رفتن به مطلب

داستان گی کون سفید


behrooz

ارسال‌های توصیه شده


کون برفی
 

سلام
سپهر هستم و در حال حاضر که این داستان رو مینویسم
۲۳ سالمه اما شروع ماجرا های من از ۱۴ سالگیم شروع میشد زمانی که یه پسر بچه کوچولو بودم
این نوشته ها خاطرات واقعی از زندگی منه و قسمت اول این خاطره شاید خیلی سکسی نباشه و بیشتر یه سر گذشت از وضعیتم باشه اما سعی کردم تا جای ممکن با جزییات تعریف کنم، دوست داشتم بالاخره این خاطرات با کسی در میون بزارم امیدوارم که خوشتون بیاد.
مادرم اهل یکی از شهر های جنوبی ایران بود و وقتی پدرم برای سربازی به اون منطقه رفته بود عاشقش میشه و از اونجایی که خانواده مادرم فقیر و بی چیز بودن بعد پایان خدمت سربازی مادرم تو سن ۱۶ سالگی به عقد پدرم در اومد و بعد مدتی ساکن یکی از مناطق پایین و ضعیف پایتخت شدن
اما بخاطر مشکلات جسمی مادرم نمیتونستن بچه دار بشن
و تقریبا مامانم ۴۰ ساله بود که من به دنیا اومدم و بخاطر همین موضوع بدنش به ضعیف تر از قبل شد و وقتی سه سالم بود پدرم بی گناه به مدت ۸ سال به زندان افتاد ،توی یه شرکت مواد غذایی کار می‌کرد و براش پاپوش درست کردن که به علت خرابکاری هم جریمه سنگین داد هم به زندان افتاد از طرفی مخارج زندگی به دوش مادرم افتاد و مجبور شدیم خونه و ماشینمون رو بفروشیم بخش عمده اونو سر بدهی دادیم و با ما بقی یه خونه کوچیک کلنگی تو یکی از محله ها پایین داغون جنوب تهران خریدیم.
تقریبا ۱۱ سالم بود که پدرم از زندان آزاد شد اما دیگه اون مردی نبود که بشه بهش تکیه کرد ،ظاهرا پدرم توی زندان به مواد مخدر اعتیاد پیدا کرده بود و بیرون زندان هم دیگه نتونست سرپا بشه و از طریق خرید و فروش مواد زندگی رو میچرخوند و خودشم مصرف کننده شدید بود
گذشت تا ۱۴ سالم شد و مادرم فوت کرد
دیگه راه بیشتر از قبل برای پدرم باز شد و هر جور آدم به خونمون رفت آمد میکردن حتی گاهی اتاق خونمون رو اجاره می داد به زن های جنده و مردای بی مکان
اون زمان هم دوره بلوغ من بود و بار ها شاهد صحنه های جنسی زن های جنده و مردای مختلف بودم و از طرفی شیطونی های دوران بلوغ با هم سن و سال هام به مرور منو وارد بازی های جدید می کرد
از خودم بگم در حال حاضر قدم ۱۶۸ هست ۶۰ کیلو وزنم هست تو پر ام نه چاق نه لاغر کون نرم و قلمبه ای دارم که طی سال ها به قولی استخوان ترکوند و جا افتاده شد کیر خیلی کوچیکی دارم که الان در حالت راست شده ۶ سانت به زور میشه، پوستم به شدت سفیده و از این نظر به پدرم رفتم ،کم مو ام که البته به مرور زمان با لیزر مداوم تقریبا از شر همونا هم راحت شدم موهای مشکی فر دارم که الان بلند کردم و اکثرا گوجه طور میبندم بالای سرم،چشمام هم عسلی و میمیک صورت خوبی دارم و خیلی ها بهم میگن بچه خوشگلی و البته وقتی ۲۰ سالم بود دماغم رو عمل کردم که باعث شد بیشتر از قبل تو چشم باشم
ریزه میزه و خوشگل بودم،صاحب و آقا بالا سری نبود صب میرفتم بوق سگ میومدم خونه و رفته رفته دودول بازی ها شد در مالی و لاپایی و ساک و در آخر اولین بار همسایمون محمد که یه سال از من بزرگتر بود تو همون ۱۴ سالگی کونمو فتح کرد با اینکه کیر کوچیکی داشت ولی یادمه تا مدت ها وقتی منو می‌کرد دردم میومد و سر همین فرار میکردم و همین سبب رابطه زوری شد و کم کن پای بچه های زورگو محل هم باز شد
این وسط پدر من خمار جنس بود و از پسری به اسم مجید جنس میگرفت یه پسر حدودا بیست و هفت هشت ساله که بیشتر شبیه مردا چهل ساله بود ساقی منطقه بود ولی خودش حتی سیگار هم نمی کشید باشگاهی بود و به شدت آب زیر کاه و ملاحظه کار
یبار وقتی محمد داشت منو توی انباری خونمون می‌کرد خفتمون کرد و بعد دو سه تا چک آب دار محمد رو راهی خونشون کرد و گفت:با خودم گفتم اگه بابات رو پیدا کنم کونشو پاره میکنم که منو سرکار گذاشته اما حالا میبینم یکی دیگه داره کونه پسرش رو پاره میکنه!
این شروع رابطه من با مجید بود به خودم اومدم دیدم شدم کونی شخصی آقا مجید و از حق نگذریم خیلی به نفع من شد
مجید تنها زندگی می‌کرد وضع مالیش خوب بود هفته ای دو سه بار شبا بدون اینکه کسی ببینه و بفهمه میرفتم خونش و یه دور می‌کرد منو
هوامو خیلی داشت توی اون چند سال که منو کرد حتی یه مگس هم با خبر نشد از طرفی پای محمد و بچه های محل رو برید و باعث شد کسی بهم دست درازی نکنه و از نظر مالی خیلی بهم رسیدگی می‌کرد،حالا یا بخاطر خوشگلی و کونم بود یا دلش می سوخت یا هرچی نمیدونم ولی از پدرم بیشتر پدر کرد برام
هر وقت میرفتم خونش منو میفرستاد حموم تا خودمو خوب بشورم و بعدش که میومدم کیر سیاه و قلمیش رو می‌کرد دهنم یه چند دقیقه ساک میزدم و بعدش با روغن بچه کونم میزاشت.ده پونزده دقیقه تلمبه میزد اوایل دردم میگرفت ولی به مرور دیگ خودم منتظر اشاره مجید بودم که برم
کم کم حرفه ای شدم براش ناز میکردم و اونم خوشش میومد
کم کم فانتزی های جنسی مثل زنونه پوشی ام به سکسمون اضافه شد و گاه به گاه برام شورت و جوراب دخترونه میخرید
و منم بدم نمیومد که هیچ خوشمم میومد
این داستان ادامه داشت تا بابام هم مرد و من عملا یتیم شدم اما کس و کاری نداشتم که باهاش بمونم جز مجید و اومدم بدش نمیومد اما دوست نداشت آهنگ بچه بازی هم بهش بخوره خصوصا که تا اون زمان هیچکس خبر نداشت چون خیلی حواسش جمع بود برا همین به همون روال قبل ادامه پیدا کرد فقط پول بیشتری به من میداد داستان تا جایی ادامه داشت که مجید رو مامورا گرفتن و من دیگه رسما بی کس شدم
اون ایام تازه از جواب کنکورم گذشته بودم و منتظر جواب انتخاب رشته بودم اما رفتن مجید کلا منو بهم ریخت.
من یه بچه خوشگل کون تپل بودم که تمام این مدت خونه خوردم و خوابیدم و درس خوندم و کون دادم
سر مجید من کلا از رفیق بازی و کصکلک بازی دور شدم چون به شدت روم سختگیری می‌کرد و حواسش بهم بود که یه موقع کسی کونم نزاره یا تو خط خلاف نیوفتم چون همیشه میگفت پسرایی مثل تو باید خیلی مراقب باشن تو نه لاتی که گلیم خودتو با لاتی بکشی بیرون نه بچه مایه که پول خرج کنی تو حاشیه نباش که منفعتی نداره برات به حرف من گوش بده ضرر نمیکنی
سر همین چیزا گیج و سر در گم شده بودم و با خودم میگفتم چیکار کنم من که نه جایی دارم برم نه کاری بلدم که سر کله یکی از رفقای مجید به اسم حسین پیدا شد
آمار مجید رو بهم داد و فهمیدم ۱۱ سال برا حکم بریدن و
حالا حالا ها قرار نیست بیاد
حسین از نظر سنی از مجید بزرگ تر بود متاهل بود اما به شدت خلاف و شر هیچوقت نفهمیدم مجید آدم به اون با سیاستی و آرومی چرا با این رفیق شده
تا اینکه حسین گفت مجید گفته هواتو داشته باشم
اینو گفت و پشت بندش گفت بچه به خوشگلی مثل تو باید قدر خودشو بدونه وگرنه ضرر میکنه
منظورشو گرفتم بهش گفتم شما میگی چیکار کنم
اونم گفت اگه باهام را بیایی حسابی هواتو دارم
راستش دروغ چرا بدم نمیومد آب از سرم گذشته بود و واقعا حوصله نداشتم به حسین میدادم و زندگیم میچرخوندم دردسر و فکر خیالم نبود دیگه
همین باعث شد وا بدم و شدم زیر خواب حسین و اما این اول ماجرا بود همون روز حسین سه دست پشت هم منو کرد
کیر کلفت و سفید اما کوتاهی داشت شاید۱۴ سانت و به شدت خروس بود اما پشت بندش هم راس می‌کرد
دو بار اول تو دهنم ارضا شد و مجبورم کرد بخورم و بار سوم یه ضرب زد توی کونم دادم رفت هوا اما انگار که عجله داشته باشه و با دوتا تلمبه آبش اومد و یادمه دو تا تراول پنجاهی داد و گفت بازم میبینمت سپهر جون!
بعد اون حسین راه به راه میومد پیشم و کم کم پای رفیقاش باز شد و ب خودم اومدم شدم کونی سرشناس محل و سر چس تومن هرکی میاد بهم دست درازی میکنه یه وقتایی وقت نداشتم سرمو بخارونم و اگه نه میاوردم حسین از خجالتم در میومد
دنبال راه و چاه بودم که زد و از شانس دانشگاه دولتی توی مشهد قبول شدم
کل اتفاقات این بازه توی دو ماه اتفاق افتاده بود و
دنبال فرصت بودم ک جم کنم برم و راحت بشم
چون سو استفاده های حسین تموم نشد و یهو می دیدی تو یه روز به پنج نفر دادم و تنها شانسی که آوردم این بود مریض نشدم
این وسط پیگیر کارای دانشگاه شدم و متوجه شدم باید حتما یه سر حضوری برم و تصمیم گرفتم برم با خودم گفتم میرم خوابگاه میگیرم خونه ای که از بابام مونده رو میفروشم و میرم
این وسط تمام این اتفاقا تاثیر گذاشته بود روی من و از هر موقعیتی استفاده میکردم که بتونم از خودم و بدنم سود ببرم و راستش یه جاهایی خودمم لذت میبردم
از مردای لاتی و پر جذبه خوشم میومد سر همین گشتم و گشتم یه لوکیشن از ماشین های سنگین پیدا کردم و گفتم میرم یه راننده گیر میارم هم حال میکنم هم منو تا مقصد میبره
یادمه صبح شنبه بودم وسایلم رو توی یدونه کوله پشتی جم و جور کردم ساعت ۶ صب از خونه زدم بیرون و به طرف مقصد رفتم
ساعت هفت و نیم طرفای پایانه و استراحتگاه ماشین های سنگین بودم یکم اونجا علافی کردم تا یکی رو پیدا کنم که خوشم بیاد همون موقع ها بود چشمم به یه مرد ریشو خورد که اونم به من نگاه می‌کرد یکم نزدیک شدم دیدم چشمک میزنه بهم
جوابش رو با چشمک دادم و دیدم رفت طرف یه ماشین سفید بدون معطلی رفتم و مثل برق خودمو کشیدم بالا تو ماشین
کابین ماشین بزرگ بود و جادار طرف اسمش قربان بود چهل و سه سالش بود جنوبی بود پوست آفتاب سوخته با ریشا منظم و بلند داشت بغلا سرش سفید شده بود و چهره خشنی داشت دیدم میخنده گفتم چیه گفت شکار با پا خودش اومد تو تله و بلند خندید بعد گف خب چی میخوای عمو جونننننن
بدون معطلی گفتم مسیرت کجاست
گفت جنوب ،چطور؟ گفتم خب به دردم نمیخوری میخوام برم مشهد اومدم برم بیرون که بازوم رو گرفت گفت صبر کن کجا گفتم ولم کن برم گفت خودم نمیرم ولی آشنا دارم ببرتت
صبر کن گفتم کیه گفت رفیقم
گفتم کجاست که فهمیدم همون طرفا هست
خواستم منو ببره پیشش که گفت شرط داره
منم گفتم چه شرطی که اونم گفت یه حال کوچیک بکنیم
منم حشری شده بودم و بدم نمیومد یه حال ریز کنم قبول کردم که گفت برو اون پشت لخت شو بیام خودشم رفت بیرون و برگشت که فهمیدم رفت بود بشاشه
وقتی کون سفید و قلمبو دید یه اوفففف بلند گفت خوابید روم سفتی کیرش رو حس میکردم.
گردنم رو میخورد گوشام رو میخورد و یکم بعد کشید پایین و فهمیدم می‌خواد بکنه تو کونم برگشتم کیرشم دیدم،یه کیر سیاه قلمی با تخمای بزرگ
بدون حرف گرفتم دهنم و اونم آخ و اوخش بلند شده بود و قربون صدقم میرفت که گفت بسه بزارم جا کنم بهت خیلی وقته کون نکردم ابم میاد منم قمبل کردم و اونم سر کیر گذاشت و فشار داد و کیرش راحت رفت تو چون کیر قلمی و باریکی داشت
یه آخی گفت و بعدش گفت چه کون داغی داری بچه کونی
چند سالته منم گفتم ۱۸ و یه اوف بلند کشید و بدون تلمبه زدن تو کونم ارضا شد
بعدش که خودشو تمیز کرد گفتم خب بریم پیش رفیقت گفت نه باید به کله دیگ بکنمت بعد بریم
منم چون خودم آبم نیومده بود قبول کردم
چند دقیقه بعد دوباره کیر راست دستشویی کرد تو کونم و محکم تلمبه میزد منم اه و اوهم در اومده بود که گفت خفه شو کونی الان کل پایانه رو خبر میکنی
به همین منوال یه پنج شیش دقیق کرد و این بار ابشو ریخت رو کونم اما من بازم آبم نیومده بود
اونم از موقعیت استفاده کرد و یه عکس از کیر خودش و کون من که روش آب کیر ریخته بود گرفت و پشت بندش گفت اینم یادگاری
خودمو تمیز کردم و منو برد پیش رفیقش
اسم رفیقش مرتضی بود و همون اول داستان دستش اومد و رو هوا قبول کرد منو ببره با خودش…
خب دوستان ادامه هم قسمت های بعدی میگم امیدوارم خوشتون اومده باشه نظرات رو میخونم
تا بعد

نوشته: کون سفید

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18