رفتن به مطلب

داستان سکس با هدیه خواهر زن خوش اندام و خوشگل


migmig

ارسال‌های توصیه شده

سکس با خواهرزن خوشگلم
 

سلام من اسمم فرزاد یه هایپر مارکت نه چندان کوچیک و نه زیاد بزرگی دارم که 6 تا فروشنده داخلش بصورت شیفتی مشغول به کار هستن و منم روزی سه الی 4 ساعت تو فروشگاه هستم وضع مالیم هم بد نیست ،تقریبا 4 سال پیش توسط یکی از آشنایان که دختری از همسایشون رو برای ازدواج به خانوادم معرفی کردن ، یک خانواده 4 نفره بودن خلاصه بعد از مدتی و طی مراسماتی با دختری بنام آرزو ازدواج کردم آرزو یه خواهری به اسم هدیه داشت که تقریبا یه سال ونیم کوچکتر از خودش بود، خیلی خوشگل و خوش اندام بود ، خیلی هم دختر شادی بود ،منو هدیه خیلی زود با هم صمیمی شدیم هر وقت خونشون میرفتم پیش هم می نشستیم و میگفتیم و میخندیدیم . پدر خانمم هم خیلی شوخ طبع بود و بیشتر مواقع تو شوخی ها و خنده های منو هدیه شریک میشد و اما مادر خانمم یه آدم گند اخلاق و کم حرف که فقط منتظر بهونه بود تا یه دعوایی راه بندازه از شانس کیری من ، آرزو تماما اخلاق مادرشو داشت و نه با هم سکسی داشتیم و نه هیچی دیگه ،منم پیش خودم میگفتم شاید چون دوران نامزدیه حتما رسمشون اینه که تو دوران نامزدی کاری نمیکنن، تو هر مناسبتی سعی میکردم یه کادویی برای آرزو بگیرم تا شادش کنم اما دریغ از کمترین ذوقی ، فقط یه مرسی میگفت و تموم ، وقتی روز زن شد براش طلا گرفتم برای مادر خانمم هم یه کادویی گرفتم ، ولی دلم نیومد برای هدیه چیزی نگیرم برای اون هم یه کادویی گرفتم وقتی طلا رو به آرزو دادم خیلی بی ذوق گفت مرسی و میرفت پیش مادرش و مثلا مشغول کار تو آشپزخونه میشد ، خیلی بهم بر میخورد ولی بازم پیش خودم میگفتم شاید زمان بگذره درست شه ،بعد وقتی هدیه اومد گفتم به به هدیه خانم امشب دلم نیومد آرزو و مادرت کادو بگیرن و تو بی کادو باشی و وقتی کادوشو دادم کلی ذوق کرد و محکم بغلم کرد ،همش تو دلم میگفتم کاش با هدیه ازدواج میکردم ، خلاصه آرزو خیاط بود ازم خواست که یه کارگاه کوچیکی براش بزنم تا خیاطی کنه ، منم با پدرم صحبت کردمو یه ملکی که بیکار داشتیم رو براش کارگاه زدم و یه دو ماهی طول کشید و آماده شد آرزو با دختر خالم که اونم خیاط بود با هم مشغول کار شدن و اینم بگم آرزو هیچوقت ازم درخواست پول نمیکرد و پولی که از کار خیاطی بدست می آوورد رو برای خودش خرج میکرد منم گهگاهی بهش پول میدادم و اون مثل همیشه خیلی سرد فقط میگفت مرسی، بعد یه سال و خورده ای ما عروسی کردیم یه سه ماهی از عروسیمونم گذشت که فقط یه بار سکس داشتیم اونم بخاطر این که ببینم پرده داره یا نه ،شاید باورش سخت باشه ولی آرزو انقدر سرد و گند اخلاق بود و همش دنبال بهونه بود تا قهر کنه بخاطر همینم بیشتر اوقات به هر دلیلی باهام قهر بود ،غذا خیلی کم درست میکرد بهونه کارگاه خیاطیشو میگرفت که کار دارمو نمیرسم ، منم همش باید از مغازه خودم یه چیزی میگرفتم میاوردم خونه میخوردم و حال و حوصله غذا درست کردن نداشتم البته زیاد بلد هم نبودم غذا درست کنم ، البته اینم بگم کمبود سکس رو با یکی از فروشنده هایپر مارکتی که داشتم بر طرف میکردم و ماهی یکی دو باری با هم سکس میکردیم (مطلقه بود).تو همین گیر و دار هدیه نامزد کرد سه ماه بعد از نامزدیشون اختلاف شدیدی بینشون در گرفت و هدیه پاشو کرد تو یه کفش که فقط طلاق ، منو هدیه تو تلگرام بیشتر مواقع چت میکردیم و میگفتیم و میخندیدیم ، یه روز هدیه گفت میخواد گواهینامه بگیره و ازم خواست کمکش کنم و رانندگی یادش بدم ، منم با کمال میل قبول کردم رابطه منو هدیه خیلی خوب بود و هر حرفی رو با هم میزدیم و شوخی میکردیم ولی هیچوقت جرات اینو نداشتم که بهش بگم یا وارد رابطه سکسی بشیم، هدیه از نظر من روز بروز خوشکلتر تر و خوش اندام تر میشد ، یکی دو روز با ماشین خودم رفتم و با هم رانندگی کردیم بهش گفتم تو نمیتونی با این ماشین رانندگی کنی و بعد بری امتحان شهر بدی ، تو باید با یه ماشین دنده ای که ازتون امتحان میگیرن تمرین کنی مثل پراید یا تیبا ، پدر خانمم پژو داشت ولی خوب هر روز باید میرفت سر کار ، منم چون دوست داشتم با هدیه باشم بهش گفتم هر روزی که با هم باید تمرین کنیم من صبح ماشین خودمو میارم بابات با ماشین من بره سر کار ما هم با ماشینش تمرین کنیم تا گواهینامتو بگیری اونم به باباش گفت و اوکی شد ،هدیه امتحان آیین نامه شو قبول شد خیلی خوشحال بود ، یه روز که برای تمرین داشتیم میرفتیم بهش گفتم شیرینی آیین نامتو نمیخوای بدی اونم گفت چی دوست داری گفتم هر چی خودت دادی اونم بستنی مهمونم کرد و نشستیم یه ساعتی مشغول خوردن بستنی و شیرینی شدیم و خوش گذروندیم تا موقع امتحان شهر چند باری تمرین کردیم ولی بار اول قبول نشد بازم تمرین رو ادمه دادیم یه بار بهش گفتم رانندگی کن بریم خونه ما شب هم خونه ما باش آرزو که با من یه غریبه ست یکم حال و هوامون عوض میشه هدیه از تمام اتفاقاتی که بین منو آرزو میوفتاد خبر داشت باهاش درد و دل میکردم تو چت کردنامون اونم درد و دل میکرد و اتفاقاتی که بین نامزدش باهاش رد و بدل میشد رو بهم میگفت خلاصه رفتیم خونمون برام شام درست کرد و آرزو ساعت هشت و نیم طبق معمول همه شبها اومد و هدیه سفره گذاشت و شام خوردیم و آرزو روز بروز از چشمم بیشتر میوفتاد انگار که اصلا زن نداشتم هدیه کاملا این موضوع رو فهمیده بود و سعی میکرد با خواهرش صحبت کنه ولی آرزو درست شدنی نبود مثل مادرش بود ، هدیه رو فرداش بردم خونشون و اومدم فروشگاه که عصری هدیه زنگ زد فردا میتونی بیای برای تمرین منم قبول کردم هدیه خیلی کم آرایش میکرد ولی فرداش با آرایش بود یه جیگر به تمام معنا موقع تمرین گفت آرزو چیزی نگفت گفتم ما که حرفی نمیزنیم فقط تو یه خونه با هم زندگی میکنیم خیلی ناراحت شد و گفت آرزو قدرتو نمیدونه من اینجا یه دفعه ای از دهنم در رفت و گفتم کاش بجای آرزو با تو ازدواج میکردم هدیه یه دفعه ای سکوت کرد و چیزی نگفت تو دلم گفتم این چه حرفی بود من زدم و ازش عذرخواهی کردم و هدیه گفت میفهمم درکت میکنم دیگه گفتم هر چی بادا باد و دلو زدم به دریا و شروع کردم . گفتم هدیه گفت جان گفتم تو که با نامزدت میخوای طلاق بگیری گفت خوب گفتم منو آرزو هم که می بینی زندگیمونو ، گفت خوب ، گفتم میشه مال من بشی؟ زد رو ترمز گفت میفهمی چی داری میگی ؟ گفتم هدیه من تو رو دوست دارم ، ارزو اصلا منو نمی بینه .بیا مال هم باشیم ، کارگاه رو میدم به آرزو بابت مهریه اش کم بود ماشین هم بهش میدم یه ماشین دیگه میگیرم با هم خوشبخت می شیم آرزو شاید منو دوست نداره که اینطور رفتار میکنه تو خونه ، هدیه دیگه حرفی نزد بعد از چند لحظه گفت بیا پشت فرمون وبریم خونتون من دیگه نمیتونم برونم ، راه افتادیم بهش گفتم میخوای بری حرفامو تحویل آرزو بدی ؟ چیزی نمیگفت ، گفتم من آب از سرم گذشته اصلا خودم بهش میگم اصلا امشب بهش میگم ما بدرد هم نمیخوریم و میخوام طلاقت بدم هدیه فقط گوش میکرد منم هی چرت و پرت میگفتم ، من همش موقع رانندگی با دست چپم فرمونو دارمو دست راستم رو پامه ، هدیه دستمو گرفت و وقتی نگاش کردم دیدم چشاش پر اشکه و میگه میدونی داری چی میگی میدونی داری در مورد زندگی کی حرف می زدنی داری در مورد خواهرم حرف میزنی ، گفتم من باهات راحتم که این حرفا رو میزنم ، هیچکس غیر تو از اوضاع زندگیم با خبر نیست حتی خانوادم ، دستشو گرفتمو بوسیدم گفتم هدیه من خیلی داغونم زندگیم داغونه ، نمیفهمم چرا باید اینجوری باشه آرزو ، اصلا ازدواج منو آرزو اشتباه بود من اصلا نمیدونستم آرزو اینجوریه که اگه میدونستم عمرا باهاش ازدواج می کردم ساعت تقریبا 4 بود رسیدیم خونمون و رفتیم تو خونه ، منو هدیه فقط بهم نگاه میکردیم رفتم کنار هدیه بغلش کردم و گفتم ببخش ناراحتت کردم ولی اگه آرزو درست نشه اگرم تو رو نتونم بدست بیارم در کل من تصمیممو گرفتم میخوام طلاقش بدم ، اینهمه مدت ازدواج کردیم ولی سکسی با هم نداشتیم جز یکبار ،منم آدمم خوب ،گفت آرزو ممکنه زودتر از روزای دیگه بیاد گفتم نه چطور مگه ؟ گفت بریم گفتم کجا دستمو کشید رفتیم اتاق خواب ، گفت منم خیلی وقته سکس نداشتم گفتم آرزو منظورم این نبود گفت بیا میدونم تو هم دلت میخواد بغل کردیم همو تا تونستیم لب همو خوردیم وقتی دستمو گذاشتم رو باسنش داشت آبم میومد رو تخت دراز کشیدیم لباسشو درآوردم چه جیگری بود سینه هاشو خوردم و آروم آروم اومدم پایین کسش خیلی خیس شده بود شروع کردم بخوردن خندید و گفت حالا نوبت منه شروع کرد بخوردن کیرم چقدر کیف میداد گفتم داره آبم میاد گفت بذار بیاد آبم ریخت تو دهنش گفتم همین گفت میتونی بکنی گفتم جیگری مثل تو باشه و نتونم یه 5 دقیقه ای شروع کردم به خوردن سینه های و دستمالیش کردن تا کیرم دوباره بزرگ شه وقتی گذاشتم تو کسش یه آتیشی بود که نگو حس و حالش قابل گفتن نیست یه چند دقیقه ای تلمبه زدم دیدم یهو لرزید و ارضا شد چرخوندمش کونشو آوردم بالا و سوراخ کونشو میدیدم با انگشت بازی میکردم و تو کسش تند تند تلمبه میزدم اونم هی آه و ناله میکرد تا آبم دوباره اومد سریع گفت پاشو خودمونو جمع و جور کنیم تا آرزو نیومد من لباس پوشیدم بهش گفتم من میرم فروشگاه تو باش تا آرزو بیاد من بهش پیام میدم که اینجایی و اگه میتونه زودتر بیاد خلاصه شب شد و من رفتم خونه برای بار اول بود آرزو بهم سلام کرده بود تو سفره گذاشتن کمک کرده بود غذا رو خورد و بعد از غذا نشست و شروع کرد به صحبت ، آرزو عوض شده بود و هدیه هیچوقت بهم نگفت چی بهش گفته بود ، آرزو خیلی اخلاقش بهتر شده بود کم و بیش سکس داشتیم زندگیمونم از اون حالت در اومده بود بعد مدتی هدیه طلاقشو گرفت البته گواهینامشو هم گرفت هدیه گفته بود دیگه به ازدواج فکر نمیکنه و میخواد درسشو تا آخر بخونه منو هدیه از اون موقع تا حالا دو سه باری با هم سکس داشتیم و صمیمیت بینمون چندین برابر شده بود.
خاطره نویس خوبی نیستم شاید یه جاهایی رو بد نوشتم و باعث بشه باور پذیر نباشه ولی حقیقت بود

نوشته: فرزاد

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • gayboys
      سکس با میلف جاافتاده و حشری بات پلاگ کرده تو کونش و ساک میزنه و کصلیسی میکنه و بعد تو چند تا پوزیشن تا خایه تو کص و کونش تلمبه میزنه و ناله میکنه و آبش و خالی میکنه تو کونش . تایم: 09:40 - حجم: 36 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      سکس با خانوم سکسی و حشری اول از هم لب میگیرن و با کص و کون و ممه هاش ور میره و ساک میزنه و بعد تو پوزیشن داگی کصش و میگاد و ناله میکنه . تایم: 07:40 - حجم: 51 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      شخصیتی بنام فرزانه - 1   زن داداش بزرگم فرزانه بعد از فوت داداشم طبقه پایین خونشون یه آرایشگاه زد که دختر عموم مرضیه هم که بیوه بود و دختر خاله فرزانه میشد میرفت اونجا آرایشگاه خانواده عموم خیلی به این دختر سخت میگرفتن انگار گناه کرده که شوهرش مرده با اینکه 2 سال از فوت شوهرش می گذشت نمیذاشتن کسی بهش نزدیک بشه خب منم ازش خوشم اومده بود اما هیچ جوره فرصت آشنایی نداشتیم همه جا مامانش همراهش بود جز آرایشگاه که وقتی شلوغ میشد میرفت کمک فرزانه یه بار به فرزانه گفتم که داستان اینه و میخوام با مرضیه حرف بزنم گفت باشه به مرضیه میگم اگه خودش قبول کرد زنگت میزنم بیاید برید طبقه بالا با هم حرف بزنید اما قول بده فقطحرف بزنیدااااا باشه؟ گفتم چشم خیالت راحت منو که میشناسی گفت چون میشناسم گفتم خندیدم گفتم به خدا فقط صحبت می کنیم گفت باشه چند روز بعد زنگم زد گفت مرضیه قبول کرده فردا ساعت 4 عصر اینجا باش دیرتر نیا که مشتری میاد نمی خوام کسی بفهمه راس ساعت 4 رفتم خونشون مرضیه هم بود فرزانه برامون چای و شیرینی گذاشت و رفت پایین گفت مرضیه جان یه ساعت دیگه پایین منتظرتم و رفت پایین. مرضیه گفت کورش چرا من؟ این همه دختر؟ مامانت میاد یه دختر بیوه برات بگیره؟ گفتم بیوه کجا بود؟ کلا دو ماه زندگی کردید فکر نکنم اصلا فرصت نکرد کاری کنه که خندید با هم خیلی حرف نزدیم که یه ساعت شد و مرضیه گفت من این هفته کلا اینجام با فرزانه صحبت میکنم هر روز بیای یه ساعت حرف بزنیم از اون روز هر روز ساعت 4 تا 5 میرفتم و با مرضیه حرف میزدم که با اصرار من به فرزانه که یه ساعت چیه زود تمام میشه اجازه داد دو ساعت حرف بزنیم که دیگه حرفی برای گفتن نبود بوس و بغل بود بهش میگفتم بذار ببینم توی دو ماه چه دسته گلی به آب دادی به زور تونستم شلوار و شورتشو تا زانو بکشم پایین میگفت فرزانه بفهمه جرم میده گفتم نمی فهمه و براش کوسشو می خوردم گفت خیلی دوست دارم خوردنتو گفتم پس صدات در نیاد نشوندمش روی مبل و شلوار و شورتشو از پاش درآوردم و پاشو باز کردم و شروع کردم خوردن کوسش می گفت انگشتتو بکن توش بالای کوسشو مک میزدم و با انگشتم توی کوسش می کردم خدایش تنگ بود حتی واسه انگشتم گفتم چند بار کردت؟ گفت دو هفته هر شب بعدش پریود شدم و بعدش دوباره هرشب به جز پریودیام هر شب میکردم گفتم بازم خوب تنگ مونده گفت دو سال ازش میگذره گفتم واسه همین تو رو انتخاب کردم چون میدونستم تنگی از کون که نکردت؟ گفت نه اصلا وقت نکرد گفتم این ماله خودمه خودم افتتاحش میکنم مرضیه که ارضا میشد وقت تمام بود و میرفت که کم کم صدای فرزانه دراومد که بسه اگر می خوای برو بگیرش خونه من جای این کارها نیست و صد تا چرت و پرت دیگه منم رفتم به مامانم گفتم که مخالفت کرد گفت چرا مرضیه؟ مگر دختر خالت فهیمه چشه؟ گفتم من مرضیه رو می خوام فهمیه رو نمی خوام خلاصه دعوامون شد گفت من از خانواده بابات الدنگت دختر نمی گیرم اونم مرضیه با اون مامان خشکه مقدسش اون وقت توی عروسیت به جای شیرینی باید خرما بدی خدایشم راست می گفت اما من واقعا مرضیه دوست داشتم و اون اصلا خشکه مقدس نبود از فرزانه هم برای قانع کردن مامانم کمک گرفتم اما اونم نتونست کاری کنه فرزانه گفت فراموشش کن گفتم نمی تونم من فقط مرضیه می خوام گفت نه بابا؟ کورش عاشق شده اونم دختر عمو بیوه اش چند روزی گذشت و بحث و دعواها ادامه داشت که فرزانه گفت فردا 5 شنبه است ساعت 8 شب بیا با هم حرف بزنیم تا بهت بگم چیکار کنی. 8 شب رفتم فکر کردم مرضیه هم هست اما فقط فرزانه بود گفتم مرضیه کجاست؟ گفت خونشون گفتم پس با کی حرف بزنیم؟ گفت ما دو تا با هم. نشسته بودم روی مبل که دیدم از اتاق اومد بیرون یه تور سفید یه سره که مثله سارافان بود تنش بود که کل بدنش مشخص بود اومد نشست کنارم و گفت من فقط شبای جمعه می خوام که ماله من باشی اگه قبول کنی می تونی هر روز مرضیه رو بیاری اینجا با هم حرررررف بزنید دست زدم به سینه هاش گفت پس قبول کردی گفت اینو پوشیدم چون باید پارش کنی تا به زیرش دست پیدا کنی منم مثله وحشیا کلا پارش کردم و افتادم به جون کوسش گفت پس بلدی باید کجا رو بخوری مثله مرضیه هم براش مک میزدم هم انگشت می کردم توی کوسش کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدن گفت آخ جون دقیقا مثله کامران میکنی دوست دارم کامران صدات کنم بکن کامران جونم بکن کوسمو منم توی کوسش تلمبه میزدم هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز توی کوس بیوه داداشم تلمبه بزنم اما واقعیت بود و داشتم میزدم می گفت این دسته بیل توی کوس مرضیه هم کردی؟ گفتم نه گفت آخ جون پس من اولین نفرم دوست داشتم اینو گفت تندتر بزن تا با هم ارضا بشیم و توی بغل هم ارضا شدیم و ریختم توی کوسش گفت آخ جوووون آب یه مرررد بهم گفت مرضیه بکن آبتو بریز توش تا حامله بشه بعدش دیگران مجبورن باهاتون کنار بیان… ادامه داره… نوشته: کورش
    • gayboys
      شانس واقعا گاهی در خونمون میزنه اما ما....   داداش بزرگم ناصر و زنش ندا دو سالی بود ازدواج کرده بودن که ناصر یه پراید خرید و ندا اصرار زیاد کرد که برن شمال خلاصه رفتن اینطور که میگن گویا ندا پیاده میشه خرید کنه یه کامیون از روی پراید ناصر رد میشه و ماشین له میشه و ناصر فوت میکنه ندا هم که این صحنه میبینه شوکه میشه و نمیتونه صحبت کنه بعد از مراسم فوت ناصر ندا چون فقط یه داداش داشت که ساکن همدان بود و زنش هم با ندا رابطه خوبی نداشت به اصرار مامانم ندا موند خونه ما چون هنوز نمی تونست حرف بزنه. ندا هیکل خوبی داشت سفیدم بود لباس مشکی هم پوشیده بود خیلی خوشگل تر شده بود منم به بهانه کمک کردن خودمو بهش گهگاهی میمالیدم که اون چیزی نمی گفت کم کم بهم وابسته شده بودیم تنها میشدیم بغلش میکردم بهش میگفتم ناصر نیست من هستم خودم همه جوره هواتو دارم ندا جووونم کم کم تونست حرف بزنه و برای حرف زدنش جشن 3 نفره (من و ندا و مامانم) گرفتیم. تازه وقتی شروع کرد حرف زدن بیشتر عاشقش شدم میگفت تو معبود منی من بندتم محسن جانم تو بت منی میپرستمت محسن جانم ازش خیلی لب می گرفتم تا جایی تنها میشدیم توی بغل هم بودیم با کلی بوس لب مامانم که اوضاع دید گفت اینجور نمیشه محسن باید ندا رو عقدش کنی دیگه شورشو درآوردید گفتم نمیشه خودت صیغه بخونی چند روز دیگه بریم عقد کنیم؟ به ندا گفت ندا هم قبول کرد صیغه خوند و منو ندا رفتیم توی اتاق که امشب با هم بخوابیم گفتم امشب دیگه به آرزوت میرسی کیرم توی کوست میره گفت این که آرزوی تو بود گفتم آرزوی تو نبود؟ گفت واقعیتشو بخوای چرا بوده و هست و خواهد بود بچه پر رو انداختمش روی تخت و ازش لب می گرفتم و دستم لای پاش بود و کوسشو میمالیدم بهش می گفتم چه احساسی داری وقت کوس دادنت رسیده؟ گفت همون حسی که تو وقت کوس کردنت رسیده گفتم بهترین حس دنیاست کردن زنی که آخرش به خودم رسید گفت منم بهترین حس دنیاست به پسری رسیدم که همیشه دوست داشتم ماله اون باشم کیرمو گذاشتم توی دهنش خیلی وقت بود دوست داشتم این صحنه رو ببینم که زن داداش خوشگلم کیرم توی دهنشه واسه همین کیرمو تا ته کردم توی دهنش و به صورتش نگاه میکردم خیلی دوست داشتم این صحنه رو کیرمو درآوردم از دهنش و گذاشتم وسط پیشونیش صورتش زیر کیرم بود یه صورت خوشگل زیر یه کیر سیاه و کلفت خودش کیرمو گرفت سرشو لیس میزد میگفت کیرت مثله کیر ناصر کلفته من سر کیر گوشتی دوتاتون خیلی دوست دارم و مثله آبنبات لیسش میزد گفت محسن بهم رحم نکن بکنش توی کوسم باید جیغمو در بیاری منم کردمش تا ته توی کوسش که چقدر داغ بود اما خیلی تنگ نبود خیلی گشادم نبود داد میزد تلمبه بزن تلمبه بزن منم شروع کردم تند تند تلمبه زدن مثله مار به خودش می پیچید به سینه هاش چنگ میزد از من لب می گرفت منم مثله ندیده ها فقط تلمبه میزدم حتی نمی تونسنم حرف بزنم تا اینکه آبم اومد و ریختم توی کوسش گفت چرا گذاشتی آبت بیاد؟ هنوز زود بود میگفت هنوز باید کوسمو بگایی کیرتو بذار لای پسونام کیر کوچولو شدمو به پسوناش میمالید میگفت نرمه؟ دوست داری؟ کیرتو خیلی دوست دارم خیلی داشت حال میداد اما آبت زود اومد اشکال نداره بمالش به پسونام تا راست بشه کم کم کیرم لای پسونای ندا راست شد و التماس می کرد بکنم توی کوسش که دوباره شروع کردم توی کوسش تلمبه زدن که داد زد تندتر تندتر و بعدش ارضا شد و پاهاشو دورم سفت فشار داد که تلمبه نزنم منم نزدم گفت صبر کن فدات بشم صبر کن بعدش گفت بکن توی کونم محسن جان کردم توی کونش خیلی تنگ بود گفت فقط دو بار به ناصر کون داده الانم چون ارضام کردی دوست دارم بهت کون بدم راستم میگفت کیرمو چپوندم توی کونش دردش اومد و میگفت آروم آروم محسن جان کون گنده ای داشت و کردن داخلش خیلی تصویر زیبایی بود و اینکه سوراخ کونش قرمز بود و دور کیرمو یه جوری گرفته بود گفتم دیگه نمی تونم درش بیارم که یکم که عقب جلو کردم دیدم نه همه چیز اوکیه و شروع کردم تلمبه زدم گفتم کونت از کوست تنگ تره خیلی حال میده گفت کوسم حال نداد بهت؟ گفتم چرا اما کونت بیشتر حال میده و شروع کردم تند تند تلمبه زدن خیلی حال میداد اما ندا درد داشت و جیغ میزد واقعا لذت زیادی داشت وقتی کیرمو تا ته توی کونش فرو می کردم و سوراخ کونش دور کیرمو سفت گرفته بود و دوباره تند تند تلمبه زدم تا آبم اومد و ریختم توی کونش. اون شب توی بغل هم خوابیدیم و صبح با خوشحالی و انرژی زیادی رفتم سرکار شب که رفتم خونه ندا یه دامن و تاپ پوشیده بود که جلوش زانو زدم و سرمو بردم لای پاش و کوسشو براش می خوردم که مامانم گفت ندا اینو جمعش کن برید توی اتاق از اون روز 3 شب متوالی با ندا از کوس و کون سکس کردم مامانمم میگفت بیا بریم عقدش کن اما منو ندا سرگرم سکس و لذت هاش بودیم و اصلا برامون مهم نبود تا اینکه ندا حامله شد مامانم گفت دیگه برو عقدش کن که به بهانه ماموریت کاری شبها خونه نرفتم راستش نمی خواستم عقدش کنم من چه گناهی کرده بودم که باید بیوه داداشمو بگیرم؟ منم دوست داشتم یه دختر باکره بگیرم و خودم پردشو بزنم و صفر کیلومتر ماله خودم باشه نه ندا که همه چیزش ناصر استفاده کرده بود اینها رو به مامانمم گفتم گفت حالا یادت افتاده؟ حالا که زدی حاملش کردی؟ گفتم خب بگیم بچه ماله ناصره گفت من نمی تونم من یه مادرم نمی تونم بچه ای که ماله توعه بگم ماله ناصره ناصر اصلا بچه دار نمیشد می خواستن برن درمان کنن که اون اتفاق افتاد گفتم خب بره سقط کنه گفت ندا عاشق بچه است حالا بچه دار شده انقدر ذوق داره بعدشم محسن کدوم دختری توی فامیل به خوشگلی نداست؟ میدونم که با هم خوابیدنتون هم خیلی بهت حال داده دیگه چه مرگته پسر؟ مهم اینه که یه زن دوست داره اون یه تیکه پرده به چه دردت می خوره؟ محسن اگه ندا ول کنی خیلی پشیمون میشیااااا؟ دیگه مثلش نیستاااااا؟ تو بیا با ندا زندگی کن فقط یه سال اگه دوست نداشتی خودم برات زن می گیرم اما هیچکس مثله ندا نمیشه اصلا من خواستم بمونه که تو بگیریش مادر دختر به این خوبی قشنگی گفتم باشه امشب میام خونه. از اون شب که رفتم خونه وقتی به خودم اومدم دیدم 4 سال گذشته با ندا ازدواج کردم و پسرم پرهام به دنیا اومده و ندا بچه دوم حاملست که دختر شد و اسمشو گذاشتیم پریماه مامانم راست میگفت ندا واقعا یه زن محشره و منم خیلی دوست داره منم روز به روز بیشتر عاشقش شدم. خوشحالم که به حرف مامانم گوش دادم و واقعا خوشبختم. نوشته: محسن
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18