بود داشت با خالم و مامانم صحبت میکرد گفت چی شده؟ گفتم میخوام برم بیرون پاهامو بشورم همسایه اومده. گفت خب یواشکی برو نبینه یهو مکث کرد و گفت میخوای بیای تویه حموم بشوری؟ من پشت میکنم تو راحت باشی. رفتم سمت حموم کامل لخت بود مثل زمان بچگی که باهاش میرفتم حموم ولی خب ممه هاش اینقدر بزرگ بود که هر چقدم تلاش میکرد کامل پنهون نمیشد و فقط زل زده بودم به بدن لخت و خیسش و ضربان قلبم مثل بچگی رفت بالا و دستام یخ بود با خودم گفتم یا الان یا هیچوقت اگه الان نکنیش دیگه فرصت پیش نمیاد. زیر چشمی داشتم بهش نگاه میکردم دیدم داره با دستاش لای پاهاشو و کصشو تمیز میکنه وانمود میکردم حواسم نیست. لوله رو بستم گفتم میخوام برم بیرون بازم ممنون. قبل اینکه پامو بشورم شلوارمو در آورده بودم و شرتم خیلی تنگ بود میخواستم بپوشم و برم بیرون مکث کردم و گفتم خاله ببخشید پام کثیف شد میشه آب بگیری؟ آب گرفت سمتم و سینش کامل ولو شد و از شهوت داشتم دیوونه میشدم و حواسم رفت سمت چشماش که دیدم داره به کیرم نگاه میکنه و منم که شق بودم نمیتونستم قایمش کنم. پوشیدم خواستم برم بیرون آروم گفت دوست داری با هم سکس کنیم؟ باورم نمیشد دوباره بهم پیشنهاد داد منم قبول کردم و گفت درو ببند کسی نیاد بی خبر. درو بستم پیراهن و شلوارمو در آوردم اون واسم مثل قدیم داگی شد و آماده بود برم بکنمش. رفتم پشت سرش دستمو کشیدم روی کون گندش و بوسه میزدم روی کون نرمش انگشتمو کشیدم روی کصش و آروم لیزش دادم بهش و فرو کردم تویه کصش و شروع کرد به ناله کردن و باهاش بازی کردم لذت ببره. خودمو کشیدم سمتش گفتم من الان ارضات میکنم تو یه روز دیگه آبمو بیار قبوله؟ دیدم پاشد و نشست روی زانو هاش و دستاشو حلقه کرد دور کیرم تند تند واسم جق میزد کیرم چون خشک بود لذت زیادی نداشت ممه هاشو بوسیدم و خیلی رک و آروم گرفتم میشه از کس بکنم؟ نگام کرد گفت باشه بکن خاله ولی لطفا حواست باشه آبتو خالی نکنی تویه کصم. تویه دلم جشن بود که بالاخره موفق شدم بکنمش. با دستام سوراخ کس تپلشو از هم باز کردم کلاهکمو گذاشتم دم سوراخ و یه ضرب و کامل کیرمو انداختم توش دو طرفو کونشو گرفتم چشامو بستم فقط تلمبه میزدم و اونم کونشو عقب جلو میکرد بیشتر لذت ببریم و صدای ناله هاش و صدای تلمبه ها با هم یکی شده بودن و فشار آب تویه خایه هامو حس میکردم ولی نکشیدم بیرون انقد تشنه کصش شده بودم که دلم میخواست تمام آبمو خالی کنم توش ولی به آب تویه خایه هام هم اکتفا نکردم. به تلمبه ادامه دادم تا آبمو تویه کلاهک کیرم حس کردم بعد کشیدم بیرون و خالیش کردم کف حموم. بی حال بودم کمرم تا ذره آخر خالی شد دوباره حس حموم بچگیامو باهاش داشتم تجربه میکردم و اومدم سمتم گفت تو کیرتو بشور برو خودم آبتو میزنم بره من وقتی حموم کردم دیگه بیا حموم کن بدنت تمیز بشه عزیزم. این اتفاق چند ماه پیش بود و با اینکه تنها شدیم چند بار ولی دیگه با هم سکس نداشتیم. من ۲۵ سالمه و خالم حدود ۵۵ سالشه بنظرتون با اینکه انقد دوسم داره و همیشه خودش پیشنهاد داده، الان واسه اینکه جفتمون یه حالی کنیم بهش پیشنهاد بدم؟ نوشته: جای خالی -
توسط kale kiri · ارسال شده در
اعماق سکس آرمانم ۳۷ از وقتی یادمه دوس دختر داشتم با همشونم سکس داشتم از ۱۵ ساله تا ۵۰ ساله .نمیدونم چرا همیشه اگه بهترین کس جلوم بود دوست داشتم از کون بکنمش .کون کن قهاری بودم .جوری بازشون میکردم که دفعه بعد با سر میومدن قرص میخوردم چهل دقیقه کون دخترو می گایید .ولی بلد بودم خوب بهشون حال بدم از کف پاهاشون میخوردمشون تا گردن سوراخ کو نو جوری براشون میخوردم که آب از کسشون راه میوفتاد.همه جورشو کردم .دوتا خواهر .دوتا دختر عمه دختر دایی .دو تا دوست .همیشه دنبال ی چیز جدیدی تو سکس بودم .ی بار با یه دختر هیکلی دوست شدم اوردمش خونه از کون کردمش این خیلی حشری بود موقع ساک زدن میرفت زیر تخمام زبونشو میکشید رو سوراخ کونم عجیب حسشو دوس داشتم .پاهامو داد بالا خودم بدون هیچ حرفی با دست بالا نگه داشتم پاهامو تا مسلط زبون بکنه تو کونمو میک بزنه سوراخمو داشتم میمرد از شهوت خلاصه دمر خوابوندمش سیر از کون کردمش طولانی جوری که حسابی کثیف کرد .غار غار شد .این رفت دف بعدم اومد بازم همین کارارو کرد شب تو چت بهم گفت خوشت میاد کو نتو لیس میزنم گفتم اره خیلی حشری تو .گفت دفعه بعد یه کار بهتر بلدم برات .اقا دف بعد این اومد .شروع کردیم تو حالت ۶۹ سوراخمو میک میزد کم کم شروع کرد موقع ساک انگشتشو دور سوراخم میکشید .اینقدر این کارش بهم لذت داد که کم کم ی انگشتش تا ته تو کونم بود اروم با حوصله اب از نوک کیرم راه افتاده بود .نکرده ارضا شدم دیگ جون نداشتم بکنمش با مالیدن کسش ارضاش کردم .اقایی ک شما باشید دفه های بعد تا میومد منو دمر میکرد میرفت لای کونم میخوزد و انگشت میکرد .کم کم انگشتاش شد دوتا رفتارشم کم کم تغییر کرده بود فرمون سکس دیگ دست من نبود اون میگفت چکار کنیم میزاشت ی کم بکنمش خوب ک حال میکرد میگفت خوبه درش بیار ازکونم بخواب نوبت منه ناخناشم کوتاه میکرد که قشنگ انگشتم کنه جوری شد که دیگ تو کونش نمیریختم اون با انگشت ابمو میورد ی سری هم رفتیم کوه ی جایی تو بیابون تو ماشین برام ساک بزنه شلوارمو کلا از پام دراورد صندلی خوابوندم لنگامو داد بالا دستشو کرد تو کونم اینقد مارو انگشت کرد که تو دهنش ارضاشدم.رابطمون ادامه داشت شبا سکس چت میکردیم .یه شب گفت موهای بدنتو کامل بزن برا دفه بعدی میخوام لنگاتو میندازم رو شونم مونداشته باشه .یه ساعت قبل اینک بیاد بهم پیام داد بدون سلام قشنگ یادمه تو واتس اپ نوشته بود دوست داری امروز بکنمت منم که کاملا تسلیمش بودم نوشتم مگه کیر داری .نوشت دوس داری یا نه ؟نوشتم اره رفتم دنبال اوردمش .من شهر صنعتی تنها زندگی میکنم کارم اینجاست.اومد گفت بریم تو اتاق خواب رفتیم درو بست گفت لخت شو .منم لخت شدم خودشم لخت شد .رفتیم رو تخت گفت دمر بخواب یه بالشت گذاشت زیر شکمم شروع کردیم به حال کردن طبق معمول انگشتم کرد .چاک کونمو وا کرد توف انداخت تو کونم انگشت کرد توم دراز کشید روم گفت یه چیزی میگم فقط بگو چشم .گفتم چی گفت اول بگو چشم .گفتم چشم .گفت من یه دیلدو از کسی امانت گرفتم که بکنمت موهای بدنم سیخ شدن بدنم میلرزید .پاشد رفت اوردش کمربند نداشت .خلاصه بهت بگم دیلدو رو کرد تو کونم برام ساک زد تا آبم اومد سایزشم بزرگ نبود.دو سال باهم بودیم ماهی دو سه بار منو میکرد بعدا یه کمربندی خریدیم.این خانم کلا کاری با من کرد دیگ اصلا میلی به کردن ندارم اخلاقش خشن شد دستور می داد .بعدم که ی روز گفتی پسر تو اینستا هست دوست داره پسر بکنه دوس داری کیر واقعی تجربه کنی .منم که دوست داشتم دیگه پسره اومد متو تو خونه خودم کرد یه پسر ۱۸ ساله منه ۳۷ ساله رو کرد.لذتی رو تجربه کردم که تمام عمرج تجربه نکردم .بعدا دوباره یه مرد ۴۵ ساله برام جور کرد .مردی که بعدا فهمیدم بکن خودش بوده .انقد رو مخم کار کرد که یه روز با هم رفتیم خونش .منو جلوش کرد بعدم اونو کرد تو بغل هم کون جفتمونو کرد …حسای عجیب و باهاش تجربه کردم چند بار دیگم رفتیم خونه مرده هر دوتامونو اونجوری که دوست داشت میکرد .جلو اون سوسک بود برا من ارباب .الانم شوهر کرد من با همون مرده در ارتباطم از کون میکنم ارضام میکنه.ولی داستان من ادامه داره نوشته: آرمان -
توسط kale kiri · ارسال شده در
میخواست خودکشی کنه اما عاشقم شد سلام به دوستان کونباز و حشری خودم میدونم که برای جق زدن داستان میخونید پس چون داستانم حشری کننده و جذاب باشه مجبورم حاشیه هاش کم کنم حاشیه ها کم بشه میاید میگید دروغه و فحش میدید اگرم حاشیه ها بگم 4 قسمت میشه که فقط قسمت آخرش جذابه بقیش به درد نخوره پس حاشیه ها به اندازه میگم : خاطره برمیگرده به زمانی که نازنین تنها خواهرم 17 سالش بود داداش کوچیکم سپهر 14 سالش بود و من 19 سالم بود از زمانی که نازنین 15سالش بود خاله نرگسم که آرش تنها پسرش بود بهش می گفت عروس قشنگم واسه همین آرش و نازنین همیشه با هم بودن چند بار هم میرفتن توی انبار که فکر می کردم آرش میبرتش تا براش بخوره میگم که چون میدونستیم ماله هم هستن سخت نمی گرفتیم اما یه بار که رفتم پشت در انبار شنیدم نازی میگفت کیرت بمال به کوسم جوووون آری بمال جووووووون بمال لنتی دخترا بیشتر از پسرا عشق و حال میکنن با یه عروس قشنگم برای پسره لخت شد به آرش هم حسودیم میشد البته اون ازم بزرگتر بود ولی من هنوز کوس ندیده بودم اون کیرش به کوس میمالید گفتم اینها ماله همن بذار عشق و حال کنن نوش جون جفتشون نازی دیپلم گرفت به بهانه کلاس کنکور بعضی روزا میرفت خونه خاله چون خاله نرگس میومد خونه ما آرش تنها بود میرفت اونجا از همه چیزش اطلاع داشتم اما میگم که میگفتم حالا هر کاریم بکنن نازی ماله آرشه پس بذار با هم عشق و حال کنن واسه همین دو سال پشت کنکور موند آخرشم به زور مامایی قبول شد دو سال اول دانشگاه هم خوند که خاله نرگس به بهانه سر زدن به مادرشوهر پیرش توی یکی از روستاهای شیراز یه ماهی نبودن بعدش فهمیدیم هر چی داشتن و نداشتن فروختن و رفتن کانادا هیچ کس هم ازشون خبر نداره واقعا دیدم که نازی نابود شد میگفت خیلی آرش پست و نامرده فقط ازم سو استفاده کرد دانشگاه ول کرد فقط خونه مونده بود گریه می کرد حدس میزدم چی شده اما خب کاری از دستم برنمیومد تا مدتها افسرده گوشه خونه افتاده بود ارشد که قبول شدم گفتم بذار یه جشنی بگیریم تا حال و هوای همه عوض بشه مامان خرید بود سپهر تلویزیون میدید رفتم توی اتاقش گفتم بیا می خوایم جشن بگیریم فراموش کن گفت اتفاقی برام افتاده نمی تونم فراموش کنم کنارش دراز کشیدم بوسیدمش گفتم هر اتفاقی افتاده فدای سرت گور پدرشون همین جور که حرف میزدم با دستم صورتش نوازش می کردم گفتم ببین انقدر گریه کردی همه لپ هات آب شده کلا آب رفتی نگاه کن پوست استخون شدی شکمش نوازش می کردم روناش تا زانو گفتم نگاه کن نگاه کن همش شده پوست و استخون و می بوسیدمش دستم روی نافش میذاشتم و میرفتم تا نزدیک کوسش و دوباره میومدم سمت نافش بهم گفت سینا خیلی عوضی هستی خیلیا گفتم چرا؟گفت خودت خوب میدونی ببین داری می خندی ؟ گفتم باشه من عوضی پاشو بیا جشن بگیریم گفت برو الان میام جشن گرفتیم اما خب حالش خوب نبود دیگه از اون روز نوازش و بوسیدن شده بود سلاح من برای راضی کردنش هر جا نمیومد من با نوازش و بوس راضیش می کردم بیاد و میومد تا اینکه جشن تولد بابا بزرگم بود و کل فامیل اومده بودن من و سپهر و مامانم از صبح زود رفتیم برای کمک که ساعت 10 بود مامانم گفت بذار برم این دختر سلیته بیارم همه سراغش می گیرن گفتم من میرم میارمش تا ظهر نشده آوردمش اومدم خونه دیدم روی تختشه گفت سینا من نمیام روتختی از روش کشیدم دراز کشیدم کنارش گریه کرد گفت سینا نمی خوام بیام بوسیدمش اشکاشو پاک کردم گفتم به خدا زشته همه سراغت می گیرن دستم گذاشتم روی شکمش و نوازش شروع کردم شکمش رونهاش گفت به خدا حوصله ندارم سینا نمی خوام بیام از نافش تا بالای کوسش نوازش میکردم گفتم میای میای نازی جون آروم دستم گذاشتم روی کوسش گفت نه نه سینا نه نه تو رو خدا نه گفتم میای ؟میای ؟گفت نه نه دستم گرفته بود گفت نه سینا نه دستش کنار زدم کوسش میمالیدم گفتم بگو میام بگو میام میگفت نه نمیام نمیام منم کوسش میمالیدم دیگه چیزی نمی گفت فقط گاهی آروم میگفت سینا سینا کم کم دیدم من دستم برمیدارم اون کوسش میاره بالا دستم برمیداشتم کوسش میاورد بالا تا براش بمالم شلوارش کشیدم پایین شورت نپوشیده بود گفتم وای چه کوس قشنگیه کوس شبیه جهان کوچیک میمونه که تقسیم بر دو شده آسیا و امریکا بوسیدمش که یهو زنگ خونه زدن گفتم فکر کنم مامان باشه اومده دنبال ما تو رو خدا بیا دفعه بعد برات می خورمش قول میدم گفت باشه درستم حدس زده بودم مامانم بود گفت چی شد؟گفتم داره لباس می پوشه بیاد و با هم سه تایی رفتیم خونه بابا بزرگم بعدش دیگه موردی نبود که بخوام به قولم عمل کنم تا اینکه دایی هام می خواستن برن کوهرنگ که نازی گفت نمیام مامانم گفت باهاش حرف بزن تا بیاد زشته رفتم توی اتاقش گفت هیچی نگو سینا تو بهم یه قولی دادی یادته ؟ فهمیدم چی میگه به مامان گفتم خب حق داره نیاد زن دایی کلی تیکه بهش میندازه تازه حالشم بدتر میکنه هر چی مامانم گفت من حرفا و تیکه های زن دایی بهانه کردم تا قبول کرد نیاد گفتم من خودم هم دوست ندارم بیام شما برید گفت ما هم نمیریم که داییم زنگ زد باهاش حرف زد آخرش قبول کرد که خودش و سپهر برن قرار بود 8 صبح برن شبش نازی رفت حمام منم آخر شب رفتم صبح که شد تا داییم اومد دنبال مامانم و سپهر دیگه 10 صبح بود تا دم در بدرقشون کردم تا رفتن برگشتم داخل رفتم توی اتاق نازی دیدم روتختی کشیده روش گفت رفتن ؟گفتم آره گفت چه بهتر بیا جلوتر بیا جلوتر کنار تختش ایستاده بودم گفت روتختی بزن کنار زدم کنار دیدم لخته لخته مات و مبهوت نگاهش می کردم آروم رفتم روی تخت اون خودش کشید بالا پاشو باز کرد منم افتادم به جون کوسش می بوسیدمش می خوردمش لیسش میزدم کل صورتم توی کوسش بود اونم پاشو دور سرم حلقه کرده بود گفت سینا ببینمت وااای کل صورتت خیسه دوست دارم خوردنتو دماغت بمال بالای کوسم خیلی حال میده سرمو به کوسش فشار میداد می گفت دمت گرم خیلی خووووبه سینا خیلی گفت حالا منم یه حال اساسی بهت میدم تا برات خاطره بشه لخت شو کیرت لای پام بذار پاهاشو جف کرد کیرم لای کوسش میمالیدم می گفت واااااااای واااای سینا بکن کیرتو توی کوسم بکن توش تو رو خدا بکن توش پاشو باز کرد گفت بکن توش بکن توش منم کیرم کردم توی کوسش یه جیغ زد گفت جوووون بکن کوسمو سینا بکن کوسمو خودش تکون میداد تا کیرم توی کسش عقب جلو بشه خیلی حال میداد تا اون اینکار نکرد من کیرمو عقب جلو می کردم میگفت تندتر تلمبه بزن تندتر کوسش خیلی تنگ نبود اما خوب بود حال میداد گفت آبتو نریز داخل بریزش روی سینه هام می خواست آبم بیاد که تا اومدم بکشم بیرون ریخت گفت اشکال نداره اشکالی نداره خوابیدم روش گفتم پس پسره دیوث پردتو زده ؟گفت خیلی وقته هنوز دبیرستانی بودم که پردمو زد گفتم آخه چرا ؟بغض کرد گفتم ولش فذای سرت پاهاشو دور بدنم حلقه کرد بوسیدم گفتم بازم می خوای ؟ گفت بذارش لای سینه هام خیلی دوست دارم گذاشتم لای سینه هاش خیلی حال میداد گفت برو دوباره بکوبش توی کوسم این بار کیرم تا ته کردم توی کوسش اووووف اووووف می کرد گفت بکوب بکوب سینا بکوب توش تندتند تلمبه میزدم توی کوسش تا اینکه ارضا شد گفت بیا بذار لای سینه هام تا آبت بیاد لای سینه هاش گذاشتم تا آبم اومد ریخت توی صورتش گفت اشکال نداره هر اتفاقی میفتاد میگفت اشکال نداره اشکال نداره دوتایی رفتیم حموم که خیلی حال داد تا حالا با یه زن نرفته بودم حموم گفتم برام بخور گفت نه امشب خیلی کارت دارم نمی خوام با خوردن آبت بیاد با صدای آرومتر گفت باید با کردن آبت بیاد بعد حموم شورت و سوتین تنش کرد گفت می خواستم خودکشی کنم اما نمیدونم چرا ؟چرا اینکارو نکردم بوسیدمش گفتم واسه اینکه پسره دیوث پردتو زده ؟چرا خودکشی ؟تا ابد ماله خودمی خودم هر چی خواستی بهت میدم بوسیدمش گفت هرچقدر دوست داری دستمالیم کن هر جا دوست داری دست بمال دست زدم به کوسش گفت اینو بذار آخر دست زدم به کونش گفت پاشو بریم توی اتاق خوابید سوتینش باز کرد گفت منظورم ایناست گفتم اها قشنگ خودش سینه هاش دهنم میذاشت و می گفت چیکار کنم گاز گرفتن نوک سینه هاش خیلی دوست داشت میگفت خیلی دوست دارم خوب باهام ور بری خوب دستمالیم کنی بعد لاپام بذاری بعد بکنی توی کوسم گفتم باشه عزیزم هر کاری بخوای برات انجام میدم میگفت دوست دارم سینا دوست دارم فکر نمی کردم انقدر خوب باشی داداش قشنگم مرسی که هستی سینا مرررسی سینه هاشو خوردم بعدش کوسشو خوردم پاهاشو جفت کرد لای کوسش گذاشتم بعدش کردم توی کوسش اما اینبار داگی شد خیلی بیشتر حال میداد چشام کون خوشکلش میدید کیرم توی کوسش بود پاهاشم جفت کرده بود کوسش تنگ تر شده بود انقدر تلمبه زدم تا دوتایی با هم ارضا شدیم خوابیدم روش گفتم دیگه بسه دیگه بسه گفت باشه عزیزم باشه . بعدش یکم توی بغل هم خوابیدیم دیگه عصر بود رفتم یه دوش گرفتم داشتم از گشنگی میمردم دو تا جوجه سفارش دادم با نازی خوردیم و رفتیم بیرون دور دور تا آخر شب موقع خواب هم گفت دوست داره توی بغلم بخوابه توی بغل هم خوابیدیم گفت خیلی دوست دارم سینا تا همیشه ماله من باش ماله من ماله من گفتم باشه باشه عزیزم صبح که بیدار شدیم بهم گفت از فردا که مامان و سپهر میان کجا بهت بدم ؟گفتم مامان که اکثرا میره خونه بابابزرگ قالیبافی گفت سپهر که هست گفتم خب اونم من میفرستمش دنبال یه کاری گفت اینجوری که تا یکم دستمالیم کنی اومده گفتم پس این تنها باری بود که سکس کردیم گفت نه تو قول دادی گفتم خب راهی نیست مامانم زنگ زد گفت تا شب میان راستش هیچ کدوممون حوصله سکس نداشتیم نازی هم ناراحت بود گفت سینا یه چیزی بگم ؟آروم باش فقط گفتم باشه گفت سپهرم بیاریم توی بازی گفتم کثافت می خواستی به این برسی گفت نه اما خب اونم توی بازی باشه بیشتر حال میده گفتم باشه اما چجوری می خوای بیاریش توی بازی؟گفت تو نگران اون نباش ازش خیلی آتو دارم گفتم چی ؟گفت دارم دیگه گفتم نه بگو دیگه گفت هیچی جق زدناش دیدم بلدم چطور تحریکش کنم زودم تحریک میشه راحت میکشمش روی خودم بعد تو بیا یعنی مچ ما رو گرفتی بعدش سه تایی حال می کنیم گفتم باشه دو سه روزی گذشت مامانم از شب برامون سالاد الویه درست کرد گفت من صبح میرم کمک زن داییات قالی بافی غذا هم هست صبح مامان که رفت منم به یه بهانه الکی زدم بیرون رفتم یک ساعت بعد اومدم کلید برده بودم رفتم دم اتاق نازی دیدم سپهر داره کوس نازی می خوره رفتم داخل مثله سگ ترسیده بود گفت داداش خودش گفت کوسمو بخور گفتم کوسکش داد نزن مگه غریبه است کوس خواهرته براش بخور مات و مبهوت مونده بود سرشو فشار دادم به کوس نازی گفتم دماقت بمال بالای کوسش دوست داره که نازی خندید سپهر گفت شما دو تا قبلا اینکارو کردید ؟گفتم آره از الان دوتایی با نازی حال میکنیم گفت پس من اول میکنم توی کوسش نازی یه چشمک بهم زد گفت باشه اول تو بکن بعدش کیرش لای کوس نازی گذاشته بود لاپایی میزد براش نازی پاشو باز کرد گفت حالا بکن توش کیرش کرد توی کوس نازی یه جوری تند تند تلمبه میزد انگار قبلش ده تا زن کرده یه لحظه شک کردم نازی اول به من داده یا به اون؟ منم کیرم دستم بود و نگاشون می کردم تازه وقتی هم آبش اومد بدون اینکه کسی بهش بگه کشید بیرون آبش ریخت روی شکم نازی گفت جون به این کوس نازی داگی شد گفت دوست دارم تو اینجوری بکنی کیرم کردم توی کوسش گفت تا ته بکن نگهدار سینا جانم آخ جوووون بکش بیرون محکم بکوب توش هر بار این کار می کردم می گفت آخ جوووون آخ جوووون گفتم یه سوال گفت جانم بپرس عزیزم گفتم قبلا به سپهر داده بودی ؟گفت آره حتی اون زمان سکس با آرش تنهایی بهم حال نمیداد میومدم خونه به سپهر میدادم گفتم کلا باید دو تا مرد باشن که سیر بشی ؟خندید گفت آره سینا بکن حرف نزن بعدا میگم همشو برات بکن منم عصبانی شدم تند تند توی کوسش تلمبه میزدم نازی جیغ میزد سپهر اومد تپی اتاق گفت آرومتر تا توی حیاط صداتون میاد گفتم خفه شو دیوث خفه شو کسکش نازی گفت سپهر سپهر بیا سپهر لخت شد کیرش گذاشت توی دهن نازی گفت بخور بخور باید تحمل کنی تا آبش بیاد سپهر کیرش می کرد توی دهنش که صداش کمتر بشه به سپهر گفتم آبم اومد تا کشیدم بیرون میای میکنی توش گفت باشه داداش وقتی آبم اومد نازی هم ارضا شد کشیدم بیرون گفتم سپهر بیا بکن توش نازی گفت نه سپهر نه که سپهر اومد کرد توی کوسش و شروع کرد تلمبه زدن اونم مثله من تند تند میزد نازی جیغ میزد جر خوردم جر خوردم بسه بسه پارم کردین پارم کردین کیرم می خواستم بکنم توی دهنش که نمی خورد یه سیلی بهش زدم فرو کردم توی دهنش گریه می کرد گفتم بخور بخور جنده سپهر از من وحشی تر بود یه جور توی کوسش می کوبید تخت می لرزید توی بیرحمی و وحشی بودن از سپهر بدتر نبود دختره ارضا شد اون داشت تلمبه میزد می گفت باید آبم بیاد باید آبم بیاد نازی گریه می کرد اما سپهر داشت تلمبه میزد تا اینکه کشید بیرون و آبش ریخت روی کمرش رفت بیرون رفتم کنار نازی خوابیدم گفتم قربونت برم اذیت شدی؟ بغلش کردم گریه کرد گفت ناراحت شدی اول به سپهر دادم ؟گفتم آره خب گفت ببخشید گفتم اشکال نداره گفت منو بکش گفتم نه عزیزم چرا اینکارو کنم گفت پس از الان دو تایی می کنید ؟گفتم آره نگران نباش گفت راست شده بیا بکن گفتم نه برام بخورش گفت باشه عزیزم گفت بذار یه حال اساسی بهت بدم رگ زیر کیرم لیس میزد بعدش فقط سر کیرم لیس زد که آبم پاشید توی صورتش گفت بریم حموم ؟ گفتم باشه سپهر خواست بیاد که نذاشتم و دوتایی رفتیم از اون به بعد دوتایی باهاش سکس می کردیم البته سپهر بیشتر باهاش سکس میکرد چون به پریود بودنش هم رحم نمی کرد توی پریودی هم می کردش من اینکار نمی کردم سه سال گذشته بود و من و سپهر باهاش سکس می کردیم تا اینکه سرو کله آرش پیدا شد و نازی بهم گفت که آرش بهش پیام داده که اشتباه کردم ببخشید از این حرفها گفتم نظر خودت چیه ؟می خوای با چنین آدمی زندگی کنی ؟ گفت نمیدونم اما دوستش دارم دوستش دارم گفتم نمیدونم خودت میدونی اومدم بیرون از اتاقش پیش خودم گفتم این دخترا به معنای واقعی خرن کم کم آرش مخش زد و قرار گذاشتن چند بار هم توی اینجا همدیگه دیدن نازی اومد گفت آرش می خواد عقدم کنه بریم کانادا می خوام به مامان بگم میدونم قبول نمیکنه کمکم میکنی ؟گفتم باشه نگران نباش درستش می کنم برات آرش اومد خونمون دعوا شد مامانم زد توی گوشش خلاصه یه جنگ بزرگی شد به زور تونستم مامانم راضی کنم که قبول کنه عقد کنن یعنی جر خوووردم تا قبول کرد وقتی عقد کردن آرش بردش هتل یه روز صبح زود زنگم زد گفت بیا هتل کارت دارم رفتم اتاقش با شورت سوتین بود گفت آرش تا ظهر کار داره دوست دارم برای آخرین بار بهت بدم دلم مثله اون دفعه می خواد که عصبانی شده بودی از اینکه اول به سپهر داده بودم بغلش کردم گفتم الان دیگه عقد کردی به عشقت رسیدی سعی کن فقط با اون باشی گفت توی زندگیم دو تا مرد خیلی دوست دارم یکی تو یکی آرش خیلی دوست دارم سینا خیلی گفتم تو هم عشق منی منم خیلی دوست دارم گفت بذار برای آخرین دفعه توی بغلت بخوابم بغلش کرده بودم در گوشم گفت دیشب به آرش دادم تو رو خدا الان بدجوری می خوام بکن هیچ کاری نمی خوام بکنی دستمالی هم نمی خوام بکنی فقط بکن توش سینا دستش گذاشته بود روی کیرم گفتم نه گفتم نگو نه می خوای وگرنه راست نمی کردی فقط بکن توش سینا عشقم سینای من قول میدم این کارت جبران کنم گفتم می خواستی اینکارو کنی چرا به سپهر زنگ نزدی؟ گفت من تو رو دوست دارم دوست دارم به تو بدم فقط تو اول آرش الانم به تو خرابش نکن بزار آخرین بار لذت وجودت یادم بمونه کیرم از روی شلوار میمالید کمربندم باز کرد شلوارم کشید پایین کیرم بوسید گفت کیرتو از کیر آرش بیشتر دوست دارم رگ زیر کیرم لیس میزد هر چی آب دهن و توف داشت روی کیرم ریخته بود داگی شد گفت سینا خودم دارم بهت میگم تند تند و وحشیانه بکن توی کوسم گفتم صداشو چیکار میکنی ؟اینجا هتله گفت تو بکن قول میدم صدام درنیاد گفتم باشه کیرم تا ته کردم توی کوسش و فشار میدادم که تا ته بره داخل گفت این کارت خیلی دوست دارم سینا خیلی بهم حال میده گفتم آماده ای بریم ؟ گفت بریم شروع کردم تند تند تلمبه زدن سرشو گذاشته بود توی بالشت تا صداش در نیاد منم تا میتونستم تند تند تلمبه میزدم سرش توی بالشت بود و با دستاش روتختی چنگ میزد تا اینکه ارضا شد تکون خورد کیرم از کوسش اومد بیرون گفت صبر کن یکم بعدش خوابید روی تخت پاشو باز کرد گفت بیا تا ته بکن توش تا ته کردم توی کوسش گفت نگهدار سینا گفتم نمی تونم گفت باشه یکم توی کسش تلمبه زدم آبم اومد ریختم روی شکمش که با دستمال کاغذی پاکش کرد گفت سینا مهربون من اینها برات جبران میکنم قول میدم بعدش فقط از هم لب گرفتیم با هر لب می گفت سینا عاشقتم دوست دارم بعدش بلند شدم لباس پوشیدم اون لخت ایستاد گفت دوست دارم این تصویر ازم توی ذهنت باشه به یادم جق بزنی بوسیدمش خداحافطی کردیم و رفتم خونه فرداش ساعت 4 صبح پرواز داشتن به ترکیه تا از اونجا برن تورنتو . تا یکسال خبری ازش نبود گاهی زنگ میزد در حد احوالپرسی تا اینکه یه روز بهم گفت میخوام یه پولی بهت بدم یه مغازه بخری اما به کسی نگی من بهت پول دادم هر کس گفت بگو وام گرفتم گفتم باشه آدرس داد رفتم از صرافی پول گرفتم مغازه خریدم برای خودم بعدش ازدواج کردم برای عروسیمم پول فرستاد یه خونه رهن کردم الانم برای تولد دخترم پول فرستاد . هیچ کس هم نمیدونه من با پولای نازی صاحب همه چیز شدم . نوشته: سینا
-
ارسالهای توصیه شده