رفتن به مطلب

داستان سکسی آغاز رابطه لذت آمیز با خواهرزن توپر


poria

ارسال‌های توصیه شده


شروع رابطه‌ی من و سمیه خواهرزنم
 

سلام و عرض ادب به همه دوستان سایت کونباز امیدوارم حال دلتون خوب باشه.از اول بگم که داستانم طولانی هست و اون عزیزانی که اینجور داستان ها رو دوست ندارن نخونن.
میخوام خاطره شروع رابطه دوستی و اولین سکس با خواهر زنم رو که مربوط به حدودا ده سال پیش میشه رو بنویسم و سعی میکنم بدون غلط املایی و همه چیز رو همونجوری که بوده بازگو کنم, امیدوارم که از خوندنش لذت ببرید.
من اسمم سعید هست با قد ۱۸۸ و وزن نزدیک به ۱۰۰ کیلو کلا استخوان بندی درشتی دارم.
الان ۴۰ سال دارم و ۱۷ سال پیش ازدواج کردم و ی پسر و ی دختر دارم .
تو ی یکی از شهرهای نسبتا کوچیک غرب کشور زندگی میکنم.در حال حاضر وضع زندگی نسبتا خوبی دارم و توی شهر خودم مغازه دارم.
دوتا خواهر زن دارم که یکیشون سمیه و دوسال از من بزرگتر هست که الان توی شهر خودشون که نیم ساعتی با خونه ما فاصله داره زندگی میکنه و اون یکی از من کوچکتره و تهران زندگی میکنه و ارتباط خانوادگی نزدیکی با هم نداریم.
اینا رو گفتم برای این بود که شاید بخوام خاطره های بعدی هم بنویسم.
ده سال پیش من تو شرکت نصر(در زمینه راه و ساختمان) در یکی از شهر های جنوبی کشور کار میکردم .
ی روز یادمه اوایل زمستان بود و سر کار بودم که سمیه بهم زنگ زد و بعد از احوالپرسی گفت که میخواد تو شهر خودشون مغازه بزنه و از من مشورت میخواست که من تو حرفاش حس کردم که توقع کمک مالی از من داره .
سمیه قبلا خونشون تهران بود و ی سالی میشد که به شهر خودشون برگشته بودن شوهر سمیه در زمینه ساخت مبلمان کار می‌کرد ولی چند سالی بود وضع مطلوبی نداشتن و بلاخره مجبور شدن به شهر خودشون برگردن که بعد معلوم شد از بی عرضگی شوهرش بوده.
رابطه‌ من با سمیه وقتی خونشون تهران بود نزدیک نبود و کلا یبار خونشون رفته بودم ولی از وقتی به شهر خودشون اومدن رفت و آمد ما زیاد شد و باعث نزدیک شدن رابطه نزدیکتر منو سمیه شد.
اون روز صحبت تلفنی ما تموم شد و چند روز سر موضوع مغازه به من زنگ میزد و حرف میزدیم چند باری هم چون من سرکار بودم از طریق پیامک باهاش حرف میزدم که ی روز گفت از طریق تلگرام پیام بده که من اون موقع نمیدونستم تلگرام چیه و از طریق سمیه آشنا شدم البته فکر کنم مدت زیادی از اومدن تلگرام نگذشته بود .
چت‌کردن های ما توی تلگرام شروع ی رابطه بین من و سمیه شد آنقدر ادامه پیدا کرد که ی جورایی هر دو به هم حس جدیدی داشتیم ولی اون رو نمی‌کرد و مواقعی که من به مرخصی میومدم سعی می‌کرد پیام نده یا زنگ‌نزنه ولی بعد از اینکه میدونست میخوام به‌محل کارم برگردم شروع می‌کرد.
رابطه ما همینجوری چند ماهی ادامه داشت و توی آخرای فروردین سال بعد بود که سمیه مغازه شو باز کرد و منم اونقدری که توانم بود کمکش کردم .تو اون زمان منم توی شهر خودمون مشغول ساختن ی ساختمون ویلایی دو طبقه بودم .
ی روز که مرخصی بودم رفتم سر ساختمون بهش زنگ زدم و هر جور بود بهش فهموندم که میخوام با هم سکس کنیم البته توی چت از این شوخی ها با هم میکردم ولی واقعا به سکس با هم فکر نکرده بودیم‌.
با هم حرف زدیم و ی روزی رو مشخص کردیم که همدیگرو ببینیم و در موردش حرف بزنیم خلاصه اون روز رسید و خانومم و بچه ها رو گذاشتم خونه پدر خانومم و بیرون رفتم به سمیه زنگ زدم که مغازه بود.
نزدیک ساعت ۱۰ صبح بود میدونستم شوهرش سر کار هست و پسرش هم مدرسه رفته اصرار کرد که بیا مغازه حرف بزنیم که من قبول نکردم و ازش خواستم بره خونه خودشون که منم بیام اونجا با هم حرف بزنیم.
میدونستم اگه تنها باشیم حتما سکس میکنیم و منم فرصت نداشتم باید چند روز دیگه به محل کارم برمیگشتم.
ی ده دقیقه ای تو شهر چرخیدم بعدش ماشین رو جلو درب خونه پدر خانومم گذاشتم و پیاده به سمت خونه سمیه رفتم فاصله زیادی نداشتن در حد چند کوچه ,رسیدم سر کوچه بهش زنگ زدم گفت بیا در رو باز میزارم ی خونه سه طبقه بود که سمیه واحد همکف بودن و درب ورودی از بقیه طبقات جدا بود وارد راهرو خونه شدم استرس زیادی داشتم که همراه با شهوت حال عجیبی بهم دست داده بود همون لحظه سمیه از توی خونه وارد راهرو شد تا چشمم بهش خورد احساس کردم کیرم داره تکون میخوره.
سر تا پاش رو برانداز کردم قدش نزدیک ۱۷۰ سانت ، که چند سانتی از خانوم خودم کوتاهتر بود اندام کشیده ای که نه چاق بود نه لاغر ولی اگه بدنش پرتر بود خوشگلتر به نظر میرسید سینه هاش زیاد بزرگ نبود به نظرم سایز ۷۵ که به اندامش میومد.
اولین بار بود اینجوری میدیدمش ی تیشرت یقه باز قرمز رنگ تنش بود که خط وسط سینه هاش معلوم بود با ی شلوار مشکی تنگ که برجستگی های اندامش رو نشون میداد پوست روشنی داشت که بدنش از صورتش روشن‌تر بود موهای نسبتا بلند که انتهاشون به قهوه ای سوخته می‌خورد و بقیه مشکی بود که معلوم بود خیلی وقته موهاشو رنگ نکرده بود.
چند لحظه ای همدیگرو نگاه کردیم و بهم لبخند زدیم بهش نزدیک شدم و باهاش دست دادم و احوالپرسی کردیم بهم اشاره کرد که بریم داخل خونه قبل از اینکه وارد بشیم دستشو گرفتم و به سمت خودم کشیدمش بغلش کردم و بسمت دیوار راهرو بردمش پشتش رو به دیوار زدم و چسبیدم بهش و تو چشاش نگاه کردم ترس و استرس رو میشد توی چشماش دید منم استرس داشتم ولی شهوتم داشت غلبه می‌کرد.
قبل از اینکه بزارم حرفی بزنم لبامو روی لباش گذاشتم و شروع به خوردن لباش کردم چند لحظه اول سعی داشت خودش رو آزاد کنه ولی فهمید که چاره ای نداره با هم همراهی کرد هر چند معلوم بود زیاد به لب گرفتن طولانی تمایل نداره برعکس من که با لب گرفتن شهوتم چند برابر میشه دست راستم رو پشت گردنش گذاشتم و دست چپم رو به سمت سینه هاش بردم و شروع به مالیدن از روی لباس کردم که باعث شد ،خودش رو تکون بده و باهام همراهی کنه فهمیدم روی سینه هاش خیلی حساسه و بیشتر از لباش تحریک میشه،یکی دو دقیقه ای ادامه دادیم دستم رو به سمت کصش بردم و از روی شلوار شروع به مالیدن کردم بر عکس اندامش کصش تپل بود ،چند باری کصش رو چنگ‌زدم و توی دست گرفتم و فشار دادم که باعث شد احساس درد کنه لباش رو از لبام جدا کرد و با دست راستش دستم رو از روی کصش آزاد کرد،من هم دستش رو گرفتم و روی کیرم که دیگه حسابی راست شده بود گذاشتم با لمس کردن کیرم متوجه بزرگ بودنش شد .
گفت: لعنت بهت این چیه سپیده(اسم خانوم من) چطوری اینو تحمل میکنه،نقطه عطف کیرم من کلفت بودنش هست با وجود اینکه ۱۶، ۱۷سانتی طول داره ولی کلفتیش بیشتر به چشم میاد که نظر هر بیننده ای رو به خودش جلب میکنه.
از همدیگر جدا شدیم و وارد خونه شدیم اون جلو تر از من رفت پس از ورود متوجه تشکی که وسط هال پهن کرده بود شدم خنده ای کردم و گفتم این چیه که گفت مرض بیشعور من که میدونستم برا چی میای گفتم حالا چرا اینجا بریم تو اتاق روی تخت که گفت نه اونجا نمیتونم درکش میکردم سخت بود براش اولین سکس با ی مرد دیگه رو روی تختی که با شوهرش میخوابه انجام بده.
رفت سمت آشپزخانه که مثلا خودش رو مشغول کاری کنه من هم دنبالش رفتم و از پشت بغلش کردم و شروع کردم خوردن گردن و لاله ی گوشش و همزمان با دست سینه هاش رو میمالیدم تحریک شدنش باعث می‌شد که باسنش رو به سمت عقب بیاره و تماس بیشتری با کیرم داشته باشه.
کیرم توی شلوار دیگه داشت اذیت میشد ازش جدا شم و شلوارم رو در آوردم برگشت سمتم و اشاره کرد لباست هم در بیار ،چشمش به کیرم که داشت شورتم رو جر میداد افتاد و گفت ازت بدم میاد که تیکه کلامش بود ، لباسم رو در آوردم و بهش نزدیک شدم چند ثانیه ازش لب گرفتم و تیشرت رو از تنش درآوردم،سینه های گردش توی سوتین توری کرمی رنگی که تنش بود خودنمایی میکرد دست بردم پشتش سوتینشو باز کردم میخواست نشون بده که خجالت میکشه به سمت هال رفت و دست رو گرفتم بردمش روی مبل راحتی نشوندمش شروع کردم خوردن سینه هاش که ی خورده زیادی غر میزد که کم بخور سینه هام بزرگ و افتاده میشن و از این حرفا که من گوشم بدهکار نبود.
سرم رو برد بالا و شروع کرد لبامو خوردن تا قبل از این فقط من میخوردم اون همراهی میکرد شهوتش بیشتر شده بود دستم رو گذاشتم روی کصش که از روی شلوار خیس بودنش کصش رو حس میکردم همزمان که لب میگرفتیم دستم رو توی شلوارش کردم و کصش رو آروم مالش میدادم اه و ناله و تکون هایی که به خودش میداد خیلی خوب بود اونم دستش رو توی شورتم کرد آروم کیرم رو می‌مالید یکی دو دقیقه ای ادامه دادیم بلند شدم شورتم رو در آوردم کیرمو که دید آهی کشید و گفت باور کن این تو کصم نمیره، منم گفتم این کص گوشتی تو بیشتر از اینا هم جا داره که اونم باز گفت ازت بدم میاد.
با اشاره بهش گفتم که کیرم رو بخوره سرش رو جلو آورد و لباشو روی کیرم گذاشت چند باری سر کیرم میک زد و توی دهنش کرد مایع روشنی که از کیرم میومد توی دهنش رفت ،لباشو از رو کیرم برداشت و با دست پاکشون کرد با لحنی که انگار بدش اومده گفت بسه دیگه نمی‌خورم، دستمال کاغذی رو از روی میز آوردم و سر کیرم رو پاک کردم و اومدم سمتش که گفت بیشعور این چیه پر دهنم کردی،بلند شد و رفت رو تشک وسط هال دراز کشید و شلوارش رو درآورد، رفتم وسط پاهاش نشستم هنوز شورتش پاش بود،ی شورت نخی گلدار نارنجی رنگ پاش بود. دست بردم شورتش رو کشیدم پایین که دستش رو روی کصش گذاشت که مثلا من نبینم دستش رو برداشتم میخواستم کصش رو بخورم که دستش رو گذاشت روش و گفت نه نمیخواد فهمیدم که بخورم ارضا میشه،پاهاشو از هم کامل باز کردم و روش دراز کشیدم و شروع به خوردن لباش کردم.
با دستش کیرم رو گرفته بود و سرش رو روی کصش می‌مالید چندباری خواست که سر کیرم رو وارد کصش کنه که من عقب میکشیدم میخواستم بیش از حد تحریکش کنم یکی دو دقیقه ای تحمل کرد بعدش لباش رو ازم جدا کرد و گفت بسه چقدر لب میگیری بکن تو کشتیم منم گفتم خواستم خوب آماده بشی ،سر کیرم رو تنظیم کردم روی سوراخ کصش و آروم فشار دادم سر کیرم که وارد کصش شد متوجه تنگ بودن کصش شدم با وجود اینکه خیلی خیس بود ولی باید فشار بیشتری میدادم که تو می‌رفت چند باری اروم عقب و جلو کردم.
تا کیرم کامل توی کصش رفت آروم آروم با عقب وجلو کردن همه کیرم رو داخل کصش میکردم که باعث می‌شد خودش رو عقب بکشه و با صدای آرومی اه و ناله میکرد سرعت تلمبه زدن رو بیشتر کردم و گاهی کامل توش نگه می‌داشتم همزمان چند باری ازش لب گرفتم که سرش رو عقب می‌کشید و منم سینه هاش رو میخوردم صدای ناله هاش بیشتر شد بود چند باری هم توی حرفاش میگفت خوشبحال سپیده (خانومم) ،منم گفتم مهدی (شوهرش) اینجوری نمیکنه،میگفت مرض بیشعور پررو نشو.
ده دقیقه ای به صورت ناپیوسته تلمبه زدم که ناله هاش بیشتر شد و میگفت تند بزن خودش رو سفت میکرد دستاش رو پشتم حلقه کرده بود میدونستم میخواد ارضا بشه کامل در اختیارش گرفته بودم و محکم تلمبه میزدم پاهاش رو جمع کرد که باعث می‌شد سخت تر تلمبه بزنم چند تا اه بلند کشید و داغی تو کصش بیشتر شد و بعدش بدنش رو شل کرد چند باری پاهاش رو باز و بسته کرد منم نزدیک ارضا شدنم بود که با سفت کردن بدنش باعث شد زودتر ارضا بشم چند لحظه بعد منم ارضا شدم و کل آبمو توی کصش خالی کردم و روش افتادم ولی وانمود نکردم که ارضا شدم خواستم فکر کنه بخاطر اون نگه داشتم.
تو صورتش نگاه کردم خنده و لذت توی صورتش موج میزد معلوم بود کامل راضی هست چند کلمه ای با هم حرف زدیم معلوم شد متوجه ارضا شدن من نشده اینقدر درگیر لذت خودش بوده منتظر بود که تلمبه بزنم که گفتم خیلی آب داشتی کصت پر آب شده خنده شیطنت آمیزی کرد و گفت پاکش کن کیرم هنوز توی کصش بود بیرون کشیدم و با شورتش که نزدیکمون بود کیرم و کصش رو پاک کردم.
دوباره افتادم روش و یکم لب گرفتم که همراهی میکرد کیرم رو روی کصش تنظیم کردم و فرستادم تو و شروع کردم به تلمبه زدن میدونستم حالا حالا ها ارضا نمیشم.
با سرعت بیشتر و عمیق تر تلمبه میزدم چهار پنج دقیقه ای گذشت گفت پاهام خسته شدن ی جور دیگه بکن گفتم حالت چهار دست و پا وایسا تو این حالت زودتر آبم میومد چند دقیقه ای همین حالت تلمبه زدم و گاهی اون عقب و جلو میکرد.
بعدش بهش گفتم دوباره به پشت بخوابه و رفتم رو و کیرم رو داخل کصش کردم و کامل روش افتادم کامل تو بغلش گرفتم و محکم و عمیق تلمبه میزدم تمرکزم رو گذاشته بودم روی ارضا شدن داشت زیرم جر می‌خورد و گاهی غر میزد ولی گوشم بدهکار نبود نزدیک ارضا شدنم بود که شروع کردم لب گرفتن ازش و محکم تلمبه میزدم ضربه هایی که بهش میزدم بدنش کامل تکون می‌خورد چند تا عمیق زدم و نگه داشتم و با صدای اه و ناله دوتامون ارضا شدم و آبمو تو کصش خالی کردم یکی دو دقیقه همون حالت نگه داشتم که گفت پاشو خسته شدم از روش بلند شدم و کیرم رو از توی کصش بیرون کشیدم کمی از آبم بیرون اومد چند باری دم‌کصش مالیدم،که گفت اندازه یک ماه ازم کار کشیدی سپیده چطوری تحمل میکنه تو چرا اینقدر دیر شدی اون موقع بهش گفتم که دوبار ارضا شدم که گفت تو دیگه کی هستی و بلند شد و رفت سمت حموم و در رو هم بست.
منم بلند شدم و خودم رو شستم و لباس پوشیدم و با هم از خونه اومدیم بیرون و این شد اولین سکس منو سمیه و ی رابطه ادامه دار.
میدونم خیلی طولانی شد ولی اگه لذت بردید سکس بعدی که توی خونه ما بود رو بعدا مینویسم .
با آرزوی لذت بردن همتون از رابطه هاتون.

نوشته: سعید

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • gayboys
      سکس با میلف جاافتاده و حشری بات پلاگ کرده تو کونش و ساک میزنه و کصلیسی میکنه و بعد تو چند تا پوزیشن تا خایه تو کص و کونش تلمبه میزنه و ناله میکنه و آبش و خالی میکنه تو کونش . تایم: 09:40 - حجم: 36 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      سکس با خانوم سکسی و حشری اول از هم لب میگیرن و با کص و کون و ممه هاش ور میره و ساک میزنه و بعد تو پوزیشن داگی کصش و میگاد و ناله میکنه . تایم: 07:40 - حجم: 51 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      شخصیتی بنام فرزانه - 1   زن داداش بزرگم فرزانه بعد از فوت داداشم طبقه پایین خونشون یه آرایشگاه زد که دختر عموم مرضیه هم که بیوه بود و دختر خاله فرزانه میشد میرفت اونجا آرایشگاه خانواده عموم خیلی به این دختر سخت میگرفتن انگار گناه کرده که شوهرش مرده با اینکه 2 سال از فوت شوهرش می گذشت نمیذاشتن کسی بهش نزدیک بشه خب منم ازش خوشم اومده بود اما هیچ جوره فرصت آشنایی نداشتیم همه جا مامانش همراهش بود جز آرایشگاه که وقتی شلوغ میشد میرفت کمک فرزانه یه بار به فرزانه گفتم که داستان اینه و میخوام با مرضیه حرف بزنم گفت باشه به مرضیه میگم اگه خودش قبول کرد زنگت میزنم بیاید برید طبقه بالا با هم حرف بزنید اما قول بده فقطحرف بزنیدااااا باشه؟ گفتم چشم خیالت راحت منو که میشناسی گفت چون میشناسم گفتم خندیدم گفتم به خدا فقط صحبت می کنیم گفت باشه چند روز بعد زنگم زد گفت مرضیه قبول کرده فردا ساعت 4 عصر اینجا باش دیرتر نیا که مشتری میاد نمی خوام کسی بفهمه راس ساعت 4 رفتم خونشون مرضیه هم بود فرزانه برامون چای و شیرینی گذاشت و رفت پایین گفت مرضیه جان یه ساعت دیگه پایین منتظرتم و رفت پایین. مرضیه گفت کورش چرا من؟ این همه دختر؟ مامانت میاد یه دختر بیوه برات بگیره؟ گفتم بیوه کجا بود؟ کلا دو ماه زندگی کردید فکر نکنم اصلا فرصت نکرد کاری کنه که خندید با هم خیلی حرف نزدیم که یه ساعت شد و مرضیه گفت من این هفته کلا اینجام با فرزانه صحبت میکنم هر روز بیای یه ساعت حرف بزنیم از اون روز هر روز ساعت 4 تا 5 میرفتم و با مرضیه حرف میزدم که با اصرار من به فرزانه که یه ساعت چیه زود تمام میشه اجازه داد دو ساعت حرف بزنیم که دیگه حرفی برای گفتن نبود بوس و بغل بود بهش میگفتم بذار ببینم توی دو ماه چه دسته گلی به آب دادی به زور تونستم شلوار و شورتشو تا زانو بکشم پایین میگفت فرزانه بفهمه جرم میده گفتم نمی فهمه و براش کوسشو می خوردم گفت خیلی دوست دارم خوردنتو گفتم پس صدات در نیاد نشوندمش روی مبل و شلوار و شورتشو از پاش درآوردم و پاشو باز کردم و شروع کردم خوردن کوسش می گفت انگشتتو بکن توش بالای کوسشو مک میزدم و با انگشتم توی کوسش می کردم خدایش تنگ بود حتی واسه انگشتم گفتم چند بار کردت؟ گفت دو هفته هر شب بعدش پریود شدم و بعدش دوباره هرشب به جز پریودیام هر شب میکردم گفتم بازم خوب تنگ مونده گفت دو سال ازش میگذره گفتم واسه همین تو رو انتخاب کردم چون میدونستم تنگی از کون که نکردت؟ گفت نه اصلا وقت نکرد گفتم این ماله خودمه خودم افتتاحش میکنم مرضیه که ارضا میشد وقت تمام بود و میرفت که کم کم صدای فرزانه دراومد که بسه اگر می خوای برو بگیرش خونه من جای این کارها نیست و صد تا چرت و پرت دیگه منم رفتم به مامانم گفتم که مخالفت کرد گفت چرا مرضیه؟ مگر دختر خالت فهیمه چشه؟ گفتم من مرضیه رو می خوام فهمیه رو نمی خوام خلاصه دعوامون شد گفت من از خانواده بابات الدنگت دختر نمی گیرم اونم مرضیه با اون مامان خشکه مقدسش اون وقت توی عروسیت به جای شیرینی باید خرما بدی خدایشم راست می گفت اما من واقعا مرضیه دوست داشتم و اون اصلا خشکه مقدس نبود از فرزانه هم برای قانع کردن مامانم کمک گرفتم اما اونم نتونست کاری کنه فرزانه گفت فراموشش کن گفتم نمی تونم من فقط مرضیه می خوام گفت نه بابا؟ کورش عاشق شده اونم دختر عمو بیوه اش چند روزی گذشت و بحث و دعواها ادامه داشت که فرزانه گفت فردا 5 شنبه است ساعت 8 شب بیا با هم حرف بزنیم تا بهت بگم چیکار کنی. 8 شب رفتم فکر کردم مرضیه هم هست اما فقط فرزانه بود گفتم مرضیه کجاست؟ گفت خونشون گفتم پس با کی حرف بزنیم؟ گفت ما دو تا با هم. نشسته بودم روی مبل که دیدم از اتاق اومد بیرون یه تور سفید یه سره که مثله سارافان بود تنش بود که کل بدنش مشخص بود اومد نشست کنارم و گفت من فقط شبای جمعه می خوام که ماله من باشی اگه قبول کنی می تونی هر روز مرضیه رو بیاری اینجا با هم حرررررف بزنید دست زدم به سینه هاش گفت پس قبول کردی گفت اینو پوشیدم چون باید پارش کنی تا به زیرش دست پیدا کنی منم مثله وحشیا کلا پارش کردم و افتادم به جون کوسش گفت پس بلدی باید کجا رو بخوری مثله مرضیه هم براش مک میزدم هم انگشت می کردم توی کوسش کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدن گفت آخ جون دقیقا مثله کامران میکنی دوست دارم کامران صدات کنم بکن کامران جونم بکن کوسمو منم توی کوسش تلمبه میزدم هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز توی کوس بیوه داداشم تلمبه بزنم اما واقعیت بود و داشتم میزدم می گفت این دسته بیل توی کوس مرضیه هم کردی؟ گفتم نه گفت آخ جون پس من اولین نفرم دوست داشتم اینو گفت تندتر بزن تا با هم ارضا بشیم و توی بغل هم ارضا شدیم و ریختم توی کوسش گفت آخ جوووون آب یه مرررد بهم گفت مرضیه بکن آبتو بریز توش تا حامله بشه بعدش دیگران مجبورن باهاتون کنار بیان… ادامه داره… نوشته: کورش
    • gayboys
      شانس واقعا گاهی در خونمون میزنه اما ما....   داداش بزرگم ناصر و زنش ندا دو سالی بود ازدواج کرده بودن که ناصر یه پراید خرید و ندا اصرار زیاد کرد که برن شمال خلاصه رفتن اینطور که میگن گویا ندا پیاده میشه خرید کنه یه کامیون از روی پراید ناصر رد میشه و ماشین له میشه و ناصر فوت میکنه ندا هم که این صحنه میبینه شوکه میشه و نمیتونه صحبت کنه بعد از مراسم فوت ناصر ندا چون فقط یه داداش داشت که ساکن همدان بود و زنش هم با ندا رابطه خوبی نداشت به اصرار مامانم ندا موند خونه ما چون هنوز نمی تونست حرف بزنه. ندا هیکل خوبی داشت سفیدم بود لباس مشکی هم پوشیده بود خیلی خوشگل تر شده بود منم به بهانه کمک کردن خودمو بهش گهگاهی میمالیدم که اون چیزی نمی گفت کم کم بهم وابسته شده بودیم تنها میشدیم بغلش میکردم بهش میگفتم ناصر نیست من هستم خودم همه جوره هواتو دارم ندا جووونم کم کم تونست حرف بزنه و برای حرف زدنش جشن 3 نفره (من و ندا و مامانم) گرفتیم. تازه وقتی شروع کرد حرف زدن بیشتر عاشقش شدم میگفت تو معبود منی من بندتم محسن جانم تو بت منی میپرستمت محسن جانم ازش خیلی لب می گرفتم تا جایی تنها میشدیم توی بغل هم بودیم با کلی بوس لب مامانم که اوضاع دید گفت اینجور نمیشه محسن باید ندا رو عقدش کنی دیگه شورشو درآوردید گفتم نمیشه خودت صیغه بخونی چند روز دیگه بریم عقد کنیم؟ به ندا گفت ندا هم قبول کرد صیغه خوند و منو ندا رفتیم توی اتاق که امشب با هم بخوابیم گفتم امشب دیگه به آرزوت میرسی کیرم توی کوست میره گفت این که آرزوی تو بود گفتم آرزوی تو نبود؟ گفت واقعیتشو بخوای چرا بوده و هست و خواهد بود بچه پر رو انداختمش روی تخت و ازش لب می گرفتم و دستم لای پاش بود و کوسشو میمالیدم بهش می گفتم چه احساسی داری وقت کوس دادنت رسیده؟ گفت همون حسی که تو وقت کوس کردنت رسیده گفتم بهترین حس دنیاست کردن زنی که آخرش به خودم رسید گفت منم بهترین حس دنیاست به پسری رسیدم که همیشه دوست داشتم ماله اون باشم کیرمو گذاشتم توی دهنش خیلی وقت بود دوست داشتم این صحنه رو ببینم که زن داداش خوشگلم کیرم توی دهنشه واسه همین کیرمو تا ته کردم توی دهنش و به صورتش نگاه میکردم خیلی دوست داشتم این صحنه رو کیرمو درآوردم از دهنش و گذاشتم وسط پیشونیش صورتش زیر کیرم بود یه صورت خوشگل زیر یه کیر سیاه و کلفت خودش کیرمو گرفت سرشو لیس میزد میگفت کیرت مثله کیر ناصر کلفته من سر کیر گوشتی دوتاتون خیلی دوست دارم و مثله آبنبات لیسش میزد گفت محسن بهم رحم نکن بکنش توی کوسم باید جیغمو در بیاری منم کردمش تا ته توی کوسش که چقدر داغ بود اما خیلی تنگ نبود خیلی گشادم نبود داد میزد تلمبه بزن تلمبه بزن منم شروع کردم تند تند تلمبه زدن مثله مار به خودش می پیچید به سینه هاش چنگ میزد از من لب می گرفت منم مثله ندیده ها فقط تلمبه میزدم حتی نمی تونسنم حرف بزنم تا اینکه آبم اومد و ریختم توی کوسش گفت چرا گذاشتی آبت بیاد؟ هنوز زود بود میگفت هنوز باید کوسمو بگایی کیرتو بذار لای پسونام کیر کوچولو شدمو به پسوناش میمالید میگفت نرمه؟ دوست داری؟ کیرتو خیلی دوست دارم خیلی داشت حال میداد اما آبت زود اومد اشکال نداره بمالش به پسونام تا راست بشه کم کم کیرم لای پسونای ندا راست شد و التماس می کرد بکنم توی کوسش که دوباره شروع کردم توی کوسش تلمبه زدن که داد زد تندتر تندتر و بعدش ارضا شد و پاهاشو دورم سفت فشار داد که تلمبه نزنم منم نزدم گفت صبر کن فدات بشم صبر کن بعدش گفت بکن توی کونم محسن جان کردم توی کونش خیلی تنگ بود گفت فقط دو بار به ناصر کون داده الانم چون ارضام کردی دوست دارم بهت کون بدم راستم میگفت کیرمو چپوندم توی کونش دردش اومد و میگفت آروم آروم محسن جان کون گنده ای داشت و کردن داخلش خیلی تصویر زیبایی بود و اینکه سوراخ کونش قرمز بود و دور کیرمو یه جوری گرفته بود گفتم دیگه نمی تونم درش بیارم که یکم که عقب جلو کردم دیدم نه همه چیز اوکیه و شروع کردم تلمبه زدم گفتم کونت از کوست تنگ تره خیلی حال میده گفت کوسم حال نداد بهت؟ گفتم چرا اما کونت بیشتر حال میده و شروع کردم تند تند تلمبه زدن خیلی حال میداد اما ندا درد داشت و جیغ میزد واقعا لذت زیادی داشت وقتی کیرمو تا ته توی کونش فرو می کردم و سوراخ کونش دور کیرمو سفت گرفته بود و دوباره تند تند تلمبه زدم تا آبم اومد و ریختم توی کونش. اون شب توی بغل هم خوابیدیم و صبح با خوشحالی و انرژی زیادی رفتم سرکار شب که رفتم خونه ندا یه دامن و تاپ پوشیده بود که جلوش زانو زدم و سرمو بردم لای پاش و کوسشو براش می خوردم که مامانم گفت ندا اینو جمعش کن برید توی اتاق از اون روز 3 شب متوالی با ندا از کوس و کون سکس کردم مامانمم میگفت بیا بریم عقدش کن اما منو ندا سرگرم سکس و لذت هاش بودیم و اصلا برامون مهم نبود تا اینکه ندا حامله شد مامانم گفت دیگه برو عقدش کن که به بهانه ماموریت کاری شبها خونه نرفتم راستش نمی خواستم عقدش کنم من چه گناهی کرده بودم که باید بیوه داداشمو بگیرم؟ منم دوست داشتم یه دختر باکره بگیرم و خودم پردشو بزنم و صفر کیلومتر ماله خودم باشه نه ندا که همه چیزش ناصر استفاده کرده بود اینها رو به مامانمم گفتم گفت حالا یادت افتاده؟ حالا که زدی حاملش کردی؟ گفتم خب بگیم بچه ماله ناصره گفت من نمی تونم من یه مادرم نمی تونم بچه ای که ماله توعه بگم ماله ناصره ناصر اصلا بچه دار نمیشد می خواستن برن درمان کنن که اون اتفاق افتاد گفتم خب بره سقط کنه گفت ندا عاشق بچه است حالا بچه دار شده انقدر ذوق داره بعدشم محسن کدوم دختری توی فامیل به خوشگلی نداست؟ میدونم که با هم خوابیدنتون هم خیلی بهت حال داده دیگه چه مرگته پسر؟ مهم اینه که یه زن دوست داره اون یه تیکه پرده به چه دردت می خوره؟ محسن اگه ندا ول کنی خیلی پشیمون میشیااااا؟ دیگه مثلش نیستاااااا؟ تو بیا با ندا زندگی کن فقط یه سال اگه دوست نداشتی خودم برات زن می گیرم اما هیچکس مثله ندا نمیشه اصلا من خواستم بمونه که تو بگیریش مادر دختر به این خوبی قشنگی گفتم باشه امشب میام خونه. از اون شب که رفتم خونه وقتی به خودم اومدم دیدم 4 سال گذشته با ندا ازدواج کردم و پسرم پرهام به دنیا اومده و ندا بچه دوم حاملست که دختر شد و اسمشو گذاشتیم پریماه مامانم راست میگفت ندا واقعا یه زن محشره و منم خیلی دوست داره منم روز به روز بیشتر عاشقش شدم. خوشحالم که به حرف مامانم گوش دادم و واقعا خوشبختم. نوشته: محسن
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18