رفتن به مطلب

داستان زن سکسی من


behrooz

ارسال‌های توصیه شده


پرنسس ترسوی من - 1

 

سلام اسم من اهورا هست، اگر بخوام خودمو معرفی کنم(هیچوقت تو این کار خوب نبودم) الآن توی سال بیست و چهارم زندگیم زیست میکنم ، قدم ۱۸۱ و وزنم ۷۷
توی ۱۶ سالگی توی فضای مجازی با یک دختر وارد رابطه شدم که بعد از ۴ سال (وقتی ۲٠ سالم شد) ازدواج کردیم.
اصلا بزارید براتون راجع به اون دختر بگم؛ در حال حاضر ۲۳ سالشه سبزه نیست ولی خیلی هم سفید نیست،۱۶۴ قدش و وزنش هم زیاد نیست و ۶۵ـه.
داستان مال ۲ سال پیشِ
با صدای گرفته‌ش از خواب بیدار شدم.
محمد، محمد پاشو
هااان چته
تروخدا برو ببین صدای چی داره از آشپزخونه میاد
بگیر بخواب بچه باز توهم زدی
بازومو بشکون گرفت-
بابا من خوابم نمیبره میترسم پاشو
باشه بابا اه
با نارضایتی کامل رفتم ببینم چه خبره و حدس بزنید چی؟
صدای موتور یخچال پرنسس خانومو ترسونده.
البته برام طبیعی شده بود چون کیانا همیشه همینقدر لوس و ترسو بود ، معمولا این اخلاقاشو دوست داشتم.
ساعتو نگاه کردم 4:32
رفتم توی اتاق ، با نگرانی بهم نگاه میکرد.
بازم مثل همیشه صدای یخچال بود دیوونه
اصلا به من چه شاید اگه یخچال رو درست کنی منم دیگه نترسم
تو که همیشه یه بهونه ای برای ترس داری بچه جون
اهورا میزنمتا
برو بابا حوصله داری توام. مکالممون وقتی تموم شد که من پتو رو کشیدم رو خودم و از بیخوابی بیهوش شدم.
دو ساعت بعد بیدار شدم و رفتم سرکار.

ساعت ۶ بعد از ظهر
در خونه رو باز کردم و رفتم تو.
سلام سلام من اومدم
بجز صدای تلویزیون هیچ صدایی به گوشم نرسید-
اونور دیوار راهرو سالن خونه بود که اتاق ما،دقیقا داخل راهرو، سمت چپ در بود.
رفتم توی اتاق لباسامو عوض کردم دستامم شستم و رفتم توی هال.
روی مبل جلوی تلویزیون خوابش برده بود.
به آشپزخونه سرک انداختم و دیدم غذارو درست کرده، ولی نمیدونم چرا این ساعت خواب بود.
رفتم سمت هال صدای تلوزیونو کم کردم و صداش کردم.
پیشی خانوم پاشو
این اسمی بود که از بچگی صداش میکردم و خیلی دوستش داشت.
هیچ واکنشی نشون نداد و مثل خرس خواب بود.
یه تکون درست و حسابی بهش دادم که با نفس عمیق ، چشماشو باز کرد و زل زد بهم
ساعت چنده؟
ساعت شیش‌ـه پاشو گشنمه
برو ماکارونی گذاشتم من دیشب از ترس هیچی نخوابیدم ولم کن
اگه بخوابی دیگه شب خوابت نمیبره پاشو بریم غذا بخوریم حداقل ساعت ۹ بخواب که صبح سحرخیز پاشی
پاشم که چیکار کنم؟ نمیخوام ولم کن اصلا سحر کیه؟
از این شوخیای بی مزه زیاد میکرد.
خنده ی ریزی زدم و دستشو گرفتم بلندش کردم.
غذا خوردی؟
میدونست که نمیتونه حریفم بشه و من نمیزارم بخوابه-
نه بابا متتظر تو بودم
قربونت برم خب کوچولو
بغلش کردم و پیشونیشو بوسیدم.
تو برو صورتتو بشور من الان میزو میچینم.

۵ ساعت بعد، بعد از شام

کیانا فردا تعطیله نظرت چیه امشب فیلم ببینیم؟
خندید و گفت،
ما که هیچوقت آخر فیلمارو نمیفهمیم ولی باشه
رفتم لپتاپمو اوردم، یکم توی فایلام چرخیدم و یه فیلمی که تا حالا ندیده بودیم رو پلی کردم.
پتو اورد دراز کشید تو بغلم و پتو رو رومون انداخت.
به طرز عجیبی امروز وضع حشریتم خراب بود حتی سر کار، با کوچکترین اتفاق سالار بیدار میشد مخصوصا الان، با اینکه عادت داریم به اینجور خوابیدن اما همیشه موقع فیلم دیدن من و کیانا کنترلمونو از دست میدیم و میریم تو هم.
دستمو گذاشتم روی شونه هاش و شروع کردم به مالیدنش.
لباسش یه کراپ بود و شلوار بلند.
اروم همونجوری دستمو بردم و از روی لباسش سینه هاشو گرفتم توی مشتم، نفس عمیقی کشید و فهمیدم اروم اروم اون هم داره روشن میشه؛چون میدونستم این کارو دوست داره ۵ دقیقه به مالیدن سینه هاش ادامه دادم.
پاشو بخواب رو مبل
بدون هیچ حرفی از روم بلند شد و اون طرف من، روی کمر خوابید.
بلند شدم و صفحه لپتاپو بستم.
منتظرم بود و چشای وحشیش، حرکاتمو دنبال میکرد.
خوابیدم روش و با دست چپم که آزاد بود دستشو گرفتم.
اهورا دوستت دارم "با لبخند این رو گفت"
منم دوست دارم دخترم.
لبامو رو لباش قفل کردم و شروع کردم با وَلَع خوردمشون.
همراهیم میکرد و حتی زبون هامون به هم قفل شدن.
دست راستمو روی بدنش حرکت میدادم و بدن گرمشو نوازش میکردم
دستمو اروم بردم زیر لباسش که بدون سوتین بود و شروع کردم به مالیدن سینه هاش.
و کم کم همینجوری که لبامون قفل هم بود،سنگین شدن نفساشو حس میکردم.
دستشو ول کردم و کمکش کردم کراپ شو در بیاره.
به به ببین اینجا چی داریم
همش مال خودته عشقم
با سینه های نسبتا سفید و نوک صورتیش مواجه شدم
چند سالی میشه که این دوتا کوچولوی جذاب و میبینم اما هربار، بیشتر از دفعه قبل مشتاق مزه کردنشون ام.
سرمو با سرعت بردم بین سینه هاش، زیاد بزرگ نبودن اما برای قایم کردن سر من، کافی بودن.
سینه هاشو لیس میزدم و میبوسیدم.
انقدر این کارو تکرار کردم که تقریبا کبود شدن.
نوک سینه چپشو گاز گرفتم که این کار،باعث شد جیغ آرومی بکشه.
جون کش داری گفتم و شلوار و تیشرتمو در آوردم.
از روی مبل بلند شد و گفت:
بشین رو مبل میخوام برات بخورم
من که از خدام بود نشستم روی مبل پاهامو باز کردم و کیانا، تف کرد روی سر کیرم.
آب دهنش داغ بود و همین باعث شد بیشتر تحریک شم.
لباشو گذاشت رو سر کیرم و شروع کرد مکیدنش.
واقعا نمیخواستم طول بکشه و موهای نسبتا کوتاهشو گرفتم،و سرشو کامل هل دادم پایین طوری که کیرم باعث شد اوق بزنه.
سرشو ول کردم و خودش فهمید و شروع کرد دارکوبی خوردنش.
با زبونش دور کیرمو میمالید و صدای ملچ مولوچش کل خونه رو گرفته بودـ
حدودا پنج دقیقه به این کار ادامه داد که بلندش کردم و بهش گفتم داگی بخوابه رو مبل
وقتی که داگی خوابید کش شلوارشو کشیدم و تا زانو اوردم پایین.
داگی شدنش باعث شده بود کسش باد کنه و بزنه بیرون.
سرمو بردم بین پاهاش و شروع کردم به لیسیدن کس صورتی و باد کردش.
ناله هاش توی گوشم میپیچید.
انگشت شصتمو بردم روی سوراخ کونش مالیدم و سعی کردم فرو ببرم توـ
با صدای نالون و عاح‌هاش گفت
نکن اهورا اونجا نه
هیچوقت اجازه نداد سوراخ کونشو فتح کنم حتی وقتی که بچه تر بودیم با لای پا سکس میکردیم.
اینبار هم نا امید شدم و صورتمو از کسش جدا کردم،کیرمو گرفتم دستم و بردم بین پاهاش و به کسش مالیدم
از ته دل آه کشید و معلوم بود تحمل نداره.
ادامه ندادم و کیرمو اروم توی کسش فرو بردم.
خوردنش باعث شده بود داخلش لزج و نرم بشه،معمولا این کارو میکردم که دردش نیاد موقع سکس.
آه بلندی کشید و همین باعث شد حشرم بیشتر بشه و تلمبه هامو سریع تر کنم.
محکم به کونش اسپنک میزدم و از تمام هورنی بودنم استفاده کردم تا محکم ترین تلمبه هارو به کسش بزنم که ناگهان.
زنگ در خونه خورد…

نوشته: PeaceKeeper

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18