رفتن به مطلب

داستان سکسی زن جذاب دوستم


poria

ارسال‌های توصیه شده


محدثه، واقعیتی مجازی - 1
 

قبل از این که داستان رو شروع کنم باید چندتا چیز بگم. اول این که سری داستان هایی که با عنوان واقعیتی مجازی توی سایت منتشر میشه داستان‌هایی هست که شخصی که داستان رو تعریف میکنه هیچ مشخصاتی از خودش نمیگه تا خواننده بتونه به راحتی خودشو جای شخصیت اصلی داستان بزاره،شخصیت دوم داستان هم فقط یه اسم داره که به جای اونم میتونید اسم کراشتون رو بزارید و لذت ببرید.
دوم این که موضوع های داستان ها نوشته شده پس اگه علاقه ندارید نخونید
سوم این که تموم اتفاقات و اسم ها،داستان هست پس نیازی نیست با واقعیت تطابق بدید.
اگه موضوع داستان رو دوست دارید،بخونید،تصور کنید، توی اون دنیا زندگی کنید و از این که جای اون شخص هستید لذت ببرید…
تیم ما سعی میکنه واسه همه فانتزی ها از ذهن دختر و پسر رو واقعیتی مجازی کنه تا توی زندگی کردن توی اون واقعیت به اوج لذت برسید.
و نکته خیلی مهم
این داستان های این مجموعه روی ناخودآگاه شما تاثیر مستقیم داره
و اما داستان
پارسال همین موقع ها بود. بارون تازه داشت شروع می‌شد و آرش دوست و بچه محلم اومد دم مغازه تا بریم تو ماشینش عرق خوری. بارون که میومد مشتری دیگه نمیومد.منم وقتی آرش اومد در مغازه رو بستم و رفتم باهاش. یه کم با ماشین گشتیم و رفتیم نزدیک محله پارک کردیم و یک و نیمی عرق و مزه ها را آرش از زیر صندلی درآورد و شروع به خوردن کردیم.همینجور که حرف میزدیم آرش گفت راستی فهمیدی زن امیر با یه نفر دوست بوده بابای امیر فهمیده؟
امیر یکی از بچه محل هامون بود و زنش محدثه هم یکی از دخترای محله بغلی. محدثه زیاد جذاب نبود ولی بدن زنونه و جذابی داشت. یعنی واسه اونا که دنبال زن متاهل بودن عالی بود.
گفتم واقعا؟ خود امیر فهمیده؟
آرش همینجور که پیک دستش بود گفت نه…محدثه می‌رفته توی یه مغازه سرکار با یکی از همسایه های مغازه دوست میشه ولی یکی که اونجا کاسب بوده و دوست بابای امیر بوده شک میکنه به بابای امیر میگه نزار دیگه بیاد سرکار. بابای امیرم به بهونه یه روز میره سر به عروسش بزنه میبینه پسره اومده تو مغازه داره لاس میزنه و عروسشم روسری شو کامل برداشته.بعدم پیاماشونو میبینه و دعوا راه میندازه ولی نذاشتن امیر چیزی بفهمه.
پیک مو پر کردم و سر کشیدم. با سر کشیدن پیک عرق انگار یه آتیش تو دلم روشن شد گذاشتم به حساب مزه تلخ عرق و داغ شدن و مست شدن ولی حال دیگه ای داشت. چند تا پیک بعدی که خوردیم درمورد چیزای دیگه حرف زدیم ولی آتش شهوت و نگاهم به محدثه اونم تو مستی تازه جوری روشن شده بود که حرف زدن از هیچی نمیتونست اونو خاموش کنه…
تا حالا یه دفعه اینجوری یه نفر فکرمو به خودش مشغول نکرده بود. با این که محدثه از لحاظ چهره معمولی بود ولی واقعا دوست داشتم تجربه ش کنم.اون شب با فکر کردن بهش گذشت و آخر شب قبل از خواب تصمیم گرفتم یه جوری باهاش ارتباط بگیرم.محدثه یه زن خانه دار بود الان و نمیشد جایی حضوری دیدش پس تصمیم گرفتم از اینستا شروع کنم. توی پیچ امیر که تو فرند هام بود رفتم و پیچ محدثه رو پیدا کردم.چیزی که واسم جالب بود ۱۹۹۶کنار اسمش تو پیچش بود. یعنی هم سن بودیم. پیچش قفل بود.ریکوئست دادم و بعد از چند دقیقه که دیدم خبری نشد خوابیدم.کاری که اگه مست نبودم اصلا انجام نمی‌دادم.
صبح که بیدار شدم و بعد از این که رفتم مغازه ساعت حدود یازده بود که دیدم خانم ریکویست رو قبول کرده.همون اول استوری که گذاشته بود رو دیدم و لایک کردم. میدونستم دنبال چیه م پس باید همه کاری میکردم تا محدثه هم بفهمه و خودش قبولم کنه. من استوری های اونو میدیدم ولی اون نه فالو کرده بود نه استوری میدید.چند روز که گذشت یه متن گذاشته بود استوری درباره مردها.اون متن رو ریپلی کردم همه مردها مثل هم نیستند.اون روز ریپلی م رو دید ولی چیزی جواب ننوشت.شب وقتی تو رختخواب تو اینستا میچرخیدم دیدم دایرکت داده… اشتباه میکنی همه تون مثل همیم
اونجا دیگه پیام بازی هامون شروع شد.
واسش میگفتم من اینجوری نیستم.من یه پارتنر اهمیت میدم.واسش وقت میزارم.واسش گل میگیرم و …
اون فقط میخونن و چیزی نمی‌داد منم دیگه ناامید شده بودم از جوابش تا این که یه ربع بعد از پیام ندادنم دیدم نوشته خوشبحال پارتنر تو…
الان وقتش بود. شما هر کاری میخواهید کنید یه لحظه طلایی داره که باید تصمیم بگیرید.اینجا لحظه طلایی من بود.
نوشتم میتونی تون شخص تو باشی… سین کرد ولی جواب نداد. منم دیگه هیچی ندادم. فرداش دیدم آنلاینه خواستم بهش پیام بدم ولی فکر کردم‌اگه چیزی بگم شاید ازم زده میشه پس صبر کردم.دوباره شب شد و دیدم نوشته
ولی میدونی که من متاهلم
منم جواب دادم اشکال نداره من مشکلی باهاش ندارم😉
اونم استیکر خنده فرستاد
نوشتم درخواست دوستی منو قبول میکنی ملکه من؟
اونم نوشت باشه.بدم نمیاد
رابطه گرفتن با زنی که کرم داشته باشه واقعا راحته.
دیگه با هم وارد رابطه شدیم.شبها که امیر می‌خوابید تو اینستا باهم چت میکردیم تا بتونه چت هارو پاک کنه. تا این که یه روز خودش زنگ زد بهم.شماره مو از تابلوی مغازم برداشته بود.دیگه روزا هم باهم تلفنی حرف میزدیم ولی از سکس هیچی نمیگفتم. باید قبلش وابسته ش میکردم قبلش احساس امنیت بهش میدادم بعد. یه روز گفت میخوام بیام ببینمت قرار گذاشتیم یه رستوران اون سر شهر که کسی باهم مارو باهم نبینه.گفت با ماشین امیر میاد منم با ماشین آرش رفتم. قبلش با رستوران هماهنگ و رزرو کردم و خودم زودتر از ساعت قرار رفتم.یه سبد گل و با یه ساعت زنونه گرفتم و منتظر خانم نشستم.وقتی اومد بلند شدم صندلی رو واسش کشیدم و نشست و خودمم که نشستم ساعت و گل رو بهش دادم‌. اون روز خیلی خوشحال شد وقتی میخواست بره دم‌ماشین لپمو بوسید.یه چشمک زد و سوار ماشین شد و رفت. اون شب وقتی تو اینستا حرف میزدیم پرسید چطوری امروزو برات جبران کنم؟ گفتم نیاز نیست ولی هی می‌پرسید منم گفتم من نمیتونستم آشپزی کنم رفتیم رستوران تو غذا درست کن دعوتم کن بیام.گفت باشه فردا وقت لیزر دارم‌ولی پس فردا بیا.
پس فردا که رسید صبح دوش گرفتم و آرایشگاهم رو رفتم.یه شال خوشرنگ و یه شاخه رز قرمزم براش گرفتم.قرص جنسی هم داشتم ولی باید یه ساعت قبل از شروع میخوردم.گذاشتم وقتی میخواستم برم تو خونش دوتا خوردم و بااحتیاط که کسی نبینه و با هماهنگی محدثه خانم رفتم تو خونه ویلایی شون.خودش دم در سالن بایه تاپ لیمویی که زیرش سوتین نداشت و با یه شلوار لی تنگ آبی با موهایی که دم اسبی بسته بود منتظر من بود.
جلو رفتم و شال و گل رو بهش دادم اومد بغلم و گفت مرسی.منم محکم تو بغلم نگهش داشتم و دستمو رو کونش کشیدم و گفتم خواهش میکنم عشق قشنگ من. خودشو از بغلم جدا کرد و دستمو گرفت و رفتیم تو.گفت بشین تا شربت بیارم.منم نشستم و از دیدن کس و کونی که تا چند دقیقه مال خودم میشه لذت می‌بردم.وقتی از آشپزخانه با سینی شربت برگشت اومد بغلم نشست و یه لیوان شربت هارو بهم داد و گفت بفرمایید.لیوانو گذاشتم رو میز و گفتم چیز خوشمزه تر واسه خوردن هست.دستشو گرفتم و کشیدمش سمت خودم.روی مبل از روی تاپش دستمو گذاشتم روی ممه هاشو و لبامون توهم قفل شد.لب میگرفتم و ممه هاشو می‌مالیدم. چنددقیقه بعداز لب گرفتن و مالیدن ممه هاش سرمو بردم روی گردنش.گفت حواست باشه امیر نفهمه. یه لیس زدم و گفتم حواسم هست ملکه زیبایی. دوباره لیس زدم.با هر لیس من از جاش تکون میخورد انگار دارم با زبون از رو مبل بلندش میکنم. هردومون تو اوج شهوت بودیم و محدثه در حالی که ذهنش عاشقم شده بود جسمش از این که تو خونه خودش داره با عشقش سکس میکنه اوج لذت رو می‌برد.لیسیدن گردن رو به بهترین شکل انجام دادم و تاپشو در آوردم. حالا هیچی بین من و سینه های سفت و نوک قهوه ای محدثه نبود.دو تا سینه رو دستم گرفتم و شروع به خوردن کردم.وسط سینه هاشو میخوردم و ته ریشم که بهش می‌مالید آههههه از ته دلش می‌کشید. دوباره نوک ممه هاشو میک میزدم و زیرشونو لیس میزدم.باهر لیس من میخواست از جاش بلند شه. دستامو پشتش رو کمرش گذاشتم و تکون که می‌خورد به خودم و زبونم فشارش میدادم. چنددقیقه ممه هاشو میخوردم و اون نفس نفس میزد و آه بلند می‌کشید. از سینه هاش جدا شدم.یه لب ازش گرفتم و پلیور مو درآوردم. دوباره لبامون توهم قفل شد و حالا سینه لخت شو می‌مالیدم.لباشو جدا کرد و گفت.حالا نوبت خوردن‌منه.پاهامو از هم باز کرد و رفت بین پاهام نشست.کمربندمو باز کرد.کمرمو از روز مبل بلند کردم و شلوار و شرتمو باهم کشید پایین.کیرمو تو دستش گرفت و گفت؛نوش جووووونم.سرشو بوسید از پایین شروع کرد لیس زدن.همه جاشو حسابی لیس میزد زبونشون دور کیرم می‌کشید و با چشمای خمارش هی نگاهم می‌کرد.یه چشمک زد و کیرمو کرد تو دهنش. دستشو آخر کیرم گرفته بود فقط سرشو کرده بود تو دهنش.میخواست کم‌ کم بده پایین که اوق نزنه. سر کیرم که تو دهنش بود زبون می‌کشید روش واقعا من لذت ساک رو تموم میفهمیدم.یواش یواش همه کیرمو کرد تو دهنش و سرشو بالا پایین می‌برد.دیدن اون صحنه با موهای لخت و دم اسبی ش وقتی دستاش روی پاهام بود و داشت سرشو مثل دارکوب بالا پایین می‌برد و کیرمو تا آخر می‌خورد آبمو خیلی نزدیک کرده بود.قرص خورده بودم ولی دیدن همچین تصویری واقعا جوری عالی بود که نمیشد با هیچ قرصی جلوی ارضا شدنت رو بگیری اثر قرص هام هنوز کامل نشده بود.سرشو با دستم بالا آوردم و گفتم نزدیکم گفت اشکال نداره بریز تو دهنم.دوباره شروع کرد به ساک و واقعا برام لذت بخش بود. آبم داشت تو کیرم حرکت میکرد و میتونستم قشنگ حس کنم. وقتی که رسید به سر کیرم سر محدثه رو سفت نگه داشتم و خودم تلمبه میزدم.کیرم نبض میزد و با هر ضربان آب ازش خارج‌میشد.دهن محدثه الان پراز آب شده بود.سرشو که ول کردم فهمید تونسته همه آبمو بکشه. سرشو بلند کرد و نگاهم کرد.دهنشو باز کرد پر از منی های سفید من بود.دهن یه زن متاهل رو پر از آب کرده بود.همون دهنی که باهاش با شوهرش حرف می‌زد و شوهرش رو می‌بوسید. یه کم از آبم از دهنش داشت می‌ریخت با دستش پاک کرد و رفت سمت دستشویی.دهنشو شست و اومد.روبروم وایساد و گفت مزه ش بد هم نبود بو و این چیزا نداشت.هردو خندیدیم بلند شدم بغلش کردم و گفتم حالا نوبت من که جبران کنم فقط بگو اتاق خوابت کجاست.همینجور که تو بغلم بود سمت اتاقشون رفتیم.روی تخت انداختمش و در حالی که من لخت بودم ولی اون یه شلوار لی داشت کنارش دراز کشیدم و گفتم؛ از این بعد هر وقت رو تخت کنار امیر بودی یاد منو کیرم میوفتی.و لبمو به لبش چسبوندم.سینه های لختش رو می‌مالیدم و بعد از لب خوری اومدم رو سینه هایی که چنددقیقه پیش توی دهنم بود.دوباره خوردم و با زبونم از رو تخت بدنشو بالا میکشیدم و از خوردن بدن یه زن متاهل کمال لذت می‌بردم.با زبونم اومدم پایین و همینجور کشیدم روی شکمش و زیر سینه هاش. محدثه از تک تک ثانیه ها لذت می‌برد و صدای آهش دلیل این لذت بود.دکمه شلوار لی شو باز کردم. خودش کمرشو برد بالا و من شلوارش رو آوردم. بهش گفتم میدونستی قراره کس بدی شرت بپوشیدی خندید و گفت دفعه بعد شلوارم نمیپوشم. بین پاهاش رفتم و سرمو نزدیک کصش کردم.میدونست میخوام بخورم خودش شروع کرد بالای کصش رو مالیدن منم لبمو‌گذاشتم رو کسش و بعد از بوسیدن کس کرم رنگ و خیس خیسش زبونم وسطش کشیدم.زبونمو بالا و پایین میکردم و گاهی با زور میکردم تو.لبه های کصشو میکردم دهنم و میک میزدم. اطراف رونشو زبون میزدم و برمیگشتم رو کصش. از سوراخ کونش تا بالای کصشو لیس میزدم. دوباره لبه های کصش تو دهنم میکردم و میک میزدم.انگشت تو کسش میکردم و چوچوله رو تند تند زبون میزدم.محدثه تموم این مدت سرمو به کصش فشار میداد و منم از خوردن کس تپل و خیسش لذت می‌برد.آه می‌کشید و می‌گفت بخور کصکش منم میگفتم جوووون.میخورم خیس شه واسه کیر خودم. حدود پنج دقیقه خوردم و حالا همه چی آماده بود تا رسما محدثه بشه جنده متاهل من. از رو کصش بلند شدم.نگاش کردم.چشماش پر بود از شهوت و التماس. همینجور که وسط پاهاش بودم کیرمو تو دستم گرفتم و میکشیدم رو کصش.آب کصش تخت رو خیس خیس کرده بود .با صدای لرزون گفت بیشتر از دیوونم نکن.سر کیرمو آروم دادم تو. دوست داشتم از سانت به سانت کس یه زن متاهل لذت ببرم.کیرم داخل میرفت و همزمان محدثه که داشت کصشو می‌مالید او یه میگفت و به عرش رسیده بود.آروم کیرمو دادم تو و آروم شروع به تلمبه زدن کردم.از صدای آه کشیدن محدثه پیدا بود بیشتر میخواد. منم بیشتر بهش دادم و سرعت تلمبه هامو بیشتر کردم.دوتا پاهاشو تا جایی که میتونستم دادم بالا و سرعت تلمبه هامو زیاد کردم. صدای محدثه و آه کشیدنش بلند تر شده بود و بعد از چند تا تلمبه یه جیغ کوتاه کشید و بدنش شل شد. کصش دور کیرم تنگ تر شده بود و نبض میزد.قرص ها عمل کرده بود و مطمئن بودم فقط لذت میبرم و استرس زود ارضا شدن نداشتم.پاهای محدثه رو ول کردم و خوابیدم روش.بغلش کردم و در گوشش قربون صدقه ش میرفتم…اونم چشماشو بسته بود لبخند کوچکی گوشه لبش داشت.یه کم گذشت دوباره آروم تلمبه هامو شروع کردم. یه آه کشید و دوباره لذت بردن هردومون شروع شد. تلمبه میزدم و پاشو که بالا آورده بودم لیس میزدم. اونم نوک ممه هاشو فشار میداد و داشت از دیدن بدن من لذت می‌برد.کیرمو در آوردم و گفتم داگی شو. وقتش بود کونشو وقت گاییدنش ببینم. داگی شد و کیرمو دادم تو. شروع به تلمبه کردم و اسپک زدن به کونش کردم.میگفت بزن.جنده تو بزن.میخوام تا آخر عمر فقط به تو بدم. آب دهنمو جمع کردم. تف انداختم روی خط کون سفید و قشنگش. آب دهنم روی خط کونش میرفت. انگشت فاکمو خیس کردم و کردم تو سوراخ تنگ کونش.کیرم تو کصش و انگشتم تو کونش تلمبه میزد سرشو روی تخت گذاشت و حالت سجده بود.حالا کس و کونش بالاتر بود و این لذت رو چند برابر میکرد. از حالت آه کشیدنش فهمیدم که دوباره داره به اوج میرسه.دوتا انگشتمو زوری تو کونش کردم و سرعت تلمبه هام بیشتر. با اون دستم اسپک میزدم محدثه رو تختی عروسیش رو چنگ میزد. تلمبه هامو عمیق تر کردم و محدثه دیگه چنگ نمیزد. دوباره اوج لذت رو تجربه کرده بود و راند دوم بعد از ده دقیقه تموم شد.کیرم و انگشتامو درآوردم و اومدم عقب.پاهای محدثه سست و بدنش رو تخت ولو شد. کنارش دراز کشیدم.به پهلوش کردم و کیرمو از پشت دوباره کردم تو کصش که الان جا باز کرده بود.دستامو بردم جلوی بدنش شروع به مالیدن ممه هاش و بالای کصش کردم. به خودم فشارش میدادم و مالیدن کصش و ممه شو و تلمبه هامو پشت سرهم و جوری که متوقف نشه ادامه دادم. پوست بدن محدثه مثل پوست مرغ دون دون شده بود و معلوم بود توی بدن مردی غیراز شوهرش داره لذتی رو تجربه میکنه که توی این همه سال اصلا تجربه نکرده.بدنش دوباره جون پیدا کرده بود و حالا خودشم کصشو می‌مالید.محدثه لذتی رو تجربه میکرد که واقعا لیاقتش رو داشت و منم از لذت بردن اون لذت می‌بردم.بعداز بالای نیم ساعت تلمبه زدن و دوباره ارضا کردنش حالا نوبت من بود که آبم دوباره بیاد ولی باید بازم محدثه ارضا می‌شد. این دفعه وقتش بود که هم جسمی و هم عاطفی ارضاش کنم. به بغل خودم فشارش دادم و شروع به حرف زدن کردم.
(جووووون…این بدن آرزوی هر مردیه…این بدن سکسی تو…قربون کصت بشم که آب میکشه…قربون کس و کون جندم بشم…قربون محدثه سکسی…قربون این بدن…قربون کوسی که کیرم تا ته توشه…قربون بدن سکسی جنده م…کیر غیر کیر شوهرت آبتو میاره؟ کیرم فقط مال خودته…بدن ناز تو کیر منو وحشی کرده…منو وحشی کرده…)
با این حرفا محدثه آه کشیدنش تبدیل به جیغ شده بود و منم دیگه داشتم میومدم.چندتا تلمبه دیگه فقط کافی بود تا سه باره محدثه ارگاسم واقعی رو تجربه کنه و کصش دور کیرم نبض بزنه ولی من متوقف نشدم.حالا کص محدثه نبض میزد و ارضا شدن منو زودتر میکرد.فقط چندتا تلمبه بیشتر نتونستم‌خودمو نگه دارم و کیرمو درآوردم و تموم آبمو ریختم لای پاهای محدثه. حالا پاهای محدثه از آب من و خودش خیس خیس بود. همونجا کیرمو نگه داشتم و از پشت بغلش کردم.هنوز بخاطر قرص شق بودم.توی بغلم بهش گفتم حالا دیگه جنده منی.چشماشو بسته بود و لبخند زد. بعد چند دقیقه که تو بغلم بود و فقط نوازشش میکردم و از این که کیرم لای پاهای تو پرش بود لذت می‌بردم محدثه به حرف اومد و گفت؛ بریم ناهار زندگیم؟ گفتم خودتو که خوردم حالا دستپختت رو بخورم. خندید و رو کمر خوابید. کیرمو دستش گرفت و گفت نمیخواد بخوابه؟ گفتم تا خانمی به سکسی بودن تو اینجا هست نه. یه لب جانانه گرفت و گفت پاشو. گفتم عشقم میتونی ادامه بدیم؟ گفت یه کم درد دارم ولی نمیدونم کی قراره دوباره همچین فرصتی داشته باشم. بعد ناهار از خجالت تو و کیرت درمیام.از رو تخت بلند شد و شلوارشو برداشت گفتم نه امروز قراره همینجوری لخت کنار هم باشیم.گفت پس میرم دستشویی خودمو تمیز میکنم توهم بیا ناهار بخوریم.وقتی داشت از اتاق میرفت بیرون کونش واقعا دلبری میکرد. من باید این کونو میکردم ولی به درخواست خود محدثه.اون یه جنده کامل می‌شد به زودی…
محدثه که از اتاق رفت بیرون رفتم سمت شلوارم که توی سالن بود.یه قرص دیگه انداختم بالا و منتظر اومدنش از دستشویی شدم. وقتی برگشت همون دم در لبامون توهم قفل شد.یه نگاه به کیر شقم کرد و گفت قربونش برم که جون برام نذاشته.خندیدم و گفتم بزار یه آب به سر و صورتم بزنم میام.
از دستشویی که اومدم محدثه روی میز داخل آشپزخانه غذا را چیده و نشسته بود. رفتم دیدم مرغ درست کرده و واقعا غذا قیافه خوبی داشت.با این انرژی که از هردومون رفته بود واقعا الان می‌چسبید.گفتم خوب شد نسوخت.خندید و گفت وقتی اومدی زیرشو کم کم کردم.میدونستم کار داریم حالا حالاها.
غذای خیلی خوشمزه ای بود و این که یه زن متاهل که جنده خودت شده با بدن لخت جلوته طعم غذا را خیلی بهتر میکرد.اون زودتر غذاشو تموم کرد و نگاش کردم گفتم واقعا خوشمزه س.مرسی قربون دستپختت برم. خندید گفت به خوشمزگی من؟گفتم خودتو و دستپختت خوشمزه اید. پاشد ظرف هارو جمع کرد و گذاشت تو سینک.منم دیگه سیر شده بودم.ظرفای منم برداشت و توی سینک گذاشت. برگشت نگام کرد و گفت هنوز شقه؟ گفتم واسه تو شقه. اومد جلو و روی زمین نشست.زانو زدن یه زن متاهل جلوت اونم لخت در حالی که میدونی عاشقته واقعا جذابه.کیرمو گرفت کنار صورتش. اندازه کل صورتش بود،بوسش کرد.بهش گفتم دسر آماده س. خندید و سرشو کرد تو دهنش. یه کم که ساک زد نگام کرد و گفت ببخشید بزرگه نمیتونم تاآخرشو بخورم میترسم عوق بزنم تازه م ناهار خوردم بالا بیارم ولی قول میدم یه کار دیگه کنم… دوباره سر کیرمو میک زد.کیرمو در آورد و یه لیس به خایه هام زد. خایه هامو لیس میزد و آروم میکرد تو دهنش.اطراف رونمو لیس میزد با زبون همه جای کیر و خایه هام می‌کشید.واقعا لذت می‌بردم و با موهای دم اسبی ش بازی می‌کردم.نمیخواستم هیچ وقت متوقف بشه. چند دقیقه کافی بود تا موتور شهوت خودش هم روشن بشه و وقتی داشت کیرمو مثل آب‌نبات چوبی لیس میزد کصشو می‌مالید. بلندش کردم و گفتم بریم رو تخت؟ گفت باشه فقط زیاد نمیتونم.گفتم نمیکنم ولی حسابی میخورم. یه جون گفت و گفت بریم.گفتم برو منم الان میام. وقتی رفت از توی قندون چند تا قند برداشتم و رفتم تو اتاق.دیدم به کمر خوابیده گفتم شصت و نه بشیم‌ که من زیر بخوابم. خوابیدم و اومد روم. شروع کرد به خوردن کیرم و منم کصشو لیس میزدم. آه ناله ش بلند شد یه قند گذاشتم دهنمو آروم سوراخ کونشو میک زدم.دهنم شیرین شد و الان وقتش بود زبون رو سوراخ کونش بکشم.دو طرف کونشو گرفته بودم و زبونم وسطش میکشیدم. یه قند دیگه توی دهنم گذاشتم و دوباره به لیسیدن کونش مشغول بودم.باید تموم قندا آب می‌شد و تو سوراخ کونش میرفت. باید کونی من می‌شد.لذت کون کردنش رو باید تجربه میکردم اما روزی که خودش بگه. دیگه زبونمو راحت میدادم تو کونش و می‌تونستم بفهمم کونش بزودی کیر طلب میکنه. انگشتمو میکردم تو کونش و آب دهنم که از قند ها شیرین بود رو وقتی انگشتمو در می‌آوردم می‌ریختم تو کونش و بعد دوباره انگشتمو میکردم تو که تا آخر بره داخل.تموم این کارا در حالی میکردم که محدثه داشت از خوردن کیرمن و خورده شدن کونش لذت می‌برد.بخاطر قرص ها میدونستم ارضا شدنم طول میکشه پس با خیال راحت با کون گنده و سفید محدثه بازی می‌کردم و نقشه مو پیش می‌بردم.قندا تموم شد و حالا از کصش آب می‌چکید.شروع به خوردن کصش کردم که محدثه به حرف اومد و گفت؛ همون کونو بخور دارم حال میکنم. این اولین چراغ سبز بود و مشغول لیسیدن و انگشت کردن اون کون تنگ و سفیدش شدم.دیدن کونش و آب کصش منو به ارضا شدن نزدیک میکرد و محدثه هم از خورده شدن کونش داشت ارضا می‌شد.بهش گفتم نفسم تندتر بخور منم تندتر میخورم تا بشیم و سرعتم بیشتر کردم.همینجور که کصشو انگشت میکردم و کونشو لیس میزدم محدثه آه های تندتری و ممتد تری می‌کشید و این یعنی نزدیکه.من بازم سرعتم بیشتر کردم دیگه کیرمو نمی‌خورد.سرشو گذاشته بود کنار کیرمو و با دستش برام جق میزد و در حالی که رو ابرا بود. همینجور که کونش رو میخوردم خودش کونشو بالا پایین می‌برد و بعد از چندثانیه آب کصش ریخت رو سینه م و بازم پاهاش شل شد.منم با دیدن این صحنه آبم پاشید و ریخت رو سر و صورتش.یه جیغ کوچیک زد و گفت کثافت و خندید… چند ثانیه همونجور موندیم. رو تخت برش گردوندم و نگاش کردم.یه طرف صورتش منی بود ولی نه زیاد.شلوارش که کنار تخت بود رو برداشتم و صورتشو پاک کردم و کنارش دراز کشیدم.کیرم هنوز شق بود ولی خودم دیگه رمق نداشتم.میدونستم بعد از چند دقیقه خودش می‌خوابه.رو به محدثه گفتم؛ عشقم خوب بود؟ گفت عالی فقط خوابم میاد.نگاه ساعت کردم. نزدیک سه بود.علی پنج ساعت دیگه میومد ولی موندن من دیگه عقلانی نبود.چون عصر می‌شد و احتمالا کوچه پر از بچه های آشنا واسه بازی. بهش گفتم خانمم ساعت تقریبا سه شده. بخواب همینجا تا هشت که علی میاد وقت داری فقط زودتر بیدار شو جمع جور کن. یه لب گرفتیم و گفت امروز عالی ترین روز زندگیم بود. عااااااشقتم. از رو تخت اومدم پایین. دیدن یه زن متاهل رو تخت خوابی که با شوهرش می‌خوابه لخت در حالی که آب تو و آب اون رو همون تخت ریخته واقعا جذاب و دوست داشتنی ه. بهش گفتم بخواب قشنگم لباسای من تو سالنه میرم میپوشم میرم.بیدار شدی پیام بده. یه بوس فرستاد و چشماشو بست. به خودم افتخار میکردم که اینجوری تونستم یه زنو ارضا کنم. رفتم دستشویی، لباسامو پوشیدم و رفتم تو حیاط و بعد از این که دیدم کسی تو کوچه نیست رفتم سمت مغازه. نه پیام نه زنگ نه دایرکت اینستا، هیچی به محدثه ندادم تا خودش اتفاقات امروز رو هضم‌کنه و پیام بده.
ساعت از هشت شب گذشته بود. صدای پیام اومد…

امروز بهترین روز زندگیم بود.
فردا زنگ میزنم حرف میزنیم
خستم شاید اینستا نیام میخوام بخوابم
شب بخیر مردِ من

پایان قسمت اول
واقعیت-مجازی
(محدثه)

نوشته: مجازِ واقعیت

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18