رفتن به مطلب

داستان سکس گی دوران جوانی


kale kiri

ارسال‌های توصیه شده


طعم کیر زیر زبونم مونده
 

زیاد وقتتونو نمیگیرم، اسمم حمید هستش و الان که این خاطرات رو مینویسم نزدیک 30 سالگی هستم. نمیدونم چرا اخیرا سوراخم هوای کیر کرده یاد کون دادنام توی نوجوانی افتادم گفتم تجدید خاطره ای بکنم و برای شما اینجا بنویسم شاید لذت بردید. از بچگیم خاطرات زیادی در یادم نیست بجز چند تصویر کوتاه که تو محله قدیم کودکی بودیم یادمه پسر بزرگ همسایه که اون زمان فکر میکنم 17/18 سالش بود منو میبرد به خونشون و باهام ور میرفت نمیدونم دقیقا چند سالم بود ولی مطمئنم مدرسه نمی رفتم شاید 6 سالم بود که منو میبرد خونشون. از چیزایی که یادمه درد اولین باری که سعی کرد کیرشو توی کونم فرو بکنه وقتی روم دراز کشیده بود قشنگ یادمه رو به روی صورتم فرش خونشون بود و سولاخم داشت درد میگرفت یا چند باری به هوای قایم باشک منو برد زیر پتو و بهم لاپایی زد.
همین کار های کوچیکی که اون حرامزاده کرد جرقه ای شد برای این که کونی بشم. دقت کنید نمیگم گی چون اصلا تو فاز دوست پسر داشتن و احساسات دخترونه نیستم صرفا کون دادنو دوست دارم به قول خودمون اوب دارم. خلاصه سرتونو درد نیارم چند سالی خودم پیش قدم کون کونک بازی و انگولک کردن بچه های فامیل میشدم و یکی دو نفر رو یه مدتی هم فاز خودم کردم ولی زیاد اهلش نبودن نه مال کون دادن بودن نه خوششون میومد کون من بذارن. گذشت و رسیدم به سن 15/16 سالگیم، محلمون عوض شد و یه خونه ویلایی خریدیم و همونجا چندین سال موندیم.
تو اون محل یه همسایه داشتیم دوتا برادر بودن و یک مادر مطلقه، برادر کوچیکه (سعید) که هم سن من بود، برادر بزرگتر اون موقع سربازی بود و مادرشونم توی یک شرکت کارگر بود برای همین یه مدتی همیشه خونشون صبح تا ظهر پاتوق ما بود. ما یعنی اکیپ دو سه نفری دوستام که شامل من و سعید و علیرضا و محمد میشد.
اوایل که هنوز تو محل جا نیوفتاده بودیم پام به خونه سعید باز نشده بود خبر نداشتم که اینا هم آره…! بازی همیشگیمون در کنار گل کوچیک و غیره قایم باشک بود غروبا تا ساعت 10 11 شب با بچها تو کوچه قایم باشک بازی میکردیم و انصافا لذت بخش ترین دوران نوجوانیم همون زمان بود. اولین صحنه ای که از کون کونک بازی این لاشیا دیدم و متوجه شدم اینا هم اهل دل هستن توی همین قایم باشک بازی هایی که میکردم اتفاق افتاد. خاطرمه یک روز نزدیکای غروب بود توی داشتیم بازی میکردیم من و سعید و علیرضا رفتیم توی یک زمین خالی بین دو تا خونه به اصطلاح بهش میگفتیم خرابه قایم شدیم پشت یک تپه خاکی که چند سالی بود اونجا مونده بود. علیرضا داشت از بالا مثلا دیده‌بانی میداد سعیدم پشتش ایستاده بود منم نظاره‌گر این صحنه بودم که یهو سعید شلوار علیرضا رو تا نصف لپ کونش کشید پایین و با انگشت شصتش شروع کرد به ماساژ دادن سوراخ کون علیرضا. آقایی که شما باشی من با دیدن این صحنه آب تو دهنم جمع شد کیرم تا آخرین جایی که میتونست راست شد. از سعید بخوام بگم یک پسر به نسبت قد بلند تر و تو پر تر از همسن های خودش، صورت واقعا جذاب که به مادرش رفته بود و کلا از همه توی محل پر زور تر بود و به قولی آلفای اکیپ بود.
برگردیم سر صحنه، سعید داشت سولاخ علیرضا رو انگشت میکرد و منم داشتم با حشر تمام به این صحنه نگاه میکردم که سعید برگشت با من چشم تو چشم شد انگار که یک کار عادی داره میکنه گفت الان علیرضا داره 50 درصد لذت میبره. میخواین بدونین واکنش من چی بود؟ هیچی همینطوری زل زده بودم به صحنه و داشتم از حشر و هیجان و خجالت سرخ میشدم و خایه کرده بودم از این که چرا علیرضا دست سعید و پس نمیزنه. که صحنه با اومدن گرگ بازی خراب شد و اون دوتا یهو دوییدن که سک سک کنن منم به طبع اونا شروع کردم به دویدن ولی تمام مدتی که داشتم میدویدم فکر و ذکرم صحنه ای بود که دیده بودم.
بعد از اون اتفاق دیگه پای من خونه سعید باز شد با علیرضا و محمد میرفتیم خونه سعید یک مشما پر از دی وی دی های فیلم صحنه دار رو خالی میکرد کف اتاقش و توی لپ تاپش برامون پخش میکرد. اون زمان توی اون محله سطح پایین ما اصلا نمیدونستیم لپ تاپ چی هست اونا هم ماهواره داشتن هم اینترنت! الان که کلی از اون زمان گذشته تازه میفهمم چطور سعید انقد از بچه های همسن خودش میفهمید، همیشه تو اینترنت سرک میکشید و فیلم میدید.
سرتون رو درد نیارم دیگه کارمون شده بود رفتن خونه سعید و فیلم صحنه دار دیدن و توی ماهواره به اصطلاح سوپر دیدن و جق زدن. چیزی که همیشه اون زمان مثل سگ توی کفش بودم کیر بلند و کلفت سعید بود که به نسبت کیر های ما خیلی مردونه تر بود. جالب این که اون زمان تنها کسی که توی جمع آب کیرش میومد سعید بود و اون بود که مارو با قضیه باردار شدن زن و این کسشعر ها آشنا کرد.
مدتی از رفت و آمد من به خونه سعید می گذشت که فهمیدم این دیوثا هنوز آس خودشون رو رو نکردن اونم کون کونک بازی و ساک زدن برای همدیگه بود، ولی مثل اینکه هنوز به من اعتماد نداشتن جلوی روی من این کارارو نمیکردن به طرز خیلی مسخره ای منو مثلا گول میزدن بمونم توی هال، خودشون نوبتی میرفتن توی اتاق خواب سعید و اونجا کارشون رو میکردن ولی فقط جق زدناشون جلوی من بود نمیخواستن رو بکنن کون همدیگه میذارن.
یه مدت همین منوال می گذشت پاتوق جقمون شده بود خونه سعید اینا تا برادرش از خدمت ترخیص شد و دیگه کمتر میتونستیم بریم خونشون، اون زمان تازه ون های سبز رنگ تاکسی داشت وارد خط تاکسیرانی میشد و برادر سعید یکی از این ون های تاکسی خریده بود، یه مدت که از فاز نو بودن ماشین گذشت به سعید سوییچ ماشین رو میداد شبا با بچها اونجا رو پاتوق میکردیم، میرفتیم اونجا سعید گوشی لمسی یا لپ تاپش رو میاورد توی همین سایت کون باز داستان سکسی میخوندیم. اون روزا کارمون شده بود صبح تا ظهر بازی کردن و شبا جمع شدن تو ماشین داداش سعید و جق زدن. یه شب که طبق معمول داشتیم قایم باشک بازی میکردیم منو سعید رفتیم ته کوچه قایم شدیم که از قضا لامپ تیر برق هم سوخته بود و ته کوچه ظلمات بود، پشت ماشین یکی از همسایه ها قایم شده بودیم و من داشتم مثلا دیده بانی میدادم و الان که دارم فکرشو میکنم واقعا کرم از خودم بود که کونمو مثل جنده ها داده بودم عقب که سعید بهش توجه کنه، که خودمونیم اصلا پسر اسکلی نبود قشنگ منظورمو گرفت و بدون هیچ حرفی دستشو کرد تو شرتم…
وااای دستم روی صندوق عقب ماشین بود کونمو تا جایی که میشد داده بودم عقب و سعید داشت سوراخ کونمو با انگشتش میخاروند، فقط یه ابنه ای میدونه چه لذتی داره انگشت شدن. اونم وقتی که کونت عملا فابریکه و میخاره. سعید داشت با سوراخم بازی میکرد و من تو فضا بودم عملا که سکوت فضا با حرفی که سعید زد شکست:
-امشب میای تو ون؟
با حشر فراوان و صدای لرزون گفتم آره بعد شام میام
-زیر اندازم بیار
+باشه
سعید دستشو از شلوارم کشید بیرون و دیگه اشاره ای هم به این اتفاق نکرد و رفتیم برای ادامه بازی و سعید جلوی بچها اصلا رو نکرد که ته کوچه چیکار کردیم. بعدم رفتم خونه شام بخورم ولی در تمام این مدت تو عروس شدنم توسط سعید بودم.
شام خوردم نزدیکای آخر شب بود به ننه آقام گفتم میرم با بچها تو ون بشینم یه زیر انداز داشتم که شبا با بچه بیرون می نشستیم میبردمش انداختم زیر بغلم و رفتم در خونه سعید اینا، الان که فکرشو میکنم سولاخم از حشر آتیش میگیره از این که خودم زیر انداز برداشتم ببرم که روش دراز بکشم کون بدم.
پر حرفی نکنم زنگ زدم سعید اومد پایین سوییچ رو برداشت رفتیم توی ماشین نشسته بودیم روی صندلی کنار همدیگه و سعید گوشیشو دراورد طبق معمول پورن یا همون سوپر خودمونو بذاره، متاسفانه مثل خیلی از دوستان که حافظه تصویری دارن یادم نمیاد واقعا پورن چی بود فقط یادمه عین اسکلا ازش پرسیدم چرا بچها نیومدن؟ که گفت بچها نمیان.
جق زدن جمعی برامون یه چیز عادی بود ولی تا حالا به کیر همدیگه دست نزده بودیم به هرحال نمیدونم سر خجالت بود یا چی دوتایی داشتیم از روی شلوار کیرامونو میمالیدیم و فیلمو نگاه میکردیم. من سولاخم دل دل میزد آب دهنم هی ترشح میشد و حشر کل وجودمو گرفته بود داشتم کیرمو میمالیدم که سعید گفت بیا برا همدیگه جق بزنیم. کیر کلفتشو که هنوز بعد این همه سال تو کفشمو از شلوارش در اورد منم همین کارو کردم دستمو دور کیر قطورش حلقه کردم و بالا پایین میکردم.
تا حالا کیر به این کلفتی دستم نگرفته بودم خدای من گرماش سفتیش هر پسر نوجوونی رو کونی میکرد سعید با یه دست گوشی رو گرفته بود با دست دیگه کیر منو، کیر من به نسبت بچه های محل نه زیاد کوچیک بود نه زیاد بزرگ سایز معمولی بود ولی سعید که نسبت به ما هیکلی تر بود دستای بزرگ تری هم داشت کیرمو توی دستش غیب کرد، کیرم تو مشتش بود و داشت برام میمالید و انقدر تو حشر بودم که یادم رفته بود با کیر سعید بازی کنم فقط توی دستم گرفته بودمش.
تو همین صحنه بودیم که سعید دستشو از زیر تخمام رسوند به سوراخ کونم و من با یه آه ریز چراغ سبز کونمو به سعید دادم.
سعید گوشیشو داد دستم نگه دارم خودش با یه دست با سوراخم بازی میکرد با دست دیگه کیرمو میمالید و آروم آروم داشت مراحل اوبی کردنمو پیش میبرد و منم اختیارمو مثل یه دختره باکره که شب زفافش باشه دادم دستش، گفت بلد شو زیر انداز و پهن کن بی چون و چرا بلند شدم نا خوداگاه شلوارمو کشیدم بالا الان که بهش فکر میکنم میبینم چه تخمی داشتیم وسط کوچه تو ماشین میخواستیم سکس کنیم حالا درسته محل ما کلا خلوت بود ولی اگه یکی از همسایه ها هوس می کرد بیاد بیرون آبرومون رفته بود.
خلاصه زیرانداز و انداختم و بدون اینکه دستوری از سمت سعید صادر بشه خود جوش دراز کشیدم کف ون سعید رو زانو نشست پشتم و شلوارمو کشید پایین و منم انگار که اوبی فابریک شم صدام در نیومد.
سعید با صدای آهسته:
-کونتو باز کن
دستامو بردم پشت تا جایی که میتونستم کونمو باز کردم و سوراخمو انداختم بیرون تا اون موقع زیاد کون کونک بازی کرده بودم ولی تا حالا کیر توی کونم نرفته بود اون بچه سال هایی که باهاشون کون کونک بازی میکردم فقط سر کیرشونو میذاشتن روی سولاخ ولی داخل نمیکردن و اون اولین تجربه کون دادنم به معنی واقعی بود.
سعید دوتا تف بزرگ انداخت رو سوراخم…الان که بهش فکر میکنم نفسم بند میاد یهو یه سرمای باحالی از سوراخ کونت به کل بدنت ارسال میشه…
-ول کن کونتو
با دستش لپای کونمو گرفت و دو لپ کونمو به همدیگه میمالید که قشنگ چاک کونم خیس بشه. صدای ملچ ملوچ لپ کونم و نفس نفس زدن های از رو حشر سعید فضای ماشینو پر کرده بود.
یه دستشو گذاشت زمین با دست دیگش کیرشو گرفت تنظیم کرد روی سوراخ کونم…وای حس گرمی کیرش لای کونم بعد از این همه سال هنوز از زیر زبونم نرفته سر کیرشو گذاشت رو سوراخم و شروع کرد به آروم فشار آوردن و عقب جلو کردن
-شل کن درد نداره
سعی میکردم سوراخمو شل کنم ولی ناخوداگاه هی سفت میشد. سعید هی کیرشو درمیاورد تف مینداخت لای کون و دوباره سر کیرشو میذاشت رو سولاخ و آروم فشار میداد تا اینجا هنوز دردی بهم وارد نشده بود ولی فشار و سنگینی وزن سعید یکم داشت اذیت میکرد و کیر خودم زیر بدنم روی زبری زیر انداز کشیده میشد کمی درد میگرفت.
تو همین موضعیت بودیم که سعید تصمیم گرفت پردمو بزنه سر کیرشو گذاشت رو سولاخم و شروع کرد آروم وزنشو انداختن روم…
چشمتون روز بد نبینه درد؟ کاش فقط درد بود! عملا به گوه خوردن افتاده بودم کون فابریکم داشت آروم آروم باز میشد و دردش داشت نفسمو میگرفت سعید مادر جنده که بلد بود چطوری کون بکنه هی کیرشو در میاورد تفای لای کونمو با سر کیرش هدایت می کرد به سوراخ و دوباره سعی میکرد فرو کنه تو و منم هم به خاطر اینکه صدامون بیرون نره هم مصمم شده بودم کون بدم هیچ اعتراضی نمی کردم و صدام در نمیومد به خودم اومدم دیدم سعید کاملا رومه و اینقدر کیرش رفته توی عمق کون که سر کیرم یه سوزشی حس میکردم. سعید کاملا روم دراز کشیده بود و وزنش روم بود تمام قامت کیر کلفتش بی حرکت داخل من بود.
نفس های سعید روی گردنم بود و من چشمامو از خجالت بسته بودم و هیچ مکالمه ای بینمون رد و بدل نمیشد. تو همون حالت که کیرش کاملا توم بود شروع کرد به بیشتر فشار آوردن به عمق کونم شاید با این کار میخواست بیشتر جا باز کنه ولی هرچی که بود همین کارش باعث شد رودهام تا جایی باز بشه که دراز ترین کیر ها رو توی خودم جا بدم.
دیگه داشتم به این وضعیت و دردش عادت میکردم که اقدام به درآوردن کیرش کرد و اونجا دوباره فهمیدم چه گوهی دارم میخورم وقتی داشت کیرشو می اورد بیرون ناخودآگاه سوراخم حالت ریدن گرفته بود و خودمم فشار میدادم سمت بیرون همین که کیرش کامل از سولاخم در اومد یه گوز کوچیک دادم تا اون لحظه هیچ صدایی ازمون در نیومده بود که من گوزیدم و سعید پشت بندش یه خنده پیروزمندانه زد و با صدای آروم یه جوووون کش داری گفت ولی من کماکان لال بودم. دستشو گذاشت روی کونم شروع کرد با انگشت شصتش سوراخمو انگشت کردن و من دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم شروع کردم نفس نفس زدن که سعید طوری که صداش بیرون نره گفت:
-الان داری 50 درصد لذت می بری، میخوای بکنمش 100 درصد؟
که قطعا من جوابی جز سکوت نداشتم
-میخوای لذتتو 100 درصد کنم؟؟
+آره
-کونی خودم میشی، باز کن کونتو
بدون هیچ حرفی اطاعت کردم دستامو بردم پشت،حس وقتی رو داشتم که تازه ریدم، کونمو تا جایی که میشد باز کردم سعید یه تف دیگه انداخت رو سوراخم و کیرشو گذاشت رو سوراخ و آروم باهاش سوراخمو ماساژ میداد، آروم آروم دوباره سر کیرشو فرو کرد تو این بارم درد داشت ولی خارش دوباره پر شدن سوراخم به دردش می ارزید.
کیرو فرو کرد تو وزنشو انداخت روم و کم کم شروع کرد به تلمبه زدن و اونجا تازه وقتی بود که من فهمیدم لذت واقعی زندگی یعنی چی… هیچکس تا کون نده و واقعا اوب نداشته باشه نمیتونه درک بکنه چه لذتی داره یه کیر کلفت و مردونه توی کونش عقب جلو میشه چه حسی داره تازه وقتی وزن هیکلشم روت باشه…
سعید داشت آروم توم تلمبه میزد و من دیگه به کیر عادت کرده بودم و رو ابرا بودم که سعید شروع کرد به دم گوشم نجوا کردن:
-ازین به بعد هر وقت بهت گفتم بیا خونمون بهت حال بدم اینجا خوب نمیشه، بعد مدرسه بیا خونمون به مامانت بگو باهم دیگه درس میخونیم.
+آه باشه
همین حین بود که سعید آبشو با نفس نفس زدن تو عمق سوراخ کونم خالی کرد و بدنمو پر آب کیرش کرد و وزنشو تا یکی دو دقیقه کامل روم انداخت ولی من همچنان ارضا نشده بودم جالب این که وقتی کون میدادم کیرم کوچیک میشد و از حالت نعوظ کامل یکم کمتر میشد هنوزم که هنوزه وقتی چیزی تو کونم میره کیرم همینطوری میخوابه مثل اینکه وقتی کون میدم کیرم بلا استفاده میشه. از روم بلند شد گفت بسه دیگه بریم شک نکنن، منم شلوارمو کشیدم بالا بدون اینکه آبم اومده باشه زیر انداز و جمع کردم و رفتم خونه و برای اینکه کسی شک نکنه اول رفتم توی اتاقم و درو بستم و دراز کشیدم کف اتاق، عذاب وجدان خجالت پشیمونی تمام وجودمو پر کرده بود ولی یهو یادم افتاد یه چیز دیگه هم توم پر شده اونم آب کیر سعیده، دمر شدم دستمو کردم توی شرتم انگشت فاکمو گذاشتم روی سوراخش و متوجه گشادی سوراخش شدم، حس ریدن و خارش کون داشتم با انگشتم شروع کردم به خاراندن و انگشت کردن سولاخم که گفتم اینطوری نمیشه من باید جق بزنم.
رفتم توی دستشویی همین که نشستم روی کاسه توالت و ناخودآگاه گوز دادم کیرمو با دست گرفتم شروع کردم به جق زدن و با دست دیگم خودمو انگشت کردن، خب چند دقیقه قبلش زیر کیر کلفت بودم انگشتم راحت تو کونم عقب جلو میشد. آبکیر سعید کم کم داشت از کونم میریخت بیرون و سوراخش همینطوریش لیز بود، یه انگشت، دو انگشت، سه انگشت کردم توی سوراخش و با چشمای بسته داشتم به کونی که داده بودم فکر میکردم که آبم اومد سریع جم و جور کردم دست و کونمو شستم اومدم بیرون.
اون شب گذشت و دو سه سالی به سعید کون دادم جالب اینکه هیچوقت سعید به بچها نگفت کونیشم شایدم جلوی من نگفت و بچها به روم نیاوردن ولی میدونستم علیرضا و محمدم به سعید کون میدن حتی یک بار صحنه ساک زدن محمد واسه سعید و اتفاقی توی همین قایم باشک بازیا دیدم ولی هیچوقت به روی همدیگه نیاوردیم. خلاصه سعید بکن محل ما بود و اکثر بچها بهش کون میدادن ولی چون خونشون یکی دوتا خونه با ما فاصله داشت و مادرش با مادرم رفت و آمد داشتن من کونی فابش بودم.
بازم اگه مایل بودین خاطره از کون دادنام تعریف میکنم امیدوارم لذت برده باشید.

نوشته: کوروش

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • gayboys
      شخصیتی بنام فرزانه - 1   زن داداش بزرگم فرزانه بعد از فوت داداشم طبقه پایین خونشون یه آرایشگاه زد که دختر عموم مرضیه هم که بیوه بود و دختر خاله فرزانه میشد میرفت اونجا آرایشگاه خانواده عموم خیلی به این دختر سخت میگرفتن انگار گناه کرده که شوهرش مرده با اینکه 2 سال از فوت شوهرش می گذشت نمیذاشتن کسی بهش نزدیک بشه خب منم ازش خوشم اومده بود اما هیچ جوره فرصت آشنایی نداشتیم همه جا مامانش همراهش بود جز آرایشگاه که وقتی شلوغ میشد میرفت کمک فرزانه یه بار به فرزانه گفتم که داستان اینه و میخوام با مرضیه حرف بزنم گفت باشه به مرضیه میگم اگه خودش قبول کرد زنگت میزنم بیاید برید طبقه بالا با هم حرف بزنید اما قول بده فقطحرف بزنیدااااا باشه؟ گفتم چشم خیالت راحت منو که میشناسی گفت چون میشناسم گفتم خندیدم گفتم به خدا فقط صحبت می کنیم گفت باشه چند روز بعد زنگم زد گفت مرضیه قبول کرده فردا ساعت 4 عصر اینجا باش دیرتر نیا که مشتری میاد نمی خوام کسی بفهمه راس ساعت 4 رفتم خونشون مرضیه هم بود فرزانه برامون چای و شیرینی گذاشت و رفت پایین گفت مرضیه جان یه ساعت دیگه پایین منتظرتم و رفت پایین. مرضیه گفت کورش چرا من؟ این همه دختر؟ مامانت میاد یه دختر بیوه برات بگیره؟ گفتم بیوه کجا بود؟ کلا دو ماه زندگی کردید فکر نکنم اصلا فرصت نکرد کاری کنه که خندید با هم خیلی حرف نزدیم که یه ساعت شد و مرضیه گفت من این هفته کلا اینجام با فرزانه صحبت میکنم هر روز بیای یه ساعت حرف بزنیم از اون روز هر روز ساعت 4 تا 5 میرفتم و با مرضیه حرف میزدم که با اصرار من به فرزانه که یه ساعت چیه زود تمام میشه اجازه داد دو ساعت حرف بزنیم که دیگه حرفی برای گفتن نبود بوس و بغل بود بهش میگفتم بذار ببینم توی دو ماه چه دسته گلی به آب دادی به زور تونستم شلوار و شورتشو تا زانو بکشم پایین میگفت فرزانه بفهمه جرم میده گفتم نمی فهمه و براش کوسشو می خوردم گفت خیلی دوست دارم خوردنتو گفتم پس صدات در نیاد نشوندمش روی مبل و شلوار و شورتشو از پاش درآوردم و پاشو باز کردم و شروع کردم خوردن کوسش می گفت انگشتتو بکن توش بالای کوسشو مک میزدم و با انگشتم توی کوسش می کردم خدایش تنگ بود حتی واسه انگشتم گفتم چند بار کردت؟ گفت دو هفته هر شب بعدش پریود شدم و بعدش دوباره هرشب به جز پریودیام هر شب میکردم گفتم بازم خوب تنگ مونده گفت دو سال ازش میگذره گفتم واسه همین تو رو انتخاب کردم چون میدونستم تنگی از کون که نکردت؟ گفت نه اصلا وقت نکرد گفتم این ماله خودمه خودم افتتاحش میکنم مرضیه که ارضا میشد وقت تمام بود و میرفت که کم کم صدای فرزانه دراومد که بسه اگر می خوای برو بگیرش خونه من جای این کارها نیست و صد تا چرت و پرت دیگه منم رفتم به مامانم گفتم که مخالفت کرد گفت چرا مرضیه؟ مگر دختر خالت فهیمه چشه؟ گفتم من مرضیه رو می خوام فهمیه رو نمی خوام خلاصه دعوامون شد گفت من از خانواده بابات الدنگت دختر نمی گیرم اونم مرضیه با اون مامان خشکه مقدسش اون وقت توی عروسیت به جای شیرینی باید خرما بدی خدایشم راست می گفت اما من واقعا مرضیه دوست داشتم و اون اصلا خشکه مقدس نبود از فرزانه هم برای قانع کردن مامانم کمک گرفتم اما اونم نتونست کاری کنه فرزانه گفت فراموشش کن گفتم نمی تونم من فقط مرضیه می خوام گفت نه بابا؟ کورش عاشق شده اونم دختر عمو بیوه اش چند روزی گذشت و بحث و دعواها ادامه داشت که فرزانه گفت فردا 5 شنبه است ساعت 8 شب بیا با هم حرف بزنیم تا بهت بگم چیکار کنی. 8 شب رفتم فکر کردم مرضیه هم هست اما فقط فرزانه بود گفتم مرضیه کجاست؟ گفت خونشون گفتم پس با کی حرف بزنیم؟ گفت ما دو تا با هم. نشسته بودم روی مبل که دیدم از اتاق اومد بیرون یه تور سفید یه سره که مثله سارافان بود تنش بود که کل بدنش مشخص بود اومد نشست کنارم و گفت من فقط شبای جمعه می خوام که ماله من باشی اگه قبول کنی می تونی هر روز مرضیه رو بیاری اینجا با هم حرررررف بزنید دست زدم به سینه هاش گفت پس قبول کردی گفت اینو پوشیدم چون باید پارش کنی تا به زیرش دست پیدا کنی منم مثله وحشیا کلا پارش کردم و افتادم به جون کوسش گفت پس بلدی باید کجا رو بخوری مثله مرضیه هم براش مک میزدم هم انگشت می کردم توی کوسش کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدن گفت آخ جون دقیقا مثله کامران میکنی دوست دارم کامران صدات کنم بکن کامران جونم بکن کوسمو منم توی کوسش تلمبه میزدم هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز توی کوس بیوه داداشم تلمبه بزنم اما واقعیت بود و داشتم میزدم می گفت این دسته بیل توی کوس مرضیه هم کردی؟ گفتم نه گفت آخ جون پس من اولین نفرم دوست داشتم اینو گفت تندتر بزن تا با هم ارضا بشیم و توی بغل هم ارضا شدیم و ریختم توی کوسش گفت آخ جوووون آب یه مرررد بهم گفت مرضیه بکن آبتو بریز توش تا حامله بشه بعدش دیگران مجبورن باهاتون کنار بیان… ادامه داره… نوشته: کورش
    • gayboys
      شانس واقعا گاهی در خونمون میزنه اما ما....   داداش بزرگم ناصر و زنش ندا دو سالی بود ازدواج کرده بودن که ناصر یه پراید خرید و ندا اصرار زیاد کرد که برن شمال خلاصه رفتن اینطور که میگن گویا ندا پیاده میشه خرید کنه یه کامیون از روی پراید ناصر رد میشه و ماشین له میشه و ناصر فوت میکنه ندا هم که این صحنه میبینه شوکه میشه و نمیتونه صحبت کنه بعد از مراسم فوت ناصر ندا چون فقط یه داداش داشت که ساکن همدان بود و زنش هم با ندا رابطه خوبی نداشت به اصرار مامانم ندا موند خونه ما چون هنوز نمی تونست حرف بزنه. ندا هیکل خوبی داشت سفیدم بود لباس مشکی هم پوشیده بود خیلی خوشگل تر شده بود منم به بهانه کمک کردن خودمو بهش گهگاهی میمالیدم که اون چیزی نمی گفت کم کم بهم وابسته شده بودیم تنها میشدیم بغلش میکردم بهش میگفتم ناصر نیست من هستم خودم همه جوره هواتو دارم ندا جووونم کم کم تونست حرف بزنه و برای حرف زدنش جشن 3 نفره (من و ندا و مامانم) گرفتیم. تازه وقتی شروع کرد حرف زدن بیشتر عاشقش شدم میگفت تو معبود منی من بندتم محسن جانم تو بت منی میپرستمت محسن جانم ازش خیلی لب می گرفتم تا جایی تنها میشدیم توی بغل هم بودیم با کلی بوس لب مامانم که اوضاع دید گفت اینجور نمیشه محسن باید ندا رو عقدش کنی دیگه شورشو درآوردید گفتم نمیشه خودت صیغه بخونی چند روز دیگه بریم عقد کنیم؟ به ندا گفت ندا هم قبول کرد صیغه خوند و منو ندا رفتیم توی اتاق که امشب با هم بخوابیم گفتم امشب دیگه به آرزوت میرسی کیرم توی کوست میره گفت این که آرزوی تو بود گفتم آرزوی تو نبود؟ گفت واقعیتشو بخوای چرا بوده و هست و خواهد بود بچه پر رو انداختمش روی تخت و ازش لب می گرفتم و دستم لای پاش بود و کوسشو میمالیدم بهش می گفتم چه احساسی داری وقت کوس دادنت رسیده؟ گفت همون حسی که تو وقت کوس کردنت رسیده گفتم بهترین حس دنیاست کردن زنی که آخرش به خودم رسید گفت منم بهترین حس دنیاست به پسری رسیدم که همیشه دوست داشتم ماله اون باشم کیرمو گذاشتم توی دهنش خیلی وقت بود دوست داشتم این صحنه رو ببینم که زن داداش خوشگلم کیرم توی دهنشه واسه همین کیرمو تا ته کردم توی دهنش و به صورتش نگاه میکردم خیلی دوست داشتم این صحنه رو کیرمو درآوردم از دهنش و گذاشتم وسط پیشونیش صورتش زیر کیرم بود یه صورت خوشگل زیر یه کیر سیاه و کلفت خودش کیرمو گرفت سرشو لیس میزد میگفت کیرت مثله کیر ناصر کلفته من سر کیر گوشتی دوتاتون خیلی دوست دارم و مثله آبنبات لیسش میزد گفت محسن بهم رحم نکن بکنش توی کوسم باید جیغمو در بیاری منم کردمش تا ته توی کوسش که چقدر داغ بود اما خیلی تنگ نبود خیلی گشادم نبود داد میزد تلمبه بزن تلمبه بزن منم شروع کردم تند تند تلمبه زدن مثله مار به خودش می پیچید به سینه هاش چنگ میزد از من لب می گرفت منم مثله ندیده ها فقط تلمبه میزدم حتی نمی تونسنم حرف بزنم تا اینکه آبم اومد و ریختم توی کوسش گفت چرا گذاشتی آبت بیاد؟ هنوز زود بود میگفت هنوز باید کوسمو بگایی کیرتو بذار لای پسونام کیر کوچولو شدمو به پسوناش میمالید میگفت نرمه؟ دوست داری؟ کیرتو خیلی دوست دارم خیلی داشت حال میداد اما آبت زود اومد اشکال نداره بمالش به پسونام تا راست بشه کم کم کیرم لای پسونای ندا راست شد و التماس می کرد بکنم توی کوسش که دوباره شروع کردم توی کوسش تلمبه زدن که داد زد تندتر تندتر و بعدش ارضا شد و پاهاشو دورم سفت فشار داد که تلمبه نزنم منم نزدم گفت صبر کن فدات بشم صبر کن بعدش گفت بکن توی کونم محسن جان کردم توی کونش خیلی تنگ بود گفت فقط دو بار به ناصر کون داده الانم چون ارضام کردی دوست دارم بهت کون بدم راستم میگفت کیرمو چپوندم توی کونش دردش اومد و میگفت آروم آروم محسن جان کون گنده ای داشت و کردن داخلش خیلی تصویر زیبایی بود و اینکه سوراخ کونش قرمز بود و دور کیرمو یه جوری گرفته بود گفتم دیگه نمی تونم درش بیارم که یکم که عقب جلو کردم دیدم نه همه چیز اوکیه و شروع کردم تلمبه زدم گفتم کونت از کوست تنگ تره خیلی حال میده گفت کوسم حال نداد بهت؟ گفتم چرا اما کونت بیشتر حال میده و شروع کردم تند تند تلمبه زدن خیلی حال میداد اما ندا درد داشت و جیغ میزد واقعا لذت زیادی داشت وقتی کیرمو تا ته توی کونش فرو می کردم و سوراخ کونش دور کیرمو سفت گرفته بود و دوباره تند تند تلمبه زدم تا آبم اومد و ریختم توی کونش. اون شب توی بغل هم خوابیدیم و صبح با خوشحالی و انرژی زیادی رفتم سرکار شب که رفتم خونه ندا یه دامن و تاپ پوشیده بود که جلوش زانو زدم و سرمو بردم لای پاش و کوسشو براش می خوردم که مامانم گفت ندا اینو جمعش کن برید توی اتاق از اون روز 3 شب متوالی با ندا از کوس و کون سکس کردم مامانمم میگفت بیا بریم عقدش کن اما منو ندا سرگرم سکس و لذت هاش بودیم و اصلا برامون مهم نبود تا اینکه ندا حامله شد مامانم گفت دیگه برو عقدش کن که به بهانه ماموریت کاری شبها خونه نرفتم راستش نمی خواستم عقدش کنم من چه گناهی کرده بودم که باید بیوه داداشمو بگیرم؟ منم دوست داشتم یه دختر باکره بگیرم و خودم پردشو بزنم و صفر کیلومتر ماله خودم باشه نه ندا که همه چیزش ناصر استفاده کرده بود اینها رو به مامانمم گفتم گفت حالا یادت افتاده؟ حالا که زدی حاملش کردی؟ گفتم خب بگیم بچه ماله ناصره گفت من نمی تونم من یه مادرم نمی تونم بچه ای که ماله توعه بگم ماله ناصره ناصر اصلا بچه دار نمیشد می خواستن برن درمان کنن که اون اتفاق افتاد گفتم خب بره سقط کنه گفت ندا عاشق بچه است حالا بچه دار شده انقدر ذوق داره بعدشم محسن کدوم دختری توی فامیل به خوشگلی نداست؟ میدونم که با هم خوابیدنتون هم خیلی بهت حال داده دیگه چه مرگته پسر؟ مهم اینه که یه زن دوست داره اون یه تیکه پرده به چه دردت می خوره؟ محسن اگه ندا ول کنی خیلی پشیمون میشیااااا؟ دیگه مثلش نیستاااااا؟ تو بیا با ندا زندگی کن فقط یه سال اگه دوست نداشتی خودم برات زن می گیرم اما هیچکس مثله ندا نمیشه اصلا من خواستم بمونه که تو بگیریش مادر دختر به این خوبی قشنگی گفتم باشه امشب میام خونه. از اون شب که رفتم خونه وقتی به خودم اومدم دیدم 4 سال گذشته با ندا ازدواج کردم و پسرم پرهام به دنیا اومده و ندا بچه دوم حاملست که دختر شد و اسمشو گذاشتیم پریماه مامانم راست میگفت ندا واقعا یه زن محشره و منم خیلی دوست داره منم روز به روز بیشتر عاشقش شدم. خوشحالم که به حرف مامانم گوش دادم و واقعا خوشبختم. نوشته: محسن
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      فیلم سکس داگی ایستاده زیر دوش با دوست دختر تتو دار (قسمت قبل) . تایم: 01:45 - حجم: 22 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • migmig
      فیلم ساک زدن حرفه ای خانمی . تایم: 0:26 - حجم: 5 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18