رفتن به مطلب

داستان سکس ضربدری منو زنم با دوتا از رفقای حشریم


dozens

ارسال‌های توصیه شده


شروع ضربدری من و خانمم ملیکا با ارشیا و سیاوش - 1
 

با سلامی دوباره خدمت همه ی دوستان.‌ این داستان ادامه ی ماجراهای من و خانمم ملیکاست که در ادامه ی داستان “من و خانمم ملیکا و خواهرش در شمال” هست. با تشکر از لایک ها و کامنتهای خوبتون، میرم سراغ ادامه ی ماجرا:
بعد از برگشتن از شمال، اون هفته طبق روال همیشه با اومدن میترا و فرنوش در یکشنبه شب و اومدن مهرشاد و نیما در سه شنبه شب گذشت و آخر هفته هم که همگی خونه ی بچه ها دور هم گروپ زدیم و حالشو بردیم. تنها فرقش این بود که شبی که دخترها اومدن، طبق قرارم با فرنوش، دیلدو آورد و هر سه رو با کمک دیلدو گاییدم و دوتا سوراخشون رو همزمان پر کردم. جمعه ی همون هفته، با اینکه شب قبلش خانمم رو مثل میترا و فرنوش حسابی گاییده بودیم ولی به خاطر من بعد از ظهرش با ارشیا و سیاوش قرار گذاشت و رفت خونه سیاوش. بعد از عشق و حالی که سه تایی کرده بودن، ملیکا باهاشون در مورد من صحبت کرده بود و اگه خلاصه وار بخوام براتون بگم، بهشون گفته بود که شوهرمم مثل شما از ضربدری خوشش میاد، منم بهش گفتم که یکی از بچه های زمان دانشگاه رو دیدم و صحبت سکسهای قدیم شد. بعد حرف به سکس ضربدری کشید و گفت که با یکی دیگه از دوستهامون نامزدهامون رو ضربدری میزنیم…
اونها تعجب کرده بودن که ملیکا به این راحتی اینها رو به من گفته بوده. ملیکا هم گفته من و شوهرم در مورد کارهایی که با هم کردیم و سکسهای زمان دانشگاه حرف زدیم. از همه چی خبر داره و الان میخواد با هم دوست بشید و ۶ تایی ضربدری و گروپ بزنیم. بعد ارشیا گفت دیدم اون روز شوهرت با من چه سلام علیک گرمی کرد. پس منو میشناخته.‌

    آره، دیدی که چطوری بود و واسه اولین بار اونجوری گرم و صمیمی باهات برخورد کرد. حالا ببینید اگه نامزدهاتون موافقند که برنامه رو بچینیم و قرار بذاریم…
    فردا غروب ملیکا بهشون زنگ زد و پرسید چکار کردین؟ اونا هم گفتن جواب مثبت نامزدهاشون رو گرفتن و شما بگید واسه کی قرار بذاریم، که من گفتم بگو پنجشنبه عصر، خونه ی سیاوش. ملیکا هم همین قرار رو گذاشت و وقتی تلفن رو قطع کرد، گفت پس قرار هر هفته‌مون با بچه ها چی میشه؟
    عیب نداره، به دخترها بگو این هفته نیان و به جاش سه شنبه همگی جمع میشیم خونه ی نیما اینا.
    باشه، هماهنگش میکنم.
    اما اون روز جمعه که ملیکا رفته بود پیش دوستهای قدیمیش، با خواهرش مبینا هماهنگ کردیم و اومد خونه ی ما. دوتایی با هم خلوت کردیم و از عشق بازی و سکس گرفته تا شوخی و بازی و بگو بخند کردیم‌ و خوش گذروندیم. شب ملیکا به مامانش زنگ زد و گفت مبینا رو شب نگه میدارم پیشم باشه. اون شب سه تایی باهم عشق بازی کردیم و وسط بدنهای نرم و گرم و لطیف دوتا خواهر خوشگل و سکسی شب رو به صبح رسوندم…
    اینها رو خلاصه وار گفتم و رد شدم تا زودتر برسیم به شبی که قرار بود با خانمم بریم خونه‌ی بکن قدیمش سیاوش.‌ اون هفته رو گذروندیم و پنجشنبه عصر راه افتادیم سمت خونه ی سیاوش. خیلی گرم برخورد کردن و منم مثل خودشون ریلکس بودم و گرم و صمیمی برخورد کردم. نامزد ارشیا رو که قبلا دیده بودم و خوشگلی و بدنش رو پسندیده بودم. اما نامزد سیاوش چندین پله از اون بهتر بود و واقعا ناز و سکسی بود. صورتش مثل عروسک و بدنش عالی. مثل خانمم قد بلند بود و کمر باریک با کون خوش فرم و برجسته. به بزرگیه کون ملیکا نبود ولی بازم خیلی خوب بود.‌
    نیم ساعتی دور هم نشسته بودیم و بیشتر ملیکا و اون دوتا حرف میزدن تا اینکه سیاوش گفت امید جان داداش مشروب میخوری؟
    آره، اتفاقا میخواستم بیارم ولی گفتم شاید شما پیش نامزدهاتون نمی خورید.
    نه داداش، ما همه جوره آزادیم. نهال جان زحمتش رو میکشی؟
    نامزدش نهال خانم عروسک و جیگر رفت دو تا بطری کنیاک آورد و سمیرا نامزد ارشیا هم رفت کمکش کرد و مزه و پیکها رو آوردن. نشستیم خوردیم و یواش یواش کله ها داغ شد و یخ بین‌مون از بین‌ رفت. سمیرا که قبلا منو دیده بود زودتر باهام گرم گرفت و اومده بود کنارم نشسته بود. به من گفت نهال شما رو ندیده بود و واسه این مهمونی تردید داشت. وقتی بهش گفتم من دیدمتون و از شما تعریف کردم قبول کرد. به نهال گفتم حالا که خودمون رو دیدی نظرت چیه؟
    لبخند زد و گفت زوج خوبی هستید و ازتون خوشم اومده.
    خب خدا رو شکر. ملیکا بلند شو با خانمها مجلس رو گرم کنید و برقصید. بلند شو عشقم…
    نهال و سمیرا با تاپ و شلوار جین بودن و ملیکا هم تاپ و شلوار پارچه ای لخت و پاچه گشادی پوشیده بود که لرزش کونش رو موقع رقص به نمایش میذاشت. حسابی دید زدم و به پسرا گفتم موافقید ما هم بلند بشیم و برقصیم؟
    از خدا خواسته سریع بلند شدن و رفتیم سراغشون. اول هر کی با زوج خودش رقصد و بعدش من رفتم سراغ سمیرا که هی خودشو میچسبوند به من. با اونم رقصیدم و رفتم سراغ نهال. دو سه دقیقه نشده بود باهاش میرقصیدم که بی اختیار لبمو گذاشتم روی لبش. دستاشو دور کمرم حلقه کرد و چسبید به من. دیگه اصلا کاری به دور و برم نداشتم و فقط داشتم با لذت لبهای خوش فرم و خوش مزه ی نهال رو میخوردم. وقتی جدا شدیم تازه دیدم سیاوش و خانمم هم مشغول لب گرفتن بودن و کون خانمم رو میمالید. ارشیا هم با نامزد خودش بود. به سمیرا گفتم بیا پیش ما. اومد جلو و با هر دست پهلوی یکیشون رو گرفته بودم و از سمیرا هم لب گرفتم. سیاوش و ارشیا هم چسبیده بودن به خانمم و اونا هم مشغول لب گرفتن و دستمالیه ملیکا بودن.‌ دخترا رو بردم سمت مبل و نشستن دو طرفم. گفتم خانمها دوست دارید زود شروع کنیم و بریم سر اصل مطلب یا اول عشق بازی کنیم؟
    نهال گفت من از عشق بازیه قبل از سکس خوشم میاد. مگه مرغ و خروسیم که سریع بپریم روی هم و تموم بشه.
    خندیدم و گفت ایول، خیلی خوشم اومد ازت. دقیقا هم سلیقه ایم. حالا که میدونیم واسه چی اینجاییم و آخرش قراره چی بشه، پس بهتره درست و حسابی و سر حوصله پیش بریم و از لحظه لحظه ش لذت ببریم.
    سمیرا گفت منم موافقم و اینجوری دوست دارم.
    فدات، پس بده لبو خوشکل خانم…
    با دخترها مشغول لب گرفتن و شوخی و خنده بودیم که دیدم ملیکا و پسرها لخت شدن و فقط با لباس زیر بودن. روی مبل دو نفره نشسته بودن و ملیکا رو خوابونده بودن روی پاهاشون. صداشون کردم و گفتم بچه ها من نمیدونم شما چهار نفری چه مدلی حال میکنید و برنامه تون چجوریه ولی ما با دوتا زوج دیگه مثل شما دوستیم و شیش نفری کنار هم گروپ میزنیم و میچرخیم هر سه تا خانم رو سیر میکنیم. بعدش دو به تک هر کدوم رو میکنیم. آخر شب من با خانمها میخوابم و ملیکا تنها با پسرها میخوابه. حالا اگه موافقید همینکارو کنیم.
    سیاوش گفت آره موافقم.‌ ارشیا هم گفت منم همینطور.
    به دخترها گفتم پس شما هم بلند بشید این شلوار جین‌تون رو در بیارید که پوست لطیف تون رو ببینم. هر دو بلند شدن شلوارشون رو درآوردن و پرت کردن کنار. مستی مشروب و شهوت، خجالتها رو از بین برده بود و همه رو پررو کرده بود و خیلی راحت پیش میرفتیم. منم شلوارمو درآوردم و انداختم کنار مبل. دخترها تیشرتمو دادن بالا و از تنم درآوردن. خودشونم تاپشون رو درآوردن و جلوم یه چرخی زدن که از دیدن بدنشون کیف کردم. سمیرا قدش کوتاهه ولی خوب گوشتیه، نهال که فوق العاده ست و با اون قد بلند و بدن تراشیده بدجور دلبری میکرد. کونشون رو گرفتم و نشوندمشون روی پاهام. لب گرفتیم و بعدش از روی سوتین لای سینه هاشون رو بوسیدم و لیس زدم.‌ اونطرف شورت و سوتین خانمم رو درآورده بودن و ارشیا کوسش رو میخورد و سیاوش سینه هاش رو. به سمیرا و نهال گفتم بچه ها نمیخواهد این پرتقالهای خوشگل رو نشونم بدین؟
    سمیرا پشتشو کرد به من و گفت خودت زحمتشو بکش… بعد از اون، مال نهالم باز کردم و دو جفت سینه‌ی خوشکل افتادن بیرون. نمیدونستم اول کدوم رو بخورم ولی بالاخره با سینه های نهال که درشت تر بود شروع کردم. چهار تا ممه رو یکی یکی میخوردم و حالشو میبردم تا اینکه دوباره رفتم سراغ لبهاشون.‌ بعدش گردنهاشون رو خوردم و دوباره سینه خوری شروع شد. سمیرا دستش رو گذاشت روی کیرم و گفت واوووو چه چیزی داری.‌ نهالم کیرمو گرفت و گفت جوووون این خوراک منه. بعد در گوشم گفت اول منو بکن، از کونم بهت میدم. همیشه دلم یه همچین کیری میخواست.‌ شرتمو کشیدم پایین و گفتم پس شروع کنید. از روی پاهام بلند شدن و شورتمو کامل درآوردن.‌ شورت خودشونم درآوردن و نشستن جلوی پام. کیرمو ساک میزدن و جون جون میکردیم که سیاوش اومد پشت سمیرا و گفت کونتو بده بالا.‌ شروع کرد به لیس زدن و مالیدن کونش و بعد رفت سراغ کون نهال. اونم خورد و نشست کنارم گفت سمیرا بیا واسه من ساک بزن. سمیرا با بی میلی رفت و نهال تنهایی کارشو ادامه داد. کیر سیاوش کلفتیش دو سوم کیر من بود. طولشم سه چهار سانتی کوتاه تر و کله قارچی بود. نهال رو بلندش کردم و نشوندمش کنار نامزدش. پاهاشو باز کردم و کشیدمش جلو تا کوسش بیاد جلوی صورتم. دیدم کوسشم مثل خودش و اندامش خوشگله و خوردنی. با یه بوسه از وسط کوسش شروع کردم به لیس زدن و خوردنش. آهش بلند شد که از اون طرف صدای آه خانمم بلندتر شد و دیدم ارشیا روی مبل پاهاشو داده بالا و داره تلمبه میزنه توی کوسش. بدجور داشت با قدرت میکوبید و معلوم بود داره تمام زورش رو میزنه تا بتونه خانمم رو خوب حال بیاره و جلوی من خودی نشون بوده. سیاوش در گوش نامزدش نهال یه چیزی گفت که نهال در جواب گفت با یه بار که گشاد نمیشه. قرار نیست هر روز بکنه که. بعدش ‌سیاوش بلند شد و سمیرا رو نشوند کنار نهال و مثل من مشغول کوس لیسی شد. حالا هر سه تا خانم آه و ناله میکردن و از اون طرف صدای شالاپ شولوپ ضربه های ارشیا روی کوس خانمم هم بلند بود و همراه این آه و ناله ها فضای خونه رو سکسی و شهوتی کرده بود. کوس خوشکل نهال وقعا خوردنی بود و خیلی حال میداد. با لذت و ولع خاصی میخوردمش و آبی که از کوسش میومد با دل و جون میمکیدم و میخوردم. من زودتر از سیاوش کوس لیسی رو شروع کرده بودم و به همین خاطر نهال زودتر از سمیرا ارضا شد. هنوز توی حال و هوای ارضا شدن بود که پاهاشو کامل دادم بالا و کیرمو فرو کردم توی کوسش. وای که چه کوس تنگ و داغی داشت. در عین تنگی، نرم و لیز بود و لذتش رو بیشتر میکرد. با همون اولین ورود کیرم توی کوس تنگش، یه آآااییییییی گفت که جیگرم حال اومد.‌ اولش به آرومی تلمبه میزدم و یواش یواش تند ترش کردم. طوری که دیگه شالاپ شالاپ میکوبیدم و صورت خوشگل و عروسکیه نهال قرمز شده بود و بد جور ناله و هن هن میکرد. در همین حین بود که سمیرا هم با کوس لیسیه سیاوش ارضا شد و سیاوش شروع کرد به گاییدنش. حالا هر سه مشغول کوس کردن بودیم و از هر طرف صدای آه و ناله و شالاپ شالاپ به گوش میرسید و مثل خونه ی نیما اینا شده بود. نهال رو بلند کردم و گفتم برگرد روی زانو حالت بگیر… اوفففففف چه کونی جلوم قلمبه شد و چه کوسی از وسط پاهاش مثل کلوچه خودنمایی میکرد. کیرمو فرو کردم توی کسش و کپلهاش رو گرفتم. با هر ضربه به اون کون خوشگل و گرد و قلمبه ش، موج و لرزش زیبا و چشم نوازی به کونش می افتاد که خیلی تحریک کننده بود. سیاوش گفت عوض کنیم؟
    صبر کن ارضا بشن بعد.
    نهال با همون آه و ناله و لحن شهوتناک گفت عشقم، من که همیشه پیشتم، بذار فعلا درست و حسابی حالمو کنم دیگه… سمیرا رو ارضا کن برو پیش ملیکا تا ارشیا بیاد پیشم.‌
    سیاوش: باشه، حالتو بکن عشقم…
    بعد سمیرا رو مثل نهال روی زانو قرار داد و کنارم مثل من از پشت کوسش رو میگایید. وقتی نهال ارضا شد و چپ شد روی مبل. بغلش کردم و با ناز و نوازش نشوندمش روی پاهام و بغلش کردم.‌ لب میگرفتیم و کوسشو میالید به کیرم. بعد خودش کیرمو جا کرد توی کوسش و در حالیکه جلو عقبش میکرد لب منو میخورد.‌ چشمهاش مست شهوت بود و از دیدنش کیف میکردم. چشمهای عسلی و خوشگلی داره که در حالت عادی هم دلربا و زیباست، چه برسه به وقتی که از شدت شهوت خمار میشه و باعث میشه جذابیتش صد چندان بشه. ارشیا هم اون طرف خانمم رو روی زانو قرار داده بود و از پشت میکوبید به کونش و توی کوسش تلمبه میزد. سمیرا در حالی که به سیاوش کوس میداد لبشو آورد سمت من و باهاش لب تو لب شدم که همون موقع ارضا شد و خودشو انداخت روی من‌.‌ سیاویش رفت سراغ خانمم و به ارشیا گفت بسه، برو پیش نهال تا منم بکنمش.
    ارشیا یه سیلی زد روی کون خانمم و کیرشو کشید بیرون اومد سمت ما. نهال رو از بغلم گرفت و گفت بیا خوشگل خانم.‌ بیا که نوبت منه بکنمت.‌ نهال لبمو بوسید و بلند شد. سمیرا سریع اومد جاش و نشست روی کیرم. کسشو مالید روش و گفت امید تا ارضام نکردی آبت نیاد ها. باشه؟
    چشم سکسی خانم حشری. ارضات میکنم…
    من که دیشب کمرمو با کوس و کون خانمم سبک کرده بود و عصر هم موقع راه افتادن از خونه، قرص خورده بودم، خیالم راحت بود که امشب این دوتا رو حسابی میکنم. ارشیا هم نشسته بود کنارم و نهال رو نشونده بود روی کیرش.‌ سمیرا خودشو بلند کرد و کیرمو با کوسش تنظیم کرد و جا کرد توی کوسش. با یه آاااههههههه نشست روش و گفت وااایییییی امید کوسم باز شد با کیرت. اوفففف چه کلفته…
    دستهاشو پشت گردنم حلقه کرد و منم دو دستی کونش رو گرفتم و بالا پایینش میکردم که هر بار آه و وای میکشید و لبش رو گاز میگرفت. یه کم که بهش عادت کرد، لبش رو گذاشت روی لبم و لب تو لب شدیم‌. کوس سمیرا هم مثل کوس نهال تنگ و گرم و نرم و لیز بود. سمیرا و نهال کنار هم روی کیر ما بالا پایین میشدن و لب و گردن و سینه هاشون رو میخوردیم که. ارشیا قبل از اینکه نهال رو ارضا کنه به نهال گفت بلند شو داره میاد. نهال سریع بلند شد و نشست جلوی پاهاش کیرشو ساک زد و آبش که اومد کشید بیرون و ریخت روی سینه هاش. سمیرا گفت جان من آبت نیاد امید جون، نزدیکم… آاااهههههه، وااییییی ارشیا، کیرش چه حالی میده، میخوام امشب تا صبح منو بکنه. امشب امید مال منه. نهال زد پشت کونش و گفت پس من اینجا دسته خَرم؟ مال جفتمونه.
    ارشیا خندید و گفت انگار اینا بدجوری خاطر خواه کیرت شدن… حالا تو هم حال میکنی باهاشون؟ به پای خانمت میرسن یا نه؟
    آره داداش، هر گل یه بویی داره و لذت خودش رو داره.
    ولی خانم تو یه چیز دیگه ست، لامصب سیری ناپذیر و کوه شهوته. تا حالا نشده بگه بسه دیگه نمیتونم. نهال تخمش رو گرفت و گفت حالا ما رو فروختی به ملیکا؟
    آی نکن عزیزم، منظورم از لحاظ میزان حشری بودنش بود.
    ما هم خیلی حشری هستیم و کامل سیر نمیشیم.‌ فقط به شما دو تا رحم می کنیم تا اذیت نشید.‌…
    سمیرا توی حال خودش بود و روی کیرم بالا پایین میشد یا کوسشو رو عقب جلو میکرد. از هم لب میگرفتیم و سینه هاش رو میخوردم تا ارضا شد. پاهاش میلرزید و کوسش روی کیرم جلو عقب میشد و فشارش میداد به کیرم. ‌بغلم کرده بود و از ته دل آه میکشید تا شل شد و ولو شد توی بغلم. در گوشم گفت ممنون، خیلی عالی بود.‌ بعد بلند گفت چه حالی داد ارشیا. میخوام امید جونم پایه ثابت سکسهامون بشه. باشه عشقم؟
    ارشیا: هر چی تو بگی خانمم. امر، امر شماست.‌
    از اون طرف سیاوشم آبش اومد و با چند تا ناله آبشو توی کوس خانمم خالی کرد.
    حالا وقتش بود که تنهایی ادامه بدم و بهشون نشون بدم گاییدن یعنی چی. اما واسه اینکه خرابشون کنم گفتم ای بابا چه زود خالی کردین. تازه میخواستیم دو به تک بزنیم. ارشیا گفت اشکال نداره. یه کم صبر کن میزنیم. تو کارتو ادامه بده.‌
    نشد دیگه، اومدیم گروپ بزنیما. صبر میکنم باهم شروع کنیم.
    همونطور که سمیرا توی بغلم بود نشسته بودیم و در حال صحبت و لب گرفتن بودیم. نهالم بین من و ارشیا نشسته بود و با اونم لب میگرفتم و دستم دور گردنش بود. سمیرا گفت امشب میمونید اینجا؟
    آره گلم، البته اگه شما مایل باشید.
    با نهال گفتن آره آره، حتما بمونید.
    به نهال گفتم پس برو سینه هات رو بشور و بیا… خانمم که اون طرف روی پای سیاوش بود و با همدیگه ور میرفتن و لب و بوسه بازی میکردن، گفت یه پیک دیگه بزنیم سرحال بشیم؟
    بزنیم عشقم، شما هم موافقید؟
    همگی بله رو دادن و پیک ها رو پر کردیم. زدیم به سلامتی و به نهال گفتم قشنگ میرقصیدی ها. حال داری یه بار دیگه برقصی؟
    آره، لباس بپوشم یا همینجوری؟
    همینجوری حال میده.
    سمیرا رو هم بلند کردم و گفتم ملیکا تو هم بلند شو…
    سه تا خوشگل سکسی لخت، برامون میرقصیدن و سینه ها و کونشون رو میلرزوندن و قر میدادن. ما هم با لذت نگاه میکردیم و کیف میکردیم. بلند شدم یکی یکی باهاشون میرقصیدم و کیرمو میمالیدم به کوس و کونشون و لب و بوسه میگرفتیم‌. ارشیا و سیاوش هم بلند شدن و همینکارا رو میکردن.‌ کیرشون دوباره شق شده بود و گفتم بریم واسه ادامه کار و دو به تک حال کردن؟
    همه موافقت کردن و دوباره روی مبل مشغول شدیم. اول من و ارشیا باهم نهال رو کردیم که من از کوس و اون از کون گاییدش. صورت خوشگل و عروسکیه نهال با اون مدل سکس خیلی دیدنی تر شده بود و چشمهای مست شهوتیش زیباتر شده بود. لبهاشو میخوردم و همین که جدا میشدیم دوباره آه و ناله‌ش بلند میشد. صورت و چشمهاش رو بوسه بارون میکردم و گردن و سینه هاش رو میخوردم. خانم و سمیرا و سیاوش هم نشسته بودن و فقط ما رو نگاه میکردن. البته یه بار سیاوش اومد جلو و با نامزدش نهال جون، وسط کار لب گرفتن. سمیرا و ملیکا هم هر کدوم یه بار با من و ارشیا لب گرفتن. کوس تنگ نهال، همراه اون آه و ناله هایی که راه انداخته بود و اون چشمها و چهره ی خوشگل و حشریش خیلی بهم حال میداد و منم مثل اون توی اوج شهوت و لذت بودم. وقتی عروسک خانم ارضا شد و افتاد روی من، بغلش کردم و با ناز و نوازش آرومش کردم و حس خوبی بهش میدادم. ارشیا بغلش کرد و از روی من بردش کنار. به سمیرا گفت بلند شو برو بغل امید. خودش نشست جای اون و نهال رو نشوند روی پاش. سمیرا که کوسش حسابی خیس بود و آب از کوسش راه افتاده بود، نشست روی کیرم و تا تهش رو توی کوسش جا کرد. سیاوشم اومد پشتش و کیرش رو کرد توی کونش. شروع کردیم به گاییدنش و اونم مثل نهال مستانه ناله میکرد و آه میکشید. به همون شکل و ترتیب با اونم حال کردم و از کوس تنگ و بدن نازش لذت بردم تا اونم ارضا شد. به خانمم گفتم تو رو با کی بکنم؟ اصلا میخوای اینا بکننت؟
    نه منم خودت از کوس بکن و اینا کونمو بکنن.
    باشه، سمیرا جون برو کنار تا ملیکا بیاد…
    خانمم رو هم مثل نهال و سمیرا از کوس کردم و ارشیا از کون میگاییدش. ملیکا هم غرق لذت بود و منو با لذتی که میبرد و آه و ناله هایی که میکرد دیوونه کرده بود. وسط حال کردنمون بودیم که گفت قربونت برم عشقم، بالاخره توی بغل خودت به اولین دوست پسرم دارم کون میدم و حالشو میبرم. بین اولین دوست پسرم و اولین و آخرین عشقم دارم حال میکنم، واییییی چه حالی میده امید. ارشیا فکر میکردی یه روز منو توی بغل شوهرم بکنی؟…
    نه کونی خانم. توی خوابمم همچین چیزی رو نمیتونستم ببینم.‌…
    خلاصه خانمم رو با ارشیا ارضا کردیم و ارشیا آبشو خالی کرد توی کون خانمم. بعدش سیاوش اومد جای ارشیا و یه بارم با اون گاییدمش و ارضاش کردیم که اینبار منم همراه اونها ارضا شدم و همون موقع که سیاوش داشت آبکیرشو توی کون خانمم خالی میکرد و ناله میکرد، منم آبمو توی کوس داغ و تپل خانمم خالی کردم و به این سکس گروپ باحال پایان دادیم. اولین گروپی بود که با اونها زدیم ولی واقعا خوش گذشت و خیلی زودتر از اونی که فکر میکردیم باهم صمیمی شدیم. حدودا نیم ساعتی بود که بعد از سکس داشتیم باهم حرف میزدیم و شوخی میکردیم و میخندیدیم‌. خانمم هنوز توی بغلم بود و اونا هم نامزدهای همدیگه رو بغل کرده بودن. سیاوش گفت بچه ها شام چی میخورید سفارش بدم؟…
    خلاصه شام خوردیم و سیاوش یه فیلم گذاشت که ببینیم و کلی ازش تعریف میکرد. همه با شورت نشسته بودیم و خانمها سوتین هم بسته بودن. مشغول میوه خوردن و تخمه شکستن بودیم و نهال خودشو چسبونده بود به من. خانمم کنار ارشیا بود و سمیرا هم روی پای سیاوش… فیلم که تموم شد گفتم حوصله دارید بطری بازی کنیم؟
    دخترا هورا کشیدن و مشغول شدیم. کلی خندیدیم و خوش گذشت. از لب گرفتن و ممه خوری تا ساک زدن و کوس و کون لیسی انجام دادیم و میخندیدیم. بعدش رفتیم واسه خواب که من با نهال و سمیرا رفتیم توی یه اتاق، خانمم با ارشیا و سیاوش رفتن اون یکی اتاق. همینکه در اتاق بسته شد و سه تایی تنها شدیم، جفتشون پریدن روی من و با خنده و لب و بوسه مشغول عشق و حال شدیم. گفتم بچه ها عجله نکنید، امشب قراره سه تایی حسابی حال کنیم.
    نهال: ایول، الان راحت تریم و اونجوری که دلمون میخواد عشق میکنیم بعد آرومتر گفت یه جوری بهت حال بدم که تا حالا به سیاوشم ندادم. خیلی ازت خوشم اومده.
    چرا؟ مگه من چطوری ام؟
    پسر باحال و خوش سر و زبون و خونگرمی هستی‌. کیرتم که عالیه و همیشه دلم میخواست یه همچین کیری واسه خودم داشته باشم.‌‌ آبتم که دیر میاد و از همه چی مهتر همینه. اینا نمیتونن درست ما رو سیر کنن. واسه همین بعضی شبها، فقط یکیمون میایم پیششون تا دوتایی بکنن و سیر بشیم.
    سمیرا تو هم؟
    آره دیگه، یه شب در هفته من و ارشیا میایم اینجا تا با سیاوش منو بکنن. یه شب ارشیا تنها میاد تا نهال رو دوتایی بکنن. یه شبم مثل الان چهارتایی حال میکنیم. چند وقت دیگه که عروسی کنیم راحت تر میشیم و دیگه هر شب خونه ی همدیگه ایم. شما هم هر وقت دوست داشتید بیاید.
    یه چی بگم قول میدید بین خودمون بمونه؟
    آره بگو.
    من دلم یه فانتزی میخواد که همیشه ازش لذت میبرم.‌
    هر چی باشه انجام میدیم.
    ولی قول دادین بین خودمون باشه ها. پسرا نفهمن.
    خیالت راحت. بگو دیگه.
    دلم میخواد واسه مزه ش و اون کیفی که میده، رابطه ی یواشکی داشته باشیم.‌
    خندیدن و گفتن آخه چرا؟ وقتی جلوی خودشون میتونیم حال کنیم، چرا یواشکی؟
    من اینجوری دوست دارم. همیشه دلم میخواست با یه زن شوهر دار رابطه ی عشق و عاشقی و سکس یواشکی داشته باشیم.‌ اون حس پنهونی بودن و خیانتش خیلی میچسبه و لذتش رو زیادتر میکنه.
    دوتایی به همدیگه نگاه کردن و لبخند زدن. سمیرا گفت پس تو هم مثل خودمونی و زدن زیر خنده.
    شما هم؟
    سه تایی داشتیم می خندیدیم که گفتم پس تعریف کنید ببینم ماجرای شما چیه؟ اول از خودتون و رابطه‌تون با این کیر کوچولوها بگید.
    با این حرفم دوباره خندیدن و نهال گفت پس تو هم باید رازدار باشی و همه چی بین خودمون بمونه.
    حتما، بیاید اینجا بخوابید و تعریف کنید.
    دراز کشیدیم و سرشون رو گذاشتن روی بازوهام و بغلشون کردم.
    نهال: من و سمیرا باهم خیلی رفیق بودیم و زیاد عشق و حال میکردیم تا اینکه سمیرا و ارشیا قضیه شون جدی شد و تصمیم به ازدواج گرفتن. خب ما دنبال یه پسر بودیم که اهل غیرتی بازی و سخت گیری نباشه. ارشیا همینجوری بود و سمیرا اوکی رو داد. آخه ارشیا سمیرا رو میاورد با سیاوش میکردن و با همین وضع ازش خواستگاری کرد. این یعنی همون شوهری که میخواست. بعد از نامزدیشون، منو به سیاوش معرفی کردن و منم که دیدم هم پسر خوشتیپیه، هم مثل ارشیاست قبول کردم و بعد از چند بار سکس گروهی، پیشنهاد ازدواجش رو قبول کردم. فقط مشکل اینجاست که تنهایی نمیتونن ما رو سیر کنن که با برنامه ی دو به تکی که گذاشتیم این مشکل حل شد. اما اصل ماجرا اینه که ما هم مثل تو سکس یواشکی دوست داریم و با دوتا پسر رفیقیم. وقتی یکی از ما تنها میاد اینجا، اون یکی‌مون میره پیش اون دوتا دوستمون و همزمان عشق و حال جفتمون ردیفه. حالا که تو هم اینو میخوای ما پایه ایم. کیر تو و دیر انزالیت حتی از اون دو تا دوستمونم بهتره. هر وقت بخوای میایم پیشت.
    ایول، پس شماره هامون رو رد و بدل کنیم… راستی چند وقته با اون دوتا دوست پسرتون رابطه دارید؟
    رفیقای قدیمی‌مون هستند. قرار بود وقتی شوهر کردیم و جلومون باز شد، حتما بدیم بکنن که میدیم.
    خندیدن و منم خندیدم گفتم حالا واقعا اینا نمیدونن؟
    ما که چیزی نگفتیم، اینام چیزی نگفتن. ‌یا نمیدونن یا چیزی به روی ما نمیارن. البته ارشیا قبلا من و اونا رو باهم دیده بود و میدونست دوستیم و رابطه داریم. حتی دو دفعه با من و سمیرا و یکی از اونها کنار هم و ضربدری سکس کردیم. وقتی با این حال سمیرا رو واسه ازدواج انتخاب کرد، سمیرا خوشحال شد و خیالش راحت شد که تا آخر عمر عشق و حالش آزاده و کیف میکنه. وقتی گفت سیاوشم اینجوریه و دنبال کیس ازدواجه، منو بهش معرفی کرد. الانم که میبینی راحتیم و کنارت خوابیدیم.
    اون موقع که میخواستم بکنمت در گوشت چی گفت؟
    با خنده گفت هیچی بابا، اوسگول میگه کیرش کلفته و کوستو گشاد میکنه، فقط از کون بهش بده. منم گفتم با یه بار که گشاد نمیشه. قرار نیست هر روز باشه که.
    خندیدیم و گفتم کون لقشون. ولی بهتون بگم که ملیکا هم ازشون راضی نیست و به خاطر من اومد. چون دلم شماها رو میخواست. امکان داره نهایتا فقط ماهی یه بار بخواد بیایم پیش اینا. ولی رابطه ی من و شما دیگه ادامه داره. تنها میام جلوی خودشون میکنمتون و حالشو میبریم. خلوت خودمونم که داریم. موافقید؟
    نهال: آره که موافقیم، خیلی هم عالیه. اتفاقا ملیکا نباشه و سه نفری ما رو بکنید خیلی بهتره. من کاری میکنم که سیاوش و ارشیا خودشون بهت زنگ بزنن و دعوتت کنن بیای.
    خندیدیم و سه تایی شروع کردیم به لب گرفتن و یه بار دیگه اون شب قبل از خواب جفتشون رو گاییدم. یه بار آبم اومده بود و کمرم سبک شده بود. قرصم که خورده بودم، دیگه حسابی گاییدمشون و خیس عرق شده بودیم. کوس و کون واسشون نذاشتم و دهنشون رو گاییدم.‌ اونقدر گاییدمشون که لبه های کس های تنگ و خوشگلشون و دور سوراخ کونشون قرمز و متورم شده بود. کیرمو که از کونشون میکشیدم بیرون مثل غار شده بود و باز میموند. آخرش آبمو بین خودشون شِیر کردن و خوردن. هر سه از خستگی بیهوش شدیم و تا نزدیک ظهر خواب بودیم که ملیکا اومد بیدارمون کرد و گفت برید دوش بگیرید و بیاید صبحونه بخوریم. امید زود باش مامانم ناهار منتظرمونه.
    رفتیم داخل حموم و بازی و شوخی میکردیم و میخندیدیم. اونم چسبید و حال کردیم. دیگه خیالمو راحت کردن که با من میمونن و هر وقت بخوام برنامه ردیفه…
    ادامه دارد…

نوشته: امید بیخیال

  • Like 2
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


شروع ضربدری من و خانمم ملیکا با ارشیا و سیاوش - 2

 

با سلامی دوباره و با تشکر از لایک ها و کامنت های شما عزیزان.
این هفته واسه شب جمعه هشت نفر مهمون دعوت کردیم. هم گروه نیما و مهرشاد و نامزدهاشون، هم گروه سیاوش و ارشیا و نامزدهاشون.
با هم آشناشون کردیمو مهمونی خوبی شد. مشروب و رقص و بعدش بطری بازی کردیم و کار به سکس رسید. هر دو گروه پایه بودن و یه گروپ سکس ده نفره ی عالی و فراموش نشدنی داشتیم. مهرشاد و نیما که از نهال و سمیرا خوششون اومده بود، ول کنشون نبودن و تک به تک و دو به تک گاییدنشون. مخصوصا که مثل هر هفته قرص خورده بودن و آبشون دیر اومد. با این حال هر کدوممون دو بار آبمون اومد. ارشیا و سیاوشم که بهشون قرص داده بودیم، از میترا و فرنوش خوششون اومده بود و دافهای ناز رو حسابی گاییدن. من و خانمم هم این وسط با هر کی دلمون میخواست حال میکردیم. راند دوم بعد از شام بود. اون موقع بود که من گفتم بچه ها بین خانمها قرعه کشی میکنیم و اسم هر کی در اومد، خودش تصمیم میگیره با چه کسی یا چه کسانی سکس کنه. همه میشینیم و اونها وسط سکس میکنن. بعد بین آقایون قرعه کشی میکنیم…
اول به نهال افتاد، من و مهرشاد رو انتخاب کرد و گفت دوتایی منو بکنید… دوتایی با لذت از لب و سینه تا کوس و کونش رو خوردیم و بعدش اونم کیرمون رو ساک زد. بعد من از کوس و مهرشاد از کون، همزمان گاییدیمش تا ارضا شد. سمیرا هم من و نیما رو انتخاب کرد و اونم همینجوری کردیم. فرنوش گفت امید جون، عشقم دلم میخواد تو رو انتخاب کنم اگه خسته نیستی.

    من تنها؟
    به سیاوش نگاه کرد و گفت تو هم بیا.
    من: پس شما شروع کنید تا من یه کوچولو استراحت کنم.
    اونها داشتن لب میگرفتن تا سیا‌وش رسید به کوسش. اون موقع بود که منم رفتم جلو و با لب و گردن و سینه هاش مشغول شدم.‌ اونم گاییدیم و سیاوش گفت من از کوس میکنم. خلاصه بعد از اون میترا هم نیما و ارشیا رو انتخاب کرد. اینبار دیگه من تماشاچی بودم و خانمم و نهال توی بغلم بودن. اون دوتا میترا رو حسابی خوردن و گاییدن و با لذت داشتم نگاه میکردم و کیف میکردم.‌ اون وسط با خانمم و نهال هم لب بازی میکردیم و میمالیدمشون.‌ بعد از اینکه میترا هم ارضا شد. دیگه نوبت خانمم بود.‌ لبمو بوسید و بلند شد گفت غیر از امید همه تون بیاید. چهار نفری میخوام. مهرشاد و نیما کوس و کونمو میکنید، شما دو نفرم دهنمو.
    اولین بار بود چهار نفر همزمان با خانمم بودن. برام خیلی باحال و هیجان انگیز بود. میترا اومد جای ملیکا توی بغلم نشست و با نهال جفتشون رو بغل کرده بودم و لب بازی میکردیم. گفتم میترا خانم چرا منو انتخاب نکردی؟
    تو خودت میدونی هیچ کس مثل تو بهم حال نمیده و همیشه انتخاب منی‌ ولی سه بار پشت سر هم کرده بودی و دلم نیومد اذیت بشی. حالا نوبت تو شد منو انتخاب کن تا حسابی بهت حال بدم.
    وای دختر صحنه رو ببین…
    چهارتایی افتاده بودن به جون خانمم و هر کی یه جاییش رو میخورد. ‌لب و سینه ها و کوسش رو همزمان چهار نفری میخوردن. ملیکا مثل مار به خودش میپیچید و لای اینا کیف میکرد. وقتی ارضا شد، دمرش کردن و کون و رون و کمرش رو میمالیدم و با هم شروع کردن به خوردنش. دوباره آه و ناله ی ملیکا با خوردن کمر و کونش بلند شد و کونش و سرش رو بالا میاورد و آه میکشید. همه که یکی یکی کونش رو خوردن، بلندش کردن و واسه چهارتا کیری که دورش بودن ساک میزد و میمالیدشون. نیما نشست پشتش و از همون پشت کرد توی کوسش و شروع کرد به تلمبه زدن. ملیکا هم واسه اون سه نفر دیگه ساک و جلق میزد. نیما بلند شد و مهرشاد رفت پشتش… یکی یکی همگی کوسش رو کردن تا ارضا شد. بعد نیما خوابید زیرش و مهرشادم پشتش بود. کوس و کونش رو باهم میگاییدن و ملیکا هم واسه ارشیا و سیاوش ساک و جلق میزد. کیرم از دیدن این همه لذتی که ملیکا میبرد داشت منفجر میشد. خلاصه یه بار دیگه هم ارضاش کردن و اومدن کنار. حالا نوبت ما آقایون بود که بین‌مون قرعه کشی کنیم. گفتم اسم منو نندازید. منم میخوام مثل ملیکا آخرین نفر باشم…
    اگه درست یادم باشه اول اسم سیاوش دراومد که میترا رو انتخاب کرد و تک به تک حال کردن. بعد نیما بود که نهال رو انتخاب کرد و اونا هم تک به تک حال کردن… مهرشاد نهال و سمیرا رو باهم خواست و موقع سکس یکی رو روی کیرش و اون یکی رو روی صورتش نشوند. و وسطش جابجا شون کرد. ارشیا هم مثل اون میترا و فرنوش رو خواست و به همون شکل حال کردن. بالاخره نوبت من شد و گفتم هر پنج تا خانم بیاید وسط… از همه شون یکی یکی لب گرفتم و کوس و کون اونای دیگه رو میمالیدم. بعد گفتم بشینید واسم ساک بزنید. از دهن این میکشیدم و میکردم توی دهن اون یکی. کیرمو میزدم روی صورتشون و میکردم توی دهنشون. بعد گفتم همه داگی بشید کنار هم. نوبتی کوس و کونشون رو لیس میزدم و میمالیدم. بعد از اول شروع کردم و کیرمو توی کوسشون میکردم و هر کدوم رو یه بیست سی تا تلمبه میزدم و میرفتم سراغ بعدی. یه بار دیگه هم اینکارو کردم تا آخر و بعد کیرمو کردم توی کونشون. کونشونم به همین شکل دو سری از اول تا اخر گاییدم و گفتم دمر بشید. یکی یکی می نشستم روی رونشون و اونجوری هم کونشون رو یکی یکی می گاییدم. بعد می خوابیدم روشون و به اون شکلم با گاییدن کونشون حال کردم.‌ روی کون نهال بودم که گفتم بچه ها بیاید دیگه باهم بکنیم. مثل گرگهای گرسنه اومدن و هر کی افتاد روی یکیشون. من که نهال رو ول نکردم و تا وقتی آبم اومد حسابی گاییدمش. بردمش روی مبل زانو زد و اونجا هم حسابی کونش رو گاییدم تا آبم اومد و خالی کردم توی کون خوشکلش. همونجوری که کیرم توی کونش بود بغلش کردم و چرخیدیم نشست روی کیرم و از پشت بغلش کرده بودم. به بچه ها نگاه میکردیم و کوسش رو میمالیدم که یکی یکی آبشون میومد و خالی میکردن توی کون خانمها. دیگه همه ولو شده بودن و گفتم میخواید بازم سکس کنید یا بخوابیم؟
    نهال که توی بغلم بود و تازه ارضا شده بود گفت بخوابیم دیگه، اگه دوست داشتین فردا دوباره حال میکنیم.
    من: پس بچه ها رختخوابها رو بندازید تا ما یه دوش بگیریم بیایم…
    داخل حموم بودیم و با نهال همدیگه رو میشستیم و بازی میکردیم که مهرشاد اومد داخل. گفتم بیا که به موقع اومدی.
    چرا؟
    اگه مثل همیشه پسر خوبی باشی یه سوپرایز برات دارم.‌
    ایول، من عاشق سوپرایزم.
    میخوام یه روز قرار بذاریم فقط من و تو نهال باشیم و حال کنیم.
    واوووو چی از این بهتر، شوهرت میذاره تنها بیای؟
    نهال گفت تو به اون کاری نداشته باش، من میام.
    ایول بابا… امید، نیما چی؟
    به نهال نگاه کردم و گفت اشکال نداره، اونم بیاد.
    مهرشاد بغلش کرد و گفت ردیف میکنم دخترا نباشن و بیاید خونه ی خودمون. سمیرا هم میتونه بیاد؟
    اونم میاد، ولی جدا جدا میان.‌ شاید ملیکا رو هم بیارم.‌
    نهال: امییییید…
    باشه عزیزم. نمیارمش. میخوای سه تا کیرو تنهایی صاحب بشی؟
    خندیدیم و گفت سه تاتون کیرای خوبی دارید. من هر سه تاتون رو باهم میخوام. مال خودم تنها…
    بازم خندیدیم و با نهال خودمون رو آب کشیدیم و اومدیم بیرون.‌ سمیرا و نیما هم رفتن حموم و صدای خنده ی هر سه تایی‌شون میومد. میترا و فرنوش و ملیکا بغل ارشیا و سیاوش بودن و دراز کشیده بودن روی تشک. بعد از اینکه بچه ها از حموم اومدن بیرون، اون پنج نفرم با هم رفتن حموم. صدای خنده ی اونا هم بلند شده بود و خوش بودن. من وسط نهال و سمیرا خوابیدم و مهرشاد و نیما هم دو طرفشون.‌ تا وقتی اینها از حموم بیان بیرون برنامه ریزهامون رو کردیم واسه سکسهای یواشکی‌مون و لب بازی و دستمالیشون میکردیم. صبح که خانمها با شورت و سوتین یا نیم تنه واسه بچه ها میرقصیدن، با مهرشاد یه گوشه حرف میزدیم و گفتم با یه کسی رابطه دارم که باورت نمیشه.
    کیه؟
    میگم بهت ولی نمیخوام هیچ کسی بفهمه، حتی نیما و ملیکا. فقط من و تو.‌ طرف میخواد سکس دو به تک داشته باشه و منم میخوام تو نفر سوم‌مون باشی.
    هر چی تو بگی من پایه ام. قول میدم هیچ کسی هم نفهمه‌.‌
    میدونستم میشه روی تو حساب کرد. یه قرار میذاریم و حالشو میبریم…
    من و نیما مدیونتیم امید. تو بودی که کمک کردی من و نیما گی بازیمون جلوی نامزد هامون آزاد بشه و راحت بشیم. از اون روز با خیال راحت اون لذتی رو که دوست داشتیم رو میبریم و خوش میگذرونیم.‌ همش به خاطر تو بوده.‌ حالا هم هر کار بخوای برات میکنم. هوس نکردی کونمو بکنی؟
    آره اتفاقا هوس کونت رو کردم. این سری که اومدیم و دور هم بودیم میکنمت. تو هم نامزدتو بکن.
    ایول، اصلا من و میترا میایم خونتون با ملیکا چهارتایی حال میکنیم و بهت میدم. من کون ملیکا رو میکنم. تو هم کون میترا رو بذار روی کون من و جفتمون رو با هم بکن. میخوام من و نامزدم با هم زیرت باشیم.
    باشه رفیق، خیلی هم عالی میشه…
    رفتیم پیش بقیه ی بچه ها و در حال رقص و بمال بمال بودیم. جاتون خالی هر لحظه‌ش خوش میگذشت و همه‌ش عشق و حال بود. شاه کس مجلس بعد از خانمم، نهال بود که دائم توی بغل خودم بود.‌ تا می نشستم، میومد بغلم و می نشست روی پام. همه حسودی میکردن که چرا نهال انقدر میچسبه به من. فرنوش گفت بچه ها اینجا آپارتمانه و نمیشه اونجوری که دلمون میخواد سر و صدا و بپر بپر کنیم. پایه اید هفته‌ی دیگه بریم شمال ویلای ما بترکونیم؟
    همه هورا کشیدن و قرار شد چهارشنبه عصر راه بیفتیم. اما اون روز تا ظهر با مشروب و رقص و بمال بمال و لاس زدن گذشت و ناهار رو که خوردیم، از خستگی هر کی یه طرف افتاده بود. خانمم و سمیرا با مهرشاد و نیما بودن، فرنوش وسط ارشیا و سیاوش بود، میترا و نهالم دو طرف من بودن و همه مشغول ناز و نوازش و صحبت و ماچ و بوسه بودیم. به میترا گفتم نظرت درباره ی ارشیا و سیاوش چیه؟
    به نهال نگاه کرد و نهال گفت راحت باش، من طرف امیدم.
    من: آره عزیزم، نهال خودیه.
    میترا: بچه های خوبی هستن ولی کیرشون…
    یعنی اونقدر کوچیکه که بهت حال نمیده؟ اونجوری هام نیستا.
    نه، خب حال میده ولی اگه مثلا با کیر تو چهار دقیقه ای ارضا میشم، اونا باید هفت هشت دقیقه بکنن تا ارضا بشم.
    خوبه دیگه، در عوض طولانی تر حال میکنی.
    خندیدیم و نهال گفت حق داره، من این چند وقته به کیرشون عادت کردم ولی وقتی زیر تو میخوابم تازه میفهمم کیر چیه و سکس واقعی چیه.
    همینطور می خندیدیم و از هر طرف خونه مثل ما صدای پچ پچ و ‌خنده میومد‌. نیم ساعت دیگه هم گذشت و بچه ها هنوز توی همین حال بودن.‌ لذت این لاس زدنها و عشق بازیها کمتر از سکس نیست و خودش خیلی حال میده…
    بلند شدم و گفتم بچه ها می خواهید سکس کنید یا نه؟
    همه گفتن آره، منتظر بودیم یکی شروع کنه تا ما هم مشغول بشیم.
    از برنامه ی دیشب و تنوعش راضی بودین؟
    همه گفتن آره.
    یه برنامه دارم که مثل دیشب با حاله ولی یه کم فرق میکنه. اگه مایلید بگم و شروع کنیم…
    همه بلند شدن و جمع شدیم گفتم خانمها یکی یکی بیان وسط و ما نوبتی میکنیمشون و نفر بعد میاد و ادامه میدیم. هر کسی هم از هر سوراخی دلش خواست بکنه. اینجوری بینش استراحت میکنیم و آبمون دیر میاد ولی اون خانمی که وسطه پشت سر هم کیر میخوره و حال میکنه.
    اول از همه خانمها هورا کشیدن و تایید رو دادن. ‌گفتم خودتون تک بیاره بازی کنید و نوبتتون رو مشخص کنید.
    با خنده خنده تک بیاره بازی کردن و طبق نوبتی که براتون میگم شد:
    اول افتاد به میترا و گفتم سیاوش و ارشیا، اول شما که کیرتون کوچیکتره بکنید. همه خندیدن و گفتم شوخی کردم. چون اینا تازه واردن بهشون احترام گذاشتم. هر کدوم که میخواید اول بکنید…
    ارشیا رفت سراغ میترا و از لب و سینه خوردن شروع کرد تا رسید به کوسش. حسابی خوردش و گفتم ملیکا تو که دومین نفری قبلش بده یکی بخوره و آمادت کنه که وقت الکی حروم نشه. بقیه هم همینطور.
    ملیکا گفت خودمون با دیدن سکس اینا تحریک میشیم و خیس میکنیم. پس دیگه لازم به این کارها نیست.
    همگی خندیدیم و گفتم پس چه بهتر. سیاوش که خانمم روی پاش نشسته بود و بغلش کرده بود گفت خودم اینقدر باهاش ور میرم و کوسشو میمالم که با میترا باهم ارضا بشن. بازم خندیدیم و واقعا همینطوری هم شد. هر کدوم یکی از خانمها رو بغل کرده بودیم و روی پاهامون میمالیدمش و با کوس و سینه هاش بازی میکردیم و به سکس اون دو نفری که وسط بودن نگاه میکردیم. همه غرق شهوت و لذت بودیم و توی اوج حشریت. فقط تصور همچین صحنه هایی و شنیدن صدای آه و ناله ها، خودش به اندازه ی کافی تحریک کننده هست، وای به حال اینکه همه ی اینها جلوی چشمت اتفاق بیفته.
    خلاصه ارشیا خوابید روی میترا و گاییدنش رو شروع کرد. حسابی کوسش رو گایید تا ارضا شد. بعد بلند شد و بلافاصله سیاوش رفت سراغش‌. اون وسط مثل دیشب دو تا تشک انداخته بودیم و سکس روی اونها انجام میشد که زیرمون نرم باشه. خلاصه پنج تامون پشت سر هم کوس میترا رو گاییدیم و پنج بار پشت سر هم ارضا شد و گفت دهنتون سرویس، من دیگه نمیتونم.
    بعد از اون نوبت خانم من بود. از گاییدن و دیدن گاییده شدن تمام دخترها لذت میبردم ولی هیچکدوم مثل وقتی که خانمم وسط بود و بچه ها یکی یکی گاییدنش، برام لذت بخش و تحریک کننده نبود. با دیدن تمام جزئیاتش و همینطور از دیدن حال کردن ولذت بردن خانمم از چهار تا مرد دیگه و حال کردن و لذت بردن اونها از خانمم که با چه شهوتی توی کوسش تلمبه میزدن و کیرهاشون رو تا خایه توی بدن زیبا و سکسی خانمم فرو میکردن و مستانه نعره میزدن و آه و ناله میکردن، بی نهایت لذت میبردم و خیلی خیلی برام تحریک کننده بود. با اینکه توی این مدتی که این سکسها شروع شده بود، بارها و بارها گاییده شدن و دستمالی شدنش رو توسط بچه ها دیده بودم و زیر بدن و کیرشون بوده یا دیدم بین بدنهاشون از لذت و شهوت به خودش میپیچیده، ولی هنوزم برام خیلی هیجان انگیز و تحریک کننده ست…
    ملیکا تنها رفت وسط و با لبخند به من و بعدش به بچه ها نگاه کرد. دوباره ارشیا اول رفت و بعد از اینکه سرپا لب گرفتن، به پشت خوابوندش و خوابید روی خانمم. از همون اول کرد توی کوسش و دوباره لب تو لب شدن.‌ اون رو هم مثل میترا تقریبا نصف مدت به پشت خوابونده بود و نصف دیگه ی سکسشون رو به حالت داگی گاییدمش تا ارضاش کرد. دیدن ناله های سکسی و شهوتناک خانمم، تکون خوردن سینه هاش با هر ضربه، موج و لرزش کون و رونش، حتی لب گرفتن‌شون، همه و همه منو به اوج شهوت می برد و انگار داشتن به بدنم شهوت و حشر و لذت رو مستقیم تزریق میکردن.‌ هنوزم همینطوری هستم و همیشه از دیدن این صحنه ها دیوونه و حشری میشم…
    بعد از ارشیا، سیاوشم رفت سراغش و من و نیما و مهرشادم به ترتیب بعد از اونها رفتیم و خانمم رو پنج بار پشت سر هم از کوس گاییدیم و ارضاش کردیم. خانمم انگار سیر نمیشد و از تک تک ما تا آخرش مثل سکس اولش لذت میبرد. بعد از اون سمیرا و بعدش نهال بود و آخرین نفر فرنوش رو گاییدیم. ما که با فاصله سکس میکردیم و اثر قرص هم هنوز مونده بود، از طرفی دیشبم کمر هامون رو خالی کرده بودیم، خیلی راحت پنج نفرشون رو گاییدیم و دوره رو به آخر رسوندیم. خانمها همگی سیر کیر شده بودن ولی آب ما هنوز نیومده بود.
    گفتم خانمهای سکسی و خوشگل، حالا هر کدوم یکی از ما رو انتخاب کنید و آبمون رو بیارید. من که اینبار میخوام فقط از کون بکنم.
    هنوز حرفم تموم نشده بود که نهال سریع جنبید و گفت من با خودت.‌ ملیکا هم نیما رو انتخاب کرد و سمیرا مهرشاد رو. میترا دید چاره ای نداره، سیاوش رو انتخاب کرد و فرنوشم که افتاد با ارشیا. مشغول لب گرفتن شدیم و بعد خوابوندیمشون کنار هم روی تشک و کون لیسی شروع شد. اونقدر کونشون رو مالیدیم و خوردیم و لیس زدیم که خانمها به التماس افتاده بودن و هر کدومشون میگفت بسه دیگه بکن توش.
    سیاوش اول از همه شروع کرد و ارشیا بعد از اون. ما هم مشغول شدیم و کنارم هم نشسته بودیم روی رونهاشون و کونشون رو میگاییدیم. ملیکا و سمیرا دو طرف نهال بودن و میزدم روی کونشون. به خانمم گفتم عشقم حال میکنی یا نه؟
    اوفففف چه جورم.‌ پیشنهادت عالی بود و پنج تا کیر پشت سر هم خوردم و کوسم حسابی حال اومد و سیر شد. خوابیدم روی نهال و بوسش میکردم و گفتم تو چی قربونت برم؟
    منم دقیقا همینطور که ملیکا گفت.
    داشتم روی کونش کمر میزدم و خودمو میمالیدم روش. گفتم میخوای کوستو بمالم؟
    نه عزیزم، دیگه نمیتونم. تو حالتو بکن.‌
    از خانمم و سمیرا که دو طرفمون بودن لب میگرفتم و مهرشاد و نیما هم مثل من از نهال لب میگرفتن.‌ تمام لحظات سکس اون روزم مثل دیشب پر از هیجان و تحریک کننده بود. دیدن سکس بچه ها و آه و ناله های خانمها در حالی که یه خوشگل سکسی لخت توی بغلت نشسته و با کوس و سینه هاش بازی میکنی و لب و بوسه میگیرید واقعا لذت بخشه. بعدشم که کون خوش فرم نهال رو گاییدم و حالشو بردم.‌ همگی آبمون رو خالی کردیم ولی من هنوز دلم نمیخواست از روی نهال بلند بشم. بدن نرم و گرمش، کون خوش فرمش، آه و ناله های تحریک کننده‌ش با اون صدای نازش، همه و همه منو دیوونه ی نهال کرده بود و اون محبت و علاقه ای که به من نشون میداد باعث میشد بیشتر جذبش بشم. بالاخره از روش بلند شدم و اونو خوابوندم روی خودم. لب میگرفتیم و با موهاش که ریخته بود روی صورت من بازی میکردم. کمر و کونش رو نوازش میکردم و با چشمهای خوشگلش نگام میکرد و لبخند زیبایی روی لبهاش بود. در گوشم گفت تو هم حست مثل منه؟
    منم در گوشش گفتم از چشمهات و رفتارت حست رو میخونم ولی من فکر کنم عاشقت شدم.
    پس دقیقا مثل خودمی. چکار کنم با تو امید؟ دیوونت شدم. تا حالا کسی اینجوری دلمو اسیر نکرده بود. اونم فقط توی یه هفته آشناییی.
    منم دقیقا از همین تعجب کردم که چرا اینجوری شدم.
    با سیلی ای که سیاوش زد پشت کون نهال، حرفمون قطع شد و گفت عشقم دل بکن دیگه. داری بیشتر از رابطه ی سکسی و خوش گذرونی پیش میری.
    برگشت خندید و گفت نزن نامرد. کونم سوخت. حسودیت شد باهم عشق بازی میکنیم؟
    نه عشقم، ولی…آخه شما دوتا از صبح چسبیدین به هم. انگار زن و شوهرید.
    ملیکا گفت اینهمه منو گاییدی، چشمت نمیبینه خانمت یه کم خوش بگذرونه؟ بیا ولش کن، چیکارشون داری؟ امید جون، با نهال برید دوش بگیرید و بیاید که باید بریم خونه ی بابات اینا. ساعت ۶ شده.
    اوه چه زود گذشت. ساعت دو بود ناهار میخوردیم ها. من فکر کردم الان ۴ باشه.
    معلومه خیلی بهت خوش گذشته.
    خندیدم و گفتم نهال جون بلند شو بریم…
    دوتایی پریدیم توی حموم که چند دقیقه بعد سمیرا هم اومد. داشتیم زیر دوش با نهال توی آغوش هم عشق بازی میکردیم و از عشق و علاقه و دوست دارم صحبت میکردیم که سمیرا خرابش کرد. وقتی اومد گفت امید کی با مهرشاد و نیما قرار میذاری، من از الان دلم طاقت نداره و میخوام وسط‌تون حال کنم.
    عجله نکن، آخر هفته که قراره همگی بریم ویلای فرنوش اینا و می بینیشون. وقتی برگشتیم ردیفش میکنم.
    اوووو تا آخر هفته ی دیگه باید صبر کنم؟
    خندیدم و گفتم اگه طاقتت نمیاد واسه دوشنبه ردیف میکنم بیان ببرنت. اما خودم نمیتونم بیام‌.
    باشه، تو ایندفعه رو ردیفش کن، ولی از دفعه ی بعد خودتم میای ها.
    باشه عزیزم، خیالت راحت…
    ما اومدیم کنار و سمیرا رفت زیر دوش. در گوش نهال گفتم دلم نمیاد تو رو با هیچ کسی شریک بشم. میخوام فقط مال خودم باشی. میتونی؟
    آره که میتونم، ولی وقتی دور هم باشیم مجبورم منم مثل بقیه باشم.
    آره متاسفانه نمیشه کاریش کرد. تو هم میخوای مثل سمیرا بری پیش بچه ها؟
    لبخند زد و گفت نه، مگه اینکه خودتم باشی و بخوای باهم بریم.
    فدات بشم. تو همونی هستی که میخوام.‌ پس فردا شب بیا اینجا با ملیکا باهم باشیم. شاید اونم فرستادم پیش بچه ها و تنها شدیم.
    ایول، کاش میشد هر شب اینکارو کنی و پیشت باشم.
    منم همینو میخوام ولی حیف نمیشه، متاسفانه مجبورم به همینش هم بسازم.
    امید…‌ دیگه نمیرم پیش دوستامون. هر وقت شد به جای اونا میام پیش تو. ملیکا که ناراحت نمیشه؟
    نه عشقم، تو هر وقت تونستی بیا. منم میام. فقط قبلش خبر بده که مهمون نداشته باشیم. مثلا خواهر ملیکا بعضی وقتها میاد پیشش.
    باشه، قبلش زنگ میزنم…
    ما سه نفر که از حموم اومدیم بیرون، خانمم با ارشیا و سیاوش رفتن حموم. بعد از اونا، نیما اینا چهار نفری رفتن.
    لباس پوشیدیم و بعد از رفتن بچه ها، ما هم راه افتادیم سمت خونه ی بابام.‌ بعد از شام رفتیم نیم ساعتی هم به مادر خانمم اینا سر زدیم و مبینا گیر داد من امشب میام پیشتون. ملیکا در گوشش گفت ولی سکس خبری نیست.
    باشه میام.‌
    با خودمون بردیمش و بعد از عشق بازی و ناز و نوازش، تا صبح توی بغل خودم خوابید…
    ادامه دارد…

نوشته: امید بیخیال

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 4 هفته بعد...


شروع ضربدری من و خانمم ملیکا با ارشیا و سیاوش - 3
 

سلام. این قسمت در اصل قسمت دوم از این فصل هست و قسمتی که با شماره ی ۲ آپلود شده، قسمت سوم هست. یه بار اینو قبل از اون ارسال کرده بودم ولی نمیدونم چرا ادمین داستانهای من رو پس و پیش میکنه یا اینقدر دیر به دیر آپلود میکنه. در هر صورت دوباره ارسال کردم و بابت این جابجایی من از شما عذر خواهی میکنم. اما ادامه ی ماجرا:
اون روز جمعه با بچه ها خدافظی کردیم و از خونه ی سیاوش رفتیم خونه ی پدر خانمم، ولی پدر خانمم نبود و با دوستاش رفته بودن مسافرت. مبینا هم در نبود باباش آزاد بود و با شلوارک و تاپی که بهش داده بودم اومد جلوی من. پیش مامانش برای اولین بار با من روبوسی کرد و نشستیم به صحبت کردن و بگو بخند. بعد از ناهار، ملیکا گفت من برم یه چرتی بزنم که مبینا هم باهاش رفت و در اتاق رو بستن. معلوم بود میخوان چکار کنن و مبینا هوس لز کرده بود. منم با مادر خانمم نشستیم و سریال مورد علاقه‌ش رو نگاه میکرد. بلند شدم و رفتم نشستم کنارش و دستمو انداختم پشت گردن و روی شونه هاش گفتم مامان حوصله داری یه کم حرف بزنیم؟

    آره پسرم، ولی میشه بذاری بعد از سریال؟
    نه، میخوام تا بچه ها نیومدن و تنهاییم حرف بزنیم. اینو که تا شب بازم تکرارش رو میذاره.
    لبخند زد و چرخید سمت من گفت باشه بگو.
    با همون دستم که پشت گردنش بود کشیدمش جلو، خودمم صورتمو بردم جلو دو تا بوس از لپ صورتش کردم گفتم قربونت برم مامانی… دستشو گذاشت روی رونم و گفت خدا نکنه عزیزم. بگو ببینم چی میخواستی بگی.
    آها، میگم این دخترهای شیطون و خوشگل به خودت رفتن، نه؟ آخه بابا که آدم سختگیر و سرد و خشکیه.
    خندید و گفت آره درست میگی‌. من کنار باباشون خیلی سختی کشیدم و همش منو تحت کنترل میگرفت. آخه خیلی زود ازدواج کردیم و منم که سنی نداشتم. نتونستم جوونی کنم و حسرتش به دلم موند‌. نمیخواستم اینا هم مثل من بشن و گفتم راحت باشن ولی بهشون یاد دادم هر کاری میخوان بکنن به من بگن.
    حالا واقعا همه ی کارهاشون رو بهت میگن؟
    آره.
    ملیکا هم میگفت؟
    آره، من از همه چی خبر داشتم و دارم. مثلا کجا میرن و چیکار میکنن.
    حتی دوست پسر و این چیزا؟
    خندید و گفت آره دیگه.
    پس از ارشیا خبر داری؟
    جا خورد و گفت کدوم ارشیا؟
    دوست پسر ملیکا. همین همسایه تون. خودش بهم گفته.
    واقعا بهت گفته؟
    آره، همینجور از سیاوش.
    خندید و گفت اونم گفته؟
    آره، ما باهم راحتیم و چیزی رو پنهون نمیکنیم.
    آفرین، خیلی خوبه. البته بهم گفته بود تو مرد خوبی هستی و اصلا بهش سخت نمیگیری ولی فکر نمیکردم تا این حد لارج باشی.
    خندیدیم و گفتم بَده؟
    نه پسرم، خیلی هم عالیه.
    حالا شما بگو. شما به این خوشگلی و خوش اندامی چند تا دوست پسر داشتی؟
    خندید و گفت باور کن هیچی. میگم که زود شوهر کردم. ۱۷ سالم بود اومدم خونه ی شوهر. ۱۹ سالم بود ملیکا رو شیر میدادم. حالا خودت بگو من اصلا میتونستم از این کارا کنم؟ اونم با این مرد سخت گیر.
    ای بابا، اینقدر زنهای شوهر دار هستن که با وجود بچه، دوست پسرم دارن. مگه میشه تو با این خوشگلی کسی بهت گیر نده و مخت رو نزنه.
    خندید و زد روی پام گفت ای شیطون. میخوای زیر زبون منو بکشی؟
    دستشو گرفتم و بوسیدم گفتم نه به جان خودم‌. وقتی دو تا خواهر اینقدر شیطون و داغ باشن، مگه میشه مامانشون سرد باشه؟ مطمئنم شما هم خیلی شیطونی و حسابی داغی.
    خندید و گفت حالا فرض کن باشم. میخوای بدونی که چی بشه؟
    دلم میخواد دوست پسرت رو ببینم و بدونم سلیقه‌ت چیه. مطمئنم باید مرد قوی و خوش تیپی باشه. نه؟
    بازم خندید و گفت برو بچه جان. از زبون من نمیتونی حرف بکشی.
    مادر خانمم رو بغل کردم و بوسیدمش گفتم قربونت برم مامانی. عشقی به خدا ولی خیلی بدی. حالا به من اعتماد نداری؟ یعنی فکر میکنی من دهن لقم و به بابا میگم؟
    نه عزیزم. ولی دلیلی نداره بخوام به تو حساب پس بدم.
    ولش کردم و با حالت دلخوری نگاهش کردم و گفتم دمت گرم دیگه، دستت درد نکنه. چه حسابی؟ من میخوام باهم راحت باشیم تا منم بتونم مثل بچه ها بیام باهات درد و دل کنم و حرفامو بزنم. ازت راهنمایی بگیرم. بالاخره باید از یه جایی شروع کنیم و خجالت رو بذاریم کنار تا منم بتونم حرفهای خصوصیم رو بهت بگم.
    به چشمهام نگاه کرد و حرف نمی زد تا بالاخره گفت یعنی ازت مطمئن باشم؟
    من که بهت قول میدم راز داری کنم. اگه بد بودم که ملیکا حرفهاشو بهم نمیگفت. میگفت؟
    نه خب درست میگی.
    اومد بوسم کنه که سریع لبمو چرخوندم سمتش و لبشو بوسیدم. خندید و گفت ای شیطون.‌ بعد خودش لبمو بوسید و گفت باشه بهت میگم. ولی نگام نکن که خجالت نکشم‌.
    تکیه دادمش به خودم و سرشو گذاشتم روی سینه‌م گفتم حالا بگو… یه دستشو کرد پشت کمرم و دست دیگه‌ش روی رونم بود.‌ گفت آره، دارم ولی اونجوری نیست که زود به زود همدیگه رو ببینیم. هفته ای یه بار.‌
    سکسم میکنید؟
    داخل رونمو فشار داد و گفت خیلی بدجنسی. انتظار داری اینم بهت بگم؟
    آره خب. حتی دلم میخواد جزئیاتش رو هم بدونم.
    سرشو بلند کرد و نگام کرد گفت که چی بشه؟
    ملیکا هم از سکسهاش برام گفته. از شنیدن داستانهای سکسی خوشم میاد و یه جوری میشم.
    لبخند زد و داخل رونمو دوباره فشار داد گفت یعنی داغ میکنی؟
    خیلی، حسابی حشری میشم.
    لبشو گاز گرفت و گفت حتی با کارای من؟
    آره، دلم میخواد بدونم تو هم مثل ملیکا اهل فانتزی هستی یا نه؟ ما جفتمون لنگه ی همدیگه ایم.
    یه چیزایی بهم گفته. حالا کاری هم میکنید؟
    نه، فقط از گذشته‌مون میگیم و همدیگه رو حشری میکنیم، بعد یه حال توپ میکنیم که خیلی میچسبه.
    دستشو میکشید داخل رونم و تا نزدیک کیرم میومد و برمیگشت. گفت چه خوب. کاش فرهادم اینجوری بود. مثل تو داغ بود و آزادی میداد.
    دستمو گذاشتم زیر چونه‌ش و لبش رو بوسیدم گفتم به جاش دخترت از زندگیش لذت میبره. میخوای خودم کمکت کنم تا تو هم هر وقت دلت میخواد و هر مدلی که توی ذهنته حال کنی. هر کاری لازم باشه واسه‌ت میکنم. من خیلی دوست دارم مامانی.
    به چشمام نگاه کرد و دوباره سرش رو گذاشت روی سینه‌م.
    داشتم صورت و سرش رو ناز میکردم و گفتم حالا میگی؟
    الان بگم و حالت بد بشه، چه فایده داره. میخوای بری سراغ ملیکا و اینجا ترتیبش رو بدی؟
    نه، رفتیم خونه جرش میدم.
    خنده ی ریزی کرد و دوباره داخل رونم رو فشار داد. منم فشارش دادم به خودم و موهاشو بو کشیدم و عطرش مستم کرد.‌ مادر خانم خوشکل و خوش اندامم که حدود ۴۷ سالشه و ظاهرش به چهل ساله ها میخوره و خیلی هم به خودش و بدنش میرسه، با اون بدن نرم و گرم و عطر تنش مستم کرده بود. اولین بار بود اینجوری و اینقدر طولانی بغلش کرده بودم و داشتم حشری میشدم. مخصوصا که داخل رونمو میمالید و فشار میداد. به بهونه‌ی آب خوردن رفتم کیرمو جابجا کردم که وقتی شق میشه بره کنار رونم و وقتی دستشو میذاره اونجا کیرم بیاد توی دستش. میدونستم که اونم باید مثل دخترهاش حشری باشه و اهل فانتزی. پس تقریبا خیالم راحت بود که بدش نمیاد و حتی شاید پا هم بده و بشه یه سیخی بهش بزنم.‌
    دوباره نشستم کنارش و همونجوری بغلش کردم. گفتم حالا تعریف کن. از اولین باری که با کسی غیر از شوهرت بودی بگو.
    سرشو که روی سینه‌م بود بوس کردم و دستمو کردم لای موهاش.
    گفت من کلا دو تا دوست داشتم. نه اینکه باهم و همزمان باشه ها. اولی که از اینجا رفت، بعدش با اینی که الان باهم هستیم دوست شدم. اون اولی مال وقتیه که ملیکا حدودا چهار پنج سالش بود. به عنوان مسافر سوار ماشینش شدم و شروع کرد باهام حرف زدن. بعد شماره ش رو داد و گفت من کارم همینه. هر وقت که خواستی ماشین دربست بگیری و جایی بری، بگو خودم میام دنبالت. فقط نصف کرایه رو ازت میگیرم.
    چرا؟
    آخه دلم میخواد بازم ببینمت. اصلا دلم میخواد راننده ی شخصیت باشم.
    خندیدم و گفتم آخه چرا؟
    آخه خیلی خوشگل و نازی. همین که ببینمت و صدات رو بشنوم کافیه.
    ولی من شوهر دارم، نمی بینی بچه رو؟
    میبینم، من که نمیخوام کاری کنم و چیز بدی هم ازت نخواستم. فقط میخوام ببینمت. همین…
    راستش ازش خوشم اومد. خوشگل و خوشتیپ بود.‌ سر و زبون خوبی هم داشت. چند بار بهش زنگ زدم و میومد دنبالم و منو میرسوند. همیشه باهام با احترام حرف میزد و با حرفها و شوخی هاش منو میخندوند. یواش یواش به دلم نشست و دیدم باهم خیلی دوست شدیم و حتی گاهی الکی بهش زنگ میزدم و میومد منو میبرد میگردوند و میگفتیم و میخندیدیم. تا اینکه یه روز یه جایی بوسم کرد و شروع کردیم لب گرفتن. دستمالیم کرد و خیلی حالم خراب شده بود. دستمو گذاشت روی چیزش و از حس کردنش و بزرگیش دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و شروع کردم به مالیدنش…
    ( مادرخانمم همزمان داشت داخل رونم رو میمالید که کیرم شروع کرد به شق شدن و سرش رو با دستش حس کرد. همینطور کیرم درازتر میشد و کامل رفت زیر دستش. اونم بدون خجالت دست می کشید روش و به تعریف کردنش ادامه میداد… )
    داشتم اونجاش رو میمالیدم و اونم اونجای منو میمالید.‌ بعد خودش از شلوارش انداختش بیرون و از دیدنش و بزرگیش تعجب کرده بودم. گفت مینا جون میخوریش؟
    بدون هیچ حرف و جوابی، بی اختیار خم شدم و شروع کردم به خوردنش. هر چی میخوردم، بزرگتر میشد و خبری از ارضا شدنش نبود. دیگه فک و دستم خسته شده بود که خالی کرد و همه رو ریخت توی دهنم. با ناله و التماس گفت مینا، جون من نریزی روی شلوارم. همه رو نگه دار توی دهنت. سرمو که ول کرد، بلند شدم و همه رو از ماشین ریختم بیرون. سریع حرکت کرد و رفتیم یه جای دیگه ایستاد و گفت ممنون مینا. خیلی حال داد. هنوز باورم نمیشه تو به این خوشگلی برام ساک زدی.
    منم هنوز باورم نمیشه این کارو کردم.‌ لطفا منو ببر خونه‌مون.‌
    نمیخوای منم تو رو ارضا کنم؟
    اینجا؟
    آره، با دستم میمالمش.
    داشتم فکر میکردم که گفت نکنه دلت میخواد منم برات بخورم؟
    لبخند زدم که گفت من از خدامه ها. بریم خونه برات میخورم.
    من که حالم خراب بود گفتم پس زودتر برو تا حسم نپریده.
    رفتیم خونه خودمون و وقتی وارد شدیم بغلم کرد و برد نشوند روی مبل. اول لب گرفتیم و بعدش نشست جلوی پام. شلوار و شورتمو کشید پایین و گفت وای مینا چه چیز خوشگلی داری.
    من: گفت چیز؟ چه بی ذوق.
    خندید و کیرمو فشار داد گفت نه، من نخواستم اسمشو بیارم.
    اوفففف مامان دستات چه داغه. بازم کیرمو بمال و تعریف کن.
    دوباره کیرمو فشار داد و گفت پررو نشو. بچه ی بی تربیت.‌
    خندید و منم خندیدم گفتم باشه بیخیال، بقیه‌ش رو بگو.
    امید مال اونم همین قدی بود. یادش بخیر… وقتی شروع کرد بوسیدن و لیس زدن اونجام، داشتم از لذت دیوونه میشدم. باورت نمیشه، دو دقیقه ای ارضام کرد و تا اومدم به خودم بیام چیزشو فشار داد توش. وای داشتم میترکیدم ولی دلم نمیومد بگم درش بیار. فکر کنم یه ربع تمام به چند مدل ترتیبم رو داد و بارها منو به اوج رسوند و ارضام کرد. داشتم از لذت میمردم. چنان منو بغل میکرد که توی آغوشش آب میشدم. کلفتی و داغیش آتیشم میزد و زرت و زرت ارضا میشدم. بیحال افتادم و گفتم بسه، دیگه نمیتونم. گفت از پشت بکنم؟
    وای نه، خیلی کلفته جر میخورم.
    ولی از کونت معلومه که زیاد گاییده شده.
    آره ولی مال شوهرم کوچیکتره. به این کلفتی نیست.
    نترس، من کارمو بلدم. نمیذارم درد بکشی. به جون مینا اصلا نمیتونم از این کون گنده و قلمبه تو بگذرم.
    خلاصه با چرب زبونی راضیم کرد و بعد از کلی لیس زدن و انگشت کردن پشتم، چیزشو کرد توش. باورم نمیشد به این راحتی بتونم تحملش کنم و این همه هم بهم لذت بده. چند دقیقه هم از عقب کرد و بازم ارضام کرد تا بالاخره خالی کرد و ولم کرد. گفتم برو تا کسی نیومده… اون رفت و من نیم ساعت اونجا افتاده بودم و نا نداشتم بلند بشم. ولی بهترین سکس و لذت عمرم رو برده بودم.‌ طوری که چند روز بعد دوباره ملیکا رو بردم خونه ی مامانم گذاشتم و زنگ زدم دوستم اومد. چند سال باهم بودیم تا زن گرفت و بعد از دو سال زنش بردش شهر خودشون. چند ماه حالم بد بود و افسردگی گرفته بودم تا اینکه با حمید آشنا شدم. اونم مرد خوبیه و خیلی دوسم داره. درسته چیزش به این کلفتی نیست ولی خوب بلده چکار کنه و خیلی بهم حال میده.
    سرشو آوردم بالا و در حالی که هنوز کیرم توی دستش بود، لبشو بوسیدم و بی اختیار شروع کردم به خوردن لبهاش. کیرمو فشار میداد و اونم پا به پام لب میگرفت. دستمو لای موهاش و کنار صورتش می کشیدم و محکم بغلش کرده بودم. گفتم مامان یه چی میگم ولی فکر نکنی من آدم پست و هولی هستم… داشت نگاهم میکرد که ادامه دادم و گفتم میشه یه بار باهم باشیم؟
    لبخند زد و کیرمو فشار داد گفت میخوای اینو بکنی توی من؟
    حتی شده در حد لاپایی و یه ساک.
    تو الان حالت خراب شده و نمیفهمی چی میگی. بعدش پشیمون میشی که با مادر زنت اینکارو کردی.
    نمیشم. من خیلی دوست دارم.
    منم دوستت دارم ولی نمیخوام بعدا فکر کنی مادر زنت جنده است و راحت زیرت خوابید.
    نه عشقم، من غلط کنم همچین فکری بکنم. اتفاقا با این کار بیشتر عاشقت میشم. چون به خاطر من از خود گذشتگی کردی.
    به ملیکا نمیگی؟
    اگه تو بخوای نمیگم.‌
    نمیخوام بدونه.
    اوکی. بلند شو بریم خونه ی ما.
    الان؟
    آره دیگه. جفتمون الان حشری هستیم و میچسبه.
    اول اینو نشونم بده.
    کیرمو از شلوارم کشیدم بیرون و گفت واوووو همینه. خودشه. امید دقیقا همین شکلی بود.
    پس بریم؟
    اوفففف دهنت سرویس. بریم پسره ی دیوونه.‌…
    لباس پوشیدیم و بی سر و صدا از خونه‌شون زدیم بیرون و راه افتادیم سمت خونه‌ ی ما. تمام مسیر دستشو گرفته بودم و انگار دوست دخترمو دارم میبرم خونه. با هم دنده عوض میکردیم و میخندید. همین که رسیدیم خونه، بغلش کردم و لب تو لب شدیم. کون گنده و تپلش رو چنگ میزدم و میمالیدم. ‌بالا پایینش میکردم و کیف میکردم. کیرمو گرفت و گفت امید زود باش کارتو بکن زودتر برگردیم.
    بردمش داخل اتاق و لختش کردم. خودمم لخت شدم و همدیگه رو بغل کردیم.
    امید چه بدن مردونه و خوبی داری. خوش به حال ملیکا. یه مرد تمام و کمال و مهربون گیرش اومده و خیلی واسش خوشحالم. راستش وقتی از تو و مهربونیات، از سکست و قدرتت واسم تعریف میکرد، واقعا دلم میخواست یه بارم که شده امتحانت کنم ولی هیچ وقت جرات نمیکردم عملیش کنم. الان که گفتی دلت میخواد با من باشی دلم قنج رفت و خیلی خوشحال شدم.
    محکم بغلش کردم و گفتم قربونت برم عشقم.‌…
    قد و هیکلش مثل ملیکاست.‌ فقط یه کم شکم داره که زیاد نیست.‌ کپلهاشم یه کم بزرگ شده ولی هنوز زیبایی و فرم کونش رو حفظ کرده و همش به خاطر ورزش و نظم توی رژیم غذاییشه.
    خوابوندمش روی تخت و مثل یه دختر سکسی زیرم خوابیده بود و لب میگرفتیم. کیرمو عمود کرده بودم لای پاهاش و میمالیدم به کوسش. لب و گردن و سینه هاش رو خوردم و رسیدم به کوسش. عین کوس ملیکا تپل و خوشگل بود. چنان کوسی ازش خوردم که مثل مار به خودش میپیچید. انگشتهام رو توی کوسش میکردم و تلمبه میزدم. وقتی ارضا شد رفتم روش و خواستم بکنم توش که گفت صبر کن. بده بخورمش.
    ای جووووون
    روی زانو ایستادم و جلوی پام خم شد و شروع کرد ساک زدن. ساک زدن که چه عرض کنم، داشت کیرمو می پرستید. با چه لذتی میخورد و میمالید به صورت و لبها و چشمهاش.‌ بعد خودش خوابید و گفت بیا که دیگه طاقت ندارم.
    من که دیشب دو بار خالی کرده بودم و انگار هنوزم اثر قرص توی بدنم مونده بود، یک ساعت تمام توی هر پوزیشینی که میشد از کوس و کون گاییدمش. کوسش تنگ نبود ولی گشادم نبود. کیرم کامل پُرش میکرد و معلوم بود که واقعا داره از کیرم لذت میبره. چنان آه و ناله ای میکرد که از شنیدن و دیدنش جیگرم حال میومد. چنان توی کوسش تلمبه میزدم و میکوبیدم که صورتش سرخ میشد و چشمهاش از حدقه میخواست بزنه بیرون. وقتی روی کیرم نشسته بود و کوسش رو بالا پایین و عقب جلو میکرد، چشمهاش از شهوت باز نمیشد و ناله میکرد. وقتی به حالت داگی کوسشو میگاییدم، کون تپل و گرد و قلمبه ی مادرزنم مثل دمبه میلرزید و موج میخورد. از دیدنش کیف میکردم و سیلی میزدم روش و میمالیدمش.‌ تکونش میدادم و میلرزوندمش. سینه هاش رو که گذاشت زمین کونش بیشتر پهن شد و مثل دو تا تپه ی گوشتی و گنده جلوی چشمم موج میخورد. چنان میکوبیدم توی کوسش که خایه هام کوبیده میشد به چوچولش. یادم نیست چند بار ارضاش کردم که دیگه بیخیال کوس داغش شدم و مشغول خوردن و لیس زدن کونش شدم. همینطور که دمر خوابیده بود، شاید ده دقیقه بود کونش رو میمالیدم و میخوردم و لیس میزدم.‌ زبونم راحت توی کونش میرفت و باهاش توی کونش تلمبه میزدم. کیرمو توف زدم و گذاشتم لای کونش و فشار دادم توی سوراخش که مثل کوسش کیرمو بلعید. اول داشتم کونش رو میلرزوندم و توش تلمبه میزدم. بازش میکردم و فشار میدادم توش. بعد دیگه کامل خوابیدم روش و شروع کردم به کمر زدن و بوسیدنش. قربون صدقه ی خودش و کونش میرفتم و میگاییدمش. بعد دستهامو کردم زیرش تا کوس و سینه‌ش رو بمالم. همزمان پشت گردن و شونه هاش رو میخورم و گاز میگرفتم.‌ دیدم اونم مثل دخترهاش به پشت گردن و کمرش حساسه و لذت میبره. وقتی ارضا شد، از روی اون کون گنده و نازنینش بلند شدم و گفتم قمبول کنه. دوباره کردم توی کونش و مثل یه اسب وحشی داشتم میکوبیدم توی کونش و تخته گاز میتاختم و میگاییدمش. هر چی بیشتر میگاییدمش، حریصتر میشدم. کونش که موج میخورد و میلرزید دیوونه ترم میکرد. آخرش روی زانو بلندش کردم و سینه هاش رو گرفتم و میکوبیدم به کون نرمش. بلندش کردم بردم جلوی میز آرایش و گفتم همینجا وایسا. دستاشو گذاشت روی میز و کونش رو داد عقب گفت بزن توش امید…
    وای که چه حالی میداد. مخصوصا که خودشم کونش رو میکوبید به کیرم. از توی آینه بهش نگاه میکردم و با اون چشمهای مست و شیطونش نگام میکرد و لبخند میزد.‌ عرق مو درآورده بود ولی دلم میخواست یه ساعت دیگه هم طول بکشه و بیشتر بکنمش. همون موقع ملیکا زنگ زد و گوشیمو برداشتم. در حالی که آروم توی کون مامانش تلمبه میزدم گفت کجا رفتی؟
    مامانت رو رسوندم خونه ی دوستش و اومدم خونه. نیم ساعت دیگه میرم دنبالش و میایم.
    چرا رفتی خونه؟ میومدی اینجا سه تایی حال میکردیم.
    نه بابا، اصلا حال سکس نداشتم. از قصد اومدم خونه.
    خندید و گفت ای عوضی، فرار کردی؟ منم خندیدم و گفتم دقیقا جنده خانم. ولی به وقتش یه کوس و کونی ازت بکنم که به غلط کردن بیفتی.
    من یا مبینا؟
    فرقی نداره.‌ فعلا کاری نداری؟ میخوام تا مامانت زنگ نزده یه چرتی بزنم…
    بعد از خدافظی، دوباره به گاییدن مامانش ادامه دادم و بعدش نشستم لب تخت و نشوندمش روی کیرم. بالا پایین میکرد و کونش روی کیرم پهن میشد. کونشو روی کیرم قر میداد و منم کوس و سینه‌ش رو میمالیدم. یه بار دیگه هم ارضا شد و دیگه آب منم داشت میومد که دراز کشیدم تا خودش آبمو بیاره. اونقدر روی کیرم قر داد و کون نرم و گرمش رو مالید به من تا آبم پاشید توی کونش. هنوزم ول نمیکرد و من ناله‌م در اومده بود. اونم میخندید و قر میداد. گرفتمش و چپش کردم روی تخت که کیرم ازکونش اومد بیرون و یه سیلی زدم پشت کونش گفتم حقی که مادر ملیکایی. خیلی شیطون و حشری هستی مامان مینا.
    جوووون، بگو مامان مینا کیرم توی کوس و کونت. بگو جنده ی من باش تا بگم چشم.
    یعنی بازم بهم میدی؟
    آره که میدم. مگه میشه از این دوماد قوی و کیر کلفتم بگذرم. تو اراده کن تا بخوابم زیرت ولی باید مثل قبل جلوی بقیه احترامم رو داشته باشی ها.
    اون که چشم ولی من دیگه نمیکنمت. فقط همین یه بار بود.
    با تعجب گفت واقعا؟ یعنی خوشت نیومد و بهت حال ندادم؟
    با خنده گفتم شوخی کردم. بغلش کردم و افتادم روش. بوسش میکردم و قربون صدقه‌ش میرفتم. اونم منو میبوسید و میگفت جوووون، دیگه باهمیم. دیگه کیرت مال منم هست.
    آره عشقم، ولی مبینا رو هم باید بهم بدی.
    بهت بدم؟ فکر کردی من خرم و نمیدونم یه چیزایی بینتون هست؟ صدای گوشیتم زیاده و شنیدم ملیکا چی گفت.
    وای، شنیدی؟
    بله، ولی باباش نفهمه ها. سکده میکنه.
    چشم قربونت برم. خیالت راحت… مینا جون عشق منی. خیلی باحالی مامانی.
    خندید و گفت بسه دیگه خودتو لوس نکن. بلند شو بریم…
    بازم بوسش کردم و لب تو لب شدیم. بعد بلند شدم و دستشو گرفتم بلندش کردم. میزدم پشت کون گنده ش و میخندیدیم… رفتیم دستشویی و بعدش لباس پوشیدیم و راه افتادیم سمت خونه‌شون. توی آسانسور کیرمو گرفت و گفت امید عجب کیری داری پسر. بعد از مدتها لذت سکس واقعی رو چشیدم.
    نوش جونت، منم خیلی حال کردم. با یه زن با تجربه و سکسی حال کردن خیلی عالیه. ممنون که قبول کردی باهم باشیم.
    فداتم میشم داماد گلم. تو جون بخواه، کوس و کونم که قابلت رو نداره.
    خندیدیم و رفتیم سوار ماشین شدیم. تا خونه گفتیم و خندیدیم… چه خوبه داماد و مادر زن رابطه‌شون خوب باشه و همدیگه رو دوست داشته باشن. مخصوصا که حالا بین ما سکس هم برقرار شده و از من و کیرم خیلی راضیه. درسته که سنش از من بیشتره ولی منم واقعا ازش لذت بردم و خیلی خوب بهم حال داد.
    نزدیکهای خونه شون بهش گفتم حالا که دیگه باهم راحت شدیم راستش رو بگو. فقط با همین دو نفر که گفتی سکس کردی؟
    آره عزیزم.‌ فقط یه بار از حمید خواستم یه آدم مطمئن پیدا کنه و دو نفری منو بکنن تا اینم تجربه کنم.
    آورد؟
    ‌آره، خیلی حال داد و دلم میخواست بازم تکرار بشه ولی حمید گفت نه دیگه نمیشه. من روی تو تعصب دارم و اون یه بارم فقط به عشق تو و واسه خوشحالیت قبول کردم.
    واقعا همین یه بار بود؟
    آره به جون بچه هام.
    ولی مطمئنم بیشتر از هفته ای یه بار سکس میکنید.
    خندید و گفت بعضی وقتها آره ولی اکثرا همون هفته ای یه باره اما درست و حسابی ها. تا دو بار آبشو نیارم ولش نمیکنم.‌
    خندیدیم و گفتم رفیقت منو دیده؟
    آره، میشناستت.
    حیف شد، اگه نمیشناخت، منو به عنوان دوستت نشونش میدادی و دو نفری میکردیمت تا به اون لذتی که دلت میخواد برسی.
    قبول نمیکنه وگرنه اون دوستش قابل اعتماد بود. آخه بنده خدا اصلا دیگه خودشو به من نشون نداد… ولی امید تو کسی رو سراغ نداری؟
    دارم، میخوای؟
    آره اگه ناراحت نمیشی.
    ناراحت که میشم ولی به خاطر تو هر کاری میکنم تا خوشحال بشی و خوش بگذرونی.
    جان من جدی میگی؟
    آره عشقم. ردیفش کنم؟
    وای امید تو خیلی خوبی، خیلی مهربونی.
    فدات مینا جون.
    فقط ماهی یه بار. خوبه؟
    آره عشقم، هر وقت خودت بخوای.
    تو ردیفش کن، من خبرت میکنم.
    چشم ولی خونه ی خودتون نمیشه ها.
    آره میدونم.‌ هر جا که خوبه منو ببر همونجا.‌
    کیر کلفت میخوای یا معمولی؟
    چون دو کیره میخواید بکنید معمولی باشه. میترسم دوتا کیر کلفت با هم اذیتم کنه.‌
    تو هیچیت نمیشه. مطمئن باش.
    خندیدیم و گفت چی بگم والا، هر جور خودت دوست داری. فقط دهنش قرص باشه و بعدا برام مشکل درست نکنه.
    چشم خانمم، خیالت راحت. تو دیگه خانوم خودمی.
    جوووون، تو هم آقامی. آقا کیر کلفته.
    داشت میخندید که گفتم هاااا، قبلا اسمشو نمیاوردی و میگفتی چیز.
    حالا چیزت مال خودمه و هر چی بخوام میگم. کیر خودمه، دسته بیلمه که باغچه ی مادرزنش رو بیل میزنه و آبیاری میکنه.
    اووفففففف قربون باغچه‌ت مامان مینا. کیرم تو باغچه‌ت و کون طاقچه‌ت.
    از خنده قهقهه میزد و میزد روی پای خودش. بعد منو نیشگون گرفت و گفت خیلی باحالی پسر. جیگرتو برم…
    فدات خانمی. حیف وقت نداشتیم وگرنه باید یه بار دیگه هم میکردمت.‌
    نه بابا خوب سیرم کردی. باور کن تا حالا یه نفس اینقدر طولانی حال نکرده بودم. تو فقط یه بار آبت اومد ولی اندازه ی سه چهار بار که حمید منو بکنه ارضام کردی.
    فرهاد چند بار ارضات میکنه؟
    اگه فقط از کوس بکنه میتونه دوبار ارضام کنه. البته زیاد بهم نمیچسبه. ولی خوب هر بار که میکنه حتما باید کونمم بکنه و بریزه توش. واسه همینه که نه قرص میخورم، نه لوله هامو بستم. همیشه آبشو توی کونم میریزه. حمیدم همینطور.
    منم که ریختم توی کونت.
    آره عشقم، تو هم بریز توی کونم. دیگه عادت کردم و تا کونم آب نخوره خارشش نمیافته.
    خندم گرفت و گفتم هر وقت خارش گرفت بیا دامادت بخارونه واست.
    ای جوووون، حتما میگم بهت. امروز که خوب گاییدیم. همیشه همینجوری بکن.
    دیشب دو بار آبم اومده بود. واسه همین طولانی شد. همیشه که اینجوری نیستم.
    فهمیدم قرص خورده بودی. ملیکا گفته یه وقتایی میخوای و یک ساعت یه کله میکنیش.
    ای دختره ی عوضی، دهنش چفت و بس نداره ها.‌
    عیب نداره، به غریبه که نگفته. به زیر خواب شوهرش گفته.
    خندیدم و گفتم ای… شیطون.
    ولی یه چی دیگه میخواستی بگی ها.
    خندیدیم و گفتم بیخیال. خودت میدونی چه آتیش پاره ای هستی…
    داشتیم می خندیدیم و وارد خونه‌شون شدیم.
    دخترا گفتن چی شده؟
    مینا: هیچی مامان، از دست امید تا اینجا روده بر شدم اینقدر خندیدم. پسرم خیلی بامزه ست…
    وقتی رفت توی اتاقش لباس عوض کنه، مبینا منو بغل کرد و گفت ای نامرد، موقعیت به این خوبی بود و در رفتی. میومدی یه حالی میکردیم دیگه.
    غصه نخور، فردا شب جرتون میدم.
    خندید و گفت جوووون، تو جر ندی کی بده.‌
    باهم حسابی حال کردین آره؟
    اوففف چه حالی هم کردیم. مخصوصا وقتی مامانم نبود.
    نوش جونتون. ملیکا اومد کیرمو گرفت و با یه لحن شهوتناکی گفت امشب استراحتش بده که فردا حال کنیم عشقم
    ای به چشم…
    خلاصه تا شب اونجا بودیم و واسه خواب رفتیم اتاق مبینا که اونم اومد روی زمین کنار ما خوابید و جفتشون رو بغل کردم.‌ حسابی لب گرفتیم، مخصوصا با خواهر زن خوشگلم.‌ بعد مثل یه عروسک نازنازی توی آغوشم خوابید.
    صبح، صبحونه رو خوردیم و اونم تا مدرسه‌ش رسوندیم و رفتیم سرکارمون.‌
    اون هفته طبق روال همیشه گذشت و دوباره پنجشنبه رسید. اما این پنجشنبه با هفته های قبل فرق داشت…
    ادامه دارد…

نوشته: امید بیخیال

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • gayboys
      شخصیتی بنام فرزانه - 1   زن داداش بزرگم فرزانه بعد از فوت داداشم طبقه پایین خونشون یه آرایشگاه زد که دختر عموم مرضیه هم که بیوه بود و دختر خاله فرزانه میشد میرفت اونجا آرایشگاه خانواده عموم خیلی به این دختر سخت میگرفتن انگار گناه کرده که شوهرش مرده با اینکه 2 سال از فوت شوهرش می گذشت نمیذاشتن کسی بهش نزدیک بشه خب منم ازش خوشم اومده بود اما هیچ جوره فرصت آشنایی نداشتیم همه جا مامانش همراهش بود جز آرایشگاه که وقتی شلوغ میشد میرفت کمک فرزانه یه بار به فرزانه گفتم که داستان اینه و میخوام با مرضیه حرف بزنم گفت باشه به مرضیه میگم اگه خودش قبول کرد زنگت میزنم بیاید برید طبقه بالا با هم حرف بزنید اما قول بده فقطحرف بزنیدااااا باشه؟ گفتم چشم خیالت راحت منو که میشناسی گفت چون میشناسم گفتم خندیدم گفتم به خدا فقط صحبت می کنیم گفت باشه چند روز بعد زنگم زد گفت مرضیه قبول کرده فردا ساعت 4 عصر اینجا باش دیرتر نیا که مشتری میاد نمی خوام کسی بفهمه راس ساعت 4 رفتم خونشون مرضیه هم بود فرزانه برامون چای و شیرینی گذاشت و رفت پایین گفت مرضیه جان یه ساعت دیگه پایین منتظرتم و رفت پایین. مرضیه گفت کورش چرا من؟ این همه دختر؟ مامانت میاد یه دختر بیوه برات بگیره؟ گفتم بیوه کجا بود؟ کلا دو ماه زندگی کردید فکر نکنم اصلا فرصت نکرد کاری کنه که خندید با هم خیلی حرف نزدیم که یه ساعت شد و مرضیه گفت من این هفته کلا اینجام با فرزانه صحبت میکنم هر روز بیای یه ساعت حرف بزنیم از اون روز هر روز ساعت 4 تا 5 میرفتم و با مرضیه حرف میزدم که با اصرار من به فرزانه که یه ساعت چیه زود تمام میشه اجازه داد دو ساعت حرف بزنیم که دیگه حرفی برای گفتن نبود بوس و بغل بود بهش میگفتم بذار ببینم توی دو ماه چه دسته گلی به آب دادی به زور تونستم شلوار و شورتشو تا زانو بکشم پایین میگفت فرزانه بفهمه جرم میده گفتم نمی فهمه و براش کوسشو می خوردم گفت خیلی دوست دارم خوردنتو گفتم پس صدات در نیاد نشوندمش روی مبل و شلوار و شورتشو از پاش درآوردم و پاشو باز کردم و شروع کردم خوردن کوسش می گفت انگشتتو بکن توش بالای کوسشو مک میزدم و با انگشتم توی کوسش می کردم خدایش تنگ بود حتی واسه انگشتم گفتم چند بار کردت؟ گفت دو هفته هر شب بعدش پریود شدم و بعدش دوباره هرشب به جز پریودیام هر شب میکردم گفتم بازم خوب تنگ مونده گفت دو سال ازش میگذره گفتم واسه همین تو رو انتخاب کردم چون میدونستم تنگی از کون که نکردت؟ گفت نه اصلا وقت نکرد گفتم این ماله خودمه خودم افتتاحش میکنم مرضیه که ارضا میشد وقت تمام بود و میرفت که کم کم صدای فرزانه دراومد که بسه اگر می خوای برو بگیرش خونه من جای این کارها نیست و صد تا چرت و پرت دیگه منم رفتم به مامانم گفتم که مخالفت کرد گفت چرا مرضیه؟ مگر دختر خالت فهیمه چشه؟ گفتم من مرضیه رو می خوام فهمیه رو نمی خوام خلاصه دعوامون شد گفت من از خانواده بابات الدنگت دختر نمی گیرم اونم مرضیه با اون مامان خشکه مقدسش اون وقت توی عروسیت به جای شیرینی باید خرما بدی خدایشم راست می گفت اما من واقعا مرضیه دوست داشتم و اون اصلا خشکه مقدس نبود از فرزانه هم برای قانع کردن مامانم کمک گرفتم اما اونم نتونست کاری کنه فرزانه گفت فراموشش کن گفتم نمی تونم من فقط مرضیه می خوام گفت نه بابا؟ کورش عاشق شده اونم دختر عمو بیوه اش چند روزی گذشت و بحث و دعواها ادامه داشت که فرزانه گفت فردا 5 شنبه است ساعت 8 شب بیا با هم حرف بزنیم تا بهت بگم چیکار کنی. 8 شب رفتم فکر کردم مرضیه هم هست اما فقط فرزانه بود گفتم مرضیه کجاست؟ گفت خونشون گفتم پس با کی حرف بزنیم؟ گفت ما دو تا با هم. نشسته بودم روی مبل که دیدم از اتاق اومد بیرون یه تور سفید یه سره که مثله سارافان بود تنش بود که کل بدنش مشخص بود اومد نشست کنارم و گفت من فقط شبای جمعه می خوام که ماله من باشی اگه قبول کنی می تونی هر روز مرضیه رو بیاری اینجا با هم حرررررف بزنید دست زدم به سینه هاش گفت پس قبول کردی گفت اینو پوشیدم چون باید پارش کنی تا به زیرش دست پیدا کنی منم مثله وحشیا کلا پارش کردم و افتادم به جون کوسش گفت پس بلدی باید کجا رو بخوری مثله مرضیه هم براش مک میزدم هم انگشت می کردم توی کوسش کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدن گفت آخ جون دقیقا مثله کامران میکنی دوست دارم کامران صدات کنم بکن کامران جونم بکن کوسمو منم توی کوسش تلمبه میزدم هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز توی کوس بیوه داداشم تلمبه بزنم اما واقعیت بود و داشتم میزدم می گفت این دسته بیل توی کوس مرضیه هم کردی؟ گفتم نه گفت آخ جون پس من اولین نفرم دوست داشتم اینو گفت تندتر بزن تا با هم ارضا بشیم و توی بغل هم ارضا شدیم و ریختم توی کوسش گفت آخ جوووون آب یه مرررد بهم گفت مرضیه بکن آبتو بریز توش تا حامله بشه بعدش دیگران مجبورن باهاتون کنار بیان… ادامه داره… نوشته: کورش
    • gayboys
      شانس واقعا گاهی در خونمون میزنه اما ما....   داداش بزرگم ناصر و زنش ندا دو سالی بود ازدواج کرده بودن که ناصر یه پراید خرید و ندا اصرار زیاد کرد که برن شمال خلاصه رفتن اینطور که میگن گویا ندا پیاده میشه خرید کنه یه کامیون از روی پراید ناصر رد میشه و ماشین له میشه و ناصر فوت میکنه ندا هم که این صحنه میبینه شوکه میشه و نمیتونه صحبت کنه بعد از مراسم فوت ناصر ندا چون فقط یه داداش داشت که ساکن همدان بود و زنش هم با ندا رابطه خوبی نداشت به اصرار مامانم ندا موند خونه ما چون هنوز نمی تونست حرف بزنه. ندا هیکل خوبی داشت سفیدم بود لباس مشکی هم پوشیده بود خیلی خوشگل تر شده بود منم به بهانه کمک کردن خودمو بهش گهگاهی میمالیدم که اون چیزی نمی گفت کم کم بهم وابسته شده بودیم تنها میشدیم بغلش میکردم بهش میگفتم ناصر نیست من هستم خودم همه جوره هواتو دارم ندا جووونم کم کم تونست حرف بزنه و برای حرف زدنش جشن 3 نفره (من و ندا و مامانم) گرفتیم. تازه وقتی شروع کرد حرف زدن بیشتر عاشقش شدم میگفت تو معبود منی من بندتم محسن جانم تو بت منی میپرستمت محسن جانم ازش خیلی لب می گرفتم تا جایی تنها میشدیم توی بغل هم بودیم با کلی بوس لب مامانم که اوضاع دید گفت اینجور نمیشه محسن باید ندا رو عقدش کنی دیگه شورشو درآوردید گفتم نمیشه خودت صیغه بخونی چند روز دیگه بریم عقد کنیم؟ به ندا گفت ندا هم قبول کرد صیغه خوند و منو ندا رفتیم توی اتاق که امشب با هم بخوابیم گفتم امشب دیگه به آرزوت میرسی کیرم توی کوست میره گفت این که آرزوی تو بود گفتم آرزوی تو نبود؟ گفت واقعیتشو بخوای چرا بوده و هست و خواهد بود بچه پر رو انداختمش روی تخت و ازش لب می گرفتم و دستم لای پاش بود و کوسشو میمالیدم بهش می گفتم چه احساسی داری وقت کوس دادنت رسیده؟ گفت همون حسی که تو وقت کوس کردنت رسیده گفتم بهترین حس دنیاست کردن زنی که آخرش به خودم رسید گفت منم بهترین حس دنیاست به پسری رسیدم که همیشه دوست داشتم ماله اون باشم کیرمو گذاشتم توی دهنش خیلی وقت بود دوست داشتم این صحنه رو ببینم که زن داداش خوشگلم کیرم توی دهنشه واسه همین کیرمو تا ته کردم توی دهنش و به صورتش نگاه میکردم خیلی دوست داشتم این صحنه رو کیرمو درآوردم از دهنش و گذاشتم وسط پیشونیش صورتش زیر کیرم بود یه صورت خوشگل زیر یه کیر سیاه و کلفت خودش کیرمو گرفت سرشو لیس میزد میگفت کیرت مثله کیر ناصر کلفته من سر کیر گوشتی دوتاتون خیلی دوست دارم و مثله آبنبات لیسش میزد گفت محسن بهم رحم نکن بکنش توی کوسم باید جیغمو در بیاری منم کردمش تا ته توی کوسش که چقدر داغ بود اما خیلی تنگ نبود خیلی گشادم نبود داد میزد تلمبه بزن تلمبه بزن منم شروع کردم تند تند تلمبه زدن مثله مار به خودش می پیچید به سینه هاش چنگ میزد از من لب می گرفت منم مثله ندیده ها فقط تلمبه میزدم حتی نمی تونسنم حرف بزنم تا اینکه آبم اومد و ریختم توی کوسش گفت چرا گذاشتی آبت بیاد؟ هنوز زود بود میگفت هنوز باید کوسمو بگایی کیرتو بذار لای پسونام کیر کوچولو شدمو به پسوناش میمالید میگفت نرمه؟ دوست داری؟ کیرتو خیلی دوست دارم خیلی داشت حال میداد اما آبت زود اومد اشکال نداره بمالش به پسونام تا راست بشه کم کم کیرم لای پسونای ندا راست شد و التماس می کرد بکنم توی کوسش که دوباره شروع کردم توی کوسش تلمبه زدن که داد زد تندتر تندتر و بعدش ارضا شد و پاهاشو دورم سفت فشار داد که تلمبه نزنم منم نزدم گفت صبر کن فدات بشم صبر کن بعدش گفت بکن توی کونم محسن جان کردم توی کونش خیلی تنگ بود گفت فقط دو بار به ناصر کون داده الانم چون ارضام کردی دوست دارم بهت کون بدم راستم میگفت کیرمو چپوندم توی کونش دردش اومد و میگفت آروم آروم محسن جان کون گنده ای داشت و کردن داخلش خیلی تصویر زیبایی بود و اینکه سوراخ کونش قرمز بود و دور کیرمو یه جوری گرفته بود گفتم دیگه نمی تونم درش بیارم که یکم که عقب جلو کردم دیدم نه همه چیز اوکیه و شروع کردم تلمبه زدم گفتم کونت از کوست تنگ تره خیلی حال میده گفت کوسم حال نداد بهت؟ گفتم چرا اما کونت بیشتر حال میده و شروع کردم تند تند تلمبه زدن خیلی حال میداد اما ندا درد داشت و جیغ میزد واقعا لذت زیادی داشت وقتی کیرمو تا ته توی کونش فرو می کردم و سوراخ کونش دور کیرمو سفت گرفته بود و دوباره تند تند تلمبه زدم تا آبم اومد و ریختم توی کونش. اون شب توی بغل هم خوابیدیم و صبح با خوشحالی و انرژی زیادی رفتم سرکار شب که رفتم خونه ندا یه دامن و تاپ پوشیده بود که جلوش زانو زدم و سرمو بردم لای پاش و کوسشو براش می خوردم که مامانم گفت ندا اینو جمعش کن برید توی اتاق از اون روز 3 شب متوالی با ندا از کوس و کون سکس کردم مامانمم میگفت بیا بریم عقدش کن اما منو ندا سرگرم سکس و لذت هاش بودیم و اصلا برامون مهم نبود تا اینکه ندا حامله شد مامانم گفت دیگه برو عقدش کن که به بهانه ماموریت کاری شبها خونه نرفتم راستش نمی خواستم عقدش کنم من چه گناهی کرده بودم که باید بیوه داداشمو بگیرم؟ منم دوست داشتم یه دختر باکره بگیرم و خودم پردشو بزنم و صفر کیلومتر ماله خودم باشه نه ندا که همه چیزش ناصر استفاده کرده بود اینها رو به مامانمم گفتم گفت حالا یادت افتاده؟ حالا که زدی حاملش کردی؟ گفتم خب بگیم بچه ماله ناصره گفت من نمی تونم من یه مادرم نمی تونم بچه ای که ماله توعه بگم ماله ناصره ناصر اصلا بچه دار نمیشد می خواستن برن درمان کنن که اون اتفاق افتاد گفتم خب بره سقط کنه گفت ندا عاشق بچه است حالا بچه دار شده انقدر ذوق داره بعدشم محسن کدوم دختری توی فامیل به خوشگلی نداست؟ میدونم که با هم خوابیدنتون هم خیلی بهت حال داده دیگه چه مرگته پسر؟ مهم اینه که یه زن دوست داره اون یه تیکه پرده به چه دردت می خوره؟ محسن اگه ندا ول کنی خیلی پشیمون میشیااااا؟ دیگه مثلش نیستاااااا؟ تو بیا با ندا زندگی کن فقط یه سال اگه دوست نداشتی خودم برات زن می گیرم اما هیچکس مثله ندا نمیشه اصلا من خواستم بمونه که تو بگیریش مادر دختر به این خوبی قشنگی گفتم باشه امشب میام خونه. از اون شب که رفتم خونه وقتی به خودم اومدم دیدم 4 سال گذشته با ندا ازدواج کردم و پسرم پرهام به دنیا اومده و ندا بچه دوم حاملست که دختر شد و اسمشو گذاشتیم پریماه مامانم راست میگفت ندا واقعا یه زن محشره و منم خیلی دوست داره منم روز به روز بیشتر عاشقش شدم. خوشحالم که به حرف مامانم گوش دادم و واقعا خوشبختم. نوشته: محسن
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      فیلم سکس داگی ایستاده زیر دوش با دوست دختر تتو دار (قسمت قبل) . تایم: 01:45 - حجم: 22 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • migmig
      فیلم ساک زدن حرفه ای خانمی . تایم: 0:26 - حجم: 5 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18