رفتن به مطلب

داستان سکس با زن داداش همسرم


arshad

ارسال‌های توصیه شده


خوابی که به سکس ختم شد
 

سلام‌. این یه خاطره اس مال حدود ۶ سال پیشه ولی قبل از شروع میخوام یه چیزی بگم درباره سکس. دیدم خیلی ها ایراد می گیرن که فلان چیز یا موقعیت امکان نداره. اما این طبیعت غریزه جنسیه که وقتی میاد عقل از کار میفته و کارایی میکنی که در حالت عادی محاله انجام بدی. اونهایی که در موقعیتش قرار گرفتن درک میکنن من چی میگم. بریم سراغ خاطره:

من فرید هستم در حال حاضر ۴۲ ساله. کارمندم و یک تیپ و قیافه معمولی دارم. همسرم ساناز هم یک زن زیبا و البته لاغراندام. به واسطه رفتارهایی که دارم همه منو به عنوان یک شخص مثبت میبینن اما همونطور که گفتم گاهی اتفاقاتی میفته که شما رو از اون پیله ای که توش قایم شدین میکشونه بیرون. این خاطره مربوط میشه به شروع رابطه من و زن داداش خانومم. بهنوش ( زن داداش خانمم) که صورت زیبا، پوست بسیار سفید و بدن تو پری داره. گاهی که می رفتیم خونشون و لباس راحت تری می پوشید سینه هاش و اون باسنش لباسارو جر می داد و نمیشد نگاش نکرد ولی گفتم بواسطه ملاحظات خانوادگی هیچ وقت چیزی بینمون نگذشته بود الا اینکه هرازگاهی که حواسش نبود اون گردن بلوری و خط سینه هاشو دید زده بودم. چندسال پیش که استفاده از برنامه واتساپ مرسوم شده بود یه گروه خانوادگی داشتیم مربوط به خانواده خانمم که از هر دری صحبتی و شوخی و جوک و …همه چی داشتیم. یه روز خاطرم نیست دقیقا بحث سر چی بود که یهو تو گروه گفت آقا فرید شمام اینقدر تو خواب من نیا. من یه لحظه جا خوردم که منظورش چیه و چرا اینو گفت و سریع رفتم تو پی وی و بهش پیام دادم که جریان خواب چیه. گفت هیچی فقط دیگه تکرار نشه. چشام گرد شد و گفتم این چشه. حالا از من اصرار که جریان چیه و اون که نمی گفت. اینقدر پیله شدم بهش که گفت میگم ولی به ساناز نگی یه وقت. گفتم مگه خل شدم. خلاصه اومد به حرف و گفت که خواب دیدم که تو اومدی پیشم همو بغل کردیم و بوس و دیگه بلله. راستش جا خوردم چون هیچ وقت همچین فضایی بینمون نبود. همون لحظه هیجانم رفته بود بالا ادامه دادم و گفتم یعنی چی؟ گفت یعنی همون که میدونی دیگه. گفتم یعنی تا آخرش رفتیم گفت آره و خودمم تعجب کردم که چرا تو اومدی به خوابم و اینکه وقتی بیدار شدم دیدم حسابی خیسم. منم که مدتها تو کف این بودم و دیدم خودشم میخاره دیگه چتها رو ادامه دادم و یه مدت گذشته بود که دیدیم اینقدر به هم عادت کردیم که یه روزمون بدون چت نمی گذشت. درد دل میکردیم و تقریبا خط قرمزی برامون نمونده بود. من از سرد بودن ساناز میگفتم و اون از اینکه رابطه سکسش با بهمن( شوهرش) زیاده ولی سایز کیرش ۱۰ سانت بیشتر نیست. کم کم ویدیو کال هم میکردیم و اون لباسای باز میپوشید و من کلی قربون صدقه خودش و تیپش می رفتم و حتی تصویری سینه هاش رو دیده بودم‌. یه سینه سایز ۸۵ خوشکل که دلم می خواست از پشت گوشی بوسشون کنم و بخورمشون. یه بار که دوتامون حسابی دلتنگ شده بودیم گفت یه فکری کن میخوام ببینمت دیگه این همه دوری بسه. گفتم هر وقت بهمن رفت سر کار یه زنگ بزن خونمون و از ساناز بخواه من یه وسیله ای چیزی برات بیارم و به این بهونه چند دقیقه همو ببینیم. من رفتم دوش گرفتم تمیز و مرتب کردم. وقتی اومدم بیرون خانمم گفت بهنوش چندتا ظرف میخواد انگار مهمون داره رفتنی بیرون بهش بده. خونشون تقریبا نزدیک خونه ما بود و منم با خوشحالی رفتم سمت خونشون. زنگو زدم و درو باز کرد رفتم تو و دیدم وسط هال ایستاده با تاپ و شلوار خونگی. ظرفا رو گذاشتم رو اوپن آشپزخونه و بلافاصله چشم تو چشم شدیم و برای اولین بار بغلش کردم. زل زدم تو چشاش و اول اونا رو بوسیدم. بعد هم لب تو لب شدیم. همینجوری که بغل کرده بودیم و دستام دور کمرش حلقه بود و فشارش می دادم به خودم یکم جسارتمو بیشتر کردم و دو تا دستمو گذاشتم رو باسنش. وقتی دیدم مقاومتی نکرد آروم دستامو بردم زیر شلوار خونگی و برای اولین بار اون کون خوشگلشو لمس کردم و البته جالب بود که شرت هم نپوشیده بود. قلبم هزار تا میزد. یکم تو همون حالت به لب خوری ادامه دادیم و اینبار گفتم تیر آخرو بزنم دستامو از پشت جابجا کردم و آوردم جلو و دست گذاشتم روی کصش. وای خدا قشنگ یه کف دست کص داشت. البته شیو کامل نبود ولی قشنگ حسش می کردم و انگشتمو وسط کصش بالا پایین می کردم. دیدم چشاشو بسته و همزمان لب می گرفت. چون جفتمون استرس داشتیم کل این اتفاقات در چند دقیقه تموم شد و سریع ازش خداحافظی کردم و اومدم بیرون‌. چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که پیام داد اصلا انتظار نداشتم تا اینجا پیش بریم وگرنه خودمو آماده میکردم ولی خیلی خوب بود من که دیگه نمیتونم بیشتر تحمل کنم. یه فکری بکن که حتی اگر به غلط هم باشه یه بار مزه سکس با همو بچشیم. راستش خودمم بعد لمس تنش و اون کصش که فقط تپل بودنش رو زیر انگشتام حس کردم ولی نتونستم ببینمش، دلم میخواست زودتر فرصتی پیش بیاد تا اون بدن بی نظیرش رو لخت کامل ببینم و کیرمو تا دسته تو کصش فرو کنم. بعد از اون روز خیلی با هم راحتتر شده بودیم و سکس چت می کردیم ولی هنوز فرصتی پیدا نشده بود که یه سکس درست و حسابی داشته باشیم. یکماه ارون ماجرا می گذشت تا اینکه ساناز می خواست خانوادش رو شام دعوت کنه خونمون. یه فکری زد به سرم و باهاش مطرح کردم که زنگ بزنه و بخواد که من برم دنبالش و بیارمش. همین کار رو هم کردیم و تو ماشین حسابی همو مالوندیم و برا اولین بار کیرمو از رو شلوار گرفت تو دستش و منم از روی ساپورت کصش رو می مالوندم. رسیدیم خونه و ماشین رو بردم پارکینگ پایین. از ماشین پیاده شدم و گفتم میشه چند دقیقه بمونیم و نریم بالا گفت واسه چی؟ گفتم اینجا معمولا این وقت روز کسی نمیاد بزار یکم ساپورتتو بکشم پایین و ببینمت دیگه طاقت ندارم. گفت که نه خطرناکه شاید کسی بیاد گفتم حواسم هست و تا صدای در بیاد جمع میکنیم خودمون رو. قبول کرد و من در عقب ماشین رو باز کردم و گفتم خم شو روی صندلی همین کارو کرد و من سریع ساپورتو کشیدم پایین‌. با اینکه قبلا لمسش کرده بودم ولی الان این کون خوشگل و سفید جلوم بود قشنگ دو برابر باسن ساناز بود. همونجا خوابوندمش و از پشت لبامو چسبوندم به باسنش و بوسش کردم و همزمان یکم پاشو وا کردم و کصش افتاد بیرون. صحنه بی نظیری بود و باعث شد کیرم سریع سفت بشه. منم از فرصت استفاده کردم و سریع کیرمو با باز کردن زیپم انداختم بیرون و چسبوندم دم سوراخ کصش. خیس خیس بود و با یه فشار تا نصفه دادم تو. یه آخی کشید و منم با حرکت دوم تا ته کصش فرو کردم. واقعا راست می گفت کصش به قدری داغ بود که حس کردم کیرم داره میسوزه. یکی دو دقیقه تلمبه زدم خیلی دلم میخواست آبم بیاد و بریزم رو کصش ولی شرایط و محل اصلا مناسب نبود و از شانس گه من با یه صدای کوچیک مجبور شدیم خودمون رو جمع کنیم که البته چیز خاصی نبود و یه نفر درب بالا رو زده بود و حسابی ضدحال خوردم. کاری هم نمیشد کرد واقعا موقعیت خطرناکی بود ولی گفتم وقتی که آدم آمپر میچسبونه بجای عقل کیره که تصمیم می گیره. خلاصه رفتیم تو آسانسور و تو همون چند ثانیه یه بوس از لباش گرفتمو و دستمو مجدد به کصش رسوندم و قربون صدقه اش رفتم. اون شب گذشت ولی یادآوری خاطره اون و حسی که از کس داغش گرفته بودم رهام نمی کرد. عزمم رو جزم کردم تا هر جور شده یه برنامه درست و حسابی باهم داشته باشیم. نمیدونم چرا هر وقت میرفتیم تا نزدیک انجامش یه اتفاقی میفتاد و برنامه خراب می شد. حتی به صرافت افتاده بودیم که شاید یه نیرویی نمیخواد ما به هم برسیم و بهتره دیگه تمومش کنیم اما از قدیم گفتن در ناامیدی بسی امید است. بعد از حدود ۲ ماه کش و قوس دیدم بهنوش پیام داده و نوشته که بهمن داره برای خرید یه وسیله میره اراک و اگر قراره کاری کنیم ولو یکبار، یا الان یا هیچ وقت. قرار بود اول هفته بره و ماهم فرصت کافی داشتیم. بهنوش به بهونه اینکه دوستش میاد پیشش نرفته بود خونه مادرش ( چون معمولا بهمن نبود میرفت اونجا) و منم صبح زود وقتی هنوز هوا تاریک بود به بهانه ماموریت به شهرستان از خونه زدم بیرون و رفتم خونه بهنوش. سر صبح بود و همه جا ساکت و من صدای ضربان قلبمو میشنیدم. نمیدونم چرا ولی الان که فرصتش پیدا شده بود کلی استرس داشتم. بهنوش ولی راحت تر بود شاید چون تو خونه خودش بود. گفتم همه چی روبراهه کسی نیاد یه وقت. گفت خیالت راحت. بمون الان میام. چند دقیقه روی مبل توی هال نشستم دیدم بهنوش با یه لباس خواب توری اومد. قشنگ میشد سینه هاشو دید. دستمو گرفت و برد توی اتاق خواب. دکمه های پیرهنم و کمربندمو باز کرد و خیلی زودتر از اونچه انتظار داشتم لخت لخت جلوش بودم. منم شروع کردم و لباس خوابو از تنش در آوردم. به کمر خوابوندمش و رفتم روش دراز کشیدم. بدنم بدن سفید و نرمش رو لمس می کرد. من از چشماش شروع کردم بوسیدن و بعد اومدم سراغ لباش و شروع کردم به خوردن. اونم همزمان دستش رو برده بود سمت کیرم و اونو می مالید. رفتم سراغ گردنش و چند بوسه کوچیک روی گردنش و بالای سینه اش زدم که نفسهاش رو تند کرده بود حالا وقتش بود واسه اولین بار سینه هاشو بخورم. رفتم سمت یکی و با ولع میخوردمش و همزمان با دست دیگم اون یکی سینشو می مالیدم. چند دقیقه به این صورت گذشت و بعد من همینجور از سینه هاش بوسه میزدم رو شکم و پایین تا رسیدم به کصش. واقعا تپل و بزرگ بود. نسبت به ساناز واقعا کصش بزرگتر بود و حیف این کس که یه کیر ده سانتی لذتش رو می برد. با چند تا بوسه از بالای کصش جیغش درومد و وقتی زبونمو برای اولین بار کشیدم روی کصش داشت به خودش میپیچید. واقعا کصش خوشمزه بود و سیر نمیشدم از خوردنش. گفت بزار منم برا تو بخورم‌ پوزیشن ۶۹ گرفتیم و اونم برا من شروع کرد خوردن. انصافا حرفه ای میخورد از تخمام میخورد تا سر کیرم. گفتم کافیه نمیخوام خیلی تحریک بشه میخوام بیشتر مزه اون کس داغت رو بچشم. خوابیدم روش و همزمان که لب می گرفتم کیرمو کردم توی کصش و دوباره اون داغی لذت بخش رو تجربه کردم. با یه دستم هم با سینه اش ور میرفتم‌. حدود یه ربع حسابی کردمش و بعد ازش خواستم به پشت برگرده. خوابیدم روش و از پشت کیرمو فرستادم تو کصش‌‌. بهنوش فقط چشاشو بسته بود و اه و ناله میکرد و من داشتم شونه و گردنشو میخوردم و با همه توان تلمبه میزدم. با چند تا ضربه آخر انگار تمام آب کمرم حرکت کرد و سریع کشیدم بیرون و همشو ریختم رو کمرش. نسبت به دفعاتی که با ساناز سکس داشتم شاید دو برابر آبم بیشتر اومده بود. کمرشو با دستمال پاک کردمو و تا چرخید پیشونیشو بوسیدم و تشکر کردم. گفت خوب بود گفتم عالی. تو چی؟ شدی؟ گفت آره دوبار‌. یکم که نفسمون سر جاش اومد پاشدم لباس پوشیدمو از خونه زدم بیرون. حس لذت و و البته همزمان عذاب وجدان داشتم. بعدش جفتمون نخواستیم دیگه تکرار بشه. هر چند هنوزم گاهی دلم هوای اون هیکل نازشو میکنه و میگم دوباره برنامه بریزم باهاش ولی تا الان که خودمو نگه داشتم. شایدم یه روزی شد و باز اینجا خاطره اشو نوشتم. خوش باشین همگی.

نوشته: زیگموند فروید

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18