رفتن به مطلب

داستان سکس با زندایی کیر راست کن


minimoz

ارسال‌های توصیه شده


حامد و زندایی کیرشق‌ کن
 

سلام من حامد اهل استان کرمان ۲۹سالمه مجردم قدم ۱۷۰سانت وزنم ۸۲کیلو زنداییم که اسمش راضیه یک زن خوشگل ۳۷ساله که از روزی که وارد زندگی داییم شد باعث شق شدن کیر من میشد.
خب بریم سر داستان دایی من شغلش بنایی بود و سه تا بچه داشت دوتا از بچه هاش کوچیک بودن یکیش متاهل شده بود و رفته بود استان یزد سرکار
. خلاصه که من به هر بهانه ای همیشه باهاش چت میکردم اما اصلا به فکرشم نمیرسید من تو کفش باشم راستش زندایی راضیه خیلی خوشگل بود اما با این حال داییم خیانت میکرد بهش. خیلی تنهاش میگذاشت جوری که یکبار شانس در خونه منو زد. خونه مادربزرگم بودیم. زنداییم صدام کرد رفتیم. اتاق کسی نبود گفت یک شماره. میدم زنگ بزن ببین خانومه یا آقا. خلاصه فهمیدم دایی گند زده. زنگ زدم خانموی برداشت قطع کردم. بعد دایی لو دادم. زنداییم اشک ریخت با ترس اشکش پاک کردم گفتم ناراحت نباش. تو خیلی خوشگلی. نمیدونم دایی چه مرگشه

خلاصه. دیگه تو چت ها درد دل میکرد خلاصه که داییم اسمش نوشت برای کار بنای در کربلا. یک ماه به صورت رایگان.

بعد چند روز رفت از همه هم خداحافظی کرد. از قبل گذرنامه هم داشت

خب من به زندایی با ترس گفتم اگر تنهایی شبا. بیام کنارتون. گفت جدی میایی گفتم ار از خدامه گفت چرا از خداته. یکم جا خورد. دیگه گفتم منم تنهام با هم صحبت میکنیم. خلاصه چون دوتا هم بچه داشت به مادرم گفت بعضی شبا. حامد بیاد کنار ما. مادرمم به من گفت من یکم غر زدم که من نمیرم اینا. که خلاصه مثلا قبول کردم.

شب قرار شد برم هر کاری کرد گفتم بعد شام میام اونم قبول کرد حمام زدم همجا کردم صاف شام خوردم رفتم دل تو دلم نبود دوتا بچه هاش یک دختر ۶ساله و یک پسر سه ساله داشت که موقعی من رفتم خواب بودن من رفتم جلو ماهواره بود راستش حس میکردم اونم. امشب کیر میخواد. بهش گفتم انشالله دایی ادم میشه برمیگرده. گفت ای نه من چشمم آب نمیخوره. یکی دو ساعت فک زدیم باور کن نه من روم میشد چیزی بگم نه اون الکی هفت فک میزدیم. ساعت شد ۱. دیگه گفتم داره صبح میشه دل زدم به دریا. همینجور در حال حرف زدن کیرم لمس کردم برداشتم. خندید گفتم چرا خندیدی. گفت هیچی. گفتم از سر شبی حالم خرابه سکوت بینمون فرا گرفت گفتم بچه ها خوابن گفت اره خیالت راحت وقتی گفت خیالت راحت تو ذهنم گفت خره این منتظر تو کاری کنی اون یک خانومه تو باید حرکت کنی.
بهش گفتم گفتم. تشک دونفره دارین گفت اره گفتم تو یکی از اتاق خواب ها بنداز. بلند شد گفت بریم تا بندازم رفتیم تشک انداخت. پتو هم اورد گفتم بخوابیم گفت وای نه دستش گرفتم گفتم ۱ماه دایی نیست حیف تو نیست. تنها بمونی. این راز بین منو تو میمونه. بزا امشب. یک لیس برات بزنم لذت واقعی بچشی لبام گذاستم رو لباش دست گذاشتم رو کوسش. دیدم از رو نمیشه از زیر نافش دست بردم تو شلوار بردم جلو کشیدم روش که گفت اخخخخخخ خیس هم بود. گفتم جون راضیه جون از کی خیس کردی گفت از سر شب که پیام دادی دارم میام رفتم تو حس.

بعد گفت تو انقد معتل کردی ناامید شدم که شاید اصلا دنبال کردن من نیستی.
گفتم من از روزی اومدی تو خونه دایی دنبال کردنتم .

خلاصه گفتم لخت شو. خودمم لخت شدم شروع به سینه خوردن کردم اما دست همچنان در حال مالیدن کوسش گفتم دستمال داری گفت اره. سریع دستمال اورد. گفتم بخواب خوابید. چون قبله فکر میکردم. روزی بهش برسم حتما کوسش حتی خیسی میلیسم با دستمال پاکش کردم زبون اروم کشیدم روش، اق حالم میخواست بهم بخوره بزور چون دیگه تو عمل انجام شده قرار گرفتم بودم یه چند دقیقه لیس زدم اخ باز زود خیس شد سرمو هم فشار داد بینیم تو چوچولش بود گفتم بزا بکنمت زرنگی کردم چون از کوس خوری کلا خوشم نیامده بود و فهمیدم فانتزی با واقعیت فرق داره. سریع گفتم کیرم میخوری گفت نه بدم میاد. خلاصه منم زورم اومد بدون این که خیسش کنم گذاشتم درش یکم بالاش مالیدم محکم کردم تا دسته توش گفت وایییییییی گفتم دردت اومد گفت نه خیلی حال داد سریع زبونم کردم تو دهنش. گفت نه. الان کوس خوردی کثیفه گفتم غلط کردی کوس خودته ها خلاصه تلمبه میزدم میلیسیدم دهنش بعد چند دقیقه تلمبه زدن دیدم داره غیر عادی میشه. دیدم گفت تندتر بکن بچه کونی. منم میترسیدم زود ابم بیاد یکم تند تند کردم دیدم باز صداش به شماره افتاد که ب کن باز گفت بکن دی دیدم منو تو بغلش فشار داد. گفت تکون نخور. فهمیدم ارضا شده. کیرمم حس میکردم خیس خیس تو کوسش گفتم عزیزم. چطور بود گفت بینظیر گفتم شروع کنم اخ ولی دوس داشتم بگه نه چون کیر وسط کوس خیس بی حرکت لخ به خودش فشارت داده لذت داشت گفت شروع کن. چند دقیقه تلمبه زدم گفتم دایی کونتم کرده. گفت سه بار ولی نشد بکنه داخل انقدر درد داشت. گفتم پس من میتونم گفت غلط،کردی گفتم باشه ولی من خیلی کوسخلم. دیدم اومدن ابم نزدیک ثانیه های آخر گفتم بریزم توش اشکال نداره. گفت نه قرص خوردم. گفتم مطمئنی. باور کن همه این ها تو صدم ثانیه آخری گفتم هم استرس حامله نشه هم توان بیرون کشیدن نداشتم پاشیدم تو کوسش وفتی بار اول کسی رو که چند سال تو کف کردنش هستی میکنی موقع امدن اب منفجر میشی. بعد چند دقیقه گفت نمیخوای بلند بشی. روم نمیشد ولی بلند شدم گفتم بهترین شب زندگیمه گفت. دستمال بده من تا جلو کوسم و بگیرم تا کل ابت خونه پر نکرده رفت تو حموم بعد چند دقیقه اومد گفت برو حمام نکنه میخوای همینجوری بخوابی. لحظه بلند شدم انقدر اب از کمرم ریخته بود خواستم بخورم زمین
خلاصه رفتم حمام زدم برگشتم پوشیدم لباسم رو. تشک منو برد جدا انداخت خودشم رفت کنار بچه هاش فردا صبحش ساعت ۹ بلند شدم دیدم خوابه از خونه زدم بیرون. تا شبش روم نشد پیامش بدم بعد دو روز باز هوس کردم که چرا من دو بار دیگه نکردمش. پیامش دادم امشب پایه ای گفت غلط کردی. گمشدی رفتی انگار نه انگار دیگه قسم ایه تا راضی شد رفتم باز کردمش اما دیگه. لیس نزدم. اون لذت اولی نداشت

خلاصه که هنوزم ارتباط هسته و بقول خودش دایی آدم نشده هنوز. منم تنبیهش میکنم زنش جر میدم

نوشته: حامد

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18