kale kiri ارسال شده در 19 اسفند، 2024 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، 2024 اجاره نشینی پربرکت سلام ارسلان هستم، سال ۹۷ اومدم تهران توی ۲۰ سالگی، هنوز خیلی ساده بودم چون تا اون موقع همش یا درس میخوندم یا کار میکردم(بعضی وقتا با صاحبکارم میرفتم کوه) و فقط خوابو خونه بودم، توی ۲۰ سالگی کارشناسی ناپیوسته عمران تهران قبول شدم و توی کارگر شمالی خوابگاه داشتم، همه چیز اوکی بود تا اینکه با یکی دعوام شد و انگشت من و سر و دماغ اون شکست و از خوابگاه اخراج شدم، با خایمالی بابام و چندتا از فامیلها یه خونه ۳۵ توی باقرشهر گرفتم که کلا دو واحد بود و روی سقفش یه اتاق غیرمجاز انداخته بودن که من گرفتم، یه واحد احمد که سندروم داون داشت و مامانش که یه پیرزن فرتوت بود زندگی میکردن و یه واحد دیگه هم صاحبخونه که میشد لیلی که یه زن ۳۸ ساله با یه اندام رسیده که شباهت عجیبی به ژیلا شاهی داشت و خیلی خیلی هم سفید پوست بود و اصالتا تبریزی بود،شوهرش امیر که حدوداً ۴۸ سالش بود و موبایل فروشی داشت سمت علم و صنعت و سیگار از دستش نمیوفتاد، هیکلش بد نبود ولی من با همون نحیف بودنم باز پیش این شاه بودم؛ و دختراشون که دوقلو بودن دوتا دختر ناز ۱۷ ساله به اسم لاله و لادن. اوایل همه چیز عادی بود تا به روز مچ دخترارو وقتی با یه گروه کوهنوردی رفتیم سمت بلیران و چون حدود ۲۵ نفر بودیم توی ماشین خیلی به بقیه توجه نکردم، وقتی پیاده شدیم تازه متوجه شدم که لاله و لادن هم هستن،من که پیش اینا خیلی وضع مالیمو بد نشون میدادم سریع اسکارفمو کشیدم بالا و یه جورایی استتار کردم و خدارو شکر سریع راه افتادیم و خلاصه متوجه من نشدن، توی راه متوجه شدم با دوتا پسرن و اکیپی اومدن، یه جا برای استراحت وایستادیم دیدم لاله همش آویزون یه پسرهست و بازم از بس مشغول بودن و انتظارشو نداشتن متوجه من نشدن خلاصه تا شب همینطوری پیش رفت و توی ۸ تا چادر پخش بودیم و به شکل دایره کمپ زده بودیم، منم که از ۱۲ سالگی کوهنوردیو شروع کردم به واسطه صاحبکارم کنار آتیش بودم که دیدم لادن و پسره از چادر بیرون اومدن و یه طرفی رفتن تو تاریکی بعد چند دقیقه منم رفتم البته از یه سمت دیگه ولی طوری که برسم بهشون که هنوز دور نشده بودم نور گوشیو دیدم و رفتم جلو که دیدم داره واسش ساک میزنه چه جورم پسره هم داره فیلم میگیره ازش و اون نور فلشه، منم ازش شروع کردم فیلم گرفتن که بد هم نشد خلاصه فرداش اینا منو دیدن و خیلی سعی میکردن رعایت کنن جلوی من و منم سعی میکردم زیاد نزدیکشون نباشم ولی یه بار داشتیم چای میخوردیم و جمع مردونه بود یه پسره گفت این دوقلوها هم خوب چیزینا اون یکی گفت محمد مو بلنده(لاله) رو کرده بعد اون یکی که فهمیدم محمده که داشت چایی میخورد گفت آره بابا بخدا قسم یه جور میده انگار نه انگار ۱۷ سالشه(اینجا سنشونو فهمیدم) من تو یه هفته سه بار کردمش تازه این یکی خواهرش هم خیلی مالیدم ولی هنوز فرصت نشده بکنمش اونجا بود که شصتم تیر خورد که خانوما خیلی شیطونن خلاصه اون سفر ۳ روزه هم هرطور بود تموم شد(اون سفر با یه دختره که حدودا ۵ ۶ سال ازم بزرگتر بود خیلی اوکی شدم و حتی شماره همو گرفتیم به اسم متین که داستان اونم میگم بعداً) حدوداً یک ماه از این داستان گذشته بود که گوشیم زنگ خورد دیدم لادنه میگه بیا تو حیاط یه لحظه (شمارهمو لیلی و امیر داشتن نمیدونم این از کجا گیر آورده بود) رفتم دیدم تصادف کرده با ماشین لیلی که یه جک J3 بود گفت بلدی اینو درست کنی؟ دیدم چنان ماشین بگا رفته که سپر و یه چراغ کلا باید تعویض بشه به یکی از همدانشگاهیهام که باباش سمت مرزداران گاراژ داشت زنگ زدم و خلاصه ماشینو بردیمو و درست کرد توی این فاصله اتفاق خاصی بینمون نیوفتاد و صحبت خاصی هم نکردیم فقط رفتم با دوستم صحبت کردم و اون اوکی کرد پولشو یه هفتهای براش بزنیم و لاله هم اومد همونجا و تا غروب ماشینو سالم برگردوندیم خونه و اینا خیلی ازم تشکر کردن، شب بود دیدم پیام اومد، لیلی نوشته بود: سلام بیداری تماس بگیرم؟ نوشتم بله در خدمتم و زنگ زد، گفت بابت امروز ممنونم ازت الان لاله سوتی داد و از زیر زبونش کشیدم که امروز چقدر تو زحمت افتادی تعارف اینکه اگه هزینهای کردی بگو و این حرفا و اگه اینکارو نمیکردی منم که از پسش بر نمیومدم امیر هم که فقط موقع خواب خونهست باید تا یه روزی که امیر سرش خلوت باشه با کلی منت میبرد درست میکرد پیاده میشدم؛ دو سه روز بعدش امیر اومد دم در گفت داداش من میرم قشم بار بیارم دمت گرم هوای خونه مارم داشته باش لیلی بهم گفت چقدر کمک کردی بهشون و این حرفا؛شب بود دیدم صدای داد و بیداد میاد دیدم احمد بازم کصخل شده خونه رو اشتباهی و یا شایدم برای اذیت کردن رفته خونه لیلی و دخترا و به شوخی اذیتشون میکنه، نمیدونم چرا از من میترسید من بدو رفتم پایین دیدم بععععله لیلی و دخترا همه با تاپ و شلوارک البته رنگها و مدلاشون فرق میکرد با احمد که تفنگ آبپاشی که امیر براش خریده بود درگیرن و اینقدر صحنه خنده دار بود اصلا هیچکس به فکر لباسها نبود و منم اصلا متوجه نشدم و البته خیلی هم برام فرقی هم نداشت و اینقدرا هم ندیده نبودم؛ تا یه جا لیلی اومد تفنگو از احمد بگیره و احمد خواست فرار کنه آرنجش خورد زیر بینی لیلی و افتاد رو زمینه و دماغش در خون شد، احمد که از ترس ریده بود به خودش و گریه میکردو زد تفنگو شکوند؛ من سریع رفتم دستمال آوردم و گفتم لباس بیارین بپوشونیم ببریم بیمارستان و من دستمال گرفته بودم جلو بینیش(نمیدونم این حجم از گیج و منگ بودنش برای چی بود) که یه لحظه از لای یعقه بازش تقریباً بیشتر سینهشو دیدم و اصلا یه حالی شدم و کیرم یه تکون خورد و همینطوری یه شنل انداختیم رو دوشش و دخترا زیر بغلشو گرفتن و بردیم بیمارستان و من چون یکی از کادرهای اونجا آشنام در اومد باهاش بالاسر لیلی بودم ولی دخترا چون زیاد حرف میزدن بیرون کرد که اونجا یهو دیدم بیرون شلوغ شد صدای لادن اومد که داد میزنه بیناموس و بدو اومدم بیرون و فهمیدم پسره مسته داشته رد میشده لادنو انگشت کرده و منم دو سه تا بد زدمش تا حراست جدامون کرد و دیدم لادن داره گریه میکنم بغلش کردم گفتم چیزی نشده که تموم شد و این حرفا لاله هم مثل جغد نگامون میکرد و از بس ترسیده بود میلرزید؛ اونجا جفتشونو از پیشونی بوسیدم که واقعاً ناخواسته بود حس جنسی پشتش نبود؛ خلاصه لیلیو حتی سیتی اسکن هم کردن و گفتن تا فردا باشه بهتره بخاطر این بیحالی،من بخاطر همون آشنا تونسته بودم یه اتاقی که سه تا تخت داشت برای لیلی اوکی کنم و خوشبختانه خلوت بود و فقط لیلی تو اون اتاق بود و دوتای دیگه قرار شد دخترا بخوابن که اگه بدونین چقدر خایمالی و کردیم و آخرش هم با هزارتا قایم موشک تونستیم هرسه تا داخل بمونیم؛ حدود ساعت دو شب بود که لادن صدام کرد گفت بسه رو صندلی خوابیدی بیا برو رو تخت من رو صندلی میخوابم گفتم نه و اینا یه صندلی پلاستیکی بود اون بغل آورد پیشم نشست و گفت ممنونم بخاطر همه چیز، من اگه تورو نداشتم چیکار میکردم، خیلی هوامو داری، تشکر کردم گفت تو همیشه اینقدر خوبی؟ با خنده و خجالت گفتم نه بابا این چه حرفیه چطور ؟ گفت من که پسر خوب ندیده بودم؛ گفتم اونایی که شما باهاش میگردین باید هم خوب نباشن که فیلم میگیره یهو ساکت شد، تو دلم هزارتا فحش به خودم دادم که این چ حرفی بود زدی و دوباره گفت چه فیلمی و منم مثلاً خواستم ماسمالی کنم گفتم منظورم فیلم حرکتاتونه به زبون ما یعنی ایستگاهتونو میگیرن، گفت آها ولی قشنگ حس کردم فهمید منظورم چی بوده، خلاصه فرداش اومدیم خونه و گویا امیر تو مسیر برگشت چنان با ماشین میزنه به یه عابر که طرف درجا فوت میکنه و امیرو تو یزد بازداشت میکنن؛ چقدر واسه این قضیه بالا پایین زدیم تا یه روز که لیلی میخواست بره یزد و من گفته بودم میام باهات(اینم بگم مثل اینکه امیر و لیلی حدوداً ۲۰ سال پیش فرار میکنن از خونه و فامیل چیزی نداشتن به جز رفیق فاب امیر اسماعیل که بنده خدا سال قبلش تصادف کرده بود و خونه نشین بود و زنش آمنه هم که بعداً فهمیدم آمارش خرابه) خلاصه ما رفتیم خونه اون یارو که مرده برای رضایت که زنش عصبانی شد و یدونه محکم کوبوند تو دنده لیلی و لیلی افتاد زمین سریع رفتم و دخالت کردم و الکی زنه رو ترسوندم بخاطر همین زدنت میفرستمت زندان و من وکیلم و شهادتم کافیه برای اینکار که زنده هم معلوم بود ریده و ساکت شد و رفت، لیلی رو بردم تو ماشین و رفتیم خونه ای که گرفته بودیم که مال پسر عموی اسماعیل بود، دیدم لیلی تو خودش میپیچه گفتم درد داری؟ گفت خیلی، گفتم میشه ببینم چی شده؟ گفت تو آیینه دیدم خودم خیلی کبود شده، گفتم بزار ببینم شاید دندهت شکسته، پیراهن مردونه که تا زیر کونش میرسیدو زدم بالا دیدم اوه اوه صد در صد دندهش شکسته سریع رسوندم بیمارستان و گفتن باید استراحت کنه و تا جای ممکن حرکت نکنه و کلی مسکن دادن،برگشتیم شب شد گفت ارسلان گفتم جان؟ گفت میشه پیراهنمو برام در بیاری؟ من دستم درد میکنه، گفتم حتما براش درآوردم و توجهم به تتوی ماهی قرمز پشت کتفش و تتویی که به شکل عمودی روی ستون فقراتش نوشته بود: Push yourself خیلی جلب شد و خیلی سکسی کرده بودش؛ و یه تیشرت آورد گفتم ببین تو الان هرچی بخوای بپوشی اذیت میشی، ما که اتاقی که میخوابیم جداست بنظرم چیزی نپوش و اگه موذبی درو ببند، قبول کرد و کمکش کردم دکمه شلوارشو باز کرد و سوتین و شرت زرشکی ساده ولی جذابش حالی به حالیم کرد، از اتاق رفتم بیرون دیدم دوباره صدام میکنه رفتم دیدم نمیتونه شلوارکشو درست کنه،خودم براش کشیدم بالا و تو تنش درست کردم و از قصد یکم بیشتر کشیدم بالا که تپلی کسشو ببینم که موفق هم بودم و گفتم اینم بیشتر کشیدم بالا که تا صبح کسی نیست بکشه بالا و هردو خندیدیم و گفتم چه تتوهای قشنگی داری و گفت مرسی و بازم خندید و رفتم اتاق خودم، نصف شب یهو صداش بلند شد و من بدو رفتم دیدم ناقافل تو خواب غلط زده دردش زیاد شده حالش خوب نیست سریع بهش مسکن دادم و حوله گرم میکردم مزاشتم که یکم ساکت بشه دردش، یکم که بهتر شد گفت میخواستم برم دستشویی اینقدر دردم اومدم دستشویی یادم رفت اصلا خلاصه دندهش بود ولی نمیدونم چرا یه دستش هم که سمت همون دندهش بود اصلا تکون نمیتوانست بده؛ اون چند روز اون تو خونه بود و حتی نمیزاشتم آشپزی کنه و من شبیه کسخلا دنبال کارای امیر، موقع برگشت لیلی گفت میخوام این چند روزو جبران کنم بریم یه سفره خونه سراغ دارم تو شهریار رفتیم یه جا طرف تا لیلیو دید شناخت و گفت شوهرت پس ایشونه، لیلی هم در کمال تعجب گفت بله و خیلی گرم گرفت با من و گفت لیلی جون هر موقع که میان اینجا راجب شما خوبی میگن چه سعادتی و این حرفها و منم که بخاطر جواب لیلی پشمام ریخته بود اصلا نفهمیدم چی گفتم. اون که رفت لیلی گفت چیه؟ گفتم پرسید شوهرته ها؛ گفت انتظار داشتی چی بگم؟ گفتم نمیدونم، زنه بعد چند دقیقه اومد کنارمون و گفت لیلی جون من جلوی شوهرت هم میخوام با خودت غذا بخورم لیلی هم گفت اشکال نداره و زنه منو فرستاد اونطرف تخت که پیش لیلی بشینم، کلی صحبت کردیم که یه جا لیلی گفت تصادف کردم دندهم شکسته که زنه گفت تصادف دیگه؟ شما بهش میگین تصادف و به من علامت داد و همه خندیدیم گفتم بخدا فقط تر و خشک کردنش موند واسه ما و شدیم آش نخورده و دهن سوخته و زنه گفت شما که زیادی هم از این آش خوردی و چه جووون هم موندی انگار ۲۰ سالته اصلا یه بار شده از خانوم خوشگلت بخاطر این همه سال تشکر کنی؟ منم که تو نفسم فرو رفته بودم گفتم بله هزار بار، گفت تشکر کن ببینم بلدی (کل اینا حالا با یه حالت شوخی و جدی قاطیه) منم گفتم ممنونم بخاطر همه این سالها عشقم، زنه گفت دیدی بلد نیستی؟ همین؟ گفتم پس چی؟ گفت باید ببوسیش و تشکر کنی برادر من، اینقدرا هم نباید ناشی باشیا و بعد رو کرد به لیلی که همش داشت میخندید گفت بمیرم برات خواهر، من یه لحظه موندم چیکار کنم گفتم به درک رفتم جلو یه بوس آبدار کردم و تشکر کردم گفت این شد، چقدر لیلی بوی خوبی داشت اصلا مردم براش و لیلی هم واکنش خاصی نداشت و گفت مرسی عزیزم وظیفمه؛ خلاصه گذشت و گذشت و یه بار دیگه که با لادن تو حیاط داشتم حرف میزنم لادن گفت لاله مریضه، گفتم چیشده؟ و اول نمیگفت تا با کلی اصرار فهمیدم خانوم سکس کرده و زیر دلش درد میکنه، من کیسه آب گرم گذاشتم براش و این حرفا که به لاله گفتم بریم بیمارستان و میگفت نه خجالت میکشم و این حرفا، گفت تو تا حالا سکس داشتی؟ من یه لحظه هنگ کردم، گفتم نه، چطور؟ گفت همیشه اینقدر دردناکه؟ گفتم فکر نمیکنم و همینطوری داشتیم صحبت میکردیم که لادن سرشو آورد بالا و به لاله گفت نه که تو اولین بارت بود، یهو همه ساکت شدیم و گفتم الان مثلاً میخوای بگی تو اهلش نیستی؟ گفت نه نیستم تو کوچیکترین چیزی از من دیدی؟ گفتم آره، گفت یه سندی مدرکی چیزی ازم رو کن هرچی بخوای و هرکاری بخوای میکنم، منم درجا فیلمو گذاشتم پخش بشه که اینا جفتشون ریدن به خودشون، و لاله همش به لادن میخندید و میگفت خانوم مریم مقدس تشریف داره 😂 گفت به کسی چیزی گفتی گفتم نه بابا، گفت توروخدا پاکش کن، گفتم چه زود قولت یادت رفت، گفت چی میخوای؟ گفتم نمیدونم، لاله گفت ارسلان بزار من بگم، گفتم تو بگو، گفت بلایی که سر من اومده رو سرش بیار من پشمام ریخت گفتم چی میگی که یهو دست لاله روی کیرم حس کردم و بهت زده برگشتم سمتش و فقط نگاه کردم و اومد جلو شروع کرد به لب گرفتن قیافه اینا تقریباً شبیه Diana Rius پورن استار معروف بود و کلی لب گرفتیم و منم کامل سیخ کرده بودم رفتم تو گردنش و کمکم اومدم پایین و تابشو در آوردم ترقوههاشو لیس میزنم و اومدم رو سینه هاش و اونم هم زمان با یه دستش کیرمو سعی میکرد بماله یا سرمو چنگ میزد منم تند تند حالا سینههای ۷۵ اناریشو میخوردم و از این همه سفید بودنش لذت میبردم، رفتم پایینتر و شلوارکشو در آوردم و دیدم یه تار مو قاچاقه تو این بدن حالا نخور کی بخور تند تند کس خیسشو خوردم خوردم خوردم یهو لرزید ارضا شد، من سرمو آوردم بالا دیدم لاله داره نگاه میکنه و دید نگاهش میکنم بهم لبخند زد و گفت بکنش بازه، منم شلوارمو کشیدم پایین دادم لاله که سرحالتر بود برام ساک بزنه اول اومد بگه نه و این حرفا که کلشو بردم سمت کیرم و کیرمو چپوندم تو دهنش و شروع کرد ساک زدن تا کیرم سر حال شد و دیگه لادن هم حالش جا اومده بود و رفتم پاهاشو گذاشتم روی شونه هام و یواش کردم تو کسش واااااای کوره بود کوره هاااا داااااغ و تنگ، بعد از چند لحظه نگه داشتن یهواش شروع کردم تلمبه زدن و سینه هاشو مالیدن و سرعتمو بیشتر کردم که دیدم میگه تندتر تندتر دارم میام که دیدم منم دارم ارضا میشم که گفتم منم دارم میام که گفت توروخدا در نیار منم در نیاوردم و حتی لحظه آخر تا جایی که میتونستم فشار دادم و خالی کردم و شاید چند ثانیه بعدش اون ارضا شد، من افتادم کنارش و بوسیدمش و گفتم کاش نمیریختم توش، گفت خیالت راحت قرص میخورم و دیدم لاله نگام میکنه گفت کوفتتون بشه منم حالم خراب شد و اومد جلو با من شروع کرد به لب گرفتن و منم کمکم سرحال شدم و بعد همینطوری که به کمر خوابیده بودم و اون روم بود شلوارکشو کند و کیرمو تنظیم کرد رو کونشو نشست. چنان کردم کردمش و چنان بالا پایین میشد که تخمام درد گرفته بود و یه سری جاها لادن مینشست تو دهنم کسشو بخورم ولی من کونشو تقریباً آماده کردم (من توی دست دوم چون آبم یه دور اومده خیلی دیر آبم میاد ولی دفعه اول ده دقیقه هم نمیشه) و وقتی آب لاله اومد رفتم سراغ کون لادن کونشو غار علیصدر کردم طوری که بعدش یکم باز باز راه میرفت. این سری آبمو تو کون لادن خالی کردم و تهش از جفتشون لب گرفتم و برگشتم خونهم؛ چی شد که به اینجا رسیدم؟ من شدم خدنگ این خانواده، من شدم نوکر شون حالا هم که سکس کردم و اصلا باورم نمیشد اصلا ولی هر چقدر بیشتر فکر میکردم بیشتر مطمئن میشدم که چقدر اون سکس فوقالعاده بود😍 ببخشید که صحنههای سکسیش کم بود ولی واقعی بود و ادامه داره لطفاً حمایت کنید. دوست دارم ادامهشو بنویسم ولی بلد نیستم چطوری باید بنویسم که معلوم بشه ادامه آینه و گزینه قسمت بعد یا قبل اضافه بشه. بهم یاد بدید لطفاً، دمتون گرم موفق باشید نوشته: ارسلان لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده