mohsen ارسال شده در 10 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت خواهر نه، پورن استار - 1 سلام بر دوستان کونباز خیلی وقته میام اینجا و داستان میخونم میخوام داستان زندگیمون رو براتون بنویسم از وقتی اومدم ککونباز بچها خداوکیلی حشری تر شدم😂 من سینا هسم۳۱ ساله ۱۸۶،۸۸ خب بریم سر اصل ماجرا من ی خواهر دارم ۳۹ سالشه،سمانه جان،۱۶۵ وزنشم حدود ۶۰.سایزشم ۸۰،متاهل و ی بچه داره راستش بچها،از دیدن فیلم های پورن و خوندن داستانای سکسی، ی جورایی عاشق خواهرم شده بودم سمانه معمولا جذب میپوشه،ارایش ملایم،بدن ایده ال و رو فرمی داره.باسن پهن و خوشگلی داره،کمر تقریبا باریک،جاافتاده بیشتر وقتا خاب میدیدیم دارم باهاش سکس میکنم و توی خواب ارضا میشدم بعد این همه سال ی دوستی داشتم رضا،بدنساز بود.بوتیک داشت،تو کار ماساژم بود بهم پیشنهاد داد ک برم ماساژ حدود ۶ ماه رفتم دوره ماساژ،حالا دوره اونجوری نه ولی خب توی ی خانه بهداشت بودم ماساژ سوئدی،تایلندی ،ورزشی رو یاد گرفتم ک چجوری ماساژ میدن ولی خب این اواخر،طرف ۷۰ ساله میومد باید ماساژ میدادی مثلا واسه ۴۰۰ تومن ک خوشم نیومد، و دیگنرفتم با پیشنهاد یکی از دوستان خودم تبلیغ میکردم و گاهی ماساژ میدادم، ک خب زیاد نبود ی پیجی داشتم که اونجا هم گاهی تبلیغ میکردم ولی خب ب اسم خودم نبود مثلا نوشته بودم انواع ماساژ و غیره بر حسب معمول،پیام میومد که از هر چندتا یکی رو جواب میدادم اگ فایده داشت انجام میدادم یکی بود مدام پیام می داد،چون هی جواب نمیدادم دیدم ول کن نبود هی پیام میداد،ک ماساژ میخام چرا جواب نمیدین،پس،چرا تبلیغ میکنین جواب دادم،سلام چتمون شروع شد،خب مث همیشه گفتم اقایون هستن،خانمی هم اگ پیام میداد فیک بود و آقا بود که پیام میداد با پیج دختر این یکیم گفت خانم هستم پیش خودم گفتم اینم اقا هست و میخواد یا سرکار بزاره یا چیزی دیگ جواب ندادم باز پیام داد ک خانم هستم و عکس از دستش داد ک مثلا ببین خانم هستم گفتم م ماساژ فقط اقایون هست،گفتم عه چه آقای پاکی،خانومارو ماساژ نمیدن نکنه فک کردی دوست دخترت هستم میخوام امتحانت کنم گفتم نه بابا با استیکر خنده گفت حالا خانومم ماساژ دادی،منم الکی واسه سرکار گذاشتن گفتم اره چنتا بودن و اینا گفت خب راضی بودن چجوری بود گفتم عالی خیلی خوب بود چندین مرتبه بود ک استیکر خنده فرستاد و گفت ای شیطون غیر ماساژ چیکار کردی گفتم هیچی با خنده و فقط ماساژ گفت دروغ نگو دیگ گفتم خب مثلا یکیشون بود گفت سینه هام ماساژ بده سینه اش دادم، و کم کم رفتم ک یهو استیکر خنده داد گفت خب خانمه چطور بود گفتم واقعا عالی بدن رو فرم جذاب خوشگل دوباره استیکر خنده و گفت ای شیطون پس سکسم کردین گفتم اره دیگ مگه میشه سکس نکنیم دوباره استیکر خنده داد،گفت خب باشه و چتمون تقریبا تموم شد تا چند شب بعد دوباره پیام داد. گفتم پس اون شب رفتی ک گفت اره بچم گریه میکرد دیگ رفتم ارومش کردم و دوباره چت کردن شروع شد گفت اگ من ماساژ بخوام چی گفتم در خدمتم شما جون بخواه😂 حالا میدونسم سرکاریه،گفت اوه مرسی گفت من متاهلما،گفتم بهتر،متاهلا خیلی خوبن،اتفاقا خانم قبلی متاهل بود،گفت جدی با استیکر تعجب گفت سینا متاهل اخه چجوری یهو گفتم اسم منو از کجا میدونی با استیکر خنده دیدم خندید گفت علم غیب دارم با خنده گفت حالا منو کجا میخوای ماساژ بدی گفتم هرجا تو بخوای قربونت برم دوباره خندید گفت خب بسه دیگ انگار دیگ صلاح نیست ادامه بدیم با خنده گفت میخوام سرکارت بزارم دلم نمیاد گفتم دیگ گذاشتی چجور بزاری گفت ن اخه میخواستم ببینم خانوما رو هم ماساژ میدی یا نه گفتم آره مرد زن هر کی بخواد با خنده گفت اگ گفتی کیم،گفتم نمیدونم،گفت حدس بزن الکی گفتم مریم گفت عه عه مریم کییه میکشمت با خنده گفتم مرجان،گفت مرجان کیه،دل که نیست گاراژه خلاصه همینجور چرت و پرت گفتن دیگه گفتم خسته شدم نمیگی که کییه بای ک گفت گمشو باو قهرم میکنه برو دعا کن دوس دخترت نبودم من گفتم خب دوس دخترم شو گفت نمیشه ما با هم محرمیم گفتم محرمیم یعنی چی با خنده گفت دیوونه سمانه هستم،میخواستم یکم اذیتت کنم پیش خودم گفتم اخه کسی نمیدونه پیج منو گفتم سمانه کییه،گفت خاک بر سرت سمانه کییه حالا بهت میگم گوشیم زنگ خورد،دیدم سمانه جان بود،جواب دادم،خندید گفت خیلی خنگی،خوب سرکارت گذاشتم،گفتم تویی پیجمو از کجا داشتی ( پیج منو،ی روز توی خونه ک من توی اینستا بودم،اتفاقی میبینه با این پیج دارم اینستا گردی میکنم،و چون تو کار ماساژ میدونس هستم،خلاصه اونجا با ی پیج فیک پیام میده ک حالا مثلا بقول خودش سرکارم بزارم) خلاصه بچها،گفت داستان اینجوریه،اون روز دیدم و گفتم سرکارت بزارم،بعد گفت خب حالا چرا هیچ اسم و اینا نداره،خب تبلیغ کن ب اسم خودت،بد ک نیست گفتم ن بابا،زیاد نمیرم،دوس ندارم، گفت عه دوس نداری،خوبه واالا خانم رو ماساژ میده دوست نداره گفتم ن بابا خانم کجا بود ، داشتم سر ب سرت میذاشتم ( بچها دل تو دلم نبود،با خودم گفتم بهترین فرصته واسه به دست اوردنش،گفتم الانه ک میگه ماساژ میخوام) بر خلاف تصورم ن تنها نگفت بلکه عذر خاهی کرد و گفت خوبه کار خوبیه،ادامه بده و این حرفا خدافظی کرد،منم خدافظی استرس داشتم،گفتم کاش خودم بهش،گفته بودم،باز گفتم اخه خوب شد نگفتم،این میخواست اذیتم کنه،و واقعنم هدفش این بوده یکم سرکارم بذاره ولی خب خیلی رفتم تو خودم،گفتم کاش فرصتش پیش بیاد هیچی،خلاصه ی جق همونجا ب عشقش زدم و خودمو تخلیه کردم، فرداشبش دیدم پیام اومد،وای خدا باورم نمیشد باز پیام داد اقا سلام ماساژ میدین با استیکر خنده🤣🤣 که یعنی من سرکارت گذاشتم دیگه گفتم الان بهترین فرصته گفتم آره عزیزم با خنده گفتم ن مرسی با خنده که بعد دوباره احوال پرسی معمولی و یهو خودم گفتم سمانه واقعا ماساژ میخوای که گفت نه بابا ماساژ چیه گفتم حالا ی بار تو امتحان کن ک دیدم یکم سرد برخورد کرد و که نه و نمیخوام ماساژ ت بدی نه مرسی گفتم کاش نگفته بودم اومدم جمش کنم،گفتم بابا،خانم هست ک ماساژ میده توی همون خانه بهداشت،خیلی فواید داره و از این حرفا ک گفت نه حالا اگ ی روز خواستم خودم زنگ. میزنم ( پیش خودم گفتم بهترین فرصتو ک بتونم رامش کنم همه جوره،حشرمم واقعا زده بود بالا دوباره) گفتم مگه میخوان بخورنت اخه،چرا میگی نه،واسه سلامتی خوبه و گفت حالا فردا شماره اونجا بده بزنگم گفتم یعنی می خوای اون خانمه بیاد،من ک داداشتم نمیخوای،گفت نه اخه تو چ حرفیه میزنی گفتم سمانه نمیخورمت ک من اموزش دیدم،بعدشم ک غریبه نیستم جان سینا،ی بار تو امتحان کن دورت بگردم گفت نه دیدم انگار داره ناز میکنه گفتم نه نداریم،فردا چه ساعتی ک هی گفت نمیشه دید ول نمیکنم ،گفت خودم میگم بهت فلا نه دیگ من ول نکردم ک نه همین فردا اصرار کردم،گفت خب باشه فقط پاهام چون چند روزه پا درد دارم (یعنی بهم گفت فقط پا ک بیشتر پیشروی نکنم و تابو نشکنم) گفتم باشه،وای خدا داشتم ب ارزوم میرسیدم گفتم خب کی،دیدم گفت خودم میگم بهت گفت سایه فردا میره مدرسه،داریوش(شوهرش) هم میره سرکار،میخواد کسی نباشه گفتم اوکی پس من ۷ صب اونجام با خنده ک خندید گفت مگه میخوای بیای کله پزی،۷ صب میخوام تا ۱۰ بخوابم ک گفتم ن دیگ ۸ اونجام،گفت ۹ گفتم باشه گفتم فقط قبلش حموم برو گفت پس نه نمی رفتم با استیکر😒 بعدشم حموم چ ربطی داره،گفتم چون روغن میریزیم بخاطر جذب بهتر پوست گفت اهان دیگه چی گفتم هیچی همین گفت حالا ببینم ت چجوری میای گفتم چجوری بیام وا گفتم هیچی فهمیدم منظورشو گفتم عه سمانه،بگو دیگ چی دوست داری بپوشم گفت زهرمار چ فرق داره انگار میخواد بیاد پیش دوست دخترش با خنده گفتم میام پیش عشقم ک خندید گفت بسه دیگ گفتم خب بگو دیگه جون سینا گفت هرجور میخوای یعنی چی گفتم میخوام تو بگی چی بپوشم گفت نمیدونم،همون شلوار جین جذب تو بپوش ( گفتم وای ک تمومه) خلاصه فردا شد روز موعود تا صب ک بچها واقعا خوابم نبرد،تخمام از شق درد داشت میترکید صبح آماده شدم حموم رفتم،کامل شیو کردم لباس لی تنگمو پوشیدم،به خودم رسیدم و رفتم ۹ زنگو زدم،در باز شد انگاری آماده آماده بود رفتم بالا وای باورم نمیشد مث همیشه ولی یکم آرایش بهتر ولی لباسش ی لگ پوشیده بود با تیشرت،موهاش بلوند،از پشت بسته بود دل تو دلم نبود رفتم سلام،دست دادیم،نشستم،گفت صبحونه خوردی گفتم اره ( تو دلم میگفتم زود بیا فقط) نشست چایی اورد خوردیم حدود ۹ و نیم گفتم خب دیگ شروع کنیم گفت باشه،روغن بچه داشتم،درآوردم گفت فقط پاهامو حتا پاهاشم واسه من کافی بود انگشتای ناز کشیده لاک قرمز نشستم روبروش،نشست رو مبل قبلش ی ملافه انداخت زیر پاش یکم لگشو دادم بالا،گفت بسه تا همینجا دست نزن، لگشو اخه تا ساق پاش بود،گفتم اخه همین فقط پاهات گفت اره گفتم باشه روغن ریختم،شروع کردم ماساژ دادن،انگشتامو میکشیدم لای انگشتاش،روی پاهاش،ساقش،خلاصه ماساژ میدادم گفت واقعا خوبه،پاهام نرم شد،بلدیا گفتم اره پس چی بچها واقعا لذت بود،کیرم بلند شده بود،اصن نمیدونستم چیکار کنم،خم شده بودم نمیتونستم بلند شم،چون کیرم معلوم بود خلاصه گفتم ریلکس کن کم کم اومدم بالا،هی لگشو یکم دادم بالا،چیزی نگفت اومدم بالاتر تا زانوش،اومدم لگو بدم بالاتر نزاشت گفت بسه خلاصه اون پاهای سفید و ناز و تمیز روغنی شده بود واقعا جلوه ای داده بود داشتم میمردم دستمو گذاشتم رو رونش،نگام کرد،گفتم یکم خسته شدم گفت خب برو ی چیزی بخور تو یخچال،تموم شد گفتم نههههههه تازه شروع شده گفت دیگ خسته شدی،گفتم اشکال نداره سریع بلند شدم،ک نبینه کیرم بلند شده ولی انگار میدونست، ی نگاهی کرد و پوزخند زد چیزی نگفت رفتم ی لیوان آب میوه خوردم،ی لیوان واسش آوردم خم شدم گفتم بفرمایید گفت مرسی ،ابمیوه رو خورد،بالا سرش بودم دست گذاشتم رو شونه هاش،شروع کردم ماساژ دادن گفت نمیخوام،بیا هم پاهام دیگ توجه نکردم گفتم شونهاته سمانه جایی دیگ ک نیست شونه هم خوبه صبر کن ت چیزی نگفت از سرشانه و شونه و بازو هاش ماساژ دادم دستشو گفتم بگیر بالا،زیر بغلشو،وای یعنی از پاهاش واسم جذابتر روغن ریختم،صدای روغن میومد،دست میکشیدم زیر بغلش ب سمت پایین دوباره ب سمت شونه،زیر گردن زیر بغل چشاشو بسته بود،ی لحظه ی آهی کشید،هیچی نگفتم رفتم کم کم بالای سینش،چیزی نگفت یواش یواش ماساژ دادم،روغنو برداشتم ریختم روی تیشرتش سمت سینه هاش،از رو تیشرت سینه هاش ماساژ دادم چیزی نگفت،دیگ تموم بود،توی اوج بودم واقعا،سینش شق شده بود،سفت شده بود،چند دقیقه دستم بردم توی تیشرت سینه هاش میمالیدم،یهو گفت سینا بسه با ی لحن لرزون سینا کافیه،بسه،نمیتونم دیگه،توجه نکردم و مالیدم،ی لحظه خودشو جم کرد،سینااااا بسه دیگ نمیخوام کافیه،بزار یکم آروم شم،خودشو جم کرد، گفتم اگه رهاش کنم،ممکنه حشرش بخوابه یهو دلا شدم در گوشش،قربون صدقش رفتم،یواش کشیدمش بالا،بیا بالاتر سمانه جان عزیزم بیا دیگه،تحمل کن،الان تموم میشه عه نمیخوام بسه بیا عزیزم،یکم زور زدم اومد بالا دستمو بردم روی سینه اش سینا ت رو خدا ول کن بسه نمیتونم شروع کردم سر سینه هاشو مالیدن،وای شق شده بودن هی مالیدم ،خودشو جمع میکرد،و میگفت نه ولی خب دیگه یکم شل شده بود،شروع کردم مالیدن وسط،سینه هاش،نوک سینه هاش،یهو شل شد ی اهی کشید،اومدم بغلش گفتم خوبه عشقم گفت اره سرمو بردم جلو،چهرش خسه بود انگار لبمو بردم جلو گذاشتم رو لبش سینشو مالیدم،شروع کرد لبمو خوردن، میمالیدم و لب همو میخوردیم،سینه هاشو از تیشرت انداختم بیرون،شروع کردم ب خوردن با دستم کشیدم رو کسش دستشو گذاشت رو دستم گفت نه اونجا خلاصه سینه هاش میخوردم با ولع ک اهش بلند شد دباره کصشو نوازش دادم،دیگ چیزی نگفت ،دستنو از لگ بردم داخل،از زیر شورت،خیس خیس شده بود شروع کردم مالیدن،خودمو یکم جدا کردم،لگشو دادم پایین با شرتش نشستم زیرش پاهاش گذاشت رو کمر،دقیقا زیر کس و کونش بودم وای خدا،دهنمو گذاشتم رو کس شروع کردم خوردن،سوراخ کونش صورتی ناز جلوم بود،هم کونشو میخوروم هم کصشو دیوونه شده بود،میگفت بسه انقدر خوردم،وای یاهو با پاهاش محکم سرمو گرفت،دستش رو سرم بود،لنگاشو چسبوند بهم،ی اه بلند کشید،ولی من میخوردم،گفت بسه دیگ بلند شدم،لباشو خوردم گفتم خوب بود،گف اره شدم گفتم. الهی فدات شم من دوباره لباش خوردم دستشو گرفتم گذاشتم رو کیرم،شروع کرد مالیدن گفتم باز کن شلوارمو کمربند شلوارمو باز کرد،وای کیر اومد بیرون یهو گفت جاااااان،چه خوش تراشه، گفتم زحمتشو بکش،خم شد گذاشت دهنش،باورم نمیشد رو ابرا بودم،حرفه ای ساک میزد تخمامم میخورد،زبونش میچرخوند،دندون میگرفت،لیس میزد کشیدم از دهنش بیرون بلندش کردم اومد لگشو درباره نذاشتم،کشیدم بالا لگشو،گفت پس چیکار میکنی،گفتم صبر کن نشستم رو مبل،گفتم زانو بزن گفت جووون چشم زانو زد و شروع کرد ساک زدن واقعا حرفه ای میخورد گفتم سمانه میخواد بیاد،با سر گفت باشه گفتم نه،میخوام بکنم تو کس خوشگلت،گفتم باشه بزار بیاد حالا گفتم میخوریش گفت اره وای بعد چند ثانیه لرزیدم،سرشو گرفتم ،ریختم دهنش،دهنش باز کرده بود،بعد یک دقیقه نگاه کردم،دیدم از دهنش اب ریخته بیرون،رو ملافه و کنار تخمم خندید،گفتم بخورش،وای خدا لیس میزد کیرمو گفتم میخام گفت باشه بریم اتاق قبلش رفتم دستشویی اومدم دیدم خانم لگشو درآورده واقعا توی اوج بودم،ب ارزوم رسیده بودم،کسی ک یک عمر به عشقش ارضا میشدم،الان خودش واسم لخت شده بود اومدم رو تخت،لبشو گذاشت رو لبم،دستشو انداخت دور کمرم،کمرشو گرفتم،صورتشو لیس میزدم،گردنشو خوردم سینشو دوباره خوردم،فقط ناله میکرد،دستش به کیرم بود میمالید،گفت بکن توش دیگ تو گوشش گفتم دوست داری،گفت آره بکن لاشی بکن کثافت،خواهرتو بکن دیگه،بکن لاشی لنگاشو دادم بالا،با کیرم زدم رو کصش وای چقد خوب بود با دستش کیرمو گرفت گذاشت دم سوراخ هلش داد رفت تو شروع کردم ب تلمبه زدن،ناله میکرد فقط سینا: سمانه جووونم سمانه: جووونممم نفسم چطوره خوبه عالیه کثافت،حال میام سمانه مال منی اره داداشیییی جووون،نفسمممم سمانه میخوام بکن سینا بکن منو فقط محکم بزن پاهاشو کامل دادم بالا گذاشتم رو شونم،وای تمام کیرم رفت توی کسش، سمانه: وای جر خوردم،اینجوری ن ولی شروع کردم ب تلمبه زدن،محکم میزدم اه و ناله میکرد، وای سینا وای اره شدممم وای خدا اوووف،خدااا جووون،وای چ خوبه ریتمو کم کردم،پاشو اوردم جلو،انگشتاشو شروع کردم خوردن و مک زدن،دونه دونه میخوردم،کف پاشو واقعا حال میکرد مدام میگفت جووون،دوست داری،بخور اره بخور پاشنه پاشو گذاشت دهنم بخور لاشی سمانه،بیغیرت خودم بخوررر اشغال،میخوری تلمبمم بزن وای با حرفاش دیوونه میشدم یواش تلمبه میزدم و میخوردم کشیدم بیرون گفتم داگی شو برگشت مث یک جنده تمام معنا،قوسی داد ب کمرش خم شد،گزاشتم تو کصش اه بلندی کشید شروع کردم تلمبه زدن موهاش گرفتم دستم کشیدم عقب،اسپنک میزدم رو لپ کونش،مدام ناله میکرد،جیغ میکشید واقعا روانی شده بودم ایقد ناله کرد،ک داشتم ارضا میشدم کشیدم بیرون ریختم رو باسن نازش،خوابید رو تخت،گفت اوووف چه خووب بود،نفسم باز شد خابیدم روش مرسی ک هسی فدات شم داداشی،خیلی خوب بود سینا با خنده کثافت آخر کار خودتو کردیااااا اخه کی خواهرشو میکنه سینا: من با خنده نوش جووونت عشقم حال داد واقعااا فداتشممم الهی خوبی حالا سمانه: اررره سمانه: چطور بود سینا: عالی بود عااالی دیگ زن خودم شدی سمانه: جوووون مال خودتم دیگ نفسسس بلند شدم دستمال اوردم پاک کردم باسنشو خودمو نشستم کنارش ی لب گرفتم گفت پامو ک میخوردی خیلی دوست داشتم یهو اومد پایین تخت دوباره شروع کردم ب خوردن سینا: سمانه کی اینجوری مث من واست میخوره خندید گفت ولی تو بهتر خوردی گفتم داریوشم میخوره گفت گاهی وقتا گفتم پس کی دیگ شیطووون خندید ادامشو واستون مینویسم بچها کلا داستان زندگی من وخواهرم تغییر کرد… نوشته: سینا واکنش ها : HoFat 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده