migmig ارسال شده در 31 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 31 فروردین عاشقتم نگارم بدون معطلی سوار ماشین شدیم ، تو اون لحظه مطمئن بودم اونم مثل من فقط میخواد زودتر برسیم به خونه تا وقتی که رسیدیم کلی فکر از ذهنم گذشت نمیدونستم کار درستی کردم یا نه ولی خب میدونم که اگه نمیگفتم بعداً بیشتر خودم اذیت میشدم تا وقتی که رسیدیم پشت در خونه سکوت برقرار بود اما خب تو این چند سالی که نگار رو میشناختم میتونستم از چشماش حرفاشو بخونم ، اون لحظه چیزی به غیر از شهوت تو چشماش ندیدم و این بهم اطمینان بیشتری میداد که کار درستی کردم . پلاستیک های خرید رو گذاشتم روی زمین تا در رو پشت سرم ببندم وقتی برگشتم به سمتش با سرعت دستمو گرفت بردم سمت تخت دو نفره ای که کنار خونه بود قلبم داشت به سرعت میزد، دیگه میدونستم که اونم همین رو میخواد حالا شاید یکم کمتر یا بیشتر از من هنوز از اون موقع که داخل کافه بهش حسم رو گفتم کلمه ای بینمون رد و بدل نشده بود ، به تخت که رسیدیم شروع کردبه نزدیک شدن به صورتم به قدری صورتامون نزدیک بودن که نفس های نامنظمش به صورتم برخورد میکرد ، زل زدم به چشماش اینبار تردید و شهوت رو باهم تو چشماش دیدم ، من پیشقدم شدم چشام رو بستم و لبام رو آهسته گذاشتم روی لباش ، خودشو کشید عقب چشام همچنان بسته بود ولی مطمئن بودم اون زل زده بهم ، این بار اون بود که اومد سمت لبای من باهاش همراهی کردم ، رفتم سمت گردنش سرشو به سمت عقب خم کرد مشخص بود خیلی حساسه روی گردنش و داره لذت میبره خب اینو قبلاً هم چند بار بهم گفته بود ، با کمک خودش مانتو و تیشرتشو از تنش خارج کردم وقتی ممه هاشو زیر سوتین دیدم با همیشه فرق میکرد قبلا هم دیده بودمشون ولی هیچ موقع تا الان قصد خوردنشون نداشتم همهچیز این دختر امروز برای من فرق داشت دیگه اونو بهعنوان یه دوست نمی دیدم حالا دیگه میخواستم فراتر از اون برام باشه با کمک من سوتینش رو درآورد شروع کردم خوردن ممه راستش ممه هاشو بزور به سایز ۶۰ میرسید ولی خب طعمش برای من فوق العاده بود، با اولین زبونی که به نوک قهوه ای سینش زدم آه بلندی کشید ، بالاخره یکیمون به حرف اومد. +نسیم میشه بریم رو تخت منم اگه جای اون بودم نمیتونستم روی پاهام وایسم نگار رفت رو تخت در همین حین بالاتنه خودمو کامل لخت کردم دوباره رفتم سراغ سینه هاش دست راست فرستادم لای پاش و سعی کردم از روی شلوار جینش کصش رو بمالم از ممه هاش جدا شدم دوباره کمی لباشو بوسیدم رفتم سراغ دکمه های شلوارش با آرامش دکمه هارو باز میکردم و بهش نگاه میکردم که چشماش رو بسته بود و نفس نفس میزد برای چندمین بار بهم ثابت شد که چقدر عاشق این دخترم دیگه نتونستم تحمل کنم و شورت و شلوار رو همزمان از پاش در آوردم زیبا تر از این نمیشد یه کص قهوه ای رنگ که کمی مو داشت ولی خب زیاد نبود و خیس خیس بود ، تشنه تر از اون چیزی بودم که بخوام خیلی منتظر بمونم به سرعت رفتم لای پاش خودش پاهاشو باز تر کرد مشخص بود اونم دیگه نمیتونه تحمل کنه صورتم نزدیک کصش کردم با اولین برخورد زبون من با کصش جیغ بلندی زد مطمئن بودم کل ساختمون صداشو شنیدن ولی خب برام مهم نبود ادامه دادم به لیسیدن بهشت نگارم اونم دیگه قصد خفه کردن صداش رو نداشت و داشت ناله میکرد حالا همزمان با خوردن کصش شروع به مالیدنش با دست راستم هم کردم ، نفساش تندتر شد رونای پاهاش رو کنار سرم قفل کرد با تموم وجود میخواستم بیشترین لذت تمام عمرش رو بهش بدم چیزی غیر این برام مهم نبود ، بالاخره به ارگاسم رسید و شروع به لرزش ریزی کرد ، آهسته بدنشو نوازش میکردم تا آروم بگیره ، از روی تخت بلند شدم با کمک خودش پتو روی تخت رو از زیرش دراوردم و انداختم روش میخواستم برم سمت دستشویی که گفت: +لطفاً پیشم بمون ـ باشه عزیزم پتو رو کنار زد و بهم فهموند برم کنارش دستمو گذاشتم زیر سرش اونم به پهلو دراز کشید سمت من نگاهمون دوباره بهم گره خورد ، چشم های سیاهش لب های کوچکیش گونه هایش همشون دیگه برام با قبل فرق میکردند به چشم من اون زیباترین بود . +نسیم -جانم +من … من … من عاشقتم -منم عاشقتم نگارم نوشته: Derfol لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده