gayboys ارسال شده در 1 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اردیبهشت تری سام گی در شمال - 1 ساعت 5 صبح بود که با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم سامان بود سلام جنده پاشو که ما 6 میایم دنبالت پاشو قرار بود با سامان و دوست پسرش بریم اخر هفته شمال سامان رفیق بچگیم بود هر دو گی بودیم 20 ساله هر دو باتم من دو ماهی می شد که کات کرده بودم ولی سامان الان دو سالی می شد که با رضا بود یه پسر سکسی خوشتیپ که کارش گرافیک بود وضع مالی خوبی داشت اما نه اندازه خانواده من یا سامان اگه بخوام از رضا بگم قد بلند هیکلی و مردونه که سامان خیلی می خواستش راستی یادم رفت خودمو معرفی کنم من امینم 20 ساله بچه تهران قد 170 وزن 57 و گی باتم گاهی هم فمبوی و زن پوشی می کنم من و سامان از بچگی با هم بزرگ شدیم اولین نفری هم که پیش هم کام اوت کردیم و بهم دیگه گفتیم که گی هستیم یه مدرسه می رفتیم و هم محل بودیم و از همه چیز هم خبر داشتیم مادر و پدر سامان که من سامی صداش می کردم هر دو پزشک بودن و اون فرزند اخر خانواده بود فاصله سنیش با مامان باباش خیلی زیاد بود هم خواهرش هم برادراش ازدواج کرده بودن و تنها بچه خونه بود برعکس من که تنها بچه خانواده بودم مادرم خانه دار و پدرم بازار تهران تولید کننده و عمده فروش لباسه من از 14 سالگی گرایشم را فهمیدم اولین رابطم با پسر عموم بود که از ایران رفتن و از19تا 20 سالگی دوس پسر داشتم ولی کات کردیم الان دو ماهی بود که مجرد بودم قبلا با سامی و دوس پسرش زیاد رفته بودم سفر دوس پسرم هم همراهمون بود ولی این بار من تنها بودم پاشدم وسایلمو که از شب قبل جمع کرده بوده برداشتم یه مکاپ ریز کردم یه شلوارک پوشیدم و تیشرت و رفتم پایین مامان بابام خواب بودن ولی گفته بودم اخر هفته میرم با سامی ویلاشون رفت و امد خانوادگی داشتیم و مشکلی با این موضوع نداشتن ساعت تقریبا 6 و 10 دیقه بود که گوشیم زنگ خورد سامی بود گفت بیا بیرون جنده رفتم دم در خونه اونا اخر کوچه بودن ما اول کوچه نگهبان کوچه بیرون ایستاده بود من و که دید سلام کرد ماشین رضا سر کوچه ایستاده بود رفتم سمت ماشین ولی سامی هنوز نیومده بود رضا در صندوق باز کرد و کیف و کولمو گذاشتم تو ماشین رفتم عقب سلام کرد و دست داد گفتم سامی گفت الان میاد سام که از در خونه زد بیرون ماشین و روشن کرد نگهبان درو داد بالا رفتیم ته کوچه سوار شد و زدیم به جاده من کل مسیر را خواب بودم تا رسیدیم خونه سامی اینا نمک آبرود نمیدونم چند ملیون بار خودم و خانواده و با سامی و با دوس پسرم اومدم اینجا ساعت 9 صبح بود من گیج خواب رضا و سامی رفتن بالا تو اتاق همیشگیشون منم وسایلمو بردم تو اتاق مورد علاقم و ولو شدم رو تخت نفهمیدم کی خوابم برد که با صدای سامی بیدار شدم که داشت صدام میزد پاشو کونی پاشو بریم یکم خرید و برگردیم بلند شدم با همون لباس رفتم تو ماشین رضا بالا خواب بود سامی نشست پشت فرمون اگه بخوام از سامی بگم یه پسر اسکینی با قد 180 نزدیک 60 کیلو چشم و ابرو مشکی و خیلی جذاب شیطون و همیشه حشری مشخص بود که حالش خوبه رضا حسابی از خجالت کونش در اومده بود و حالا هم ضعف کرده بود رفتیم هایپر خرید از کافه سفارش صبحانه دادیم و یه سوپری بود همیشه ازش مشروب می خریدیم رفتیم مرتیکه دو تا بچه قشنگ با یه شاسی بلند دیده بود ابسولوتی که تهران دو تومن میشد بخریم را سه و نیم قیمت داد سامی براش مهم نبود دو تا طعم هم ابسولوت خریدیم و برگشتیم ویلا رضا زیر دوش بود سامی میز صبحانه را چید و خریدارو گذاشت یخچال و رضا هم اومد وای یه رکابی پوشیده بود و شورت کوتاه که سر کیر کلفتش توش خود نمایی میکرد رضا 32 سالشه قدش نزدیک 190 توپر با سینه های پشمالو و یه مرد جذاب سامی پرید تو بغلش و شروع کردن به لب همو خوردن و لقمه گذاشتن دهن هم منم که سینگل بدبخت اولین باری نبود که این کار ها رو جلو من می کردن منم که دوس پسر داشتم وضع همین بود برعکس دوس پسر خجالتی من اینا همیشه راحت بودن این قدر همو مالیدن که رضا اخرش سامی را بغل کرد که ببره اتاق خواب وای عجب کیری داشت تا حالا دقت نکرده بودم بیچاره سام البته اون جنده الان دو سال بود زیر این کیر بود صدای نالش از اتاق بلند شد پاشدم میزو جمع کردم لباسامو در اوردم برم حمام رفتم دوش گرفتم اومدم لباس عوض کردم سامی اومد پایین گفت بریم سورتمه و تله کابین اماده شدیم رفتیم نهارم همونجا خوردیم عصر رفتیم رادیو دریا یه قلیون زدیم حدود 8 بود برگشتیم همش تو هورنت چرخ زدم دریغ از یه کیس به درد بخور لباس عوض کردم و اومدم رضا داشت بساط مشروب را می چید که سامی اومد پایین یه شورت کوچیک پوشیده بود اومد پایین و تیشرت منم در اورد و گفت حالا شد بیا ببینم رضا برای هر سه تامون پیک ریخت من پیک چهارمم بود که گرم شده بودم وکلم داغ داغ بود مخصوصا که حشری هم بودم مخصوصا با حرکات سامی جنده تو بغل رضا سامی تی شرت رضا را در اورد و سرش گذاشت رو اون سینه های هیری جذاب و شروع کرد به خوردن لباش منم که هیچ اون دو تا رفتن تو لبای هم و من شدم ساقی چنتا پیک ریختم سامی که داشت تلو تلو میخورد رفت افتاد رو کاناپه رضا لامصب انگار نه انگار که یه بطری کامل خورده بود خیلی سفت بود منم تلو تلو خوران رفتم پیش سامی سرمو گذاشتم رو شیکمش و هر دو داشتیم به طاق نگاه می کردیم حس خوبی بود سامی از هوش رفت ولی من هنوز یه چیزایی میدیدم رضا داشت بساط و جمع می کرد و با صدای بلند پرسید شام چی می خورین ولی سام جوابی نداد منم چرخیدم و تو بغل سامی اروم گرفتم نمیدونم چقدر تو اون حال بودم بیدار شدم دیدم سامی رو کاناپه نیس رضا هم نبود دیدم سامی تو اشپزخونه نشسته و داره یه پیک دیگه میزنه بلند شدم رفتم سمتش گفت بیا آجی به سلامتی و رفت بالا و دوباره برای من و خودش پر کرد با هم زدیم و رفتیم رو کاناپه گفتم رضا کو ؟ گفت رفت یکم خرت و پرت بگیره یه نیم ساعتی گذشت تا رضا برگشت کلی خرید کرده بود سام اصلا دیگه تو حال خودش نبود خواست ببرتش بالا تو تخت بخوابه که دستشو پس زد که نمی خوام رضا رفت بالا با یه شلوارک و رکابی اومد نشست و رو کرد به سامی و گفت حسین همکارم شماله زنگ زد گفت یا ما بریم پیششون یا اونا بیان شب پیش ما سامی تو حال خودش نبود جواب نداد رو کرد به من و گفت نظرت چیه امین بریم گفتم من دیدمشون گفت نه همکارمه شرکت و دوستش استریتن ولی از گرایش من خبر دارن گفتم اوکیه اگه خواستین برین من حالشو ندارم شما برین سامی گفتم منم حال ندارم بگو اونا بیان رضا گفت تو که مشکلی نداری بچه های خوبی هستن بیان یه درینک بزنیم گفتم نه بابا چه مشکلی رضا زنگ زد و لوکیشن داد دوستاش تقریبا نیم ساعت شد که اومدن من رفتم یه دستی به سر و وضعم کشیدم یه شلوارک تنگ کوتاه پوشیدم با تیشرت یه مکاپ ریزم کردم و یه عطر سکسی زدم در میزدن رضا رفت درو بازکرد ما فکر کردیم دو نفرن ولی سه نفر بودن حسین همکار رضا یه پسر قد کوتاه تپل بود با پسر خالش محمد و یکی از دوستاش که اسمش علی بود برعکس حسین که کوتاه و تپل بود علی و محمد هم قد بلند بودن هم خوش استایل سامی تو اتاق خواب بود رضا رفت استقبال و اومدن نشستن حسین گفت شما باید سام دوس پسر رضا باشین گفتم نه سامی حالش زیاد خوب نبود بالاس من امینم دوست سام گفت ببخشید خیلی مودب بود هم خودش هم همراهاش رضا میز مزه چید روی اوپن و مشروب باز کرد منم یه موزیک ملایم گذاشتم رضا بهشون گفت اگه میخوان لباس عوض کنن راحت باشن ولی بندگان خدا لباس همراهشون نیاورده بودن رضا رفت یکی از شلوارکاش را آورد برای حسین، محمد و علی هم با من اومدن اتاقم بهشون شلوارک دادم وای براشون هم کوتاه بود هم تنگ تا اومدن نشستن دو تا کیر باد کرده داشت بهم چشمک میزد منم که حشری رضا پیک ریخت و منم یه موزیک ریتمیک تر گذاشتم پیک چهارم پنجم بود سامی هم به جمع اضافه شد همه تقریبا داغ شده بودیم چنتا پیک دیگه زدیم رضا داشت گل می پیچید منم چنتا پیک ریختم و با بچه ها زدم که بوی سیگاری رضا بلند شد تعارف کرد بچه ها ها هم زدن من که حسابی بالا بودم رفتم تو حیاط نشستم تو فاز خودم بودم که علی هم اومد بیرون نشست کنارم سیگار تعارف کرد گرفتم داشتم باهاش لاس میزدم اونم مثل این که بدش نیومده بود که محمد و حسینم اومدن بیرون من خودمو جمع و جور کردم و سه تایی رفتیم داخل سامی بیحال افتاده بود تو بغل رضا و سیگاری میزد علی و محمد مشخص بود یکم معضب هستن ولی حسین داشت واسه خودش حال می کرد چنتا پیک دیگه ریخت و زدیم رضا سامی را برد بالا و اومد پایین دوباره جنده زیاده روی کرده بود تو حال خودش نبود رضا اومد پایین همه به کره خوری بودیم دیگه رضا گفت شام بزنیم همه قبول کردن ولی ساعت تقریبا 1 شب بود اسنپ فود که دیگه جواب نمیداد قرار شد حسین و رضا برن شام بگیرن بیان ماشین حسین بیرون بود رضا هم همراهش رفت من موندم و علی و محمد من نشسته بودم رو کاناپه محمد رفت بیرون سیگار بزنه علی اومد نشست کنارم هم بالا بودم هم حشری اصلا تو حال خودم نبودم سرمو گذاشتم رو شونش دستشو انداخت دور گردنم و بغلم کرد وای چه حس خوبی بود خیلی تو اون حالت احتیاج داشتم یکی بغلم کنه دستمو گذاشتم رو کیرش یه نگاه کرد به چشمام و فهمید که چی میخوام داشتم کیرشو میمالیدم و حس می کردم زیر دستم داره بزرگ می شه رفتم سمت لباش ولی صورتش را کشید کنار دستشو گذاشت رو سرم و فشار داد پایین نشستم پایین مبل شلوارکم که پاش بود کشیدم پایین یه شورت اسلیپ مشکی پاش بود از کنار شورت کیرشو کشیدم بیرون وای چقدر بزرگ بود سرشو گذاشتم تو دهنم و شروع کردم به خوردنش سرشو گذاشت رو کاناپه و اهی از لذت کشید شورتش را در اوردم و کیر بزرگش را گرفتم تو دستم و داشتم براش ساک میزدم چشماشو بسته بود و ناله های لذتش بلند شد که در باز شد و محمد اومد تو دید که علی تکیه داده و کیرش تو دست منه شلوارکش را کشید پایین و اومد نشست کنار علی و با دست اشاره کرد که واسش ساک بزنم شورتش را در اوردم یه کیر کوتاه کلفت داشت بهم چشمک میزد یه تف انداختم رو کیر علی و واسش جق میزدم و کیر محمد و گذاشتم تو دهنم و شروع کردم براش خوردن حس یه جنده را داشتم که داره به مشتریاش حال میده محمد پاشد رفت پشتم شلوارک و شورتم و کشید پایین یه تف انداخت رو سوراخم و انگشتش را کرد تو نالم بلند شد ولی سرمو فشار داد رو کیر علی تا دسته رفت تو حلقم داشتم خفه میشدم که انگشت دوم کرد توم داشتم جر میخوردم گفتم اینجا نه بریم تو اتاق خودم بلند شدم اون دو تا هم پشتم اومدن رفتم سرویس و برگشتم دو تاشون لب تخت نشسته بودن محمد پاشد ایستاد و کیرشو گرفتم نیمه خیز بود نشستم جلوش و شروع کردم براش ساک زدن علی دراز کشید رو تخت و داشت کیرشو می مالید و نگاهش به ما بود از کولم بهش لوبریکانت و کاندوم دادم کشید رو کیرش محمد عین یه بچه بلندم کرد نشوند رو کیر کلفت علی سر کیرشو با سوراخم تنظیم کردم و تا دسته جا دادم تو سوراخم و یکم که جا باز کرد شروع کردم بهش حال دادن چشماشو بسته بود و داشتم حال میکردم برخورد کیر کلفتش با پروستاتم داشت منو دیونه می کرد که محمد سرمو گرفت و کیرشو جا داد تو حلقم و وحشیانه دهنمو می گایید بلندم کرد و یه کاندوم کشید رو کیرش و داگی افتاد به جون سوراخم با این که باز شده بودم کیر بزرگش را با همه وجود تو سوراخم حس می کردم که داشت روده هامو پر می کرد کشید بیرون و نشست لب تخت حالا علی افتاد به جون سوراخم مرتب جاشونو عوض میکردن و من زیر اون دو تا کیر نالم بلند شده بود پاهام سست شد افتادم رو تخت علی کیرش تو سوراخم بود که نبضشو حس کردم کشید بیرون و ابشو خالی کرد رو کمرم و رفت بیرون اتاق ولی کار محمد تموم نشده بود با تیشرتم که گوشه اتاق افتاده بود کمرم را تمیز کرد و چرخوندم پاهامو گذاشت رو شونش و کیر کلفتش را هل داد تو سوراخم، سوراخم سر شده بود فقط ضربه هاشو حس میکردم این قدر تلنبه زد تا ارضا شد افتاد روم در گوشم گفت خوب حال دادی نای بلند شدن نداشتم نفهمیدم چی شد چشمام سیاهی رفت نمیدونم چقدر گذشته بود از بیرون صدا می اومد لباس پوشیدم اومدم بیرون داشتن شام میخوردن علی تا منو دید در گوش حسین یه چیزی گفت و زدن زیر خنده رفتم سر میز یه قاچ پیتزا برداشتم و خوردم هنوز تو حال خودم نبودم که چشامو باز کردم دیدم حسین داره شرتمو در میاره … نوشته: mt لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده