رفتن به مطلب

داستان مادرزن باحجاب و تریسام


minimoz

ارسال‌های توصیه شده


پشت حجاب پرده ها

داستان اروتیک و فانتزی میباشد. هرگونه تشابه با اتفاقات دنیای واقعی تصادفی است.

امیر ۳۵ سالش بود که بالاخره رضایت داد که ازدواج کنه. پسر حاجی بود و از یه خانواده بازاری و سنتی. در ظاهر مراسمهای مذهبی رو انجام میداد. حتی وقتی مغازه خودش رو در بازار گرفت و کارش رو از پدرش مستقل کرد مکه هم رفت و همه بهش میگفتن حاج امیر.
ولی در واقع مثل خیلی های دیگه دنبال پول درآوردن بود و خوشگذرانیهای مجردی. ۳۵ سالش که شد حاج خانم مادرش انقدر پیگیرش شد که باید ازدواج کنه. در کمال تعجب همه، مقاومت زیادی نکرد و خودش دختری رو به مادرش معرفی کرد که پسندیده بود.
سحر اسم دختر خانمی بود که توی یه شرکت بازرگانی کار می‌کرد و باهاش آشنا شده بود. ۲۷ سال داشت و پدرش سالها پیش فوت کرده بود و سحر تنها با مادرش پری خانم که زنی ۴۸ ساله بود زندگی می‌کرد.

پری خانم خیلی روی دخترش حساس بود و شروط سختی برای ازدواج گذاشت. از جمله اینکه حاج امیر باید یه آپارتمان به نام سحر بخره. همچنین منزلی در همون نزدیکی برای خود پری اجاره کنه تا از دخترش دور نباشه.
امیر شروط رو پذیرفت و انجام داد. افرادی که از بیرون زندگی حاج امیر رو میدیدن همیشه براشون سوال بود که چطور انقدر راحت این شروط رو پذیرفته. البته سحر دختر بسیار زیبایی بود و اکثریت مساله رو گذاشته بودن روی این حساب که لابد سحر توی اتاق خواب برای حاج امیر سنگ تمام گذاشته و حسابی قاپش رو دزدیده. ولی هیچکس کوچکترین تصویری از اصل ماجرا نداشت…

پنجشنبه آخر شب بود و امیر بیرون سالن عروسی که مراسم یکی از اقوام برگزار شده بود ایستاده بود و منتظر بود سحر و پری از قسمت زنانه بیرون بیان تا برگردن منزل‌. بقیه مردها هم منتظر همسرانشون بودن و سیگار میکشیدن و گپ میزدن.
سحر و پری در حالی که چادر به سر داشتن از سالن بیرون اومدن. سحر کفش پاشنه بلندی به پا داشت و صورتش رو آرایش غلیظ و زیبایی کرده بود. بعضی مردها سعی میکردن زیر چشمی نگاهی به دختری که قاپ حاج امیر رو دزدیده بود بیندازن و ببینند چه خصوصیت ویژه ای باعث شده امیر به همه خواسته های این مادر و دختر جواب مثبت بده.
وقتی سه تایی سوار ماشین شدن و راه افتادن پری گفت، امیر جان مزاحمتون نمیشم، من رو دم خونه خودم پیاده کنی ممنون میشم. امیر از آینه نگاهی به مادرزنش روی صندلی عقب‌ انداخت و با لبخند گفت، اختیار دارید حاج خانم. امشب شما هم تشریف میارید منزل ما، با هر دوتون کار دارم و سپس دستش رو گذاشت روی رون سحر و نوازشش کرد.

پری خانم زیر لب گفت، بله هرچی حاج امیر بفرمایند و لبخند کوچیکی گوشه لبش نشست. اون راز مهم که هیچ کس نمی تونست حدس بزنه هنر پری خانم در دزدیدن قاپ حاج امیر بود. پری خانم میدونست که هیچ چیز جذابتر از ترکیب یک دختر جوان و زیبا در کنار یک زن جا افتاده ولی با تجربه نیست. در دوران نامزدی هم به امیر فهمونده بود که با ازدواج با سحر خود پری رو هم در اختیار خواهد داشت.
سحر هم میدونست که این برنامه ای هست که باعث میشه امیر عین موم توی دست اون و مادرش باشه و تمام خواسته های مالیشون رو بدون چون و چرا اجرا کنه.

ماشین وارد پارکینگ مجتمع مجلل شون شد. هر سه پیاده شدن و سوار آسانسور شدن. وقتی جلوی واحد رسیدن در راهرو یکی از همسایه ها رو دیدن و باهاش سلام و علیک کردن. سحر و پری با چادر روشون رو گرفتند و با سر پایین سلام و علیکی کردن.
امیر کلید انداخت و در واحد رو باز کرد. با بسته شدن در پشت سرشون سحر و پری چادرشون رو درآوردن و با لباس مهمانی به سمت راهرویی که به اتاق خواب منتهی میشد رفتند. امیر در حالی که پشت سرشون راه می‌رفت ویشگونی از کون پری خانم گرفت و گفت، امشب هوس کون هم کردما پری جون. پری با خنده دست امیر رو کنار زد و گفت، بذار از راه برسیم بعد. چشم، کون هم میدیم و دست سحر رو گرفت و وارد اتاق خواب شدن.

وقتی امیر داخل سرویس داشت دست و روش رو می‌شست سحر رو به پری کرد و گفت. وای مامان جون! من امشب اصلا حال کون دادن ندارم. پریشب هم این امیر تا صبح پدرم رو درآورد. چند تا از دوستام مهمونم بودن و یه کم در حال بزن و برقص بودیم که امیر زودتر رسید خونه. معلوم بود از دیدنشون حسابی حشری شده چون تا نزدیک صبح به هزار مدل ترتیب کس و کون من بدبخت رو داد.
پری خانم آروم گفت، دخترم یادت باشه قرارمون چی بود. راضی نگه داشتن حاج امیر راهی هست که میتونیم به همه چیز برسیم. ولی باشه، من امشب سعی میکنم بیشتر جور تو رو بکشم تا کمتر اذیت بشی. ولی یادت باشه امیر هر چی گفت نه نمیاری.

ده دقیقه بعد امیر در حالی که بالا تنه اش لخت بود و با حوله داشت صورتش رو خشک می‌کرد به اتاق برگشت. در این فاصله سحر و پری هم آماده کنار هم روی تخت نشسته بودن.
سحر یه لباس خواب توری سفید تنش بود و پری خانم هم یه لباس ساتن جگری با بندهای نازک پوشیده بود. لباس پری یقه بازی داشت و پستانهای بزرگ و سفت پری خانم حسابی پرش کرده بود و چاک سینه اش منظره شهوت انگیزی داشت.
امیر لبخندی زد و حوله رو به کناری انداخت و شروع به درآوردن شلوارش کرد. پری و سحر هم به بالای تخت رفتن و در دو طرف نیم خیز دراز کشیدن. امیر وقتی لخت شد رفت بینشون دراز کشید. مادر و دختر هم از دو طرف شروع به نوازش و بوسیدنش کردن.

حاج امیر در حالی که یکی از سینه های پری خانم رو توی مشتش نوازش میکرد لبهای پری رو میبوسید. سحر هم از پشت سر سینه های شوهرش رو میمالید و گردنش رو میبوسید.
بعد از مدتی امیر به سمت سحر چرخید و شروع به بوسیدن و نوازش سینه های زنش کرد. پری هم از پشت سر امیر رو بغل کرد و به آرومی با دستش شروع به مالیدن کیر بزرگ دامادش کرد.
امیر همینجور بین مادر و دختر لذت می‌برد. میبوسیدشون ، سینه ها و کونشون رو میمالید ، کسشون رو انگشت میکرد و…

کیر امیر حسابی شق شده بود. پری و سحر همزمان کیر و خایه هاش رو میمالیدن و زبونش رو میخوردن. امیر هم با لذت و شهوت ناله می‌کرد.
جون. جونمی جون. مال خودمی. جفتتون مال من هستید. کس و کونت مال منه سحر جونم. کس و کون مادرت هم مال منه. جوووووون.
پری هم گفت، مال خودته امیر جان‌. کس و کون ما در خدمت توست. هر وقت هوس کس تنگ و جوون کردی دخترم زیر دستته. هر وقت هم کون بزرگ و با تجربه خواستی خودم با عشق زیرت میخوابم داماد عزیزم.

در حال همین حرفها بودن که امیر از بینشون بلند شد و کنار تخت وایساد و به سحر اشاره کرد و گفت، سحر جون بیا بخورش ببینم با آموزش‌های مادرت ساک زدنت بهتر شده یا نه. سحر در حالی که میخندید کمی سرخ شد و گفت، وای امیر، خدا نکشتت این حرفا چیه.
بعد چهار دست و پا شد جلوی شوهرش و شروع به ساک زدن کرد. امیر هم دستهاش رو پشت سرش گذاشت و شروع کرد کمرش رو جلو و عقب کردن. بعد از مدتی کیرش رو بیرون کشید و گفت، خب پری جون حالا تو یه دونه از اون مجلسی ها بزن تا این دختر هم بهتر یاد بگیره.

پری جای سحر رو گرفت و لبهاش رو دور کیر دامادش حلقه کرد. بعد در حالی که به آرامی ولی با فشار کافی سرش رو جلو و عقب می‌برد با دستش تخم های امیر رو گرفت و شروع به ماساژ دادن کرد.
امیر گفت، اووووووووف. الحق که خیلی کارت درسته پری جون. سحر ببین، دارم دهن مادرت رو میگام و زد زیر خنده.
پری همینجور به ساک زدن و مالش تخمهای امیر ادامه می‌داد. سحر هم رفت پشت شوهرش زانو زد و با دست فاصله بین کون و تخمهاش رو قلقلک میداد. میدونست امیر خیلی این کار رو دوست داره. بعد زبونش رو درآورد و شروع به لیسیدن اطراف کون امیر کرد.

امیر از لذت توی آسمونها بود. به شدت ناله می‌کرد و یک دستش پشت سر پری بود و دست دیگه اش پشت سر سحر. ولی بالاخره خودش رو از بینشون جدا کرد و در حالی که نفس نفس میزد گفت، اگر ادامه بدین کنترلم رو از دست میدم و میام. هنوز با شما دو تا خوشگل کار دارم و رفت روی تخت دراز کشید و بهشون اشاره کرد که بیان پیشش.
سحر که میدونست شوهرش چی دوست داره رفت و خودش رو توی بغل امیر جا داد و شروع کرد به بوسیدن و خوردن لاله های گوشش. در همین حال شرت نازک و توریش رو درآورد و به پشت دراز کشید و امیر رو کشید روی خودش.
امیر بالشتی رو زیر کمر زنش گذاشت و رفت بین پاهای سحر. هیکل ظریف سحر جلوی هیکل درشت و شکم نسبتا چاق حاج امیر بود. سحر با انگشتش لبهای کس صورتی و تنگش رو باز کرد و گفت ببین چقدر برات خیس شده عزیزم. اون کیر کلفت رو بکن توش امیر جونم.
امیر با دستش پایین کیرش رو گرفت و کلاهکش رو گذاشت دم سوراخ کوس سحر. بعد به پری خانم که کنار تخت داشت نگاهشون میکرد و به آرومی کسش رو از روی شورت ساتنش میمالید اشاره کرد. پری اومد و پشت سر دخترش نشست و سرش رو گذاشت توی دامنش و شروع به نوازش سینه های سحر کرد.
امیر با یه فشار کیر کلفتش رو وارد کوس تنگ سحر کرد. کس زن جوانش عین یه دستکش تنگ تمام کیر امیر رو در آغوش گرفت. سحر نفس عمیقی کشید و گفت، واااااای مامان جون. چقدر کلفته. پری در حالی که پیشونی دخترش رو میبوسید خندید و گفت، خوب میدونم دختر گلم.

امیر به آرومی شروع به تلمبه زدن کرد. در حالی که باسن پشمالوش بین رانهای سفید و لاغر سحر بالا و پایین میشد روی زنش خم شد و در حالی که یه پستان سحر رو توی مشت گرفته بود و تلمبه میزد شروع به خوردن لبها و زبون سحر کرد.
سحر زیرش از لذت و کمی هم درد ناله می‌کرد.
بکن عزیزم. بکن. کس خودته. کسم مال شوهر عزیزمه. هر قدر دوست داری محکم بکوب توش. مال خودته قربونت برم.
امیر حرکاتش رو تندتر کرد و با ضربات محکمتری کس سحر رو میگایید. بعد از چند دقیقه که به همین حال سفت تلمبه زد کمی سرعتش رو کم کرد و از روی سحر بلند شد.
دو طرف پهلوهای زنش رو گرفت و اون رو به سمت خودش کشید. پری در حالی که شانه های سحر رو گرفته بود گفت، پاهات رو دور کمر امیر حلقه کن دخترم. سحر همین کار رو کرد.
امیر در حالی که مجدد شروع به تلمبه زدن در کس سحر کرد صورت مادر زنش رو بین دستهاش گرفت و شروع به خوردن لبهای پری خانم کرد. بعد با یک دستش شروع به مالیدن سینه های بزرگ پری کرد.
پستونهای بزرگ و جا افتاده پری خانم تنوع خوبی بود. حسابی دست پر کن بودند و حاج امیر از مالیدنشون با دستهای بزرگش هیچ وقت سیر نمیشد.

صدای ناله های سحر زیر کیر کلفت شوهرش حسابی بلند شده بود. امیر از پری جدا شد و دو طرف پهلوهای سحر رو گرفت و تمرکزش رو گذاشت روی گاییدن زنش. پری هم از بالا دستش رو آورد و با انگشتهاش شروع کرد به مالیدن چوچول دخترش.
سحر از خود بیخود شده بود. سرش رو به دو طرف تکون میداد و با تلمبه های امیر تقریبا جیغ میکشید.
وای امیر. امیر. امیررررر. بکن. بکنم. بکن کس منووووو.
آره. آرررره. آررررررره. بکوب توش لامصب. بکوب. بکووووووب. آرررررررررررره…
سحر با جیغ بلندی در حالی که ناخنهاش رو به بازوی امیر فرو کرده بود ارضا شد‌. در حالی که نفس نفس میزد گفت، قربون شوهر جونم بشم که انقدر خوب منو میگاد.

امیر در حالی که میخندید سحر رو بوسید و کیرش رو به آرومی از کس خیس زنش کشید بیرون و در حالی که عرق پیشونیش رو پاک میکرد گفت، حالا نوبت شماست پری جون.
پری داشت کنار دخترش دراز میکشید که کس بده که امیر گفت، نه نه نه! مگه یادت رفته پری جون، امشب هوس اون کون سکسی رو کردم. همون کون که امشب جلوی سالن چشم همه مردها دنبالش بود.
پری در حالی که می خندید گفت، امان از دست تو امیر جان و برگشت تا چهار دست و پا بشه. بعد گفت. نمیدونم چرا همه شما مردها دنبال کون هستید. آخه کس به اون نرمی و لطیفی چشه که همتون میخواین کیر کلفتتون رو فرو کنید به کون تنگ ما زنهای بیچاره و غش غش خندید.
امیر گفت هر کدوم مزه خودش رو داره پری جون. توی فکرش گفت، تازه یه مزه دیگه هم داریم که کون پسر هست. این رو بلند نگفت.

پری خانم چهار دست و پا شده بود. سحر هم که تازه حالش از ارگاسمی که شده بود جا اومده بود روی آرنج نیم خیز داشت مادرش رو نگاه میکرد. پری به شوخی به سحر گفت، میبینی من باید جور شما رو امشب بکشم و دو تایی خندیدن.

حاج امیر با تسلط روی زانو پشت سر مادر زنش قرار گرفت. با یک دست بند نازک شورت پری رو از روی سوراخ کونش کنار زد و با دست دیگه تیوب لوبریکانت رو فشار داد و داخل سوراخ کون پری ریخت.
پری خانم آنقدری کون داده بود که مثل دخترهای جوون نیاز به انگشت کردن نداشت. اول سوراخ که پر لوبریکانت شد امیر هم کلاهک کیرش رو گذاشت درش و آماده شد.
از فکر کردن کون تنگ پری با اون لمبرهای پر هیجان جدیدی اومد سراغش و کیرش عین تیرآهن سفت شد.
با فشار شروع کرد به فرو کردن کیرش توی کون مادر زنش.
وای وای وااای امیر جان یه کم آرومتر. چقدر امشب آتیشت تنده عزیزم.
یه کم تحمل کن پری جون. الان میره تو.

با فشار محکم دیگه ای همه کیر امیر داخل کون بزرگ و تنگ پری فرو رفت. امیر یه مدت کیرش رو بی حرکت نگه داشت و گفت. واااای چقدر داغ و خوبه. آدم حال میاد. بعد شروع کرد به آرومی جلو و عقب کردن.
پری خانم هم در حالی که صورتش روی بالشت بود گفت. بکن عزیزم. مال خودته. کون من مال خودته. قربون پسرم بشم که انقدر کون تنگ دوست داره. کون منو بگا عزیزم.

امیر لمبرهای پری رو توی مشت گرفت و تلمبه هاش رو تندتر کرد. در همین حال به سحر اشاره کرد. سحر هم اومد و از پشت شوهرش رو در بغل گرفت و شروع کرد به نوازش سینه ها و مالیدن نوک سینه های امیر.
امیر گفت، میبینی عزیزم. دارم کون مادرت میذارم. دارم کون تنگش رو میگام.
سحر گفت. آره عزیزم. بکن. مال خودته. کس و کون من و مادرم متعلق به خودته. هر وقت خواستی هر کدوم رو میلت بود در اختیار شماست آقا.
امیر سرعتش رو بیشتر کرد. با ضربه های محکم تری توی کون پری می‌کوبید. لمبرهای پر و خوش فرم پری با هر ضربه مثل ژله میلرزیدن. با هر ضربه امیر ناله بلندتری از لذت می‌کرد. سحر که میدونست نزدیک اومدن شوهرش هست در حالی که از پشت بغلش کرده بود یک دستش رو پایین آورد و شروع به مالیدن تخمهای امیر کرد.
امیر دیگه نتونست این حرکت رو طاقت بیاره و بعد چند ضربه محکم کیرش رو تا ته توی کون پری کرد و نگه داشت. آبش با فشار خالی شد و با هر نبض کون پری رو پر تر می‌کرد تا جایی که از گوشه سوراخش شروع به سرازیر شدن روی رونش کرد.
امیر در حالی که نفس نفس میزد خم شد و پشت پری خانم رو بوسید و گفت، قربون کون تنگ مادر زنم بشم که هیچ وقت تکراری نمیشه. بعد کیرش رو که نیمه شق شده بود کشید بیرون.
ناخواسته بادی از پری خانم خارج شد و آب امیر از سوراخش بیرون زد و روی رونش به پایین راه افتاد. سحر بی‌اختیار زد زیر خنده و گفت مامان گوزو. هر سه غش غش خندیدن و خسته از ارگاسم روی تخت ولو شدند و تا صبح در آغوش هم به خواب رفتند.

پایان…؟

نوشته: امیر رازی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • gayboys
      شخصیتی بنام فرزانه - 1   زن داداش بزرگم فرزانه بعد از فوت داداشم طبقه پایین خونشون یه آرایشگاه زد که دختر عموم مرضیه هم که بیوه بود و دختر خاله فرزانه میشد میرفت اونجا آرایشگاه خانواده عموم خیلی به این دختر سخت میگرفتن انگار گناه کرده که شوهرش مرده با اینکه 2 سال از فوت شوهرش می گذشت نمیذاشتن کسی بهش نزدیک بشه خب منم ازش خوشم اومده بود اما هیچ جوره فرصت آشنایی نداشتیم همه جا مامانش همراهش بود جز آرایشگاه که وقتی شلوغ میشد میرفت کمک فرزانه یه بار به فرزانه گفتم که داستان اینه و میخوام با مرضیه حرف بزنم گفت باشه به مرضیه میگم اگه خودش قبول کرد زنگت میزنم بیاید برید طبقه بالا با هم حرف بزنید اما قول بده فقطحرف بزنیدااااا باشه؟ گفتم چشم خیالت راحت منو که میشناسی گفت چون میشناسم گفتم خندیدم گفتم به خدا فقط صحبت می کنیم گفت باشه چند روز بعد زنگم زد گفت مرضیه قبول کرده فردا ساعت 4 عصر اینجا باش دیرتر نیا که مشتری میاد نمی خوام کسی بفهمه راس ساعت 4 رفتم خونشون مرضیه هم بود فرزانه برامون چای و شیرینی گذاشت و رفت پایین گفت مرضیه جان یه ساعت دیگه پایین منتظرتم و رفت پایین. مرضیه گفت کورش چرا من؟ این همه دختر؟ مامانت میاد یه دختر بیوه برات بگیره؟ گفتم بیوه کجا بود؟ کلا دو ماه زندگی کردید فکر نکنم اصلا فرصت نکرد کاری کنه که خندید با هم خیلی حرف نزدیم که یه ساعت شد و مرضیه گفت من این هفته کلا اینجام با فرزانه صحبت میکنم هر روز بیای یه ساعت حرف بزنیم از اون روز هر روز ساعت 4 تا 5 میرفتم و با مرضیه حرف میزدم که با اصرار من به فرزانه که یه ساعت چیه زود تمام میشه اجازه داد دو ساعت حرف بزنیم که دیگه حرفی برای گفتن نبود بوس و بغل بود بهش میگفتم بذار ببینم توی دو ماه چه دسته گلی به آب دادی به زور تونستم شلوار و شورتشو تا زانو بکشم پایین میگفت فرزانه بفهمه جرم میده گفتم نمی فهمه و براش کوسشو می خوردم گفت خیلی دوست دارم خوردنتو گفتم پس صدات در نیاد نشوندمش روی مبل و شلوار و شورتشو از پاش درآوردم و پاشو باز کردم و شروع کردم خوردن کوسش می گفت انگشتتو بکن توش بالای کوسشو مک میزدم و با انگشتم توی کوسش می کردم خدایش تنگ بود حتی واسه انگشتم گفتم چند بار کردت؟ گفت دو هفته هر شب بعدش پریود شدم و بعدش دوباره هرشب به جز پریودیام هر شب میکردم گفتم بازم خوب تنگ مونده گفت دو سال ازش میگذره گفتم واسه همین تو رو انتخاب کردم چون میدونستم تنگی از کون که نکردت؟ گفت نه اصلا وقت نکرد گفتم این ماله خودمه خودم افتتاحش میکنم مرضیه که ارضا میشد وقت تمام بود و میرفت که کم کم صدای فرزانه دراومد که بسه اگر می خوای برو بگیرش خونه من جای این کارها نیست و صد تا چرت و پرت دیگه منم رفتم به مامانم گفتم که مخالفت کرد گفت چرا مرضیه؟ مگر دختر خالت فهیمه چشه؟ گفتم من مرضیه رو می خوام فهمیه رو نمی خوام خلاصه دعوامون شد گفت من از خانواده بابات الدنگت دختر نمی گیرم اونم مرضیه با اون مامان خشکه مقدسش اون وقت توی عروسیت به جای شیرینی باید خرما بدی خدایشم راست می گفت اما من واقعا مرضیه دوست داشتم و اون اصلا خشکه مقدس نبود از فرزانه هم برای قانع کردن مامانم کمک گرفتم اما اونم نتونست کاری کنه فرزانه گفت فراموشش کن گفتم نمی تونم من فقط مرضیه می خوام گفت نه بابا؟ کورش عاشق شده اونم دختر عمو بیوه اش چند روزی گذشت و بحث و دعواها ادامه داشت که فرزانه گفت فردا 5 شنبه است ساعت 8 شب بیا با هم حرف بزنیم تا بهت بگم چیکار کنی. 8 شب رفتم فکر کردم مرضیه هم هست اما فقط فرزانه بود گفتم مرضیه کجاست؟ گفت خونشون گفتم پس با کی حرف بزنیم؟ گفت ما دو تا با هم. نشسته بودم روی مبل که دیدم از اتاق اومد بیرون یه تور سفید یه سره که مثله سارافان بود تنش بود که کل بدنش مشخص بود اومد نشست کنارم و گفت من فقط شبای جمعه می خوام که ماله من باشی اگه قبول کنی می تونی هر روز مرضیه رو بیاری اینجا با هم حرررررف بزنید دست زدم به سینه هاش گفت پس قبول کردی گفت اینو پوشیدم چون باید پارش کنی تا به زیرش دست پیدا کنی منم مثله وحشیا کلا پارش کردم و افتادم به جون کوسش گفت پس بلدی باید کجا رو بخوری مثله مرضیه هم براش مک میزدم هم انگشت می کردم توی کوسش کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدن گفت آخ جون دقیقا مثله کامران میکنی دوست دارم کامران صدات کنم بکن کامران جونم بکن کوسمو منم توی کوسش تلمبه میزدم هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز توی کوس بیوه داداشم تلمبه بزنم اما واقعیت بود و داشتم میزدم می گفت این دسته بیل توی کوس مرضیه هم کردی؟ گفتم نه گفت آخ جون پس من اولین نفرم دوست داشتم اینو گفت تندتر بزن تا با هم ارضا بشیم و توی بغل هم ارضا شدیم و ریختم توی کوسش گفت آخ جوووون آب یه مرررد بهم گفت مرضیه بکن آبتو بریز توش تا حامله بشه بعدش دیگران مجبورن باهاتون کنار بیان… ادامه داره… نوشته: کورش
    • gayboys
      شانس واقعا گاهی در خونمون میزنه اما ما....   داداش بزرگم ناصر و زنش ندا دو سالی بود ازدواج کرده بودن که ناصر یه پراید خرید و ندا اصرار زیاد کرد که برن شمال خلاصه رفتن اینطور که میگن گویا ندا پیاده میشه خرید کنه یه کامیون از روی پراید ناصر رد میشه و ماشین له میشه و ناصر فوت میکنه ندا هم که این صحنه میبینه شوکه میشه و نمیتونه صحبت کنه بعد از مراسم فوت ناصر ندا چون فقط یه داداش داشت که ساکن همدان بود و زنش هم با ندا رابطه خوبی نداشت به اصرار مامانم ندا موند خونه ما چون هنوز نمی تونست حرف بزنه. ندا هیکل خوبی داشت سفیدم بود لباس مشکی هم پوشیده بود خیلی خوشگل تر شده بود منم به بهانه کمک کردن خودمو بهش گهگاهی میمالیدم که اون چیزی نمی گفت کم کم بهم وابسته شده بودیم تنها میشدیم بغلش میکردم بهش میگفتم ناصر نیست من هستم خودم همه جوره هواتو دارم ندا جووونم کم کم تونست حرف بزنه و برای حرف زدنش جشن 3 نفره (من و ندا و مامانم) گرفتیم. تازه وقتی شروع کرد حرف زدن بیشتر عاشقش شدم میگفت تو معبود منی من بندتم محسن جانم تو بت منی میپرستمت محسن جانم ازش خیلی لب می گرفتم تا جایی تنها میشدیم توی بغل هم بودیم با کلی بوس لب مامانم که اوضاع دید گفت اینجور نمیشه محسن باید ندا رو عقدش کنی دیگه شورشو درآوردید گفتم نمیشه خودت صیغه بخونی چند روز دیگه بریم عقد کنیم؟ به ندا گفت ندا هم قبول کرد صیغه خوند و منو ندا رفتیم توی اتاق که امشب با هم بخوابیم گفتم امشب دیگه به آرزوت میرسی کیرم توی کوست میره گفت این که آرزوی تو بود گفتم آرزوی تو نبود؟ گفت واقعیتشو بخوای چرا بوده و هست و خواهد بود بچه پر رو انداختمش روی تخت و ازش لب می گرفتم و دستم لای پاش بود و کوسشو میمالیدم بهش می گفتم چه احساسی داری وقت کوس دادنت رسیده؟ گفت همون حسی که تو وقت کوس کردنت رسیده گفتم بهترین حس دنیاست کردن زنی که آخرش به خودم رسید گفت منم بهترین حس دنیاست به پسری رسیدم که همیشه دوست داشتم ماله اون باشم کیرمو گذاشتم توی دهنش خیلی وقت بود دوست داشتم این صحنه رو ببینم که زن داداش خوشگلم کیرم توی دهنشه واسه همین کیرمو تا ته کردم توی دهنش و به صورتش نگاه میکردم خیلی دوست داشتم این صحنه رو کیرمو درآوردم از دهنش و گذاشتم وسط پیشونیش صورتش زیر کیرم بود یه صورت خوشگل زیر یه کیر سیاه و کلفت خودش کیرمو گرفت سرشو لیس میزد میگفت کیرت مثله کیر ناصر کلفته من سر کیر گوشتی دوتاتون خیلی دوست دارم و مثله آبنبات لیسش میزد گفت محسن بهم رحم نکن بکنش توی کوسم باید جیغمو در بیاری منم کردمش تا ته توی کوسش که چقدر داغ بود اما خیلی تنگ نبود خیلی گشادم نبود داد میزد تلمبه بزن تلمبه بزن منم شروع کردم تند تند تلمبه زدن مثله مار به خودش می پیچید به سینه هاش چنگ میزد از من لب می گرفت منم مثله ندیده ها فقط تلمبه میزدم حتی نمی تونسنم حرف بزنم تا اینکه آبم اومد و ریختم توی کوسش گفت چرا گذاشتی آبت بیاد؟ هنوز زود بود میگفت هنوز باید کوسمو بگایی کیرتو بذار لای پسونام کیر کوچولو شدمو به پسوناش میمالید میگفت نرمه؟ دوست داری؟ کیرتو خیلی دوست دارم خیلی داشت حال میداد اما آبت زود اومد اشکال نداره بمالش به پسونام تا راست بشه کم کم کیرم لای پسونای ندا راست شد و التماس می کرد بکنم توی کوسش که دوباره شروع کردم توی کوسش تلمبه زدن که داد زد تندتر تندتر و بعدش ارضا شد و پاهاشو دورم سفت فشار داد که تلمبه نزنم منم نزدم گفت صبر کن فدات بشم صبر کن بعدش گفت بکن توی کونم محسن جان کردم توی کونش خیلی تنگ بود گفت فقط دو بار به ناصر کون داده الانم چون ارضام کردی دوست دارم بهت کون بدم راستم میگفت کیرمو چپوندم توی کونش دردش اومد و میگفت آروم آروم محسن جان کون گنده ای داشت و کردن داخلش خیلی تصویر زیبایی بود و اینکه سوراخ کونش قرمز بود و دور کیرمو یه جوری گرفته بود گفتم دیگه نمی تونم درش بیارم که یکم که عقب جلو کردم دیدم نه همه چیز اوکیه و شروع کردم تلمبه زدم گفتم کونت از کوست تنگ تره خیلی حال میده گفت کوسم حال نداد بهت؟ گفتم چرا اما کونت بیشتر حال میده و شروع کردم تند تند تلمبه زدن خیلی حال میداد اما ندا درد داشت و جیغ میزد واقعا لذت زیادی داشت وقتی کیرمو تا ته توی کونش فرو می کردم و سوراخ کونش دور کیرمو سفت گرفته بود و دوباره تند تند تلمبه زدم تا آبم اومد و ریختم توی کونش. اون شب توی بغل هم خوابیدیم و صبح با خوشحالی و انرژی زیادی رفتم سرکار شب که رفتم خونه ندا یه دامن و تاپ پوشیده بود که جلوش زانو زدم و سرمو بردم لای پاش و کوسشو براش می خوردم که مامانم گفت ندا اینو جمعش کن برید توی اتاق از اون روز 3 شب متوالی با ندا از کوس و کون سکس کردم مامانمم میگفت بیا بریم عقدش کن اما منو ندا سرگرم سکس و لذت هاش بودیم و اصلا برامون مهم نبود تا اینکه ندا حامله شد مامانم گفت دیگه برو عقدش کن که به بهانه ماموریت کاری شبها خونه نرفتم راستش نمی خواستم عقدش کنم من چه گناهی کرده بودم که باید بیوه داداشمو بگیرم؟ منم دوست داشتم یه دختر باکره بگیرم و خودم پردشو بزنم و صفر کیلومتر ماله خودم باشه نه ندا که همه چیزش ناصر استفاده کرده بود اینها رو به مامانمم گفتم گفت حالا یادت افتاده؟ حالا که زدی حاملش کردی؟ گفتم خب بگیم بچه ماله ناصره گفت من نمی تونم من یه مادرم نمی تونم بچه ای که ماله توعه بگم ماله ناصره ناصر اصلا بچه دار نمیشد می خواستن برن درمان کنن که اون اتفاق افتاد گفتم خب بره سقط کنه گفت ندا عاشق بچه است حالا بچه دار شده انقدر ذوق داره بعدشم محسن کدوم دختری توی فامیل به خوشگلی نداست؟ میدونم که با هم خوابیدنتون هم خیلی بهت حال داده دیگه چه مرگته پسر؟ مهم اینه که یه زن دوست داره اون یه تیکه پرده به چه دردت می خوره؟ محسن اگه ندا ول کنی خیلی پشیمون میشیااااا؟ دیگه مثلش نیستاااااا؟ تو بیا با ندا زندگی کن فقط یه سال اگه دوست نداشتی خودم برات زن می گیرم اما هیچکس مثله ندا نمیشه اصلا من خواستم بمونه که تو بگیریش مادر دختر به این خوبی قشنگی گفتم باشه امشب میام خونه. از اون شب که رفتم خونه وقتی به خودم اومدم دیدم 4 سال گذشته با ندا ازدواج کردم و پسرم پرهام به دنیا اومده و ندا بچه دوم حاملست که دختر شد و اسمشو گذاشتیم پریماه مامانم راست میگفت ندا واقعا یه زن محشره و منم خیلی دوست داره منم روز به روز بیشتر عاشقش شدم. خوشحالم که به حرف مامانم گوش دادم و واقعا خوشبختم. نوشته: محسن
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      فیلم سکس داگی ایستاده زیر دوش با دوست دختر تتو دار (قسمت قبل) . تایم: 01:45 - حجم: 22 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • migmig
      فیلم ساک زدن حرفه ای خانمی . تایم: 0:26 - حجم: 5 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18