رفتن به مطلب

داستان سکسی دخترخاله خوشگل


arshad

ارسال‌های توصیه شده


تلنگر زندگی
 

سلام دوستان.علی هستم تکنسین فنی یک شرکت تولیدی…که مهم نیست اسمش رو بگم…مجبورم گاهی که نه زیاد مسافرت برم…برای نظارت و حتی تعمیر…الان۳۳سالمه۶ماهه متارکه کردم…خوشگل و خوشتیپ هم هستم…چیزی از مردی کم ندارم بلکه زیاد هم دارم.ما یک فامیلی هستیم که انگار قحطی کوس و کیره،همه با هم فامیلی ازدواج میکنیم…داماد و عروس توی ما بیگانه وجود نداره…منه ساده لوح هم سر اختلاف مادرم با عمه…مجبورا دختر خاله رو انتخاب کردم…و دختر عمه خوبم و از دست دادم…البته خیلی خیلی دختر خاله ام زن سابقم خوشگل بود و هست بدجور هم روی من تعصب داره انگار نه انگار که طلاق گرفته…ولی خیلی غرغرو وعصبیه…بیشتر هم بخاطر مسافرت‌های کاری من باهام بهم زد…خیلی تحقیق کردم ببینم که زیر سرش بلند شده یا نه…اما فهمیدم فقط لج کرده من شغلم رو عوض کنم…من هم ۱۸سال درس نخوندم که الان برم مغازه بزنم و کاسبی راه بندازم…مثلا خدایی نکرده مهندسم دیگه…خیلی هم حقوقم خوبه اما نشد دیگه…دختر خاله لج کرد…چیزی هم ازم نگرفت…بغیر طلاهاش…بریم سر اصل ماجرا…عروسی پسر عمه دیگه ام بود اصلا نمیخواستم بیام عروسی…پدرم گفت پسر جان اگه نیایی فک می‌کنند برای یک کادو یا چشم روشنیه.بیا کادو رو بدی و برگرد خونه…دیر اومدم مجلس ولی وقتی هم اومدم خداییش خوش تیپ اومدم…زیاد شلوغ نبود یک عقدکنان ساده و فامیلی بود که همه خودی بودن.مجلس همه مختلط بود خر تو الاغ…نر و ماده مست و پاتیل…بزرگها یک کنار نشسته بودن وجوونها وسط مث کرم توی هم میلولیدن…مهدی پسر خاله و برادر زن سابقم اومد جلو احوال پرسی و منو برد سمت بار به زور چندتا پیک خوب بهم داد…گفت بخاطر مهری دیر اومدی؟گفتم مهدی چندوقته اعصابم خورده…تنهام حوصله خودمم ندارم…مهری الکی زندگیمون رو بهم زد…اگه بدونم کی زیر پاش نشست جر واجرش میکنم…خندید گفت فکر اشتباه نکن.مهری خره میخواست خودشو لوس کنه نمیدونست تو ازون خرتری طلاقش میدی چرا مهریه نگرفت چون میخاد برگرده…گفتم دیگه فایده‌ای نداره…مهدی خیلی خیلی پسر گلیه همیشه طرفدار من بوده و هست…میدونست مقصر خواهرشه…برای همین همیشه با من بود.گفت طوری نشده که چند وقت بازار آزاد حال کن…بدون مزاحم.فک کن ماموریت۶ماهه رفتی…بعدش بیا در خونه خاله…اش کشک خاله رو بردار دوباره ببرش خونه ات…چند روز قبل بابام براش خواستگار پیدا کرده بود…جوری حال بابامو گرفت…پدرم گفت عوضی پس تو که دوستش داری چرا هم خودتو هم پسره رو اذیت کردی…مگه روانی هستی.دیگه به زبون اومد…گفت بابا من خودمو برای اون کثافت لوس کردم…اون جدی گرفت دهن به دهن شدیم طلاق گرفتم…گفتم ولش کن دیگه فایده ای نداره…گفت مست شدی چرت میگی…گفتم نشنیدی مستی و راستی…گفت یعنی واقعا قید مهری رو زدی…گفتم شک نکن…گفت علی بقران بفهمه خودشو خلاص میکنه…گفتم مهدی میتونم چند دقیقه تنها باشم و دیگه به خواهر تو فک نکنم…دلم چندساله برای بعضی از این میمون‌ها تنگ شده…رزیتا دخترداییم اومد جلوی داداشاش و باباش بهم دست داد و روبوسی کرد…دستمو گرفت برد وسط رقصیدن…بخدا بقیه هم اومدن وسط گرم شد…من و رزیتا کنار هم بودیم…يکدفعه این مهری مث مار زخم خورده پرید وسط…رزیتا تا اینو دید بدبخت قبض روح شد…مهری خیلی هم شیک و پوشیده لباس پوشیده بود همینجوری که من دوست داشتم.اومد نزدیک من سلام داد…جوابشو دادم.مادرم اومد جلو دیدمیرقصیم همه رو شاباش کرد.هدفش بیشتر منو مهری بودیم.من زود رفتم کنار…یک ربع سکه گرفته بودم رفتم دادم عروس دوماد و تبریک گفتم و ازشون اجازه مرخصی گرفتم…از پدر مادرم خداحافظی کردم و داشتم برمیگشتم…دم ورودی در تالار.مهری گفت علی داری برمیگردی؟گفتم به نظرت دارم کجا میرم پس؟گفت چرا؟بخاطر وجود من؟بیا بمون من برمیگردم خونه…گفتم مهری خانوم دختر خاله جون.من و تو الان با هم چه صنمی داریم…ما از هم جدا شدیم و به هم کاری نداریم…برو پی زندگیت…برو دوباره ازدواج کن.با یک آدم خوب و فهمیده که همیشه کنارت باشه…نه منه دربه در…مگه پدرت برات خواستگار نیاورده،خب برو با همون دیگه…چشماش پر اشک شد…سرش و انداخت پایین…رفتم بیرون…دیدم ملیحه دختر عمه ناز و مهربونم که قرارمون از اول با هم بود.‌داشت سیگار میکشید…داخل راهرو بود.تا منو دید.گفت ای وای علی جون فک کردم نیومدی و نمیایی…من اول مجلس اومدم کادو دادم چندپیک زدم دیدم نیومدی…خواستم برگردم…گفتم من نیم‌ساعت میشه اومدم تو نبودی…گفت رفتم دستشویی و دوباره آرایش کنم…این ملیحه پرستار بود…هنوز ازدواج نکرده بود.خداییش خودمم برای این دندون تیز کرده بودم.ولی نمیتونستم از مهری دل بکنم…آخه خیلی ناز و خوشگله.توی این دنیا هم فک نکنم کسی اندازه مهری منو دوستم داشته باشه.ولی لج باز و عصبیه،حرف گوش میده ها ولی چرت وپرت زیاد میگه.ملیحه گفت علی بریم داخل باهم برقصیم.بعد بریم دور دور…گفتم از خدامه.تا اینو گفتم از پشت سرم

صدای مهری اومد…خوشم باشه.اره همینه دیگه…از اول هم دلت با من نبود.زیر سرت بلند شده بود.فقط خودت و منو بدبخت کردی،چقدر اشک می‌ریخت…خاله و مامانم و مهدی هم اومدن.گفتم مامان تو یک چی بگو دیگه…ول کن من نیست…خودش طلاق خواست۶ماه منو اینطرف اونطرف.کشوند تا طلاق گرفت…بعدش الان ۶ماهه بیزارم کرده…خاله ام گفت عزیزم خب دوستت داره نمیتونه ازت دل بکنه.گفتم خاله جون من نخوام این منو دوستم داشته باشه باید کیو ببینم…این چه طور دوست داشتنه که همش عذابم میده…دست ملیحه رو گرفتم…اون مکس کرد…گفتم ملیحه میایی یا نه؟یا باز هم مث قدیم مکس و تعلل میکنی تا بدبخترم کنی…گفت نه میام باهات…مامانم گفت علی کجا؟رفتم پی زندگیم…همون کاری که از اول باید میکردم…اونم خواستگار داره بزار ازدواج کنه…مادرم گفت بی غیرت زنته…گفتم بود مادر بود…خودش طلاق گرفت…مادرش گفت چون دوستت داشت ازت مهریه نگرفت که برگرده.گفتم خاله فردا تمام مهریه اش رو بهش میدم…ولی دیگه دست از سر کچل من بردارید…تمومه.صدای دادو بیداد مهری بلندشد.مامان دخالت نکنید.چیکار دارین.من اصلا مهریه نمیخام خودشو میخام…اصلا کدوم خری به این گفته من خواستگار دارم که این الان لج کرده…میدونم لجش گرفته…کدوم کوسکشی بهش گفته…کمی مست هم بود…مهدی گفت بخدا من گفتم شاید به خودش بیاد که دوباره تو رو بگیره…چنان سیلی به مهدی زد…برق ۳فاز از کونش پرید…مهدی طفلی برادر بزرگش بود چیزی نگفت…گفتم خاله جون تحویل بگیر این برخوردش با برادر بزرگشه…اونوقت میخواستی با من چکار کنه…زنداداشش کنارشه، میزنه توی گوش برادرش…میخواستم انتقام چندماهه گذشته رو یکجا با وجود ملیحه ازش بگیرم.دست ملیحه توی دستم تندتند راه رفتم و رسیدم به ماشین خودم…در رو براش باز کردم…دامنش و بلند کردم سوارشد…آخه کفش پاشنه بلند داشت کمی قدش کوتاه بود.سوار شاسی شدن اذیتش می‌کرد… نشست و من سوار شدم…دور زدم رفتم طرف خونه…دم در تالار داشت منو نگاهم می‌کرد…ملیحه گفت علی گناه داره…خیلی عذاب میکشه…من میدونم تو رو خیلی دوستت داره…روی تو تعصب داره…هنوزم همه جا هر وقت میشینه بلند میشه فقط اسم تو رو میاره…تموم دخترهای فامیل بغیر من دندون طمع رو از روی تو کشیدن…من میدونم دوستم داری…ولی شاید فقط یک حس درخواست و شهوت باشه…گفتم هرچی هست که میخامت…گفت برو خونه خودت…گفتم پس دارم چکار میکنم…رفتیم خونه…بردمش بالا…دستش توی دستام بود…از آسانسور که بیرون اومدیم.در واحد رو که باز کردم…لبهامو گذاشتم روی لبهاش.گفت علی مطمئنی.گفتم لعنتی لامصب اوندفعه هم تقصیر تو بود مردد بودی.جوابمو درست ندادی…الان خودمم و خودت…بغلش کردم بردمش انداختم روی تخت…خودش لخت شد.من هم تندی لباس کندم…چقدر بوسیدمش…لبهامون همدیگه رو تمنا میکردن…عشق عشق قدیمی…ولی میگن زن اگه هوسه همون یکی بسه…بخدا متارکه کرده بودم ها…ولی توی دلم پر تردید بود…نشستم کنارش.گفت علی تو هم هنوز خیلی دوستش داری…گفتم نمدونم چرا نمیتونم این لعنتی رو فراموشش کنم…ته دلم پر آتیشه.گفت علی عاشقشی.گفتم تو رو خیلی دوستت دارم.گفت ولی اشکای اون نمیزاره ما خوشبخت بشیم…مهری دختر خوبیه علی جون…بیا منو بکن تا شهوتت بخوابه بتونی درست فک کنی…بیا عزیزم…فقط پشت جلو نزاری بدبختم کنی…گفتم ملیحه ناجور میشه ها.اذیت میشی.گفتم بیا بخور برام…خندید.گفت برنامه داری ها بچه خوشگل…از بچه گی بهم میگفت بچه خوشگل…بغلش کردم.همو بوسیدیم…شورتشو کشیدم پایین…کوسش صافه صاف بود کوچولو باکره تنگ…کمی تیره…چوچوله دار…بوسیدم و لیسش زدم.چوچولش رو خوردم…آه و ناله می‌کرد.سینه های کوچولوش رو گرفتم توی دستم.کلا ظریف مریف بود.حالت دخترونه داشت ولی۳۰سالشه ها.وضع مالیش و تیپش توپه توپه…تنها زندگی میکنه…با وقار و آرومه.تموم هیکلش و بوسیدم…چرخوندمش…کون نازشو لیسیدم زبون کردم سوراخش…باز بود. گفتم ملیحه با کی هستی…گفت دکتره رئیس بخشه خواستگارمه…ولی راستش فقط چند بار رابطه آنال باهاش داشتم…آخه من که نمیدونستم تو متارکه میکنی…گفتم مهم نیست تو هم حق زندگی داری دیگه…گفت پس بکن توش نترس…کنتور نداره شماره بندازه…خیلی زبون باز بود…آب دهن زدم فشار دادم توی کونش بی برو برگرد تا نصفه رفت داخلش.کونش لاغر و گشاد بود…هم استرس داشتم هم عصبی بودم‌.هم ناراحت بودم…و کلا از نوع کونش خوشم نیومد.کلا چهره زیبا و بی‌بی فیسی داشت اما اندامش دلخواه من نبود…زیادی لاغرو بود و اندام تناسلیش سیاه و تیره و همچین تپل نبودن.زیادی قاق و باربی بود…ولی عاشقانه میداد…مهربون بود…درد میکشید.گفت علی جون میشه زود باشی مال تو کلفته.دردم میاد.گفتم عزیزم…خودمم دوست ندارم.گفت پسر بیا برگردیم تالار…ببینیم چی شد…فک کنم حال مهری خراب باشه…لباس پوشیدیم…بخدا واقعا لذت نبردیم از سکسمون،چون میدونستیم کسی اون بیرون دلش پر غصه و غمه…یک‌جوری هر دوتا مون

صاحب داشتیم…برگشتیم تالار توی راه اصلا با هم حرف نزدیم…فقط نرسیده به تالار همو بوسیدیم…گفتم انشالله با دکتر خوشبخت بشی…خودش فهمید دیگه رابطه ما تمومه.گفت توهم با هرکی هستی انشالله خوشبخت بشی…رسیدیم دم تالار دیدم مهدی داره حرکت میکنه…بوق زدم وایستاد…گفتم کجا؟من تازه برگشتم…هنوز شام نخوردیم که؟گفت پسر کوفتمون کردی…مهری رو مامان بابام بردنش خونه…حالش بد بود.مث اینکه فشارش افتاده…گفتم تو برگرد من میرم سراغش.گفت اگه بری دمتگرمه…دیدی چطوری زد زیر گوشم…گفتم حقته تا تو باشی دیگه خایمالی کنی…گفت بخدا شما دوتا مشنگ هستین… ملیحه رفت پایین و من رفتم خونه خاله…بهش زنگ زدم برنداشت…زنگ زدم عمو رحمان شوهر خاله…گفت کجایی پسر چکار کردی ریدی به ما…امشب دوتا پیک زدیم…مستی روپروندی از سرم…گفتم عمو کجایی خاله جوابمو نمیده…گفت این مهری بی حاله عصبی شده اوردیمش سرمی آمپولی چیزی بهش بزنیم…گفتم نمیخاد درد اون فقط من بدبختم…به خاله بگو دارم میام ولی به اون نگو…گفت باشه…تندی رفتم اورژانس.روی تخت دراز بود.هنوز اشک داشت توی چشماش.خاله منو دید.گذاشت زیر گوشم.گفت پفیوس حالا دست دختر اون عمه جنده ات رو میگیری میری عشق و حال دختر منو آتیشش میدی…این هم جای مادرت بودم زدم.بیعرضه.بی لیاقت.گفتم مرسی خاله جونم…ازت توقع نداشتم.گفت دلم ازت خونه خون…میفهمی.بیشعور…من تو رو از مهدی هم بیشتر دوستت دارم…ولی چی فایده…نمیفهمی.گفتم پس دخترت هم به خودت کشیده…اینجوری آدمارو دوست دارید.مادرم میگفت اون عین خاله است.بادست پس میزنه با پا پیش میکشه…چشمم روشن پس اون خواهر ذلیل مرگ شده من راه گذاشته جلوی پات…حیف که ازم بزرگه…گفتم طوری نیست که مهری مگه نزد زیر گوش داداش بزرگش.خب تو هم بزن زیر گوش خواهر بزرگت.گفت باشه.پس بگیر.بجای آبجی تو رو میزنم.چشم دریده بی حیا…جلوی من دست اون دختره مردنی مریض رو میگیره میبره خونه…حیف این دختر خوشگل و پنجه آفتاب من نیست…گفتم بودنم فایده ای نداره…بازم همون اش و همون کاسه…شوهرش گفت زن همش تقصیر تویه.ببین الان این بچه برگشته تو نمیزاری…خاله گریه اش گرفت. گفت آخه تو نبودی که ببینی چطوری من و مهری رو زیر پاش عین سوسک له کرد و رفت…مثلا خاله جای مامانه.باید بهش احترام گذاشت…دیدم راست میگه دلش پره…بغلش کردم بوسیدمش…توی بغلم گریه کرد…مهدی و مامانم هم رسیدن.رفتم پیش مهری.دراز کشیده بود.تا منو دید…جا خورد.نگاهم کرد.گفت…به عشقت رسیدی؟گفتم نه اومدم برسم…عشقم فقط تویی…هرچند خون جیگرم میکنی…اما فقط خودتی.اون برای تنبیه شدنت بود.پاشو بریم عروسی مردم خراب شد.شام بخوریم میخام بعد شام باهات برقصم.خندید.گفتم پاشو لوس نشو.گفت بخدا علی لوس نشدم…حالم خیلی خراب شد…ببین رنگم پریده…وقتی لباسشو دادی بالا در رو باز کردی سوارش کردی…دلم هری ریخت پایین…گفتم دیگه علی ندارم…رفت که رفت…گفتم آخه اون طفلی قدش کوتاهه نمیشد خوب سوار بشه…قد رکاب ماشین براش بلند بود…اون هم دلش با من نبود…میگفت علی مهری گناه داره…گفتم من باید حالشو بگیرم…نمیدونستم کارت به غش میکشه.خودشو ول کرد توی بغلم.گفت من بدون تو میمیرم…گفتم پس چرا اذیتم میکنی…گفت علی دوستت دارم وقتی نیستی عذاب میکشم…گفتم ازین به بعد هر جا برم تو رو هم باخودم میبرم…حتی افغانستان…پاشو بریم بدو…بلندشد.بدون سرم و آمپول…بخدا معجزه عشق چیزی دیگره…از قدیم میگن بیستون را عشق کند شهرتش فرهاد برد…دستشو گرفتم رفتیم تالار رسیدیم همه کف زدن خندیدن…بعد شام…کمی رقصیدیم.طفلک پدرش گفت…من دیگه ازین بیزارم ببرش خونه خودت…بزار یک امشب صدای نق و نوق و گریه اینو نشنوم…گفت بابا خیلی بدی…رفتیم خونه خودمون…اومد بالا…گفت علی خجالت میکشم.من که عقدت نیستم…گفتم فردا دوباره میشی.اصل دلهامونه که به هم وصله…توی خونه دوباره پیش خودم بود…هر دو میدونستیم از هم چی میخایم…رفتم دستشویی خودمو خوب شستم و تخلیه کردم.اخه رابطه از پشت با ملیحه داشتم…ولی اینو فقط کوس تپلش رو دوست دارم…رسیدم اتاق خواب.گفت علی خدا لعنتت کنه…پنس موهاش و تل سرش اینجا افتاده…بخدا بگو چکارش کردی…خندیدم.گفت نمیخام من میرم خونه بابام…دیگه نازشو کشیدم…بغلش کردم.گفتم نرو دیگه خب تو که بری ممکنه من برم ازاون کارا بکنم…مگه تو نکردی…گریه کرد گفت بخدا من جواب سلام پسرهای فامیل رو هم بخاطر تو نمی‌دادم…از خونه بیرون نمی‌رفتم.که یکوقت برام حرف در نیارند…تا حرفی به گوش تو نرسه…گفتم باشه عزیزم ببخشید معذرت میخام…ولی من امشب فقط امشب کمی اشتباه کردم…گفت بگو جون مهری فقط امشب بود.گفتم بخدا مهری…فقط امشب بود…من هم دلم با تو بود…و هست…دختر دیگه به چشمم نمیاد.با این هم یک دقیقه بودم…خودش فهمید گفت علی تو دلت با زنته.برگرد پیشش.لبهامو بوسید لخت شد.گفت علی بیا این سینه هامو بچلون دلم مالش میخواد…بگیرشون

نوکشونو گاز بگیر مث همیشه…گفتم جانم باشه حتی چندتا گاز گنده از کونش گرفتم همیشه بدو بیراه میگفت این بار برگشت نگاهم کرد بوسم کرد.اشکش اومد گفت اینقدر دلم برای همین وحشی بازیات تنگ شده بود…من هم لخت شدم…افتادیم به جون هم…حین خوردن کوس سفید وتپلش چندبار ارگاسم شد…داگیش کردم و محکم تا ته فشار دادم توی کوسش.فقط دودقیقه تونستم دووم بیارم،اینقدر که آه و ناله سکسی قشنگ کرد…واقعا تنگ شده بود…ولی سنگین کردمش…هر دو به این حال احتیاج داشتیم…حالمون جا اومد…بدون حموم رفتن.و حتی دستشویی رفتن،توی بغلم با آب توی کوسش خوابش برد،یک آدمی بود خیلی به این چیزها اهمیت می داد،دوش بعد از سکس در اولویت زندگیش بود…دم صبح دوباره شق کردم و بهم پریدیم…و بیشتر سکس کردیم…الان شکر خدا دوباره باهم هستیم…اگه باردار بشه خوبه…مادرم میگه بچه محبت بین زن و شوهر رو زیاد میکنه…شاید این تلنگر توی زندگی ما لازم بود.تا قدر هم رو بیشتر بدونیم…خوش باشید

نوشته: علی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • gayboys
      شخصیتی بنام فرزانه - 1   زن داداش بزرگم فرزانه بعد از فوت داداشم طبقه پایین خونشون یه آرایشگاه زد که دختر عموم مرضیه هم که بیوه بود و دختر خاله فرزانه میشد میرفت اونجا آرایشگاه خانواده عموم خیلی به این دختر سخت میگرفتن انگار گناه کرده که شوهرش مرده با اینکه 2 سال از فوت شوهرش می گذشت نمیذاشتن کسی بهش نزدیک بشه خب منم ازش خوشم اومده بود اما هیچ جوره فرصت آشنایی نداشتیم همه جا مامانش همراهش بود جز آرایشگاه که وقتی شلوغ میشد میرفت کمک فرزانه یه بار به فرزانه گفتم که داستان اینه و میخوام با مرضیه حرف بزنم گفت باشه به مرضیه میگم اگه خودش قبول کرد زنگت میزنم بیاید برید طبقه بالا با هم حرف بزنید اما قول بده فقطحرف بزنیدااااا باشه؟ گفتم چشم خیالت راحت منو که میشناسی گفت چون میشناسم گفتم خندیدم گفتم به خدا فقط صحبت می کنیم گفت باشه چند روز بعد زنگم زد گفت مرضیه قبول کرده فردا ساعت 4 عصر اینجا باش دیرتر نیا که مشتری میاد نمی خوام کسی بفهمه راس ساعت 4 رفتم خونشون مرضیه هم بود فرزانه برامون چای و شیرینی گذاشت و رفت پایین گفت مرضیه جان یه ساعت دیگه پایین منتظرتم و رفت پایین. مرضیه گفت کورش چرا من؟ این همه دختر؟ مامانت میاد یه دختر بیوه برات بگیره؟ گفتم بیوه کجا بود؟ کلا دو ماه زندگی کردید فکر نکنم اصلا فرصت نکرد کاری کنه که خندید با هم خیلی حرف نزدیم که یه ساعت شد و مرضیه گفت من این هفته کلا اینجام با فرزانه صحبت میکنم هر روز بیای یه ساعت حرف بزنیم از اون روز هر روز ساعت 4 تا 5 میرفتم و با مرضیه حرف میزدم که با اصرار من به فرزانه که یه ساعت چیه زود تمام میشه اجازه داد دو ساعت حرف بزنیم که دیگه حرفی برای گفتن نبود بوس و بغل بود بهش میگفتم بذار ببینم توی دو ماه چه دسته گلی به آب دادی به زور تونستم شلوار و شورتشو تا زانو بکشم پایین میگفت فرزانه بفهمه جرم میده گفتم نمی فهمه و براش کوسشو می خوردم گفت خیلی دوست دارم خوردنتو گفتم پس صدات در نیاد نشوندمش روی مبل و شلوار و شورتشو از پاش درآوردم و پاشو باز کردم و شروع کردم خوردن کوسش می گفت انگشتتو بکن توش بالای کوسشو مک میزدم و با انگشتم توی کوسش می کردم خدایش تنگ بود حتی واسه انگشتم گفتم چند بار کردت؟ گفت دو هفته هر شب بعدش پریود شدم و بعدش دوباره هرشب به جز پریودیام هر شب میکردم گفتم بازم خوب تنگ مونده گفت دو سال ازش میگذره گفتم واسه همین تو رو انتخاب کردم چون میدونستم تنگی از کون که نکردت؟ گفت نه اصلا وقت نکرد گفتم این ماله خودمه خودم افتتاحش میکنم مرضیه که ارضا میشد وقت تمام بود و میرفت که کم کم صدای فرزانه دراومد که بسه اگر می خوای برو بگیرش خونه من جای این کارها نیست و صد تا چرت و پرت دیگه منم رفتم به مامانم گفتم که مخالفت کرد گفت چرا مرضیه؟ مگر دختر خالت فهیمه چشه؟ گفتم من مرضیه رو می خوام فهمیه رو نمی خوام خلاصه دعوامون شد گفت من از خانواده بابات الدنگت دختر نمی گیرم اونم مرضیه با اون مامان خشکه مقدسش اون وقت توی عروسیت به جای شیرینی باید خرما بدی خدایشم راست می گفت اما من واقعا مرضیه دوست داشتم و اون اصلا خشکه مقدس نبود از فرزانه هم برای قانع کردن مامانم کمک گرفتم اما اونم نتونست کاری کنه فرزانه گفت فراموشش کن گفتم نمی تونم من فقط مرضیه می خوام گفت نه بابا؟ کورش عاشق شده اونم دختر عمو بیوه اش چند روزی گذشت و بحث و دعواها ادامه داشت که فرزانه گفت فردا 5 شنبه است ساعت 8 شب بیا با هم حرف بزنیم تا بهت بگم چیکار کنی. 8 شب رفتم فکر کردم مرضیه هم هست اما فقط فرزانه بود گفتم مرضیه کجاست؟ گفت خونشون گفتم پس با کی حرف بزنیم؟ گفت ما دو تا با هم. نشسته بودم روی مبل که دیدم از اتاق اومد بیرون یه تور سفید یه سره که مثله سارافان بود تنش بود که کل بدنش مشخص بود اومد نشست کنارم و گفت من فقط شبای جمعه می خوام که ماله من باشی اگه قبول کنی می تونی هر روز مرضیه رو بیاری اینجا با هم حرررررف بزنید دست زدم به سینه هاش گفت پس قبول کردی گفت اینو پوشیدم چون باید پارش کنی تا به زیرش دست پیدا کنی منم مثله وحشیا کلا پارش کردم و افتادم به جون کوسش گفت پس بلدی باید کجا رو بخوری مثله مرضیه هم براش مک میزدم هم انگشت می کردم توی کوسش کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدن گفت آخ جون دقیقا مثله کامران میکنی دوست دارم کامران صدات کنم بکن کامران جونم بکن کوسمو منم توی کوسش تلمبه میزدم هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز توی کوس بیوه داداشم تلمبه بزنم اما واقعیت بود و داشتم میزدم می گفت این دسته بیل توی کوس مرضیه هم کردی؟ گفتم نه گفت آخ جون پس من اولین نفرم دوست داشتم اینو گفت تندتر بزن تا با هم ارضا بشیم و توی بغل هم ارضا شدیم و ریختم توی کوسش گفت آخ جوووون آب یه مرررد بهم گفت مرضیه بکن آبتو بریز توش تا حامله بشه بعدش دیگران مجبورن باهاتون کنار بیان… ادامه داره… نوشته: کورش
    • gayboys
      شانس واقعا گاهی در خونمون میزنه اما ما....   داداش بزرگم ناصر و زنش ندا دو سالی بود ازدواج کرده بودن که ناصر یه پراید خرید و ندا اصرار زیاد کرد که برن شمال خلاصه رفتن اینطور که میگن گویا ندا پیاده میشه خرید کنه یه کامیون از روی پراید ناصر رد میشه و ماشین له میشه و ناصر فوت میکنه ندا هم که این صحنه میبینه شوکه میشه و نمیتونه صحبت کنه بعد از مراسم فوت ناصر ندا چون فقط یه داداش داشت که ساکن همدان بود و زنش هم با ندا رابطه خوبی نداشت به اصرار مامانم ندا موند خونه ما چون هنوز نمی تونست حرف بزنه. ندا هیکل خوبی داشت سفیدم بود لباس مشکی هم پوشیده بود خیلی خوشگل تر شده بود منم به بهانه کمک کردن خودمو بهش گهگاهی میمالیدم که اون چیزی نمی گفت کم کم بهم وابسته شده بودیم تنها میشدیم بغلش میکردم بهش میگفتم ناصر نیست من هستم خودم همه جوره هواتو دارم ندا جووونم کم کم تونست حرف بزنه و برای حرف زدنش جشن 3 نفره (من و ندا و مامانم) گرفتیم. تازه وقتی شروع کرد حرف زدن بیشتر عاشقش شدم میگفت تو معبود منی من بندتم محسن جانم تو بت منی میپرستمت محسن جانم ازش خیلی لب می گرفتم تا جایی تنها میشدیم توی بغل هم بودیم با کلی بوس لب مامانم که اوضاع دید گفت اینجور نمیشه محسن باید ندا رو عقدش کنی دیگه شورشو درآوردید گفتم نمیشه خودت صیغه بخونی چند روز دیگه بریم عقد کنیم؟ به ندا گفت ندا هم قبول کرد صیغه خوند و منو ندا رفتیم توی اتاق که امشب با هم بخوابیم گفتم امشب دیگه به آرزوت میرسی کیرم توی کوست میره گفت این که آرزوی تو بود گفتم آرزوی تو نبود؟ گفت واقعیتشو بخوای چرا بوده و هست و خواهد بود بچه پر رو انداختمش روی تخت و ازش لب می گرفتم و دستم لای پاش بود و کوسشو میمالیدم بهش می گفتم چه احساسی داری وقت کوس دادنت رسیده؟ گفت همون حسی که تو وقت کوس کردنت رسیده گفتم بهترین حس دنیاست کردن زنی که آخرش به خودم رسید گفت منم بهترین حس دنیاست به پسری رسیدم که همیشه دوست داشتم ماله اون باشم کیرمو گذاشتم توی دهنش خیلی وقت بود دوست داشتم این صحنه رو ببینم که زن داداش خوشگلم کیرم توی دهنشه واسه همین کیرمو تا ته کردم توی دهنش و به صورتش نگاه میکردم خیلی دوست داشتم این صحنه رو کیرمو درآوردم از دهنش و گذاشتم وسط پیشونیش صورتش زیر کیرم بود یه صورت خوشگل زیر یه کیر سیاه و کلفت خودش کیرمو گرفت سرشو لیس میزد میگفت کیرت مثله کیر ناصر کلفته من سر کیر گوشتی دوتاتون خیلی دوست دارم و مثله آبنبات لیسش میزد گفت محسن بهم رحم نکن بکنش توی کوسم باید جیغمو در بیاری منم کردمش تا ته توی کوسش که چقدر داغ بود اما خیلی تنگ نبود خیلی گشادم نبود داد میزد تلمبه بزن تلمبه بزن منم شروع کردم تند تند تلمبه زدن مثله مار به خودش می پیچید به سینه هاش چنگ میزد از من لب می گرفت منم مثله ندیده ها فقط تلمبه میزدم حتی نمی تونسنم حرف بزنم تا اینکه آبم اومد و ریختم توی کوسش گفت چرا گذاشتی آبت بیاد؟ هنوز زود بود میگفت هنوز باید کوسمو بگایی کیرتو بذار لای پسونام کیر کوچولو شدمو به پسوناش میمالید میگفت نرمه؟ دوست داری؟ کیرتو خیلی دوست دارم خیلی داشت حال میداد اما آبت زود اومد اشکال نداره بمالش به پسونام تا راست بشه کم کم کیرم لای پسونای ندا راست شد و التماس می کرد بکنم توی کوسش که دوباره شروع کردم توی کوسش تلمبه زدن که داد زد تندتر تندتر و بعدش ارضا شد و پاهاشو دورم سفت فشار داد که تلمبه نزنم منم نزدم گفت صبر کن فدات بشم صبر کن بعدش گفت بکن توی کونم محسن جان کردم توی کونش خیلی تنگ بود گفت فقط دو بار به ناصر کون داده الانم چون ارضام کردی دوست دارم بهت کون بدم راستم میگفت کیرمو چپوندم توی کونش دردش اومد و میگفت آروم آروم محسن جان کون گنده ای داشت و کردن داخلش خیلی تصویر زیبایی بود و اینکه سوراخ کونش قرمز بود و دور کیرمو یه جوری گرفته بود گفتم دیگه نمی تونم درش بیارم که یکم که عقب جلو کردم دیدم نه همه چیز اوکیه و شروع کردم تلمبه زدم گفتم کونت از کوست تنگ تره خیلی حال میده گفت کوسم حال نداد بهت؟ گفتم چرا اما کونت بیشتر حال میده و شروع کردم تند تند تلمبه زدن خیلی حال میداد اما ندا درد داشت و جیغ میزد واقعا لذت زیادی داشت وقتی کیرمو تا ته توی کونش فرو می کردم و سوراخ کونش دور کیرمو سفت گرفته بود و دوباره تند تند تلمبه زدم تا آبم اومد و ریختم توی کونش. اون شب توی بغل هم خوابیدیم و صبح با خوشحالی و انرژی زیادی رفتم سرکار شب که رفتم خونه ندا یه دامن و تاپ پوشیده بود که جلوش زانو زدم و سرمو بردم لای پاش و کوسشو براش می خوردم که مامانم گفت ندا اینو جمعش کن برید توی اتاق از اون روز 3 شب متوالی با ندا از کوس و کون سکس کردم مامانمم میگفت بیا بریم عقدش کن اما منو ندا سرگرم سکس و لذت هاش بودیم و اصلا برامون مهم نبود تا اینکه ندا حامله شد مامانم گفت دیگه برو عقدش کن که به بهانه ماموریت کاری شبها خونه نرفتم راستش نمی خواستم عقدش کنم من چه گناهی کرده بودم که باید بیوه داداشمو بگیرم؟ منم دوست داشتم یه دختر باکره بگیرم و خودم پردشو بزنم و صفر کیلومتر ماله خودم باشه نه ندا که همه چیزش ناصر استفاده کرده بود اینها رو به مامانمم گفتم گفت حالا یادت افتاده؟ حالا که زدی حاملش کردی؟ گفتم خب بگیم بچه ماله ناصره گفت من نمی تونم من یه مادرم نمی تونم بچه ای که ماله توعه بگم ماله ناصره ناصر اصلا بچه دار نمیشد می خواستن برن درمان کنن که اون اتفاق افتاد گفتم خب بره سقط کنه گفت ندا عاشق بچه است حالا بچه دار شده انقدر ذوق داره بعدشم محسن کدوم دختری توی فامیل به خوشگلی نداست؟ میدونم که با هم خوابیدنتون هم خیلی بهت حال داده دیگه چه مرگته پسر؟ مهم اینه که یه زن دوست داره اون یه تیکه پرده به چه دردت می خوره؟ محسن اگه ندا ول کنی خیلی پشیمون میشیااااا؟ دیگه مثلش نیستاااااا؟ تو بیا با ندا زندگی کن فقط یه سال اگه دوست نداشتی خودم برات زن می گیرم اما هیچکس مثله ندا نمیشه اصلا من خواستم بمونه که تو بگیریش مادر دختر به این خوبی قشنگی گفتم باشه امشب میام خونه. از اون شب که رفتم خونه وقتی به خودم اومدم دیدم 4 سال گذشته با ندا ازدواج کردم و پسرم پرهام به دنیا اومده و ندا بچه دوم حاملست که دختر شد و اسمشو گذاشتیم پریماه مامانم راست میگفت ندا واقعا یه زن محشره و منم خیلی دوست داره منم روز به روز بیشتر عاشقش شدم. خوشحالم که به حرف مامانم گوش دادم و واقعا خوشبختم. نوشته: محسن
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      فیلم سکس داگی ایستاده زیر دوش با دوست دختر تتو دار (قسمت قبل) . تایم: 01:45 - حجم: 22 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • migmig
      فیلم ساک زدن حرفه ای خانمی . تایم: 0:26 - حجم: 5 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18