kale kiri ارسال شده در 3 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اردیبهشت الهه، زن رفیقم سلام اسم من امیر قد191و وزنم 98 چون خیلی وقته ورزش میکنم بدن استخوانی و خوب و قابل قبولی دارم این داستان نیست و واقعیته که برای من پیش اومده و فقط اسم ها تغییر کرده این ماجرا برمیگرده به سه ماه پیش تو خونه نشسته بودم یه رفیق دارم به اسم نیما و اسم زنش الهه از الهه بگم که یه زن سفید با سینه های85و بدن گوشتی راستش رو بخواین من خیلی وقت بود چشمم دنبال الهه بود و خودش هم میخارید همش تو جمع متلک بارم میکرد و منم باهاش میخندیدم و متلک بارش میکردم ولی خانمم همش میگفت این چرا اینقدر با تو راحته و خیلی باهات صمیمی هست (خانم من همیشه خشک و سرد مزاج هست همیشه قطره محرک جنسی تو ماشین هست قاطی میکنم به چای، آبمیوه… میدم اول بخوره بعد…) درست برعکس من که اجتماعی هستم و پر انرژی خلاصه یه روز مادر خانمم گفتن از پله ها پاش لیز خورده و خانمم مجبور شد بره ازش پرستاری کنه منم عادت کرده بودم چون تک فرزند بود همش میرفت خونه پدر خانمم خونه ما اکثرا خالی بود داشتم تو اینستا ول میچرخیدم که گوشیم زنگ زد الهه بود برداشتم +الو جانم _سلام کجایی تصادف کردم خودتو زود برسون +کی کجا _لوکیشن فرستادم زود بیا رفتم دنبالش دیدم با نیما بوده و الهه پشت فرمون بود با پراید زدن به یک 405ماشین اینا زیاد صدمه ندیده بود ولی405دو تا از درهاش صافکاری و نقاشی لازم بود من که رسیدم اونجا نیما گفت امیر زود الهه رو ببر این گواهینامه نداره الان یکی میگه این پشت فرمون بود گیر میدن من خودم کارا رو حل میکنم من الهه رو سوار کردم راه افتادیم این هم مثل بید داشت میلرزید گفتم چته بابا دیدی که نیما گفت من خودم حلش میکنم دیگه آدم که نکشتی دلم براش سوخت چون اون دختر پر جنب و جوش الان دپرس کنارم نشسته بود دیدم میگه اب دهنم خشک شده برام بی زحمت یه آبمیوه میگیری گفتم آره الان میگیرم درحین حال دیدم زنگ زده به نیما و باهاش حرف میزنه گفتم بزن رو اسپیکر اونم میگه افسر اومد کروکی کشید گفت برین بیمه طرف شاکی شده و زنگ زدیم به صافکار دوستم اونم گفته اوکی بیار که قراره اول برن بیمه بعد صافکار منم گفتم باشه من الهه رو میبرم خونتون کاری داشتی بیکارم بهم زنگ بزن گفت باشه فدات فعلا در کنار اولین آبمیوه فروشی ماشین رو زدم بغل دیدم الهه پیاده شد +کجا برو تو ماشین الان یکی میبینه پشت سرمون حرف درمیارن البته به شوخی گفتم _باشه حواسم نبود اره راس میگی +تو برو از منو هرچی دوست داشتی سفارش بده برگرد بیا ماشین من میگیرم میام _باشه تا رفت من یه لحظه فکرم رفت به کون الهه سریع تو زهنم جرقه ی زد و از داشبورد ماشین قطره محرک جنسی رو برداشتم گذاشتم جیبم دیدم آب طالبی سفارش داده خواست حساب کنه من چشم غره اومدم بهش که برو تو ماشین من خودم حساب میکنم میام تا رفت دوباره باز به اندامش نگاه کردم و جسور تر شدم به کاری که میخواستم انجام بدم خودم هم آب هویج سفارش دادم که مشخص باشه آبمیوه رو که گرفتم چند قطره از اون محرک جنسی ریختم با نی داخلش زود قاطی کردم رفتم تو ماشین دادم بهش کامل خوردیم و یه کمی به خودش اومد دیدم کم کم باز یخش داره آب میشه و ضبط ماشین رو باز کرد و خودش وصل شد اهنگش رو باز میکرد و باهاش میخوند یه لحظه گفتم ولی این زن واقعا اگه زنم بود چی میشد همیشه خدا سرحال و سر زنده یه نیم ساعتی تو شهر گشتیم و کلا تصادف یادش رفته بود منم دیدم واقعا قطره اثر کرده چون همش میگفت گرمم شده و کرم میریخت رفتم نزدیک پارکی که خیلی خلوت بود ماشین رو خاموش کردم دستم ناخوداگاه بردم روی رونش باهاش حرف میزدم میدونستم که قطره کار خودشه کرده +تو چجوری همیشه اینقدر فول انرژی هستی _دیگه من سعی میکنم تو لحظه زندگی کنم +کاش سحر(اسم زنم) هم شبیهه تو بود اون اصلا اینطوری نیست همیشه سرده _اره اتفاقا از نیما خیلی شنیدم که میگه رابطه امیر و سحر خوب نیست و تو همیشه ناراضی هستی و شیطنت ریز میای براش +اره این مسئله منو هم از زندگی کسل کرده و دستامو هم گاهی بین پاهاش تکون میدادم و الهه پاهاش جم میکرد وباز میکرد _بذار یه زنگ بزنم به نیما +نه من زنگ میزنم الو سلام داداش چه خبر، هیچی تو راهیم میریم صافکاری، از تو چه خبر، هیچی الهه رو بردم خونتون(یه لحظه برگشت منو نیگا کرد با دست گفتم هیس)، زحمتت شد داداش مرسی، اگه کاری داشتی بهم بگو نه مرسی، فعلا _چرا گفتی منو بردی خونمون +خب بیشعور اگه نمیگفتم میگفت نیم ساعت تو خیابون چیکار میکنید (با خنده) _اره چقدرم ازت حساب میبره +از چیم حساب میبره _هیچی ولش کن با خنده فقط منو با سحر اشتباه گرفتی فکر کنم(اشاره به دستم کرد که روی رونش بود) +توهم که بدت که نمیاد _نمیدونم فعلا که خوشم میاد ماشین رو روشن کرده رفتیم سمت خونه ما هر دو میدونستیم که قراره چی بشه رسیدیم خونه ما من زود گفتم خدا رو شکر که سحر هم هیچ وقت خونه نیست با خنده گفت خب این که برا تو خوبه همیشه مکان داری با طعنه، من من اصلا برام مهم نیست، اره میدونم نیما همه چی رو بهم میگه، نه بابا اون میخواد خودشو خوب جلوه بده که به چشم تو بیاد چرا گفته بهم که زنت سرد مزاجه و تو گاهی شیطنت میکنی حتی من اسم چندتاشونو هم میدونم، تو دلم گفتم(ای بر پدرت لعنت نیما) خب نمیشه که منم نیاز دارم (یه لحظه منم معکوس بازی کردم) مثلا بهم گفته که تو واقعا زن هات و گرمی هستی (میدونستم قطره کار خودشه کرده) به منم میگه الهه همیشه الهه خودش پا قدم میشه منم زود تخلیه میشم برا همین بعضی وقتا قرص میخورم که کم نیارم، با حالت اقتدارانه بهم گف اره ماهم درست برعکس شما هستیم،ای جانم به تو که اینقدر نازی (نقشم گرفت) گفتم بیا خونه ما نیما هم که درگیره ببینم چیا داری که رفیق ما ازت کم میاره تا رسیدیم بالا چنان ازم هم لب میگرفتیم که هر کس میدید فکر میکرد چند سالی هست که زن وشوهریم وای این دختر استاد بود اصلا بهم اجازه نداد بشینم تا جلوم نشست کمربندمو باز کردم شلوارمو کشید پایین کیرم وتا پرید بیرون چشماشو بزرگ کرد و گفت ای جونم کیر به این میگن واقعا که حق داری حیف این کیر نیست که مال یکی باشه از این پس مال خودمه منم خرکیف شده بودم و اون داشت کیرمو برانداز میکرد شروع کرد به خوردن کیر . کیر منم19سانت و کلفت رگداره جوری ساک میزد که میگفتم دو دقیقه اینطوری بخوره من کارم تمومه از پایین تخمام لیس میزد تا کله کیرم و بعد تا نصفه میبرد دهنش و اوق میزد طوری میخورد که ریمل چشماش با اشکاش صورتش و سیاه کرده بود من دیدم نمیشه شلوار رو کامل در اوردم اونم لخت کردم بردم اتاق خودمون یه پتو مسافرتی انداختم روی رو تختی که موهای سرش نریزه روی تخت بعدا سحر بهم گیره بده وقتی انداختمش رو تخت تا پاهاشو باز کرد من زیاد کس کردم ولی این یکی واقعا سفید/صورتی بود شروع کردم خوردن کسش جوری میخوردم که ناله میکرد جالب بود سوراخ کونش قرمزی کم رنگ بود انگشت اشاره مو لیس زدم فرستادم داخل کونش تا اومد بلندشه با این یکی دست دوتا انگشت فرستادم داخل کسش داخل انگشتام بهم برخورد میکرد اند فقط یه لایه نازک جداشون کرده بود شروع کردم چوچولشو میکیدن اینم فقط اه اه میکشید گفتم سفید برفی من در چه حاله گف احساس میکنم با دو نفر حال میکنم الانه که ابم بیاد از کونش کشیدم بیرون و شروع کردم تند تند دستمو داخل کسش بالا پایین کردن و چوچولشو با زبونم ماساژ دادن سرمو گرفت یه لحظه چنان ارضا شد که ابش دستمو سفید سفید کرد بی حال افتاد دستمو با کاغذ دستمالی تمیز کردم و رفتم بالا با سینه هاش ور رفتن شروع کردم از گردن لیس زدن و سینه هاش و خوردن بازم دیدم داغ کرد بهم گفت فقط حواست باشه کبودشون نکنی زود کبود میشن با دست کیرمو گرفتم و روی کسش مالیدم دیدم پایین رو نیگا کرد کفت تورو خدا بهم رحم نکن هرچقدر التماس کردم تو اهمیت نده کار خودتو بکن فهمیدم جنده خانم خشن دوس داره سر کیرمو خیس کردم اروم اروم فرستادم داخل تا نصف کیرمو جا کردم تو کسش از بالا که خوب بغلش کردم تا ته کردم تو کسش یه دفعه خواست در بره دید راه نداره داد زد ای مامان کسم پاره شد توروخدا یواش دارم جر میخورم و واقعا هم داشت درد زیادی رو تحمل میکرد اروم اروم جلو عقب کردم گفت تا بحال اینجای کسم فتح نشده بود دیواره های کسم جر میخوره یه کمی اروم تلمبه زدم یه پنچ دقیقه شاید دیدم خمار کیرم شده پاهاشو دادم بالا کوبیدم کیرم داشت رحمشو جر میداد این قدر اه اوه میکشید از پایین هم داشت ازش سیل میرفت منم داشتم حال میکردم کیرمو تا ته میفرستادم داخل و میکشیدم بیرون دیگه داشت رسما گریه میکرد منم پاهاش رو شونم بود و سینه هاشو میخوردم که گفت بسه تو رو خدا پاره شدم کیرمو کشیدم بیرون دیدم کیرم خونیه فهمیدم که کلا جر خورده کسش نذاشتم خودش ببینه سریع با شورتم کسش رو تمیز کردم بلند شدم گفتم میرم کیرمو بشورم برام ساک بزن تا منم ارضا بشم گف باشه سریع رفتم کیرخونیمو تمیز کردم اومد دیدم همونجور دراز کشیده رفتم بالاسرش پاهامو باز کردم گفتم بازم لیس بزن شروع کرد لیس زدن تخمام و ساک زدن این زن خوراک من بود حیف بود دست اون نیما گوشی رو برداشتم از ساک زدنش فیلم گرفتم یه لحظه دید سرشو پایین انداخت گف چیکار میکنی ابروم میره الکی گفتم پیام اومده بود اونو میخوندم تو بکارت ادامه بده(اینم باشه برا بعد شاید برام شاخ بشه) گفت گوشیو رو بذار کنار منم ادامه بدم قفل کردم انداختم پیشش شروع کرد سرعتی ساک زدن اونقدر ساک پرتف زد که منم ابمو تو دهنش خالی کردم سریع سرشو گرفتم گفتم زود قورت بده طفلکی همشو خورد بعد با دست زد به پاهام که داشتم خفه میشدم خودم میخوردم من ابکیر دوست دارم بعد سر کیرمو گذاشت دهنش مثله جارو برقی میک میزد ساعت رو نیگاه کردیم دیدیم نزدیک نیم ساعته اومدیم خونه سریع لباسامونو پوشیدیم لب گرفتیم از هم زدیم بیرون گفت منو زود ببر نزدیک خونمون پیاده کن دیرم شده تا دو روز ازش خبر نداشتم نه اینستا میومد نه بیرون بعد دو روز زنگ زدیم بعدشام میایم خونتون رفتیم دیدم مریضه دکتر بهش گفته یه هفته ده روز اصلا نباید نزدیکی داشته باشین به نیما هم گفته لطفا مراعات خانمتون رو بکنیدالان دیگه الهه شده زن دومم و نزدیک دوماهه هر هفته باهمیم مرسی که وقت گذاشتین روز خوش نوشته: امیر لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده